درباره ی دادن و گرفتن

زمانی مردی بود که یک دره پر از سوزن داشت .

روزی مادر عیسی نزد او آمد و گفت

« ای دوست ، پیراهن پسرم پاره شده است و من باید پیش از آنکه

او به معبد برود آن را بدوزم.

یک سوزن به من نمی دهی ؟ »

آن مرد سوزنی به آن زن نداد ، ولی نطق غرایی درباره ی

دادن و گرفتن برای او کرد تا پیش از رفتن پسرش به معبد برای او نقل کند .