پنج خاقان یا پنج امپراتور، پنج تن از زمامداران افسانهای چین باستان بودند که از نظر اخلاقی پادشاهانی حکیم و خردمند و بی عیب و نقص محسوب میشدند. با توجه به ثبتیات مورخ بزرگ، این پنج امپراطور عبارت بودند از:
هوانگ دی یا امپراتور زرد (黄帝)
جوان سیون (颛 顼)
امپراتور کو (帝 喾)
امپراتور یاو (尧)
امپراتور شون(舜)
یاو و شون، همراه با یوی بزرگ (禹)، بنیانگذاران دودمان شیا محسوب میشدند و همچنین از آنان با عنوان سه امپراتور نیز نام برده میشد. این سه پادشاه، بعدها و در تاریخ چین، توسط کانفوسیانها بعنوان الگوهای فرمانروایی و مثالها و نمونههای برجسته اخلاقی در نظر گرفته شدند. شانگشو ژو (尚书 序) و دیوانگ شیجی به جای امپراطور زرد، شامل شائوهائو (少昊) میباشند.
نغمههای چو (楚辞) پنج خاقان را به عنوان خدایان جهات مختلف شناساندهاست:
شائوهائو(شرق)
جوان سو(شمال)
امپراتور زرد (مرکز)
شن نونگ(جنوب)
فوهسی(غرب)
کتاب مناسک (礼记) پنج امپراتور را با پنج دودمان (五 氏) معادل هم فرض نمودهاست، که شامل:
یوچائو- شی (有巢氏)
سویرن - شی (燧人氏)
فوهسی - شی (伏羲 氏)
نوگوآ - شی (女娲 氏)
شن نونگ - شی (神农氏)
هرچند که هریک از افرادی که با عنوان امپراطور تعیین شدهاند، تنها افرادی با نقش مهم و سهم بزرگ در ادارهٔ امور بودهاند و یا فرمانروایان نامدار اتحادیههای قبیلهای به شمار میرفتهاند. از سالنامه بامبو و همچنین از تاریخهای کلاسیک چین، چنین برداشت میشود که مقام و موقعیت این خاقان ها، از طریق انتخاب آنان توسط روسای دیگر اتحادیههای قبیله ای به دست می آمده است. وقتی که این فرمانروایان از دنیا می رفته اند، این احتمال وجود داشته که فرزندان آنان در تکیه زدن بر جای پدر در مقام فرمانروای قبیله خودشان توفیق یابند، اما انتصاب فرزندان به جای پدر در مقام فرمانروای اتحادیههای قبیله ای، بدین طریق صورت نمی گرفته است. در ضمن میزان قدرت این پنج امپراتور، به مراتب کمتر از میزان قدرتی بوده که امپراتوران تاریخ واقعی چین در اختیار داشته اند، چراکه خاقانهای تاریخ واقعی چین بر مردم این سرزمین، سلطهٔ مطلق داشته اند.
نخستین امپراتور تاریخی چین، یعنی چین شی هوانگ (秦始皇) با ترکیب دو عنوان شهریار (皇 یا همان هوانگ) و ایزدشاه (帝 یا همان دی) اصطلاح جدیدی را برای کلمه امپراتور، ابداع نمود که هوانگدی (皇帝) خوانده می شد.
در اوایل سلسله ژو (همان دودمان جو)، این حاکمان اسطوره ای به عنوان نوعی توتم از سایر لردهای فئودال، منفک شدند و ارج و مقامی متفاوت از آنان یافتند، طوریکه با یکدیگر تا حد زیادی ارتباط داده شدند، و ضمن بخشیدن نوعی مقام الوهیت به آنها به عنوان بخشی از آیینهای عبادت اجدادی مورد ستایش و پرستش واقع شدند. این خاقان ها، به عنوان اشراف قوم، در طول دوران هایی که در تاریخ چین، به دوره بهاری و پاییزی یا دوره ایالتهای متخاصم شهرت داشتند، به درگیری و مبارزهٔ متناوب با دیگران می پرداختند، و این درگیریها به شکل گیری حکمهای مختلفی میان طوایف و قبایل منجر می گشت و از جمله اغلب ائتلافها و ازدواج هایی شکل می گرفت که در نتیجهٔ آنها می توانست توتم هایی شکل گیرد که خود را به صورت عنوانهای قوم و خویشی نشان می داد.
در دورهٔ فرمانروایی دودمان هان، امپراتوران پنج گانه در کتاب معروف شیجی با طرح هایی که در خلق آنها از خون استفاده شده به تصویر کشیده شده اند، البته در این طراحیها شرح و تفصیل هایی که در نوشتههای قبلی یافت می شد و برتریها و شایستگیهای پنج خاقان را برجسته کرده بود، تقریبا به طور کامل حذف شده است. نکته دیگری که در مورد این ایزدشاهان وجود داشت، تمایلی بود که نسبت به دادن ظاهری انسانی به آنان وجود داشت. شرحهای اولیه در مورد آنان مشتمل بر انتساب تواناییهای ماوراء الطبیعه به آنها و همچنین تجسم آنان با آناتومی و ظاهر فیزیکی اغلب شبیه به جانوران بود. اما در دورهٔ سلسلهٔ هان، ظاهری انسانی به این امپراتوران داده شد و آنها تقریبا به صورت یک انسان عادی ترسیم شدند که گرچه بزرگ جلوه داده شده بود، اما به طرز بارزی خوش ظاهر و حق به جانب به نظر می رسید.
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)