آه ؛ اگر بشکند این دیوار شیشه ای!
با این که رفته ای
با این که برای ابد رفته ای
هنوز هوای تو دارم.
تا دیدار تو
یک شیشه فاصله است و من
مثل ماهی
میان تنگ
و تنگ
میان دریا
آه ؛ اگر بشکند این دیوار شیشه ای!
" رضا کاظمی "
آه ؛ اگر بشکند این دیوار شیشه ای!
با این که رفته ای
با این که برای ابد رفته ای
هنوز هوای تو دارم.
تا دیدار تو
یک شیشه فاصله است و من
مثل ماهی
میان تنگ
و تنگ
میان دریا
آه ؛ اگر بشکند این دیوار شیشه ای!
" رضا کاظمی "
ابر نخستین ترانه ی معجزه را
بر لبهامان حك كرد
زبانمان را فراموش كردیم
كفش و لباسمان كهنه ماند
و ما
با بوسه
درختان را
بهار كردیم.
ما در بدبختی ، سوء تفاهم بودیم
بادكنك ها
كه نفس های عشق مشتركمان
در آن حبس بود
به تیغك ها خورد و منفجر شد
قلبمان ایستاد
و ساعت های خفته ی زمین
به كار افتاد.
احمد رضا احمدی
این همه واژه
و من از سکوت لبریزم
انگار کابوس این روزهای خاکستری
سایه انداخته به خیال من...
حوالی این ساعت های بارانی
جای زیادی برای رفتن ندارم
غیر از
آغوش تو
یا
کوچه پس کوچه های این شهر غریب ....
_مازيار مجد_
عطر ِ همه سو پراکنده ء گل سرخ
- پچ پچه ء دریا
پاییز رسیده است با ابرهایش و زمین صبورش
عشق من؛
سالها سپری شده است
ما از چنان روزهای گذشته ایم
که می توانستیم هزار ساله شویم
و هنوز کودکانی هستیم
با چشمان گشاده از حیرت
دست در دست هم
پا برهنه
در آفتاب می دویم
ناظم حکمت
این همه واژه
و من از سکوت لبریزم
انگار کابوس این روزهای خاکستری
سایه انداخته به خیال من...
حوالی این ساعت های بارانی
جای زیادی برای رفتن ندارم
غیر از
آغوش تو
یا
کوچه پس کوچه های این شهر غریب....
مازیار مجد
چه باشكوه
دروغ مي گويي
وقتي دوستت دارم
روي لبانت
هرلحظه براي كسي
مي رقصد !
قصه
از همان نگاه گناه زده ي تو
آغاز شد
بي مقدمه اي از احساس
اكنون
پايان قصه ايم
با اين همه فهرست !
نفرت
براي تو
دست می زند
و تو
برای زندگی
دست و پا!
شوان کاوه
لابلای دستهايت گم شدهام
دلتنگ نباش،
آنقدر گمم،
سر در گمم،
که هیچ کس نمیيابدم،
در نمیيابدم،
جز دستهايِ خودت!
" نسترن وثوقی"
حالا که آمده ای
همین جا بنشین
و فقط از خدا بپرس
چه قدر با هم بودن خوب است
محمد رضا عبدالملکیان
بودن تو کنارمن
بوسیدن تو بدون شرم
بوییدن تو بدون ترس
قدم زدن کنار تو بدون لرز
خندیدن باتو بدون مکث
هستند همگی رویا
رویایی درآرزوی محال
حسن عامری
در گلویم قفلی پنهان است
و هر دوی شما کلیدش را دارید
یکی از شما
کلید را در گلویم میچرخاند
تا به حرف بیایم
دیگری
کلید را در مشتهایش نشان میدهد
و میرود
یکی از شما را وقتی که هست دوست دارم
دیگری را برای همیشه.
محمد بیاتی
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)