من ابراهیم زمان خویشتنم؛
و تو، اسماعیلم.
سال‌هاست خواب می‌بینم؛
سال‌هاست در راه قربانگاهم؛
با خنجری در دست؛
که می‌دانم این بار می‌برّد …


رضا احسان‌پور