پيسوز
وَه! چه سنگین در اندیشه جاری ست
شعلهی پیسوز!
چون درویشِ هندویی
به احشای طلاییِ خود مینِگَرَد
وَ به رؤیا
در فضای تهی از باد
خسوف میکند
لَک لَکِ روشنی
از آشیانه بر انبوهیِ سایهها منقار میزَنَد
وَ لَرزان پیش میآید
تا چشمانِ گشوده
بچّه کولیِ مُرده
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)