نازنینم
عاشقانه گفتم....خندیدی
شاعرانه گفتم....باور نکردی
سکوت کردم....گذشتی
چگونه بگویم دوستت دارم
تا باورم کنی
نازنینم
عاشقانه گفتم....خندیدی
شاعرانه گفتم....باور نکردی
سکوت کردم....گذشتی
چگونه بگویم دوستت دارم
تا باورم کنی
به بیهوده جستن فرو کاستی
قبای خستگی بر تن آراستی
قبائی , همه وصله بر وصله بر
قبائی ز نفرت بر او آستر ....
اشاره کن که بشکفم
حتی در این یخ بستگی
در این ترانه سوزی و
در این غزل شکستگی
طلوع کن طلوع کن
بر این ستاره مردگی
که از تو تازه می شود
این خلوت سر خورده گی
طلوع کن طلوع کن
که بودنم تازه کنی
دست مرا بگیریو
با بوسه اندازه کنی
طلوع کن طلوع کن
ایینه پر می شود
از جوانیه خاطره ها
تن تو و شرم منو
خاموشیه حنجره ها
اشاره کن که من به تو
به یک اشاره می رسم
رنگین کمان من تویی
که به ستاره می رسم
من به تو شک نمی کنم
طلوع کن طلوع کن
از تو به پایان می رسم
شروع کن شروع کن
تنها برای چشمان تو می نویسم که نگاهت تکراری از آسمان است…
تو همانی هستی که بهار را برایم به ارمغان آوردی
و من همانی هستم که به عشقت وفادار مانده ام
و روزهای بی تو را در دفتر دلم شمارش کردم
دلبرکم چیزی بگو , به من که از گریه پرم
به من که بی صدای تو از شب شکست میخورم
دلبرکم چیزی بگو , به من که گرم هق هقم
به من که آخرین یک آواره های عاشقم
چیزی بگو که آینه خسته نشه از بی کسی
غزل بشن گلایه ها نه هق هق دلواپسی
نذار که از سکوت تو پرپر بشن ترانه ها
دوباره من بمونمو خاکستر پروانه ها
چیزی بگو اما نگو از مرگ یاد و خاطره
کابوس رفتنت بگو از لحظه های من بره ..........
چیزی بگو اما نگو قصه ما بسر رسید
نگو که خورشیدک من چادر شب بسر کشید...........................
گمشده ام کجایی؟
تو درپی کدام ستاره درآسمان نیلگون شب گم شدی
که حتی قاصدکان ماه نشانی ازتو ندارند.
تو به کدام ستاره پیوستی که نور خود را ازآن او کردی؟
کدام شبپره را بوسیدی که ازآن پس درغم نبودنت به سوگ نشسته اند.
بربال کدام پرنده عاشق نشستی که تمامی پرندگان ازتونام می برند.
گمشده من درانتظار آمدنت نشسته ام
برگرد ببین که چگونه پراز هیچم وازعشق تو سرشار....
ای که تقدیر تو را دور ز من ساخت، سلامنامه ای دارم از فاصله هاچند شب بود که من خواب تورا می دیدمخواب دیدم که فراری هستیمی گریزی ازشهرپاسبان همه جا عکس تورا می کوبندجارچی ها همه جا نام تورا می خواننددرهمه کوی گذرقصه تبعید تو بودمردم و تیر و تفنگاسبهای چابکمتهم: قاتل گلهای سفیدجایزه: یک گل رُزوتو می دانی من عاشق گل های رُزمدوست دارم بنویسی.... به کجا خواهی رفت؟مردم شهرچرا درپی تو می گردند؟نگرانت شده امبی جوابم مگذار!پشت پاکت بنویسمتهم: قاتل گلهای سفیدتوکه می دانی من عاشق گلهای رُزم
دلتنگم ...
دلتنگ گذشته ام ! دلتنگ آن دخترک خام و کوچک که همه چیز را زیبا میدید !
نمیدانم ایراد از کجاست . از من ؟! از زمانه ؟! از آدم های اطراف من ؟!
نمیدانم ! هیچ نمیدانم ! این روزها درک و فهمیدن همه چیز علامه ی دهر بودن می طلبد !
کاش همچنان خام می ماندم !
خواب در دنیای بیخیالی ...
دنیای شیرین معصومیت و کودکی ...
همیشه حجم غمهای مرا تنها تو می فهمی
غم امروز و فردای مرا تنها تو می فهمی
من آن دریای خاموشم، تلاطم های قلبم کو
بیا موجم، که غوغای مرا تنها تو می فهمی
یکی می رود و دیگری می آید ، یکی می نویسد و دیگری میخواند ، یکی میخواند و دیگری می شنود ، یکی به وصال می رسد و دیگری به فراق و بلاخره یکی میگرید تا دیگری بخندد.
رسم بازی روزگار این است تا نگریی نمی خندند، تا نخندی نمی گریند. وقتی آسمان بارعد و برقش به زمین می خندد زمین و زمان گریانند زمین ودریا گرفته و نالانند و وقتی آسمان می گرید
زمین و دریا خوشحالند . دریا عروسی دارد عروسی عزیزانی که اگرنباشند دریا پوچ است .
پس ای آسمان فقط تو نخند تا همه گریه کنند فقط تو، فقط تو گریه کن تا همه بخندند.
نمی دانم تا حالا چقدر خندیدم و از خنده ام چقدر اشک روان شده ،ولی ای تمام هستی ام،تو به من کمک کن تا هیچ وقت خنده ام باعث بارانی شدن چشم عزیزی نشود،حاضرم بگریم اگراز گریه ام کسی می خندد.
بر روی کاغذ سفید با قلبی از محبت سرشارکه دوستت دارم، دوستت دارم بسیار بسیار …
خواستم واژه ای بنویسم که بماند در ذهنت یادگار
هرچه فکر کردم چه باید نوشت و این ورق راکرد سیاه
واژه ای به ذهنم خطور نکرد جز اینکه دوستت دارم بسیار
گرچه سخت است دوری ولی می دانم این را
که می کنمت هر روز یاد ، آن هم بطور کرار
دلم به دلت گره خورده که نمی توان کردش باز
گره اش را با مهربانی کردی کور ای سالار
دستان گرمت را همواره باید فشرد با احساس
چون دستـانت گرمــایی دارنـد فــرار
لبان سرخت را باید بوسید از دور
این کار را باید کرد هر روز تکرار
واژه ها در برابر خوبیهایت کم است
بگذار تمامش کنم همین جا با اصرار
فقط بگویم یک کلام ندای قلبم را
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)