فصل چهارم
در بیست سالی که صندوقچه امینه قرار گرفته دردرون صندوقچه ای که سفیر انگلیس به مهد علیا هدیه کرد در کنج پستوی خانه نظام الدوله در تهران بود بی ان که کسی درش رابگشاید و عنایتی بر ان داشته باشد بر سر ایران ماجرای چندانی نگذشت . ناصر الدین شاه که بیش از هر یک از شاهان قاجار با قدرت بر تخت سلطنت نشسته بود با بازی بین دو قدرت زمان – امپراطوری های انگلیس و روس – حکم می راند . گرچه در ابتدای سلطنت و بر سر هرات با انگلیسی ها مشکلی پیدا کرد ولی به زودی روابط حالت عادی گرفت . دو فرزند بزرگ او دو دختر امیر کبیر را به زنی داشتند در دو گوشه کشور هر کدام با یکی از دو قدرت بزرگ زمانه مربوط شده بودند . ظل االسلطان پسر بزرگ – که چون از مادر قجر نبود از ولیعهدی محروم ماند – در اصفهان و فارس و منطقه جنوب کشور سال ها بلامنازع سلطنتی داشت و فقط شخص شاه را بالاتر از خود می گرفت و مظفر الدین میرزا ولیعهد نیز در تبریز منطقه تحت نفوذ روس ها می زیست . کامران میرزا دومین فرزند شاه – که او نیز چون از مادر قجر نبود از ولیعهدی محروم شد – در تهران زیر دست شاه بود . او وقتی عقل رس شد حکومت تهران و ریاست قوای مسلح به عهده اش قرار گرفت و نایب السلطنه شد و لقب امیر کبیر را هم یدک می کشید بی ان که کسی – حتی پدرش – این لقب را جدی بگیرد و او را بدین عنوان – که عنوان معروف میرزا تقی خان بود – صدا کند .
صاحب بعدی صندوقچه امینه در خانه همین کامران میرزا به دنیا امد .
در یک مجموعه بزرگ عبارت از چندین باغ و قصر های متعدد که شهری بود در دل شهر تهران . کامران میرزا در تهران بعد از شاه بیشترین قدرت را به عهده داشت اما از دردی نهانی می سوخت . چرا من که برادر بزرگترم نباید ولیعهد باشم و شاه اینده ایران باید کسی باشد که از تبریز مدام خبر از ضعف و سستی او می رسد . این سئوالی بود که یکی دیگر نیز از خود واشت . ظل السلطان بزرگترین پسر ناصر الدین شاه بود و در شقاوت و خشونت چنان که پدر را نیز می ترساند او با داشتن ثروت بی کرانی که در طول 25 سال حکومت در جنوب شهر اندوخت دارای ان چنان قدرتی شده بود که گاه به گاه پدرش را بیمناک می کرد به تهرانش فرا می خواند بخشی از ثروت او را با تهدید به برکناریش می گرفت و گوشمالیش میداد .
در چنین وضعیتی حفظ مظفر الدین میرزا در مقام ولیعهدی اسان نبود ان که شاه به استناد ماده دوم از وصیت امینه مدام قاجاری نبودن مادران را به رخ ظل السلطان و کامران میرزا نایب السلطنه می کشید و با استفاده از قدرت خود انان را ساکت می کرد بی ان که اتش درون ان ها ساکت شده باشد . علاوه بر این ها ناصر الدین شاه بعد از نزدیک به نیم قرن سلطنت و از فرزندان بزرگ خود با نشاط تر بود . او در چهل و پنجمین سال سلطنت و در حالی که 60 سال داشت دستور داد که زنان حرم باردار نشوند و به این تدبیر جلو زیاد شدن فرزندان را گرفت در حالی که تا چند ماه پیش از مرگ هنوز همسر تازه اختیار می کرد و وجود 100 زن در حرمسرا قانعش نمی کرد هم از این رو چندان امیدی برای جانشینی خود برای فرزندانش بزرگش که حدود 15 سال از او کوچکتر بودند باقی نمی گذاشت .
خبری که معدودی از درباریان می دانستند و فرزندان شاه از ان بی اطلاع بودند به ده سال اول سلطنت ناصر الدین شاه بر می گشت که شاه قصد کرده بود تا پسری را که جیران همسر مورد علاقه اش پیدا کرده بود به ولیعهدی برگزیند و بی اعتنا به تذکرات مهد علیا به سفارت خانه های اروپایی خبر داده بود تا برای ولیعهد اینده از لندن سن پطرزبورگ استانبول و پاریس پذیرش بگیرند که این کاری معمول بود . در ان زمان به تحریک مهد علیا اول سفارت بریتانیا و بعد سفارت روسیه به شاه جواب های سر بالا دادند و در حالی که او عصبانی شده بود و قصد نوشتن نامه مستقیم به امپراطوران و پادشاهان و اصرار بر تغییر ولیعهد خود داشت روزگار خود نقشی دیگر اورد و پسر جیران درگذشت . این حکایت بار دیگر هم رخ داد و باز پسر همین سو گلی شاه به دنیا نماند از ان پس دیگر چنان خیالی از سر شاه بیرون رفت . در این میان نقش شکوه السلطنه زن قجر شاه و مادر مظفرالدین میرزا بعد ها تعیین کننده بود به سفارش و راهنمایی مهد علیا هر وقت ولیعهدی مظفر الدین میرزا به خطر می افتاد این زن نامه ای به جوهر نامرئی به ایلچی سفارت انگلیس می نوشت و کمک می خواست .
علاوه بر انگلیس روس ها هم به علت سال ها اقامت مظفر الدین میرزا ولیعهد در تبریز با او خو گرفته و دور وبر او از ادم های خود کسانی را نشانده بودند . تنها چیزی که کامران میرزا و ظل السلطان را تا اندازه ای امید می داد اطلاع ان دو از وضعیت جسمانی مظفرالدین میرزا بود که بر خلاف پدرشان ضعیف و همیشه بیمار بود . ان دو امید داشتند که اصلا نوبت به این ولیعهد نرسد . ظل السلطان به همین جهت و با خیالی که در سر می پخت پسر بزرگ خود بهرام میرزا رابه انگلیس روانه کرد که هم نظامی گری بیاموزد و پیوند های او را با لندن محکم کند و هم چنان تربیت شود که بتواند جای نوه امیر کبیر ( محمد علی میرزا ) را بگیرد که پسر بزرگ مظفرالدین شاه بود و ولیعهد بعدی خوانده می شد . به ویژه این انتخاب ظل السلطان را به فغان اورد .
بدین ترتیب در سالهای چهلم سلطنت ناصر الددین شاه در حالی که به ظاهر همه چیز ارام بود و سلطنت مستقر و محکم در نهان ماجرا ها می گذشت . ملکه جهان دختر باهوش و با تدبیر کامران میرزا که از نوجوانی نشان می داد که در درایت از بسیاری از شاهزادگان سر است هم کتابخوان و با سواد و هم شاعر و هنر مند نخست باری که به ضغف سیستم دیکتاتوری پی برد روزی بود که پدر پر ابهتش را بیهوش به قصر امیریه بردند و پزشکان مخصوص به بالینش حاضر شدند در حالی که صد ها سرباز باغ محل اقامت ان ها و ارگ سلطنتی را در میان گرفته بودند .
ماجرایی که هرگز در تاریخ ایران سابقه نداشت رخ نموده بود بعد از اعتراض و اعتصاب سراسری کشور علیه امتیاز تنباکو که شاه و صدراعظمش ( اتابک ) به کمپانی تالبوت داده بودند تاجران بزرگ و علمای مذهبی به خروش امده مصرف تنباکو تحریم شده بود . ملکه جهان می دید که در قصر مجلل ان ها هیچ کس لب به قلیان و چپق نمی زند . و می شنید که در ارگ سلطنتی نیز شاه مقتدر زورش به همسران خود نرسیده و ان ها نیز از تحریم مذهبی که به فتوای میرزای شیرازی مرجع تقلید شیعیان در نجف صورت گرفته بود پیروی کرده و حاضر نبودند کاری کنند که (( محارب با امام زمان )) به حساب ایند . در ان روز مه ملکه جهان پدرش را بی حال دید دانست که گروهی از زنان تهران به جلوارگ سلطنتی ریخته و با ماموران درگیر شده اند کامران میرزا در مقام وزیر جنگ در راس سربازان با تفنگ و توپ خواسته بود خودی بنمایاند و از ریختن زنان معترض به محل اقامت شاه جلوگیری کند که زنان جانباخته انقدر بر سر و بدن او کوفته بودند که از حال رفته بود .
کامران میرزا در بستر مجروح افتاده بود که خبر رسید شاه با صدور فرمانی عملیات کمپانی انگلیسی را متوقف کرده و به دستور رهبر شیعیان تن داده تا شورش را بخواباند .
ملکه جهام کوچک تر از ان بود که دریابد با این حرکت چیزی در درون سلطنت استبدادی شکست و مردم به قدرت خود و روحانیت پی بردند . شاه و کامران میرزا پیش از ان نیز به قدرت روحانیت شیعه واقف بودند به همین جهت یکی از کارهای مدام و بدون توقف کامران میرزا به عنوان حاکم پایتخت حفظ ارتباط سلطنت با روحانیون بزرگ برپائی مراسم مذهبی حضور در تکیه دولت در روزهای عزاداری امام حسین بود . او فرزندان خود و از جمله ملکه جهان را نیز نمازخوان و مذهبی بار اورده بود .
باز شدن ذهن و زبان مردم اگر برای ملکه جهان و دیگر شاهزادگان که پشت دیوار های قطور قصر ها می نشستند قابل رویت نبود ولی واقعیت داشت چنان که اهل خانه کامران میرزا روزی که میرزا رضای کرمانی ترمه و شال فروش را دیدند که با غضب شاهزاده با سرکشتگی مجبور به تحمل 100 پس گردنی شد تا 100 تومان طلب خود را وصول کند پنداشتند این هم از صحنه های همیشگی ابراز قدرت فرمانده کل قوای مسلح است .
میرزا رضای کرمانی بعد از ان که ده ها شال و پارچه زربفت بافته شده در کرمان هند و حتی انگلیس را به خانه کامران میرزا برد و زنان او خریدند برای وصول طلب خود با مشکل رو به رو شد . شاهزاده قصد داشت طلب او را نپردازد به تصور ان که تاجری ثروتمند است . ولی میرزا رضا کرمانی سرمایه نداشت و ان 100 تومان از تمام توان او بیشتر بود .به فغان امد شکایت به شاه برد و علمای شهر و سر انجام دستور شاه صادر شد . هم ابروی کامران میرزا رفت و هم موظف به پرداخت طلب میرزا رضا شد . پس دستور داد در ازای هر 100 تومان یک پس گردنی به بزنند که صدایش شنیده شود . دستگاه استبدادی از این گونه ظلم ها بسیار داشت . ولی این بار کسی نمی دانست ان ضربه ها که در میان قهقهه قراولان زده می شد چه می کند . میرزا رضا بدهی های خود را داد . زن و فرزند را رها کرد و خود راهی هم دیاری شد که پیر و مرادش سید جمال الدین اسد ابادی در ان جا به سر می برد . سید جمال الدین روحانی ماجراجو سخنور و با سوادی بود که در تمامی مشرق زمین شهرت داشت و با دشمنی با دستگاه سلطنت استبدادی بعد از اخراج از ایران و یک دوره روزنامه نویسی و فعالیت علیه دولت ایران در استانبول زیر سایه خلیفه عثمانی ساکن شده بود و با بیان خود اتشی می زد و دل ستمدیدگان .
میرزا رضا کرمانی روز یکه به پابوس سید جمال رفت رفته بود تا ازاو تپانچه بگیرد و اجازه ان که گلوله ای در مغز کامران میرزا نایب السلطنه خالی کند ولی سید جمال به او می گفت (( باید در فکر ریشه بود این ها شاخه های کوچک درختند )) مگر نه ان که سید جمال الدین چندی قبل خود ضربه ها خورده بود از ماموران شاه و برهنه او را بر خری سوار کرده و از تهران رانده بودند .
وقتی میرزا رضا در استانبول بود و رو ز ها پای منبر سید جمال می نشست ه تدبیر شاه که می خواست فرزندان خود را به یکدیگر ببندد و متحد کند ملکه جهان با گرفتن هدیه ای از شاه با جهیزیه فراوان راهی تبریز شد که به عقد محمد علی میرزا فرزند ولیعهد و دومین منتظر تاج و تخت قاجار دراید . با این پیوند کامران میرزا از صف مخالفان و مدعیان ولیعهد اینده خارج می شد .
عروس و داماد فرصت یافتند که روزی به حضور شاه که پدر بزرگ هر دو بود برسند برای پابوس و از دست او سکه ای بگیرند و او را شادمان ببینند که در تدارک جشن های پنجاهمین سال سلطنت خود بود و در وجود این دو نوه خود می دید که تا قرن ها سلطنت در قاجار ادامه می یابد . فقط چهار سال به اغاز قرن هیجان اور بیستم مانده بود و شاه از همان زمان برای شرکت در جشن های شروع قرن و نمایشگاه پاریس به اروپا دعوت شده بود و خیال داشت برای چهارمین بار راهی فرنگ شود .
ملکه جهان دو روز بود که به عقد محمد علی میرزا درامده بود که در یک بعد از ظهر قلبش از هیجان به تپش افتاد . ام خاقان مادر شوهر او که به همین منظور به تهران امده بود صندوقچه ای را به او داد که چون به راز محتویات ان پی برد از هیجان گریست . ام خاقان چه ساده و بی هیجان صندوقچه امینه را به این زن جوان سپرد و خود را از مسئولیت نگهداری ان نجات داد .
ملکه جهان همنام مهد علیا مادر ناصر الدین شاه – سومین صاحب صندوقچه – بود ولی بر خلاف او شباهت بسیار به امینه داشت . اهل مبارزه و زندگی .صندوقچه ای را که ام خاقان بدان سادگی به او سپرده بود بی اهمیت ندید . شبی را با محتویات جعبه به صبح برد . برگ برگ ان را خواند و با هر برگش به فکر فرو رفت . از جمله وقتی تاکید امینه را دید بر این که فقط کسی به شاهی انتخاب شود که از مادر قجر باشد به دلش بد افتاد . در خانه پدری بسیار شنیده بود که پدرش و ظل السلطان عموی بزرگش فقط از ان جهت به ولیعهدی برگزیده نشدند که مادرشان از قاجار نبود و جای خود را به مظفر الدین میرزا سپردند که تنها امتیازش در این بود که از بطن شکوه السلطنه از خانواده قاجار بود . حالا او از خود می پرسید چطور محمد علی میرزا به ولیعهدی رسیده که مادرش قاجار نیست و دختر میرزا تقی خان امیر کبیر است . به دلش بد افتاده بود و پیش خود فکر می کرد که وظفه ای سنگین ب دوش دارد و باید با سرنوشت بجنگد .
به همین جهت روزی که ان واقعه رخ داد بر خلاف دیگر افراد خانواده که در پارک امیریه جمع بودند شیون نکرد و بر سر نکوفت بلکه کوشید راهی بیابد . حتی پدر پر قدرتش هم ان روز با شنیدن خبر ترور ناصر الدین شاه خم شد و در صدد بود از تهران بگریزد . اگر اتابک پیغام نفرستاده و به او دلداری نداده بود کامران میرزا به قم می رفت و بست می نشست .
تیر میرزا رضا کرمانی در واقع به اسطوره قاجار پایان داد . واقعی ترین و اخرین سلطان مستبد و به راستی سلطان را به زمین انداخت . ملکه جهان مایل بود به دیدار میرزا رضا کرمانی برود که او را در زیر کاخ گلستان زنجیر کرده بودند تا شاه جدید بیاید و تکلیف او را معلوم کند اما اجازه اش ندادند . اتابک علی اصغر خان می کوشید با درایت و بذل و بخشش کشور را ارام نگه دارد . فقط مظفر الدین شاه بود که در امدن به تهران عجله نداشت و می خواست هفت ماه جنازه شاه را در صف تالار روی ظرف یخ معطل نگه دارد تا سال 1313 بگذرد و نحوست ان رفع شود که این دختر هجده ساله وظیفه ای بر عهده گرفت و راهی تبریز شد .
یک هنگ قزاق به ریاست یک کلنل روسی او را همراهی کردند . ملکه جهان پیش از رفتن صندوقچه امینه را از صندوق رومز دار فلزی جدا کرد تا به راحتی بتواند ان را حمل کند و پیرایه ای را که سفیر انگلیس به مهد علیا هدیه کرده بود به دور انداخت .
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)