اینجا خانه ی کودکی های لورکاست... خانه ای که در تاریخ ۵ ژوئن ۱۸۹۸ فدریکو در آن متولد شد و دوران کودکی اش را آنجا گذراند. در ده کوچکی به اسم فوئنته باکروس (Fuente vaqueros ) در ۱۶ کیلومتری گرانادا. خود لورکا در مورد زادگاهش چنین گفته: " وقتی بچه بودم در یک روستای کوچک بسیار ساکت و بودار* در لا وگای گرانادا زندگی می کردم."

955
وارد روستا که می شی می بینی زندگی جریان داره. مردم زیادی تو خیابون و میدون اصلی روستا جمع شدن. مثل روستاهای ایران نیست که کم کم دارن خالی از سکنه می شن. شنبه بازار هم هست و مردم مشغول خرید. کولی ها رو هم همه جا می شه دید. بی جهت نیست که نقش زیادی تو شعرهای لورکا ایفا کرده اند دخترکان کولی...

روستا وقف (اهدا) شده به فدریکو گارسیا لورکا. همه جا عکس هایی از این شاعر-نویسنده-نوازنده می شه دید. حتی بستنی فروشی روستا هم به اسم فدریکو گارسیا لورکا است. عشق و غرور این مردم رو به قهرمانشون می شه دید و حس کرد.

956

همیشه تئاترهای خوبی اینجا روی صحنه می ره از کارگردانهای خوب و معروف. دلیلش علاوه بر شهرت روستا به دلیل اینکه زادگاه یکی از بهترین نمایشنامه نویسان اسپانیا بوده ، نزدیکی مسافت اون با شهر بزرگی مثل گراناداست.
خونه رو بازسازی کردن چون ظاهرا چند دست چرخیده و افراد مختلفی توش زندگی کردن. تا اینکه در سال ۱۹۸۶ تصمیم گرفته می شه که خونه رو به صورت موزه در بیارن. برای درست چیدن وسایل و دکوراسیون خونه هم از اهالی قدیمی روستا کمک گرفتن. این خونه در دو قسمت کاملا جدا از همه که یه حیاط با چاه آب وسطش قرار گرفته.

957.

یه طرف رو اختصاص دادن به دست نوشته ها، چاپ اول بعضی کتابها و نمایشنامه ها، عکس های شاعر با دوستان و همدوره ای هایش، نقاشی های اهدا شده به خانه-موزه لورکا و نمایش چند صحنه ی کوتاه از لورکای واقعی و زنده! در حالی که در حال آماده کردن مقدمات اجراهای مختلف از نمایشنامه های مختلفش در سرتاسر اسپانیا بوده. تصاویر کوتاه و بریده بریده که جمع آوری کرده بودن و لورکا رو در حال حرف زدن، کمک در آماده کردن دکور صحنه و حتی بازی در صحنه ی کوتاهی از یکی از نمایش هایش در نقش سایه نشون می داد. خیلی خیلی جالب بود اما حیف که نسخه ی فروشی ازش موجود نبود.
اجازه ی عکاسی توی خونه نمی دادن. فقط توی حیاط می شد عکس انداخت. اما می شه بیشتر جاها رو از تو سایت خونه-موزه لورکا دید.

958

گهواره و اتاق زمان کودکی، عکس از دوران مدرسه، چندین نقاشی از شاعر و پیانویی که می نواخته به اضافه ی سایر وسایل خونه مثل مبلمان، تختخواب، عکس های خانوادگی، کاسه بشقاب و ... در قسمت دیگه ی خونه بود. و در طبقه دوم که قبلا انبار بوده چندین لباس از اجرای تئاترهای لورکا، امضا و دست نوشته ی آدمهای معروفی که از اونجا دیدن کردن (از جمله سلمان رشدی اسمشو نبر!) بود.
خوب این چیزایی بود که می خواستم بگم اگه چیزی دوباره یادم اومد می نویسم.
* گفته oloroso یعنی بودار و نگفته خوشبو یا بدبو! اما از اونجایی که اسم روستا یعنی جایی که گاوداران در اون زندگی می کنند احتمالا منظورش بدبو بوده.
** یه نکته ای که برام جالبه اینه که لورکا (که بیشتر ما با این اسم می شناسیمش و یا ازش حرف می زنیم) اسم فامیل مادرش هست : بیسنتا لورکا رومرو . که قبل از ازدواج در همان روستا معلم بوده، بعد از پنج یا شش سال تدریس، و بعد از ازدواج با فدریکو گارسیا رودریگز (پدر لورکا) کار تدریس رو رها می کنه. در اسپانیا فرزندان اولین فامیل پدر و بعد اولین فامیل مادر رو بعد از اسم کوچکشون می گیرن. و معمولا اولین فرزند پسر خانواده اسم کوچک پدر رو هم از همان آغاز زندگی اش به ارث می بره.