صفحه 10 از 16 نخستنخست ... 67891011121314 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 91 تا 100 , از مجموع 153

موضوع: اشعار کارو

  1. #91
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    دلم از اینهمه گرفتاری ، اینهمه خونخواری و تبهکاری، گرفته بود.
    رفتم سراغ دوستم.گفتم:
    بیا به خاطر یک لحظه فراموشی ، پیمانه ای چند می بزنیم.
    بزیر درخت رزی که تنها درخت خانه ی ما بود پناه بردیم.
    هنوز اولین پیمانه ی شراب را سر نکشیده بودم که یک قطره آب،
    از شکستگی یک شاخه ی سر شکسته ، بدامنم فرو غلطید...
    با تعجب از دوستم پرسیدم:

    این قطره چه بود ؟ از کجا بارید؟ در آسمانها
    که از ابر خبری نیست....
    دوستم پاسخی داد، که روحم را تکان داد ،
    گفت:درخت رز است که گریه می کند !می خواهد بمابفهماند!
    که بی انصافها لااقل خون مرا جلوی چشم من نخورید!...

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  2. #92
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    از باده ی «نیست » سر خوشم ، سر خوش و مست!
    بیزارم و دلشکسته ، از هر چه که« هست» !
    من «هست » به« نیست» دادم ، افسوس که« نیست»
    در حسرت « هست » پشت من پاک شکست!!

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  3. #93
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    وسعت روح
    میگفت : شاعر !...آخر زمانی روح تو وسعتی بی پایان داشت ..
    بر وسعت روح تو چه گذست؟!
    فریاد کردم :خاموش! با من دیگر از وسعت روح حرف مزن !..
    همه ، هر چه تنگ نظری دیدم ، در وسعت روح خودم گم کردم!...
    آنقدر گم کردم ، تا وسعت روحم پر شد...پر شد از یک مشت تنگ نظریهای گمشده !...

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  4. #94
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    این سینه که کینه ، پینه بسته است در آن
    بوم شب مرگ من نشسته است در آن
    قلبی است که سنگ بسته بر گور امید
    سنگی است که عشق من ، شکسته است در آن...

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  5. #95
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    مرگ امواج
    از دریا پرسیدم : که این امواج
    دیوانه ی تو ، از کرانه ها چه می خواهند؟
    چرا اینسان پریشان و دربدر ، سر به
    کرانه ها ی ا ز همه جا بی خبر میزنند ؟
    دریا ، در مقابل سوالم گریست!
    امواج هم گریستند...
    آنوقت دریا گفت : که طعمه ی
    مرگ ، تنها آدمها نیستند ، امواج
    هم مثل آدمها می میرند ! و این
    امواج زنده هستند ، که لاشه ی امواج مرده را ،
    شیون کنان به گورستان سواحل خاموش می سپارند!...

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  6. #96
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    کارو

    آهنگی در سکوت

    بپیچ ای تازیانه ! خرد کن ، بشکن ستون استخوانم را
    به تاریکی تبه کن ، سایه ی ظلمت
    بسوزان میله های آتش بیداد این دوران پر محنت
    فروغ شب فروز دیدگانم را
    لگدمال ستم کن ، خوار کن ، نابود کن
    در تیره چال مرگ دهشتزا
    امید ناله سوز نغمه خوانم را
    به تیر آشیاسوز اجانب تار کن ، پاشیده کن از هم
    پریشان کن ، بسوزان ، در به در کن آشیانم را
    بخون آغشته کن ، سرگشته کن در بیکران این شب تاریک وحشتزا
    ستمکش روح آسیمه ، سر افسرده جانم را
    به دریای فلکت غرق کن ، آوازه کن ، دیوانه ی وحشی
    ز ساحل دور و سرگردان و تنها
    کشتی امواج کوب آرزوی بیکرانم را با وجود این همه زجر و شقاوتهای بنیان کن
    که می سوزاند اینسان استخوان های من و هم میهنانم را
    طنین افکن سرود فتح بیچون و چرای کاررا
    سر می دهم پیگیر و بی پروا ! و در فردای انسای
    بر اوج قدرت انسان زحمتکش
    به دست پینه بسته ، میفزارم پرچم پرافتخار آرمانم را

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  7. #97
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    آخرین نقطه
    هر بار که مرا می دید ، ساعتها گریه میکرد ! آخرین بار که بسراغم آمد ، دیوانه وار
    می خندید ! وقتی حالت استفهام را در نگاه من دید، با طعنه گفت :
    تعجب مکن که چرا می خندم ، من دیگر آن زن سابق نیستم !
    بس بود هر چه تو قاه قاه خندیدی ، من های های گریستم!...
    تازه حرفش را تمام کرده بود که بکباره قطره اشکی سرگردان ، در گوشه ی چشمش
    لنگر انداخت؟
    با طعنه گفتم:
    بنا بود گریه نکنی . پس این قطره اشک چیست ؟ !
    اشک را با دست پاک کرد و فیلسوفانه گفت :
    این قطره، اشک نیست ! نقطه است ! میفهمی ؟ (نقطه )!
    این آخرین نقطه ایست که بآخرین جمله ی آخرین فصل کتاب ایمانم ،
    بعشق مردان، گذاشتم! من دیگر بهیچ چیز مردان ایمان ندارم!...
    جز .. به یکپارچه چگیشان در نامردی! ...

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  8. #98
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    از گاری تا کادیلاک !...

    وقتی شعر ( گمنام ) مرا دید ، گفت : مضمونش عالی است ، ولی
    حیف از ساختمان شعر !... گفتم : یعنی چه ؟ .. گفت :
    درست مثل آنست که موتور کادیلاک 56 را میان گاری شکسته ای بگذارند !...
    گفتم : آقای شاعر قافیه پرست ! من اشعار خودم را ، برای
    کسنی نمی سازم که کادیلاک پنجاه و شش ، مظهر قدرت زندگی مردم فروش طلا پوششان است !...
    اشعار من متعلق بکسانیست که شیهه ی اسب گرسنه ی گاری شکسته اشان ،لالایی کن شبستان و موسیقی تنهایی فراموش شده ی
    بدبختی خاموششان است !!!

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  9. #99
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    حدود جوانی

    از شمال محدود است ، به اینده ای که نیست
    به اضافه ی عم پیری و سایه ی مخوف ممات
    از جنوب به گذشته ی پوچی پر از خاطرات تلخ
    گاهی اوقات شیرین
    مشرق ، طلوع آفتاب عشق ، صلح با مرگ
    شروع جنگ حیات
    مغرب ، فرسنگها از حیات دور ، آغوش تنگ گور
    غروب عشق دیرین
    این چه حدودیست ! ایا شنیده ای و میدانی ؟
    حدود دنیای متزلزلی است موسوم به : جوانی

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  10. #100
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    توفان زندگي!.( كارو )
    " جنگ هند و چين پايان يافت!..."

    هشت سال پيش از اين بود..
    كه از اعماق تيرگي..
    از تيرگي اعماق و نظامي كه مي رفت،
    تا بخوابد خاموش ، و بميرد آرام .
    ناله ها بر خاست..
    از اعماق تيرگي ،
    آنجا كه خون انسانها ، پشتوانه ي طلاست ،
    وز جمجمه ي سر آنها مناره ها بر پاست ،
    ناله ها برخاست .
    مطلب ساده بود !
    سرمايه ، خون مي خواست !

    مي پرسيد چرا ، گوش كنيد مردم ! ..
    علتش اين بود..علتش اينست:
    و اين ، نه تنها مربوط به هند و چين است ،
    بلكه از خانه هاي بي نام ، تا سفره هاي بي شام ،
    از شكستگي سر چوبه ي دار خون آلود ، تا كنج زندان ،
    از ديروز مرده ، تا امروز خونين ،
    تا فرداي خندان !
    از آسياي رميده ، تا آفريقاي اسير.
    حلقه بحلقه ، شعله به شعله ، قطعه به قطعه ،
    زنجير بزنجير ..
    بر پا مي شود توفان زندگي..
    توفان زندگي ، كينه ور و خشمگين،
    بر پا مي شود .
    پاره مي كند ، زنجير بندگي ،
    تا انسان ستمكش ، بشكند ،
    بشكافد از هم ، سينه ي تابوت !
    خراب كند يكسره ، دنياي كهن را ، بر سر قبرستان !
    قبرستان فقر ، قبرستان پول !
    و بندگي استعمار ، بيش از اين ديگر ،
    نكند قبول ! نكند قبول !

    مي لرزد آسمان .. مي ترسد آسمان ،
    و زمان .. زمان و قلب زمان ،
    و طپش قلب خون آلوده ي زمان ، تند تر مي شود ،
    تند ، تر دمبدم ..
    و روز آزادي انسان ستمكش..
    نزديكتر مي شود ، قدم بقدم !..

    گمنامي گم نشده ! ...

    ميان همه ي جويها ، كه همراه همه ي رودها ، بدريا سرازير مي شدند ،
    جوي كوچكي هم بود كه هيچ ميل سرازير شدن بدريا را نداشت !..
    وقتي ساير جويها پرسيدند چرا ؟ گفت : من هر چند در مقابل عظمت دريا
    بس ناچيز و خوارم ! .. اما من..
    " گمنامي گم نشده " را بيشتر از " شهرت گو شده " دوست دارم..

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



صفحه 10 از 16 نخستنخست ... 67891011121314 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/