صفحه 8 از 15 نخستنخست ... 456789101112 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 71 تا 80 , از مجموع 143

موضوع: *انجمن طرفداران اندیشه های دکتر شریعتی *

  1. #71
    مذاهب و ادیان الهی
    زندگی باور میخواهد, آن هم از جنس امید ,که اگر سختی راه به تو یک سیلی زد, یک امید قلبی به تو گوید, که خدا هست هنوز...
    تاریخ عضویت
    Nov 2010
    محل سکونت
    قطعه ای از بهشت
    نوشته ها
    2,116
    تشکر تشکر کرده 
    1,438
    تشکر تشکر شده 
    2,198
    تشکر شده در
    667 پست
    قدرت امتیاز دهی
    1779
    Array

    پیش فرض

    سخن از شهید دکتر علی شریعتی که هر کدام در خودش هزاران سخن دگر نهفته است :

    ۱.مسئولیت زاده توانایی نیست ، زاده آگاهی است و زاده انسان بودن.


    ۲.دلی که از بی کسی غمگین است ، هر کسی را می تواند تحمل کند.


    ۳.ارزش عمیق هر کسی به اندازه حرفهایی است که برای نگفتن دارد.


    ۴.عشق به آزادی مرا همه عمر در خود گداخته است.


    ۵.اگر پیاده هم شده است سفر کن ، در ماندن می پوسی.


    ۶.خدا و انسان و عشق ، این است امانتی که بر دوش ما سنگینی می کند.


    ۷.قدرت نیازمند کسی است که در برابرش رام گردد.


    ۸.مرا کسی نساخت ، خدا ساخت . نه آنچنان که کسی می خواست ، که من کس نداشتم . کسم خدا بود ، کس بی کسان.


    ۹.هر کسی را نه بدان گونه که هست احساسش می کنند ، بدان گونه که احساسش می کنند ، هست.


    ۱۰.استوار ماندن و زیر هر باری نرفتن ، دین من است.


  2. #72
    مذاهب و ادیان الهی
    زندگی باور میخواهد, آن هم از جنس امید ,که اگر سختی راه به تو یک سیلی زد, یک امید قلبی به تو گوید, که خدا هست هنوز...
    تاریخ عضویت
    Nov 2010
    محل سکونت
    قطعه ای از بهشت
    نوشته ها
    2,116
    تشکر تشکر کرده 
    1,438
    تشکر تشکر شده 
    2,198
    تشکر شده در
    667 پست
    قدرت امتیاز دهی
    1779
    Array

    پیش فرض

    غم غربت
    از نخستین روزهای تاریخ هر گاه انسان از انبوه تلاشهای حیات خود را به گوشه انزوایی می کشاند به « خویش » و به « جهان » می اندیشد.

    اخمی از بدبینی بر نگاهش نقش می بست و موجی از اضطراب بر سیما یش می نشت زیرا وی همواره خود را از این عالم « بیشتر » میافته و در میافته است که « آنچه هست » او را بس نیست.


    احساسش از مرز این هستی می گذرد و آنجا که « هر چه هست » پایان می گیرد ، او ادامه میابد تا « بی نهایت » و دامن می گسترد.


    احساس غربت در این عالم و بیزاری از بیگانگی با خود « وطن » را و « خویشاوندی » فرا یاد او می آورد.


    « دکتر علی شریعتی »


    (هبوط در کویر ، ص ۵۵۱ )


  3. #73
    مذاهب و ادیان الهی
    زندگی باور میخواهد, آن هم از جنس امید ,که اگر سختی راه به تو یک سیلی زد, یک امید قلبی به تو گوید, که خدا هست هنوز...
    تاریخ عضویت
    Nov 2010
    محل سکونت
    قطعه ای از بهشت
    نوشته ها
    2,116
    تشکر تشکر کرده 
    1,438
    تشکر تشکر شده 
    2,198
    تشکر شده در
    667 پست
    قدرت امتیاز دهی
    1779
    Array

    پیش فرض

    شما :

    ای گوش هایی که تنها گفتن های کلمه دار را می شنوید !


    پس از این جز سکوت سخنی نخواهم گفت.


    و شما :


    ای چشمهایی که تنها صفحات سیاه را می خوانید !


    پس از این جز سطور سپید نخواهم نوشت.


    و شما :


    ای کسانی که هرگاه حضور دارم بیشترم تا آنگاه که غایبم...


    پس از این مرا کمتر خواهید دید !!


    « دکتر علی شریعتی »


    (هنر ، ص ۳۷۵ )


  4. #74
    مذاهب و ادیان الهی
    زندگی باور میخواهد, آن هم از جنس امید ,که اگر سختی راه به تو یک سیلی زد, یک امید قلبی به تو گوید, که خدا هست هنوز...
    تاریخ عضویت
    Nov 2010
    محل سکونت
    قطعه ای از بهشت
    نوشته ها
    2,116
    تشکر تشکر کرده 
    1,438
    تشکر تشکر شده 
    2,198
    تشکر شده در
    667 پست
    قدرت امتیاز دهی
    1779
    Array

    پیش فرض

    مرثیه دکتر علی شریعتی به قلم شهید چمران


    ای علی! همیشه فکر می*کردم که تو بر مرگ من مرثیه خواهی گفت و چقدر متأثرم که اکنون من بر تو مرثیه میخوانم ! ای علی! من آمده*ام که بر حال زار خود گریه کنم، زیرا تو بزرگتر از آنی که به گریه و لابه ما احتیاج داشته باشی!...خوش داشتم که وجود غم*آلود خود را به سرپنجه هنرمند تو بسپارم، و تو نیِ وجودم را با هنرمندی خود بنوازی و از لابلای زیر و بم تار و پود وجودم، سرود عشق و آوای تنهایی و آواز بیابان و موسیقی آسمان بشنوی.می*خواستم که غم*های دلم را بر تو بگشایم و تو «اکسیر صفت» غم*های کثیفم را به زیبایی مبدّل کنی و سوزوگداز دلم را تسکین بخشی.


    می*خواستم که پرده*های جدیدی از ظلم وستم را که بر شیعیان علی(ع) و حسین(ع) می*گذرد، بر تو نشان دهم و کینه*ها و حقه*ها و تهمت*ها و دسیسه*بازی*های کثیفی را که از زمان ابوسفیان تا به امروز بر همه جا ظلمت افکنده است بنمایانم.


    ای علی! تو را وقتی شناختم که کویر تو را شکافتم و در اعماق قلبت و روحت شنا کردم و احساسات خفته وناگفته خود را در آن یافتم. قبل از آن خود را تنها می*دیدم و حتی از احساسات و افکار خود خجل بودم و گاهگاهی از غیرطبیعی بودن خود شرم می*کردم؛ اما هنگامی *که با تو آشنا شدم، در دوری دور از تنهایی به در آمدم و با تو هم*راز و همنشین شدم.



    ای علی! تو مرا به خویشتن آشنا کردی. من از خود بیگانه بودم. همه ابعاد روحی و معنوی خود را نمی*دانستم. تو دریچه*ای به سوی من باز کردی و مرا به دیدار این بوستان شورانگیز بردی و زشتی*ها و زیبایی*های آن را به من نشان دادی.

    ای علی! شاید تعجب کنی اگر بگویم که همین هفته گذشته که به محور جنگ «بنت جبیل» رفته بودم و چند روزی را در سنگرهای متقدّم «تل مسعود» در میان جنگندگان «امل» گذراندم، فقط یک کتاب با خودم بردم و آن «کویر» تو بود؛ کویر که یک عالم معنا و غنا داشت و مرا به آسمان*ها می*برد و ازلیّت و ابدیّت را متصل می*کرد؛ کویری که در آن ندای عدم را می*شنیدم، از فشار وجود می*آرمیدم، به ملکوت آسمان*ها پرواز می*کردم و در دنیای تنهایی به درجه وحدت می*رسیدم؛ کویری که گوهر وجود مرا، لخت و عریان، در برابر آفتاب سوزان حقیقت قرار داده، می*گداخت و همه ناخالصی*ها را دود و خاکستر می*کرد و مرا در قربانگاه عشق، فدای پروردگار عالم می*نمود...
    ای علی! همراه تو به کویر می*روم؛ کویر تنهایی، زیر آتش سوزان عشق، در توفان*های سهمگین تاریخ که امواج ظلم و ستم، در دریای بی*انتهای محرومیت و شکنجه، بر پیکر کشتی شکسته حیات وجود ما می*تازد.

    ای علی! همراه تو به حج می*روم؛ در میان شور و شوق، در مقابل ابّهت وجلال، محو می*شوم، اندامم می*لرزد و خدا را از دریچه چشم تو می*بینم و همراه روح بلند تو به پرواز در می*آیم و با خدا به درجه وحدت می*رسم. ای علی! همراه تو به قلب تاریخ فرو می*روم، راه و رسم عشق بازی را می*آموزم و به علی بزرگ آن*قدر عشق می*ورزم که از سر تا به پا می*سوزم....



    ای علی! همراه تو به دیدار اتاق کوچک فاطمه می*روم؛ اتاقی که با همه کوچکی*اش، از دنیا و همه تاریخ بزرگتر است؛ اتاقی که یک در به مسجدالنبی دارد و پیغمبر بزرگ، آن را با نبوّت خود مبارک کرده است، اتاق کوچکی که علی(ع)، فاطمه(س)، زینب(س)، حسن(ع) و حسین(ع) را یکجا در خود جمع نموده است؛ اتاق کوچکی که مظهر عشق، فداکاری، ایمان، استقامت و شهادت است.


    راستی چقدر دل*انگیز است آنجا که فاطمه کوچک را نشان می*دهی که صورت خاک*آلود پدر بزرگوارش را با دست*های بسیار کوچکش نوازش می*دهد و زیر بغل او را که بی*هوش بر زمین افتاده است، می*گیرد و بلند می*کند!


    ای علی! تو «ابوذر غفاری» را به من شناساندی، مبارزات بی*امانش را علیه ظلم و ستم نشان دادی، شجاعت، صراحت، پاکی و ایمانش را نمودی و این پیرمرد آهنین*اراده را چه زیبا تصویر کردی، وقتی که استخوان*پاره*ای را به دست گرفته، بر فرق «ابن کعب» می*کوبد و خون به راه می*اندازد! من فریاد ضجه*آسای ابوذر را از حلقوم تو می*شنوم و در برق چشمانت، خشم او را می*بینم، در سوز و گداز تو، بیابان سوزان ربذه را می*یابم که ابوذر قهرمان، بر شن*های داغ افتاده، در تنهایی و فقر جان می*دهد ... .


    *ای علی! تو در دنیای معاصر، با شیطان*ها و طاغوت*ها به جنگ پرداختی، با زر و زور و تزویر درافتادی؛ با تکفیر روحانی*نمایان، با دشمنی غرب*زدگان، با تحریف تاریخ، با خدعه علم، با جادوگری هنر روبه*رو شدی، همه آنها علیه تو به جنگ پرداختند؛ اما تو با معجزه حق و ایمان و روح، بر آنها چیره شدی، با تکیه به ایمان به خدا و صبر و تحمل دریا و ایستادگی کوه و برّندگی شهادت، به مبارزه خداوندان «زر و زور و تزویر» برخاستی و همه را به زانو در آوردی.

    ای علی! دینداران متعصّب و جاهل، تو را به حربه تکفیر کوفتند و از هیچ دشمنی و تهمت فروگذار نکردند و غربزدگان نیز که خود را به دروغ، «روشنفکر» می*نامیدند، تو را به تهمت ارتجاع کوبیدند و اهانت*ها کردند. رژیم شاه نیز که نمی*توانست وجود تو را تحمّل کند و روشنگری تو را مخالف مصالح خود می*دید، تو را به زنجیر کشید و بالاخره... «شهید» کرد...


  5. #75
    مذاهب و ادیان الهی
    زندگی باور میخواهد, آن هم از جنس امید ,که اگر سختی راه به تو یک سیلی زد, یک امید قلبی به تو گوید, که خدا هست هنوز...
    تاریخ عضویت
    Nov 2010
    محل سکونت
    قطعه ای از بهشت
    نوشته ها
    2,116
    تشکر تشکر کرده 
    1,438
    تشکر تشکر شده 
    2,198
    تشکر شده در
    667 پست
    قدرت امتیاز دهی
    1779
    Array

    پیش فرض

    حجاب
    مطلب زیر بر گرفته ازسمینار دکتر شریعتی درباره حجاب است.

    با توجه به اینکه مسئله حجاب و سخنان دکتر در این باره نیاز به چند مرحله نوشتار دارد و عموما" از حوصله دوستان خارج است ؛ بنابر این چکیده ای بسیار مختصر از سمیناری که درباره حجاب بوده است را در زیر آورده ام.

    دوستانی که نیاز به مطالعه بیشتر و نظر دکتر شریعتی در این باره دارند را به خواندن کتاب زن (فاطمه، فاطمه است ) دعوت می نمایم.




    آنچه در همه پدر و مادر ها مشترک است ، این است که مذهب را طوری تعریف می کنند که انگار شیپور را از طرف دیگرش باد می کنند !


    توصیه هایی که به نسل جوان می کنند اینطوری است .


    درست مثل این است که طبیبی - یا به هر حال آدمی - دائم به کسی که لبش زخم شده یا صورتش جوش زده بگوید که « جوش نزن » و « زخم نشو » ؛ و بعد هم بگوید که به طور مثال «زخم شدن دهن فلان بدی را دارد ؛ جوش صورت فلان قدر بد است» !


    این - اگر چه درست است – اصولا" چه تاثیری دارد ؟ چه می خواهد بشود و بعد چه نتیجه ای می خواهد بگیرد ؟


    به جای این صحبتها باید فهمید چه عواملی باعث شده که این جوشها در زندگی روحی این بچه و این نسل بوجود آمده ؛ آن ریشه ها را باید یافت.


    تجربه نشان می دهد که به عنوان اینکه دین فلان چیز را می گوید ، نمی شود حجاب را بر زن تحمیل کرد ، و عبادت را بر پسر تحمیل کرد ، مگر اینکه یک آگاهی انسانی پیدا کند ، و این ها نماینده یک طرز فکر باشد.


    آیا در عوام ما پوشش اسلامی به عنوان یک طرز تفکر خاص است؟


    نه ، طرز تفکر خاص نیست ، بلکه به عنوان تیپ خاص است ، که در آن مومن دارد ، فاسق دارد ، بد اندیش دارد ، خوش اندیش دارد ، خلاصه همه جور آدمی دارد !


    البته حجاب غیر از چادر است ؛ چادر فرم است.


    اصل قضیه این است که ، این دختری که الان می خواهد پوشش را انتخاب کند ، انگیزه اش چیست؟


    معمولا انگیزه این است که « مادرم همینطور بوده ، خاله ام همینطور است ، محیطمان همینطور است ».این ، یک لباس سنتی است ؛ نشانه طبقه عقب مانده در حال مرگ است. جلویش را هم نمی توان گرفت ؛ بخواهی ده سال دیگر هم ادامه اش بدهی ، بعد از سال یازدهم تمام می شود ؛ رشد و تکاملش به سمت ریختن این حجاب است ، یعنی تکامل جامعه به سمت تَرک آن سمبل های سنتی اُمّلی.


    بنابر این شما طرز فکر بچه ها را عوض کنید ، آنها خودشان پوشش را انتخاب خواهند کرد ؛ شما نمی خواهد مدلش را بدوزید و تنش کنید ! او خودش انتخاب می کند. شما را بطه عاشقانه بین او و این عالم وجود برقرار کنید ؛ او خودش به نماز می ایستد . هی به زور بیدارش نکنید !


    « دکتر علی شریعتی »


    ( زن ، ص۲۷۱ و ۲۷۲ و ۲۸۴ و ۲۸۸ )

  6. #76
    مذاهب و ادیان الهی
    زندگی باور میخواهد, آن هم از جنس امید ,که اگر سختی راه به تو یک سیلی زد, یک امید قلبی به تو گوید, که خدا هست هنوز...
    تاریخ عضویت
    Nov 2010
    محل سکونت
    قطعه ای از بهشت
    نوشته ها
    2,116
    تشکر تشکر کرده 
    1,438
    تشکر تشکر شده 
    2,198
    تشکر شده در
    667 پست
    قدرت امتیاز دهی
    1779
    Array

    پیش فرض

    خدایا:

    مگذار که :


    ایمانم به اسلام و عشقم به خاندان پیامبر ،


    مرا با کسبه دین ، یا حَمَله تعصب ،


    و عَمَله ارتجاع هم آواز کند .


    که آزادی ام اسیر پسندِ عوام گردد .


    که «دینم» در پس «وجهه دینی» ام دفن شود ،


    که عوام زدگی مرا مقلّد تقلید کنندگانم سازد .


    که آن چه را «حق می دانم»


    به خاطر آن که «بد می دانند» کتمان کنم .


    خدایا می دانم که اسلامِ پیامبرِ تو با « نه » آغاز شد


    و تشیع دوست تو نیز با « نه » آغاز شد .


    مرا ای فرستنده محمد و ای دوستدار علی !


    به« اسلام آری » و به « تشیع آری » کافر گردان


  7. #77
    مذاهب و ادیان الهی
    زندگی باور میخواهد, آن هم از جنس امید ,که اگر سختی راه به تو یک سیلی زد, یک امید قلبی به تو گوید, که خدا هست هنوز...
    تاریخ عضویت
    Nov 2010
    محل سکونت
    قطعه ای از بهشت
    نوشته ها
    2,116
    تشکر تشکر کرده 
    1,438
    تشکر تشکر شده 
    2,198
    تشکر شده در
    667 پست
    قدرت امتیاز دهی
    1779
    Array

    پیش فرض

    در دشمنی دورنگی نيست .

    کاش دوستان هم در موقع خود چون دشمنان بی ريا بودند .

  8. #78
    مذاهب و ادیان الهی
    زندگی باور میخواهد, آن هم از جنس امید ,که اگر سختی راه به تو یک سیلی زد, یک امید قلبی به تو گوید, که خدا هست هنوز...
    تاریخ عضویت
    Nov 2010
    محل سکونت
    قطعه ای از بهشت
    نوشته ها
    2,116
    تشکر تشکر کرده 
    1,438
    تشکر تشکر شده 
    2,198
    تشکر شده در
    667 پست
    قدرت امتیاز دهی
    1779
    Array

    پیش فرض

    عالي ترين درجه شهادت و ايثار و اخلاص

    نه تنها گذشتن از مال و جان


    كه از ريشه و تكامل وجودي و معنوي و علمي خويش است .


    و استادان براي پرداختن به مردم و حرف زدن با آنها


    و پاسخ گفتن به نيازهاي ابتدايي و عادي زندگيشان هستند .


  9. #79
    مذاهب و ادیان الهی
    زندگی باور میخواهد, آن هم از جنس امید ,که اگر سختی راه به تو یک سیلی زد, یک امید قلبی به تو گوید, که خدا هست هنوز...
    تاریخ عضویت
    Nov 2010
    محل سکونت
    قطعه ای از بهشت
    نوشته ها
    2,116
    تشکر تشکر کرده 
    1,438
    تشکر تشکر شده 
    2,198
    تشکر شده در
    667 پست
    قدرت امتیاز دهی
    1779
    Array

    پیش فرض

    چه تنگناي سختي است
    يك انسان يا بايد بماند يا برود
    و اين هردو،
    اكنون برايم از معني تهي شده است
    و دريغ كه راه سومي هم نيست

  10. #80
    مذاهب و ادیان الهی
    زندگی باور میخواهد, آن هم از جنس امید ,که اگر سختی راه به تو یک سیلی زد, یک امید قلبی به تو گوید, که خدا هست هنوز...
    تاریخ عضویت
    Nov 2010
    محل سکونت
    قطعه ای از بهشت
    نوشته ها
    2,116
    تشکر تشکر کرده 
    1,438
    تشکر تشکر شده 
    2,198
    تشکر شده در
    667 پست
    قدرت امتیاز دهی
    1779
    Array

    پیش فرض

    روزی ما مسلمان ها پول داشتیم ، زور داشتیم ، فرنگی ها از ما تقلید می کردند. استاد های دانشگاه های اسپانیا، ایتالیا، فیلسوف ها و دانشمندهای اروپا، وقتی می خواستند درس بدهند، قبا لباده ی ملاهای ما را به تن می کردند، یعنی که ما هم بوعلی و رازی و غزالی ایم! ... همان که باز، استاد های دانشگاه های ما امروز، توی جشن ها می پوشند، تا خود را به شکل استاد های دانشگاه های اسپانیا ، ایتالیا ، فرانسه و انگلیس بیارایند! ... یعنی که ما هم شبیه کانت و دکارتیم!
    ببین که لباده های خودمان را باید از دست فرنگی ها تن کنیم
    صنعتگر های مسیحی در اروپا، تقلب می کردند، مارک " الله " را روی جنس های خودشان می زدند، یعنی که این ساخت اروپا نیست ، کار بلخ و بخارا و طوس و ری و بغداد و شام و مصر و
    اسطامبول و قرناطه و قرطبه و اندلس است . حتی روی صلیب مارک "الله " می زدند!
    جنگهای صلیبی که شد آنها افتادند به جان ما ، ما افتادیم به جان هم ، مسیحی ها و جهود ها یکی شدند ، مسلمانها صد تا شدند ، سنی به جان شیعه ، شیعه به جان سنی ، ترک به جان فارس ، عجم به جان عرب ، عرب به جان بربر ، بربر یه جان تاتار... د
    باز هم هر کدام در خودشان کشمکش ، دشمنی ، بد بینی ، جنگ و جدل ... حیدری ، نعمتی ، پایین سری ، بالا سری ، یکی شیخی ، یکی صوفی ، یکی امل ، یکی قرتی ... د
    نقشه ی جهان را جلوی خودت بگذار، از خلیج فارس یک خط بکش تا اسپانیا ، از آنجا یه خط برو تا چین ، این مثلث میهن اسلام بود ؛ یک ملت ، یک ایمان ، یک کتاب ... حالا ؟
    مسلمان های یک مذهب ، یک زبان ، یک محل ، توی یک مسجد ، هفت تا " نماز جماعت " می خوانند! توی برادران جنگ هفتاد و دو ملت برپا شد. هر ملتی اسلام را رها کرد ، رفت به سراغ قصه های مرده ، خرابه های کهنه ، استخوان های پوسیده ..."خدا " را از یاد بردند ، توحید توی کتابها مرد ، به شکل کلمات ؛ و شرک توی جامعه جان گرفت ، به شکل طبقات.
    دین فرقه فرقه شد و امت قوم قوم و ما قطعه قطعه ، هر قطعه ... و لقمه ای چرب و نرم و راحت الحلقوم. سر ما به خاک بازی ، به خون بازی ، فرقه سازی ، دسته بندی ، یخ جنگهای زرگری ، به بحث های بیخودی ، به حرف های چرت و پرت ، به فکرها و علم های پوک و پوچ ، به عشق ها و کینه ها ی بی ثمر، به گریه ها و ندبه های بی اثر ، به دشمن های عوضی ، به خنده های الکی ، بند کردند. چشم ما را به لالایی خواب کردند.


    فرنگی ها هم مثل مغول ها "آمدند و سوختند و کشتند و بردند و..."


    اما نرفتند ....


صفحه 8 از 15 نخستنخست ... 456789101112 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/