اما نیمه شبی که قصد داشت فردایش راهی مرز ایران شود بار و بنه بسته بود بچه های کوچک خود – خدیجه محمود مجید – را به ندیمه ها سپرده قصد سفری به تنهایی داشت که با سر و صدا از خواب بر خاست عده ای به درون ساختمان ریخته با خشونت اثاث او را بیرون می ریختند . بچه ها وزنان گریه و زاری می کردند که ملکه خود را به میان انداخت و تازه خبر را شنید . در ایران یک مجلس قلابی موسسان که سردار سپه بر پا داشته بود رژِیم قاجار را منقرض کرده امور سلطنت را به سردار سپه سپرده بود . کارکنان کنسولگری به دستور تهران ریخته بودند تا همان شبانه ان ها را از محل بیرون کنند . در تهران نیز به همین شکل بار و بنه محمد حسن میرزا ولیعهد را از کاخ گلستان بیرون می ریختند و او نیز در راه بود که به جمع اوارگان بپیوندد .
دولت سلطنتی عراق در پاسخ نامه ای که ملکه به دربار فرستاد اتومبیل هایی فرستاده و این جمع پریشان را که کنار خیابان جلو کنسولگری در میان چمدان ها و رختخواب پیچ ها و بقچه ها نشسته بودند به قصری در خارج از بغداد منتقل کرد . ماه بعد ملکه برای ان که از یر بار نگاه ماموران عراقی خلاصی یابد که وجود ان ها را برای حفظ روابط با دولت تازه ایران مزاحم می دیدند قصری در کنار دجله اجاره کرد تا به اینده خانواده اش و میراث امینه فکر کند .
احساسی که جعبه وصایای امینه ان را تقویت می کرد در درون او بود که می گفت باید به ایران رفت و برای ان چه جنگیدنی است جنگید . بزرگترین مشکل این بود که او به عنوان یک زن نمی توانست از مردان خانواده جلو بیفتد . احمد شاه پسرش که اخرین وارث تاج و تخت قاجار بود علاقه ای به جنگیدن بر سر این میراث از خود نشان نمی داد . شوهرش محمد علی شاه هم تا بود این بار بر دوشش سنگینی می کرد . گاه از طرف هزاران نفر خانواده قاجار نوادگان امینه برای او پیغام فرستاده می شد که او ( محمد علی شاه ) چون از مادر قاجار نبوده تاج و تخت را از دست داده است .
ملکه می پنداشت پس از مرگ محمد علی شاه راحت تر می تواندبه مبارزه ادامه دهد ولی پسر چاق و بیمارش اصلا اماده خطر نبود .
ملکه در بغداد بود که یکی از درباریان سابق اجازه ملاقات خواست و در حالی که در حضور او دست به سینه ایستاده بود خبر را رساند . رضا خان به ملکه پیشنهاد می کرد که با دریافت مقرری سالانه به ایران بیاید و در یکی از قصر های سلطنتی منزل کند ودو پسرش ( محمود و مجید ) در مدارس عالی اروپا به تحصیل بپردازند . در این زمان دو پسر بزرگ او ( شاه و ولیعهد سابق ) در اروپا بودند .
ملکه جهان در پاسخ فقط گفت :
می دانم ان قزاق نیاز دارد که تثبیت شود . نه . من این افتخار را به او نمی دهم . از قول من بگویید زندگی راحت و مقرری را رد می کنم و در مقابل وظیفه ای بر دوش دارم که باید ان را پایان ببرم.
وقتی احمد شاه سه سال بعد از تاجگذاری رضا شاه در پاریس و در بیمارستان امریکایی (( نوی یی )) درگذشت ملکه چند روزی بود که از اخرین اقامتگاهش در بیروت به بالین او امده بود .
روزی که به تبعید تن داد و از سفارت روسیه در تهران از این پسرک چاق و ترسو جدا شد ان چنان شیونی به پا کرده بود که روس ها هم به تاثر او میگریستند اما حالاب بعد از گذشت بیست و پنج سال چنان محکم شده بود که صدای گریه اش در بیمارستان سن نوی یی شنیده نشد . تصمیم گرفت در فرانسه بماند در انتظار روزی که از ان سخن می گفت . روز یکه این قزاق به زیر افتد .
باغ بزرگی در کنار سن خرید که متعلق به یکی از اشراف زادگان فرانسه بود نه خیلی دورتر از خانه کنت دوزاگلی . پدر امینه . در این باغ تمام خانواده را گرداورده بود و همسایگان می دانستند که یک ماهی در هر سال باغ سن کلو سیاهپوش است . در ماه محرم به ویژه در دهه اول این ماه که از کربلا متولی ارمگاه دو شاه اخر قاجار روضه خوانی به پاریس می فرستاد . ملکه جهان که هرگز بدون حجاب در جایی ظاهر نمی شد در ان ده روز تمام ایرانیان را که در پاریس بودند دعوت می کرد و به عزاداری سید الشهدا می نشاند . محمد حسن میرزا اخرین ولیعهد ان چنان بود که مادر می خواست . او خود را با مسائل ایران مرتبط نگه می داشت ملاقات های سیاسی می کرد و امید به باز گشت در دلش بود .
جنگ جهانی اول و صعود هیتلر جز گرفتاری های معمول مردم اروپا کاری با این مجموعه نداشت تا روز که بمباران پاریس اغاز شد و بمبی هم روی سن کلو افتاد . همه متوحش شده بودند ولی ملکه ارام چمدان ها را برداشت و بچه ها را به اپارتمان کوچکی در سن لازار برد . در زمان دولت مارشال پتن جز قحطی و جیره بندی دردی نبود . دولت ویشی تقاضای ملکه جهان را برا یسفر به سویس رد کرد نامه او به وزیر خارجه هیتلر بی جواب ماند .
روزی که برادر زاده او ( امیر هوشنگ دولو ) را گشتاپو دستگیر کرد و احتمال داشت به اردوگاه کار اجباری بفرستد ملکه برای ان که نشان دهد در قدرت است نامه ای برای فرمانده المانی پاریس نوشت و ازادی او را خواست و به دست اورد .
با اغاز فعالیت نهضت مقاومت فرانسه برای ازاد کردن پاریس یک بار هم چریک ها به باغ سن کلو ریختند به گزارش همسایگان می گفتند در این باغ افرادی زندگی می کنند که با المان ها همکاری دارند . و باز ملکه بود که با تحکم ظاهر شد و به زبان فرانسه ناسزایی به هیتلر گفت و یاداور شد که ان ها خاندان سلطنتی ایران هستند . چریک ها رفتند .
خبر سقوط رضا شاه به جرم داشتن تمایلات المانی یک بار دیگر پیر زن را به وجد اورد . از محمد حسن میرزا ولیعهد که در لندن بود خواست که پس از ملاقات با مقامات انگلیسی فورا به جانب ایران حرکت کند . خود در مصاحبه ای علیه 20 سال حکومت غاصب پهلوی سخن گفت . محمد حسنمیرزا پول خواست و فردای روزی که پول برای فعالیت سیاسی دریافت داشت و قرار بود در یک مصاحبه مطبوعاتی بی اعتباری سلطنت پسر پهلوی را اعلام دارد و مبارزه را اغاز کند شب در خانه ای در خیابان کمبر لند میهمان بود وقت برگشتن به خانه در خیابان افتاد .
برای ملکه جهان که دیگر در نزدیک هفتاد سالگی بود در حقیقت زندگی پایان گرفته بود و او بیهوده کوشش می کرد با مقامات انگلیسی در مورد نوه اش گفتگو کند و او را مناسب برای سلطنت ایران بنمایاند . پاسخ ایدن وزیر خارجه بریتانیا به گزارشی که در این باره تهیه شده ساده بود : (( پرنس قاجار افسر نیروی دریایی انگلستان کلمه ای فارسی نمی داند و مناسب هیچ کاری در ایران نیست . ))
پس ملکه جهان نه از راهی که امینه می رفت و نه از راهی که مهد علیا رفت و پسرش را با کلنل فرانت به پایتخت رساند نتوانست کاری کند که احساس می کرد امینه از او خواسته است .
روزی در زمستان سال 1326 همان زمان که پسر رضا خان برای نخستین بار در مقام پادشاه به لندن می رفت تا سلطنت خود را تثبیت کند در شاه نشین ساختمان مرکزی باغ سن کلو اخرین وارث امینه در رختخوابی سفید چشم از جهان فرو بست .
پرونده ای بسته شد . در این زمان 250 سال از زمانی که زنی در چجهان زاده شد با نام خاتون و روزگاری امینه نان داد می گذشت .
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)