امینه با لبخندی پاسخ داد :
همان طور که انتظار می رفت . ایشان انتخاب امپراطوریس هستند و بهترین انتخاب ها .
امپراطوریس با لحنی که امینه ندانست گلایه در ان است و یا تحسین گفت :
یکاترینا همیشه کتابی در دست دارد و می خواند . از مطالعه خسته نمی شود .
امینه پاسخ داد :
دختران جوان باید خود را برای مسئولیت های بزرگ اماده کنند . پرنسس از این که معلم مدبری مانند امپراطوریس دارند باید بسیار خوشحال باشند .
از میان هدایای امینه تزئینات بافته شده ترکمنی و ردیف فیروزه هایی که با نقره و طلا به هنرمندی در هم امیخته و به صورت گردن اویز و گوشواره در امده بود پیش ار همه امپراطوریس را خوش امد . جز ان که چند قالی خوش باف تبریز کاشان ومشهد نیز حاضران را به تحسین واداشت . بر خلاف کاترین جوان که می خواست درباره ی تمام جهان و اقوام وملل بداند و کمتر به گفتگوهای زنان و روابط خصوصی افراد علاقه نشان می داد امپراطوریس نه در ان دیدار و در دیدار های دیگر به مسائل جدی نمی پرداخت و جز مهمانی و خوشگذرانی و لباس جواهرات در اندیشه دیگری نبود . گاه در کلامش تفرعن و طعنه ای هم می نشست که امینه را خوش نمی امد . از جمله روزی که در جمع به امینه گفت که شنیده است در بین ایرانیان و اعراب زنانی هیچ جایی جز پشت پرده های حرمسرای ندارند و در همه عمر جز همسر خود را نمی بینند و در خانه زندانی اند .
امینه با ادب گفت :
مگر وقتی که به سن پطرزبورگ به حضور امپراطوریس می رسند .
درباریان روسیه کم کم به این نوع پاسخ های امینه عادت کردند . گرچه در نهان و پشت سر او مدام درباره زباندانی ساده پوشی و متانت و خویشتن داری او سخن می گفتند ولی در حضور او نا گزیر به رعایت میشدند . او با سخن گفتن ارام و متین و لباس همیشه سیاهش که سراپای او را می پوشاند و موهایش را زیر کلاه و توری از نظر ها پنهان می داشت بیشتر اسرار امیز می نمود و جز امپراطوریس که گهگاه با وجود او قهقهه سر می داد و با صدای بلند کلمات عامیانه بر زبان می اورد دیگران که معمولا مرهون هدایا و بلند نظری های امینه بودند احترامش را به جا می اوردند .
شش ماهی بعد از حضور امینه در سن پطرزبورگ وقتی دربار قصد حرکت به سوی مسکو را داشت امینه از امپراطوریس اجازه خواست تا به اروپا برود ولی لیزابت به بهانه ان که در اروپا جنگ در جریان است و را ها بی خطر نیست از وی خواست نیم سال بعدی را هم با درباریان در مسکو سر کند . و در همین زمان بود که ان حادثه رخ داد . حادثه ای که از مدت ها پیش امینه در انتظارش بود . در یک مهمانی شلوغ که در اخرین روز اقامت امپاطوریس در سن پطرزبورگ بر پا شده بود ملکه او را به کناری کشید و ناگهان پرسید که ایا او با یکی از دول اروپایی ارتباط مخصوصی دارد . امینه اصلا خود را نباخت . می دانست این می تواند اغاز پرونده سازی برای او و شاید پرنسس کاترین باشد که مدتی بود ملکه به او بی محبت شده بود .
همان طور که قبلا هم به عرض امپراطوریس رسید من با کمپانی هند شرقی هلند شریک هستم و بخشی از درامد معاملات این کمپانی با ایران و ماورای خزر سهم من است . حالا با توجه به عنایت امپراطوریس و دستوری که به استدعای من صادر گردید ایم معاملات وسعت گرفته انگلیسی ها را به حسادت واداشته . ان ها هر وقت رقیبان خود را ببینند که موفقیتی به دست اورده اند احساس شکست می کنند و به شایعه سازی می افتند .
امپراطوریس حرف امینه را قطع کرد که :
به جز هلند مقصودم کشور های بزرگ اروپا مثل انگلستان فرانسه اسپانیا یا المان و پروس است .
امینه فورا در یافت که از کجا می خورد :
فرصت نشد تا حضورتان عرض کنم . پدرم در پاریس املاکی دارد که تا زمان لویی چهاردهم محفوظ بود ولی در سال های اخیر ان را کسان دیگری غصب کرده اند در این مدت که در خدمت تمپراطوریس هستم از طریق سفیر فرانسه چند بار موضوع را پی گیری کرده ام ولی گویا تا خود با پاریس نروم کاری صورت نمی پذیرد .
امپراطوریس که گویا قانع شده بود صحبت را بر گرداند :
گاهی در بارهی پیک هایی که به ایران می فرستید گزارشهایی به ما داده می شود هر بار که پیکی می اید هم حکام بین راه گزارش می کنند . ان ها می خواهند بدانند که در این محمولات که به نام دربار سن پطرزبورگ می اید چیست ؟
امینه با نگاه تیز و جدی خود خواست به امپراطوریس بفهماند که این توهمات ناشی از ان است که او خود از مذاکرات جدی و اخبار سیاسی دور نگه می دارد . پس گفت :
اخرین خبری را که از ایران رسید توسط ستوان اسماعیلفسکی به اطلاع دفتر مخصوص امپراطوریس رساندم . پسرم محمد حسن خان قاجار بعد از دوبار شکست دادن افغان ها و لر های جنوب چیزی نمانده که به پایتخت برود و تاج سلطنت ایران را بر سر بگذارد گر چه امپراطوریس خود با خبرند که از چند سال پیش تمام شمال ایران در ید قدرت اوست و بازماندگان نادر افشار بیهوده مقاومت می کنند . یک ماه پیش از دفتر نظامی استدعا کردم که 40 توپ و مهماتی را که محمد حسن خان خواسته بود به او بفروشند حتما به عرض رسیده است .
بقیه این مذاکرات به مسکو موکول شد تا ملکه بتواند بنا به خواهش میهمانان که می خواستند رقص دسته جمعی را اغاز کنند به انا بپیوندد . از دوران پطر کبیر بسیاری از تشریفات و اداب دربار های اروپایی به خصوص فرانسوی ها به روسیه راه یافته بود . امینه در مجالس درباری و اشرافی وقت رقص جمعی در کناری می ایستاد و از بالا صحنه را می نگریست چند باری که افسران جوان و شاهزادگان حاضر در مهمانی ها توسط انا اسماعیلفسکی پرسیده بودند که ایا می تواند از این مهمان عالیقدر تقاضای رقص کنند با جواب منفی او رو به رو شده بودند . جز امینه کاترین عروس خانواده سلطنتی ها هم در این رقص ها شرکت نمی کرد و معمولا در کنار شوهر سبک سر و کم مایه اش می نشست و حتی وقتی پطر شوهرش هم به رقص و شاد خواری می افتاد وی همچنان در جای خود می نشست . در این مواقع او ترجیح می داد که با چند تن از زنان محترم و از جمله امینه گفتگو کند .
قبل از رسیدن به مسکو به دستور ملکه دفتر نظامی با فروش توپ و مهماتی که محمد حسن خان سفارش داده بود موافقت کرد . امینه بهای ان را پرداخت .