آیه 151-206
(آيه 151)- آتش خشم موسى كمى فرو نشست و به درگاه پروردگار متوجه شد و «عرض كرد: پروردگارا! من و برادرم را بيامرز و ما را در رحمت بىپايانت داخل كن، تو مهربانترين مهربانانى» (قالَ رَبِّ اغْفِرْ لِي وَ لِأَخِي وَ أَدْخِلْنا فِي رَحْمَتِكَ وَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ).
تقاضاى بخشش و آمرزش براى خود و برادرش نه به خاطر آن است كه گناهى از آنها سرزده بلكه يك نوع خضوع به درگاه پروردگار و بازگشت به سوى او و ابراز تنفر از اعمال زشت بت پرستان و همچنين سرمشقى است براى همگان تا فكر كنند جايى كه موسى و برادرش كه انحرافى پيدا نكرده بودند چنين تقاضايى از پيشگاه خدا كنند، ديگران بايد حساب خود را برسند.
(آيه 152)- واكنش شديد موسى (ع) سر انجام كار خود را كرد، و گوساله پرستان بنى اسرائيل كه اكثريت قوم را تشكيل مىدادند از كار خود پشيمان شدند ولى براى اين كه تصور نشود تنها اين ندامت و پشيمانى براى توبه آنها از چنين گناه عظيمى كافى بوده است، قرآن چنين اضافه مىكند: «كسانى كه گوساله را معبود خود برگزيده تفسير نمونه، ج2، ص: 96
انتخاب كردند به زودى خشم پروردگار و ذلت درندگى اين جهان به آنها خواهد رسيد» (إِنَّ الَّذِينَ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ سَيَنالُهُمْ غَضَبٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ ذِلَّةٌ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا).
و نيز براى اين كه تصور نشود اين قانون اختصاصى به آنها دارد، اضافه مىكند: «همه كسانى را كه افترا (بر خدا) مىبندند اين چنين كيفر مىدهيم» (وَ كَذلِكَ نَجْزِي الْمُفْتَرِينَ).
(آيه 153)- در اين آيه اين موضوع را تكميل كرده، و به صورت يك قانون كلى چنين مىگويد: «اما آنها كه اعمال بدى انجام دهند، سپس توبه كنند (و شرايط توبه همگى انجام گيرد) و ايمان خود را به خدا تجديد نمايند و از هرگونه شرك و نافرمانى بازگردند، پروردگار تو بعد از آن (آنها را مىبخشد، او) بخشنده و مهربان است» (وَ الَّذِينَ عَمِلُوا السَّيِّئاتِ ثُمَّ تابُوا مِنْ بَعْدِها وَ آمَنُوا إِنَّ رَبَّكَ مِنْ بَعْدِها لَغَفُورٌ رَحِيمٌ).
(آيه 154)- در اين آيه مىگويد: «هنگامى كه آتش خشم موسى فرو نشست (و آن نتيجهاى را كه انتظار داشت گرفت) دست كرد و الواح تورات را از زمين برداشت، الواحى كه نوشتههاى آن سراسر هدايت و رحمت بود (اما هدايت و رحمت) براى كسانى كه احساس مسؤوليت مىكردند و از خدا مىترسيدند و در برابر فرمانش تسليم بودند» (وَ لَمَّا سَكَتَ عَنْ مُوسَى الْغَضَبُ أَخَذَ الْأَلْواحَ وَ فِي نُسْخَتِها هُدىً وَ رَحْمَةٌ لِلَّذِينَ هُمْ لِرَبِّهِمْ يَرْهَبُونَ).
(آيه 155)- نمايندگان بنى اسرائيل در ميعادگاه خدا! در اين آيه و آيه بعد بار ديگر قرآن به جريان رفتن موسى (ع) به ميعادگاه «طور» با جمعى از بنى اسرائيل بازگشت نموده و قسمت ديگرى از همان حادثه را بازگو مىكند.
نخست مىگويد: «موسى (ع) هفتاد نفر از قوم خود را براى ميعاد ما انتخاب كرد» (وَ اخْتارَ مُوسى قَوْمَهُ سَبْعِينَ رَجُلًا لِمِيقاتِنا).
ولى بنى اسرائيل چون كلام خدا را شنيدند، از موسى (ع) تقاضا كردند از او بخواهد خود را نشان دهد «در اين هنگام زلزله عظيمى درگرفت (و جمعيت هلاك شدند و موسى (ع) مدهوش بر زمين افتاد، هنگامى كه به هوش آمد) عرض كرد: برگزيده تفسير نمونه، ج2، ص: 97
پروردگارا! اگر تو مىخواستى مىتوانستى آنها و مرا پيش از اين هلاك كنى» (فَلَمَّا أَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ قالَ رَبِّ لَوْ شِئْتَ أَهْلَكْتَهُمْ مِنْ قَبْلُ وَ إِيَّايَ).
يعنى، من چگونه پاسخ قوم را بگويم كه بر نمايندگان آنها چنين گذشته است.
سپس گفت: پروردگارا! اين درخواست نابهجا تنها كار جمعى از سفهاى ما بود، «آيا ما را به خاطر كار سفيهانمان هلاك مىكنى؟» (أَ تُهْلِكُنا بِما فَعَلَ السُّفَهاءُ مِنَّا).
سپس موسى (ع) به دنبال اين تضرع و تقاضا از پيشگاه خدا عرضه مىدارد:
«اين جز آزمايش تو چيز ديگرى نيست كه هر كه را بخواهى (و مستحق ببينى) با آن گمراه مىكنى و هر كس را بخواهى (و شايسته بدانى) هدايت مىنمايى» (إِنْ هِيَ إِلَّا فِتْنَتُكَ تُضِلُّ بِها مَنْ تَشاءُ وَ تَهْدِي مَنْ تَشاءُ).
و در پايان آيه، موسى (ع) عرض مىكند: بار الها! «تنها تو ولىّ و سرپرست مايى، ما را ببخش، و مشمول رحمت خود قرار ده، تو بهترين آمرزندگانى» (أَنْتَ وَلِيُّنا فَاغْفِرْ لَنا وَ ارْحَمْنا وَ أَنْتَ خَيْرُ الْغافِرِينَ).
از مجموع آيات و روايات استفاده مىشود كه سر انجام هلاك شدگان بار ديگر زندگى را از سر گرفتند و به اتفاق موسى (ع) به سوى بنى اسرائيل بازگشتند، و آنچه را ديده بودند براى آنها بازگو نمودند و به تبليغ و ارشاد آن مردم بىخبر پرداختند.
(آيه 156)- در اين آيه دنباله تقاضاى موسى (ع) از پروردگار و تكميل مسأله توبه كه در آيات قبل به آن اشاره شد چنين آمده است.
خداوندا! «در اين جهان و در سراى ديگر نيكى براى ما مقرر بدار» (وَ اكْتُبْ لَنا فِي هذِهِ الدُّنْيا حَسَنَةً وَ فِي الْآخِرَةِ).
سپس دليل اين تقاضا را چنين بيان مىكند: «ما به سوى تو بازگشت كردهايم» (إِنَّا هُدْنا إِلَيْكَ). و از سخنانى كه سفيهان ما گفتهاند كه شايسته مقام با عظمت تو نبود، پوزش طلبيدهايم. برگزيده تفسير نمونه، ج2، ص: 98
سر انجام خداوند دعاى موسى (ع) را به اجابت مىرساند و توبه او را مىپذيرد، ولى نه بدون قيد و شرط، بلكه با شرايطى كه در ذيل آيه آمده است، مىگويد: «خداوند فرمود: عذاب و كيفرم را به هر كس بخواهم (و مستحق ببينم) مىرسانم» (قالَ عَذابِي أُصِيبُ بِهِ مَنْ أَشاءُ).
سپس اضافه مىكند: «اما رحمت من همه چيز را در برگرفته است» (وَ رَحْمَتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْءٍ).
ولى براى اين كه كسانى خيال نكنند، پذيرش توبه و يا وسعت رحمت پروردگار و عموميت آن، بىقيد و شرط و بدون حساب و كتاب است، در پايان آيه اضافه مىكند: «من به زودى رحمتم را براى (كسانى كه سه كار را انجام مىدهند) مىنويسم، آنها كه تقوا پيشه مىكنند، و آنها كه زكات مىپردازند، و آنها كه به آيات ما ايمان مىآورند» (فَسَأَكْتُبُها لِلَّذِينَ يَتَّقُونَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ الَّذِينَ هُمْ بِآياتِنا يُؤْمِنُونَ).
(آيه 157)- از چنين پيامبرى پيروى كنيد: اين آيه در حقيقت، مكمل آيه گذشته در باره صفات كسانى است كه مشمول رحمت واسعه پروردگار هستند، يعنى پس از ذكر صفات سه گانه تقوا و اداء زكات و ايمان به آيات پروردگار، در اين آيه صفات ديگرى به عنوان توضيح براى آنها ذكر مىكند و آن پيروى از پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله است، زيرا ايمان به خدا از ايمان به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و پيروى از مكتبش جدايى ناپذير است، لذا مىگويد: «كسانى مشمول اين رحمت مىشوند كه از فرستاده پروردگار پيروى كنند» (الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ).
سپس براى اين رسول، شش صفت علاوه بر مقام رسالت بيان مىكند:
1- او «پيامبر خداست» (النَّبِيَّ).
«نبى» به كسى گفته مىشود كه پيام خدا را بيان مىكند و به او، وحى نازل مىشود- هر چند مأمور به دعوت و تبليغ نباشد- اما «رسول» كسى است كه علاوه بر مقام نبوت، مأمور به دعوت و تبليغ به سوى آيين خدا و ايستادگى در اين مسير مىباشد. برگزيده تفسير نمونه، ج2، ص: 99
2- «پيامبرى كه درس نخوانده و از ميان توده جمعيت برخاسته، از سرزمين مكه امّ القرى» كانون اصلى توحيد طلوع كرده است (الْأُمِّيَّ).
3- «پيامبرى كه صفات و علامات و نشانهها و دلائل حقانيت او را در (كتب آسمانى پيشين) تورات و انجيل مشاهده مىكنند» (الَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوباً عِنْدَهُمْ فِي التَّوْراةِ وَ الْإِنْجِيلِ).
4- پيامبرى كه محتواى دعوت او با فرمان عقل كاملا سازگار است «به نيكيها و آنچه خرد آن را مىشناسد و نزدش معروف است، دعوت مىكند، و از بديها و زشتيها و آنچه نزد خرد ناشناس است، نهى مىنمايد» (يَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهاهُمْ عَنِ الْمُنْكَرِ).
5- محتواى دعوت او با فطرت سليم هماهنگ است، «طيبات و آنچه را طبع سليم مىپسندد، براى آنها حلال مىشمرد، و آنچه خبيث و تنفر آميز باشد بر آنها تحريم مىكند» (وَ يُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّباتِ وَ يُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبائِثَ).
6- او بسان مدعيان دروغين نبوت و رسالت كه هدفشان به زنجير كشيدن تودههاى مردم و استعمار و استثمار آنهاست، نيست نه تنها بندى بر آنها نمىگذارد، بلكه «بارها را از دوش آنان بر مىدارد، و غل و زنجيرهايى را كه بر دست و پا و گردنشان سنگينى مىكرد، مىشكند» (وَ يَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتِي كانَتْ عَلَيْهِمْ).
و چون اين صفات ششگانه به ضميمه مقام رسالت كه مجموعا هفت صفت مىشود، روى هم رفته نشانه روشن و دليل آشكارى بر صدق دعوت اوست اضافه مىكند: «پس كسانى كه به او ايمان بياورند و مقامش را بزرگ بشمرند و او را در ابلاغ رسالتش يارى كنند، و از نور آشكارى كه با او نازل شده (يعنى قرآن مجيد) پيروى كنند، بدون شك چنين افرادى رستگارانند» (فَالَّذِينَ آمَنُوا بِهِ وَ عَزَّرُوهُ وَ نَصَرُوهُ وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِي أُنْزِلَ مَعَهُ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ). برگزيده تفسير نمونه، ج2، ص: 100
نكتهها:
1- پنج دليل براى نبوت در يك آيه!
نخست اين كه او «امّى» بود و درس نخوانده، اما با اين حال كتابى آورد كه نه تنها سرنوشت مردم حجاز را دگرگون ساخت، بلكه نقطه بازگشت مهمى در تاريخ بشريت بود.
دوم اين كه: دلايل نبوت او با تعبيرات مختلف در كتب آسمانى پيشين وجود دارد آنچنان كه انسان را به حقانيت او مطمئن مىسازد.
سوم اين كه: محتويات دعوت او با عقل و خرد سازگار است.
چهارم: محتويات دعوت او با طبع سليم و فطرت هماهنگ است.
پنجم: اگر او از طرف خدا نبود، حتما به خاطر منافع خويش دست به چنين كارى مىزد و در اين صورت نه تنها نبايد غل و زنجيرها را از مردم بگشايد بلكه بايد آنها را همچنان در جهل و بىخبرى نگهدارد تا بهتر بتواند آنها را استثمار كند، در حالى كه مىبينيم او زنجيرهاى گران را از دست و پاى بشريت گشود.
زنجير جهل و نادانى از طريق دعوت پىگير و مستمر به علم و دانش.
زنجير انواع تبعيضات و زندگى طبقاتى! و زنجيرهاى ديگر، هر يك از اينها به تنهايى دليلى است بر حقانيت دعوت او و مجموع آنها دليلى روشنتر.
2- بشارت ظهور پيامبر در كتب عهدين:
گرچه شواهد قطعى تاريخى و همچنين محتويات كتب مقدسه يهود و نصارى (تورات و انا جيل) نشان مىدهد كه اينها كتابهاى آسمانى نازل شده بر موسى و عيسى (ع) نيستند و دست تحريف به سوى آنها دراز شده است بلكه بعضى از ميان رفتهاند و آنچه امروز به نام كتب مقدسه در ميان آنهاست مخلوطى است از زائيدههاى افكار بشرى و قسمتى از تعليماتى كه بر موسى (ع) و عيسى (ع) نازل گرديده و در دست شاگردان بوده، ولى با اين حال در همين كتب تحريف يافته عباراتى ديده مىشود كه اشارات قابل ملاحظهاى به ظهور اين پيامبر بزرگ دارد.
(آيه 158)- دعوت جهانى پيامبر: در حديثى از امام مجتبى عليه السّلام چنين برگزيده تفسير نمونه، ج2، ص: 101
مىخوانيم: عدهاى از يهود نزد پيامبر صلّى اللّه عليه و آله آمدند و گفتند: اى محمد تويى كه گمان مىبرى فرستاده خدايى و همانند موسى (ع) بر تو وحى فرستاده مىشود؟! پيامبر صلّى اللّه عليه و آله كمى سكوت كرد، سپس فرمود: آرى منم سيّد فرزندان آدم و به اين افتخار نمىكنم، من خاتم پيامبران و پيشواى پرهيزكاران و فرستاده پروردگار جهانيانم.
آنها سؤال كردند به سوى چه كسى؟ به سوى عرب يا عجم يا ما؟
خداوند آيه مورد بحث را نازل كرد، و رسالت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله را به تمام جهانيان با صراحت در ضمن آن شرح داد.
نخست به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله دستور مىدهد: «بگو: اى مردم! من فرستاده خدا به سوى همه شما هستم» (قُلْ يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ جَمِيعاً).
اين آيه همانند آيات بسيار ديگرى از قرآن مجيد، دليل روشنى بر جهانى بودن دعوت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله است.
سپس خدايى را كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به سوى او دعوت مىكند با سه صفت معرفى مىكند: «خداوندى كه حكومت آسمانها و زمين از آن اوست» (الَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).
خداوندى كه «معبودى شايسته پرستش، جز او وجود ندارد» (لا إِلهَ إِلَّا هُوَ).
خداوندى كه «زنده مىكند و مىميراند» و نظام حيات و مرگ به فرمان اوست (يُحيِي وَ يُمِيتُ).
و در پايان از همه مردم جهان دعوت مىكند كه «به خدا و فرستاده او پيامبر درس نخوانده و قيام كننده از ميان تودههاى جمعيت، ايمان بياوريد» (فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ النَّبِيِّ الْأُمِّيِّ).
«پيامبرى كه (تنها ديگران را دعوت به اين حقايق نمىكند، بلكه در درجه اول خودش به آنچه مىگويد، يعنى) به خدا و سخنان او ايمان دارد» (الَّذِي يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ كَلِماتِهِ).
نه تنها آياتى را كه بر خودش نازل شده مىپذيرد، بلكه تمام كتب راستين برگزيده تفسير نمونه، ج2، ص: 102
انبياء پيشين را نيز مىپذيرد.
تمام تاريخ پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به اين حقيقت گواهى مىدهد، كه او بيش از همه به تعليمات خويش و آيات قرآن پاى بند بود و ايمان داشت.
آرى! از چنين پيامبرى بايد پيروى كنيد، تا نور هدايت در قلب شما بتابد و در مسير سعادت قرار گيريد، مىفرمايد: «و از او پيروى كنيد تا هدايت يابيد» (وَ اتَّبِعُوهُ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ).
اشاره به اين كه ايمان به تنهايى كافى نيست، بلكه در صورتى مفيد خواهد بود كه با پيروى عملى تكميل گردد.
(آيه 159)- در اين آيه باز سخن پيرامون بنى اسرائيل و سرنوشت و رويدادهاى تاريخ آنهاست، نخست اشاره به واقعيتى مىكند كه شبيه آن را در قرآن بسيار ديدهايم واقعيتى كه حكايت از روح حق طلبى قرآن دارد، و آن احترام به موقعيت اقليتهاى صالح است يعنى: چنان نبود كه بنى اسرائيل يكپارچه فاسد و مفسد باشند و اين نژاد عموما مردمى گمراه و سركش معرفى شوند، بلكه در برابر اكثريت مفسده جو، اقليتى وجود داشتند صالح و ناهماهنگ با كارهاى اكثريت، قرآن براى اين اقليت صالح اهميت خاصى قائل شده است.
مىگويد: «از قوم موسى (ع) گروهى هستند كه دعوت به سوى حق مىكنند و حاكم به حق و عدالتند» (وَ مِنْ قَوْمِ مُوسى أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ يَعْدِلُونَ).
اين آيه ممكن است اشاره به گروه كوچكى باشد كه در برابر سامرى و دعوت او تسليم نشدند و همه جا حامى و طرفدار مكتب موسى (ع) بودند و يا گروههاى صالح ديگرى كه بعد از موسى (ع) به روى كار آمدند.
(آيه 160)- گوشهاى از نعمتهاى خدا به بنى اسرائيل: در اين آيه اشاره به چند قسم از نعمتهاى خدا بر بنى اسرائيل مىكند. نخست مىگويد: «ما آنها را به دوازده گروه- كه هر يك شاخهاى (از دودمان اسرائيل) بود- تقسيم كرديم» تا نظمى عادلانه و دور از برخوردهاى خشونت آميز در ميانشان حكومت كند (وَ قَطَّعْناهُمُ اثْنَتَيْ عَشْرَةَ أَسْباطاً أُمَماً). برگزيده تفسير نمونه، ج2، ص: 103
نعمت ديگر: «و هنگامى كه قوم موسى (در بيابان سوزان، به سوى بيت المقدس در حركت بودند و گرفتار عطش سوزان و تشنگى خطرناكى شدند) و از او تقاضاى آب كردند، به او وحى فرستاديم كه عصايت را بر سنگ بزن و او چنين كرد، ناگهان دوازده چشمه از سنگ جوشيد» (وَ أَوْحَيْنا إِلى مُوسى إِذِ اسْتَسْقاهُ قَوْمُهُ أَنِ اضْرِبْ بِعَصاكَ الْحَجَرَ فَانْبَجَسَتْ مِنْهُ اثْنَتا عَشْرَةَ عَيْناً).
و آنچنان اين چشمهها در ميان آنها تقسيم شد «كه هر كدام به خوبى چشمه خود را مىشناختند» (قَدْ عَلِمَ كُلُّ أُناسٍ مَشْرَبَهُمْ).
نعمت ديگر اين كه، در آن بيابان سوزان كه پناهگاهى وجود نداشت «ابر را بر سر آنها سايه افكن ساختيم» (وَ ظَلَّلْنا عَلَيْهِمُ الْغَمامَ).
بالاخره چهارمين نعمت اين بود كه «من و سلوى را (به عنوان دو غذاى لذيذ و نيروبخش) بر آنها فرو فرستاديم» (وَ أَنْزَلْنا عَلَيْهِمُ الْمَنَّ وَ السَّلْوى) «1».
و به آنها گفتيم «از غذاهاى پاكيزهاى كه در اختيار شما گذاردهايم بخوريد» (كُلُوا مِنْ طَيِّباتِ ما رَزَقْناكُمْ). و فرمان خدا را به كار بنديد.
اما آنها خوردند و كفران و ناسپاسى كردند، آنها «به ما ستم نكردند بلكه به خودشان ستم روا داشتند» (وَ ما ظَلَمُونا وَ لكِنْ كانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ).
(آيه 161)- در تعقيب آيات گذشته در اين آيه و آيه بعد به قسمت ديگرى از مواهب پروردگار به بنى اسرائيل و طغيانگرى آنان در برابر اين مواهب اشاره شده است، نخست مىگويد: «و (به خاطر بياوريد) هنگامى را كه به آنها گفته شد در اين سرزمين (بيت المقدس) ساكن گرديد و از نعمتهاى فراوان آن، در هر نقطه و هرگونه كه مىخواهيد بخوريد» و بهره گيريد (وَ إِذْ قِيلَ لَهُمُ اسْكُنُوا هذِهِ الْقَرْيَةَ وَ كُلُوا مِنْها حَيْثُ شِئْتُمْ).
«و بگوييد: خداوندا! گناهان ما را بريز و از در بيت المقدس با خضوع و تعظيم وارد شويد» (وَ قُولُوا حِطَّةٌ وَ ادْخُلُوا الْبابَ سُجَّداً).
كه اگر اين برنامه را انجام دهيد «خطاهايى را كه مرتكب شدهايد مىبخشيم
__________________________________________________
(1) در باره «منّ» و «سلوى» ذيل آيه 57 سوره بقره بحث كرديم.
برگزيده تفسير نمونه، ج2، ص: 104
و به نيكوكاران پاداش بيشتر و بهتر خواهيم داد» (نَغْفِرْ لَكُمْ خَطِيئاتِكُمْ سَنَزِيدُ الْمُحْسِنِينَ).
«حطّه» به معنى نزول چيزى از طرف بالاست و اين كلمه در واقع شعار آنها به هنگام ورود به بيت المقدس بود، يعنى «تقاضاى ما ريزش گناهانمان و يا ريزش باران عفو و رحمتت بر ماست».
(آيه 162)- ولى با اين كه درهاى رحمت به روى آنها گشوده بود، و اگر از فرصت استفاده مىكردند مىتوانستند، گذشته و آينده خود را اصلاح كنند «اما ستمكاران بنى اسرائيل (نه تنها استفاده نكردند بلكه) فرمان پروردگار را بر خلاف آنچه به آنها گفته شده بود عمل كردند» (فَبَدَّلَ الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ قَوْلًا غَيْرَ الَّذِي قِيلَ لَهُمْ).
«سر انجام به خاطر اين نافرمانى و طغيان و ظلم و ستم (بر خويشتن و بر ديگران) عذابى از آسمان بر آنها نازل كرديم» (فَأَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ رِجْزاً مِنَ السَّماءِ بِما كانُوا يَظْلِمُونَ).
(آيه 163)- يك سرگذشت عبرت انگيز! در اينجا صحنه ديگرى از تاريخ پرماجراى بنى اسرائيل كه مربوط به جمعى از آنهاست كه در ساحل دريايى زندگى مىكردند، آمده است، منتها روى سخن در آن به پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله است، و به او مىگويد: «از قوم يهود معاصر خويش ماجراى شهرى را كه در كنار دريا قرار داشت سؤال كن» (وَ سْئَلْهُمْ عَنِ الْقَرْيَةِ الَّتِي كانَتْ حاضِرَةَ الْبَحْرِ).
طبق روايات اين «قريه» بندرى به نام «ايله» بوده كه امروز به نام بندر ايلات معروف است.
و به ياد آنها بياور «زمانى را كه در روز شنبه (از قانون پروردگار) تجاوز مىكردند» (إِذْ يَعْدُونَ فِي السَّبْتِ).
زيرا روز شنبه تعطيل آنها بود و وظيفه داشتند، دست از كار و كسب و صيد ماهى بكشند و به مراسم عبادت آن روز بپردازند، اما آنها اين دستور را زير پا گذاردند. برگزيده تفسير نمونه، ج2، ص: 105
سپس قرآن آنچه را در جمله قبل سر بسته بيان كرده بود، چنين شرح مىدهد:
به خاطر آنها بياور «آن هنگام را كه ماهيان در روز شنبه در روى آب آشكار مىشدند و در غير روز شنبه ماهيان كمتر به سراغ آنها مىآمدند» (إِذْ تَأْتِيهِمْ حِيتانُهُمْ يَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعاً وَ يَوْمَ لا يَسْبِتُونَ لا تَأْتِيهِمْ).
اين موضوع خواه جنبه طبيعى داشته، و يا جنبه فوق العاده و الهى، وسيلهاى بود براى امتحان و آزمايش اين جمعيت، لذا قرآن مىگويد: «ما اين چنين آنها را به چيزى كه در برابر آن مخالفت مىكردند آزمايش مىكرديم» (كَذلِكَ نَبْلُوهُمْ بِما كانُوا يَفْسُقُونَ).
چگونه دست به گناه زدند؟
اين جمعيت، قانون شكنى را به اين ترتيب شروع كردند كه در آغاز از طريق حيله به اصطلاح شرعى- به وسيله كندن حوضچهها و يا انداختن قلابها- كار خود را شروع كردند، اين كار، گناه را در نظر آنها كوچك و آنان را در برابر شكستن احترام روز شنبه جسور ساخت، كمكم روزهاى شنبه بطور علنى و بىپروا به صيد ماهى مشغول شدند و از اين راه مال و ثروت فراوانى فراهم ساختند.
(آيه 164)- اين جمعيت از بنى اسرائيل در برابر اين آزمايش بزرگ كه با زندگى آنان كاملا آميخته بود به سه گروه تقسيم شدند:
«گروه اول» كه اكثريت را تشكيل مىدادند، به مخالفت با اين فرمان الهى برخاستند.
«گروه دوم» كه قاعدتا اقليت كوچكى بودند و در برابر گروه اول به وظيفه امر به معروف و نهى از منكر قيام كردند.
«گروه سوم»، ساكتان و بىطرفان بودند، كه نه همگامى با گناهكاران داشتند و نه وظيفه نهى از منكر را انجام مىدادند.
در آيه مورد بحث، گفتگوى اين گروه را با نهى كنندگان شرح مىدهد، مىگويد: «و (به خاطر بياور) هنگامى كه جمعى از آنها به جمع ديگرى گفتند: چرا قومى را اندرز مىدهيد كه خداوند سر انجام آنها را هلاك مىكند و يا به عذاب برگزيده تفسير نمونه، ج2، ص: 106
دردناكى كيفر خواهد داد» (وَ إِذْ قالَتْ أُمَّةٌ مِنْهُمْ لِمَ تَعِظُونَ قَوْماً اللَّهُ مُهْلِكُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذاباً شَدِيداً).
«گفتند: (اين اندرزها) براى اعتذار و رفع مسؤوليت در پيشگاه پروردگار شماست به علاوه شايد آنها بپذيرند و از گناه باز ايستند، و تقوا پيشه كنند»! (قالُوا مَعْذِرَةً إِلى رَبِّكُمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ).
از جمله بالا چنين استفاده مىشود كه: گاهى بيان حقايق و وظايف الهى بدون احتمال تأثير نيز واجب مىشود و آن در موردى است كه اگر حكم خدا گفته نشود و از گناه انتقاد نگردد كمكم به دست فراموشى سپرده مىشود و بدعتها جان مىگيرند و سكوت دليل بر رضايت و موافقت محسوب مىشود، در اين گونه موارد لازم است حكم پروردگار آشكارا و در همه جا گفته شود هر چند اثرى در گنهكاران نگذارد.
(آيه 165)- در اين آيه مىفرمايد: سر انجام دنياپرستى بر آنان غلبه كرد و فرمان خدا را به دست فراموشى سپردند «اما هنگامى كه تذكراتى را كه به آنها داده شده بود فراموش كردند (لحظه عذاب فرا رسيد، و) نهى كنندگان از بدى را رهايى بخشيديم و كسانى را كه ستم كردند، به خاطر نافرمانيشان به عذاب شديدى گرفتار ساختيم» (فَلَمَّا نَسُوا ما ذُكِّرُوا بِهِ أَنْجَيْنَا الَّذِينَ يَنْهَوْنَ عَنِ السُّوءِ وَ أَخَذْنَا الَّذِينَ ظَلَمُوا بِعَذابٍ بَئِيسٍ بِما كانُوا يَفْسُقُونَ).
چه كسانى رهايى يافتند؟
از آن سه گروه (گنهكاران، ساكتان و اندرزدهندگان) تنها گروه سوم از مجازات الهى مصون ماندند و بطورى كه در روايات آمده است آنها هنگامى كه ديدند اندرزهايشان مؤثر واقع نمىشود ناراحت شدند و گفتند: ما از شهر بيرون مىرويم، شب هنگام به بيابان رفتند و اتفاقا در همان شب كيفر الهى دامان دو گروه ديگر را گرفت.
(آيه 166)- در اين آيه مجازات آنها را چنين شرح مىدهد: «هنگامى كه در برابر آنچه از آن نهى شده بودند، سركشى كردند به آنها گفتيم به شكل ميمونهاى طرد شده درآييد» (فَلَمَّا عَتَوْا عَنْ ما نُهُوا عَنْهُ قُلْنا لَهُمْ كُونُوا قِرَدَةً خاسِئِينَ). برگزيده تفسير نمونه، ج2، ص: 107
روشن است كه امر «كُونُوا» (بوده باشيد) در اينجا يك فرمان تكوينى است، يعنى آنها فورا به شكل ميمون در مىآمدند البته طبق روايات مسخ شدگان تنها چند روزى زنده مىماندند و سپس از دنيا مىرفتند و نسلى از آنها به وجود نمىآمد.
(آيه 167)- پراكندگى يهود! اين آيه و آيه بعد اشاره به قسمتى از كيفرهاى دنيوى آن جمع از يهود است كه در برابر فرمانهاى الهى قد علم كردند و حق و عدالت و درستى را زير پا گذاردند.
نخست مىگويد: به خاطر بياور «زمانى كه پروردگار تو اعلام داشت كه بر اين جمعيت گنهكار، عدهاى را مسلط مىكند، كه بطور مداوم تا دامنه قيامت آنها را در ناراحتى و عذاب قرار دهند» (وَ إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّكَ لَيَبْعَثَنَّ عَلَيْهِمْ إِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ مَنْ يَسُومُهُمْ سُوءَ الْعَذابِ).
از اين آيه استفاده مىشود كه اين گروه سركش، هرگز روى آرامش كامل نخواهند ديد، هر چند براى خود حكومت و دولتى تأسيس كنند.
و در پايان آيه اضافه مىكند كه: «پروردگار تو هم مجازاتش براى مستحقان، سريع است، و هم (نسبت به خطاكاران توبهكار) آمرزنده و مهربان است» (إِنَّ رَبَّكَ لَسَرِيعُ الْعِقابِ وَ إِنَّهُ لَغَفُورٌ رَحِيمٌ).
و اين جمله نشان مىدهد كه خداوند راه بازگشت را به روى آنان بازگذارده، تا كسى گمان نبرد كه سرنوشت اجبارى توأم با بدبختى و كيفر و مجازات براى آنها تعيين شده است.
(آيه 168)- در اين آيه به پراكندگى يهود در جهان اشاره كرده، مىگويد: «ما آنها را در زمين متفرق ساختيم به گروههاى مختلفى تقسيم شدند، بعضى از آنها صالح بودند (به همين دليل هنگامى كه فرمان حق و دعوت پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله را شنيدند، ايمان آوردند) و جمعى ديگر ناصالح بودند» و حق را پشت سر انداختند و براى تأمين زندگى مادى خود از هيچ كارى فروگذار نكردند (وَ قَطَّعْناهُمْ فِي الْأَرْضِ أُمَماً مِنْهُمُ الصَّالِحُونَ وَ مِنْهُمْ دُونَ ذلِكَ).
باز در اين آيه اين حقيقت تجلى مىكند كه اسلام هيچ گونه خصومتى با نژاد برگزيده تفسير نمونه، ج2، ص: 108
يهود ندارد و به عنوان پيروان يك مكتب و يا وابستگان به يك نژاد، آنها را محكوم نمىنمايد بلكه مقياس و معيار سنجش را اعمال آنها قرار مىدهد.
سپس اضافه مىكند: «ما آنها را با وسائل گوناگون، نيكيها و بديها آزموديم شايد باز گردند» (وَ بَلَوْناهُمْ بِالْحَسَناتِ وَ السَّيِّئاتِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ).
گاهى آنها را تشويق كرديم و در رفاه و نعمت قرار داديم، تا حس شكرگزارى در آنها برانگيخته شود و به سوى حق بازآيند، و گاهى به عكس آنها را در شدائد و سختيها و مصائب فرو برديم، تا از مركب غرور و خودپرستى و تكبر فرود آيند و به ناتوانى خويش پى برند، شايد بيدار شوند و به سوى خدا بازگردند، و هدف در هر دو حال مسأله تربيت و هدايت و بازگشت به سوى حق بوده است.
(آيه 169)- در آيات گذشته سخن از نياكان يهود بود، ولى در اين آيه، بحث از فرزندان و اخلاف آنها به ميان آمده است.
نخست يادآور مىشود كه: «پس از آنها، فرزندانى جاى آنها را گرفتند كه وارث كتاب (آسمانى تورات) شدند اما با اين حال متاع اين دنياى پست را گرفته» بر اطاعت خدا ترجيح مىدهند (فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ وَرِثُوا الْكِتابَ يَأْخُذُونَ عَرَضَ هذَا الْأَدْنى).
سپس اضافه مىكند: هنگامى كه آنها در كشمكش وجدان از يك سو، و منافع مادى از سوى ديگر قرار مىگيرند، دست به دامن اميدهاى كاذب زده، «و مىگويند (ما اين منفعت نقد را مشروع يا نامشروع به چنگ مىآوريم، خداوند رحيم و مهربان است) و به زودى ما مورد بخشش قرار خواهيم گرفت» (وَ يَقُولُونَ سَيُغْفَرُ لَنا).
اين جمله نشان مىدهد كه آنها بعد از انجام چنين كارى يك نوع پشيمانى زود گذر و حالت توبه ظاهرى به خود مىگرفتند، ولى بطورى كه قرآن مىگويد:
اين ندامت و پشيمانى آنها به هيچ وجه ريشه نداشت به همين دليل «اگر سود مادى ديگرى همانند آن به دستشان مىآمد، آن را نيز مىگرفتند» (وَ إِنْ يَأْتِهِمْ عَرَضٌ مِثْلُهُ يَأْخُذُوهُ). برگزيده تفسير نمونه، ج2، ص: 109
در هر حال اين جمله اشاره به رشوه خواريهاى جمعى از يهود، و تحريف آيات آسمانى به خاطر آن، و فراموش كردن احكام پروردگار به خاطر تضادّ با منافع آنها مىكند.
لذا به دنبال آن مىفرمايد: «آيا اينها به وسيله كتاب آسمانيشان (تورات) پيمان نبسته بودند كه بر خدا (دروغ نبندند و احكام او را تحريف نكنند و) جز حق چيزى نگويند؟!» (أَ لَمْ يُؤْخَذْ عَلَيْهِمْ مِيثاقُ الْكِتابِ أَنْ لا يَقُولُوا عَلَى اللَّهِ إِلَّا الْحَقَّ).
سپس مىگويد: اگر آنها از آيات الهى آگاهى نداشتند و دست به اين اعمال خلاف مىزدند ممكن بود براى خودشان عذرى بسازند، ولى اشكال كار اين است كه: «آنها كرارا محتويات تورات را ديده و فهميده بودند» (وَ دَرَسُوا ما فِيهِ). در عين حال آن را ضايع ساختند و فرمانش را پشت سر انداختند.
سر انجام مىفرمايد: اينها اشتباه مىكنند، و اين اعمال و متاعها سودى براى آنها نخواهد داشت، بلكه «سراى آخرت براى پرهيزكاران بهتر است» (وَ الدَّارُ الْآخِرَةُ خَيْرٌ لِلَّذِينَ يَتَّقُونَ).
«آيا شما حقايقى را به اين روشنى درك نمىكنيد» (أَ فَلا تَعْقِلُونَ).
(آيه 170)- در اين آيه در برابر گروه فوق اشاره به گروه ديگر مىكند كه آنها نه تنها از هرگونه تحريف و كتمان آيات الهى بركنار بودند، بلكه به آن تمسك جسته و موبهمو آنها را اجرا كردند، قرآن اين جمعيت را «مصلحان جهان» نام نهاده و اجر و پاداش مهمى براى آنها قائل شده و در باره آنها چنين مىگويد: «كسانى كه تمسك به كتاب پروردگار جويند و نماز را برپا دارند (پاداش بزرگى خواهند داشت) زيرا ما پاداش مصلحان را ضايع نخواهيم ساخت» (وَ الَّذِينَ يُمَسِّكُونَ بِالْكِتابِ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ إِنَّا لا نُضِيعُ أَجْرَ الْمُصْلِحِينَ).
آيه فوق به خوبى نشان مىدهد كه اصلاح واقعى در روى زمين بدون تمسك به كتب آسمانى و فرمانهاى الهى امكان پذير نمىباشد، و اين تعبير بار ديگر اين حقيقت را تأكيد مىكند كه دين و مذهب تنها يك برنامه مربوط به جهان ماوراء طبيعت و يا سراى آخرت نيست، بلكه آيينى است در متن زندگى انسانها، برگزيده تفسير نمونه، ج2، ص: 110
و در طريق حفظ منافع تمام افراد بشر و اجراى اصول عدالت و صلح و رفاه و آسايش و بالاخره هر مفهومى كه در معنى وسيع «اصلاح» جمع است.
(آيه 171)- آخرين سخن در باره قوم يهود: اين آيه آخرين آيهاى است كه در اين سوره پيرامون زندگى بنى اسرائيل سخن مىگويد و در آن سرگذشت ديگرى را به جمعيت يهود يادآورى مىكند، سرگذشتى كه هم درس عبرت است و هم دليل بر سپردن يك پيمان، مىگويد: به خاطر بياوريد «هنگامى كه كوه را بالاى سر آنها قرار داديم، آنچنان كه گويى سايبانى بر سر آنها بود» (وَ إِذْ نَتَقْنَا الْجَبَلَ فَوْقَهُمْ كَأَنَّهُ ظُلَّةٌ).
«و آنچنان كه آنها گمان بردند بر سرشان سقوط خواهد كرد» (وَ ظَنُّوا أَنَّهُ واقِعٌ بِهِمْ). وحشت و اضطراب سراسر وجودشان را گرفت، و به تضرع افتادند.
در همان حال به آنها گفتيم «آنچه را از احكام به شما دادهايم با جديت و قوت بگيريد» (خُذُوا ما آتَيْناكُمْ بِقُوَّةٍ).
«و آنچه در آن مانده است به خاطر داشته باشيد تا پرهيزكار شويد» (وَ اذْكُرُوا ما فِيهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ). از كيفر خدا بترسيد و به پيمانهايى كه در آن از شما گرفتهايم عمل كنيد.
يعنى، تمام رسالت موسى (ع) و ساير انبياء و مبارزات درگيريهاى مستمر و سخت آنان، و ناراحتيها و شدايد طاقت فرسايى كه تن به آن دادند، همه براى آن بوده است كه فرمان خدا و اصول حق و عدالت و پاكى و تقوا در ميان همه بطور كامل اجرا گردد.
(آيه 172)- پيمان نخستين و عالم ذر: اين آيه اشارهاى به «توحيد فطرى» و وجود ايمان به خدا در اعماق روح آدمى است و به همين جهت بحثهايى را كه در آيات گذشته اين سوره در زمينه «توحيد استدلالى» بوده است تكميل مىكند.
خداوند روى سخن را در اين آيه به پيامبر كرده، نخست چنين مىگويد:
به خاطر بياور «موقعى را كه پروردگارت از پشت فرزندان آدم ذرّيه آنها را برگرفت و آشكار ساخت و آنها را گواه بر خويشتن نمود (و از آنها پرسيد:) آيا من پروردگار برگزيده تفسير نمونه، ج2، ص: 111
شما نيستم؟ آنها همگى گفتند: آرى! گواهى مىدهيم» (وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى شَهِدْنا).
سپس اشاره به هدف نهايى اين سؤال و جواب و گرفتن پيمان از فرزندان آدم در مسأله توحيد نموده، مىفرمايد: اين كار را خداوند به اين جهت انجام داد «كه در روز قيامت نگوييد ما از اين موضوع (توحيد و شناسايى خدا) غافل بوديم» (أَنْ تَقُولُوا يَوْمَ الْقِيامَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هذا غافِلِينَ).
(آيه 173)- در اين آيه اشاره به هدف ديگر اين پيمان كرده، مىگويد: اين پيمان را به خاطر آن گرفتيم كه «نگوييد: پدران ما پيش از ما بت پرست بودند و ما هم فرزندانى بعد از آنها بوديم (و چارهاى جز تبعيت از آنها نداشتيم) آيا ما را به گناه افراد بيهوده كار مجازات مىكنى» (أَوْ تَقُولُوا إِنَّما أَشْرَكَ آباؤُنا مِنْ قَبْلُ وَ كُنَّا ذُرِّيَّةً مِنْ بَعْدِهِمْ أَ فَتُهْلِكُنا بِما فَعَلَ الْمُبْطِلُونَ).
(آيه 174)- آرى «اين گونه ما آيات را توضيح مىدهيم و روشن مىسازيم (تا بدانند نور توحيد از آغاز در روح آنها بوده) شايد با توجه به اين حقايق به سوى حق باز گردند» (وَ كَذلِكَ نُفَصِّلُ الْآياتِ وَ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ).
منظور از اين عالم و اين پيمان همان «عالم استعدادها» و «پيمان فطرت» و تكوين و آفرينش است، به اين ترتيب كه به هنگام خروج فرزندان آدم به صورت «نطفه» از صلب پدران به رحم مادران كه در آن هنگام ذراتى بيش نيستند خداوند استعداد و آمادگى براى حقيقت توحيد به آنها داده است، هم در نهاد و فطرتشان اين سرّ الهى به صورت يك حس درون ذاتى به وديعه گذارده شده است و هم در عقل و خردشان به صورت يك حقيقت خودآگاه! بنابراين همه افراد بشر داراى روح توحيدند و سؤالى كه خداوند از آنها كرده به زبان تكوين و آفرينش است و پاسخى كه آنها دادهاند نيز به همين زبان است.
(آيه 175)- دانشمندى كه در خدمت فراعنه در آمد: در اينجا اشاره به يكى ديگر از داستانهاى بنى اسرائيل شده است. برگزيده تفسير نمونه، ج2، ص: 112
نخست روى سخن را به پيامبر كرده، مىگويد: «و بر آنها بخوان داستان آن كس را كه آيات خود را به او داديم ولى سر انجام خود را از آن تهى ساخت و گرفتار وسوسههاى شيطان گشت و از گمراهان گرديد» (وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذِي آتَيْناهُ آياتِنا فَانْسَلَخَ مِنْها فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطانُ فَكانَ مِنَ الْغاوِينَ).
(آيه 176))- در اين آيه اين موضوع را چنين تكميل مىكند كه «و اگر مىخواستيم (مىتوانستيم او را در همان مسير حق به اجبار نگاه داريم) و به وسيله آن آيات و علوم، مقام والا بدهيم» (وَ لَوْ شِئْنا لَرَفَعْناهُ بِها).
ولى مسلّم است كه نگاهدارى اجبارى افراد در مسير حق با سنّت پروردگار كه سنّت اختيار و آزادى اراده است، سازگار نيست و نشانه شخصيت و عظمت كسى نخواهد بود، لذا بلافاصله اضافه مىكند:
ما او را به حال خود رها كرديم «و او به پستى گراييد و از هواى نفس پيروى كرد» (وَ لكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَواهُ).
سپس اين شخص را تشبيه به سگى مىكند كه هميشه زبان خود را همانند حيوانات تشنه بيرون آورده، مىگويد: «او همانند سگ است كه اگر به او حمله كنى دهانش باز و زبانش بيرون است و اگر او را به حال خود واگذارى باز چنين است» (فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَيْهِ يَلْهَثْ أَوْ تَتْرُكْهُ يَلْهَثْ).
او بر اثر شدت هوى پرستى و چسبيدن به لذات جهان ماده، يك حال عطش نامحدود و پايان ناپذير به خود گرفته كه همواره دنبال دنياپرستى مىرود، همچون يك «سگ هار» كه بر اثر بيمارى هارى حالت عطش كاذب به او دست مىدهد و در هيچ حال سيراب نمىشود.
سپس اضافه مىكند كه: «اين مثل (مخصوص به اين شخص معين نيست، بلكه) مثالى است براى همه جمعيتهايى كه آيات خدا را تكذيب كنند» (ذلِكَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا).
«اين داستان را براى آنها بازگو كن، شايد در باره آن بينديشند» و مسير صحيحى را پيدا كنند (فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ). برگزيده تفسير نمونه، ج2، ص: 113
بعلم باعورا دانشمند دنياپرست و منحرف-
از بسيارى از روايات و كلمات مفسران مىشود كه منظور از اين شخص مردى به نام «بلعم باعورا» بوده، كه در عصر موسى زندگى مىكرد و از دانشمندان و علماى مشهور بنى اسرائيل محسوب مىشد، و حتى موسى از وجود او به عنوان يك مبلّغ نيرومند استفاده مىكرد، و كارش در اين راه آن قدر بالا گرفت كه دعايش در پيشگاه خدا به اجابت مىرسيد، ولى بر اثر تمايل به فرعون و وعد و وعيدهاى او از راه حق منحرف شد و همه مقامات خود را از دست داد، تا آنجا كه در صف مخالفان موسى قرار گرفت.
(آيه 177))- در اين آيه و آيه بعد در واقع يك نتيجه كلى و عمومى از سرگذشت «بلعم» و علماى دنياپرست گرفته، نخست مىگويد: «چه بد مثلى دارند آنها كه آيات ما را تكذيب و انكار كردند» و چه بد عاقبت و سرنوشتى در انتظار آنهاست (ساءَ مَثَلًا الْقَوْمُ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا).
ولى آنها به ما ظلم و ستم نمىكردند، بلكه «بر خويشتن ستم روا مىداشتند» (وَ أَنْفُسَهُمْ كانُوا يَظْلِمُونَ).
چه ستمى از اين بالاتر كه سرمايههاى معنوى علوم و دانشهاى خويش را كه مىتواند باعث سر بلندى خود آنها و جامعههايشان گردد در اختيار صاحبان «زر» و «زور» مىگذارند و به بهاى ناچيز مىفروشند.
(آيه 178))- اما به هوش باشيد كه رهايى از اين گونه لغزشها و دامهاى شيطانى، بدون توفيق و هدايت الهى ممكن نيست «آن كس را كه خدا هدايت كند (و توفيق را رفيق راهش سازد) هدايت يافته واقعى اوست» (مَنْ يَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِي).
«و كسانى را كه خداوند گمراه سازد (و بر اثر اعمالشان به حال خود رها سازد يا وسائل پيروزى و موفقيت را در برابر وسوسههاى شيطانى آنان بگيرد) زيانكار واقعى همانها هستند» (وَ مَنْ يُضْلِلْ فَأُولئِكَ هُمُ الْخاسِرُونَ).
(آيه 179))- نشانههاى دوزخيان: در اين آيه و دو آيه بعد مردم به دو گروه تقسيم شدهاند و صفات هر كدام توضيح داده شده: «گروه دوزخيان و گروه بهشتيان». برگزيده تفسير نمونه، ج2، ص: 114
نخست در باره دوزخيان با سوگند و تأكيد چنين مىگويد: «ما بسيارى از جن و انس را براى دوزخ آفريديم» (وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ كَثِيراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ).
گرچه خداوند همه را پاك آفريده، ولى گروهى با اعمال خويش خود را نامزد دوزخ مىكنند و سر انجامشان شوم و تاريك است و گروهى با اعمال خود، خود را نامزد بهشت مىسازند و عاقبت كارشان خوشبختى و سعادت است.
سپس صفات گروه دوزخى را در سه جمله خلاصه مىكند: نخست اين كه:
«آنها قلبهايى دارند كه با آن درك و انديشه نمىكنند» (لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِها).
ديگر اين كه: «چشمهاى روشن و حقيقت بين دارند اما با آن چهره حقايق را نمىنگرند» و همچون نابينايان از كنار آن مىگذرند (وَ لَهُمْ أَعْيُنٌ لا يُبْصِرُونَ بِها).
سوم اين كه: «با داشتن گوش سالم، سخنان حق را نمىشنوند» و همچون كران خود را از شنيدن حرف حق محروم مىسازند (وَ لَهُمْ آذانٌ لا يَسْمَعُونَ بِها).
«اينها در حقيقت همچون چهارپايانند» (أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ). چرا كه امتياز آدمى از چهارپايان در فكر بيدار و چشم بينا و گوش شنواست كه متأسفانه آنها همه را از دست دادهاند «بلكه آنها از چهارپايان گمراهتر و پستتر مىباشند» (بَلْ هُمْ أَضَلُّ).
چرا كه چهارپايان داراى اين استعدادها و امكانات نيستند، ولى آنها با داشتن عقل سالم و چشم بينا و گوش شنوا امكان همه گونه ترقى و تكامل را دارند، اما بر اثر هوى پرستى و گرايش به پستيها اين استعدادها را بلااستفاده مىگذارند.
«آنها افراد غافل و بيخبرى هستند» و به همين جهت در بيراهههاى زندگى سرگردانند (أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ).
چشمه آب حيات كنار دستشان، ولى از تشنگى فرياد مىكشند، درهاى سعادت در برابر رويشان باز است، اما حتى به آن نگاه نمىكنند.
(آيه 180))- در اين آيه اشاره به وضع گروه بهشتى كرده، صفات آنان را بيان مىكند، نخست براى بيرون آمدن از صف دوزخيان مردم را به توجه عميق به اسماء حسناى خدا دعوت نموده، مىفرمايد: «براى خدا نامهاى نيكى است، خدا را به آنها بخوانيد» (وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى فَادْعُوهُ بِها). برگزيده تفسير نمونه، ج2، ص: 115
منظور از «اسماء حسنى»، صفات مختلف پروردگار است كه همگى نيك و همگى «حسنى» است.
و منظور از خواندن خدا به اسماء حسنى تنها اين نيست كه الفاظ را بر زبان جارى كنيم و مثلا بگوييم يا عالم، يا قادر، يا ارحم الرّاحمين، بلكه در واقع اين است كه اين صفات را در وجود خودمان به مقدار امكان پياده كنيم، و به تعبير ديگر متصف به اوصاف او و متخلق به اخلاقش گرديم، و نيز اگر در بعضى روايات مانند روايتى كه از امام صادق عليه السّلام در تفسير اين آيه نقل شده مىخوانيم: نحن و اللّه الاسماء الحسنى به خدا سوگند ما اسماء حسناى خدا هستيم، اشاره به آن است كه پرتو نيرومندى از آن صفات الهى در وجود ما منعكس شده و شناخت ما به شناخت ذات پاكش كمك مىكند.
سپس مردم را از اين نكته برحذر مىدارد كه اسامى خدا را تحريف نكنند و مىگويد: «آنها كه اسماء خدا را تحريف كردهاند رها سازيد، آنها به زودى به جزاى اعمال خويش گرفتار خواهند شد» (وَ ذَرُوا الَّذِينَ يُلْحِدُونَ فِي أَسْمائِهِ سَيُجْزَوْنَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ).
منظور از الحاد در اسماء خدا اين است كه الفاظ و مفاهيم آن را تحريف كنيم، يا او را به اوصافى توصيف نماييم كه شايسته آن نيست، همانند مسيحيان كه قائل به تثليث و خدايان سه گانه شدهاند، و يا اين كه صفات او را بر مخلوقاتش تطبيق نماييم.
(آيه 181))- اين آيه به دو قسمت كه اساسىترين صفات گروه بهشتيان است اشاره مىكند، مىفرمايد: «و از كسانى كه آفريديم، امت و گروهى هستند كه مردم را به حق هدايت مىكنند و به آن حكم مىكنند» (وَ مِمَّنْ خَلَقْنا أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ يَعْدِلُونَ).
در واقع آنها دو برنامه ممتاز دارند، فكر، هدف، دعوت و فرهنگشان حق و به سوى حق است، و نيز عمل و برنامهها و حكومتشان بر اساس حق و حقيقت مىباشد.
برگزيده تفسير نمونه، ج2، ص: 116
(آيه 182)- مجازات استدراج: در اين آيه و آيه بعد يكى از مجازاتهاى الهى كه به صورت يك سنّت در باره بسيارى از گنهكاران سركش اجرا مىشود، بيان شده و آن «عذاب استدراج» است.
استدراج در دو مورد از قرآن مجيد آمده است. يكى در آيه مورد بحث و ديگرى در آيه 44 سوره قلم و هر دو مورد در باره انكار كنندگان آيات الهى است.
خداوند در اين آيه مىفرمايد: «آنها كه آيات ما را تكذيب و انكار كردند تدريجا، مرحله به مرحله، از راهى كه نمىدانند، در دام مجازات گرفتارشان مىكنيم» و زندگى آنها را درهم مىپيچيم (وَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَيْثُ لا يَعْلَمُونَ).
(آيه 183))- در اين آيه همان مطلب را به اين صورت تأكيد مىكند: چنان نيست كه با شتابزدگى چنين كسانى را فورا مجازات كنم، بلكه «به آنها مهلت و فرصت كافى (براى تنبه و بيدارى) مىدهم» و هنگامى كه بيدار نشدند، گرفتارشان مىسازم (وَ أُمْلِي لَهُمْ). زيرا كسانى شتاب و عجله مىكنند كه قدرت كافى ندارند و مىترسند فرصت از دستشان برود «ولى نقشه من و مجازاتهايم آنچنان قوى و حساب شده است» كه هيچ كس را قدرت فرار از آن نيست (إِنَّ كَيْدِي مَتِينٌ).
اين آيه به همه گنهكاران هشدار مىدهد كه تأخير كيفر الهى را دليل بر پاكى و درستى خود، و يا ضعيف و ناتوانى پروردگار، نگيرند، و ناز و نعمتهايى را كه در آن غرقند، نشانه تقربشان به خدا ندانند، چه بسا اين پيروزيها و نعمتهايى كه به آنها مىرسد مقدمه مجازات استدراجى پروردگار باشد، خدا آنها را غرق نعمت مىكند و به آنها مهلت مىدهد و بالا و بالاتر مىبرد، اما سر انجام چنان بر زمين مىكوبد كه اثرى از آنها باقى نماند و تمام هستى و تاريخشان را درهم مىپيچد.
از امام صادق عليه السّلام در تفسير آيه فوق چنين نقل شده كه فرمود: «منظور از اين آيه بنده گنهكارى است كه پس از انجام گناه، خداوند او را مشمول نعمتى قرار مىدهد ولى او نعمت را به حساب خوبى خودش گذاشته و از استغفار در برابر گناه غافلش مىسازد».
برگزيده تفسير نمونه، ج2، ص: 117
(آيه 184)-
شأن نزول:
مفسران اسلامى چنين نقل كردهاند: پيامبر صلّى اللّه عليه و آله هنگامى كه در مكّه بود، شبى بر كوه صفا برآمد و مردم را به سوى توحيد و يكتاپرستى دعوت نمود، مخصوصا تمامى طوائف قريش را صدا زد و آنها را از مجازات الهى برحذر داشت، تا مقدار زيادى از شب گذشت، بت پرستان مكّه گفتند: «رفيق ما ديوانه شده، از شب تا صبح نعره مىكشيد»! در اين موقع آيه نازل شد و به آنها در اين زمينه پاسخ دندانشكنى داد.
تفسير:
تهمتها و بهانهها- در اين آيه نخست خداوند به گفتار بىاساس بت پرستان دائر به جنون پيامبر صلّى اللّه عليه و آله چنين پاسخ مىگويد: «آيا آنها فكر و انديشه خود را به كار نينداختند كه بدانند همنشين آنها (پيامبر) هيچ گونه آثارى از جنون ندارد» (أَ وَ لَمْ يَتَفَكَّرُوا ما بِصاحِبِهِمْ مِنْ جِنَّةٍ).
بيش از چهل سال در ميان آنها رفت و آمد داشته، و همواره فكر، عقل و تدبيرش را ديدهاند، چگونه يكباره چنين وصلهاى را به وى چسباندند، و به دنبال اين جمله مىگويد: «او فقط بيم دهنده آشكارى است» كه جامعه خويش را از خطراتى كه با آن رو برو است برحذر مىدارد (إِنْ هُوَ إِلَّا نَذِيرٌ مُبِينٌ).
(آيه 185))- در اين آيه براى تكميل اين بيان آنها را به مطالعه عالم هستى، آسمانها و زمين، دعوت مىكند و مىگويد: «آيا در حكومت آسمانها و زمين و مخلوقاتى كه خدا آفريده از روى دقت و فكر نظر نيفكندند» (أَ وَ لَمْ يَنْظُرُوا فِي مَلَكُوتِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما خَلَقَ اللَّهُ مِنْ شَيْءٍ).
تا بدانند اين عالم وسيع آفرينش با اين نظام حيرت انگيز بيهوده آفريده نشده و هدفى براى آن بوده است، و دعوت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله در حقيقت دنباله همان هدف آفرينش، يعنى تكامل و تربيت انسان است.
سپس براى اين كه آنها را از خواب غفلت بيدار سازد، مىفرمايد: آيا در اين موضوع نيز انديشه نكردند كه: ممكن است پايان زندگى آنها نزديك شده باشد، (اگر امروز ايمان نياورند، و دعوت اين پيامبر را نپذيرند، و قرآنى را كه بر او نازل شده است با اين همه نشانههاى روشن قبول نكنند) به كدام سخن بعد از آن ايمان برگزيده تفسير نمونه، ج2، ص: 118
خواهند آورد»؟ (وَ أَنْ عَسى أَنْ يَكُونَ قَدِ اقْتَرَبَ أَجَلُهُمْ فَبِأَيِّ حَدِيثٍ بَعْدَهُ يُؤْمِنُونَ).
(آيه 186))- سر انجام در اين آيه سخن را با آنها چنين پايان مىدهد كه «هر كس را خداوند (به خاطر اعمال زشت و مستمرش) گمراه سازد، هيچ هدايت كنندهاى ندارد، و خداوند آنها را همچنان در طغيان و سركشى رها مىسازد تا حيران و سرگردان شوند» (مَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَلا هادِيَ لَهُ وَ يَذَرُهُمْ فِي طُغْيانِهِمْ يَعْمَهُونَ).
اين گونه تعبيرات مخصوص به گروهى است كه آن چنان در برابر حقايق، لجوج و متعصب و معاندند كه گويى پرده بر چشم و گوش و قلبشان افتاده، پردههاى تاريكى كه نتيجه اعمال خود آنهاست، و منظور از «اضلال الهى» نيز همين است.
(آيه 187)-)
شأن نزول:
طايفه قريش به چند نفر مأموريت دادند كه به نجران سفر كنند، و از دانشمندان يهود كه (علاوه بر مسيحيان) در آنجا ساكن بودند مسائل پيچيدهاى را سؤال كنند، و در بازگشت آنها را در برابر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مطرح سازند (به گمان اين كه پيامبر از پاسخ آنها عاجز مىماند) از جمله سؤالات اين بود كه در چه زمانى قيامت برپا مىشود، هنگامى كه آنها اين پرسش را از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله كردند، آيه مورد بحث نازل شد و به آنها پاسخ گفت.
تفسير:
كى قيامت برپا مىشود؟ با اين كه براى آيه شأن نزول خاصى ذكر شده در عين حال پيوند روشنى نيز با آيات قبل دارد، زيرا در آيات قبل اشاره به مسأله قيامت و لزوم آمادگى براى چنين روزى شده بود، طبعا به دنبال چنين بحثى اين سؤال براى بسيارى از مردم پيش مىآيد كه قيامت كى برپا خواهد شد، لذا قرآن مىگويد: «از تو در باره ساعت (روز رستاخيز) مىپرسند، كه در چه زمانى وقوع مىيابد»؟ (يَسْئَلُونَكَ عَنِ السَّاعَةِ أَيَّانَ مُرْساها).
سپس اضافه مىكند كه اى پيامبر! در پاسخ اين سؤال صريحا «بگو: اين علم تنها نزد پروردگار من است، و هيچ كس جز او نمىتواند وقت آن را آشكار سازد» (قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ رَبِّي لا يُجَلِّيها لِوَقْتِها إِلَّا هُوَ).
ولى دو نشانه سر بسته براى آن بيان مىكند، نخست مىگويد: «قيام ساعت در آسمانها و زمين، مسأله سنگينى است» (ثَقُلَتْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ). برگزيده تفسير نمونه، ج2، ص: 119
چه حادثهاى ممكن است از اين سنگينتر بوده باشد، در حالى كه در آستانه قيامت، همه كرات آسمانى به هم مىريزند، آفتاب خاموش، ماه تاريك، ستارگان بىفروغ و اتمها متلاشى مىگردند، و از بقاياى آنها جهانى نو با طرحى تازه ريخته مىشود.
ديگر اينكه قيام ساعت، بدون مقدمات تدريجى، و به شكل انقلابى، تحقق مىيابد «و جز بطور ناگهانى به سراغ شما نمىآيد» (لا تَأْتِيكُمْ إِلَّا بَغْتَةً).
بار ديگر مىگويد: «چنان از تو سؤال مىكنند كه گويى تو از زمان وقوع قيامت با خبرى»! (يَسْئَلُونَكَ كَأَنَّكَ حَفِيٌّ عَنْها).
بعد اضافه مىكند كه در جواب آنها «بگو: اين علم تنها نزد خداست ولى بيشتر مردم از اين حقيقت آگاهى ندارند» كه چنين علمى مخصوص ذات پاك اوست، لذا پىدرپى از آن مىپرسند (قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ اللَّهِ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ).
(آيه 188))-
شأن نزول:
اهل مكّه به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله گفتند: تو اگر با خدا ارتباط دارى آيا پروردگار تو را از گرانى و ارزانى اجناس در آينده با خبر نمىسازد كه از اين طريق بتوانى آنچه به سود و منفعت است تهيه كنى و آنچه به زيان است كنار بگذارى و يا از خشكسالى، و يا پرآبى مناطق مختلف آگاه سازد تا به موقع از مناطق خشك به سرزمينهاى پربركت كوچ كنى؟! در اين هنگام آيه نازل شد و به آنها پاسخ گفت.
تفسير:
اسرار نهان را فقط خدا مىداند- در آيه قبل عدم آگاهى هيچ كس جز خدا نسبت به زمان قيام «قيامت» مورد بحث بود و در اين آيه سخن از نفى علم غيب بطور كلى در ميان است.
در نخستين جمله، به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مىگويد: «به آنها بگو: من مالك و صاحب اختيار هيچ گونه سود و زيانى در باره خويش نيستم مگر آنچه را كه خدا بخواهد» (قُلْ لا أَمْلِكُ لِنَفْسِي نَفْعاً وَ لا ضَرًّا إِلَّا ما شاءَ اللَّهُ).
انسان در كارهاى خود، قدرت و نيرويى از خويش ندارد بلكه همه قدرتها از ناحيه خداست و اوست كه اين تواناييها را در اختيار انسان گذاشته است. برگزيده تفسير نمونه، ج2، ص: 120
پس از بيان اين موضوع، اشاره به مسأله مهم ديگرى مىكند كه مورد سؤال گروهى بود و آن اينكه به پيامبرش مىگويد به آنها بگو: من از غيب و اسرار نهان آگاه نيستم «زيرا اگر از اسرار نهان آگاهى داشتم منافع فراوانى را براى خودم مىساختم و هيچ گونه زيانى به من نمىرسيد» (وَ لَوْ كُنْتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لَاسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَ ما مَسَّنِيَ السُّوءُ).
سپس مقام واقعى و رسالت خويش را در يك جمله كوتاه و صريح بيان كرده مىگويد: «من فقط بيم دهنده و بشارت دهنده براى افرادى كه ايمان مىآورند هستم» (إِنْ أَنَا إِلَّا نَذِيرٌ وَ بَشِيرٌ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ).
(آيه 189))- كفران يك نعمت بزرگ! در اينجا به گوشه ديگرى از حالات مشركان و طرز تفكر آنها و پاسخ به اشتباهاتشان اشاره شده است و از آنجا كه آيه قبل اشاره به توحيد افعالى خدا بود، آيات بعد مكمل آنها محسوب مىشود.
نخست مىگويد: «او كسى است كه (همه) شما را از يك فرد آفريد و همسرش را نيز از جنس او قرار داد تا در كنار او بياسايد» (هُوَ الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها لِيَسْكُنَ إِلَيْها).
اين دو در كنار هم زندگى آرام بخشى داشتند، «اما هنگامى كه زوج با همسر خود آميزش جنسى كرد، بارى سبك برداشت (به گونهاى كه در آغاز كار اين حمل براى او مشكلى ايجاد نمىكرد، و با داشتن حمل) به كارهاى خود همچنان ادامه مىداد» (فَلَمَّا تَغَشَّاها حَمَلَتْ حَمْلًا خَفِيفاً فَمَرَّتْ بِهِ).
اما با گذشت شب و روز، حمل او كمكم سنگين شد «و چون سنگين شد» (فَلَمَّا أَثْقَلَتْ). در اين هنگام دو همسر، انتظار فرزندى را مىكشيدند و آرزو داشتند خداوند فرزند صالحى به آنها مرحمت كند، لذا «متوجه درگاه خدا شدند و پروردگار خويش را چنين خواندند: بار الها! اگر به ما فرزند صالحى عطا كنى از شكرگزاران خواهيم بود» (دَعَوَا اللَّهَ رَبَّهُما لَئِنْ آتَيْتَنا صالِحاً لَنَكُونَنَّ مِنَ الشَّاكِرِينَ).
(آيه 190))- «ولى هنگامى كه خداوند فرزندى سالم با تناسب اندام و شايستگى كامل به آنها داد، آنها براى خدا در اين نعمت بزرگ شركايى قائل برگزيده تفسير نمونه، ج2، ص: 121
شدند، اما خداوند برتر و بالاتر از شرك آنهاست» (فَلَمَّا آتاهُما صالِحاً جَعَلا لَهُ شُرَكاءَ فِيما آتاهُما فَتَعالَى اللَّهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ).
(آيه 191))- به دنبال اين جريان، قرآن بار ديگر فكر و عقيده بت پرستى را با بيان روشن و كوبندهاى محكوم مىكند، و مىگويد: «آيا اينها موجوداتى را شريك خدا قرار مىدهند كه قادر بر آفرينش چيزى نيستند، بلكه خودشان مخلوق اويند» (أَ يُشْرِكُونَ ما لا يَخْلُقُ شَيْئاً وَ هُمْ يُخْلَقُونَ).
(آيه 192))- به علاوه «اين معبودهاى ساختگى (در هيچ يك از مشكلات) قادر نيستند پرستش كنندگان خود را يارى كنند، و حتى قادر نيستند خود را نيز (در برابر مشكلات) يارى دهند» (وَ لا يَسْتَطِيعُونَ لَهُمْ نَصْراً وَ لا أَنْفُسَهُمْ يَنْصُرُونَ).
(آيه 193)- اين معبودها آنچنان هستند كه «اگر شما بخواهيد آنها را هدايت كنيد، از شما پيروى نخواهند كرد» و حتى عقل و شعور آن را ندارند (وَ إِنْ تَدْعُوهُمْ إِلَى الْهُدى لا يَتَّبِعُوكُمْ).
آنها كه چنين هستند و نداى هاديان را نمىشنوند، چگونه مىتوانند ديگران را هدايت كنند؟
به هر حال «براى شما مساوى است، خواه آنها را، دعوت به سوى حق كنيد و يا در برابرشان خاموش باشيد» در هر دو صورت، اين گروه بت پرستان لجوج، دست بردار نيستند (سَواءٌ عَلَيْكُمْ أَ دَعَوْتُمُوهُمْ أَمْ أَنْتُمْ صامِتُونَ).
(آيه 194)- اين آيه و آيه بعد همچنان بحثهاى توحيد و مبارزه با شرك را ادامه مىدهد، و پرستش غير خدا را عملى سفيهانه و دور از منطق و عقل معرفى مىنمايد و با چهار دليل، منطق بت پرستان را ابطال مىكند.
نخست مىگويد: «آنهايى را كه شما جز خدا مىخوانيد (و عبادت مىكنيد و از آنان يارى مىطلبيد) بندگانى همچون خود شما هستند»! (إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ عِبادٌ أَمْثالُكُمْ).
بنابراين معنى ندارد كه انسان در مقابل چيزى كه مثل خود او محكوم قوانين طبيعت است، به سجده بيفتد و دست نياز به سوى او دراز كند و مقدرات برگزيده تفسير نمونه، ج2، ص: 122
و سرنوشتش را در دست او بداند.
سپس اضافه مىكند: اگر فكر مىكنيد آنها قدرت و شعورى دارند «آنها را بخوانيد بايد جواب شما را بدهند اگر راست مىگوييد» (فَادْعُوهُمْ فَلْيَسْتَجِيبُوا لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ).
و اين دومين دليلى است كه براى ابطال منطق آنها بيان شده.
(آيه 195)- در سومين بيان روشن مىسازد كه آنها حتى از بندگان خود پستتر و ناتوانترند: خوب بنگريد «آيا آنها لا اقل همانند شما پاهايى دارند كه با آن راه بروند» (أَ لَهُمْ أَرْجُلٌ يَمْشُونَ بِها).
«يا دستهايى دارند كه با آن چيزى را بگيرند و كارى انجام دهند» (أَمْ لَهُمْ أَيْدٍ يَبْطِشُونَ بِها). «يا چشمهايى دارند كه با آن ببينند» (أَمْ لَهُمْ أَعْيُنٌ يُبْصِرُونَ بِها).
«يا گوشهايى دارند كه با آن بشنوند» (أَمْ لَهُمْ آذانٌ يَسْمَعُونَ بِها).
به اين ترتيب آنها به قدرى ضعيفند، كه حتى براى جابهجا شدن نياز به كمك شما دارند و براى دفاع از موجوديت خود، نيازمند به حمايت هستند.
سر انجام در پايان آيه ضمن تعبير ديگرى كه در حكم چهارمين استدلال است مىگويد: اى پيامبر! «بگو: اين معبودهايى را كه شما شريك خدا قرار دادهايد بر ضد من بخوانيد و همگى دست به دست هم دهيد و براى من تا آنجا كه مىتوانيد نقشه بكشيد و در اين كار هيچ گونه تأخير روا مداريد» ببينيم با اين حال كارى از همه شما ساخته است؟ (قُلِ ادْعُوا شُرَكاءَكُمْ ثُمَّ كِيدُونِ فَلا تُنْظِرُونِ).
يعنى اگر من دروغ مىگويم و آنها مقربان خدا هستند و من به حريم احترامشان جسارت كردهام، پس چرا آنها بر من غضب نمىكنند.
(آيه 196)- معبودهاى بىارزش: در تعقيب آيه گذشت كه به مشركان مىگفت: شما و بتهايتان نمىتوانيد كوچكترين زيانى به من برسانيد، در اين آيه به دليل آن اشاره كرده، مىگويد: «ولىّ و سرپرست و تكيه گاه من خدايى است كه اين كتاب آسمانى را بر من نازل كرده است» (إِنَّ وَلِيِّيَ اللَّهُ الَّذِي نَزَّلَ الْكِتابَ).
نه تنها من، «او همه صالحان و شايستگان را حمايت و سرپرستى مىكند برگزيده تفسير نمونه، ج2، ص: 123
و مشمول لطف و عنايتش قرار مىدهد» (وَ هُوَ يَتَوَلَّى الصَّالِحِينَ).
(آيه 197)- سپس بار ديگر به تأكيد روى دلايل بطلان بت پرستى پرداخته، مىگويد: «معبودهايى را كه غير از خدا مىخوانيد كارى از آنها ساخته نيست، نمىتوانند شما را يارى كنند و نه خودشان را» (وَ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لا يَسْتَطِيعُونَ نَصْرَكُمْ وَ لا أَنْفُسَهُمْ يَنْصُرُونَ).
(آيه 198)- و از اين بالاتر «اگر از آنها هدايت خويشتن را در مشكلات بخواهيد، آنها حتى حرف شما را نمىشنوند»! (وَ إِنْ تَدْعُوهُمْ إِلَى الْهُدى لا يَسْمَعُوا).
و حتى «آنها را مىبينى كه (با چشمهاى مصنوعيشان) گويا به تو نگاه مىكنند، ولى در حقيقت نمىبينند» (وَ تَراهُمْ يَنْظُرُونَ إِلَيْكَ وَ هُمْ لا يُبْصِرُونَ).
مضمون دو آيه اخير در آيات گذشته نيز آمده بود، و اين تكرار به خاطر تأكيد هر چه بيشتر روى مسأله مبارزه با بت پرستى و ريشه كن كردن نفوذ آن در روح و فكر مشركان از طريق تلقين مكرر است.
(آيه 199)- وسوسههاى شيطان: در اينجا شرايط تبليغ و رهبرى و پيشوايى مردم را به طرز بسيار جالب و فشرده بيان مىكند و با آيات گذشته كه اشاره به مسأله تبليغ مشركان داشت نيز تناسب دارد، نخست به سه قسمت از وظايف رهبران و مبلّغان به صورت خطاب به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله شده، در آغاز مىگويد در طرز رفتار با مردم سختگير مباش، عذرشان را بپذير، و بيش از آنچه قدرت دارند از آنها مخواه و به هر حال «با آنها مدارا كن» (خُذِ الْعَفْوَ).
سپس دومين دستور را به اين صورت مىدهد: «مردم را به كارهاى نيك و آنچه را عقل و خرد، شايسته مىشناسد و خداوند آن را نيك معرفى كرده، دستور ده» (وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ).
در مرحله سوم دستور به تحمل و بردبارى در برابر جاهلان داده، مىگويد:
«از جاهلان روى بگردان و با آنها ستيزه مكن» (وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلِينَ).
رهبران و مبلّغان در مسير خود با افراد متعصب، لجوج، جاهل و بىخبر، برگزيده تفسير نمونه، ج2، ص: 124
و افرادى كه سطح فكر و اخلاق آنها بسيار پايين است، رو برو مىشوند، از آنها دشنام مىشنوند، هدف تهمتشان قرار مىگيرند، سنگ در راهشان مىافكنند.
راه پيروزى بر اين مشكل گلاويز شدن با جاهلان نيست، بلكه بهترين راه تحمل و حوصله، ناديده گرفتن و نشنيده گرفتن اين گونه كارهاست، و تجربه نشان مىدهد براى بيدار ساختن جاهلان و خاموش كردن آتش خشم و حسد و تعصبشان، اين بهترين راه است.
(آيه 200)- در اين آيه دستور ديگرى مىدهد كه در حقيقت چهارمين وظيفه رهبران و مبلغان را تشكيل مىدهد و آن اين كه بر سر راه آنها همواره وسوسههاى شيطانى در شكل مقام، مال، شهوت و امثال اينها خودنمايى مىكند.
قرآن دستور مىدهد كه: «و هرگاه وسوسهاى از شيطان به تو رسد، به خدا پناه بر كه او شنونده و داناست»! (وَ إِمَّا يَنْزَغَنَّكَ مِنَ الشَّيْطانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ).
(آيه 201)- در اين آيه راه غلبه و پيروزى بر وسوسههاى شيطان را، به اين صورت بيان مىكند كه: «پرهيزكاران هنگامى كه وسوسههاى شيطانى، آنها را احاطه مىكند به ياد خدا (و نعمتهاى بىپايانش، به ياد عواقب شوم گناه و مجازات دردناك خدا) مىافتند، در اين هنگام (ابرهاى تيره و تار وسوسه از طرف قلب آنها كنار مىرود و) راه حق را به روشنى مىبينند و انتخاب مىكنند» (إِنَّ الَّذِينَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّيْطانِ تَذَكَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ).
اصولا هر كس در هر مرحلهاى از ايمان و در هر سن و سال گهگاه گرفتار وسوسههاى شيطانى مىگردد، و گاه در خود احساس مىكند كه نيروى محرك شديدى در درون جانش آشكار شده و او را به سوى گناه دعوت مىكند، اين وسوسهها و تحريكها، مسلما در سنين جوانى بيشتر است.
تنها راه نجات از آلودگى، نخست فراهم ساختن سرمايه «تقوا» است كه در آيه فوق به آن اشاره شده، و سپس «مراقبت» و سر انجام توجه به خويشتن و پناه بردن به خدا، ياد الطاف و نعمتهاى او، و مجازاتهاى دردناك خطاكاران است.
برگزيده تفسير نمونه، ج2، ص: 125
(آيه 202)- در آيه گذشته مشاهده كرديم كه چگونه پرهيزكاران در پرتو ذكر خدا از چنگال وسوسههاى شيطانى رهايى مىيابند، و اين در حالى است كه گناهكاران آلوده، كه برادران شيطانند در دام او گرفتارند. اين آيه در اين باره چنين مىگويد: «و (ناپرهيزكاران را) برادرانشان (از شياطين) پيوسته در گمراهى پيش مىبرند، و باز نمىايستند»! بلكه بىرحمانه حملات خود را بطور مداوم بر آنها ادامه مىدهند (وَ إِخْوانُهُمْ يَمُدُّونَهُمْ فِي الغَيِّ ثُمَّ لا يُقْصِرُونَ).
(آيه 203)- سپس حال جمعى از مشركان و گنهكاران دور از منطق را شرح مىدهد و مىگويد هنگامى كه آيات قرآن را براى آنها بخوانى آن را تكذيب مىكنند «و هنگامى كه آيهاى براى آنها نياورى (و در نزول وحى تأخير افتد) مىگويند: (پس اين آيات چه شد؟) چرا از پيش خود آنها را تنظيم نمىكنى»؟ مگر همه اينها وحى آسمانى نيست؟ (وَ إِذا لَمْ تَأْتِهِمْ بِآيَةٍ قالُوا لَوْ لا اجْتَبَيْتَها).
اما «به آنها بگو: من تنها از آنچه به سويم وحى مىشود پيروى مىكنم، و جز آنچه خدا نازل مىكند، چيزى نمىگويم» (قُلْ إِنَّما أَتَّبِعُ ما يُوحى إِلَيَّ مِنْ رَبِّي).
«اين قرآن و آيات نورانيش وسيله بيدارى و بينايى از طرف پروردگار است» كه به هر انسان آمادهاى ديد و روشنايى و نور مىدهد (هذا بَصائِرُ مِنْ رَبِّكُمْ).
«و مايه هدايت و رحمت براى افراد با ايمان و آنها كه در برابر حق تسليمند مىباشد» (وَ هُدىً وَ رَحْمَةٌ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ).
(آيه 204)- به هنگام شنيدن تلاوت قرآن خاموش باشيد: اين سوره (سوره اعراف) با بيان عظمت قرآن آغاز شده، و با آن پايان مىپذيرد، در اين آيه دستور مىدهد: «هنگامى كه قرآن تلاوت مىشود، با توجه، به آن گوش دهيد و ساكت باشيد، شايد مشمول رحمت خدا گرديد» (وَ إِذا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَ أَنْصِتُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ).
از ظاهر آيه استفاده مىشود كه اين حكم، عمومى و همگانى است و مخصوص به حال معينى نيست يعنى، شايسته و مستحب است كه در هر كجا و در هر حال كسى قرآن را تلاوت كند، ديگران به احترام قرآن سكوت كنند و گوش برگزيده تفسير نمونه، ج2، ص: 126
جان فرا دهند و پيام خدا را بشنوند و در زندگى خود از آن الهام گيرند، زيرا قرآن تنها كتاب قرائت نيست، بلكه كتاب فهم و درك و سپس عمل است.
تنها موردى كه اين حكم الهى شكل وجوب به خود مىگيرد موقع نماز جماعت است كه مأموم به هنگام شنيدن قرائت امام بايد سكوت كند و گوش فرا دهد.
(آيه 205)- سپس در اين آيه براى تكميل دستور فوق به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله دستور مىدهد- و البته يك حكم عمومى است اگرچه روى سخن در آن به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله شده همانند بسيارى ديگر از تعبيرات قرآن- كه: «پروردگارت را در دل خود از روى تضرع و خوف ياد كن» (وَ اذْكُرْ رَبَّكَ فِي نَفْسِكَ تَضَرُّعاً وَ خِيفَةً).
سپس اضافه مىكند: «و آهسته و آرام نام او را بر زبان بياور» (وَ دُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ).
و اين كار را همواره «صبحگاهان و شامگاهان تكرار كن» (بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ).
«و هرگز از غافلان و بىخبران از ياد خدا مباش» (وَ لا تَكُنْ مِنَ الْغافِلِينَ).
ياد خدا همچون باران بهارى است كه چون بر دل ببارد گلهاى بيدارى، توجه، احساس مسؤوليت، روشنبينى و هرگونه عمل مثبت و سازندهاى را مىروياند.
(آيه 206)- سپس با اين سخن سوره را پايان مىدهد كه نه تنها شما بايد در همه حال به ياد خدا باشيد، فرشتگان مقرب پروردگار و «آنها كه در مقام قرب، نزد پروردگار تواند هيچ گاه از عبادت او تكبر نمىورزند، و همواره تسبيح او مىگويند و ذات پاكش را از آنچه شايسته مقام او نيست منزه مىشمارند و در پيشگاه او سجده مىنمايند» (إِنَّ الَّذِينَ عِنْدَ رَبِّكَ لا يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِهِ وَ يُسَبِّحُونَهُ وَ لَهُ يَسْجُدُونَ).
«پايان سوره اعراف»
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)