بی خرجی وبی اسب خرامان سفریدم

یاران سفریدند به جمعیت و من هم

یک قافله با حال پریشان سفریدم

دارم طمع آن که به هیچ‌ام نفروشند

هرچند که چون زیره به کرمان سفریدم