فصل بیست و یکم
کالسکه ای که امینه را به سن پطرزبورگ می برد توسط دویست سوار محافظت می شد و در پشت سر او نیز کالسکه های متعددی در حرکت بودند که همراهان او را حمل می کردند و هدایایی که برای تقدیم به امپراطوریس و اشراف روسیه اورده بود . یک اشرافزاده روس از خانواده رومانف با همسر جوانش به نوان مهماندار در کالسکه او نشسته بودند . در راه هر جا که این قافله می ایستاد در مجلل ترین خانه یا قصر محل سکونت می یافت . امینه خود را از مصاحبت انا یکاترینا همسر الکسیس میهماندار خود لذت می برد انا نوه علی اسماعیلفسکی بود که در اولین سفر امینه به روسیه با ان ها اشنا شد . در همه این سال ها خانواده اسماعیلفسکی با امینه در ارتباط بودند این روابط به تجارت هم انجامیده بود کمپانی هند شرقی هلند به توصیه امینه تجارت ماورای خزر خود را به اسماعیلفسکی سپرده بود و امینه خود بر این ارتباط نظارت داشت و بار ها میزبان اعضای خانواده اسماعیلفسکی بود که به سر زمین تاجیک ها می امدند طلا و گل نفت پنبه و گندم در رفت و امد از صحرا های خشک قزاق ها و ازبک ها تا استپ های سبز اطراف مسکو روابط امینه را با خانواده اسماعیلفسکی محکم می کردند . اینک بزرگ خانواده جای خود را به سه پسر و و دو دختری داده بود که نام خانواده اسماعیلفسکی را در اطراف امپراطوری روسیه زنده نگاه می داشتند اسماعیل فرزند بزرگ خانواده سر کرده ی گروه نظامی بود که محافظت از ملکه را به عهده داشتند . برادر کوچک اسماعیل یکی از دختران خانواده سلطنتی رومانوف را به زنی گرفته و عملا درباری شده بود . این ارتباطات از املاک و داراریی های خانواده پاسداری می کرد . انا در کالسکه برای امینه می گفت که در ان سال ها این تنها خانواده اشرافی و ثروتمند مسلمان روسیه چگونه در حوادث مختلف نقش داشته است . بزرگترین نقش ان ها در به سلطنت رساندن الیزابت دختر پطر کبیر بود .
پطر کبیر چند ماه بعد از دیدار امینه با او در گذشت بی ان که کسی را جانشین خود کرده باشد . او الکسیس تنها پسر و ولیعهد خود را سالها پیش خلع و عملا کشته بود . بعد از مرگ پطر کبیر امپرطور افسانه ای و بنیاد گذار اصلی امپراطوری قدرتمند روسیه کاترین همسرش به قدرت رسید ولی او هم دیری نپائید و بعد از مرگش مطابق وصیت او پطر دوم به جانشینی او گذاشته شد و این انتخاب قدرت منشیکوف صدراعظم را که فرماندهی کل قوا را هم در دست داشت افزون می کرد چرا که امپراطوریس وصیت کرده بود که جانشینش دختر منشیکوف ( ماریا ) را به همسری برگزیند . اگر چنین می شد اسماعیلفسکی و دالگورکی دو خانواده منتفذ به زحمت می افتادند . به همبن جهت ان ها دست در دست هم گذاشتند و دو ماه بعد با گرفتن فرمانی از تزار بی اراده منشیکوف و خانواده اش را دستگیر کردند اموالشان مصادره شد و خود ان ها – از جمله ماریا که نزدیک بود ملکه روسیه شود – راهی سیبریه شدند تا در سرمای جانفرسای ان مرگ را ثنا گویند . کاترین دختر دالگورکی نامزد تزار جوان پطر سوم شد اما او هم به کام نبود و پطر سوم به مرض ابله در گذشت . شورای سلطنتی به جست و جو افتاد و انا دختر ایوان ( برادر پطر کبیر ) را بر گزید در حالی که اسماعیلفسکی ها نظر به الیزابت دختر پطر کبیر داشتند که به دستور پدر به عقد دوک فردریک گیوم درامده و در این زمان بیوه ای سی ساله بود . انا که به تخت سلطنت نشست خانواده دالگورکی وی را وادار به تشکیل مجلس و قبول نوعی مشروطیت کردند کاری که نظامیان نی پسندیدند به همین جهت هم بود که با انصراف ملکه از مشروطیت و قانون نفوذ دالگورکی ها هم پایان گرفت و باز اسماعیلفسکی ها ماندند . از نفوذ پنهانی و قدرت اسماعیلفسکی ها همین بس که ملکه جدید که کاخ کرملین را دلگیر می دانست به دهکده ای که مرکز املاک اسماعیلفسکی ها بود و اسماعیلوسکوا نام داشت در نزدیکی مسکو نقل انتقال کرد و سگ ها و معشوقش را هم برد و از همان جا امور مملکت را اداره می کرد . او چنان نبود که اشراف و بزرگان روس بپسندند و نیمی از روز را با لباس های جلف و نا مرتب و روسری نازک در میان دلقکان و پیشگویان می گذراند . و در دوران او در ایران نادر شاه افشار توانست ایالت های از دست رفته شمال ( گیلان و مازندران و بخشی از اذربایجان ) را بدون جنگ پس بگیرد و سر انجام درست در زمانی که جیران زن ترکمنی که امینه برای پسرش محمد حسن خان گرفته بود اولین فرزند خود ( محمد خان ) را به دنیا اورد انا امپراطوریس بی قابلیت روس هم در گذشت و اسماعیلفسکی ها توانستند کاری که مدتها بود در نظر داشتند صورت دهند و الیزابت دختر پطر کبیر را به سرباز خانه کرملین بردند .