اين را بدان که من دوستت دارم و دوستت ندارم
چرا که زندگانی را دو چهره است
کلام ، بالی ست از سکوت
و آتش را نيمه ای ست از سرما


دوستت دارم برای آنکه دوست داشتنت را آغاز کنم
تا بی کرانگی را از سر گيرم
و هرگز از دوست داشتنت باز نايستم
چنين است که من هنوز دوستت نمی دارم


دوستت دارم و دوستت ندارم آن چنان که گويي
کليدهای نيک بختی و سرنوشتی نامعلوم
در دست های من باشد


برای آنکه دوستت بدارم ، عشقم را دو زندگاني هست
چنين است که دوستت دارم در آن دم که دوستت ندارم
و دوستت ندارم به آن هنگام که دوستت دارم