صفحه 15 از 16 نخستنخست ... 5111213141516 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 141 تا 150 , از مجموع 153

موضوع: اشعار کارو

  1. #141
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    ویرانه
    شبي مست ومستانه مي گذشتم از ويرانه اي...!!
    در سياهي چشم مستم خيره شد بر خانه اي

    نرم نرمک رفتم تا لب پنجره اي

    صحنه اي
    ديدم دلم سوخت چون پر پروانه اي ...
    پدري کور و فلج افتاده اندر گوشه
    اي
    مادري
    مات وپريشان همچون ديوانه اي!...
    پسرک از سوز سرما دندان به هم
    ميفشارد
    دختري مشغول عيش با مرد بيگانه اي
    چون به شد فارغ از عيش ونوش آن مرد
    پليد...
    دست اندر جيب برد وداد از ان همه پول درشت چند دانه
    اي
    با خود
    خوردم قسم تا به بعد ازاين
    نروم مست مستانه سوي هر ويرانه
    اي
    که
    در اين خانه دختري مي فروشد
    عفتش را بهر نان خانه اي

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  2. #142
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    فرياد فرياد



    فرياد از اين دوران تار تيره فرجام.

    اين تيره دوراني كه خورشيد از پس ابر :

    خون ميفشاند – جاي مي – بر جام ايام !

    فرياد ! فرياد !

    از دامن يخ بسته ومتروك الوند

    تا بيكران ساحل مفلوك كارون

    هر جا كه اشكي مرده بر تابوت يك عشق.

    هر جا كه قلبي زنده مدفون گشته در خون....

    هر جا كه اه بيكس اوارگيها ....

    دل ميشكافد در خم پس كوچه ي مرگ :

    در سينه بي صاحب يك طفل محزون...

    هر جا كه ديروزش ، غم افزا حسرتي تلخ:

    بر ديده بد بخت فرداست ...

    هر جا كه روزش ، انعكاسي وحشت انگيز :

    از سيون تك سرفه ي خونين شبهاست .

    يا جان انساني به ساز مطرب پول :

    بازيچه اي بر سردي لب دوز لبهاست .

    هر جا كه رنگ زندگي ، از چهره ي عشق :

    از ترس فرداهاي ناكامي ، پريده است .

    يا هستي وناموس فرزندان زحمت :

    يا مال مشتي رهزن دامن دريده ست

    .

    يا آتش عصيان صدها كينه گيج :

    در تنگ شب – در خون خاموشي طپيده ست ...

    در يا به دريا .....

    صحرا به صحرا – سر به سر – تا اوج افلاك :

    آنسان كه من كو بيده ام بر فرق اوراق .

    فرياد عصيان ، از تك دلها رميده ست

    فرياد! .... فرياد !...

    شامم سيه – بامم سيه – دل رفته بر باد ...

    سرگشته ام در عالمي سر گشته بنياد.

    كاشانه ام : سر پوش عريان سفره ي فقر

    گمنامي ام : تابوت يادي رفته از ياد .

    در خانه ام جز سايه بيگانه ؛ كس نيست ....

    ديوانه شد ، زبس بيگانه ديدم !

    بيگانه با خود ! بسكه خود " ديوانه " ديدم !

    پروردگارا !

    پس مشعل عصيان دهر افروز من كو ؟

    فرداي ظلمت سوز من كو؟ روز من كو ؟

    فرياد افلاك افكن ديروز من كو ؟

    رفتند !....مردند؟!

    فرياد !....فرياد!....

    اي زندگيها ...! اي آرزوها ...!

    اي آرزو گم كرده خيل بينوايان !

    اي آشنايان !

    اي آسمانها ! ابرها ! دنيا ! خدايان !

    عمرم تبه شد ،هيچ شد ، افسانه شد ، واي !

    آخر بگوييد !

    بر هم دريد اين پرده ي تاريك ابهام !

    كشكول نا چاري به دست و واژگون پشت :

    تا كي پي تك دانه اي : پا بند صد دام

    تا ستك پي سايه بيگانه برسر :

    لب بسته – سرگردان ، ز سر سامي بسر سام؟!

    فرياد...! فرياد.....!

    فرياد از اين شام سيه كام سيه فام !

    فرياد از اين شهر!....فرياد از اين دهر!

    فرياد از اين دوران تار تيره فرجام ؟

    اين تيره دوراني كه خورشيد از پس ابر



    خون ميفشاند – جاي مي – بر جام ايام !

    فرياد ...! فرياد ...!

    آري ! بدينسان تلخ وطوفانزا و مرموز...

    هر جا و هر روز...

    پيچيده وحشت گستر اين فرياد جانسوز !

    ليكن شما ، تك شاعران پنبه در گوش

    بازيگران نيمه شبهاي گنه پوش ...

    محبوب افيون آفريده ، تنگ آغوش ...

    در انعكاس شكوه ها ، خاموش ، مرديد ؟!

    آخر... خداوندان افسونهاي مطرود !

    سرگشتگان وادي دلهاي مفقود...!

    تا كي اسير « خاطرات عشق ديرين » !؟

    مجنون صدها ليلي وهم آفريده ....

    فرهاد افسون تيشه ي افيون ليلي ؟!

    تا كي چنين كوبيده روح و منگ و مفقود،

    بيقد و بيعار .

    در خلوت تار خرابات تبهكار.

    اعصابتان محكوم تخدير موقت.

    احساس صاحب مرده تان بازيچه ي ياد ...

    افكارتان سر گشته در تاريكي محض :

    در حسرت آلوده پستاني هوس باز ؟!

    زيباست گر پستان دلداري كه داريد ...

    دلدار از دلداده بيزاري كه داريد...

    آخر ، چه ربطي با هزاران طفل بي شير

    يا صد هزاران عصمت آواره دارد ؟!

    اي خاك عالم بر سر آن قلب شاعر...

    آن شاعر قلب...

    كاندر بسيط اين جهان بيكرانه ....

    دل بر خم ابروي دلداري سپارد!

    شاعر؟! چرا شاعر! چه شاعر! هرزه گويان !

    كور است و بيگانه ست با اين ملك و ملت ،

    جاني ست هر كس كاندر اين شام تبهكار!

    اين تيره قبرستان انسانهاي محروم ...

    با علم بر بدبختي اين ملك بدبخت ...

    بر پيكر نا كامي اين قوم ناكام :

    رقصان به افسون مي و مسحور افيون:

    گيرد زياري كام وبر ياري دهد كام !

    من شاعر عصيان انسانهاي عاصي .

    افسون شكن ناقوس دنياي فسانه .

    دردي كش مي خانه آزرده بختان.

    مطرود درگاه خدايان زمانه ...

    تا ظلمت افكن صبح فردا زاي فردا :

    در خدمت اين شكوه هاي بيكرانه...

    چون آسماني ، طايري ، ابر آشيانه ...

    با هر كلام و هر طنين و هر ترانه .

    دل ميزنم – در تنگ شب – صحرا به صحرا ....

    تا جويم از فرداي انساني نشانه ....

    فرياد ....! فرياد....!

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  3. #143
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    نه... من دیگر نمی خندم

    نه من دیگر بروی ناکسان هرگز نمی خندم
    دگر پیمان عشق
    جاودانی
    با شما معروفه های پست هر
    جایی نمی بندم
    شما کاینسان در این
    پهنای محنت گستر ظلمت
    ز قلب آسمان
    جهل و نادانی
    به دریا و به صحرای
    امید و عشق بی پایان این ملت
    تگرگ
    ذلت و فقر و پریشانی و موهومات می بارید
    شما ،‌کاندر چمنزار بدون آب این دوران توفانی
    بفرمان خدایان طلا ،‌ تخم فساد و یأس می کارید ؟
    شما ، رقاصه های بی سر و بی
    پا
    که با ساز هوس پرداز و افسون
    ساز بیگانه
    چنین سرمست و بی قید و
    سراپا زیور و نعمت
    به بام کلبه ی
    فقر و به روی لاشه ی صد پاره ی زحمت
    سحر تا شام می رقصید
    قسم : بر آتش عصیان ایمانی
    که
    سوزانده است تخم یأس را در عمق قلب آرزومندم
    که من هرگز ، بروی چون شما معروفه های پست هر جایی نمی
    خندم
    پای می کوبید و می
    رقصید
    لیکن من ... به چشم خویش می
    بینم که می لرزید
    می بینم که می
    لرزید و می ترسید
    از فریاد ظلمت
    کوب و بیداد افکن مردم
    که در عمق
    سکوت این شب پر اضطراب و ساکت و فانی
    خبرها دارد از فردای شورانگیز انسانی
    و من ... هر چند مثل سایر رزمندگان راه آزادی
    کنون خاموش
    ،‌دربندم
    ولی هرگز بروی چون شما
    غارتگران فکر انسانی نمی خندم

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  4. #144
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    غریب

    هنگام پاییز
    زیر یک درخت ... مردم
    برگهایش مرا پوشاند

    و هزاران قلب یکدرخت
    گورستان ... قلب من شد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  5. #145
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    سرشک

    پرسیدم از سرشک ، که سرچشمه ات کجاست ؟
    نالید و گفت : سر کجا و چشمه از کجاست ؟
    لبخند لب ندیده ی قلبم که پیش عشق
    هر وقت دم زخنده زدم ، گفت : نابجاست


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  6. #146
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    آهنگی در سکوت

    بپیچ ای تازیانه ! خرد کن ، بشکن ستون استخوانم را
    به تاریکی تبه کن ، سایه ی ظلمت
    بسوزان میله های آتش بیداد این دوران پر محنت
    فروغ شب فروز دیدگانم را
    لگدمال ستم کن ، خوار کن ، نابود کن
    در تیره چال مرگ دهشتزا
    امید ناله سوز نغمه خوانم را
    به تیر آشیانسوز اجانب تار کن ، پاشیده کن از هم
    پریشان کن ، بسوزان ، در به در کن آشیانم را
    بخون آغشته کن ، سرگشته کن در بیکران این شب تاریک وحشتزا
    ستمکش روح آسیمه ، سر افسرده جانم را
    به دریای فلاکت غرق کن ، آواره کن ، دیوانه ی وحشی
    ز ساحل دور و سرگردان و تنها
    کشتی امواج کوب آرزوی بیکرانم را
    با وجود این همه زجر و شقاوتهای بنیان کن
    که می سوزاند اینسان استخوان های من و هم میهنانم را
    طنین افکن سرود فتح بی چون و چرای کاررا
    سر می دهم پیگیر و بی پروا ! و در فردای انسانی
    بر اوج قدرت انسان زحمتکش
    به دست پینه بسته ، میفزارم پرچم پرافتخار آرمانم را

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  7. #147
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    سوز و ساز

    یک بحر ... سرشک بودم و عمری سوز
    افسرده و پیر می شدم روز به روز
    با خیل گرسنگان چو همرزم شدم
    سوزم : همه ساز گشت و شامم همه روز

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  8. #148
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    هنوز كاملا در قبر زندگي جابجا نشده بودم كه يكباره احساس كردم
    دستي آشنا و مضطرب سنگ قبرم را مي كوبد
    لحظه اي بعد روح سرگردانم با ديدگان اشك آلود از لابلاي خاك قبرم
    به كنارم آمد
    بدون هيچ گفتگو دستم را گرفت و از زيذ خاك بيرونم كشيد.
    نگاهي به سنگ قبرم كرد و گفت:
    ببين....اين بشر دروغگو...حتي پس از مرگ تو هم... به حقيقت و آنچه
    را كه مربوط به توست پشت پا زده.
    راست مي گفت.
    بروي سنگ قبرم نوشته بودند:
    در سال هزار و سيصد و شصت و يك متولد و در سال هزار و سيصد و
    هشتاد و سه مرد.
    دروغ بود.
    سال شصت و يك سالي بود كه من مردم و زندگي من پس از سالها
    مرگ تحميلي در سال هشتاد و سه شروع شد.
    سنگ قبرم را وارونه كردم تا حقيقت را بنويسم.
    روحم اين بار با خنده گفت:
    فراموش كن اين مسخره بازيها را.
    به كسي چه مربوط كه تو كي آمدي و كي رفتي...برو بخواب.
    راست مي گفت.
    من هم خنده كنان رفتم و خوابيدم.
    چه خوابي...چه خواب خوبي.
    كاش همه مي فهميدند.
    كاش همه مي فهميدند

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  9. #149
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    نه... من دیگر نمی خندم

    نه من دیگر بروی ناکسان هرگز نمی خندم
    دگر پیمان عشق جاودانی
    با شما معروفه های پست هر جایی نمی بندم
    شما کاینسان در این پهنای محنت گستر ظلمت
    ز قلب آسمان جهل و نادانی
    به دریا و به صحرای امید و عشق بی پایان این ملت
    تگرگ ذلت و فقر و پریشانی و موهومات می بارید
    شما ،‌کاندر چمنزار بدون آب این دوران توفانی
    بفرمان خدایان طلا ،‌ تخم فساد و یأس می کارید ؟
    شما ، رقاصه های بی سر و بی پا
    که با ساز هوس پرداز و افسون ساز بیگانه
    چنین سرمست و بی قید و سراپا زیور و نعمت
    به بام کلبه ی فقر و به روی لاشه ی صد پاره ی زحمت
    سحر تا شام می رقصید

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  10. #150
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    غریب

    هنگام پاییز
    زیر یک درخت ... مردم
    برگهایش مرا پوشاند
    و هزاران قلب یک درخت
    گورستان ... قلب من شد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



صفحه 15 از 16 نخستنخست ... 5111213141516 آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/