ماه امشب عروس میشود.
نارنجزارهاپشت معبرسفیدروددیوانه میکنندشبگردهای بهاری را
تخت سنگ یادگاری هاامشب دلش برای تن نوشته هایش کوچک شده.
تن لخت شالیزارتشنه ی دل آوازهای دخترکان خواب شالیهاراچرت میزند.
غورباقه های آوازه خوان ترانه ای مبهم رازمزمه میکنند.
نسیم اردیبهشت که میان سبزینه های برگهاطنازی میکند
رازی دردل دارد.
من هم دربغچه ام رازی دارم.
ابرمهربان باریدوباغ چای پریچینهاراسبزکرد.
لیلاکوه لمسهای عشق ممنوعه راخوب به خاطردارد.
دلم میخواهدآنقدرقدبکشم تاخداراکه ازدیلمان هم بلندتراست لمس کنم.
ازمرگ تن نمیهراسم چون پروازمرغان هوایی رابارهادیده ام.
رویای خیس شبنم برتجلی نرگسهای مادربزرگ
تجسم جوانی پدرراروی پرده ای ازشکوفه های آلوچه نقاشی میکند.
سادگیهای روستا که باهیچ ثروتی تصاحب نمیشود.
نیلوفرونیلوفرکه درهیچ شعری جانمیشود.
دلم برای دریاوعطرماهیهاتنگ شده.
شهربرایم چیزبهتری نداشت.
من یک روستایی هستم.
ساده
ساده
ساده.
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)