فصل دوم
تا کار خاتون به حرم شاه و عمارت چهلستون افتد خواستگاران بسیار را از سر به در کرده بود که زیبا پسند و گزیده جو در اصفهان بسیار بود . گاه صیاد امیری و امیر زاده ای بود و گاه یکی از عجوزه هایی که به چشم باز و طمع انعام در میان شهر می گشتند تا غزالی چون او را رام کنند و به قفس حرمسرای شاهزادگان صفوی در اندازند از این میان یکی به گونه ای دیگر بود . محمود غلجایی از اهالی قند هار فرزند میر ویس و او فرزند شاه علم از خوانین و معتبران ان دیار .
روزگاری شاه سلطان حسین گرگین از تبار شاهان گرجستان را که بر او یاغی شده بود عفو کرد و به خدمت در اورد و فرماندهی کل قندهار را به او بخشید . گرگین خان تند خویی و خشونت را تنها طریق رام کردن افغان ها قرار داد و پایه حکومت محکم کرد همه مطیع شدند جز میر ویس که ثروتی افسانه ای داشت و از راه تجارت با هند بر ان مکنت می افزود و احترامی در خور به دست اورده بود و به حکم اصفهان کلانتر قندهار هم بود گر گین خان در مهار میر ویس در ماند پیامی به شاه فرستاد . با ان پیام میر ویس به پایتخت احضار شد. اما در اصل حکایت ان بود که میر ویس برادرزاده ای داشت گاخنده نام و به زیبایی در همه قندهار شهره . گرگین دل به او بسته بود و میر ویس این اهو را به گرگ پیری چون گرگین گرجی نمی داد گرگین کمر به قتل میر ویس بست ولی در قند هار جرات ان نداشت کار را به اصفهان حوالت داد . میر ویس حیله گر و سیاس در اصفهان به بذل و بخشایش و رشوه و تملق جایی برای خود گشود . باغی بزرگ خرید و سالی در ان ماند . محمود فرزند کوچک میر ویس به عمر یکی دو سال بزرگتر از خاتون بود . تیر انداز و اسب تاز و بی باک اما تربیت نیافته و بیابانی .
میر ویس پس از چندی خانواده را در اصفهان گذاشت و خود به حج رفت . در ان جا فتوای تکفیر گرگین خان را از علمای اسلام گرفت و با سر پر سودا راهی اصفهان شد تا شاه و صدر اعظم و و زیران را بفریبد . و راه قندهار برد . از جمله انان که در اصفهان فریب میر ویس را خورده و خوش طینتی وی گواهی می دادندیکی هم خسرو خان برادر گرگین بود که سارا مادر خاتون را به زنی داشت . میر ویس برای فریفتن شاه و دربار اصفهان خسرو خان را فریفته و به خود مطمئن کرده بود. در این امد و شد ها خبر از خاتون به میر ویس و حرم او از جمله مادر محمود رسید . روزی میر ویس خسرو خان را پیام داد که دختری از تو برای محمود بستانم که تاج سر قندهار شود . اعتمادالدوله صدراعظم و شاه سلطان حسین نیز از ماجرا باخبر شدند . خبر چینی در گوش شاه خواند : میر ویس برادر زاده به گرگین خان نداد و حالا برادر زاده از او میبرد . شاه که در حقیقت از گرگین خان دلخوشی نداشت از این مطایبه خوشش امد و خسروخان رئیس عدالت خانه را پیام داد که این وصلتی خوش است .
خسرو خان دختری داشت سپید چهره و کوتاه قد و فربه جمیله نام.به تصور او پاسخ مساعد به میر ویس فرستاد . اما در روزی که حرم میر ویس به خواستگاری امدند اشکار شد که نظر محمود قندهاری بر خاتون است . خسرو خان کار ار اسان دید ولی نمی دانست که خاتون ان غزالی نیست که به دام غلجایی ها درافتد . ساحره ای که خبر می رساند در گوش مادر محمود گفت: خاتون پیام کرده است که من صبیه امام قلی ام اختیار از خود دارم و ان سیه چرده چادر نشین ( محمود ) را می شناسم او را انقدر نیست که اسب هایم را تیمار کند .
میر ویس و مادر محمود دندان به جگر فشردند و چندی دیگر به اذن شاه به قند هار راهی شدند. و این اغاز فتنه ای بود که ده سال بعد به سر نگونی تاج و تخت صفوی کشید . میر ویس در قندهار گرگین خان را به کشتن داد و خود حکمران قند هار شد پیام اوران اصفهان را کشت و سر از خدمت شاه صفوی گرداند اما به زودی درگذشت و حکومت قند هار به برادرش رسید که خود شاه سلطان حسین دیگری بود . محمود که در سر سودای اصفهان داشت عمو را از حکومت به زیر کشید و سر کرده افغانی هایی شد که تنها نظر به اصفهان داشتند ان جا که غزالی بود خاتون نام به خانه خسرو خان گرجی. و محمود نمی دانست که غزال معبود او در این فاصله در قصر چهلستون جا گرفته است
در همه سال ها که محمود در ایران می تاخت ویران می کرد خون می ریخت و خیال اصفهان در سر می پخت . تا سر انجام اصفهان را در حلقه محاصره خود دراورد . تنها یک بار طعم تلخ شکست را چشید انهم در مصاف با لشکریان قاجار بود به سر کردگی فتحعلی خان اشاقه باش . نه محمود و نه فتحعلی خان ندانستند که با ان جنگ با خود چه کردند . و این جنگی بود در نهایت بر سر خاتون که بی خیال در حرم شاه سلطان حسین دست و پا می زد که قفس بشکند.