مثل تو

درست وقتی که امید پژمرد ، ویزا آماده شد
در به خیابانی باز می‌شود ، مثل فیلم‌ها خالی از مردم ، از گربه‌ها
جز این‌ که خیابان توست
که ترکش می‌کنی
ویزا صادر شده‌است
« موقتاً » ، واژه‌ای اخمو
پنجره‌ای که پشت سرت می‌بندی و
صورتی می‌شوی
چون هر صبح همان‌کاری را می‌کنی
که آن‌ها می‌خواهند
این‌جا اما خاکستری است
در، تا رسیدن تاکسی صبر می‌کند.
و چمدان
غمناک ‌ترین شیء جهان
خوب
در جهان گشوده است
و حالا
از میان شیشه‌ی جلوی ماشین
آسمان
از خجالت سرخ می‌شود
درست مثل تو
وقتی مادرت بهت گفت
که یک زن در زندگی شبیه چیست