صفحه 15 از 47 نخستنخست ... 511121314151617181925 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 141 تا 150 , از مجموع 464

موضوع: شعر نو

  1. #141
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    سراج الدین بناگر


    وقتی که همگنان وا میگذارندم با دیو تنهایی

    وقتی که در من ابر ها می کُنند

    دلتنگی آغاز

    و بوف های یأس تک تک

    بر ویرانه ام سر میدهند آواز

    و حتی اخگر الکل در نمی گیرد در تنم

    و توفانهای پر هول و دهشت زا

    مرغ هر امید را

    از کرانم می دهند پرواز

    وقتی که فرو میریزد آوارم

    و ویران تر از هر ویران می شوم

    از ذره ذره ی خاکم

    از نو

    تو جوانه می زنی

    از نو
    من آباد می شوم


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  2. #142
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    پروانه
    از زبان زخم ها
    رستم پور



    زیبا ترین تمثیل عشق

    مردن در آغوش تاریکی ست

    وقتی که شمع

    فریبی ست نورانی

    به تکمیل کلکسیون پروانه ها


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  3. #143
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    آخرین نامه ی جنون است این
    ... آخرین سیاه مشق کودکی
    دیگر نه ساده گی کودکی را به تماشا خواهی نشست ؛
    نه شکوه جنون را .....

    دل به تو بستم گل یاس ِدلپذیر ....
    چون کودکی که از مدرسه می گریزد
    و گنجشک ها و شعرهایش را
    در جیب شلوارش پنهان می کند

    من کودکی بودم ؛
    گریزان و آزاد
    بر بام شعر و جنون
    اما تو زنی بودی ؛
    با رفتارهای عامیانه
    زنی که چشم به قضا و قدر دارد
    و فنجان قهوه
    و کلام فالگیران
    .... زنی رو در روی صف خواستگارانش

    افسوس ....
    از این به بعد در نامه های عاشقانه ؛
    نوشته های آبی نخواهی خواند
    در اشک شمع ها ؛
    و شراب نیشکر
    ردّی از من نخواهی دید

    از این پس در کیف نامه رسان ها
    بادبادک رنگینی برای تو نخواهد بود
    دیگر در عذاب زایمان کلمات
    و در عذاب شعر حضور نخواهی داشت

    جامهء شعر را بدر آوردی
    خودت را بیرون از باغهای کودکی پرتاب کردی
    و بدل به نثر شدی .....ا


    عاشقانه



    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  4. #144
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    تکه یی از شعر پرواز او
    کتاب چهار اندوه
    بهار رها دوست


    فرشته ی رهایی من

    دو بال دارد

    به رنگ تنهایی

    کدام بال

    عشق

    و کدام بال

    مرگ

    نمی دانم


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  5. #145
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    آسان است برای من
    که خیابان ها را تا کنم
    و در چمدانی بگذارم
    که صدای باران را به جز تو کسی نشنود
    آسان است
    به درخت انار بگویم
    انارش را خود به خانه ی من آورد
    آسان است
    آفتاب را
    سه شبانه روز ، بی آب و دانه رها کنم
    و روز ضعیف شده را ببینم
    که عصا زنان از آسمان خزر بالا می رود
    آسان است
    که چهچه ی گنجشک را ببافم
    و پیراهن خوابت کنم
    آسان است برای من
    به شهاب نومید فرمان دهم که به نقطه ی اولش بر گردد
    برای من آسان است
    به نرمی آب ها سخن بگویم و دل صخره را بشکافم
    آسان است نا ممکن ها را ممکن شوم
    و زمین در گوشم بگوید (( بس کن رفیق ))
    اما
    آسان نیست معنی مرگ را بدانم
    وقتی تو به زندگی آری گفته ای .

    شمس لنگرودی


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  6. #146
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    نمی دانم باران چیست
    اندوه آب های سیاه را ندیده ام که به دریا می ریزند
    عطر شبانه ی ماه را نشنیده ام
    که یانیس ریتسوس
    در آتش شعر هایش می بویید
    و زخم شانه ی بایرون
    که شعله کشان
    از کرانه ی استانبول می گذشت .
    نمی دانم سیبری تا کجاست
    سوراخ تلخ سر انگشت فرانکو را ندیده ام
    که در قطرات خون لورکا می سوخت
    بره ی عیسا را اما دیده ام
    که از دهان تو شیر می نوشید
    برق ستاره ی ترس خورده را که از تب و تابت فرو می پاشید
    لبخندت را دیده ام
    که مرا متولد می کند
    بر کرانه ی باد ها از من
    مجسمه ای از شن می سازد
    و به آب ها فرمان پراکندن می دهد .

    ای شکوفه ی خاموش
    در برف آخر اسفند
    در پیراهن نازکت گرمم کن .

    شمس لنگرودی


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  7. #147
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    زمزمه یی برای ویرانی


    سراج الدین بناگر


    تنها

    در متن دلتنگ غروب ایستاده یی

    و دلت سرشار از کشش های غریب است

    و دلت مچاله در چنگال تنهایی است

    به خیابان می نگریبه عبور ماشین ها

    به گذار آدمها

    و خیرگی نئون ها – وقاحت تابلو ها

    صراحتی کدر داری

    و تلخی مثل زهر آب مرگی

    از روی ناچاری.

    نگاهت به دنبال کسی می گردد

    در سطح سرد سیمان ها

    و در سطح سخت آهن ها

    و هیچ کس نیست

    و هیچ کس را نمی یابی

    و تنهایی

    و بر تو می بارد شب

    و در تو می پیچد غم


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  8. #148
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    باران‌ که‌ می‌زند به‌ پنجره‌،
    جای‌ خالی‌اَت‌ بزرگ‌تر می‌شود !
    وقتی‌ مِه‌ بر شیشه‌ها می‌نشیندُ
    بوران‌ شبیخون‌ می‌زَند،
    هنگامی‌ که‌ گُنجشک‌ها
    برای‌ بیرون‌ کشیدن‌ِ ماشینم‌ از دل‌ِ برف‌ سَر می‌رسند،
    حرارت‌ِ دستان‌ِ کوچک‌ِ تو را
    به‌ یاد میاورم‌
    وَ سیگارهایی‌ را که‌ با هم‌ کشیده‌ایم‌،
    نصف‌ تو،
    نصف‌ من‌...
    مثل‌ِ سربازهای‌ هم‌ْسنگر !

    وقتی‌ باد پرده‌های‌ اتاق‌ُ
    جان‌ِ مَرا به‌ بازی‌ می‌گیرد،
    خاطرات‌ِ عشق‌ِ زمستانی‌مان‌ را به‌ خاطر می‌آورم‌
    دست‌ به‌ دامن‌ِ باران‌ می‌شوم‌،
    تا بر دیاری‌ دیگر ببارد
    وَ برف‌
    که‌ بر شهری‌ دور...
    آرزو می‌کنم‌ خُدا
    زمستان‌ را از تقویم‌ِ خود پاک‌ کند !
    نمی‌دانم‌ چه‌گونه‌،
    این‌ فصل‌ها را بی‌تو تاب‌ بی‌آورم‌ !


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  9. #149
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    بن بست

    میون این همه کوچه
    که به هم پیوسته
    کوچه ی قدیمی ما
    کوچه ی بن بسته
    دیوار کاهگلی یه باغ خشک
    که پر از شعرای یادگاریه
    بین ما مونده و اون رود بزرگ
    که همیشه مثل بودن جاریه
    صدای رود بزرگ
    همیشه تو گوش ماست
    ای صدا لالایی
    خواب خوب بچه هاست
    کوچه اما هر چی هست
    کوچه ی خاطره هاست
    اگه تشنه ست ، اگه خشک
    مال ماست ، کوچه ی ماست
    توی این کوچه به دنیا اومدیم
    توی این کوچه داریم پا می گیریم
    یه روز هم مثل پدربزرگ باید
    تو همین کوچه ی بن بست بمیریم
    اما ماعاشق رودیم ، مگه نه ؟
    نمی تونیم پشت دیوار بمونیم
    ما یه عمر تشنه بودیم ، مگهنه ؟
    نباید ایه ی حسرت بخونیم
    دست خسته مو بگیر
    تا دیوار گلی رو خراب کنیم
    یه روزی هر روزی باشه دیر و زود
    می رسیم با هم به اون رود بزرک
    تنای تشنه مو نو
    می زنیم به پاکی زلال رود

    ایرج جنتی عطایی


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  10. #150
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    چه خالیه چه خالیه حفره ی این حنجره ها
    چه تخته کوب پلکای بسته ی این پنجره ها
    چه بی صدا ،چه بی صدا می گذرن این ثانیه ها
    دخترک شکن شکن ! سراغ بغض ما بیا
    یواش یواش داریم به این سیاهی عادت می کنیم
    تو سفره های خالی مون قاشق رو قسمت می کنیم
    نه سکوت علامت رضایته
    نه شکایت از سیاهی راحته
    هنوز به دیوارامونه تفنگای پدر بزرگ
    اما کسی دل نداره بره پی شکار گرگ
    یه روز میاد که روز بیاد دنیا رو هاشور بزنه
    این روزای دروغی رو با یه اشاره بشکنه
    یه روز میاد که کوچه مون پر بشه از عبور نور
    فواره ها قد بکشن از وسط حوض بلور
    نه سکوت علامت رضایته
    نه شکایت از سیاهی راحته

    یغما گلرویی


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








صفحه 15 از 47 نخستنخست ... 511121314151617181925 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/