اي نزديك
در نهفته ترين باغ ها، دستم ميوه چيد.
و اينك، شاخه نزديك! از سر انگشتم پروا مكن.
بي تابي انگشتانم شور ربايش نيست، عطش آشنايي است.
درخشش ميوه! درخشان تر.
وسوسه چيدن در فراموشي دستم پوسيد.
دور ترين آب
ريزش خود را به راهم فشاند.
پنهان ترين سنگ
سايه اش را به پايم ريخت.
و من، شاخه نزديك!
از آب گذشتم، از سايه بدر رفتم،
رفتم، غرورم را بر ستيغ عقاب - آشيان شكستم
و اينك، در خميدگي فروتني، به پاي تو مانده ام.
خم شو، شاخه نزديك!
__________________
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)