صفحه 7 از 9 نخستنخست ... 3456789 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 61 تا 70 , از مجموع 88

موضوع: تفسير نور

  1. #61
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    next page

    fehrest page


    back page

    (113) وَكَذَلِكَ اءَنزَلْنَهُ قُرْءَاناً عَرَبِيّاً وَصَرَّفْنَا فِيهِ مِنَ الْوَعِيدِ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ اءَوْ يُحْدِثُ لَهُمْ ذِكْراً
    ترجمه :
    و بدينسان ما آن را قرآنى عربى نازل كرديم و در آن با انواع بيان ها هشدار داديم ، شايد آنها پروا كنند و يا برايشان پندى ايجاد شود.
    نكته ها
    O ((كذلك انزلناه )) يعنى ما با بيان صحنه هاى قيامت (در آيات قبل ) و پاداش و عذاب هاى آنچنانى ، اين گونه قرآن را هشدار دهنده فرستاديم .
    O كلمه ى ((عربى )) از نظر لغت به معناى روشن است و احتمال دارد كه به معناى منسوب به زبان عربى باشد. كلمه ى ((صرّفنا)) به معناى بيانات گوناگونى از يك واقعيّت است ؛ گاهى با اشاره ، گاهى با استدلال ، گاهى با مثال و تمثيل و گاهى از طريق نقل تاريخ .
    پيام ها :
    1 مقدّس بودن قانون وحى (انزلنا) ، روشن بودن مقاصد آن (عربيّا )، گوناگونى وتنوّع بيانات آن (صرفّنا) للّه و هشداردهندگى آن (من الوعيد ) از زمينه هاى تقواگرايى و پندپذيرى است . (لعلّهم يتّقون او يحدث لهم ذكرا)
    2 همه ى مردم به وحى نياز دارند، ليكن بعضى از باب اخطار و بعضى از باب تذكّر. (يتّقون ، ذكرا )
    3 هشدار بى اثر نيست ، يا تاءثير عميق دارد، (يتّقون ) ويا حداقل ، تذكّر است . (ذكرا ) يا نتيجه مى دهد، (يتّقون )للّه و يا اتمام حجّت مى كند. (ذكرا )
    (114) فَتَعَلَى اللّهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ وَلاَ تَعْجَلْ بِالْقُرْءَانِ مِن قَبْلِ اءَن يُقْضَى إِلَيْكَ وَحْيُهُ وَقُل رَّبِّ زِدْنِى عِلْماً
    ترجمه :
    پس (بدان كه ) بلند مرتبه است خداى فرمانرواى بر حقّ، و تو (اى پيامبر!) بر خواندن قرآن پيش از آنكه وحى آن بر تو پايان يابد شتاب مكن و بگو: پروردگارا! علم مرا زياد كن .
    نكته ها
    O از عبارت ((لاتعجل بالقرآن ))(628) به دست مى آيد كه پيامبراكرم صلى الله عليه و آله مجموعه آيات قرآن را مى دانسته و آن را پيش خوانى مى كرده است واين خود دليل روشنى است بر آنكه قرآن مجيد دو بار بر پيامبر نازل شده است ، يكبار به صورت دفعى و بار ديگر به شكل تدريجى و آنچه را پيامبر در نزول دفعى در شب قدر دريافت كرده بوده ، در هنگام نزول تدريجى ، قبل از وحى مى خوانده است .(629)
    O ميان شتابزدگى و عجله از يك طرف و سرعت و سبقت كه در قرآن با عباراتِ (سارعوا) (630)، (سابقوا )(631) مورد ستايش و دستور قرار گرفته از طرف ديگر، تفاوت و اختلاف اساسى وجود دارد. حُسن سرعت و سبقت در جايى است كه تمام مسائل محاسبه و تنظيم شده باشد، لذا نبايد فرصت و وقت را از دست داد، ولى شتابزدگى و عجله در جايى است كه هنوز موعد انجام نرسيده و يا نياز به تكميل و بررسى است ، از اين روى مى بايست درنگ كرد.
    O سرچشمه ى عجله و شتاب ، گاه امور منفى چون كم صبرى ، غرور و اظهار وجود است كه البتّه اين صفات ، مذموم ، و از ذات مقدّس نبوى به دور است ، و گاهى به خاطر شدّت عشق و علاقه به دريافت مطلب و دلسوزى براى حفظ چيزى است ، كه در اين صورت امر نيكويى به شمار مى رود و تعجيل پيامبر صلى الله عليه و آله در وحى از اين جهت بوده است ، يعنى دريافت عاشقانه ، و هيجان و نگرانى براى حفظ وحى .
    O خداوند، حضرت موسى عليه السلام را براى آموزش در اختيار حضرت خضر گذاشت ، لذا موسى عليه السلام از او كسب اجازه كرد كه (هل اتّبعك على ان تعلّمن ممّا علّمت رشدا) (632) آيا اجازه مى دهى كه من همراه و پيرو تو باشم تا از آنچه آموخته اى به من نيز بياموزى ؟ امّا تعليم و آموزش پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله را ذات مقدّس ‍ الهى بر عهده گرفت و به او فرمود: (قل ربّ زدنى علما ) بگو: پروردگارا! علم مرا زياد كن .
    O اوّلين معلّم ، خداوند علاّم و عليم است ، (علّم آدم الاسماء) (633)، (الرحمن ، علّم القرآن ، علّمه البيان )(634) پس علم را از او بخواهيم . (ربّ زدنى علما)
    O در حديث آمده است كه رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرمودند: اگر روزى بر من بگذرد و در آن بر علم من افزوده نشود، آن روز براى من مبارك نيست .(635)
    پيام ها :
    1 آفرينش بى هدف و انسان رها نيست ، زيرا بيهودگى وبى هدفى در شاءن خدا نيست . (فتعالى ا للّه )
    2 ذات مقدّس الهى را از هر فكر و انديشه اى برتر و افعال او را از هر امر باطل ، پاك ومنزّه بدانيم . (فتعالى اللّه )
    3 حكومت حكيمانه ، حقيقى ، مطلق ومنحصربه فرد، از آنِ خداست . (الملك الحق للّه )
    4 پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله عاشقانه طالب شنيدن و گرفتن وحى بود. (لاتعجل بالقرآن )
    5 فراگيرى هر چيزى به تناسب خود آدابى دارد. (لا تعجل بالقرآن )
    6 نهى ها وعتاب هاى قرآن نسبت به پيامبر، نشانه ى صداقت پيامبر است وگرنه كسى خود را مورد نهى وعتاب قرار نمى دهد. (لاتعجل بالقرآن )
    7 در بيان قوانين الهى ، بايد به شرايط زمانى توجّه كرد. (لاتعجل ... قبل ان يقضى )
    8 علم را از عالم حقيقى طلب كنيم . (ربّ زدنى علما)
    9 براى علم و دانش نهايتى نيست و فارغ التحصيل معنا ندارد. (زدنى علماللّه )
    10 علم حقيقى ، قرآن مجيد است . (لا تعجل بالقرآن و قل ربّ زدنى علما)
    11 اگر كسى را از چيزى نهى مى كنيم ، در مقابل ، راه صحيح و حقّ را هم به او نشان دهيم . (لا تعجل قل ربّ زدنى علما )
    12 افزون طلبى در كمالات ارزش است . (ربّ زدنى علما)
    13 علم ، وسيله ى رشد انسان هاست . (ربّ زدنى علما )
    14 علمى داراى ارزش و اعتبار است كه همراه با فراگيرى آن ، ظرفيّت انسان نيز زياد شود و رشد كند. (زدنى علما) ، نه ، ((زد علمى ))
    15 اگر چه خداوند مى تواند بدون دعا هم لطف كند، ولى از پيامبرش مى خواهد كه دعا نمايد. (قل ربّ زدنى علما )
    16 در دعا از كلمه ربّ و ربوبيّت خدا استمداد كنيم . (ربّ زدنى علما) للّه
    17 جز خداوند، علم همه حتّى علم پيامبر محدود است . (ربّ زدنى علما )
    (115) وَلَقَدْ عَهِدْنَآ إِلَى ءَادَمَ مِن قَبْلُ فَنَسِىَ وَلَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً
    ترجمه :
    وبه تحقيق ، پيش از اين با آدم پيمان بستيم ، امّا او فراموش كرد و ما عزم استوارى براى او نيافتيم .
    (116) وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلََّئِكَةِ اسْجُدُواْ لاَِدَمَ فَسَجَدُوَّاْ إِلا إِبْلِيسَ اءَبَى
    ترجمه :
    وزمانى كه به فرشتگان گفتيم : براى آدم سجده كنيد، پس همگى سجده كردند، مگر ابليس كه سرپيچى و امتناع كرد.
    نكته ها
    O اين ششمين مرتبه اى است كه از آغاز قرآن تاكنون به داستان آدم و ابليس برمى خوريم ، قبلا نيز در سوره هاى بقره ، اعراف ، حجر، اسراء و كهف در اين مورد اشاراتى شده بود.(636)
    O مراد از عهد و پيمان ، همان فرمانِ نخوردن از گياه مخصوص است و مراد از نسيان ، دقّت نكردن در انجام فرمان ، وگرنه فراموشى مطلق ، عتاب و انتقاد ندارد. منظور از ((عزم ))، اراده ى محكم در برابر وسوسه هاى ابليس است .
    O امام كاظم عليه السلام مى فرمايد: فرمان سجده و نافرمانى ابليس ، نوعى تسلّى و دلدارى پيامبر اسلام است كه اگر به فرمان تو عمل نشد نگران نباش كه ابليس فرمان مرا نيز اطاعت نكرد.(637)
    پيام ها :
    1 خداوند، بشر را به حال خود رها نكرده است . (عهدنا الى آدم )
    2 انسان موجودى است كه به طور طبيعى در معرض خطر افراط وتفريط قرار دارد، مگر آنكه خداوند انسان را حفظ نمايد. (لا تعجل فنسى )
    3 عزم بر انجام تكاليف الهى ، لازم است . (لم نجد له عزما)
    4 از عوامل مهم انحراف انسان ، يكى غفلت از كرامت و مقام انسانيّت و ديگرى غفلت از دشمن درونى و بيرونى است كه قرآن بارها بر آن هشدار داده است . (و اذقلنا للّه )
    5 سجده فرشتگان بر آدم ، به دستور خداوند بر كرامت هاى والاى آدم ونشانه ى برترى او بر آنها بود وگرنه ابليس نمى گفت : ((انَا خير منه )) (اسجدوا لآدم )
    6 فرشتگان در انجام ماءموريت الهى ، لحظه اى درنگ نمى كنند. (فسجدواللّه )
    (117) فَقُلْنَا يَََّادَمُ إِنَّ هَ ذَا عَدُوُّ لَّكَ وَلِزَوْجِكَ فَلاَ يُخْرِجَنَّكُمَا مِنَ ترجمه :
    الْجَنَّةِ فَتَشْقَى
    پس گفتيم : اى آدم ! همانا اين (ابليس ) دشمن تو وهمسر توست ، پس (مواظب باش كه با وسوسه هايش ) شما را از بهشت بيرون نكند كه به رنج و مشقّت خواهى افتاد.
    (118) إِنَّ لَكَ اءَلا تَجُوعَ فِيهَا وَلاَ تَعْرَى
    ترجمه :
    (در صورتى كه ) همانا تو در آنجا (بهشت )، نه گرسنه مى شوى و نه برهنه مى مانى .
    (119) وَاءَنَّكَ لاَ تَظْمَؤُاْ فِيهَا وَلاَ تَضْحَى
    ترجمه :
    ودر آنجا (بهشت )، نه تشنه مى شوى و نه از حرارت آفتاب آزار مى بينى .
    نكته ها
    O گرچه شيطان در اينجا، تنها دشمن آدم و حوا معرّفى شده است ، ولى در جاى ديگر به دشمنى او با همه ى انسان ها هشدار داده شده است . (عدوٌ لكم للّه )(638)
    O مراد از (تشقى ) در اينجا، مشقّت هاى زندگى مادّى است كه از آيات بعدى استفاده مى شود كه مى فرمايد: در بهشت ، گرسنگى ، برهنگى و تشنگى نيست ، يعنى اگر از بهشت بيرون شديد، به مشقّت مبتلا خواهيد شد.
    پيام ها :
    1 از بزرگ ترين الطاف الهى بر بندگان ، معرّفى خطر شيطان است . (هذا عدوٌ )
    2 جنگ و دشمنى ميان حقّ و باطل ، از ابتداى آفرينش انسان وجود داشته است . (هذا عدوٌ لك و لزوجك )
    3 زن و مرد، هر دو در تيررس تبليغات دشمن و وسوسه هاى شيطان قرار دارند. (عدوٌ لك و لزوجك )
    4 سنّت الهى بر اتمام حجّت با بندگان است . (هذا عدوٌ لك و لزوجك ) للّه
    5 زندگى در دنيا، همراه با مشقّت است . (فتشقى )
    6 نيازها و خواسته هاى اوليّه ى انسان در چهار چيز نمود پيدا مى كند: گرسنگى و تشنگى كه مشقّت درونى است وبرهنگى وبى مسكنى كه مشقّت بيرونى است و در آيه به هر چهار مورد اشاره شده است . (الاّ تجوع ، لاتعرى ، لاتظماء لاتضحى ) للّه
    (120) فَوَسْوَسَ إِلَيْهِ الشَّيْطَنُ قَالَ يَََّادَمُ هَلْ اءَدُلُّكَ عَلَى شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْكٍ لا يَبْلَى
    ترجمه :
    پس شيطان او را وسوسه كرد (و) گفت : اى آدم ! آيا (مى خواهى كه ) تو را به درخت جاودانگى و مُلك (و پادشاهى ) فنا ناپذير راهنمايى كنم ؟!
    (121) فَاءَكَلاَ مِنْهَا فَبَدَتْ لَهُمَا سَوْءَتُهُمَا وَطَفِقَا يَخْصِفَانِ عَلَيْهِمَا مِن وَرَقِ الْجَنَّةِ وَعَصَى ءَادَمُ رَبَّهُ فَغَوَى
    ترجمه :
    پس (آدم و همسرش فريفته شده و) هر دو از آن (درخت ممنوعه ) خوردند، پس (به ناگاه لباس هايشان ريخت و) شرمگاهشان براى آنان ظاهر شد و (ناچارا) هر دو به چسبانيدن برگ (درختان ) بهشت بر خودشان مشغول شدندو (اين چنين ) آدم پروردگارش را نافرمانى كرد و بيراهه رفت .
    نكته ها
    O شيطان ، نام ديگر ابليس است . (فسجدوا الا ابليس ... فوسوس اليه الشيطان )
    O وسوسه شدن آدم ، قبل از رسيدن او به مقام نبوّت بوده است .(639)
    O سيدبن طاووس قدس سره در بيان لطيفى مى فرمايد: شيطان ابتدا با شعار راهنمايى و دلالت به سراغ آدم آمد، (هل ادلّك ) وبعد او را تدليه و وسوسه كرد (فدلاّهما بغرورللّه )(640)، پس واى به حال ما كه شيطان از ابتدا به قصد اغرا وفريب ما مى آيد. (فبعزّتك لاغوينّهم اجمعين ) (641)
    O كلمه ((غَوى )) از ((غَىّ)) در برابر رشد است ، يعنى راهى كه انسان را از مقصد باز مى دارد. خداوند درباره ى آدم فرمود: ((فغوى )) امّا درباره ى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله مى فرمايد: (ما ضلّ صاحبكم و ما غوى )(642)
    O وسوسه ى شيطان ، اختيار انسان را سلب نمى كند، از اين رو بعد از وسوسه شدن ، انسان مورد ملامت خود و ديگران قرار مى گيرد، در حالى كه اگر وسوسه ، اختيار انسان ها را سلب مى كرد، ديگر كسى از آنها انتقاد نمى كرد.
    گناه حضرت آدم
    در ارتباط با جمله (عصى آدم ربّه فغوى ) چند احتمال داده شده است :
    الف : آدم گناه نكرد، بلكه مرتكب ترك اولى شد و ((غوى )) يعنى رشد نكرد، نه اينكه گمراه شد.
    ب : نهى آدم از درخت ممنوعه ، نهى ارشادى بود، نه نهى مولوى .(643)
    ج : ((عصيان )) هم در ترك واجب بكار مى رود و هم در ترك مستحب .(644)
    امّا هيچ كدام از اين احتمالات مورد پذيرش نيست زيرا؛
    اوّلا: اين آيه و آيات مشابه آن صراحت در عصيان آدم دارند.
    ثانيا: دليلى بر ارشادى بودن نهى نداريم .
    ثالثا: ادعاى نبودن حكم تكليفى در آن زمان درست نيست ، زيرا در اين صورت بايد بگوييم كه شيطان هم مرتكب خلافى نشده و گناه نكرده است .
    رابعا: مگر توبه از كار منهىّعنه با نهى ارشادى معنا دارد؟
    خامسا: عصيان در قرآن ، تنها به معناى گناه بكار رفته است .
    بنابراين بهتر است به سراغ امام معصوم برويم آنجا كه ماءمون از امام رضا عليه السلام پرسيد: اگر پيامبران معصومند، پس معناى آيه (و عصى آدم ربّه فغوى ) چيست ؟ امام عليه السلام فرمودند: ((كان ذلك من آدم قبل النبوة ... من الذنوب الّتى تجوز على الانبياء قبل نزول الوحى عليهم ...))(645) يعنى نافرمانى حضرت آدم قبل از بعثت او بوده است و خلافى بوده كه ارتكاب آن با مقام نبوّت منافاتى ندارد.
    پيام ها :
    1 راه نفوذ شيطان ، تمايلات انسانى است . (هل ادلّك على شجرة الخلد)
    (شيطان بر نيازها وخواسته هاى آدمى آگاه بوده است لذا آدم را از راه ميل به جاودانگى ، اغفال كرد. آرى آرزوهاى طول ودراز، انسان را به گناه مى كشاند.)
    2 شياطين از نام ها و عناوين زيبا و جذاب براى انحراف مردم و مقاصد شوم خود استفاده مى كنند. (هل ادلّك على شجرة الخلد )
    3 دروغ ، ابزار شيطان براى فريفتن انسان هاست . (هل ادلّك على شجرة الخلد)
    4 اگر اولياى الهى لغزش داشته باشند، فوراً تنبيه مى شوند. (فبدت للّه )
    5 ظاهر شدن زشتى ها وبرهنگى ، اوّلين اثر عصيان آدم بود. (فبدت لهما)
    6 پوشش براى انسان ، كرامت وزيبايى ، وبرهنگى ، پستى وزشتى است . (سوءاتهما )
    7 لقمه ى نابجا، سبب ريختن شرم وحيا و ظهور زشتى ها مى شود. (فاكلا... فبدت لهما سوءاتهما)
    8 پوشاندن زشتى ، در فطرت تمام انسان هاست . (و طفقا يخصفان للّه )
    9 مخالفت با امر خدا، مخالفت با رشد وتربيت خود انسان است . (عصى آدم ربّه )
    10 پيامدهاى گناه براى تمامى مرتكبان آن يكسان نيست . (فاكلا... عصى آدم ) (با اينكه هر دو نافرمانى كرده و از درخت ممنوعه خوردند، ولى معصيت به آدم نسبت داده شده است .)
    11 گناه سبب محروميت انسان مى شود. (عصى ... فغوى )
    (122) ثُمَّ اجْتَبَهُ رَبُّهُ فَتَابَ عَلَيْهِ وَهَدَى
    ترجمه :
    سپس پروردگارش او را برگزيد، پس (لطف خويش را) بر او باز گرداند و او را هدايت كرد.
    (123) قَالَ اهْبِطَا مِنْهَا جَمِيعاً بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوُّ فَإِمَّا يَاءْتِيَنَّكُم مِّنِّى هُدىً فَمَنِ اتَّبَعَ هُدَاىَ فَلاَ يَضِلُّ وَلاَ يَشْقَى
    ترجمه :
    (خداوند به آدم وحوا) فرمود: از آن (بهشت و مقام والا) فرود آييد (كه ) بعضى از شما، دشمن بعض ديگر خواهد بود، پس اگر از جانب من رهنمودى براى شما آمد، پس (بدانيد كه ) هر كس از رهنمون من پيروى كند، نه گمراه مى شود و نه تيره بخت .
    نكته ها
    O ((اجتباء)) از ((جباية )) به معناى جمع آورى و انتخاب و برگزيدن است .
    O ((تاب )) اگر با حرف ((الى )) بيايد، توبه ى انسان خواهد بود، مثل جمله ((تبت اليك )) ولى اگر در كنار حرف ((على )) قرار گرفت ، توبه ى خداوند قلمداد مى گردد، مانند آيه ى فوق يعنى خداوند لطف خودش را بر بنده باز گرداند.
    O در اينكه مخاطب ((اهبطا)) چه كسانى هستند، مى توان گفت : يا آدم و حوا هستند، يا انسان و شيطان است ، و يا آدم و ذريّه او بوده اند.
    O در حديثى از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله نقل شده است كه فرمودند: هيچ پيامبرى به اندازه حضرت آدم عليه السلام گريه نكرد.(646) تا پس از نافرمانى توبه كند.
    پيام ها :
    1 در گزينش افراد به سرشت پاك آنها توجّه كنيد و يكى دو لغرش را ملاك ردّ انتخاب قرار ندهيد. (ثم اجتباه ربّه فتاب عليه )
    2 گناه آدم ، قبل از بعثت او به مقام پيامبرى بوده است . (ثم اجتباه )
    3 زمان ، در گزينش نقش دارد. (ثمّ اجتباه ) (((ثمّ)) نشان گذشت زمان است )
    4 پذيرش توبه ، از شئون ربوبيت الهى است . (ثم اجتباه ربّه فتاب عليه )
    5 به جاى طرد نيروهاى خلافكار، آنها را با عفو، جذب و هدايت كنيم . (فتاب عليه و هدى )
    6 توبه ، زمينه ى هدايت است . (فتاب عليه و هدى )
    7 پذيرش توبه ، مانع بروز آثار وضعى گناه نيست . (فتاب عليه اهبطا )
    8 يك گناه مى تواند نسلى را در هبوط نگه دارد. (اهبطا منها جميعا)
    9 هبوط بشر، سبب بروز دشمنى ها مى گردد. (اهبطا... بعضكم لبعض عدّوللّه )
    10 اوّلين بشارت به آدم ، آمدن رهنمودهاى الهى است كه با پيروى از آنها راه براى سعادت و برگشت به بهشت باز مى شود. (اهبطا فمن اتبع ...)
    11 آمدن انبيا و هدايت الهى قطعى است . (((ياءتينّكم )) نون تاءكيد دارد)
    12 در مديريت و تربيت ، حتّى اگر بنا به مصالحى فرمان اخراج داديم باز هم وسيله ى رشد وبازسازى او را فراهم كنيم . (اهبطا ياءتينّكم منّى هدى ... )
    13 كسى جز خداوند نمى تواند هادى و راهنماى انسان باشد. (ياءتينّكم منّى هدى )
    14 در جهان مادّيات ، بروز تضاد و تزاحم قطعى است ، مهم آن است كه انسان در اين بين خط الهى را گم نكند. (بعضكم لبعض عدو... فمن اتّبع هداى ... )
    15 انسان ها در انتخاب آزادند. (فمن اتّبع )
    16 خوشبختى و نجات انسان ، در سايه ى پيروى از اوامر الهى است . (فمن اتّبع هداى فلايضلّ و لا يشقى )
    (124) وَمَنْ اءَعْرَضَ عَن ذِكْرِى فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكاً وَنَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَمَةِ اءَعْمَى
    ترجمه :
    و هر كس از ياد من روى گرداند، پس همانا براى او زندگى تنگ و سختى خواهد بود و ما او را در قيامت نابينا محشور مى كنيم .
    (125) قَالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِى اءَعْمَى وَقَدْ كُنتُ بَصِيراً
    ترجمه :
    (در قيامت خواهد) گفت : پروردگارا! چرا مرا نابينا محشور كردى در حالى كه من (در دنيا) بينا بودم ؟!
    نكته ها
    O آيه ى قبل بشارت به پيروان حقّ مى داد، ولى اين آيه هشدار واخطار به روى گردانان از حقّ، تا بيم و اميد در كنار هم مطرح شده و مؤ ثّر باشد.
    O در روايات ، رها كردن خط ولايت اهلبيت عليه السلام يا ترك كردن فريضه ى حج ، مصداق اعراض از ياد خدا شمرده شده است .(647)
    O مراد از سختى و تنگى زندگى ، نداشتن نيست ، بلكه بسيارى از سرمايه داران به خاطر حرص ، ترس و دلهره ، در فشار و تنگنا زندگى مى كنند.(648)
    O سؤ ال : كور بودن مجرمين ، با آيه (اقرء كتابك ) (649) كه خواندن نامه اعمال نياز به چشم دارد، چگونه قابل جمع است ؟
    پاسخ : چون در قيامت مواقف متعدّد است ، ممكن است در موقفى بينا و در موقف ديگر اعمى باشند.
    O روايات متعدّدى مراد از كورى در قيامت را نديدن راه حقّ وخير دانسته اند.(650)
    O امام سجاد عليه السلام پس از تلاوت آيه ى (مَن اعرض ... ضنكا للّه ) فرمودند: قسم به خداوند! همانا قبر، باغى از باغ هاى بهشت يا گودالى از گودال هاى جهنّم است .(651) بنابراين دامنه معيشت تنگ تا برزخ نيز ادامه دارد.
    پيام ها :
    1 انسان ها در انتخاب آزادند. (من اعرض )
    2 فطرت انسان بر خداپرستى است ، انبيا و اديان آسمانى تنها آن را يادآورى مى كنند. (عن ذكرى )(652)
    3 دورى از ياد خدا مايه اضطراب ، حيرت و حسرت است ، هر چند تمكّن مالى بالا باشد. (من اعرض ...)
    4 زندگى آرام و شيرين ، فقط در پرتو ياد و ذكر خداست . (من اعرض عن ذكرى )
    5 معنويت در زندگى مادّى نيز نقش مهمى دارد. (ومن اعرض عن ذكرى فان له معيشة ضنكا)
    6 كسى كه در دنيا چشم جانش را بر روى حقايق بست ، در قيامت كور محشور خواهد شد. (من اعرض يوم القيامة اعمى )
    7 بى ايمان ، هم در دنيا زندگى مشقّت بار دارد و هم در آخرت از نعمت ديدن محروم است . (من اعرض معيشة ضنكا يوم القيامة اعمى )
    (126) قَالَ كَذَلِكَ اءَتَتْكَ ءَايَتُنَا فَنَسِيتَهَا وَكَذَلِكَ الْيَوْمَ تُنسَى
    ترجمه :
    (وخداوند در جواب خواهد) فرمود: همان گونه كه آيات ما به تو رسيد وتو آنها را فراموش كردى ، امروز هم همانطور فراموش گرديده اى .
    (127) وَكَذَلِكَ نَجْزِى مَنْ اءَسْرَفَ وَلَمْ يُؤْمِن بَِايَتِ رَبِّهِ وَلَعَذَابُ الاَْخِرَةِ اءَشَدُّ وَاءَبْقَى
    ترجمه :
    و ما اين گونه هر كس را كه افراط واسراف كند و به آيات پروردگارش ايمان نياورد جزا مى دهيم وقطعا عذاب آخرت سخت تر وپايدارتر است .
    نكته ها
    O از مصاديق روشن ياد خدا، نماز است ، خداوند مى فرمايد: (اقم الصلوة لذكرى )(653) و بديهى است كه هر كس خدا را ياد كند، خداوند هم او را ياد خواهد كرد، اين وعده ى الهى است كه (اُذكرونى اَذكركم ) (654) و قهرا كسانى كه خدا را فراموش كنند، خداوند نيز آنان را رها خواهد كرد. (و كذلك اليوم تنسى )
    O رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: كسى كه قرآن بخواند و عمل نكند، خداوند او را كور محشور مى كند. آن بنده مى گويد: چرا مرا كور محشور كردى ؟ خطاب مى رسد او را به دوزخ ببريد.(655) (و لعذاب الاخرة اشدّ و ابقى )
    O امام صادق عليه السلام درباره ى جمله (اتتك ايتنا ) فرمود: امامان معصوم آيات خدا هستند و كسى كه آنان را ترك كند، روز قيامت در آتش ‍ رها خواهد شد.(656)
    پيام ها :
    1 كيفرهاى الهى عادلانه است . (كذلك ... نسيتها... تنسى )
    2 اگر سرچشمه ى نسيان ، بى اعتنايى باشد، عقوبت خواهد داشت و گرنه نسيانى كه بدون اختيار باشد توبيخى ندارد. (فنسيتها )
    3 خداوند ابتدا اتمام حجّت مى كند، آنگاه قهر وعذاب . (اتتك اياتنا... اليوم تنسى )
    4 اسراف واستفاده نابجا از نعمت ها، زمينه ساز كفر است . (اسرف ولم يؤ من للّه )
    (128) اءَفَلَمْ يَهْدِ لَهُمْ كَمْ اءَهْلَكْنَا قَبْلَهُم مِّنَ الْقُرُونِ يَمْشُونَ فِى مَسَكِنِهِمْ إِنَّ فِى ذَلِكَ لاََيَتٍ لاُِّولِى النُّهَى
    ترجمه :
    پس آيا مردمانى كه پيش از اين مورد قهر و هلاكت ما قرار گرفتند و (اينان امروز) در خانه هاى آنان رفت و آمد مى كنند، براى هوشيارى و هدايتشان كافى نيست ؟! همانا در آن (حوادث ) براى صاحبان عقل و انديشه نشانه ها و عبرت هاست .
    (129) وَلَوْلاَ كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِن رَّبِّكَ لَكَانَ لِزَاماً وَاءَجَلٌ مُّسَمّىً
    ترجمه :
    و اگر سنّت و تقدير پروردگارت و (ملاحظه ى ) زمان مقرّر نبود، هر آينه عذاب الهى لازم مى آمد (و دامان آنان را نيز مى گرفت ).
    نكته ها
    O كلمه ((نُهى )) جمع ((نُهيه )) به معناى چيزى است كه انسان را از زشتى ها نهى مى كند و از اين روى به عقل ، ((نُهيه )) گفته مى شود، زيرا انسان را از هوسها بازمى دارد. بنابراين عقل واقعى ، علاوه بر انديشيدن و فهميدن ، سبب دور شدن از خطرها و بدى ها مى شود.
    O ((قَرن )) به معناى قوم و مردمى است كه در يك زمان زندگى مى كنند و گاهى به خود زمان نيز گفته مى شود. ((لزام )) به معناى امر ملازم و حتمى است .
    O مراد از ((كلمة سبقت )) همان جمله اى است كه خداوند هنگام هبوط به حضرت آدم فرمود:(657) (و لكم فى الارض مستقر و متاع الى حين ) (658)
    O اهل مكّه در سفرهاى خود از مكان هاى قوم عاد و ثمود مى گذشتند و آثار باقيمانده و خرابه هاى آنها را مى ديدند. خداوند در اين آيات به آنان هشدار مى دهد كه سرنوشت آنان را فراموش نكنيد وبا تفكّر وانديشه در آثار آنان ، درس عبرت بگيريد.(659)
    پيام ها :
    1 تاريخ ، بهترين معلّم و صادق ترين واعظ است ، هر كس از آن عبرت نگيرد، سزاوار توبيخ است . (افلم يهد... )
    2 تهديدات الهى را جدّى بگيريم . (كم اهلكنا...)
    3 تحوّلات تاريخى به دست خداوند است . (اهلكنا... )
    4 علم به تنهايى كافى نيست ، عبرت لازم است . آنان با رفت و آمد خود ماجرا را مى بينند، ولى غافلند. (يمشون فى مساكنهم )
    5 مناطق مخروبه و مقهوره ، براى هر صاحب عقلى مايه تاءمل و انديشه است . (آيات لاولى النّهى )
    6 در بازديد از آثار باستانى ، تنها به جنبه تفريحى آن اكتفا نشود. (آيات لاولى النّهى ) هركس عبرت نگيرد بى خرد است .
    7 هركسى چشم عبرت بين ندارد، عبرت گرفتن مخصوص كسانى است كه نفس خود را از آلودگى ها باز دارند. (آيات لاولى النّهى )
    8 تاريخ داراى فلسفه وبراساس قانون علّت و معلول است . (كم اهلكنا آيات لاولى النّهى ) آرى هلاكت اقوام پيشين براساس دلايلى بود كه اگر امروز نيز آن امور باشد، همان هلاكت ها خواهد بود.
    9 سنّت الهى بر مبناى برنامه وزمان بندى و مهلت دادن است وگرنه مجرمان فورا به هلاكت مى رسيدند. (و لولا كلمة ... ) (هر امّتى زمانى خاص دارد)
    10 ستمكاران بى ايمان از تاءخير عذاب الهى مغرور نشوند. (كلمه سبقت من ربّك )
    11 خداوند، مجرمان را پس از اتمام حجّت به عذاب مى رساند. (لولا كلمه سبقت من ربّك )
    12 عمر انسان ها براساس برنامه و زمان بندى است . (اجلٌ مسّمى )
    (130) فَاصْبِرْ عَلَى مَا يَقُولُونَ وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ قَبْلَ غُرُوبِهَا وَمِنْ ءَانَآئِ الَّيْلِ فَسَبِّحْ وَاءَطْرَافَ النَّهَارِ لَعَلَّكَ تَرْضَى
    ترجمه :
    پس بر آنچه مى گويند، شكيبا باش و پيش از طلوع آفتاب و قبل از غروب آن با ستايش پروردگارت (او را) تسبيح كن و (همچنين ) برخى از اوقات شب و اطراف روز را تسبيح بگوى ، باشد كه خشنود شوى .
    نكته ها
    O اين آيه همچون آيه ى (واستعينوا بالصبر والصلوة ) (660) پيامبر صلى الله عليه و آله را به شكيبايى و حمد وستايش پروردگار دعوت مى كند، وگرچه مخاطب اين آيه ظاهرا پيامبر صلى الله عليه و آله است ، امّا بديهى است كه آيه جنبه عمومى دارد.
    O خداوند در قرآن كريم ، 19 مرتبه پيامبر صلى الله عليه و آله را به صبر، فرمان داده است .
    O بر طبق بعضى از روايات (661) و نظر برخى از مفسّرين ، اين آيه با نمازهاى يوميه و شبانه روزى تطبيق دارد و مراد از ((اطراف النهار)) نوافل روزانه است .
    پيام ها :
    1 توجّه به تدبير خداوند و قانون مند بودن كيفر و عذاب و توجّه به سنّت هاى الهى ، مقدمه ى صبر و تسبيح وتحميد است . (فاصبر ) (با توجّه به آيات قبل )
    2 صبر در امور بايد به اندازه ى مشكلات باشد. (فاصبر على ما يقولون )
    3 حمد و تسبيح الهى وسيله اى براى تقويت روحيه در مقابل لجاجت ها و تبليغات دشمن است . (فاصبر سبّح )
    4 تنزيه خداوند از راه ستايش و حمد او است . (سبّح بحمد)
    5 پيرايش از بدى ها بر آرايش به خوبى ها مقدم است . تسبيح بر تحميد تقدم دارد. (سبّح بحمد )
    6 قرآن براى بيان زمان انجام تكاليف ، از ابزار و معيارهاى طبيعى استفاده كرده است . (قبل طلوع ... وقبل غروبها)
    7 تسبيح و حمد الهى قبل از طلوع وغروب آفتاب اثر خاصى دارد. (قبل طلوع ... و قبل غروبها )
    8 اوقات خود را با ياد خدا پر كنيم تا زمينه اى براى ساير افكار باقى نماند. (قبل طلوع قبل غروب آناء الليل اطراف النهار)
    9 شب ، تنها براى استراحت و خواب نيست ، بايد بخشى از آن را به عبادت اختصاص داد. (و من آناء الليل )
    10 اگر ذكر خدا با ساير شرايط انجام شود، نتيجه بخش خواهد بود. (لعلّك ) (662)
    11 مقام رضا، بالاترين درجه ى تكامل است . (لعلّك ترضى )
    (تكامل داراى درجاتى است : اوّل : صبر (فاصبر) ، دوّم : تنزيه خداوند (وسبّح ... فسبّح )، سوّم : سپاس و ستايش پروردگار (فسبّح بحمد ربّك ) ، چهارم : رضا به قضاى الهى . (لعلّك ترضى ))
    (131) وَلاَ تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلَى مَا مَتَّعْنَا بِهِ اءَزْوَ جاً مِّنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَيَوةِ الدُّنْيَا لِنَفْتِنَهُمْ فِيهِ وَرِزْقُ رَبِّكَ خَيْرٌ وَاءَبْقَى
    ترجمه :
    و هرگز به متاعى كه ما به گروهى از آنها داده ايم ، چشم مدوز كه (اين ) شكوفه و جلوه ى زندگى دنياست (و ما مى خواهيم ) تا آنها را در آن بيازمائيم و (به يقين ) روزىِ پروردگارت بهتر و پايدارتر است .
    نكته ها
    O از امام صادق عليه السلام نقل شده است كه فرمودند: هر كس چشم به دست مردم داشته باشد، غم او طولانى گردد و غيظش باقى ماند.(663)
    O گرچه قرآن كريم ، مال دنيا را خير(664)، فضل (665) و زينت (666) مى داند و بهره مندى از آن را حلال و مجاز مى شمارد، ليكن دلبستگى شديد به آن را مذمّت مى كند. چرا كه زندگى دنيا مثل يك غنچه ، عمرى كوتاه دارد و با يك نسيم از بين مى رود.
    پيام ها :
    1 رسيدن به مقام رضايت از خداوند، در صورتى است كه به زرق و برق دنيا خيره نشوى . (آرى كسى كه جذب جلوه هاى مادّى شد، احساس كمبود و تبعيض مى كند و از خدا راضى نمى شود) (لعلّك ترضى ، لا تمدّن عينيك )
    2 انسان به طور طبيعى به سوى مادّيات گرايش دارد، امّا بايد آن را مهار كند. (لاتمدّن )
    3 نگاه ، مقدّمه جذب و دلبستگى است . (لا تمدّن عينيك )
    ز دست ديده و دل هر دو فريادgggggكه هر چه ديده بيند دل كند ياد
    4 رهبرى امّت نبايد چشم داشتى به مال ديگران و توجّهى به مادّيات داشته باشد و مقهور و شيفته ى دنياى پر زرق و برق ديگران شود. (لا تمدّن عينيك للّه )
    5 جلوه هاى مادّى حتّى براى انبيا مى تواند خطرساز باشد. (لاتمدّن عينيك )
    6 همه ى متاع هاى دنيوى و وسايل كاميابى ، نعمت الهى محسوب نمى شوند. (متّعنا ) نه ، ((انعمنا))
    7 همه ى كافران ، كامياب نيستند. (ازواجا منهم )
    8 جلوه هاى زندگى دنيوى همچون غنچه و شكوفه اى است كه هرگز گل نمى شود. (زهرة الحيوة الدنيا )
    9 جلوه هاى زندگى دنيا، ابزار آزمايش انسان هاست . (لنفتنهم فيه ) للّه
    10 به آنچه در خود داريم بينديشيم ، نه آنچه در دست ديگران مى بينيم . (رزق ربّك خير )
    11 رزق دادن از شئون ربوبيّت خداوند است . (رزق ربّك )
    12 همه ى دارايى هاى انسان رزق او نيست . چون بسيارند كسانى كه همه نوع امكانات دارند، امّا بهره خودشان كم است . (لاتمدنّ... متّعنا... رزق ربّك خير )
    13 ملاك ارزش هر چيز دو امر است ؛ يكى خير بودن و ديگرى پايدار بودن . (خير و ابقى )
    (132) وَاءْمُرْ اءَهْلَكَ بِالصَّلَوةِ وَاصْطَبِرْ عَلَيْهَا لاَ نَسْئَلُكَ رِزْقاً نَّحْنُ نَرْزُقُكَ وَالْعَقِبَةُ لِلتَّقْوَى
    ترجمه :
    وخانواده ات را به نماز فرمان ده و بر آن پايدار باش . ما از تو روزى نمى خواهيم ، (بلكه ) ما تو را روزى مى دهيم ، و سرانجامِ (نيكو) براى (اهل ) تقوا است .
    نكته ها
    O در روايات متعدّدى آمده است كه پس از نزول اين آيه ، پيامبر صلى الله عليه و آله تا چندين ماه دَرب خانه ى حضرت على و فاطمه عليهما السلام را مى زدند و در آستانه در مى فرمودند: ((الصلوة )) آنگاه به قرائت آيه تطهير مى پرداختند.(667)
    O هرگاه وضع زندگى رسول خدا صلى الله عليه و آله تنگ مى شد، اين آيه را تلاوت مى فرمود، آنگاه به افراد خانه دستور مى دادند تا نماز بخوانند.(668)
    O ((اِصطَبر عليها)) يعنى هم در انجام نماز وهم در امر به آن تاءكيد وپايدارى كن .
    پيام ها :
    1 امر به معروف از كسانى اثر بيشترى دارد كه خود جذب مادّيات نشده باشند. (لا تمدّن ... وامر اهلك )
    2 رهبر جامعه ى اسلامى نبايد از خانواده خود غافل باشد. (وامر اهلك بالصلوة )
    3 مرد نسبت به سرنوشت فكرى و دينى خانواده خود مسئول است و تنها رعايت امور مادّى آنان كافى نيست . (واءمر اهلك )
    4 يكى از مهم ترين زمينه هاى امر به معروف ، خانواده ونزديكان انسان است . (واءمر اهلك ... ) (دايره ى اهل ، به زن و فرزند منحصر نيست ، بلكه همه ى افراد خاندان را شامل مى شود.)
    5 مبلّغ بايد در مرحله ى اوّل به تبليغ خانواده خود بپردازد. (واءمر اهلك )
    6 اوّلين مرحله ى تربيت ، كانون خانواه است . (واءمر اهلك )
    7 فرمان به نماز از ميان ساير واجبات ، رمز بيمه شدن اعضاى خانواده است . (واءمر اهلك بالصلوة )
    8 براى عدم وابستگى به زرق و برق دنيا، به نماز پناهنده شويم . (لا تمدّن ... وامر اهلك بالصلوة )
    9 يكى از مصاديق روشن و بلند معروف ، نماز است . (واءمر اهلك بالصلوة )
    10 موضوع نماز در خانواده داراى اهميت خاصى است ، بايد والدين بر آن اصرار كنند.(669) (واءمر اهلك بالصلوة واصطبر عليها )
    11 امر به معروف ، مداومت و پايدارى لازم دارد. (اصطبر عليها)
    12 خداوند از عبادت ما سودى نمى برد، ثمره ى آن به خود ما باز مى گردد. (لانسئلك رزقا )
    13 سفارش به نيكى ها بايد جدّى و همراه بيان آثار باشد. (وامر اهلك ... و العاقبة للتّقوى )
    14 نماز، زمينه ساز پاكدامنى و تقواست . (واءمر اهلك بالصلوة ... والعاقبة للتقوى )
    15 حسن عاقبت در سايه ى تقواى الهى است ، نه مادّيات . (والعاقبة للتقوى )
    (133) وَقَالُواْ لَوْلاَ يَاءْتِينَا بََايَةٍ مِّن رَّبِّهِ اءَوَلَمْ تَاءْتِهِم بَيِّنَةُ مَا فِى الصُّحُفِ الاُْولَى
    ترجمه :
    و (كافران ) گفتند: چرا (پيامبر) از جانب پروردگارش معجزه و نشانه اى براى ما نمى آورد؟ آيا دليل و نشانه ى روشن در كتب قبلى برايشان نيامده (كه ايمان نياورند؟)
    نكته ها
    O مشركين توقّع داشتند كه پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله نيز معجزه اى همانند عصاى موسى و شكافتن دريا بياورد، امّا خداوند مى فرمايد: مگر نمى دانيد كه معجزه ى قرآن ، از تمام معجزات قبلى بالاتر است ، با اين وجود مگر در برابر همان معجزات لجاجت نكردند؟!
    O مراد از (صحف اولى ) تورات و انجيل و زبور است .
    پيام ها :
    1 به درخواست هايى كه جنبه ى بهانه جويى دارد، نبايد توجّه كرد. (فاصبر على ما يقولون ... و قالوا لولا ياءتينا... ) (اين خصيصه ى انسان هاى لجوج و متكبّر است كه معجزات و دلايل روشن موجود (قرآن ) را كنار مى گذارند و از سر لجاجت دليل ديگر طلب مى كنند.)
    2 نوع معجزه مهم نيست ، روحيّه پذيرش لازم است . (لولا ياءتينا... او لم تاءتهم )
    (134) وَلَوْ اءَنَّآ اءَهْلَكْنَهُم بِعَذَابٍ مِّن قَبْلِهِ لَقَالُواْ رَبَّنَا لَوْلاَ اءَرْسَلْتَ إِلَيْنَا رَسُولاً فَنَتَّبِعَ ءَايَتِكَ مِن قَبْلِ اءَن نَّذِلَّ وَنَخْزَى
    ترجمه :
    واگر ما آنان را قبل از (آمدن پيامبر ونزول قرآن ) با عذابى هلاك مى كرديم ، مى گفتند: پروردگارا! چرا پيامبرى براى ما نفرستادى تا ما از آيات تو پيروى كنيم ، پيش از آنكه ذليل و خوار شويم .
    پيام ها :
    1 بعثت انبيا عليهم السلام براى اتمام حجّت است ، تا مردم بى خبرى خود را بهانه قرار ندهند. (لولا ارسلت ...)
    2 تا قانون ابلاغ نشود، جريمه و كيفر عادلانه نخواهد بود. (لولا ارسلت ... )
    3 تبليغ دين واجب است ، خواه مردم توجّه كنند يا نكنند. زيرا در غير اين صورت آنان حقّ اعتراض خواهند داشت . (لولا ارسلت ...)
    4 پيروى از انبيا كليد عزت و آبرومندى است . (من قبل ان نذلّ و نخزى )
    (135) قُلْ كُلُّ مُّتَرَبِّصٌ فَتَرَبَّصُواْ فَسَتَعْلَمُونَ مَنْ اءَصْحَبُ الصِّرَطِ السَّوِىِّ وَمَنِ اهْتَدَى
    ترجمه :
    بگو: هر يك (از ماو شما) در انتظاريم ، پس انتظار بكشيد كه به زودى خواهيد دانست ياران راه راست كيانند و چه كسى راه يافته است .
    نكته ها
    O مراد از (اصحاب الصراط السوّى ) امامان معصوم عليهم السلام و منظور از (من اهتدى ) ياوران آنها مى باشد.(670)
    O امام كاظم عليه السلام درباره آيه ى (مَن اصحاب الصراط السوىّ و مَن اهتدى ) فرمودند: راه راست ، راه قائم عليه السلام ما است و هدايت يافته آن كسى است كه به اطاعت او هدايت شود.(671)
    پيام ها :
    1 پيامبر مامور انذار و هشدار است . (فتربّصوا)
    2 گذشت زمان وتاريخ همه چيز را روشن مى كند. (فستعلمون )
    3 كفّار خود را هدايت يافته مى پندارند. (فستعلمون من اهتدى )
    4 اسلام مكتب اعتدال و مسلمانان هدايت يافتگانند. (من اصحاب الصراط السوى و من اهتدى )
    نكته آخر آيه 94
    next page

    fehrest page


    back page

  2. #62
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    next page

    fehrest page


    back page

    سيماى سوره انبيا
    O سوره ى انبيا، مكّى است و يكصد و دوازده آيه دارد. در اين سوره به داستان شانزده نفر از پيامبران كه مورد عنايت پروردگار واقع گرديده اند، اشاره شده است .
    براى تلاوت اين سوره ، بركاتى ذكر كرده اند كه از جمله آنها، آسان شدن حساب در قيامت و مصافحه با انبيا عليهم السلام است ، به شرط آنكه اين تلاوت ، عاشقانه ((حبّالها)) و مقدّمه ى ايمان و عمل باشد.(672)
    همچنين در اين سوره ، وعيد و انذار، بيش از وعده و بشارت بكار رفته است .
    بِسْمِ اللّه الرَّحْمنِ الرَّحِيِم
    به نام خداوند بخشنده مهربان
    (1) اقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسَابُهُمْ وَهُمْ فِى غَفْلَةٍ مُّعْرِضُونَ
    ترجمه :
    (زمان ) حساب مردم نزديك شده است ، در حالى كه آنان در بى خبرى ، (از آن ) روى گردانند!
    نكته ها
    O سؤ ال : با توجّه به اينكه معناى ((غفلت )) بى توجّهى نسبت به چيزى ، و معناى ((اعراض )) روى گرداندن با توجّه از چيزى است ، پس چگونه غفلت و اعراض در كنار هم مطرح شده اند؟
    پاسخ : غفلت و بى توجّهى دو گونه است :
    الف : غفلتى كه شخص با هشدار بيدار مى شود.
    ب : غفلتى كه مقدّمه ى اعراض است ، يعنى شخصِ غافل نمى خواهد بيدار شود. همچون كسى كه خودش را به خواب زده كه با صدا زدن نيز چشم خود را باز نمى كند.
    O از آنجا كه غالب مردم از معاد و حساب غافلند، خداوند اين غفلت را به همه مردم نسبت داده است وگرنه هميشه گروهى از مردم ، استثنا هستند. در آيه 97 همين سوره ، به اقرار به غفلت از زبان خود مردم نيز اشاره شده است . ((يا ويلنا قد كنا فى غفلة من هذا))
    نگاهى به مسئله حساب در روز قيامت
    آنچه از آيات بدست مى آيد اين است كه :
    1 همه ى افراد مورد سؤ ال قرار مى گيرند. (فلنسئلنّ الذين ارسل اليهم ولنسئلنّ المرسلين )(673)
    2 همه ى اعمال مورد محاسبه واقع مى شود. (لتُسئلنّ عما كنتم تعملون ) للّه (674)
    3 همه ى احوال مورد رسيدگى قرار مى گيرد. (ان تبدوا ما فى انفسكم او تخفوه يحاسبكم به الله )(675)
    4 از همه ى اعضاى بدن انسان سؤ ال خواهد شد. (انّ السمع والبصر و... كلّ اولئك كان عنه مسئولا) (676)
    5 از نعمت هاى الهى سؤ ال مى شود. (و لتسئلنّ يومئذٍ عن النعيم )(677)
    6 همه كارها را در هر كجا و به هر اندازه كه باشد حاضر خواهند ساخت . (ان تك مثقال حبةّ من خردل فتكن فى صخرة ) (678)
    در اوّلين سؤ ال ، از نماز خواهند پرسيد و به حساب امور مهمى چون ، جوانى ، عمر، راه كسب درآمد و هزينه ى آن و بويژه مساءله ى رهبرى و ولايت خواهند پرداخت وهمين بس كه خداوند، خود، حسابرسى خواهد بود. (كفى بناحاسبين )(679)
    پيام ها :
    1 حسابرسى مردم قطعى است . (اقترب ) (بكار رفتن فعل ماضى به جاى مضارع ، نشانه ى قطعى بودن است .)
    2 قيامت و زمان حسابرسى را دور نپنداريم . (اقترب )
    3 حساب ، براى همه انسان هاست . (للناس )
    4 نظم وحساب ، لازمه ى يك زندگى كامل است . (حسابهم ) (انسان ، پديده اى تصادفى نيست ، بلكه موجودى هدفدار و بر مبناى حساب و محاسبه است .)
    5 گاهى بايد براى جذب حواسها، سخن را كوبنده و هشدار دهنده آغاز كرد. سوره با جمله (اقترب للناس حسابهم ) شروع شده است .
    6 اين حساب است كه به سراغ انسان ها مى آيد، هر چند آنان از حساب ، غافل باشند ويا از آن بگريزند. (اقترب للناس حسابهم ) ونفرمود: ((اقترب الناس الى حسابهم ))
    7 غفلت ، زمانى خطرناك است كه بر اساس بى اعتنايى باشد. (غفلة معرضون )
    (2) مَا يَاءْتِيهِم مِّن ذِكْرٍ مِّن رَّبِّهِم مُّحْدَثٍ إِلا اسْتَمَعُوهُ وَهُمْ يَلْعَبُونَ
    ترجمه :
    هيچ پند تازه اى از طرف پروردگارشان براى آنان نيامد، مگر اينكه آن را شنيدند و (باز) سرگرم بازى شدند.
    نكته ها
    O مساءله ى قديم يا حادث بودن كلام خدا، از جمله مسائلى است كه در زمان خلفاى بنى عباس مطرح شد و مورد جرّ وبحث فراوان قرار گرفت . به نظر مى رسد كه طرح اين بحث ، بيشتر جنبه سياسى داشت تا مردم را از امور اساسى و حقايق اصيل اسلامى و برخورد با حكّام ستمگر، منصرف سازند. بديهى است كه محتواى قرآن ، از علم خداوند سرچشمه گرفته و قديم است ، ولى الفاظ آن كه بر پيامبر صلى الله عليه و آله نازل شده ، حادث و جديد است . به هر حال ، اين گونه مباحث ، مشكلى را از افراد و جامعه حل نمى كند و امامان ما نيز از آن پرهيز داشته اند.(680)
    پيام ها :
    1 تذكّرات الهى با تداوم و تكرار همراه است . (ما ياءتيهم ) (فعل مضارع )
    2 تذكّر و تربيت ، ملازم يكديگرند. (ذكر من ربّهم )
    3 قرآن ، مايه ى ذكر است . (ذكر من ربّهم )
    4 نوآورى در تذكّر، يك ارزش است . (ذكر من ربّهم محدث )
    5 گوش دادن وفهميدن كافى نيست ، پذيرش وعمل لازم است . (استمعوه و هم يلعبون )
    6 سرچشمه لهو و لعب ، غفلت و اعراض است . (فى غفلة معرضون يلعبون للّه )
    7 زندگى به دور از وحى و ياد الهى ، بازيچه اى بيش نيست . (و هم يلعبون )
    (3) لاَهِيَةً قُلُوبُهُمْ وَاءَسَرُّواْ النَّجْوَى الَّذِينَ ظَلَمُواْ هَلْ هَذَآ إِلا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ اءَفَتَاءْتُونَ السِّحْرَ وَاءَنتُمْ تُبْصِرُونَ
    ترجمه :
    در حالى كه دلهاى آنان (از حقّ، غافل و به چيز ديگرى ) سرگرم است و كسانى كه (كافر شدند و به خود) ستم كردند، مخفيانه نجوى مى كنند كه آيا اين (مرد) جز بشرى مثل شماست ؟ آيا با اينكه مى بينيد به سوى سحر مى رويد؟!
    پيام ها :
    1 سرگرمى به مسائل بى ارزش انسان را از توجّه به مسائل اصلى مثل حساب و قيامت غافل مى كند. (و هم فى غفلة ... لاهية قلوبهم )
    2 افراد منحرف ، انحراف خود را توجيه مى كنند. (بشر مثلكم افتاءتون السحر )
    3 تا دل از خدا غافل نشود، انسان ، آيات الهى را به بازى نمى گيرد. (يلعبون لاهية قلوبهم )
    4 مخالفان انبيا، در پنهان توطئه مى كنند ومعجزات را سحر وجادو مى شمرند. (و اسروا النجوى افتاءتون السحر )
    5 كفّار با پوشاندن حقايق ، نسبت به خود و ديگران ظلم مى كنند. (ظلموا)
    6 تهمت ستمگران به انبيا نشانه آن است كه مكتب انبيا ظلم ستيز است . (الذين ظلموا... هل هذا الابشرٌ )
    7 زندگى انبيا در ميان مردم وبسيار ساده و عادّى بود. (بشر مثلكم ) للّه
    (4) قَالَ رَبِّى يَعْلَمُ الْقَوْلَ فِى السَّمَآءِ وَالاَْرْضِ وَهُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ
    ترجمه :
    (پيامبر) گفت : پروردگار من ، هر سخنى كه در آسمان و زمين باشد مى داند. او شنواى داناست .
    پيام ها :
    1 پيامبران در مقابل توطئه ها و تهمت ها، به خداوند توكّل مى كنند. (قال ربى يعلم القول )
    2 هر چند دشمنان ، در توطئه ، نجوا و مخفى كارى مى كنند (و اسرّوا النجوى )، امّا خداوند همه چيز را مى داند و پنهان و آشكار، براى او يكى است . (يعلم القول فى السماء والارض )
    3 توجّه به علم خداوند، سبب كنار گذاشتن توطئه ها و نجوى ها است . (و اسرّوا النجوى ... ربّى يعلم ... )
    (5) بَلْ قَالُوَّاْ اءَضْغَثُ اءَحْلَمٍ بَلِ افْتَرَيهُ بَلْ هُوَ شَاعِرٌ فَلْيَاءْتِنَا بَِايَةٍ كَمَآ اءُرْسِلَ الاَْوَّلُونَ
    ترجمه :
    (كفّار) گفتند: (آنچه محمّد آورده ، وحى نيست ) بلكه خواب هاى آشفته است ، بلكه آنها را به دروغ به خدا نسبت داده ، بلكه او يك شاعر است ، پس (اگر راست مى گويد) بايد همان گونه كه (پيامبران ) پيشين (با معجزه ) فرستاده شده بودند، او براى ما معجزه اى بياورد.
    نكته ها
    O كلمه ((اضغاث )) جمع ((ضِغث )) به معناى دسته و مجموعه و ((احلام )) جمع ((حُلم )) به معناى خواب است . ((اضغاث احلام )) به معناى مجموعه خواب هاى پراكنده است .
    O كفّار از پيامبر اسلام معجزاتى همچون معجزات موسى و عيسى مى خواستند، ولى هدفشان بهانه جويى بود. زيرا انتخاب نوع معجزه وابسته به حكمت الهى است نه هوسهاى مردم .
    پيام ها :
    1 تناقض گويى كفّار نشانه ى بى منطقى آنان است . (بل ... بل ... بل ... )
    2 دشمن به وارد كردن يك تهمت قانع نمى شود. (بل ... بل ... بل ...) (او از همه راهها ضربه مى زند (اسرّوا النجوى ... هل هذا الا بشر... بل هو شاعر ) و تهاجم تبليغاتى و اتهامات پى در پى ، از شيوه هاى اصلى كار دشمن است .)
    3 دشمن با همه ى تهمت هايى كه مى زند، امّا از درون دچار ترديد است .(681) (بل ... بل ... بل ... فلياءتنا بايه )
    4 مشركين هم مى دانند كه لازمه ى نبوت ، آوردن معجزه است . (فلياءتنا للّه )
    5 مردم ، خواهان معجزه ى حسى هستند. (فلياءتنا بآية )
    (6) مَآ ءَامَنَتْ قَبْلَهُم مِّن قَرْيَةٍ اءَهْلَكْنَهَآ اءَفَهُمْ يُؤْمِنُونَ
    ترجمه :
    تمام آبادى هايى كه پيش از اينها هلاكشان كرديم ، (تقاضاى اين گونه معجزات را كردند، ولى همين كه پيشنهادشان عملى شد) ايمان نياوردند، پس آيا اينان ايمان مى آورند؟
    (7) وَمَآ اءَرْسَلْنَا قَبْلَكَ إِلا رِجَالاً نُّوحِى إِلَيْهِمْ فَسْئَلُوَّاْ اءَهْلَ الذِّكْرِ إِن كُنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ
    ترجمه :
    و (اى پيامبر! به آنان بگو:) ما (هيچ پيامبرى را) پيش از تو نفرستاديم مگر اينكه (آنها نيز) مردانى بودند كه ما به ايشان وحى مى كرديم ، پس اگر نمى دانيد از اهل اطلاع (و اهل كتب آسمانى ) بپرسيد.
    نكته ها
    O در آيات قبل ، كفّار مى گفتند: ((هل هذا الاّ بشرٌ مثلكم ))؟ آيا اين مرد، جز بشرى مثل شماست ؟ در اين آيه خداوند مى فرمايد: نه تنها اين پيامبر صلى الله عليه و آله بلكه تمام انبياى پيشين نيز انسان هايى بودند كه به آنان وحى مى شده است . بشر بودن با پيامبرى منافاتى ندارد.
    O چون مشركين با اهل كتاب رابطه خوبى داشتند، خداوند به آنان مى فرمايد: از اهل كتاب (يهود و نصارى ) سؤ ال كنيد.
    O سؤ ال از اهل ذكر ورجوع به كارشناس ، يك اصل عقلايى است ودر اين آيه مراد از اهل ذكر علماى يهود ونصارى هستند. در روايات سفارش شده كه هر كجا متحير شديد از اهل بيت پيامبر عليهم السلام سؤ ال كنيد كه آن بزرگواران مصداق كامل اهل ذكر هستند.
    O پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: نه عالم اهل سكوت وكتمان باشد ونه جاهل خاموش . ((لاينبغى للعالم ان يسكت على علمه ولا ينبغى للجاهل ان يسكت على جهله و قد قال الله : فاسئلوا اهل الذكر...))(682)
    پيام ها :
    1 سنّت الهى اين است كه هر كجا كفر و لجاجت باشد قهر الهى خواهد بود. (ما آمنت ... اهلكناهم ) (ايمان سبب حفظ و بقاى جوامع بشرى است .)
    2 با ديده ى عبرت به تاريخ بنگريم . (اءفهم يؤ منون )
    3 تمام انبيا از مردان بوده اند. (و ما ارسلنا قبلك الاّ رجالا )
    4 به همه ى انبيا وحى مى شده وعلم آنان از همين سرچشمه است . (نوحى اليهم )
    5 سؤ ال و پرسش ، سفارش دين است . (فاسئلوا )
    6 سؤ ال بايد براى فهميدن باشد، نه چيز ديگر. (فاسئلوا ... ان كنتم لا تعلمون )
    7 تا از اهلش نپرسيم ، به علم نمى رسيم . (فاسئلوا اهل الذكر ... )
    8 در مسائل اعتقادى ودينى تا رسيدن به علم ، كاوش وتحقيق كنيم . (فاسئلوا...)
    9 عالم بايد در دسترس باشد تا سؤ ال از او ممكن باشد. (فاسئلوا اهل الذكر )
    10 اهل علم بودن كافى نيست ، اهل ذكر بودن با ارزش است . (بسيارند افراد دانشمندى كه از خدا غافلند) (فاسئلوا اهل الذكر)
    11 در هر كارى اهليّت لازم است ، داشتن اطلاعات سطحى ، تقليدى وگذرايى كارساز نيست . (اهل الذكر )
    12 بر اهل ذكر، راهنمايى مردم واجب است وگرنه امر به سؤ ال ، لغو و بيهوده خواهد بود. (فاسئلوا اهل الذكر)
    (8) وَمَا جَعَلنَهُمْ جَسَداً لا يَاءْكُلُونَ الطَّعَامَ وَمَا كَانُواْ خَلِدِينَ
    ترجمه :
    و (همچنين ) ما آنها را پيكرهايى كه غذا نخورند قرار نداديم و آنان جاويدان نبودند (كه نميرند).
    نكته ها
    O از جمله رموز موفّقيّت يك رهبر آن است كه در امور زندگى ، در كنار مردم و همانند با آنان باشد تا مردم با ديدن او و برخوردهاى او ساخته شوند.
    پيام ها :
    1 انبيا در بعد مادّى و نيازهاى انسانى هيچ فرقى با ساير مردم ندارند. (ما جعناهم ... لا ياءكلون )
    2 انتظار فرشته بودن انبيا و مصلحين و مربيان ، توقّعى نابجاست . (ما جعناهم ... )
    3 ترك غذا و همسر، خواست خدا و اديان الهى نيست . (ما جعناهم ... لا ياءكلون )
    4 مرگ فراگير است ، حتّى پيامبران هم ابدى نيستند. (ما كانوا خالدين للّه )
    (9) ثُمَّ صَدَقْنَهُمُ الْوَعْدَ فَاءَنجَيْنَهُمْ وَمَن نَّشَآءُ وَاءَهْلَكْنَا الْمُسْرِفِينَ
    ترجمه :
    سپس ما به وعده اى كه به آنان داده بوديم ، وفا كرديم . پس آنان و هر كه را خواستيم ، نجات داديم و اسراف كاران را هلاك نموديم .
    نكته ها
    O اين آيه در مقام تسليت و دلدارى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله است ، كه ما به وعده هاى خود در مورد نجاتِ مؤ منان وفا مى كنيم .
    پيام ها :
    1 وعده پيروزى كه خداوند به انبيا داده ، حتمى است . (ثمّصدقناهم الوعدللّه )
    2 وعده ى خداوند به انبيا نجات آنان وهلاكت مخالفان آنهاست . (فانجيناهم ... و اهلكنا)
    3 كيفرهاى الهى ، نتيجه ى اعمال خودماست . (اهلكنا المسرفين )
    4 اسراف ، زمينه ساز هلاكت است . و هلاكت ، سرنوشت همه ى اسراف كاران است . (المسرفين )
    (10) لَقَدْ اءَنْزَلْنَآ إِلَيْكُمْ كِتَباً فِيهِ ذِكْرُكُمْ اءَفَلاَ تَعْقِلُونَ
    ترجمه :
    همانا بر شما كتابى نازل كرديم كه در آن وسيله ى تذكّر شماست ، آيا نمى انديشيد؟!
    نكته ها
    O كلمه ((ذكركم )) يا به معناى وسيله ى تذكّر است و يا به معناى مايه ى عزّت و نام شما. كلمه ى ((ذكر)) در لغت به معناى شرافت و شهرت نيز آمده است .(683)
    O امام كاظم عليه السلام درباره ى اين آيه فرمود: مراد از جمله ى (فيه ذكركم ) آن است كه در كتاب ذكر شده كه اطاعت پس از پيامبر صلى الله عليه و آله براى امام است .(684) يعنى عزّت و شرف شما در اطاعت از امام پس از پيامبر است .
    پيام ها :
    1 كتاب و قانونى سبب رشد و بيدارى است كه از سوى خداوند باشد. (انزلنا فيه ذكركم )
    2 قرآن ، داراى موقعيّت والا و جايگاه بلندى است . (كتابا) (685)
    3 يكى از اهداف نزول كتب آسمانى ، تذكّر و كرامت بخشيدن به انسان هاست . (فيه ذكركم )
    4 تاريخ گذشته ى انسان و سرنوشت و آينده ى او در قرآن ترسيم شده است . (فيه ذكركم )
    5 قوم عرب و سرزمين حجاز از بركت قرآن ، عزيز و نامدار شد. (فيه ذكركم )
    6 اگر انسان ها بينديشند، حتما دست نياز به سوى وحى و كتاب آسمانى دراز خواهند كرد. (افلا تعقلون )
    7 از تمايلات فطرى مردم براى ارشاد آنان كمك بگيريم . (هر كس ميل دارد نامش در تاريخ به خوبى وكرامت بماند، خدا در اين آيه مى فرمايد: كتابى براى شما فرستاديم كه نامتان بماند.) (فيه ذكركم )
    8 تكذيب انبيا، بى خردى است . زيرا معارف قرآن هماهنگ با عقل است . (انزلنا كتابا ... افلا تعقلون )
    (11) وَكَمْ قَصَمْنَا مِن قَرْيَةٍ كَانَتْ ظَالِمَةً وَاءَنشَاءْنَا بَعْدَهَا قَوْماًءَاخَرِينَ
    ترجمه :
    و ما چه بسيار آبادى هايى را در هم شكستيم كه مردمش ستمگر بودند و پس از آنها قومى ديگر را پديد آورديم .
    پيام ها :
    1 هلاكت بدنبال ظلم ، يك سنت الهى است . (كم )
    2 هر كس قانون الهى را بشكند، شكسته مى شود. (قصمنا ) (كلمه ى قصم به معناى شكستن شديد است ).
    3 انسان ها خود، سرنوشت خويش را رقم مى زنند. (قصمنا ظالمة )
    4 اگر ظلم به صورت يك سيره و روش در آيد، قهر الهى را در پى خواهد داشت . (كانت ظالمة ) لكن اگر ظلمى مداوم نباشد و انسان با متوجّه شدن آن توبه كند آن قهر را به دنبال نخواهد داشت ).
    5 نابود ساختن وايجاد كردن ، براى خداوند تفاوتى ندارد. (قصمنا... انشاءنا)
    (12) فَلَمَّآ اءَحَسُّواْ بَاءْسَنَآ إِذَا هُم مِّنْهَا يَرْكُضُونَ
    ترجمه :
    پس چون (قوم ستمگر) قهر ما را احساس كردند، ناگهان پا به فرار گذاشتند.
    (13) لاَ تَرْكُضُواْ وَارْجِعُوَّاْ إِلَى مَآ اءُتْرِفْتُمْ فِيهِ وَمَسَكِنِكُمْ لَعَلَّكُمْ تُسْئَلُونَ
    ترجمه :
    (امّا خطاب رسيد كه ) فرار نكنيد! و به خانه هايتان و آنچه در آن كامياب بوديد باز گرديد، شايد مورد سؤ ال قرار گيريد.
    (14) قَالُواْ يَوَيْلَنَآ إِنَّا كُنَّا ظَلِمِينَ
    ترجمه :
    (و چون عذاب ما را جدّى ديدند) گفتند: ((اى واى بر ما! همانا ما ستمكار بوديم )).
    (15) فَمَا زَالَت تِّلْكَ دَعْوَيهُمْ حَتَّى جَعَلْنَهُمْ حَصِيداً خَمِدِينَ
    ترجمه :
    وپيوسته ، اين سخن آنان بود تا ما آنها را درو كرده وخاموش و بى حركت ساختيم .
    نكته ها
    O كلمه ى ((حَصيد)) به معناى محصود يعنى درو شده است . كلمه ((خامد)) به معناى خاموش شدن است .
    O در اينكه مراد از ((مورد سؤ ال قرار گيريد)) چيست ؟ ممكن است اين باشد كه خودتان از يكديگر، يا فقرا از شما، يا تاريخ آينده از شما سؤ ال كند. واللّه العالم .
    پيام ها :
    1 عذابى كه بر جوامع ستمگر نازل مى شود تدريجى است . (فلَمّا اَحَسّواللّه ) (احساس در مورد ديدن آثار قهر است كه به تدريج پيدا مى شود).
    2 هيچ كس را در مقابل قهر خداوند، تاب مقاومت نيست . (يركضون ) (مغرورها نيز بهنگام خطر، صحنه را خالى كرده و مى گريزند.)
    3 از قهر الهى نمى توان فرار كرد. (لا تركضوا )
    4 كاميابى مى تواند زمينه ساز ظلم وطغيان باشد. (ما اترفتم فيه ) للّه
    5 بايد مجازات را در محل وقوع جرم اجرا كرد، شايد مورد سؤ ال واقع شوند. (لعلكم تسئلون )
    6 ستمگران سرانجام مورد بازخواست قرار خواهند گرفت . (تسئلون ) للّه
    7 پايان ظلم ، پشيمانى است . (يا ويلنا )
    8 عاقبت ، وجدان هاى خفته ، بيدار و منكران حقيقت ، بر آن اقرار خواهند كرد. (انّا كنا ظالمين )
    9 به هنگام نزول بلا، ناله ها از اثر مى افتد. (فما زالت تلك دعوئهم ...للّه )
    10 كفر و ظلم ، سرنوشتى همچون گياهان درو شده وبى جان براى انسان به ارمغان مى آورد. (حصيدا خامدين )
    11 جا و جنجال هاى تبليغاتى ، ستايش ها و تملّق ها، و تهديدها و ارعاب ها در محضر الهى محكوم به خاموشى است . (خامدين )
    12 ظلم مستمر، عذاب الهى را در پى دارد. (انّا كنا ظالمين ... حصيدا خامدين )
    (16) وَمَا خَلَقْنَا السَّمَآءَ وَالاَْرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا لَعِبِينَ
    ترجمه :
    و ما، آسمان و زمين و آنچه را كه ميان آنهاست براى بازى نيافريديم .
    (17) لَوْ اءَرَدْنَآ اءَن نَّتَّخِذَ لَهْواً لا تَّخَذْنَهُ مِن لَّدُنَّآ إِن كُنَّا فَعِلِينَ
    ترجمه :
    (و) اگر چنانچه (بر فرض محال ) مى خواستيم سرگرمى انتخاب كنيم و بازيگر بوديم ، هر آينه آن را از پيش خود (و متناسب با خود) انتخاب مى كرديم .
    نكته ها
    O كلمه ى ((لو)) در لغت عرب در مورد كارهاى محال آورده مى شود و چون در اينجا لهو براى خداوند محال است ، آن كلمه بكار رفته است .
    O در اين آيات ، ابتدا خداوند مى فرمايد: ما ((لاعب )) نيستيم و سپس در ادامه بجاى آنكه بفرمايد: ((لو اردنا ان نتّخذ لعبا)) فرمود: (ان نتّخذ لهوا )، بنابراين معلوم مى شود كه جوهره ى لهو و لعب يكى است ، لذا در تفسير الميزان مى خوانيم : كار منظم و شكل يافته اى كه با اهداف خيالى همچون افعال كودكان صورت مى پذيرد، ((لَعِب )) نام دارد، ولى همين كه اين كارهاى خيالى به جدّى رسيد كه انسان را از امور اصلى باز داشت و به صورت سرگرمى در آمد، به آن ((لَهو)) مى گويند و اين هر دو در مورد خداوند، بى معنا و باطل است .
    O در قرآن مجيد بارها بر اين مسئله تاءكيد شده است كه جهان هستى بازيچه نيست و هدفدار آفريده شده است . از جمله ، آيه 12 سوره ى طلاق ، هدف را ايمان انسان ها دانسته ومى فرمايد: (اللّه الذى خلق سبع سموات و من الارض مثلهنّ ... لتعلموا انّ اللّه على كل شى ء قدير وانّ اللّه قداحاط بكل شى ء عِلما) خداوند آسمان هاى هفتگانه و مثل آنها زمين را خلق كرد ... تا شما بدانيد كه او بر هر كارى قادر است و علم او بر هر چيزى احاطه دارد. البتّه تحقّق اين هدف با تفكّر در هستى و درس گرفتن و اقرار بر آنست .
    O در معناى اين جمله كه ((اگر بنا داشتيم سرگرمى براى خود بگيريم ، قطعا از پيش خود اين كار را مى كرديم )) چند معنا گفته شده است :
    الف : آفريدن هستى ، بر فرض براى سرگرمى باشد، كار اوست نه بت ها.
    ب : بر فرض بناى سرگرمى داشتيم از فرشتگان و مقرّبان درگاه خود سرگرمى درست مى كرديم و كارى به جهان مادّيات و طبيعت نداشتيم .
    O امام صادق عليه السلام با استناد به آيه ، انسان را از انجام كارهاى لهو، نهى فرمودند.(686)
    پيام ها :
    1 هستى هدفدار است . (و ما خلقنا ... لاعبين ) (اگر آفرينش ، بيهوده نيست ، پس مرگ هم ، نيستى وپايان كار محسوب نمى شود.)
    2 كسى كه هدفش بازيگرى است ، وسايل بازى مى سازد، نه جهان بى نهايتى كه تنها، سلّول و اتم آن عصرها و نسل ها را به مطالعه پيرامون آن واداشته است . (و ما بينهما لاعبين )
    3 اگر بر فرض محال بناى خداوند بر بازى و كار لغو بود، بايد آن را متناسب با ذات خود مى آفريد، (نه مادّيات و اجسام ).(687) (لا تّخذناه من لدنّا للّه )
    4 اگر بر فرض محال ، خداوند هدف بازيگرى داشت ، ديگر كارى به خلقت انسان نداشت ، اين همه انبيا را بزحمت نمى انداخت ، امر و نهى نمى كرد و ثواب و عقابى مقرّر نمى داشت . (لو اردنا ان نتّخذ لهوا لاتّخذناه من لدنّا)
    (18) بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْبَطِلِ فَيَدْمَغُهُ فَإِذَا هُوَ زَاهِقٌ وَلَكُمُ الْوَيْلُ مِمَّا تَصِفُونَ
    ترجمه :
    (اين چنين نيست ،) بلكه ما حقّ را بر باطل مى كوبيم تا مغز آن را در هم بشكند، پس بى درنگ ، باطل محو و نابود مى شود. و واى بر شما از آنچه (خداوند را به آن ) توصيف مى كنيد (و نسبت لهو و لعب و بيهوده كارى مى دهيد).
    نكته ها
    O كلمه ((قَذف )) به معناى پرتاب از راه دور و با سرعت و قدرت است و كلمه ((دَمغ )) نيز به ضربه اى گفته مى شود كه به سر مى خورد و تا مغز اثر مى گذارد.
    O كلمه (وَيل ) به معناى عذاب و هلاكت است و در جايى بكار مى رود كه مورد استحقاق هلاكت را داشته باشد.(688)
    پيام ها :
    1 پيروزى حقّ، اراده و خواست خداوند و جلوه اى از هدفدارى نظام آفرينش است . (بل نقذف بالحقّ )
    2 برخورد حقّ با باطل بايد تهاجمى باشد نه تدافعى . (نقذف )
    3 سنت خداوند بر نابودى و محو باطل است . (نقذف فيدمغه )
    4 حقّ بر باطل پيروز است . (فاذا هو زاهق )
    5 محو شدن باطل با حضور حقّ در جبهه است . (نقذف بالحقّ على الباطل )
    6 در مبارزه عليه باطل بايد سرعت ، قدرت و هدف گيرى درست مراعات شود. (نقذف فيدمغه )
    7 باطل بايد به كلّى نابود شود، نه آنكه نيمه جانى داشته باشد. (يدمغه )
    8 باطل رفتنى است . (فاذا هو زاهق )
    9 حكومت چند روزه ى باطل ، بر اساس سنت مهلت دادن الهى است و عاقبت از آن متقين و اهل حقّ است . (فاذا هو زاهق )
    10 واى بر كسانى كه آفرينش را بازيچه مى دانند. (و لكم الويل مما تصفون )
    (19) وَلَهُ مَن فِى السَّمَوَتِ وَالاَْرْضِ وَمَنْ عِندَهُ لاَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِهِ وَلاَ يَسْتَحْسِرُونَ
    ترجمه :
    و براى اوست هر كه در آسمان ها و زمين است ، و كسانى كه نزد او هستند (فرشتگان ) از (براى ) عبادت او تكبّر نمى ورزند و خسته و درمانده نمى شوند.
    (20) يُسَبِّحُونَ الَّيْلَ وَالنَّهَارَ لاَ يَفْتُرُونَ
    ترجمه :
    آنان شبانه روز بى آنكه سستى ورزند، خداوند را به پاكى مى ستايند.
    (21) اءَمِ اتَّخَذُوَّاْ ءَالِهَةً مِّنَ الاَْرْضِ هُمْ يُنشِرُونَ
    ترجمه :
    آيا خدايانى كه (كفّار) از زمين انتخاب كرده اند، مردگان را زنده مى كنند؟
    نكته ها
    O در مالكيّت مجازى ، هر چه انسان به مولى نزديكتر مى شود، كمتر حساب مى برد و لذا گاهى هم خلاف مى كند ولى در مالكيّت حقيقى ، هر چه انسان به معبود نزديكتر مى شود، بيشتر عبادت مى كند.(689) (و من عنده لا يستكبرون )
    O در خطبه ى اوّل نهج البلاغه درباره ى آمده است : ((لا يغشاهم نوم العيون و لا سهو العقول ولافترة الابدان ولا غفلة النسيان )) يعنى خواب ، فراموشى ، خستگى و غفلت در ملائكه نيست .
    پيام ها :
    1 مالكيّت حقيقى جهان هستى ، تنها از آن خداوند است . (و له من فى ... للّه ) (پس اكنون كه مملوك او هستيم ، به وظيفه ى بندگى خود عمل كنيم .)
    2 عبادت و بندگى منحصر به انسان نيست . (و من عنده ...)
    3 در آسمان ها موجوداتى با شعور هستند. (كلمه ((مَن )) در جمله (مَن فى السموات ) كه در مقابل (مَن عنده ) آمده ، نشانه ى موجوداتى باشعور، غير از فرشتگان است .)
    4 بعضى از مخلوقات خداوند به مقام قرب او مى رسند. (و من عنده )
    5 ريشه ى ترك عبادت ، تكبّر است . (لا يستكبرون عن عبادته )
    6 عبادت ، انسان را با فرشتگان همسو مى كند. (لا يستكبرون عن عبادته للّه )
    7 نشاط، مايه ارزشمندى عبادت است . (لا يستحسرون )
    8 فرشتگان ، خواب ندارند. (يسبحون الليل والنهار )
    9 تداوم عبادت ، به آن ارزش مى دهد. (يسبحون الليل والنهار لا يفترون )
    10 عقائد باطل را زير سؤ ال ببريم . (ام اتخذوا الهة من الارض هم ينشرون للّه )
    (22) لَوْ كَانَ فِيهِمَآ ءَالِهَةٌ إِلا اللّهُ لَفَسَدَتَا فَسُبْحَنَ اللّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا يَصِفُونَ
    ترجمه :
    اگر در آسمان ها و زمين خدايانى جز اللّه بود، هر آينه آن دو فاسد مى شدند، پس منزّه است خداوندِ پروردگار عرش ، از آنچه (ناآگاهان ) توصيف مى كنند.
    نكته ها
    O اگر به كتابى كه نويسنده ى آن چند نفر باشند نگاهى دقيق بيندازيم ، بخوبى خواهيم ديد كه جملات ، سياق و محتواى هر قسمت از كتاب با بخش ديگر آن متفاوت است و بديهى است كه هر چه كتاب ، بزرگتر و مفصل تر باشد، اين اختلاف ، بيشتر و بارزتر خواهد بود، زيرا بر فرض كه در نوشتن يك جمله ، يك سطر و يا يك صفحه ، هماهنگى تصادفى پيدا شود ولى در كتاب بزرگ هستى ، اين هماهنگى و نظم بدون پروردگارى يكتا محال است .
    O سؤ ال : اگر خدايى يكتا در مصدر امور است ،پس تضادهاى موجود براى چيست ؟
    پاسخ : اگر بشود نام آنها را تضاد گذاشت ، بايد گفت از نوع تضاد دو لبه قيچى و يا دو كفّه ى ترازوست كه تحت يك تدبير و براى انجام يك هدف صورت مى پذيرد و يا مثل حركت متضاد دو دست يك انسان براى فشار دادن پارچه اى است كه مى خواهد آب آن را بگيرد مى باشد.
    O هشام بن حَكَم از امام صادق عليه السلام پرسيد: دليل يكتايى خداوند چيست ؟ حضرت فرمود: ((اتصال التدبير وتمام الصنع كما قال اللّه عزّوجلّ: (لوكان فيهما... ))) پيوستگى و انسجام تدبير جهان وكامل بودن آفرينش ، دليل وحدانيّت اوست .(690)
    O اين آيه در پاسخ كسانى است كه براى هر چيز و هر امرى ، ربّ، مدبر و خدايى قائل بودند و لذا فرمود: ((ربّ العرش )) يعنى پروردگار همه هستى ، اللّه است .
    پيام ها :
    1 تعدّد پروردگار، امرى محال است . (لوكان ) (كلمه ((لَو)) در جايى بكار مى رود كه انجام شدنى نباشد.)
    2 خداى آسمان ها و زمين يكى است . (فيهما ) بر خلاف مشركين كه براى هر كدام از آسمان ها و زمين ، ربّى قائل بودند، قرآن پروردگار همه را يكى مى داند. (و هوالذى فى السماء اله و فى الارض اله ) (691)
    3 تعدّد در مديريّت ، مايه ى از هم پاشيدگى و فساد است . (آلهة لفسدتاللّه )
    4 به هنگام ذكر سخن باطل ، تنزيه خداوند لازم است . (لوكان فيهما فسبحان اللّه )
    5 تسبيح خداوند بايد پس از آگاهى و بر اساس استدلال و منطق باشد نه كوركورانه و از روى لقلقه ى زبان . (لوكان فيهما فسبحان ا للّه ) (اوّل استدلال شد كه اگر دو مديريّت بود هستى به فساد كشيده مى شد سپس تسبيح خدا آمد. (سبحان اللّه عمّا يصفون ) )
    (23) لاَ يُسْئَلُ عَمَّا يَفْعَلُ وَهُمْ يُسْئَلُونَ
    ترجمه :
    او (خداوند) از آنچه انجام مى دهد سؤ ال نمى شود، امّا آنها (مردم ، در انجام كارهايشان ) مورد بازخواست قرار مى گيرند.
    نكته ها
    O مسئوليّتِ پاسخگويى انسان در قبال كارهايى كه انجام مى دهد، بارها در قرآن مطرح شده است ، از آن جمله مى فرمايد: (فو ربّك لنسئلنّهم اجمعين ) (692) به پروردگارت سوگند كه از همه ى مردم سؤ ال خواهيم كرد. و يا در جايى ديگر مى خوانيم : (و قفوهم انّهم مسئولون للّه )(693) آنها را متوقّف كنيد، آنها بايد بازخواست شوند. به هر حال در روز قيامت ، از افكار و نيات ، از جوانى و عمر، از درآمد و مصرف ، از انتخاب رهبر و اطاعت از بزرگان ، سؤ ال خواهد شد.
    O سؤ ال : چگونه است كه در آيه ديگرى مى فرمايد: از هيچ جنّ و انسى سؤ ال نمى شود؟ (فيومئذٍ لا يسئل عن ذنبه انس ولا جان ) (694)
    پاسخ : در قيامت صحنه ها متفاوت است و هر صحنه اى شرايط خاص خود را دارد. مثلا در يك موقف وقتى از انسان ها سؤ ال شود، آنها مى توانند با زبان پاسخ ‌گو باشند، امّا در موقف ديگر بر لب هاى آنان مهر مى زنند و ديگر اعضا وجوارح به شهادت بر اعمال مى پردازند.
    پيام ها :
    1 خداوند، مالك حقيقى ومطلق هستى است و مالك در تصرّف در محكومش ، مورد مؤ اخذه واقع نمى شود. (ربّ العرش ... لا يسئل )
    2 كسى مى تواند سؤ ال كند كه طلبى و يا حقّى داشته باشد و هيچ كس از خداوند طلبى و يا بر او حقّى ندارد. (لا يسئل )
    3 كسى مى تواند از خداوند بازخواست كند كه مافوق او و بر او برترى داشته باشد و چنين موجودى نيست . (لا يسئل )
    4 انسان ها در قبال كارهايشان مسئول و متعهّدند. (و هم يسئلون )
    5 سؤ ال ومؤ اخذه ، بهترين نشانه بر مسئوليّت ومهم ترين علامت بر آزادى و اختيار انسان هاست .(695) (وهم يسئلون ) (آرى انسان مجبور بازخواست نمى شود)
    زيرا بازخواست و سؤ ال از شخصى غير مسئول و مجبور، عقلا قبيح است .
    (24) اءَمِ اتَّخَذُواْ مِن دُونِهِ ءَالِهَةً قُلْ هَاتُواْ بُرْهَنَكُمْ هَذَا ذِكْرُ مَن مَّعِىَ وَ ذِكْرُ مَن قَبْلِى بَلْ اءَكْثَرُهُمْ لاَ يَعْلَمُونَ الْحَقَّ فَهُم مُّعْرِضُونَ
    ترجمه :
    آيا آنها (كافران ) بجاى خداوند (يكتا) خدايان ديگرى را گرفته اند؟ (پس به آنان ) بگو: دليل تان را بياوريد. اين (قرآن ) ياد نامه ى پيروان من و ياد نامه ى كسانى است كه پيش از من بوده اند (كه همه بر نداشتن شريك براى خداوند اتفاق كلمه دارند) امّا اكثر مردم ، حقّ را نمى دانند، پس (از آن ) روى گردانند.
    نكته ها
    O على عليه السلام فرمود: همانا با نزول قرآن به پيامبر، علم پيامبران پيشين و علم اوصيا و علم آنچه كه تا قيامت رخ مى دهد، داده شده است . آنگاه حضرت اين آيه را تلاوت كرد كه خداوند به پيامبرش مى گويد:(696) (هذا ذكر مَن معى و ذكر مَن قبلى ... ) بنابراين قرآن ، حاوى علم ما كان و ما يكون است .
    پيام ها :
    1 هر كس از خداى واحد دور شود، در دام خدايان متعدّد مى افتد. (من دونه آلهة )
    2 پيامبر بايد با مردم برخورد استدلالى كند واز آنان برهان بخواهد. (قل هاتوا برهانكم )
    3 توحيد، داراى دليل است ، (لوكان فيهما...) امّا شرك دليلى ندارد.(697) (هاتوا برهانكم )
    4 در اصول عقايد نمى توان تقليد كرد. (هاتوا برهانكم )
    5 توحيد پيام تمام كتب آسمانى است . (ذكر مَن معى وذكر مَن قبلى )
    6 كتب آسمانى مايه زنده شدن فطرت خفته و يادآور دانسته هاى فراموش شده است . (ذكر من معى و ذكر من قبلى )
    7 در فضاى جهل ، نه اقبال اكثريّت ارزش دارد و نه اعراض آنها. (اكثرهم لا يعلمون الحقّ فهم معرضون )
    (25) وَمَآ اءَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ مِن رَّسُولٍ إِلا نُوحِى إِلَيْهِ اءَنَّهُ لاَ إِلَهَ إِلا اءَنَاْ فَاعْبُدُونِ
    ترجمه :
    و پيش از تو هيچ پيامبرى را نفرستاديم مگر آنكه به او وحى كرديم كه معبودى جز من نيست ، پس (تنها) مرا بپرستيد.
    نكته ها
    O اگر چه خداوند در آيه ى 40 سوره احزاب بطور صريح مساءله ى خاتميّت پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله را مطرح فرموده كه (ما كان محمّد اَبا احدٍ من رجالكم ولكن رسول الله و خاتم النبيين ) ولى باز به طرق مختلف بر آن اشاره كرده است . از آن جمله اينكه بيش از 30 مرتبه در عبارت هاى مختلف ، كلمه ى ((من قبلك )) ذكر شده ولى حتّى براى يكبار هم كلمه ى ((من بعدك )) نيامده است .
    پيام ها :
    1 رسالت ، همراه با دريافت وحى است . (ما ارسلنا ... من رسول الاّ نوحى اليه )
    2 توحيد در راءس برنامه همه ى انبياى الهى بوده است . (ما ارسلنا ... الاّ نوحى اليه انّه لا اله الاّ انا)
    3 عمل بايد بر مبناى اعتقاد باشد، اوّل مَبنا، دوّم بِنا. (ابتدا توحيد در الوهيّت ، سپس توحيد در عبادت ) (لا اله الاّ انا، فاعبدون )
    4 انحصار طلبى حقّ در قبال باطل ، شعارى الهى است . (لا اله الاّ انا)
    (26) وَقَالُواْ اتَّخَذَ الرَّحْمَنُ وَلَداً سُبْحَنَهُ بَلْ عِبَادٌ مُّكْرَمُونَ
    ترجمه :
    و (كفّار) گفتند: خداوند رحمان (فرشتگان را براى خود) فرزند گرفته است ! منزّه است او، بلكه (فرشتگان ) بندگانى گرامى هستند.
    (27) لاَ يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِاءَمْرِهِ يَعْمَلُونَ
    ترجمه :
    (فرشتگان ) در كلام بر او سبقت نمى گيرند و (تنها) به فرمان او عمل مى كنند.
    نكته ها
    O اين تفكّر كه فرشتگان ، فرزندان خدا هستند، علاوه بر مشركين ، در ميان يهود و نصارى نيز شايع بوده است .(698)
    O اطلاق كلمه ((مكرمون )) بر فرشتگان از اين جهت است كه آنان اوّلا بندگان خدا هستند و ثانيا اين بندگى همراه با اخلاص است .
    O كلمه ى ((رَحمن )) نزد مشركان نامى شناخته شده براى خداوند بوده است . ((قالوا اّتخذ الرحمن ))
    O شرايط حاكم بر انسان ، در باورها و قضاوت هاى او اثر مى گذارد. چون افراد بشر داراى جسم هستند و خودشان را نيازمند به فرزند مى بينند، درباره ى خداوند مبراى از جسمانيّت و نيازمندى نيز اينگونه فكر مى كنند.
    پيام ها :
    1 به هنگام نقل سخن كفرآميز ديگران ، خداوند را تنزيه كنيم . (والدا سبحانه )
    2 هرگاه به نقل انحرافات ديگران مى پردازيم ، راه حقّ را نيز بيان كنيم . (قالوا بل )
    3 تسليم فرمان خدا بودن ، رمز كرامت بنده است . (مكرمون لا يسبقون للّه )
    (آرى كسانى مورد كرامت واقع مى شوند كه نه در قول و نه در عمل ، از دستور خدا پيشى نگيرند.) (مكرمون لا يسبقون ) للّه
    4 فرشتگان ، ماءموران الهى اند كه تنها به فرمان او عمل مى كنند و هيچگاه بر اوامر او پيشى نمى گيرند. (لا يسبقونه بامره يعملون )
    (28) يَعْلَمُ مَا بَيْنَ اءَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلاَ يَشْفَعُونَ إِلا لِمَنِ ارْتَضَى وَ هُم مِّنْ خَشْيَتِهِ مُشْفِقُونَ
    ترجمه :
    (خداوند) آنچه را كه در (آينده ) پيش روى آنان و يا گذشته ى آنهاست مى داند و آنان (فرشتگان ) جز براى كسى كه خداوند رضايت دهد، شفاعت نمى كنند و از ترس او (پروردگار) بيمناكند.
    نكته ها
    O ((خوف )) يعنى ترس از گناه ، ولى ((خشيت )) به معناى ترس از عظمت الهى است ، ترسى كه با تعظيم و احترام همراه باشد.
    O در روايات آمده است كه مراد از ((من ارتضى )) يعنى كسى كه دين او مورد رضايت است ، هر چند گناهكار باشد، زيرا شخص با ايمان به خاطر توبه اى كه پس از گناه مى كند، مورد لطف قرار گرفته و مشمول شفاعت واقع مى شود.(699)
    پيام ها :
    1 تسليم بى چون و چرا بودن ، در برابر خدايى ارزش دارد كه به همه چيز آگاه است . (بامره يعملون ، يعلم ) توجّه به اينكه خداوند همه چيز را مى داند سبب تسليم همراه با خشيت مى شود.)
    2 علم خداوند نسبت به گذشته و آينده يكسان است ، بخلاف علم انسان كه فقط نسبت به گذشته است . (يعلم ما بين ايديهم و ما خلفهم )
    3 بندگى و تسليم در برابر خداوند، سببِ داشتن مقام شفاعت است . (عبادٌ مكرمون ، لا يسبقونه ، يشفعون )
    4 فرشتگان نيز اهل شفاعت هستند. (لا يشفعون الاّ لمن ارتضى )
    5 شفاعت ، لياقت مى خواهد. كسانى مشمول شفاعت واقع مى شوند كه خداوند از دين آنها راضى باشد. (الاّ لمن ارتضى للّه )
    6 معرفت بيشتر به خداوند بايد سبب خشيت فزونتر باشد. (و هم من خشيته مشفقون ) (مقام عصمت ، مانع از خشيت از خداوند نيست .)
    next page

    fehrest page


    back page

  3. #63
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    next page

    fehrest page


    back page

    (29) وَمَن يَقُلْ مِنْهُمْ إِنِّى إِلَهٌ مِّن دُونِهِ فَذَلِكَ نَجْزِيهِ جَهَنَّمَ كَذَلِكَ نَجْزِى الظَّلِمِينَ
    ترجمه :
    و هر كه از آنها (فرشتگان ) بگويد: من بجاى خداوند، معبود هستم ، پس جزاى او را جهنّم قرار مى دهيم (و) ما اينگونه ستمكاران را كيفر خواهيم داد.
    نكته ها
    O شايد اين آيه ، از اين باب باشد كه : به در بگو تا ديوار بشنود، يعنى مردم بدانيد هر كس حتّى اگر فرشتگان مكّرم (كه اين تصور در مورد آنها محال است ) ديگران را به شرك دعوت كنند بايد منتظر كيفر دوزخ باشند.
    پيام ها :
    1 ادّعاى شرك از هيچ موجودى قابل قبول و بخشش نيست . (و من يقل منهم )
    2 هر كس در برابر خداوند، قد علم و خود را به عنوان شريك مطرح كند، چه طرفدارى بيابد و چه نيابد، كيفر او جهنّم است . (انىّ اله نجزيه جهنّم )
    3 كيفرهاى الهى بر طبق يك سنت و قانون جاويد است . (كذلك )
    4 مشرك ، ظالم است و كيفر ظلم جز دوزخ نيست . (نجزى الظالمين )
    (30) اءَوَلَمْ يَرَ الَّذِينَ كَفَرُوَّاْ اءَنَّ السَّمَوَتِ وَالاَْرْضَ كَانَتَا رَتْقاً فَفَتَقْنَهُمَا وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَآءِ كُلَّ شَىْءٍ حَي اءَفَلاَ يُؤْمِنُونَ
    ترجمه :
    آيا كافران نمى بينند كه آسمان ها و زمين بهم بسته بودند، پس ما، آن دو را از يكديگر باز كرديم و هر چيز زنده را از آب پديد آورديم . آيا (با اين همه ) باز ايمان نمى آورند؟
    نكته ها
    O در اينكه مراد از بسته بودن و سپس باز شدن آسمان ها و زمين چيست ، اقوالى ذكر شده است :
    الف : زمين و آسمان در آغاز خلقت ، يك چيز بودند و آن ، توده ى عظيمى از گازها بود، سپس بر اثر انفجارات درونى و حركت ها، تدريجا از هم جدا شدند.
    ب : مواد اصلى آسمان و زمين در ابتدا يكى بود ولى با گذشت زمان ، شكل جديدى پيدا كردند.
    ج : مراد از بسته بودن آسمان ، نباريدن ومنظور از بسته بودن زمين ، گياه نداشتن است ، خداوند آنها را گشود، از آسمان باران نازل كرد واز زمين گياهان را روياند.(700)
    O سرچشمه ى پيدايش انسان و حيوانات ، آب است . 70 بدن انسان ها و حيوانات از آب است . حيات گياهان ، وابسته به آب است .
    پيام ها :
    1 مشاهده ى طبيعت با هدف ، كليد كسب ايمان است . (اولم ير ... افلا يؤ منون للّه )
    2 جهان طبيعت دوران هاى مختلفى داشته است . (كانتا رتقا ففتقناهما)
    3 در جمود و بسته بودن ، خيرى نيست ، باز شدن سرچشمه ى حيات است . (رتقا ففتقناهما )
    4 سرچشمه ى همه موجودات زنده ، از آب است . (و جعلنا من الماء كل شى ء حى )
    (31) وَجَعَلْنَا فِى الاَْرْضِ رَوَسِىَ اءَن تَمِيدَ بِهِمْ وَجَعَلْنَا فِيهَا فِجَاجاً سُبُلاً لَّعَلَّهُمْ يَهْتَدُونَ
    ترجمه :
    و در زمين ، كوه هاى ثابت و استوار قرار داديم تا (مبادا زمين ) آنها (مردم ) را بلرزاند و در لابلاى كوه ها، (دره ها و) راههاى فراخ پديد آورديم ، شايد كه آنها راه يابند.
    نكته ها
    O كلمه ى ((رواسى )) جمع ((راسيه )) به معناى ثابت است و مقصود از آن در اين آيه ، كوه هاى پابرجا است . كلمه ى ((تَميد)) از ((ميد)) به معناى اضطراب چيزهاى بزرگ است . كلمه ((فجاج )) نيز به راههاى پهن ميان دو كوه گفته مى شود، همانگونه كه راههاى باريك و تنگ بين كوه ها ((شعب )) نام دارد.(701)
    O براى كوه ها، فوائد بسيارى ذكر شده است ، از جمله : نگهدارى برف و ذخيره ى آب براى تابستان ها، جلوگيرى از تندبادهاى ناشى از جابجايى هوا، فراهم آوردن محيط مناسب براى پرورش گياهان و جانوران ، بهره دهى انواع سنگ ها براى بناى ساختمان ، و ...
    O چگونه مى توان باور كرد كه خداوند حكيم براى جلوگيرى از تزلزل زمين ، كوه ها را قرار داده است ، امّا براى پيشگيرى از لغزش انسان ها در برابر حوادث ، اوليا و پيشوايان صبور و قوى قرار نداده باشد؟!
    پيام ها :
    1 آفرينش كوه ها تصادفى نيست ، بلكه بر اساس تدبير الهى است . (جعلنا)
    2 كوه ها مايه ى آرامش زمين اند. زمين بدون وجود كوه ، به خاطر گازهاى درونى و موادّ مذابّ، در معرض لرزشهاى شديد قرار دارد. (رواسى ان تميدبهم )
    3 در لابلاى موانع بزرگ نيز راههاى نجات وجود دارد. (جعلنا فيها فجاجا)
    4 راههاى ميان كوه ها، هم وسيله دستيابى به مناطق ديگر و هم عامل هدايت به حكمت الهى است . (لعلّهم يهتدون )
    (32) وَجَعَلْنَا السَّمَآءَ سَقْفاً مَّحْفُوظاً وَهُمْ عَنْ ءَايَتِهَا مُعْرِضُونَ
    ترجمه :
    وآسمان را سقفى محفوظ قرار داديم ، و آنها از نشانه هاى آن روى گردانند.
    نكته ها
    O زمين داراى دو نوع حفاظت است ، يكى از درون و ديگرى از بيرون . يكى به واسطه كوه ها، از تحركات و فشار گازهاى درونى كه باعث زلزله و لرزشهاى شديد است ، و ديگرى بوسيله هواى آسمان و جوّى كه گرداگرد زمين را فراگرفته است ، از بمباران شبانه روزى شهاب سنگ ها، شعاع كشنده ى نور خورشيد واشعه هاى مرگبار كيهانى كه دائما زمين را در معرض ‍ خطرناك ترين تهديدها قرار مى دهد.
    O شايد مراد از محفوظ بودن آسمان ، حفاظت آسمان ها از آمد و رفت شيطان ها باشد، چنانكه در جاى ديگر مى فرمايد: (و حفظناها من كل شيطان رجيم )(702)
    پيام ها :
    1 آفرينش آسمان روى حساب و هدف است . (جعلنا السماء سقفا محفوظا) للّه
    2 نه تنها زمين كه آسمان ها نيز حفظ مى شوند. (محفوظا ) (حفظ مى شوند از اينكه بر انسان ها سقوط كنند)
    3 آسمان ، هم حافظ است (سقفا) و هم محفوظ. (محفوظاللّه )
    4 آسمان داراى نشانه هايى از قدرت و حكمت الهى است . (آياتها)
    5 هر چه خداوند بر عبرت آموزى و هدايت پذيرى از آيات و نشانه هاى قدرت خويش تاءكيد مى فرمايد، امّا انسان غافل و مغرو از آن اعراض مى كند. (عن آياتها معرضون )
    (33) وَهُوَ الَّذِى خَلَقَ الَّيْلَ وَالنَّهَارَ وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ كُلُّ فِى فَلَكٍ يَسْبَحُونَ
    ترجمه :
    و او كسى است كه شب و روز و خورشيد و ماه را آفريد (كه ) هر يك (از آنها) در مدارى (معيّن )، شناور (و در حركت ) است .
    نكته ها
    O شب نيز همچون روز، مخلوق و مجعول الهى است ، نظير آيه اى كه مى فرمايد: (خلق الموت و الحياة )(703) يعنى مرگ نيز مثل حيات داراى وجودى است كه خداوند آن را خلق فرموده است .
    O در كلمه ى ((كلّ)) در اين آيه چند احتمال است :
    الف : نه تنها خورشيد و ماه ، بلكه همه ى كرات آسمانى در حركت هستند.
    ب : محلّ طلوع خورشيد وماه در مواقع مختلف متعدّد است .(704)
    ج : شب و روز نيز مثل خورشيد و ماه در حركتند، زيرا اگر ما از بيرون از فضاى زمين به كره ى زمين نگاه كنيم ، شب را كه همان سايه ى زمين است ، به صورت يك مخروط و روز را به شكل يك استوانه ى روشن ، در حال گردش به دور زمين خواهيم ديد.(705)
    پيام ها :
    1 بهترين راه خداشناسى ، دقّت در آفريده هاى الهى است . (هو الّذى خلق ...)للّه زيرا طبيعت ، همواره در اختيار همه ى انسان ها قرار دارد.
    2 همه ى كرات داراى مدارى هستند كه در آن حركت مى كنند. (فى كلّ فلك ...للّه )
    (34) وَمَا جَعَلْنَا لِبَشَرٍ مِّن قَبْلِكَ الْخُلْدَ اءَفَإِيْن مِّتَّ فَهُمُ الْخَلِدُونَ
    ترجمه :
    و ما پيش از تو براى (هيچ ) انسانى ، جاودانگى (و زندگى ابدى ) قرار نداديم ، پس آيا اگر تو از دنيا بروى ، آنان ! زندگانى جاويد خواهند يافت ؟!
    (35) كُلُّ نَفْسٍ ذَآئِقَةُ الْمَوْتِ وَنَبْلُوكُم بِالشَّرِّ وَالْخَيْرِ فِتْنَةً وَإِلَيْنَا تُرْجَعُونَ
    ترجمه :
    هر نفسى چشنده مرگ است و ما شما را با مبتلا كردن به بدى هاو خوبى ها آزمايش مى كنيم و بسوى ما باز گردانده مى شويد.
    نكته ها
    O حضرت على عليه السلام درباره ى (نبلوكم بالشرّ و الخير) للّه فرمودند: سلامتى و غنى ، خير، و بيمارى و فقر، شرّ است و هر دو براى امتحان مى باشد.(706)
    سيماى مرگ در قرآن و روايات
    1 آمادگى براى مرگ ، نشانه ى اولياى خداست . (ان زعمتم انكم اولياء للّه من دون الناس فتمنّوا الموت )(707)
    2 جايگاه مرگ در زندگى انسان ها همچون گردنبند بر روى سينه ى دختران است . ((خطّ الموت على وُلد آدم مَخطّ القلاده على جيد الفتاة ))(708)
    3 مرگ ، پايان راه نيست ، بلكه به منزله ى تغيير در حيات و شيوه ى زندگى است ، مانند لباسى كه تعويض مى شود.(709)
    4 هر كس از انسان ها به نحوى از اين جهان رخت برمى بندند، بعضى با سخت ترين حالات و عدّه اى مثل بو كردن گل .(710)
    5 ترس انسان از مرگ مانند ترس راننده اى است كه يا سوخت ندارد ((آهٍ من قلّة الزّاد و طول الطريق ))،(711) يا بار قاچاق و كالاى ممنوعه حمل مى كند (گناهكار است ) و يا آماده ى رانندگى نيست ، وگرنه ترس چرا؟
    پيام ها :
    1 سنّت الهى بر جاويد نبودن انسان در اين جهان است . (ما جعلنا لبشر... الخلد)
    2 اگر بنا باشد انسانى در دنيا همواره زنده بماند، آن شخص ، پيامبر صلى الله عليه و آله خواهد بود. (اءفاين متّ فهم الخالدون )
    3 گرچه خير و شر، هر دو ابزار آزمايش اند، ولى آزمايش با تلخى ها مناسب تر است . (نبلوكم بالشر والخير) (شايد تقدّم ((شرّ)) نيز به همين مناسبت باشد)
    4 آزمايشات الهى سخت و مهم است . (نبلوكم ... فتنه )
    5 با مرگ ، نيست و نابود نمى شويم . (الينا ترجعون )
    (36) وَإِذَا رَءَاكَ الَّذِينَ كَفَرُوَّاْ إِن يَتَّخِذُونَكَ إِلا هُزُواً اءَهَذَا الَّذِى يَذْكُرُ ءَالِهَتَكُمْ وَهُم بِذِكْرِ الرَّحْمَنِ هُمْ كَفِرُونَ
    ترجمه :
    و هرگاه كفّار تورا ببينند، كارى غير از به استهزا گرفتن تو ندارند، (با همديگر مى گويند:) آيا اين است آنكه خدايان شمارا (به بدى ) ياد مى كند؟ در حالى كه (اين كافران ) خودشان ، ياد خداى رحمان را منكرند (و به او كفر مى ورزند).
    نكته ها
    O كفر، انسان را به جايى مى رساند كه منطق قوى و قول معصوم را مسخره مى كند، ولى حاضر نيست كوچك ترين بى احترامى نسبت به سنگ و چوب روا دارد، از اينرو گفتند: (يذكر الهتكم ) در حالى كه منظورشان ((يذكر الهتكم بسوء)) بود.
    O اگر در حوض يا استخر آبى ، لاشه بدبويى افتاده باشد، با آمدن باران ، تعفّن و بدبويى آن بيشتر مى شود. كفر همچون لاشه ى مردارى در روح انسان است كه با ديدن پيامبر لجاجت بيشترى بروز مى دهد.
    پيام ها :
    1 كفّار جز مسخره و تحقير كردن حربه علمى و منطقى ندارند. (ان يتخذونك ... ) (استهزا، نشانه ى ناتوانى از استدلال است .)
    2 كفّار عواطف مردم را عليه پيامبر تحريك مى كردند. (الهتكم )
    3 كسى كه به خباثت درونى مبتلا شد، هرچه بيشتر رهبران الهى را ببيند، بيشتر عقب گرد مى كند. (راءك يتّخذونك )
    (37) خُلِقَ الاِْنْسَنُ مِنْ عَجَلٍ سَاءُوْرِيكُمْ ءَايَتِى فَلاَ تَسْتَعْجِلُونِ
    ترجمه :
    (طبيعت بشر به گونه اى است كه گويا) انسان ، از عجله آفريده شده ، (امّا) من بزودى آياتم را به شما نشان خواهم داد، پس (در تقاضاى عذاب از من ) شتاب مكنيد!
    پيام ها :
    1 تعجيل انسان ها درخواسته هايشان ، بر مشيّت و حكمت الهى تاءثيرى ندارد. (ساءوريكم آياتى فلاتستعجلون )
    2 انسان بر كنترل و مهار غرائز خود توانمند است . (خلق الانسان من عجل ... فلاتستعجلون )
    (38) وَيَقُولُونَ مَتَى هَذَا الْوَعْدُ إِن كُنتُمْ صَدِقِينَ
    ترجمه :
    (كفّار، به پيامبر صلى الله عليه و آله و مؤ منين ) مى گويند: اگر راست مى گوييد، اين وعده (قيامت ) كى فرا مى رسد؟
    پيام ها :
    1 خصلت شتاب زدگى انسان ، زمينه ى پرسش كفّار از زمان تحقّق وعده هاى الهى است . (خلق الانسان من عجل ... يقولون متى هذا الوعد)
    2 كفّار، پيامبر اسلام و طرفدارنشان را دروغگو مى پنداشتند. (ان كنتم صادقين )
    (39) لَوْ يَعْلَمُ الَّذِينَ كَفَرُواْ حِينَ لاَ يَكُفُّونَ عَن وُجُوهِهِم النَّارَ وَلاَ عَن ظُهُورِهِمْ وَلاَ هُمْ يُنصَرُونَ
    ترجمه :
    اگر كفّار مى دانستند زمانى كه (آنروز فرا رسد، ديگر) نمى توانند شعله هاى آتش را از صورت ها و از پشت هايشان دور كنند و (هيچ چيز و هيچ ) كسى آنان را يارى نمى كند، (اين قدر درباره ى قيامت شتاب نمى كردند).
    نكته ها
    O در اين آيه به نمونه اى از عجله ى انسان اشاره شده وآن اينكه كفّار مرتّباً از پيامبر صلى الله عليه و آله سؤ ال مى كردند: قيامت موعود و زمانى كه به خاطر كفرمان عذاب مى شويم ، چه زمانى است ؟ و بدين وسيله مايه ى ناراحتى حضرت مى شدند. خداوند به پيامبر صلى الله عليه و آله تسلى خاطر مى دهد كه اگر آنها از روزى كه نه تنها از پيش روى و از پشت سر، بلكه از همه سوى آتش بر آنان احاطه پيدا خواهد كرد و هيچ راه فرارى هم نخواهند داشت ، آگاه بودند وشتابى در رسيدن آن نداشتند.
    پيام ها :
    1 عجله انسان ، به خاطر جهل است . (لويعلم ... ) (اگر مى دانستند عجله نمى كردند)
    2 علم به خطرات قيامت ، مانع حقّ ستيزى است . (لو يعلم ...)
    3 كفر مانع شفاعت است . (ولاهم ينصرون )
    4 معبودهاى ديگر فاقد هر گونه كارآيى هستند. (ولاهم ينصرون )
    5 كفّار در قيامت ، نه خود توان دور كردن آتش را دارند و نه از جانب بت ها و طاغوت ها به آنان كمكى خواهد شد. (ولاهم ينصرون )
    (40) بَلْ تَاءْتِيِهم بَغْتَةً فَتَبْهَتُهُمْ فَلاَ يَسْتَطِيعُونَ رَدَّهَا وَلاَ هُمْ يُنظَرُونَ
    ترجمه :
    بلكه (اين آتش ) ناگهان به سراغشان خواهد آمد و آنانرا بهت زده خواهد كرد. پس (ديگر) نه قدرت دفع آن را دارند و نه به آنان مهلتى داده خواهد شد.
    پيام ها :
    1 فكر كه مختل شد، توانايى نيز مختل مى شود. (بهت زدگى فكرى ، قدرت را مى گيرد.) (فتبهتهم فلا يستطيعون )
    2 مهلت دادن به كفّار، سنّت الهى در دنياست ، نه آخرت . (ولاهم ينظرون )
    (41) وَلَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِّن قَبْلِكَ فَحَاقَ بِالَّذِينَ سَخِرُواْ مِنْهُم مَّا كَانُواْ بِهِ يَسْتَهْزِءُونَ
    ترجمه :
    و (نگران مباش كه تو را ستهزا مى كنند) همانا پيامبران پيش از تو نيز مورد استهزا قرار گرفتند. امّا آنچه (از وعده هاى الهى ) كه مسخره مى كردند، (سرانجام ) دامان (خود) مسخره كنندگان را گرفت !
    پيام ها :
    1 بشر در طول تاريخ از انبيا بهره مند بوده است . (برسل من قبلك )
    2 شيوه ى كفّار در طول تاريخ تمسخر و استهزا بوده است . (سخروا منهم للّه )
    3 آگاهى از رنجهاى ديگران ، رنجهاى انسان را تسكين مى بخشد. (استهزى ء برسل من قبلك )
    4 كارهاى حكيمانه نبايد به خاطر تمسخر گروهى تعطيل شود. (با اينكه پيامبران مسخره مى شدند، ولى آمدن انبيا تعطيل نشد) (استهزى ء برسل من قبلك )
    5 استهزا، سبب گرفتارى است . (سخروا ... فحاق ...)
    6 كيفر، با گناه سنخيّت دارد. (فحاق بالذين سخروا... ما كانوا يستهزءؤ ن للّه )
    (42) قُلْ مَن يَكْلَؤُكُم بِالَّيْلِ وَالنَّهَارِ مِنَ الرَّحْمَنِ بَلْ هُمْ عَن ذِكْرِ رَبِّهِم مُّعْرِضُونَ
    ترجمه :
    بگو كيست كه شمارا در شب و روز از (عذاب ) خداى رحمان نگاه مى دارد؟! امّا (باز) آنان از ياد پروردگارشان روى مى گردانند.
    پيام ها :
    1 قدرت ها نمى توانند انسان را از خطرات حفظ كنند. (قل مَن يكلؤ كم ... )
    2 انسان دائما نياز به حفاظت و حمايت الهى دارد. (مَن يكلؤ كم ...)
    3 از شيوه هاى موفّق تبليغ ، مخاطب قراردادن وجدان هاست . (قل مَن يكلؤ كم ... )
    4 حفاظت خداوند، دائمى و نسبت به همه حتّى كفّار است . (مَن يكلؤ كم ) للّه
    5 كردار ما به نحوى است كه حتّى سرچشمه ى رحمت را به غضب مى آورد. (من الرحمن ) (حفاظت او بر اساس مهر و رحمت است ) (يكلؤ كم ... من الرحمن )
    6 حفاظت ، از شئون ربوبيّت خداوند است . (يكلؤ كم ربهم ) (از حفاظت آسمان ها تا رام بودن حيوانات ، تا دفاع در برابر ميكروب هايى كه وارد بدن مى شود، صدها نوع حفاظت در هر لحظه برابر انسان وجود دارد).
    7 اگر انسان ها از ياد خداوند اعراض كنند، او نيز از آنها اعراض خواهد كرد. ابتدا خداوند، كافران را مخاطب قرار داد (يكلؤ كم ) ولى بعد گويا از آنان اعراض نموده و آنها را بطور غايب مطرح فرموده است . (بل هم )
    8 انسان لازم است از مربّى واقعى خويش ياد كند، در غير اين صورت سزاوار توبيخ است . (بل هم عن ذكر ربهم معرضون )
    (43) اءَمْ لَهُمْ ءَالِهَةٌ تَمْنَعُهُم مِّن دُونِنَا لاَ يَسْتَطِيعُونَ نَصْرَ اءَنفُسِهِمْ وَلاَ هُم مِّنَّا يُصْحَبُونَ
    ترجمه :
    يا براى آنان (كفّار) خدايانى است كه آنان را در برابر (عذاب ) ما حفظ كند؟ آنان ، (خدايان ساختگى ) قادر بر يارى (و حفظ) خودشان نيستند (تا چه رسد به ديگران )، و از جانب ما نيز همراهى نمى شوند.
    پيام ها :
    1 غير خدا، نه از درون توان دفاع از خويش را دارد و نه از بيرون توان كمك به ديگران . (لايستطيعون نصر...)
    2 نيازمند چگونه مى تواند پرستش شود. (لا يستطيعون نصر انفسهم للّه )
    3 ذات نايافته از هستى بخش ،كى تواند كه شود هستى بخش . (آلهة ... لايستطيعون نصر انفسهم و لا هم منّا يُصحبون )
    (44) بَلْ مَتَّعْنَا هََّؤُلاَ ءِ وَءَابَآءَهُمْ حَتَّى طَالَ عَلَيْهِمُ الْعُمُرُ اءَفَلاَ يَرَوْنَ اءَنَّا نَاءْتِى الاَْرْضَ نَنقُصُهَا مِنْ اءَطْرَافِهَآ اءَفَهُمُ الْغَ لِبُونَ
    ترجمه :
    با اين وجود، ما آنها و پدرانشان را (از نعمت ها) كامياب ساختيم تا آنجا كه عمرشان طولانى شد (و مايه ى غرور وطغيان آنان گرديد). آيا نمى بينند كه ما به سراغ زمين آمده (و با مرگ و فنا) از اطراف آن مى كاهيم ؟ پس آيا ايشان (بر ما) غلبه دارند؟
    نكته ها
    O در اينكه مراد از عبارت ((ننقصها من اطرافها)) كم شدن اطراف زمين چيست ، معانى مختلفى ذكر شده است :
    الف : منظور، مرگ علما وفقدان آنهاست .(712)
    ب : مقصود، انقراض امتها و نابودى ساكنان زمين است .(713)
    ج : با گسترش اسلام ، از مناطق كفر نشين كاسته مى شود.(714)
    د: حجم زمين از نظر جغرافيايى روبه نقصان است .
    پيام ها :
    1 طول عمر وكاميابى به اراده خداست وهيچ معبودى درآن نقش ندارد. (متّعنا)
    2 هر كاميابى ، براى انسان ها و نياكانشان ، نشانه ى لطف الهى نيست . (بل متّعنا ) (عمر طولانى و كاميابى نياكان ، شما را غافل نكند.)
    3 خداوند براى عقوبت كافران عجله اى ندارد. (متعنا)
    4 به هر طول عمرى نبايد دل خوش داشت . (حتى طال عليهم العمر ) خداوند، طول عمر كافران را مهلتى براى ازدياد گناهانشان قرار داده است . (انّما نملى لهم ليزدادوا اثماً) (715)
    5 آگاهى از تاريخ ملّت ها و تمدّن ها و عبرت گرفتن از آن ، مورد ستايش است . (افلا يرون ... )
    6 با مشاهده انقراض پى در پى ملتها، آيا باز هم كفّار، گمان پيروزى دارند؟ (ننقصها من اطرافها، افهم الغالبون )
    (45) قُلْ إِنَّمَآ اءُنذِرُكُم بِالْوَحْىِ وَلاَ يَسْمَعُ الصُّمُّ الدُّعَآءَ إِذَا مَا يُنذَرُونَ
    ترجمه :
    بگو من فقط از طريق وحى به شما هشدار مى دهم . امّا (اى پيامبر، بدان ) كسانى كه (نسبت به شنيدن حقّ) كر هستند، زمانى كه انذار مى شوند، آن را نمى شنوند!.
    پيام ها :
    1 بشارت وهشدار پيامبران بر مبناى آراى شخصى ، حدس ، گمان و خيالات انسانى نيست ، بلكه بر اساس وحى قطعى الهى است . (انّما انذركم بالوحى )
    2 كسانى كه از نعمت هاى الهى ، استفاده صحيح نمى كنند، گويا از آن نعمت بى بهره اند. (الصّم ) يعنى اگر كسى به ظاهر گوش دارد ولى حقّ را نمى شنود و يا چشم دارد ولى حقايق را نمى بيند، در واقع هم كر است و هم كور.
    3 گاهى بى اثر بودن تبليغ به خاطر قابليّت نداشتن مردم است ، نه آنكه در تبليغ كننده يا روش او كمبودى است . (انذركم ... لا يسمع )
    4 از هدايت بعضى بايد ماءيوس شد. (ولا يسمع الصم ... )
    5 بر سيه دل چه سود خواندن وعظ، نرود ميخ آهنين بر سنگ . (ولايسمع الصم الدعاء)
    (46) وَلَئِن مَّسَّتْهُمْ نَفْحَةٌ مِّنْ عَذَابِ رَبِّكَ لَيَقُولُنَّ يَوَيْلَنَآ إِنَّا كُنَّا ظَلِمِينَ
    ترجمه :
    در حالى كه اگر دمى از عذاب پروردگارت به آنان برسد، قطعاً خواهند گفت : اى واى بر ما، همانا ما ستمكار بوديم .
    پيام ها :
    1 كسانى كه با انذار و هشدار انبيا بيدار نمى شوند با شلاق عذاب بيدار خواهند شد. با پيش آمدن ساده ترين خطرها، همه ى غرورهاى ادّعايى ، درهم مى شكند و وجدان هاى خفته بيدار مى شود. (لئن مستهم نفحة )
    2 ستمگران ، روزى به ظلم و ستم خويش اعتراف خواهند كرد. (ليقولنّ للّه )
    3 كسانى كه نسبت به هشدار انبيا بى تفاوتند ظالمند. (لايُسمع الصُمّ... انّاكنّا ظالمين )
    (47) وَنَضَعُ الْمَوَزِينَ الْقِسْطَ لِيَوْمِ الْقِيَمَةِ فَلاَ تُظْلَمُ نَفْسٌ شَيْئاً وَ إِن كَانَ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِّنْ خَرْدَلٍ اءَتَيْنَا بِهَا وَكَفَى بِنَا حَسِبِينَ
    ترجمه :
    و ما براى روز قيامت ، ترازوهاى عدل برپا خواهيم كرد، پس (در آن روز) هيچ ستمى به احدى نخواهد شد و اگر (عملى ) همسنگ دانه ى خردلى (هم ) باشد، ما آن را (براى محاسبه ) خواهيم آورد و (همين قدر در دقّت محاسبات ) كافى است كه ما حسابرس باشيم .
    نكته ها
    O اين آيه بشارتى به نيكوكاران و هشدارى به خلافكاران است كه اعمال شما بى كم و كاست ، كيفر و پاداش داده مى شود، چنانكه فيض كاشانى مى گويد:
    هشدار كه هر ذرّه حسابست در اينجاgggggديوان حسابست و كتابست در اينجا
    O ((خَردل )) نام گياهى است كه دانه هاى بسيار ريز سياه دارد و در كوچكى و حقارت ، ضرب المثل شده است .
    O ((ميزان )) به معناى وسيله ى سنجش ، بارها در قرآن مجيد مطرح شده و مورد تاءكيد خداوند متعال قرار گرفته است . ناگفته پيداست كه سنجش هر چيزى با وسيله اى متناسب با آن صورت مى پذيرد، مثلاً براى سنجش درجه ى هوا، آن را با دماسنج ، براى اندازه گيرى طول ، آن را با متر و براى سنجش وزن اشيا، آن را با كيلو محاسبه مى كنند. بديهى است كه براى سنجيدن انسان و اعمال او نيز از وسيله اى متناسب با او كه همان انسان كامل است استفاده شود، همانطور كه در روايات آمده است : امامان معصوم و انبيا و اوصيا عليهم السلام موازين قسط هستند. (716) و در زيارتنامه ى اميرالمؤ منين علىّ عليه السلام نيز مى خوانيم : ((السلام على ميزان الاعمال ))(717)
    O سؤ ال : اگر واقعاً محاسبات خداوند، اينچنين دقيق است ، پس ديگر عفو و كرم الهى چه جايگاه و توجيهى دارد؟!
    پاسخ : حسابرسى يك اصل است و لطف و بخشش اصل ديگر كه هر كدام در جاى خود محفوظ است و منافاتى با ديگرى ندارد.
    O سؤ ال : در بعضى آيات آمده است كه خداوند براى گروهى از مردم ، ميزانى برپا نمى كند، (فلانقيم لهم يوم القيامة وزنا) آيا ميزان براى افراد خاصّى خواهد بود؟
    پاسخ : خير، ميزان براى همه ى انسان ها اقامه خواهد شد، امّا از آنجا كه ميزان براى محاسبه ى اعمال است وقتى تبهكارى چيزى در بساط ندارد تا ارائه كند و جهنّمى بودنش قطعى و مسلم است ، ديگر نيازى به برپايى ميزان نيست و سنجش بى معناست .(718)
    پيام ها :
    1 هر چيز، هر شخص و هر عملى كه قابليّت سنجش داشته باشد، براى خود ميزانى خواهد داشت . (الموازين )
    2 حساب خداوند بسيار دقيق است . (مثقال حبة من خردل )
    3 اعمال انسان در نظام آفرينش محو نمى شود و در قيامت با آن روبرو هستيم . (اتينا بها )
    4 خدا، هم عالم است (اتينا بها) ، هم عادل (القسط )، وهم حسابرس . (حاسبين )
    (48) وَلَقَدْ ءَاتَيْنَا مُوسَى وَهَرُونَ الْفُرْقَانَ وَضِيَآءً وَذِكْراً لِّلْمُتَّقِينَ
    ترجمه :
    وهمانا ما به موسى و هارون ، فرقان ونور وتذكّرى براى اهل پروا عطا كرديم .
    (49) الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُم بِالْغَيْبِ وَهُم مِّنَ السَّاعَةِ مُشْفِقُونَ
    ترجمه :
    (همان ) كسانى كه از پروردگارشان در نهان مى ترسند و همانانى كه از قيامت در هراسند.
    نكته ها
    O همان گونه كه اهداف كلّى انبيا يكى است ، صفات كتب آسمانى آنان نيز يكسان است . صفاتى كه در اين آيه براى كتاب تورات ذكر شده ، در آيات ديگر، براى قرآن هم آمده است :
    الف : فرقان ، (تبارك الذى نزل الفرقان على عبده )(719) (((فرقان )) به خبرى گفته مى شود كه به واسطه ى آن ، حقّ از باطل شناخته مى شود.)
    ب : ضياء (نور)، (و انزل اليكم نوراً مبينا) (720)
    ج : ذكر، (انّا نحن نزلنا الذكر )(721)
    پيام ها :
    1 لازم نيست كه هر پيامبرى براى خود كتابى جداگانه داشته باشد، چنانكه موسى و هارون ، هر دو پيامبر، ولى يك كتاب داشتند و آن تورات بود. (آتينا موسى و هارون ...)
    2 براى توفيق در يك حركت ، انسان به چند چيز نياز دارد:
    الف : شناخت راه از بيراهه . (الفرقان )
    ب : نورى كه در پرتو آن ببيند و به پيش برود. (ضياءً)
    ج : توجّه و عنايت به هدف ، تا از مسير اصلى ، منحرف نگردد.(722) (ذكرا )
    3 براى بهره مندى از هدايت انبيا بايد به روحيه تقوى مجهّز شد. (ذكراً للمتقين )
    4 نشانه ى تقوى ، خداترسى ونگرانى از قيامت است . (للمتّقين الذين يخشون ربّهم ... من الساعة مشفقون )
    (50) وَهَذَا ذِكْرٌ مُّبَارَكٌ اءَنزَلْنَهُ اءَفَاءَنتُمْ لَهُ مُنكِرُونَ
    ترجمه :
    و اين (قرآن )، مبارك ذكرى است كه ما آن را (براى شما) نازل كرديم ، آيا شما آن را انكار مى كنيد؟!
    نكته ها
    O در مبارك بودن قرآن همين بس كه توانسته است در مدّت كوتاهى ، انسان هاى بسيارى را از شرك به توحيد، از تفرقه به وحدت ، از جهل به علم ، از توحش به تمدن ، از اسارت به امارت ، از آلودگى به نظافت ، از فقر به غنا، از ركود به حركت ، از خرافات به حقايق ، از ذلت به عزّت ، از پيروى طاغوت به اطاعت معصوم ، از غفلت به هوشيارى ، از تزلزل به ثبات ، از كفر به ايمان و در يك كلمه ، از ظلمات به نور برساند.
    O در آيه قبل براى تورات تنها كلمه ((ذكر)) بكار رفت ، ولى در اين آيه قرآن را ((ذكرٌ مباركٌ)) مى داند، البتّه صفت فرقان ونور در آيات ديگر براى قرآن نيز آمده است .
    پيام ها :
    1 قرآن ، كتابى است كه تذكّراتش مى تواند ميليونها دل را در عصرها و نسل هاى مختلف ، به خود جذب كند. (ذكر مبارك )
    2 بركت قرآن ، قابل انكار نيست . (اءفانتم له منكرون )
    (51) وَلَقَدْ ءَاتَيْنَآ إِبْرَهِيمَ رُشْدَهُ مِن قَبْلُ وَكُنَّا بِهِ عَلِمِينَ
    ترجمه :
    و همانا ما پيش از اين ، ابراهيم را به رشد و كمال خود رسانديم ، و (البتّه ) ما به (شايستگى هاى ) او آگاه بوديم .
    (52) إِذْ قَالَ لاَِبِيهِ وَقَوْمِهِ مَا هَذِهِ التَّمَاثِيلُ الَّتِى اءَنتُمْ لَهَا عَكِفُونَ
    ترجمه :
    آن زمان كه به پدرش (عمويش ) و قومش گفت : چيست اين (صورت ها و) مجمسه هاى بى روحى كه شما همواره آنها را پرستش مى كنيد؟
    (53) قَالُواْ وَجَدْنَآ ءَابَآءَنَا لَهَا عَبِدِينَ
    ترجمه :
    (آنان در پاسخ ) گفتند: ما پدرانمان را بر پرستش آنها يافته ايم !
    (54) قَالَ لَقَدْ كُنتُمْ اءَنتُمْ وَءَابَآؤُكُمْ فِى ضَلَلٍ مُّبِينٍ
    ترجمه :
    (ابراهيم ) گفت : به تحقيق كه شما و پدرانتان در گمراهى آشكار بوده و هستيد!
    نكته ها
    O در آيات گذشته ، سخن پيرامون تورات و قرآن بود، امّا در اين آيه خداوند مى فرمايد: فرستادن پيامبران و كتب آسمانى ، مسئله جديدى نيست و ما پيش از اينها نيز در زمان ابراهيم عليه السلام برنامه ى دعوت منحرفان را داشتيم .
    O با نگاهى به تاريخچه بت پرستى ، بدست مى آيد كه ساختن مجسّمه در ابتدا، جنبه يادبود بزرگان را داشته كه تدريجاً حالت قداست به خود گرفته و به صورت پرستش ‍ آنها درآمده است .(723)
    O كلمه ى ((تماثيل )) جمع ((تمثال )) به معناى مجسّمه هاى بى روح است .
    پيام ها :
    1 انبيا پيش از مبعوث شدن ، مورد توجّه خداوند هستند. (من قبل وكنّا به عالمين )
    2 رشد واقعى آن است كه انسان را به يكتاپرستى برساند. (رشده ... اذ قال لابيه ...)
    3 حضرت ابراهيم خود آمادگى پذيرش رشد را داشت . (رشده ) و نفرمود: ((رشداً)). (استعدادها وظرفيت هاى وجودى انسان ها براى رشد متفاوت است )
    4 در نهى از منكر، شرط سنّى وجود ندارد. (قال لابيه )
    5 نهى از منكر را از نزديكان خود شروع كنيم . (قال لابيه )
    6 در نهى از منكر، تعداد ملاك نيست ، گاه مى بايست يك نفر در مقابل يك گروه قرار گيرد. (قال لابيه و قومه )
    7 در نهى از منكر، ابتدا به نهى از بزرگ ترين منكرات بپردازيم . (قال ما هذه التماثيل )
    8 يكى از شيوه هاى موفّق در نهى از منكر، مخاطب قرار دادن وجدان هاست . (ما هذه التماثيل )
    9 باطل ها و منكرات را تحقير كنيم . (ما هذه التماثيل )
    10 در نهى از منكر، مردم را از شخصيّت و كرامت انسانى شان آگاه سازيم . (انتم لها عاكفون ) و نفرمود (تعكفونها )
    11 جلوه رشد در مبارزه با خرافات و ترك آن است . (رشده اذقال ...)
    12 پدران ، زمينه ساز انحرافات نسل خود هستند. (وجدنا آباءنا )
    13 رفتار نياكان در تربيت فرزندان مؤ ثر است ، هرچند برآن سفارش هم نكنند. (وجدنا آباءنا)
    14 تقليد كوركورانه ، مذموم و ممنوع است . (انتم و آباءكم )
    15 در نهى از منكر، خجالت كشيدن ، كنايه گويى و رودربايستى ، جايگاهى ندارد. (انتم و آباءكم فى ضلال مبين )
    16 نه قدمت و نه كثرت ، هيچكدام دليلى بر حقّانيت نيست . (انتم و آباءكم فى ضلال مبين )
    17 در عقائد بايد تكيه گاه استدلال باشد نه راه نياكان . (وجدنا آباءنا... آباءكم فى ضلال مبين )
    18 تعصّب كور بر رفتار نياكان ، ممنوع است . (وجدنا آباءنا )
    19 گمراهى ، درجاتى دارد. (ضلال مبين )
    (55) قَالُوَّاْ اءَجِئْتَنَا بِالْحَقِّ اءَمْ اءَنتَ مِنَ اللَّعِبِينَ
    ترجمه :
    (مشركين به ابراهيم ) گفتند: آيا تو سخن حقّى براى ما آورده اى يا اينكه شوخى مى كنى ؟!
    (56) قَالَ بَل رَّبُّكُمْ رَبُّ السَّمَوَتِ وَالاَْرْضِ الَّذِى فَطَرَهُنَّ وَاءَنَاْ عَلَى ذَلِكُم مِّنَ الشَّهِدِينَ
    ترجمه :
    (ابراهيم ) گفت : البتّه (كه حقّ مى گويم و) پروردگار شما (همان ) پروردگار آسمان ها و زمين است كه آنها را بوجود آورده و من (نيز) بر اين حقيقت از گواهانم .
    نكته ها
    O كلمه ((حقّ)) در مقابل كلمه ((لاعب )) به معناى جدّى بودن است ، يعنى آيا جدّى مى گويى يا شوخى مى كنى ؟
    پيام ها :
    1 كسانى كه نسل در نسل با تقليدهاى كوركورانه خود منحرف شده اند، پذيرش يكباره ى حقّ برايشان آسان نيست . (اجئتنا بالحقّ ام ... )
    2 ربوبيّت و تربيت پروردگار، مخصوص انسان ها نيست ، بلكه شامل همه هستى است . (ربكم رب السموات و الارض )
    3 پروردگار همه ى هستى يكى است . (ربكم رب السموات و الارض للّه )
    (بر خلاف عقيده كسانى كه براى هر يك از آسمان ها و زمين و انسان ، پروردگارى قائل هستند.)
    4 مردان خدا در عقيده ى حقّ خويش تنها نيستند، بلكه خود را به همه ى موحدان تاريخ و فرشتگان الهى متصل مى بينند. (من الشاهدين )
    (57) وَتَاللّهِ لاََكِيدَنَّ اءَصْنَمَكُم بَعْدَ اءَن تُوَلُّواْ مُدْبِرِينَ
    ترجمه :
    و به خداوند سوگند كه در غياب شما، نقشه اى براى (نابودى ) بت هايتان خواهم كشيد.
    نكته ها
    O در اينكه حضرت ابراهيم عليه السلام اين جمله جسورانه را چگونه بيان فرموده ، بين مفسّران اختلاف است ، بعضى همچون صاحبان تفاسير صافى و الميزان برآنند كه اين جمله بطور علنى اظهار نشده و حضرت آن را به صورت سرّى بيان داشته است ، زيرا متعقدند كه ادعاى صريح مبارزه بر عليه خدايان ريز و درشت يك ملّت ، آن هم در روز اوّل و يك تنه برخلاف احتياط است ، امّا به نظر مى رسد كه چنين نيست و حساب مردان خدا از محاسبات عادّى ما انسان ها جداست و هيچ چيز نمى تواند مانع راه روشن و رسالت الهى آنان گردد.
    مگر در آيات قبل نخوانديم كه ابراهيم عليه السلام آشكارا به مردم فرمود: ((انتم وآباءكم فى ضلال مبين )) مگر حضرت زينب كبرى عليها السلام در حال اسارت در شام به يزيد نفرمود: ((انّى اَستصغِرك )) من تورا حقير مى دانم وسپس رگبار انتقاد را نثار حكومت او كرد؟
    مگر امام خمينى قدس سره در اوج سلطنت جائرانه و سراپا مسلح شاه كه همه ى قدرت هاى داخلى و حمايت هاى خارجى را پشتيبان خود داشت نفرمود: ((شاه بايد برود)) و مگر به جانشين شاه نفرمود: ((من توى دهن اين دولت مى زنم )) مگر به استكبار مسلّط جهانى ، آمريكا نفرمود كه : ((آمريكا هيچ غلطى نمى تواند بكند)) به راستى اين جملات باكدام ملاحظات سياسى واحتياطات معمولى سازگار است ؟
    O بعضى معتقدند كه براى برخورد با مظاهر و عوامل فساد بايد با آنها مبارزه ى منفى كرد، همانطور كه يكى از بزرگان نسبت به سينماهاى زمان طاغوت كه وسيله اى جدّى در انحراف نسل جوان بود اظهار مى داشت كه اگر مردم به سينما نروند خود بخود تعطيل مى شود، امّا آيه فوق اين تفكّر را محكوم مى كند و اصرار دارد كه بايد مايه ى فساد برچيده شود. چنانچه حضرت موسى عليه السلام گوساله طلايى را آتش زد و پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله مسجد ضرار پايگاه منافقان را تخريب كرد.
    پيام ها :
    1 ايمان به هدف ويقين بدرستى راه ، انسان را قدرتمند مى سازد. (تالله لاكيدنّ)
    2 كارهاى بزرگ به طراحى هاى مهم نيز نياز دارد. (لاكيدنّ ) كلمه ((اكيدنّ)) از ((كيد)) به معناى تدبير و طرّاحى است .
    3 قاطعيّت ، لازمه ى يك رهبرى موفّق است . (تالله لاكيدنّ) قسم با كلمه ى (تا للّه ) از قسم با كلمه ى (واللّه ) شديدتر است .(724)
    4 پيامبران با اتصال به منبع وحى ، به تنهايى قدرت برنامه ريزى دارند. (لاكيدن )
    5 مبارزه حضرت ابراهيم با بت ها كاملاً جدّى بود و قصد ارعاب نداشت . (لاكيدن ) (حرف ((لام )) و نون مشدّد، نشانه ى حتمى بودن است .)
    6 كثرت و تعدّد بت ها، مانع تدبير و تصميم ابراهيم نشد. (اصنامكم للّه )
    7 اگر حضور بت پرستان نباشد، همه بت ها در برابر يك تبر نيز عاجزند. (بعد ان تولّوا مدبرين ) در واقع ، اين بت پرستان هستند كه محافظت بت ها را به عهده دارند، نه بت ها حفاظت آنها را!!
    8 براى اجراى اهداف بزرگ ، گاه حضور مردم لازم است . (و ان يحشرالناس ضحى ) و گاه عدم حضور آنان شرط است . (بعد ان تولوا مدبرين )
    9 تا بت باشد، گرايش به بت پرستى نيز خواهد بود، پس بايد بت ها را نابود كرد. (لاكيدنّ اصنامكم )
    (58) فَجَعَلَهُمْ جُذَذاً إِلا كَبِيراً لَّهُمْ لَعَلَّهُمْ إِلَيْهِ يَرْجِعُونَ
    ترجمه :
    پس (سرانجام ، ابراهيم در يك فرصت مناسب ) همه آنها، جز بزرگشان را كاملاً خرد كرد تا شايد آنها به سراغ آن بيايند (و وجدان هاى خفته ى آنها بيدار شود).
    (59) قَالُواْ مَن فَعَلَ هَذَا بَِالِهَتِنَآ إِنَّهُ لَمِنَ الظَّلِمِينَ
    ترجمه :
    گفتند: چه كسى با خدايان ما اين چنين كرده ؟ قطعاً او از ستمكاران است .
    (60) قَالُواْ سَمِعْنَا فَتىً يَذْكُرُهُمْ يُقَالُ لَهُ إِبْرَهِيمُ
    ترجمه :
    گفتند: شنيده ايم جوانى كه به او ابراهيم مى گويند، آن (بت )ها را (به بدى ) ياد مى كرد.
    نكته ها
    O حضرت ابراهيم عليه السلام روزى كه همه ى مردم از شهر بيرون مى رفتند، با آنها نيز همراه شد، امّا در ميانه راه با عنوان كردن عذرى به شهر بازگشت و با فرصت مناسب بدست آمده ، هدف خويش را عملى ساخت .
    O كلمه ((جذاذ)) بمعناى قطعه قطعه شدن است .
    O اگر چه پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله نيز در روز فتح مكّه حدود 360 بت را شكست ، امّا اين كار به اتّفاق همراهان و لشكريان ايشان بود، ولى حضرت ابراهيم عليه السلام به تنهايى و يك تنه آن همه بت را خرد كرد.
    O شايد اگر حضرت ابراهيم بت بزرگ را هم مى شكست ، با جريحه دار كردن كامل احساسات آنان ، نه تنها به مقصود خود دست نمى يافت ، بلكه نتيجه معكوس مى گرفت و زمينه تفكّر بكلّى از ميان مى رفت . (الاً كبيراً لهم )
    پيام ها :
    1 بت شكنى ، از جمله وظايف اصلى پيامبران الهى است . (فجعلهم جذاذا) للّه
    2 اگر استدلال و موعظه فايده اى نبخشد، نوبت به برخورد انقلابى مى رسد. (فجعلهم جذاذا )
    3 قدرت جسمانى و جسارت ، يك ارزش ، و ناتوانى و زبونى يك نقيصه است . (فجعلهم جذاذا)
    4 براى بيدار كردن افكار عمومى و محو شرك ، تلف كردنِ برخى اشيا و اموال لازم است . (بت هاى زمان ابراهيم و گوساله سامرى داراى قيمت و ارزشى بودند). (فجعلهم جذاذا )
    5 بت از احترام ومالكيّت ساقط است وشكستن آن جايز است . (فجعلهم جذاذاللّه )
    6 بت هاى بزرگ ، در ديد بت پرستان بزرگ است نه در نزد موحّدان . (كبيراً لهم )
    7 شكستن بت ها مقدّمه رهايى فكر از جمود و فراهم آمدن زمينه ى سؤ ال و جواب است . (لعلهم اليه يرجعون )
    8 عقيده ى انحرافى ، انسان را دچار قضاوت انحرافى مى كند. (انه لمن الظالمين )
    (گاهى انسان چنان سقوط مى كند كه بالاترين ظلم (شرك ) را حقّ، و روشن ترين حقايق (توحيد) را ظلم مى پندارد)
    9 كفّار، ابتدا حضرت ابراهيم عليه السلام را ظالم معرفى كردند تا بتوانند براحتى او را محاكمه كنند. (انه لمن الظالمين )
    10 فرياد مبارزه و ظلم ستيزى ابراهيم عليه السلام به همه جا رسيده بود. (سمعنا)
    11 جوانان هم مى توانند در راه حقّ، موج آفرينى كنند. (فتىً )
    12 حضرت ابراهيم عليه السلام قبل از عمليات تخريب ، با تبليغات خود زمينه انقلاب عليه بت ها را فراهم آورده بود. (يذكرهم )
    next page

    fehrest page


    back page

  4. #64
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    next page

    fehrest page


    back page

    (61) قَالُواْ فَاءْتُواْ بِهِ عَلَى اءَعْيُنِ النَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَشْهَدُونَ
    ترجمه :
    (بزرگان قوم ) گفتند: پس او را در پيش چشم مردم بياوريد تا آنها (بر مجرم بودن او) گواهى دهند.
    (62) قَالُوَّاْ ءَاءَنتَ فَعَلْتَ هَذَا بَِالِهَتِنَا يََّإِبْرَا هِيمُ
    ترجمه :
    گفتند: اى ابراهيم ! آيا تو با خدايان ما اين چنين كرده اى ؟
    (63) قَالَ بَلْ فَعَلَهُ كَبِيرُهُمْ هَذَا فَسْئَلُوهُمْ إِن كَانُواْ يَنطِقُونَ
    ترجمه :
    (ابراهيم ) گفت : بلكه اين بزرگشان آن را انجام داده است . پس از خودشان بپرسيد اگر سخن مى گويند!!
    نكته ها
    O سؤ ال : آيا اين جمله ى حضرت ابراهيم كه فرمود: ((بت بزرگ چنين كرده است )) دروغ نيست ؟ و اگر هست چگونه بايد آن را توجيه كرد؟ زيرا ابراهيم عليه السلام پيامبر و معصوم است و هرگز دروغ نمى گويد.
    پاسخ : در تفسير اين جمله ، نظرات و مطالب مختلفى ارائه شده است كه ما به بعضى از آنها اشاره مى كنيم :
    الف : حضرت ابراهيم ، دروغ نگفت ، زيرا اگر چه اين عمل را به بت بزرگ نسبت داد، ولى چون قرينه وجود دارد كه حضرت از اين سخن قصد جدّى نداشته و مى خواسته اين عقيده ى باطل را به رخ آنها بكشد، لذا دروغ محسوب نمى شود زيرا دروغ در جايى است كه قرينه اى همراه كلام نباشد، از اين روى اگر به هنگام ورود آدم كودنى بگويند: بوعلى سينا آمد، آن را دروغ به حساب نمى آورند.(725)
    ب : حضرت ابراهيم باصطلاح ((توريه )) كرده ومرادش از ((كبيرهم )) خدا بوده است .
    ج : حضرت دروغ گفت ، ولى از آنجا كه دروغ در مواردى مثل اصلاح ذات البين جايز است و حكم آن تابع مصلحت و مفسده مى باشد، چه مصحلتى از اين بالاتر كه حضرت با كلامش ، افكار جامد انسان ها را تكان داده است ؟(726)
    د: اين خبر، مشروط به نطق بت هاست ، يعنى اگر بت ها سخن گويند، بت بزرگ نيز اين كار را كرده است ، مثل آنكه پيرمردى بگويد، من الان كودكم اگر هيچ گياهى در زمين نباشد، يعنى حال كه گياه وجود دارد، پس من كودك نيستم .(727)
    O احضار ابراهيم عليه السلام در برابر مردم و درخواست گواهى از آنان ، يك جوسازى و ايجاد زمينه براى قتل او بود. (فاءتوا به على اعين الناس ‍ لعلهم )
    پيام ها :
    1 بت پرستان نيز براى يقين به جرم وتكميل پرونده وقضاوت نهايى ، به مسئله ى گواهى مردم اعتماد دارند. (لعلهم يشهدون )
    2 بزرگى كار ابراهيم عليه السلام به اندازه اى بود كه بت پرستان نيز ناچار به تعظيم شدند. به جاى عبارت (يقال له ابراهيم ) در آيه گذشته كه حاكى از گمنامى و حقارت بود، در اين آيه او را رسماً با اسم خودش كه نشان از بزرگى و شناخت داشت خطاب كردند. (يا ابراهيم )
    3 استهزا وطعنه بر خرافات ، در مواردى لازم است . (بل فعله كبيرهم )
    4 فيلمسازى ، اجراى تئاتر و نمايش و نقش بازى كردن براى بيدارى اذهان ، كارى پسنديده و جايز است . (فجعلهم جذاذا بل فعله كبيرهم )
    (64) فَرَجَعُوَّاْ إِلَى اءَنفُسِهِمْ فَقَالُوَّاْ إِنَّكُمْ اءَنتُمُ الظَّلِمُونَ
    ترجمه :
    پس به (وجدان هاى ) خود بازگشتند، پس (به يكديگر يا به خويش ) گفتند: هر آينه شما خودتان ستمگر و ظالميد.
    (65) ثُمَّ نُكِسُواْ عَلَى رُءُوسِهِمْ لَقَدْ عَلِمْتَ مَا هََّؤْلاَ ءِ يَنطِقُونَ
    ترجمه :
    سپس سرهايشان را به زير انداختند (و باشرمندگى گفتند: اى ابراهيم !) براستى تو خود مى دانى كه اينها (حرف نمى زنند و) اهل سخن گفتن نيستند.
    پيام ها :
    1 بيدار كردن وجدان ها، خوديابى ، بازگشت به خويشتن و توجّه به فطرت ، از اهداف عمده انبياست . (بل فعله كبيرهم ... فرجعوا الى انفسهم )
    2 شرك ، ازخود بيگانگى و توحيد، خوديابى است . (فرجعوا الى انفسهم للّه )
    3 در وقت بيدارى افكار، هر خلافكارى تقصير را به گردن ديگران مى اندازد. (انّكم انتم الظالمون ) چنانكه در قيامت نيز گناهكاران و مجرمين به يكديگر مى گويند: (لولا انتم لكنّا مؤ منين )(728)
    4 تاريخ ، فطرت و وجدان ، از جمله عوامل روشن كننده ى حقايق اند. (رجعوا الى انفسهم انتم الظالمون ) كسانى كه تا ديروز، ابراهيم را ظالم مى دانستند (من فعل هذا بالهتنا انه لَمن الظالمين ) امروز با مراجعه به وجدان هاى خود، خويشتن را ظالم مى دانند. (انكم انتم الظالمون )
    (66) قَالَ اءَفَتَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللّهِ مَا لاَ يَنفَعَكُمْ شَيْئاً وَلاَ يَضُرُّكُمْ
    ترجمه :
    (ابراهيم ) گفت : پس آيا شما بجاى خداوند چيزى را مى پرستيد كه هيچ سودى براى شما ندارد و هيچ زيانى به شما نمى رساند؟!
    (67) اءُفٍّ لَّكُمْ وَلِمَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللّهِ اءَفَلاَ تَعْقِلُونَ
    ترجمه :
    اُف بر شما و بر هر چه كه غير از خدا پرستش مى كنيد، آيا نمى انديشيد؟!
    (68) قَالُواْ حَرِّقُوهُ وَانصُرُوَّاْ ءَالِهَتَكُمْ إِن كُنتُمْ فَعِلِينَ
    ترجمه :
    (امّا مشركان لجوج و متعصّب ) گفتند: اگر مى خواهيد كارى انجام دهيد! او را بسوزانيد و خدايانتان را يارى كنيد.
    (69) قُلْنَا يَنَارُ كُونِى بَرْداً وَسَلَماً عَلَى إِبْرَهِيمَ
    ترجمه :
    (و سرانجام آتشى فراهم آورده و ابراهيم را به درون آن انداختند، امّا ما) گفتيم : اى آتش ! بر ابراهيم سرد و سلامت باش .
    (70) وَاءَرَادُواْ بِهِ كَيْداً فَجَعَلْنَهُمُ الاَْخْسَرِينَ
    ترجمه :
    و (اگر چه ) آنان براى او (تدبير بد و) كيدى را اراده كردند، ولى ما آنها را از زيانكارترين (مردم ) قرار داديم .
    نكته ها
    O مردان خدا اهداف مقدّس خود را در هر شرايطى دنبال مى كنند و لحظه اى آرام نمى گيرند، هرچند تلاشهاى آنان در قالب هاى متفاوتى صورت پذيرد. حضرت ابراهيم عليه السلام در مسير رسالت الهى خويش ابتدا به سراغ عمو و قومش مى رود و آنانرا به سوى توحيد و يكتا پرستى دعوت مى كند و چون نتيجه اى حاصل نمى شود در دوّمين مرحله به سراغ بت ها مى شتابد و همه آنها را درهم مى شكند، آنگاه فطرتشان را مخاطب قرار داده و به بيدار كردن آنان مى پردازد و سرانجام پس از اندرز و توبيخ ، آنها را به تعمق و انديشه وامى دارد.
    O در ماجراى پرتاب حضرت ابراهيم به درون آتش ، مطالب زيادى در تفاسير آمده است ، از جمله اينكه مشركان با كمك و راهنمايى شيطان منجنيق ساختند، ولى آن حضرت با توكّل بى نظيرش به خداوند، از احدى از فرشتگان حتّى جبرئيل كمكى نگرفت ودر آن هنگام به مناجات و راز و نياز با پروردگار و توسّل به محمّد و آل محمّد عليهم السلام مشغول بود.
    O واژه ((اخسرين )) در قرآن به كسانى اطلاق شده است كه كار بدى را انجام مى دهند امّا گمان مى كنند كه كارشان خوب است ، پس زيانِ خود را درك نمى كنند، تا در پى جبران آن باشند.
    O امام صادق عليه السلام فرمودند: وقتى خداوند به آتش امر كرد: (كونى بردا) دندان هاى ابراهيم از شدّت سرما (در ميان آتش نمروديان ) به هم مى خورد، تا آنكه گفته شد: (و سلاما )(729)
    پيام ها :
    1 يكى از شيوه هاى دعوت مردم به دين ، آگاه كردن آنان به ضرر بى دينى است . (لاينفعكم و لا يضركم )
    2 سرچشمه و انگيزه ى عبادت ، دستيابى به خير و يا نجات از شر است كه بت ها بر هيچكدام قادر نيستند. (لاينفعكم شيئاً و لا يضركم )
    3 اگر زمينه مناسبى براى بيدارى پيدا شد بايد منحرفان را تحقير كرد. (اُفٍ لكم و لما تعبدون من دون الله )
    4 عواطف بايد تحت الشعاع مكتب باشد. (افّ لكم ) با توجّه به اينكه عموى او نيز بت پرست بود.
    5 بت پرستى با عقل سازگار نيست . (افلا تعقلون ؟) (افراد بى خرد لجوج سزاوار توبيخ هستند) (افلا تعقلون )
    6 توحيد، انديشه اى عقلانى است . (افلا تعقلون )
    7 كسانى به زور متوسل مى شوند كه از عقل و منطق بى بهره اند. (حرّقوه للّه )
    8 مردان خدا تا پاى جان بر اهداف خود پايدار هستند. (حرّقوه ) سوزاندن ، سخت ترين نوع قتل است .
    9 بقاى شرك با نابودى موحّدان امكان پذير است . (حرّقوه وانصروا آلهتكم للّه )
    10 تعصّبات نابجا، انسان را تا مرز سوزاندن پيامبر به پيش مى برد. (حرّقوه و انصروا آلهتكم )
    11 دشمن در تحريك توده هاى ناآگاه ، به مقدّسات متوسّل مى شود، (انصروا آلهتكم ) وبه غيرت وحميّت نيز تمسّك مى جويد. (ان كنتم فاعلين )
    12 خداوند، هم سبب ساز است و هم سبب سوز. (يا نار كونى برداً و سلاماًللّه )
    سبب ساز است ، زيرا نفسِ حضرت عيسى عليه السلام را سبب زنده شدن مردگان قرار مى دهد، و سبب سوز است ، زيرا سوزندگى را از آتش مى گيرد و آن را بر ابراهيم سرد و سلامت مى كند.
    13 هستى شعور دارد ومخاطب قرار مى گيرد. (يا نار كونى برداً وسلاماً)للّه و نفرمود: ((فجعلنا النار برداً و سلاماً))
    14 آثار موجودات به خواست و اراده ى الهى است . (يا نار كونى برداً و سلاماً )
    15 نور حقّ، با نار كفر خاموش نمى شود. (قالوا حرّقوه ... قلنا يا نار كونى برداً)
    16 قدرت خداوند مى تواند همه ى توطئه ها را خنثى كند. (ارادوا به كيداً فجعلناهم الاخسرين )
    17 عاقبت ، حقّ پيروز است . (ارادوا جعلناهم الاخسرين )
    (71) وَنَجَّيْنَهُ وَلُوطاً إِلَى الاَْرْضِ الَّتِى بَرَكْنَا فِيهَا لِلْعَلَمِينَ
    ترجمه :
    و ما، او (ابراهيم ) ولوط را (از شرّ كافران ) به سرزمينى كه در آنجا براى همه جهانيان بركت نهاديم ، نجات داديم .
    (72) وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَقَ وَيَعْقُوبَ نَافِلَةً وَكُلاًّ جَعَلْنَا صَلِحِينَ
    ترجمه :
    وبه او (ابراهيم ) اسحاق و يعقوب را به عنوان نعمتى افزون بخشيديم و همه را از صالحان قرار داديم .
    نكته ها
    O دشمن مى خواست ابراهيم را نابود كند (ارادوا به كيدا ) امّا ما نه تنها او را نجات داديم (نجّيناه ) بلكه به او نسل با بركتى بخشيده (و وهبنا له ) و همه آنها را نيز از صالحان و شايستگان قرار داديم . (و كلاًّ جعلنا صالحين )
    O اينكه نام اسحاق عليه السلام در اين آيه ذكر شد، ولى از اسماعيل عليه السلام كه فرزند اوّل حضرت ابراهيم است ، نامى به ميان نيامد، شايد بخاطر توجّه دادن به تولّد عجيب و فوق العاده ى اسحاق باشد كه با اراده ى الهى از مادرى نازا يعنى ساره ، آن هم در سن پيرى بدنيا آمده است .
    پيام ها :
    1 خداوند، اولياى خود را رها نمى كند. (و نجينّاه و لوطا )
    2 كسى كه از كوه آتش و درياى دشمن نترسد، به منطقه مبارك خواهد رسيد. (الى الارض التى باركنا)
    3 نجات الهى در گرو تلاش و هجرت انسان است . (نجينا ... الى الارض للّه )
    4 نوادگان ، عطيّه الهى هستند. (يعقوب نوه ابراهيم است ) (وهبنا له )
    5 زمين ها يكسان نيستند. (الارض الّتى باركنا ) گاهى قطعه زمينى براى همه جهانيان بركت دارد. (للعالمين )
    (بعضى مبارك بودن زمين ها را بخاطر سكونت اولياى خدا در آنها مى دانند، ولى اين آيه ، بركت را به خود زمين نسبت داده است .)
    6 بركت بدست خداست . (باركنا )
    7 ايمان و عمل صالح ، علاوه بر خود شخص ، در نسل او نيز بازتاب و اثر دارد. (وهبنا له اسحاق ... كلا جعلنا صالحين ) للّه
    8 افراد و نسل مبارك مى بايست در سرزمين مبارك باشند. (الى الارض التى باركنا كّلا جعلنا صالحين )
    9 فرزند، عطيه ى الهى است (وهبنا) ولى آنچه از وجود فرزند مهم تر است ، صالح بودن اوست . (كّلا جعلنا صالحين )
    10 صالح بودن ، شرط اساسى در رهبرى و نبوت است . (كّلا جعلنا صالحين )
    (73) وَجَعَلْنَهُمْ اءَئِمَّةً يَهْدُونَ بِاءَمْرِنَا وَاءَوْحَيْنَآ إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَتِ وَ إِقَامَ الصَّلَوةِ وَإِيتَآءَ الزَّكَوةِ وَكَانُواْ لَنَا عَبِدِينَ
    ترجمه :
    وآنان را پيشوايانى قرار داديم كه به فرمان ما (مردم را) هدايت مى كردند و به آنان ، انجام كارهاى نيك و برپايى نماز و پرداخت زكاة را وحى كرديم و آنان فقط عبادت كنندگان ما بودند.
    پيام ها :
    1 امامت نيز همچون نبوت ، بايد با انتخاب خداوند باشد. (جعلناهم ائمة )
    2 پيامبران بزرگ علاوه بر مقام رسالت (رساندن پيام وحى )، امامت و رهبرى جامعه را نيز بر عهده داشته اند. (جعلناهم ائمة )
    3 اگر امامت با زور و قلدرى بدست آيد، دعوت به دوزخ است (ائمّة يدعون الى النار) ، امّا اگر خداوند آن را عنايت فرمود، مبارك و در مسير حقّ خواهد بود. (جعلناهم ائمة يهدون بامرنا )
    4 هدايت كردن انبيا، نه از پيش خود و سليقه شخصى است ، (ما ينطق عن الهوى ) (730) بلكه با فرمان خداست . (يهدون بامرنا )
    5 توجّه به انجام كارهاى خير، از الطاف ويژه الهى است . (اوحينا اليهم فعل الخيرات )
    6 نماز و زكات در ميان كارهاى خير، جايگاه ويژه اى دارند. (فعل الخيرات و اقام الصلوة و ايتاء الزكاة )
    7 نماز وزكات ، دوركن اساسى در همه اديان بوده است . (اقام الصلوة وايتاءالزكاة )
    8 بدون نماز و زكات ، انسان به درجه بندگى خدا نمى رسد. (اقام الصلوة و ايتاء الزكاة و كانوا لنا عابدين )
    9 رهبران الهى ، بندگان مخلص خدا هستند. (كانوا لنا عابدين )
    10 نعمت هاى الهى ، ما را از بندگى خدا غافل نسازد. (وهبنا له ... كانوا لنا عابدين )
    (انبيا با اينكه به مقام رهبرى (جعلناهم ائمة ) نائل آمدند، امّا با اين وجود، باز بنده ى خدا هستند. (و كانوا لنا عابدين للّه )
    11 دين از سياست جدا نيست . (جعلناهم ائمّة يهدون بامرنا... كانوا لنا عابدين )
    12 رهبر بايد به آنچه هدايت مى كند، عامل باشد. (ائمّة يهدون ...كانوا لناعابدين )
    (74) وَلُوطاً ءَاتَيْنَهُ حُكْماً وَعِلْماً وَنَجَّيْنَهُ مِنَ الْقَرْيَةِ الَّتِى كَانَت تَّعْمَلُ الْخَبََّئِثَ إِنَّهُمْ كَانُواْ قَوْمَ سَوْءٍ فَ سِقِينَ
    ترجمه :
    و به لوط، حكمت و دانش عطا كرديم و او را از قريه اى كه كارهاى زشت انجام مى دادند رهانيديم ، براستى آنان مردمى بد و منحرف بودند.
    (75) وَاءَدْخَلْنَهُ فِى رَحْمَتِنَآ إِنَّهُ مِنَ الْصَّلِحِينَ
    ترجمه :
    و او را در رحمت خويش وارد نموديم ، همانا او از شايستگان بود.
    نكته ها
    O در زمان حضرت ابراهيم ، لوط پيامبر بود وامامت ورهبرى از ابراهيم بود. شايد به همين دليل در آيه ى قبل درباره اسحاق و يعقوب خوانديم : ((جعلناهم ائمه )) و در اين آيه نام لوط جداگانه برده شد و كلمه ائمة شامل او نيست ، زيرا امام ابراهيم بود.
    O دراين آيه ، خداوند به چهار نعمت مهمى كه به حضرت لوط داده شده ، اشاره مى فرمايد كه عبارتند از: حكم ، علم ، نجات و دخول در رحمت .
    O شايد مراد از ((حكم )) در اين آيه ، مقام نبوت باشد، چنانكه درباره ى حضرت يحيى نيز به همين معنا آمده است ، ((و آتيناه الحكم صبّيا))(731)
    O نجات دادن خداوند با تلاش خود انسان ها منافاتى ندارد، چنانكه نجات حضرت لوط با فرمان و هدايت الهى و با خواست و تلاش خودش صورت پذيرفت . ((فاسر باهلك بقطع من الليل ))(732)
    O مراد از ((فاسقين )) در اينجا، كفّار است ، نظير آيه ى : ((افمن كان مؤ منا كمن كان فاسقا))(733)
    پيام ها :
    1 خداوند، اولياى خودش را نجات مى دهد. (نجّيناه )
    2 در منطقه گناه خيز نمانيد. (نجّيناه )
    3 گاهى انجام يك گناه ، سبب ارتكاب گناهان ديگرى مى شود. (الخبائث )
    4 بدتر از گناه ، اصرار بر گناه واستمرار آن است . (كانت تعمل الخبائث )
    5 استمرار در گناه ، ثمره ى كفر و سبب بد عاقبتى است . (تعمل الخبائث ، انهم كانوا قوم سوء فاسقين )
    6 محيط و جامعه ، جبر آفرين نيست . (كانوا قوم سوء فاسقين ، و ادخلناه فى رحمتنا )
    7 اگر ما صالح باشيم ، خداوند ما را از رحمت خويش سرشار مى سازد. (ادخلناه فى رحمتنا انه من الصالحين )
    (76) وَنُوحاً إِذْ نَادَى مِن قَبْلُ فَاسْتَجَبْنَا لَهُ فَنَجَّيْنَهُ وَاءَهْلَهُ مِنَ الْكَرْبِ الْعَظِيمِ
    ترجمه :
    و (بياد آور ماجراى ) نوح را از پيش (از ابراهيم و لوط) آن زمان كه (پروردگار خويش را) ندا كرد، پس (خواسته ى ) او را اجابت كرديم ، پس او و خاندانش را از (آن اندوه و) بلاى بزرگ ، نجات بخشيديم .
    (77) وَنَصَرْنَهُ مِنَ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُواْ بَِايَتِنَآ إِنَّهُمْ كَانُواْ قَوْمَ سَوْءٍ فَاءَغْرَقْنَهُمْ اءَجْمَعِينَ
    ترجمه :
    و او را در برابر مردمى كه آيات (و نشانه هاى ) ما را تكذيب مى كردند، يارى داديم ، بدرستى كه آنان ، مردم بدى بودند، پس همه ى آنها را غرق كرديم .
    نكته ها
    O شايد مراد از دعا و ناله ى حضرت نوح ((ندا))، همان نفرينى باشد كه در آيه 27 از سوره ى نوح بدان اشاره شده است كه : (ربّ لا تَذر على الارض مِن الكافرين دَيّارا )، پروردگارا! هيچ كافرى را بر روى زمين باقى مگذار. و شايد اين نفرين ، بعد از ياءس از ايمان مردم بوده است كه : (لن يؤ من من قومك الاّ من قد آمن ) (734) اى نوح ! جز آن كسانى كه به تو ايمان آورده اند، هرگز، كس ديگرى ايمان نخواهد آورد. از اين روى پس از 950 سال تبليغ و آن همه صبر و تحمل ، سرانجام دست به دعا برداشت : (فدعا ربّه انّى مغلوبٌ فانتصر )(735) خداوندا! من مغلوب هستم ، پس مرا يارى فرما.
    پيام ها :
    1 شنيدن تاريخ ديگران و توجّه به مصائب و مشكلات آنان ، انسان را صبور مى سازد. (و نوحا اذ...)
    2 دعاى انبيا مستجاب است . (نادى فاستجبنا ) (دعا در تحولات تاريخ نقش دارد) (نادى ... اغرقنا)
    3 اگر قدرتى بر تغيير جامعه ى فاسد نداريد، به فكر نجات خود از آنجا باشيد. (فنجينّاه ... )
    4 زندگى در جامعه ى كفرآلود بلايى بسيار بزرگ است . (الكرب العظيم )
    5 عاقبت ، اهل حقّ، پيروز و اهل باطل ، نابود شدنى هستند. (نصرناه اغرقناهم )
    6 بلاها، بازتاب افكار و اعمال خود انسان هاست . (انهم كانوا قوم سوء فاغرقناهم )
    (78) وَدَاوُدَ وَسُلَيْمَنَ إِذْ يَحْكُمَانِ فِى الْحَرْثِ إِذْ نَفَشَتْ فِيهِ غَنَمُ الْقَوْمِ وَ كُنَّا لِحُكْمِهِمْ شَهِدِينَ
    ترجمه :
    و داود و سليمان (را ياد كن ) آن هنگام كه درباره ى كشتزارى كه گوسفندان قوم ، شبانگاه در آن چريده (و آن را تباه ساخته بودند) داورى مى كردند و ما شاهد داورى آنان بوديم .
    (79) فَفَهَّمْنَهَا سُلَيْمَنَ وَكُلاًّ ءَاتَيْنَا حُكْماً وَعِلْماً وَسَخَّرْنَا مَعَ دَاوُدَ الْجِبَالَ يُسَبِّحْنَ وَالطَّيْرَ وَكُنَّا فَعِلِينَ
    ترجمه :
    پس ما آن (حكم حقّ) را به سليمان تفهيم كرديم و ما به هر يك از آنها، فرزانگى و دانش داديم ، و كوهها را رام داود ساختيم (بطورى كه آنها) و پرندگان (با او) تسبيح مى گفتند، و ما انجام دهنده ى اين كارها بوديم .
    نكته ها
    O آنچه از روايات و تفاسير، پيرامون ماجراى مطرح در اين آيه بدست مى آيد اين است كه : گوسفندانى شبانه وارد تاكستان شخصى مى شوند و آن را ضايع و خراب مى كنند، صاحب درختان انگور، شكايت به نزد داود عليه السلام مى برد، و حضرت براى جبران خسارت ، حكم به تحويل تمام آن گوسفندان به صاحب باغ مى كند، امّا فرزند ايشان ، سليمان ، راه حلّ ديگرى به پدر پيشنهاد مى دهد و آن اينكه گوسفندان در اختيار شاكى قرار گيرد تا او از منافع آنها استفاده كند و باغ به صاحب گوسفندان تحويل گردد تا او به ترميم آن بپردازد و بعد از جبران خسارت ، هر يك مال اصلى خود را باز پس گيرند.(736)
    بديهى است كه هر دو پيامبر بدنبال راهى براى جبران خسارت بودند، ليكن پدر (داود عليه السلام ) آن را در تحويل گوسفندان مى دانست ولى فرزند (سليمان عليه السلام ) مى خواست به وسيله منافع گوسفندان آن را تدارك كند.
    O خداوند مى فرمايد: اگر چه ما به هر دو، علم و حكمت عطا كرديم ، ولى در اين مورد داورى سليمان بهتر بود.
    O در حديثى آمده است كه هرگاه داود عليه السلام به خواندن كتاب آسمانى ((زبور)) مشغول مى شد، كوه و سنگ و پرنده اى نبود مگر اينكه با شنيدن صداى داود عليه السلام با او همنوا مى گرديد.(737)
    پيام ها :
    1 بايد احترام پدر، حتّى در ترتيب ذكر نام او با فرزند رعايت شود. (داود و سليمان )
    2 قضاوت ، يكى از شئون انبيا است . (اذ يحكمان )
    3 انبيا مراجع اصلى و واقعى حل اختلافات مردم هستند. (اذ يحكمان )
    4 جبران ضرر و زيان ، اختصاص به موارد عمد ندارد. (نفشت فيه غنم القوم )
    5 قاضى بايد خدا را بر كار خود شاهد و ناظر بداند. (كنّا لحكمهم شاهدين )
    6 فهم و درك درست بدون عنايت الهى ميسور نيست . (فهّمناها)
    7 گاهى خداوند به فرزند خيرى عطا مى كند كه به پدر نمى دهد. (فهّمناهاسليمان )
    8 تسبيح كوه ها، بازتاب صداى تسبيح كننده نيست ، بلكه خود يك تسبيح واقعى و حقيقى است . (مع داود يسبّحن )
    9 همه موجودات از جمله كوه ها و پرندگان بهره اى از شعور دارند و به تسبيح خداوند مشغولند. (يسبّحن )
    (80) وَعَلَّمْنَهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَّكُمْ لِتُحْصِنَكُم مِّن بَاءْسِكُمْ فَهَلْ اءَنتُمْ شَكِرُونَ
    ترجمه :
    و به او (داود) فن زره سازى براى شما را آموختيم تا شمارا از (خطرات ) جنگتان حفظ كند، پس آيا شما شكرگزار هستيد؟!
    (81) وَلِسُلَيْمَنَ الرِّيحَ عَاصِفَةً تَجْرِى بِاءَمْرِهِ إِلَى الاَْرْضِ الَّتِى بَرَكْنَا فِيهَا وَكُنَّا بِكُلِّ شَىْءٍ عَلِمِينَ
    ترجمه :
    و براى سليمان ، تند باد را (رام نموديم ) كه به فرمان او به سوى سرزمينى كه در آن بركت قرار داديم حركت مى كرد و ما به هر چيزى آگاهيم .
    نكته ها
    O اگر چه در اين آيه ، تند بادى مطرح است كه در سرزمين مبارك ، (شامات ) مى وزيده ، ولى چنانكه از آيه 36 سوره ى ص ، بدست مى آيد، حضرت سليمان بر بادهاى آرام ، در ساير مناطق نيز قدرت تصرّف و فرماندهى داشته است . ((سخّرنا له الريح تجرى بامره رخاءً حيث اصاب )) ما باد را در اختيار سليمان قرار داديم تا نرم و آهسته ، هر كجا كه مى خواهد برود.
    O در اينكه حضرت سليمان چه مسافتى را در چه زمانى با باد طى مى كرده است ، در آيه 12 سوره ى سباء مى خوانيم : ((و لسليمان الريح غدوّها شهر و رواحها شهر)) و براى سليمان بود (حركت با) باد در صبحگاهان (باندازه مسافت ) يك ماه و در غروب (نيز به مقدار سفر در) يك ماه .
    پيام ها :
    1 اختراعات ، الهاماتى الهى است . (علمناه )
    2 حضرت داود مبتكر صنعت زره سازى است . (علمناه صنعة لبوس )
    3 انبيا نيز اهل كار و فن و حرفه بوده اند. (صنعة لبوس )
    4 انبيا مردم را از راههاى طبيعى و عادّى بشرى حفظ مى كرده اند. (صنعة لبوس )
    5 صنعت بايد در خدمت به مردم باشد، نه در سلطه ى مستكبرين وافراد خاص . (لتحصنكم )
    6 تدارك مقدّمات امور دفاعى امرى لازم و ضرورى است . (لتحصنكم للّه )
    7 نعمت امنيّت سزاوار شكرگزارى است . (لتحصنكم ... شاكرون ) (امنيّت در سايه صنعت است .) (صنعة لبوس لتحصنكم )
    8 همه (از مبتكر و مردم ) بايد براى بهره مندى از اختراعات و صنايع از خداوند، تشكّر كنند. (شاكرون )
    9 اولياى خداوند مى توانند با اذن الهى در طبيعت تصرف نمايند. (تجرى بامره )
    10 بادها نيز شعور دارند و فرمان خداوند و اولياى او را درك و اجرا مى كنند. (تجرى بامره )
    (82) وَمِنَ الشَّيَطِينِ مَن يَغُوصُونَ لَهُ وَيَعْمَلُونَ عَمَلاً دُونَ ذَلِكَ وَكُنَّا لَهُمْ حَفِظِينَ
    ترجمه :
    و گروهى از شيطان ها براى او (سليمان ) غوّاصى مى كردند و كارهاى غير از اين را (نيز) انجام مى دادند و ما مراقب آنان بوديم ، (تا از فرمان او تجاوز و سركشى نكنند).
    نكته ها
    O شياطين از جنس جنّ، و موجوداتى داراى شعور وتكليف هستند كه حضرت سليمان علاوه بر انسان ها، بر بعضى از آنان نيز حكومت داشت . (وحشر لسليمان جنوده من الجن والانس ) (738)
    O غوّاصى ، از جمله فعاليّت جن ها براى سليمان بود. (يغوصون له للّه ) ولى هنر جن ها تنها به غوّاصى خلاصه نمى شود. (يعملون عملاً دون ذلك ) در آيات ديگر به بعضى از كارهاى آنان اشاره شده است . (يعملون له ما يشاء من محاريب وتماثيل و جفان كالجواب و قدور راسيات )(739) آنها براى او هرچه را كه مى خواست از محرابها ومعابد عالى وزيبا و وسايل مختلف زندگى مثل ديگ وسينى هاى بزرگ مى ساختند.
    پيام ها :
    1 هنر و حرفه در ميان جنّيان نيز هست . (من الشياطين ...)
    2 جنّ مى تواند در خدمت بشر باشد. (يغوصون له )
    3 اگر كنترل و حفاظت نباشد، حتّى در حكومت بى نظير سليمان هم فساد راه پيدا مى كند. (كنّا لهم حافظين )
    (83) وَاءَيُّوبَ إِذْ نَادَى رَبَّهُ اءَنِّى مَسَّنِى الضُّرُّ وَاءَنتَ اءَرْحَمُ الرَّ حِمِينَ
    ترجمه :
    و (بياد آور) ايوب را آن زمان كه پروردگارش را ندا داد كه همانا به من آسيب رسيده و تو مهربانترين مهربانانى .
    (84) فَاسْتَجَبْنَا لَهُ فَكَشَفْنَا مَا بِهِ مِن ضُرٍّ وَءَاتَيْنَهُ اءَهْلَهُ وَمِثْلَهُم مَّعَهُمْ رَحْمَةً مِّنْ عِندِنَا وَذِكْرَى لِلْعَبِدِينَ
    ترجمه :
    پس (دعاى ) او را مستجاب كرديم و سختى او را برداشتيم و خاندانش را به او باز گردانديم و همانندشان را (نيز) با ايشان (همراه كرديم تا هم ) رحمتى از سوى ما (به او باشد و هم يادآورى ) و پند و تذكّرى براى عبادت كنندگان .
    نكته ها
    O حضرت ايوب پيامبرى است كه در قرآن مجيد به دريافت نشان صبر مفتخر گرديده است . (انّا وجدناه صابراً، نعم العبد، انّه اوّاب )(740) همانا ما او را انسان صابرى يافتيم ، چه نيكو بنده اى بود، بدرستى كه او بسيار اهل توبه و انابه بود.
    O اگر چه حضرت ايّوب به مشكلات و بيمارى هاى بسيار سختى مبتلا شد، ولى بر خلاف آنچه در بعضى كتب آمده اين مسائل ، مايه تنفّر مردم از او نبوده است ، زيرا در اين صورت ، علاوه بر آنكه برخلاف قاعده لطف است ، با بسيارى از روايات و تفاسير، از جمله تفاسير الميزان ، فخر رازى ، اطيب البيان ، ابوالفتوح و نمونه نيز سازگار نيست .
    O از امام صادق عليه السلام درباره ى ((و مِثلهم مَعهم )) سؤ ال شد كه چگونه همانند آنان را نيز به ايّوب داد؟ حضرت فرمود: خداوند از فرزندان او كه قبلا به مرگ طبيعى مرده بودند نيز به همراه كسانى كه هلاك شده بودند، به او برگرداند.(741)
    پيام ها :
    1 يادآورى و مرور تاريخ زندگانى بزرگان ، بهترين وسيله ى تسكين و صبر و ارشاد و راهنمايى است . (و ايوب )
    2 انبيا نيز در زندگى مادّى ، همچون ساير مردم عادّى به گرفتارى ها و بيمارى هايى مبتلا مى شده اند. (مَسّنى الضر )
    3 اگر چه گرفتارى ها در ظاهر، ضرر مى نمايد، ولى در بسيارى از مواقع باطناً لطف خفى و رحمت الهى است . (مَسّنى الضر و انت ارحم الراحمين )
    4 هميشه بلاها و مصائب جنبه كيفرى و تنبيهى ندارد، بلكه گاهى براى اعطاى درجه است و جنبه آزمايشى دارد. (مَسّنى الضر ) (با توجّه به اينكه انبيا معصوم هستند ناگوارى ها بخاطر ارتكاب گناه و گوشمالى نيست ).
    5 انبيا نمونه ادب هستند. (مسنى الضر و انت ارحم الراحمين )
    حضرت ايّوب عليه السلام نفرمود: پروردگارا! ضرر را از من برطرف فرما، بلكه به گونه اى دعا كرد كه يعنى خدايا تو خود مى دانى .
    6 در مقام دعا، خدا را با صفتى بخوانيم كه با نياز ما تناسب دارد. (ارحم الراحمين )
    7 دعاى انبيا مستجاب است . (فاستجبنا)
    8 لطف الهى بيش از تقاضا و دعاى انسان است . (كشفنا ما به من ضرّ و آتيناه ... )
    (حضرت ايوب عليه السلام از خداوند درخواست ((كشف ضر)) داشت ، ولى پروردگار علاوه بر اجابت خواسته او، اهلش را به او باز گرداند.)
    9 فرزند، عنايت و رحمت الهى است . (آتيناه اهله و مثلهم معهم )
    10 خداوند، هم اهل جود است و هم جبروت . (آتيناه اهله و مثلهم معهم )
    در قنوت نماز عيد فطر مى خوانيم : ((اللهم ... اهل الجود والجبروت ...)) در اينجا خداوند، هر چه را كه از ايوب گرفته شده بود به او بازگرداند و به علاوه آن را دو برابر هم كرد، هم گذشته اش را جبران كرد و هم نسبت به آينده اش جود و كرم نمود.
    11 ميان دعا از يك طرف و ربوبيّت و سرازير شدن رحمت الهى از سوى ديگر، ارتباط خاصّى وجود دارد. (نادىْ، ربه ، رحمة )
    12 استجابت دعاى انبيا نيز نه براساس استحقاق شخصى آنان كه برمبناى فضل و رحمت الهى است . (رحمة من عندنا )
    13 بلاها داراى ابعاد گوناگونى است ، گاهى براى آزمايش است ، گاهى براى رشد فكرى و علمى ، و زمانى براى عبرت آموزى به ديگران . (ذكرى للعابدين )
    14 عبادت زمينه پندپذيرى است . (ذكرى للعابدين )
    15 همه مردم حتّى عبادت پيشگان به تذكّر نياز دارند. (ذكرى للعابدين )
    (85) وَإِسْمَعِيلَ وَإِدْرِيسَ وَذَا الْكِفْلِ كُلُّ مِّنَ الصَّبِرِينَ
    ترجمه :
    و اسماعيل و ادريس و ذى الكفل (را ياد كن كه ) همه از شكيبايان بودند.
    (86) وَاءَدْخَلْنَهُمْ فِى رَحْمَتِنَآ إِنَّهُم مِّنَ الصَّلِحِينَ
    ترجمه :
    و ما آنانرا در رحمت خويش وارد ساختيم . بدرستى كه آنان از شايستگان بودند.
    نكته ها
    O اسماعيل عليه السلام فرزند برومند حضرت ابراهيم و جدّ بزرگوار رسول گرامى اسلام است . او زيباترين حماسه ى اطاعت از فرمان حقّ و صبر بر دستور الهى را در ماجراى رؤ ياى صادقه ى كشتن او توسط پدرش به نمايش گذاشت .
    O حضرت ادريس جدّ حضرت نوح و اوّلين كسى است كه به طرح علم نجوم پرداخت ، طرز دوختن لباس را به ديگران آموخت و با قلم ، خط نوشت و به نويسندگى پرداخت . گفته اند كه سى صحيفه بر او نازل شد و سرانجام به آسمان ها بالا رفت و اكنون نيز زنده است .(742) (و رفعناه مكاناً علياً )(743)
    O حضرت ذوالكفل عليه السلام يكى از پيامبران الهى است كه بعد از حضرت سليمان و قبل از حضرت عيسى زندگى مى كرده است .(744) چنانكه مشهور است قبر او در مسير كربلا به نجف قرار دارد.
    در تفسير تبيان مى خوانيم : چون اين پيامبر الهى با خود عهد كرده بود كه روزها را روزه بگيرد و شب ها را به عبادت بپردازد، و تنها از روى حقّ قضاوت نمايد و جز براى رضاى خداوند خشمگين نشود و تا آخر به آنچه متكفّل شده و تعهّد كرده بود وفادار ماند، او را ((ذاالكفل )) يعنى ((داراى تعهّد)) ناميدند. بعضى نيز همچون فخر رازى معتقدند كه ((ذاالكفل )) لقب حضرت الياس پيامبر است و مشهور به اين نام و يكى از صالحان بوده است ، ولى ما با عنايت به روايتى كه در تفسير مجمع البيان از عبدالعظيم حسنى از امام جواد عليه السلام نقل شده كه خداوند براى هدايت انسان ها يكصد و بيست چهار هزار پيامبر مبعوث فرمود كه از اين ميان ، سيصد و سيزده نفر آنان مرسل هستند و ذى الكفل يكى از آن مرسلين است ، ذى الكفل را نه لقب حضرت الياس ، بلكه يكى از انبيا و مرسلين مى دانيم .
    O حضرت اسماعيل عليه السلام در مقابل فرمان الهى مبنى بر ذبح او توسط پدرش صبر كرد و حضرت ادريس نيز 365 سال مردم را به دين حقّ دعوت نمود، امّا كسى به او ايمان نياورد.(745)
    پيام ها :
    1 نام بزرگان را زنده نگاه داريم و كمالات آنانرا بازگو نماييم . (و اسماعيل و ...)
    2 صبر، خصلت ارزشمندى است كه خداوند، دارندگان آن را مى ستايد. (من الصابرين )
    3 صبر، زمينه ساز ورود انسان در رحمت الهى است . (الصابرين و ادخلناهم فى رحمتنا)
    4 كسب درجات و مقامات ، پس از موفّقيّت در آزمايشات الهى است . (الصابرين و ادخلناهم )
    5 برخوردارى از رحمت الهى در گرو عمل صالح است . (ادخلناهم من الصالحين )
    6 صبر و صلاح ، از صفات انبيا است ، و هر كه به آنها متصف باشد، نشان از پيامبران دارد. (و اسماعيل و ... من الصابرين من الصالحين )
    (87) وَذَا النُّونِ إِذ ذَّهَبَ مُغَضِباً فَظَنَّ اءَن لَّن نَّقْدِرَ عَلَيْهِ فَنَادَى فِى الظُّلُمَتِ اءَن لا إِلَهَ إِلا اءَنتَ سُبْحَنَكَ إِنِّى كُنتَ مِنَ الظَّلِمِينَ
    ترجمه :
    و ذوالنون (يونس را به ياد آور) آن هنگام كه خشمگين (و با قهر از ميان مردم بيرون ) رفت و گمان كرد كه (آسوده شد و) ما بر او تنگ نخواهيم گرفت ، (امّا همين كه در كام نهنگ فرو رفت و سبب آن را دانست ) پس در آن تاريكيها ندا داد كه (خداوندا!) جز تو معبودى نيست ، تو پاك و منزهى (و) همانا من از ستمكاران بودم (و نمى بايست مردم را بخاطر سرسختى شان رها كرده و تنها بگذارم ).
    (88) فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَنَجَّيْنَهُ مِنَ الْغَمِّ وَكَذَلِكَ نُنجِى الْمُؤْمِنِينَ
    ترجمه :
    پس ( دعاى ) او را اجابت كرديم و او را از آن اندوه نجات داديم و ما اين چنين ، مؤ منان را نجات مى دهيم .
    نكته ها
    O آنچه پيرامون داستان حضرت يونس در تفاسير آمده اين است كه آن حضرت سال هاى بسيارى مردم را به سوى خداپرستى دعوت كرد ولى از اين ميان تنها دو نفر به او ايمان آوردند، يكى شخصى عابد و ديگرى انسانى عالم ، وقتى وضع بدين صورت ادامه يافت ، عابد به يونس عليه السلام پيشنهاد نفرين كرد و حضرت كه از سرسختى و لجاجت آنان به ستوه آمده بود به اين كار اقدام نمود و به محض پيدا شدن آثار بلا، بدون كسب اجازه از محضر خداوند، با خشم و غضب از منطقه خارج شد به اين گمان كه ديگر از دست آنان راحت شده است ، امّا نمى دانست كه خداوند بخاطر اين كار زندگى را بر او سخت خواهد كرد.
    وقتى از آنجا خارج شد، به سوى دريا رفت ، سوار بر كشتى شده و به منطقه اى ديگر عزيمت نمود. در ميانه ى راه ناگهان كشتى به خاطر مواجه شدن با نهنگى بزرگ ، دچار اضطراب گرديد و چيزى نمانده بود تا همه اهل كشتى غرق شوند.
    صاحبان كشتى تصميم گرفتند تا براى رفع اين بلا، يك نفر از ساكنان كشتى را به دريا بيندازند و خود را از اين مصيبت رها سازند و چون قرعه كشيدند، نام يونس عليه السلام درآمد، لذا او را به دريا انداختند، بلافاصله نهنگ او را بلعيد و به درون دريا رفت ، امّا به امر الهى از خوردن و هضم او منع گرديد.
    يونس عليه السلام در آن تاريكى هاى شكم ماهى و اعماق آب به ظلم خود، به خروج نابجا از ميان مردم پى برد و به آن اعتراف كرد، پس خداوند دعاى او را مستجاب فرمود و او را از آن حال نجات داد.
    از آن پس يونس لقب ((ذوالنون )) به معناى صاحب ماهى يافت .
    در آيات 143 و144 سوره ى صافّات آمده است كه : (فلولا انّه كان من المسبّحين . للبث فى بطنه الى يوم يبعثون ) يعنى اگر نبود كه او از زمره ى تسبيح كنندگان به شمار مى رفت ، هر آينه تا روز قيامت در شكم ماهى محبوس مى گرديد.
    پيام ها :
    1 در بيان تاريخ ، هميشه از شيرينى ها و موفّقيّت ها سخن نگوييم ، بلكه به حوادث تلخ و شكست ها نيز اشاره كنيم . (وذاالنون )
    2 هرگز رسالت الهى خويش را پايان يافته تلقّى و آن را رها نكنيم . (اذ ذهب )
    3 گاه يك حركت عجولانه ، بدون حساب و بى اجازه ، كيفر سختى را بدنبال مى آورد. (اذ ذهب فنادى فى الظلمات )
    4 خداوند بر خيالات ، افكار و گمان هاى ما آگاه است . (فظن ان لن نقدر عليه )
    5 گاهى انبيا بر حوادث آينده ى خود آگاهى ندارند. (فظن ان لن نقدر عليه )
    6 يك غضب بيجا، گاه يك پيامبر خدا را گرفتار مى كند. (مغاضباً فنادى )
    7 گاهى ناشايستگى يك عمل باعث انواع ظلمت ها مى گردد. (الظلمات للّه )
    8 در تحليل گرفتارى ها، خدا را منزّه بدانيم و سرچشمه ى آن را در عملكرد خود جستجو نماييم . (سبحانك انى كنت )
    9 اگر حركت ها و حبّ و بغض ها به فرمان خداوند و مرضى خاطر او نباشد، نتيجه مطلوب را در پى نخواهد داشت . (ذهب مغاضباً انى كنت من الظالمين )
    10 اقرار به گناه در پيشگاه خداوند، خود يك كمال و از آداب دعاست . (انّى كنت من الظالمين )
    11 دعايى كه در آن ، اقرار به توحيد، تنزيه پروردگار و اعتراف به خطا و اشتباه و گناه باشد، مستجاب است . (سبحانك انى كنت ... فاستجبنا )
    12 تنزيه خداوند و اقرار به گناه ، رمز نجات از مصائب و محروميّت هاست . (سبحانك انى كنت ... فاستجبنا)
    13 تنها راه نجات ، خواست و اراده ى الهى است . (فاستجينا له و نجّيناه للّه )
    14 داستان هاى قرآن ، يك واقعه ى تمام شده نيست ، يك جريان و سنّت دائمى است . (كذلك )
    15 نجات اهل ايمان ، يك سنّت و قانون خداوند است . (كذلك ننجى المؤ منين للّه )
    16 هر كس اين ذكر را با آن حال بگويد نجات مى يابد. (انى كنت من الظالمين فاستجبنا... كذلك ننجى المؤ منين )
    (89) وَزَكَرِيَّآ إِذْ نَادَى رَبَّهُ رَبِّ لاَ تَذَرْنِى فَرْداً وَاءَنتَ خَيْرُ الْوَرِثِينَ
    ترجمه :
    وزكريّا (را ياد كن ) آنگاه كه پروردگارش را ندا داد: پروردگارا! مرا تنها مگذار و (فرزندى به عنوان وارث به من عطا فرما و البتّه كه ) تو خود، بهترين وارثان هستى .
    next page

    fehrest page


    back page

  5. #65
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    fehrest page


    back page

    (90) فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَوَهَبْنَا لَهُ يَحْيَى وَاءَصْلَحْنَا لَهُ زَوْجَهُ إِنَّهُمْ كَانُواْ يُسَرِعُونَ فِى الْخَيْرَتِ وَيَدْعُونَنَا رَغَباً وَرَهَباً وَكَانُواْ لَنَا خَشِعِينَ
    ترجمه :
    پس (دعاى ) او را مستجاب كرديم و يحيى را به او بخشيديم ، و همسرش را (كه نازا بود) براى او شايسته قرار داديم (و اين بخاطر آن بود كه ) همانا آنان در كارهاى نيك ، شتاب داشتند و مارا از روى اميد و بيم مى خواندند و در برابر ما فروتن بودند.
    نكته ها
    O انبيا با پيش آمدن هر مشكلى ، به درگاه خداوند شتافته و گشايش آن را از پروردگار خويش خواستار مى شدند. در آيات قبل به نمونه هايى از اين درخواست ها برخورد داشتيم .(746)
    O رسول خدا صلى الله عليه و آله هنگام جنگ خندق به درگاه خداوند چنين عرضه داشت : خدايا! تو عبيدة بن الحارث را روز بدر از من گرفتى و حمزه را روز اُحد، و اين علىّ است . آنگاه اين آيه را تلاوت فرمودند: (ربّ لا تذرنى فردا و انت خير الوارثين )(747)
    O امام صادق عليه السلام درباره ى ((رغبا و رهبا)) فرمود: رغبت آن است كه در حال دعا كف دست را به سوى آسمان قرار دهى و رهبت آن است كه پشت دست ها به طرف آسمان نمايى .(748)
    پيام ها :
    1 هرگز از رحمت الهى ماءيوس نشويم . (و زكريا اذ نادى ) (خداوند حتّى به انسانى كهنسال همچون زكريا عليه السلام از همسرى نازا فرزند عنايت مى كند.)
    2 ذكر كلمه ى ((ربّ)) و تكرار آن در دعا، درخواست ها را با اجابت مقرون مى سازد. (نادى ربّه ربّ لا تذرنى )
    3 در هنگام دعا، خداوند را با آن صفتى كه با خواسته ما تناسب بيشترى دارد ياد كنيم . (لا تذرنى فرداً و انت خيرالوارثين )
    4 ايمان به ((خيرالوارثين )) بودن خداوند، با آرزوهاى طبيعى مثل علاقه به فرزند و طلب آن از پروردگار، منافاتى ندارد. (لا تذرنى فرداً و انت خيرالوارثين )
    5 دعاى انبيا مستجاب است . (فاستجبنا)
    6 فرزند، عطيه الهى است . (و وهبنا له يحيى )
    7 خداوند به اولياى خود نظر خاص دارد. سه بار كلمه ((له )) تكرار شده است . (فاستجبنا له و وهبنا له اصلحنا له )
    8 دست خداوند بسته نيست و مى تواند زن نازا را هم شايسته ى بارورى گرداند. (اصلحنا له زوجه )
    9 انسان مى تواند از طريق دعا نازائى را اصلاح كند. (فاستجبناله ووهبنا له )
    10 سعادت كامل ، زمانى است كه همه ى اعضاى خانواده در انجام كار خير، با يكديگر شريك ، همفكر و همگام باشند. (انهم كانوا يسارعون فى الخيرات )
    11 آنچه مايه ى ارزش بيشتر كارهاى خوبست ، سرعت و نشاط در انجام آنهاست . (يسارعون )
    12 بيم و اميد نسبت به خداوند (خوف و رجا)، دو عنصر ارزشمند، حتّى براى پيامبران است . (رغباً و رهباً )
    13 در هنگام دعا بايد خدا را با حالت خوف ورجا خواند. (يدعوننا رغباً و رهباً)
    14 اولياى الهى ، تنها در مقابل او سر تعظيم فرود مى آورند. (لنا خاشعين ) نه ((خاشعين لنا))
    15 كمالات انسانى زمانى با ارزش است كه دائمى باشد نه زودگذر و موقت . (كانوا يسارعون ، يدعوننا، و كانوا لنا خاشعين )
    16 سرعت در كار خير و دعا همراه با بيم و اميد، در استجابت دعا مؤ ثر است . (فاستجبنا له ... كانوا يسارعون فى الخيرات و يدعوننا ... )
    (91)وَالَّتِى اءَحْصَنَتْ فَرْجَهَا فَنَفَخْنَا فِيهَا مِن رُّوحِنَا وَجَعَلْنَهَا وَابْنَهَآ ءَايَةً لِّلْعَلَمِينَ
    ترجمه :
    و (بياد آور مريم را، آن ) زنى كه دامان خويش را پاك نگاه داشت ، پس ما از روح خود در او دميديم و او و پسرش (عيسى مسيح ) را (آيت و) نشانه اى براى جهانيان قرار داديم .
    پيام ها :
    1 محور در بيان مطالب قرآنى ، ارائه الگوها و كمالات انسانى است و زن و مرد در آن فرقى ندارند. (التى احصنت فرجها )
    2 الطاف الهى زمانى نازل مى شود كه قابليّتى موجود باشد. (احصنت فرجها، فنفخنا)
    3 پاكدامنى از برجسته ترين كمالات زن است . (احصنت فرجها )
    4 وجود يك كمال در انسان ، بركت هاى زيادى را به همراه مى آورد. (احصنت فرجها، فنفخنا، روحنا، جعلناها، آية للعالمين )
    5 پاكدامنى مادر مى تواند او وفرزندانش را به بالاترين مقام ها برساند. (وجعلناها و ابنها آية للعالمين )
    6 مقام زن تا بدانجا مى رسد كه خداوند، او را همچون انبيا مى ستايد و نشانه و آيت خويش در ميان جهانيان قرار مى دهد. (آية للعالمين )
    (92) إِنَّ هَذِهِ اءُمَّتُكُمْ اءُمَّةً وَ حِدَةً وَاءَنَاْ رَبُّكُمْ فَاعْبُدُونِ
    ترجمه :
    همانا اين ، امت شماست ، امتى يگانه ، و من پروردگار شما هستم ، پس مرا پرستش كنيد.
    (93) وَتَقَطَّعُوَّاْ اءَمْرَهُم بَيْنَهُمْ كُلُّ إِلَيْنَا رَ جِعُونَ
    ترجمه :
    و (از تفرقه بپرهيزيد، ولى با اين وجود) آنها كار خودرا در ميانشان به تفرقه كشاندند (و بايد بدانند كه سرانجام ) همگى به سوى ما باز مى گردند.
    پيام ها :
    1 همه ى اديان الهى ، در مقصد و هدف يكى هستند. (ان هذه امّتكم امّة واحدة للّه )
    2 توحيد و وحدت كلمه ، اساس كار اديان الهى است . (اُمّة واحدة )
    3 ربوبيّت مقتضى پرستش است . (و انّا ربكم فاعبدون )
    4 منشاء تفرقه در اديان الهى و دين اسلام ، خود مردم هستند. (تقطّعوا امرهم )
    5 تفرقه اندازان بايد خود را براى پاسخگويى در محضر الهى آماده كنند. (وتقطعوا امرهم ، كل الينا راجعون )
    (94) فَمَن يَعْمَلْ مِنَ الصَّلِحَتِ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلاَ كُفْرَانَ لِسَعْيِهِ وَإِنَّا لَهُ كَتِبُونَ
    ترجمه :
    پس هركه از كارهاى نيكو انجام دهد و مؤ من باشد، پس براى تلاش او هيچ گونه ناسپاسى نخواهد بود و همانا ما (كارهاى نيكويش را) براى او ثبت مى كنيم .
    نكته ها
    O وعده ى پاداش و اجر و ثواب با تعابير گوناگونى در قرآن مورد اشاره قرار گرفته است . در يكجا مى فرمايد: ما اجر نيكوكاران را ضايع نمى كنيم ، (انا لا نضيع اجرالمحسنين )(749) در جاى ديگر مى فرمايد: سعى و تلاش مردم مورد تشكّر و سپاس است ، (كان سعيهم مشكورا) (750) و خداوند، شاكر و شكور است ، (انّ اللّه شاكر عليم ) در جاى ديگر نيز مى فرمايد: خداوند، ذرّه اى از پاداش شمارا كم نمى كند. (لا يلتكم من اعمالكم شيئاً) (751) و اگر ذرّه اى كار نيك انجام دهيد، آن را خواهيد ديد، (فمن يعمل مثقال ذرّةٍ خيراً يره )(752).
    پيام ها :
    1 حفظ وحدت از اعمال صالح است . (تقطعوا امرهم ... فمن يعمل ...)
    2 اسلام ، مكتب معيارها و ارزشهاست و هر ارزشى را از هر شخصى و در هر زمان مى ستايد. (من يعمل من الصالحات )
    3 اگر توفيق همه ى كارهاى خير را بدست نياورديد، لااقل هر مقدار از آن را كه برايتان ممكن است ، انجام دهيد. (يعمل من الصالحات ) نه ، ((يعمل الصالحات )).
    4 انگيزه ها و هدف هاى الهى به كارها ارزش مى دهد. (و هو مؤ من )
    5 در جهان بينى الهى ، تلاش مثبت هيچ كس بى پاسخ و نتيجه نمى ماند. (فلاكفران ) (ما نيز نيكى هاى مردم را ناديده نگيريم ).
    6 آنچه مهم است ، سعى و تلاش براى انجام كار نيك است ، هر چند جامه ى عمل نپوشد. (لسعيه )
    7 اعمال انسان ثبت مى شود وپاداش بر اساس حساب وكتاب است . (كاتبون )
    (95) وَحَرَ مٌ عَلَى قَرْيَةٍ اءَهْلَكْنَهَآ اءَنَّهُمْ لاَ يَرْجِعُونَ
    ترجمه :
    و بر آبادى هايى كه آنها را (بخاطر فساد و گناه ) هلاك نموديم ، حرام است (كه باز گردند) آنان باز نمى گردند.
    (96) حَتَّى إِذَا فُتِحَتْ يَاءْجُوجُ وَمَاءْجُوجُ وَهُم مِّن كُلِّ حَدَبٍ يَنسِلُونَ
    ترجمه :
    تا آن زمان كه (راه بر) ياءجوج وماءجوج گشوده شود وآنان از هر بلندى بتازند و به سرعت عبور كنند.
    نكته ها
    O در اينكه مراد از عدم بازگشت كفّار چيست ، از امام صادق عليه السلام نقل است كه فرموده اند: براى افرادى كه (به قهر الهى ) در دنيا هلاك شده اند، ديگر رجعت دنيوى ممكن نيست ، ولى براى كفّارى كه هلاك نشده اند (و به مرگ طبيعى از دنيا رفته اند) اين رجعت به دنيا امكان پذير است .(753) بنابراين ، منظور عدم بازگشت به دنياست و بديهى است كه در آخرت ، همه باز خواهند گشت .
    O چنانكه در آيات 93 تا 98 سوره كهف گذشت ، ياءجوج و ماءجوج اقوامى بودند كه با حملات خود به مناطق همجوار، موجب فساد در زمين و خرابى و نابودى مى شدند، تا آنكه به دستِ ذوالقرنين سدّى ساخته شد و راه نفوذ آنان به ديگر مناطق بسته شد.
    ولى يكى از نشانه هاى قيامت و پايان عمر زمين ، خراب شدن اين سدّ و هجوم مجدّد اين اقوام است . چنانكه در آنجا فرمود: (فاذا جاء وعد ربّى جعله دكّاء )(754) و در اينجا در آيه بعد مى فرمايد: (واقترب الوعد الحقّ) .
    به هر حال اين آيات ، نوعى پيشگويى در مورد يورش تجاوزكاران و سرازير شدن آنان به همه ى مناطق زمين است .
    پيام ها :
    1 رجعت و آرزوى بازگشت اقوام هلاك شده تنها در زمان ظهور ياءجوج و ماءجوج محقّق خواهد شد. (لا يرجعون حتّى ... )
    2 دنيا، جولانگاه طغيانگران خواهد شد. (حتّى اذا فتحت )
    3 در آينده ى تاريخ نيز مفسدان تاخت و تاز خواهند كرد. (من كلّ حدب للّه )
    (97) وَاقْتَرَبَ الْوَعْدُ الْحَقُّ فَإِذَا هِىَ شَخِصَةٌ اءَبْصَرُ الَّذِينَ كَفَرُواْ يَوَيْلَنَا قَدْ كُنَّا فِى غَفْلَةٍ مِّنْ هَذَا بَلْ كُنَّا ظَلِمِينَ
    ترجمه :
    و وعده ى حقّ (برپايى قيامت ) نزديك گرديد، پس در آن هنگام چشم هاى كفّار (از وحشت و حيرت ) خيره و باز ماند (و با خود گويند:) اى واى بر ما! براستى كه ما از اين (روز) در غفلت بوديم ، بلكه ما ستمگر بوديم .
    نكته ها
    O كلمه ى ((شاخصة )) از ماده ى ((شخوص )) به معناى خارج شدن از مكانى بسوى مكان ديگر است و چون در هنگام تعجّب ، چشم حالتى پيدا مى كند كه گويا مى خواهد از حدقه خارج شود، لذا به اين حالت چشم نيز شخوص مى گويند.
    O گرچه قيامت در نظر دور مى نمايد، ولى در حقيقت نزديك است . (اقترب الوعد ) اين نزديك بودن ، در آيات ديگر نيز مورد تاءكيد قرار گرفته است . از جمله در آيه (اقترب الساعة ...) (755) و (انهم يرونه بعيداً و نراه قريباً )(756)
    پيام ها :
    1 هجوم فتنه گران (ياءجوج و ماءجوج ) نشانه ى پايان عمر دنيا و نزديكى قيامت است . (حتى اذا فتحت ياءجوج ... و اقترب الوعد الحقّ)
    2 وقوع قيامت ، قطعى و حتمى است . (اقترب الوعد الحق )
    3 قيامت و حوادث آن ، ناگهانى است . (فاذاهى )
    4 قيامت ، روز بُهت و حيرت است . (شاخصة ابصار الذين )
    5 قيامت ، روز بيدارى و تاءسف وجدان هاى خفته است . (يا ويلنا)
    6 غفلت از قيامت ، از نشانه هاى بارز كفر و كافران است . (كفروا ... كنا فى غفلة )
    7 ريشه همه ى انحراف ها و بدبختى ها، غفلت است . (كنّا فى غفلة )
    8 غفلت از قيامت ، مايه ى ستم به خود و ديگران است . (كنّا فى غفلة ... كنّا ظالمين )
    9 قيامت ، روز اقرار و اعتراف است . (كنّا ظالمين )
    (98) إِنَّكُمْ وَمَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ اءَنتُمْ لَهَا وَ رِدُونَ
    ترجمه :
    (به آنان گفته مى شود) همانا شما و هر آنچه كه غير از خدا مى پرستيد، هيزم دوزخ خواهد بود (و قطعاً) در آن وارد خواهيد شد.
    نكته ها
    O سؤ ال : اين آيه مى فرمايد: هم بت پرستان و هم معبودهاى آنان ، هيزم و آتشگيره ى دوزخ خواهند بود، آيا افرادى همچون حضرت عيسى عليه السلام نيز كه معبود قرار گرفته اند، شامل اين قاعده مى شوند و يا اينكه مستثنى هستند؟
    پاسخ : اين گونه معبودها استثنا شده اند، زيرا اوّلاً، قرآن از آن معبودها به ((وما تعبدون )) تعبير آورده كه وجود كلمه ((ما)) در اين عبارت ، به موجودات غير ذوى العقول اشاره دارد،(757) ثانياً، مخاطبين اين آيه ، بت پرستان مكّه بودند كه بت هاى سنگى و چوبى و... را مى پرستيدند، ثالثاً در آيات بعدى همين سوره آمده است كه : آن كسانى كه (مثل حضرت عيسى ) از طرف خداوند به آنان وعده نيكو داده شده ، از دوزخ دور هستند.
    پيام ها :
    1 پرستش غير خدا، عابد ومعبود را به دوزخ مى كشاند. (انّكم و ماتعبدون ... حصب جهنّم )
    2 هيزم جهنّم ، كافران ومعبودهاى خيالى آنان است . (انّكم و ماتعبدون ... حصب جهنّم )
    (99) لَوْ كَانَ هََّؤُلاَ ءِ ءَالِهَةً مَّا وَرَدُوهَا وَكُلُّ فِيهَا خَا لِدُونَ
    ترجمه :
    اگر اينها خدايان (واقعى ) بودند، وارد آن (دوزخ ) نمى شدند، در حالى كه همگى براى هميشه در آن ماندگار خواهند بود.
    (100) لَهُمْ فِيهَا زَفِيرٌ وَهُمْ فِيهَا لاَ يَسْمَعُونَ
    ترجمه :
    براى آنان در دوزخ ، ناله ها ونعرهاست و آنان در آنجا (هيچ پاسخى ) نمى شنوند.
    نكته ها
    O معمولاً بيان صداها در زبان عرب بر وزن فعيل است ، مثل : زفير، شهيق ، زئير و هرير، و زفير به صدايى گفته مى شود كه با بازدم همراه است .
    O منظور از جمله ((لا يسمعون )) اين نيست كه اهل دوزخ هيچ صدايى نمى شنوند، بلكه مراد آنست كه هر چه فرياد مى زنند پاسخ نجات بخشى دريافت نمى كنند، زيرا در قرآن آياتى است كه بر شنيدن اهل جهنّم دلالت مى كند، آنجا كه از ماءمور عذاب ، مهلت مى خواهند و يا از خداوند، درخواست نجات مى كنند و يا زمانى كه از آنان سؤ ال مى شود پاسخ مى دهند.
    پيام ها :
    1 به غير خدا دل نبنديم و سرنوشت خود را به خدايان دروغين وعاجز گره نزنيم . (لوكان ... ما وردوها)
    2 عجز و محكوميّت با جايگاه خداوندى سازگار نيست . (لوكان ... ما وردوهاللّه )
    3 عذاب شرك ، عذابى ابدى است . (كل فيها خالدون )
    4 دوزخ ، جايگاه ناله هاى بى جواب است . (فيها زفير ... لا يسمعون للّه )
    5 بى پاسخى ناله ها و فريادها، خود شكنجه ديگرى براى اهل دوزخ است . (و هم فيها لا يسمعون )
    (101) إِنَّ الَّذِينَ سَبَقَتْ لَهُم مِّنَّا الْحُسْنَى اءُوْلََّئِكَ عَنْهَا مُبْعَدُونَ
    ترجمه :
    همانا كسانى كه قبلاً از جانب ما به آنان (در برابر كارشان ، وعده ) نيكو داده شده است ، آنان از آن (دوزخ ) دور نگاهداشته خواهند شد.
    نكته ها
    O در روايات آمده است كه عدّه اى از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله پرسيدند: اگر قرآن جايگاه عابد و معبودِ غير خدا را آتش دوزخ قرار داده است ،(758) پس حال عيسى عليه السلام و مريم عليها السلام كه ناخواسته معبود ديگران واقع شده اند چگونه است ؟ حضرت صلى الله عليه و آله در پاسخ آنان ، همين آيه ى شريفه را تلاوت فرمودند.
    پيام ها :
    1 خداوند، به وعده هايى كه به اهل ايمان و تقوى داده است وفا مى كند. (سبقت لهم مناالحُسنى اولئك عنها مبعدون )
    2 كسى كه به بهشت وارد شود، ديگر وارد جهنّم نمى شود. (اولئك عنها مبعدون )
    (102) لاَ يَسْمَعُونَ حَسِيسَهَا وَهُمْ فِى مَا اشْتَهَتْ اءَنفُسُهُمْ خَا لِدُونَ
    ترجمه :
    آنان صداى (زبانه كشيدن ) آن را نمى شنوند و آنان در آنچه (از نعمتها و كاميابى ها) كه دلشان بخواهد جاودانه اند.
    نكته ها
    O انسان در دنيا، هر چند هم در رفاه و كاميابى باشد، ولى خواسته يا ناخواسته ممكن است خبرهاى ناگوار و حوادث تلخ به گوشش برسد و از لذّت و عيش او بكاهد، امّا در قيامت ، اهل بهشت به دور از هر خبر بد و سر و صداى ناهنجار و ناله و فرياد گرفتاران ، با عيش كامل به كامروايى مشغولند.
    O اميرالمؤ منين علىّ عليه السلام در خطبه 183 نهج البلاغه مى فرمايد: خداوند، آن چنان اهل بهشت را گرامى داشته كه حتّى گوشهايشان صداى آتش دوزخ و ناله و فرياد اهل آن را نمى شنود.(759)
    O قرآن در بيان گستردگى كمّى و كيفى نعمت هاى بهشتى ، آيات متنوّعى دارد. در آيه اى مى فرمايد: (ما تشتهية الانفس و تلذّ الاعين )(760) هر چه كه ميل انسان بكشد و هر چه كه چشم از آن لذّت ببرد. در اين آيه مى فرمايد: (و هم فى ما اشتهت انفسهم خالدون ) آنان در هر چه كه دلشان بخواهد براى هميشه متنعّم اند، و در جاى ديگر با اين چنين عبارتى توصيف مى فرمايد كه : (فلا تعلم نفس ما اخفى لهم )(761) احدى نمى داند كه چه لذائذ وكاميابى هايى براى اهل بهشت ، ذخيره ومخفى شده است .
    O در حديثى از رسول خدا صلى الله عليه و آله آمده است كه : كيفيّت نعمت هاى بهشتى را نه گوشى شنيده و نه چشمى ديده است .(762)
    پيام ها :
    1 در قيامت ، اهل بهشت ، فارغ از رنج و ناله گرفتاران به كامروايى مشغولند. (لايسمعون حسيسها)
    2 اشباع واقعى غرايز، تنها در بهشت ممكن است . (فيما اشتهت )
    3 در بهشت ، نه محدوديّت در نعمت هاست (فيما اشتهت ) و نه محدوديّت در زمان بهره مندى . (خالدون )
    (103) لاَ يَحْزُنُهُمُ الْفَزَعُ الاَْكْبَرُ وَتَتَلَقَّهُمُ الْمَلََّئِكَةُ هَ ذَا يَوْمُكُمُ الَّذِى كُنتُمْ تُوعَدُونَ
    ترجمه :
    بزرگ ترين وحشت (آن روز) آنان را غمگين (و مضطرب ) نمى سازد و فرشتگان به ملاقات (و استقبال ) آنان مى روند (و مى گويند:) اين روزى است ، كه به شما وعده داده شده بود.
    نكته ها
    O بر اساس روايات ، مخاطب آيه كسانى هستند كه علاوه بر داشتن عقايد صحيح ، در خط رهبرانى حركت مى كنند كه از طرف خدا و رسول او صلى الله عليه و آله تعيين شده اند.(763)
    پيام ها :
    1 دفع شرّ، مهم تر از جلب منفعت است . لذا اوّل سخن از دورى از غم هاست بعد دريافت بشارت ها. (لايحزنهم الفزع الاكبر و تتلقاهم الملائكه )
    2 ناگوارى هاى دنيا هر چند هم كه بزرگ باشند، نسبت به مصائب اخروى ناچيزند. (الفزع الاكبر)
    3 در قيامت ، فرشتگان با انسان ها سخن مى گويند. (تتلقاهم الملائكه للّه )
    4 استقبال و ديدار از مؤ منين ، كارى فرشته گونه است . (تتلقاهم الملائكه )
    5 اگر امروز دنيا به كام طاغوتيان است غمگين مباشيم كه روزگار مؤ منان نيز فرا خواهد رسيد. (هذا يومكم )
    6 وعده هاى الهى حتمى است . (كنتم توعدون )
    (104)يَوْمَ نَطْوِى السَّمَآءَ كَطَىِّ السِّجِلِّ لِلْكُتُبِ كَمَا بَدَاءْنَآ اءَوَّلَ خَلْقٍ نُّعِيدُهُ وَعْداً عَلَيْنَآ إِنَّا كُنَّا فَعِلِينَ
    ترجمه :
    روزى كه آسمان را همچون طومار نوشته ها درهم مى پيچيم (و) همان گونه كه آفرينش را آغاز كرديم ، آن را باز مى گردانيم ، (اين ) وعده اى است بر عهده ى ما (و) ما هر حتما انجام دهنده ى وعده هاى خود هستيم .
    نكته ها
    O كلمه ((سجلّ)) در اصل به قطعه سنگى گفته مى شده كه روى آن مى نوشتند، ولى كم كم به اوراقى كه مطالب بر روى آن نوشته مى شود، اطلاق گرديده است .
    O تشابه پيدايش قيامت با آفرينش ابتدائى جهان ، بارها مورد اشاره قرآن قرار گرفته است ، يكجا مى فرمايد: (كما بدئكم تعودون ) (764) همان گونه كه در آغاز شما را آفريد، باز شما برمى گرديد، در آيه اى ديگر مى خوانيم : (هوالذى يبدء الخلق ثم يعيده و هو اهون عليه )(765) او كسى است كه آفرينش را آغاز كرده و سپس آن را تكرار مى كند، در حالى كه آن بر او آسان تر است .
    O مراد از آسمان در اين آيه ، تمام آسمان هاست ، زيرا در جاى ديگرى فرموده است : (و السموات مطويّات بيمينه ...) (766)
    O حضرت على عليه السلام فرمودند: انسان در قيامت عريان محشور مى شود، سپس حضرت اين آيه را تلاوت فرمودند: (كما بدءنا اوّل خلق ... )(767)
    پيام ها :
    1 نظام هستى ازلى و ابدى نيست و سرانجام دستخوش تغيير و تحول خواهد گرديد. (يوم نطوى السماء... كما بَدَءنا)
    2 قدرت خداوند نسبت به درهم پيچيدن آسمان ها، به آسانى پيچيدن يك طومار است . (كطىّ السجلّ )
    3 تمثيل ، بهترين و رساترين راه براى تفهيم و تفهم است . (كطىّ السجلّ)
    4 همان گونه كه پيچيدن يك طومار به معناى محو نوشته هاى آن نيست ، درهم پيچيده شدن آسمان ها نيز نشانه نابودى آفريده ها نيست . (كطىّ السجلّ للكتب للّه )
    5 هرگونه تغيير و تحوّل در آسمان ها با خواست و اراده ى الهى است . (نطوى بداءنا نعيده )
    6 خدا مخلوقات درهم پيچيده را مانند آفرينش اوّل باز خواهد آفريد. (نعيده للّه )
    7 وعده هاى الهى حتمى است و عملى مى شود. (انا كنا فاعلين )
    (105) وَلَقَدْ كَتَبْنَا فِى الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّكْرِ اءَنَّ الاَْرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِىَ الصَّلِحُونَ
    ترجمه :
    و همانا در (كتاب آسمانى ) زبور (كه ) بعد از ذكر، (تورات ، نازل شده ) نوشتيم كه قطعاً بندگان صالح من وارث زمين خواهند شد.
    نكته ها
    O كلمه ى ((زبور)) در لغت عرب به معناى هر نوع نوشته و كتاب است . (و كل شى ء فعلوه فى الزبر) (768) ولى به قرينه ى آيه (و آتينا داود زبوراً )(769) به نظر مى رسد كه مراد، كتاب اختصاصى حضرت داود عليه السلام باشد كه در برگيرنده مجموعه ى مناجات ها، نيايش ها واندرزهاى آن حضرت است . اين كتاب بعد از تورات نازل شده ومراد از ((ذِكْر)) در اين آيه نيز همان تورات است ، چنانكه در آيه 48 همين سوره هم گذشت كه تورات ، ذكر است . (و لقد آتينا موسى و هارون الفرقان و ضياء و ذكراً للمتقين )
    O بعضى گفته اند كه منظور از ((زبور)) در اين آيه ، تمام كتب آسمانى و مراد از ((ذكر))، قرآن مجيد است و كلمه ى ((من بعد)) نيز بمعناى ((علاوه بر)) مى آيد، كه در اين صورت معناى آيه چنين مى شود: ما علاوه بر قرآن ، در تمام كتب آسمانى نوشتيم كه وارثان زمين هر آينه بندگان صالح من خواهند بود.
    O از امام صادق عليه السلام درباره ى زبور و ذكر سؤ ال شد، حضرت فرمودند: ذكر در نزد خداوند است و زبور كتاب نازل شده بر داود است و همه ى كتاب هاى نازل شده در نزد اهل علم است و آنان ما (اهل بيت ) هستيم .(770)
    O در پنج مورد از زبور ((مزامير)) حضرت داود كه امروزه جزء كتب عهد قديم بشمار مى رود، شبيه اين تعابير آمده است كه : مردان صالح ، وارث زمين خواهند شد. (771)
    O در روايات متعدّد آمده است كه آن بندگان صالحى كه وارث زمين خواهند شد، ياران حضرت مهدى عليه السلام هستند.(772)
    O در بعضى روايات مى خوانيم كه اهل بيت پيامبر اسلام عليهم السلام وارثان زمين خواهند شد و بدان دوباره زنده خواهند شد.(773)
    پيام ها :
    1 سنّت الهى آن است كه بندگان صالح ، حاكم و وارث جهان باشند. (كتبناللّه )
    2 پيشگوئى هاى قرآن قطعى است . (لقد كتبنا فى الزبور ...)
    3 قرآن ، از آينده ى تاريخ خبر مى دهد. (يرثها ... )
    4 آينده از آن صالحان است . (يرثها عبادى الصالحون )
    5 دين از سياست جدا نيست . (يرثها عبادى الصالحون )
    6 عبادت تنها كافى نيست ، صلاحيّت وعمل صالح نيز لازم است . (عبادى الصالحون )
    7 وراثت زمين و حكومت بر جهان دو شرط دارد، بندگى خداوند و انجام اعمال صالح . (عبادى الصالحون )
    (106) إِنَّ فِى هَذَا لَبَلَغاً لِّقَوْمٍ عَبِدِينَ
    ترجمه :
    همانا در اين (پيشگويى ) براى گروهِ عبادت كننده ، پيام (مهم و) روشنى است .
    نكته ها
    O در آيه قبل خوانديم كه وراثت و حكومت صالحان بر زمين با دو شرط محقّق مى شود، يكى با بندگى خالص خدا كه با لفظ ((عبادى )) آمده بود و ديگرى با كسب صلاحيّت ، ((الصالحون )). در اين آيه خداوند باز تاءكيد مى فرمايد كه ، بندگان بايد اين پيام را دريافت نمايند كه هم مى بايست در بندگى خالص شوند و از مرحله ى بندگى كلّى و عام ((عابدين )) به مرحله بندگى ويژه ((عبادى )) برسند و هم در ايجاد صلاحيّت بكوشند.
    O حضرت على عليه السلام مى فرمايند: ((اللّه اللّه فِى القرآن ، لا يَسبقنّكم فى العمل به غَيركم )) شما را به خدا! شما را به خدا! پيام هاى قرآن را دريابيد، مبادا ديگران از راز و رمزها و دستورات و عمل به آن بر شما سبقت گيرند!
    پيام ها :
    1 بشارت ها و پيام هاى قرآن براى هدايت و سعادت كافى است .(774) (لبلاغا )
    2 بندگان خدا، به سراغ كسب صلاحيّت و لياقت برويد تا وارث زمين شويد. (يرثها عبادى الصالحون ان فى هذا لبلاغا لقوم عابدين )
    3 بندگان خوب خدا مى بايست قبل از هر كس پيام هاى الهى را دريافت كنند. (لبلاغاً لقوم عابدين )
    (107)وَمَآ اءَرْسَلْنَكَ إِلا رَحْمَةً لِّلْعَلَمِينَ
    ترجمه :
    و ما تو را جز رحمتى براى جهانيان نفرستاديم .
    پيام ها :
    1 حكومت بندگان صالح بر زمين تبلور لطف و رحمتى است كه در سايه رسالت بدست مى آيد و هر آنچه از رحمت نبوى صلى الله عليه و آله كه در دنيا و آخرت نصيب افراد مى شود، پرتوى از رحمت الهى است . (و ما ارسلناك الا رحمة )
    2 همه ى احكام الهى حتّى جهاد، حدود و قصاص و ساير كيفرها و قوانين جزايى اسلام نيز براى جامعه ى بشرى رحمت است . (الا رحمة )
    3 خداوند، ((ربّ العالمين )) و رسولش ((رحمة للعالمين )) است ، يعنى تربيت واقعى در سايه هدايت انبيا امكان پذير است . (رحمة للعالمين )
    4 پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله براى همه ى انسان ها، در همه ى اعصار و تمامى مكان ها رحمت است و نيازى به پيامبر ديگرى نيست . (رحمة للعالمين )
    5 رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله حتّى براى ملائكه مقرب الهى نيز رحمت است . (رحمة للعالمين ) در حديثى مى خوانيم كه جبرئيل به پيامبر صلى الله عليه و آله اظهار داشت كه رحمت تو مرا نيز شامل شد.(775)
    6 دستورات اسلام جهان شمول است . (للعالمين )
    7 يك انسان با اراده ى الهى مى تواند در تمام هستى اثر بگذارد. (للعالمين )
    (108) قُلْ إِنَّمَا يُوحَى إِلَىَّ اءَنَّمَآ إِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَ حِدٌ فَهَلْ اءَنتُم مُّسْلِمُونَ
    ترجمه :
    (پس به آنان ) بگو: جز اين نيست كه به من وحى مى شود كه معبود شما فقط خداى واحد است ، پس آيا شما تسليم هستيد؟!
    نكته ها
    O امام رضا عليه السلام در ميان هزاران نفر علاقمند در نيشابور در برابر تقاضاى مردم ، حديث قدسى سلسلة الذهب را بيان فرمودند كه توحيد قلعه و دژ الهى است كه هركس در آن قرار گيرد، از هر جهت بيمه است ، سپس فرمودند: شرط اين توحيد، پذيرش و تبعيت از امام زنده است . ((كلمة لااله الاّ اللّه حصنى فمن دخل حصنى امن من عذابى و انَا من شروطها))(776)
    پيام ها :
    1 دعوت به توحيد، جلوه اى از رحمت الهى است . (رحمة للعالمين ، قل انما يوحى )
    (109) فَإِن تَوَلَّوْاْ فَقُلْ ءَاذَنتُكُمْ عَلَى سَوَآءٍ وَإِنْ اءَدْرِى اءَقَرِيبٌ اءَم بَعِيدٌ مَّا تُوعَدُونَ
    ترجمه :
    پس اگر روى برگرداندند پس (به آنان ) بگو: به همه ى شما بطور يكسان اعلام (خطر) كردم و من نمى دانم آن وعده اى (از عذاب الهى ) كه به شما داده شده ، آيا (زمان وقوعش ) نزديك است ، يا دور!
    نكته ها
    O سؤ ال : از آيات و روايات بسيارى استفاده مى شود كه پيامبراسلام صلى الله عليه و آله علم غيب گسترده اى داشته اند، همانگونه كه در دعاى ندبه مى خوانيم : ((و علمته علم ما كان و مايكون الى انقضاء خلقه )) يعنى خدايا! تو به پيامبرت ، علم گذشته و علم آينده جهان را تعليم دادى . امّا در آياتى نظير آيه ى فوق به عباراتى برمى خوريم كه نشانى از عدم علم پيامبر صلى الله عليه و آله است ، آيا اين آيات و روايات با يكديگر متناقضند و يا وجه جمعى ميان آنها وجود دارد؟
    پاسخ : علم غيب دو گونه است ، بخشى از آن به ذات احديّت اختصاص دارد و كسى را بر آن راهى نيست ، از جمله زمان وقوع قيامت ، چنانكه در دعا نيز مى خوانيم : ((و بحقّ علمك الّذى استاءثرت به لنفسك )) خدايا! تو را بحقّ علمى كه آن را مخصوص خودت قرار دادى ، امّا بخش ديگرى از آن را خداوند به انبيا واوليا و هركه بخواهد عنايت مى فرمايد، آنچنان كه در اين آيه مى بينيم : (تلك من انباء الغيب نوحيه اليك )(777) همان طور كه بسيارى از مسائل قرآن را امورى غيبى تشكيل مى دهد.
    O وعده ى الهى براى كفّار، هم شكست و نابودى در جنگ ها و هم هلاكت و قهر و عذاب در قيامت است . (ما توعدون )
    پيام ها :
    1 بعضى از مردمِ لجوج ، حتّى از ((رحمة للعالمين )) نيز روى برمى گردانند. (و ما ارسلناك الا رحمة للعالمين ... فان تولّوا )
    2 انسان مختار است نه مجبور، لذا مى تواند حتّى در برابر دعوت و درخواست انبيا نيز مقاومت و اعراض كند. (فان تولّوا)
    3 نبايد انتظار داشت كه همه ى مردم سخن حقّ را بپذيرند كه اين هدف براى انبيا نيز محقّق نشده است . (فان تولّوا )
    4 در مقابل لجاجت و اعراض مردم ، مسئوليّت خود را از دست ندهيم . (فان تولّوا فقل )
    5 همه مردم بطور يكسان مخاطب هشدارهاى پيامبران هستند و در اين ميان ، جنسيّت ، نژاد و زبان مطرح نيست . (آذنتكم على سواء )
    (آرى در تبليغ ، همه مردم را با ديده ى يكسان بنگريم ) (على سواء) للّه
    6 هر چه را نمى دانيم ، با صراحت بگوييم ، نمى دانم . (ان ادرى )
    7 يك سرى علوم ، مخصوص به ذات مقدّس خداوند است . (ان ادرى اءقريب )
    (110) إِنَّهُ يَعْلَمُ الْجَهْرَ مِنَ الْقَوْلِ وَيَعْلَمُ مَا تَكْتُمُونَ
    ترجمه :
    همانا او، هم سخن آشكار را مى داند و هم آنچه را كه پنهان مى كنيد.
    (111) وَإِنْ اءَدْرِى لَعَلَّهُ فِتْنَةٌ لَّكُمْ وَمَتَعٌ إِلَى حِينٍ
    ترجمه :
    و من نمى دانم ، شايد اين (تاءخير در عذاب ) براى شما آزمونى باشد و (فرصتى براى ) كاميابى تا مدّتى ديگر.
    نكته ها
    O اگر گاهى در تحقّق وعده هاى الهى تاءخيرى ديده مى شود، اين به معناى بى خبرى وغفلت او نيست كه او طبق صريح آيه ى قرآن ، همه چيز را مى داند و از همه جا آگاه است ، بلكه به دلايل مختلف است ، از جمله :
    الف : تا هر ميزان كه خلافكار مى تواند، پيمانه گناه خودرا پر كند. (انّما نُملى لهم ليزدادوا اثما )(778) همانا به آنان مهلت مى دهيم تا گناهانشان زياد شود.
    ب : خطاكار توفيقى بيابد و توبه كند.
    ج : كارهاى نيك گناهكار مصرف شود و او ديگر در قيامت طلبى نداشته باشد.
    پيام ها :
    1 براى خداوند غيب و شهود تفاوتى ندارد. (يعلم الجهر ... يعلم ما تكتمون )
    2 وقتى خداوند پنهان كارى ها را مى داند، ديگر توطئه و نفاق براى چيست ؟ (يعلم ما تكتمون )
    3 علم پيامبران نسبت به علم خداوند، محدود است . (ان ادرى )
    4 تاءخير قهر و كيفر الهى يا بخاطر آزمايش است و يا بجهت پر شدن پيمانه مهلت . (فتنة متاع الى حين )
    5 كاميابى ها و لذّت جويى هاى دنيا موقت است . (الى حين )
    (112) قَلَ رَبِّ احْكُم بِالْحَقِّ وَرَبُّنَا الرَّحْمَنُ الْمُسْتَعانُ عَلَى مَا تَصِفُونَ
    ترجمه :
    (پيامبر) گفت : پروردگارا! (تو خود ميان ما) به حقّ داورى كن ، و (اى كافران بدانيد كه ) پروردگار همه ما خداوند رحمان است كه در برابر آنچه (از نسبت هاى ناروا كه او را) توصيف مى كنيد كمك خواسته مى شود.
    نكته ها
    O آنچه در قرآن در موارد افترا بر خداوند آمده است ، وصف خيالى مردم از خداوند است نه وصف حقّ و لذا مى خوانيم (و لكم الويل مما تصفون ) (779) واى بر شما از توصيفى كه مى كنيد، و يا در جاى ديگر آمده است : (سيجزيهم وصفهم )(780) خداوند بزودى كيفر وصف آنانرا خواهد داد، و يا در اين آيه مى فرمايد: (المستعان على ما تصفون ) از خداوند بر آنچه كه شما وصف مى كنيد كمك مى خواهم .
    پيام ها :
    1 گاه لجاجت ها به حدّى مى رسد كه ((رحمة للعالمين )) را به نفرين وا مى دارد. (رحمة للعالمين قال رب احكم )
    2 در برابر لجاجت دشمنان ، از خداوند كمك بگيريم . (والله المستعان ) للّه
    3 دعا را با كلمه ((ربّ)) آغاز كنيم . (رب احكم )
    4 ربوبيّت و قضاوت با يكديگر رابطه نزديك دارند. (رب احكم )
    5 عالم مطلقى كه همه چيز را مى داند، قضاوتش به حقّ است . (يعلم الجهر يعلم ما تكتمون رب احكم بالحقّ )
    6 حتّى در مورد دشمنان نيز از حقّ تجاوز نكنيم و كيفر بيش از حقّ نخواهيم . (رب احكم بالحقّ) (البتّه قضاوت ها و احكام الهى هميشه بر حقّ است و اين ما هستيم كه بايد به مقدار حقّ راضى باشيم ).
    7 حتّى در هنگام نفرين و درخواست كيفر، باز هم رحمت را فراموش نكنيم تا روزنه ى اميدى براى هميشه و نزد همگان باز بماند. (ربنا الرحمن )
    8 تهمت ها و هرزه گوئى ها، بى پاسخ نخواهد ماند. (المستعان على ما تصفون )
    9 بياد داشته باشيم كه حساب و كتاب در كار است ، پس در ستايش ها و انتقادها دقّت كنيم . (المستعان على ما تصفون )

    fehrest page


    back page

  6. #66
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض تفسير نور جلد هشتم

    تفسير نور جلد هشتم
    سيماى سوره ى حج
    اين سوره هفتاد و هشت آيه دارد و در مدينه نازل شده است .
    كلمه ى ((حج )) در لغت به معناى قصد و آهنگ انجام كارى است ، ولى در شريعت اسلامى به مراسم خاصّى كه هر ساله در مكّه برگزار مى گردد گفته مى شود. از آنجا كه حدود سيزده آيه از اين سوره (از آيه 25 تا 37) درباره ى كعبه و تاريخ آن و آثار سياسى و اجتماعى حج سخن مى گويد، اين سوره ، ((حج )) ناميده شده است .
    البتّه در اين سوره دعوت پيامبران الهى نسبت به اقوام بسيارى مطرح گرديده و سرنوشت آنها نيز بيان شده است . طبق روايات ، پيامبر گرامى اسلام فرمودند: هركس سوره حج را بخواند، خداوند به تعداد كسانى كه در گذشته و آينده حج و عمره به جا آوردند، به او پاداش حج و عمره مى دهد.(16)
    بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
    به نام خداوند بخشنده مهربان
    (1) يََّاءَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُواْ رَبَّكُمْ إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَىْءٌ عَظِيمٌ
    ترجمه :
    اى مردم ! از پروردگارتان پروا كنيد، كه همانا زلزله ى قيامت ، حادثه اى بزرگ و هولناك است .
    نكته ها :
    O در روايات مى خوانيم : در ماه شعبان سال ششم هجرى ، هنگامى كه مسلمانان به سوى جنگ ((بنى المُصطلق )) در حركت بودند، آيه ى اوّل و دوّم سوره حج نازل شد. پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله دستور توقّف داد، مسلمانان ايستادند، حضرت اين دو آيه را تلاوت فرمودند، برخى از ياران پيامبر آن شب را به گريه مشغول شدند و از دنيا بيزارى جستند، ولى رسول خدا با بشارت هايى آنان را آرام كردند.(17)
    پيام ها :
    1 مخاطبين قرآن ، همه ى مردمند. (يا ايّها النّاس )
    2 با غافلان بايد صريح سخن گفت وبه آنان هشدار داد. (اتّقوا... انّ زلزلة الساعة )
    3 راه نجات از خطرهاى قيامت ، تقواست . (اتّقوا... زلزلة الساعة )
    4 ياد قيامت ، عامل ايجاد تقواست . (اتّقوا... زلزلة الساعة )
    5 تمام هستى متاع قليل است ، ولى زلزله ى قيامت بزرگ است . (زلزلة الساعة شى ء عظيم )
    6 از خدايى كه پروردگار و صاحب عالم است ، پروا كنيم . (اتّقوا ربكم اِنّ زلزلة ...)
    7 نظام موجود هستى ، با زلزله اى از هم فرومى پاشد. (اِنّ زلزلة الساعة شى ءعظيم )
    (2)يَوْمَ تَرَوْنَهَا تَذْهَلُ كُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمَّآ اءَرْضَعَتْ وَتَضَعُ كُلُّ ذَاتِ حَمْلٍ حَمْلَهَا وَتَرَى النَّاسَ سُكَرَى وَمَا هُم بِسُكَرَى وَلَكِنَّ عَذَابَ اللّهِ شَدِيدٌ
    ترجمه :
    روزى كه آن (زلزله ى بزرگ ) را مشاهده كنيد (چنان ترس و وحشت وجودتان را فرا خواهد گرفت كه ) هر شير دهنده اى ، آن را كه شير مى دهد فراموش كند و هر باردارى جنين خود را سقط كند، و مردم را مست مى بينى ، ولى مست نيستند، بلكه عذاب خداوند شديد است .
    نكته ها :
    O قرآن در معرفى سيماى قيامت ، تعبيرات تكان دهنده اى دارد، از جمله :
    # (يوماً يَجعل الوِلدان شَيبا)(18) روزى كه كودكان را پير مى كند.
    # (يوماً عَبوساً قَمطريرا)(19) روزى كه عبوس و سخت است .
    # (يوماً كان شَرّه مُستطيرا)(20) روزى كه عذابش گسترده است .
    O علاقه ى مادر به فرزند، قوى ترين علاقه هاست . لذا خداوند در بيان سختى قيامت ، به قطع رابطه ى مادر شيرده و مادر باردار با فرزندش مثال زده است . و گرنه در قيامت ، هيچ مادر باردار يا شيردهى وجود ندارد.
    پيام ها :
    1 حوادث سخت قيامت ، هم عاطفه را مى گيرد، (تَذهَل كلّ مرضعة )هم عقل را. (تَرىَ الناس سُكارى )
    2 در بيان مسائل تربيتى ، از مثال هاى محسوس و عاطفى استفاده كنيم . (مُرضعة ... ذات حمل )
    3 تمثيل ، لازم نيست با واقعيّت همراه باشد. (كلّذات حَمل ... تَرىَالناس سُكارى )
    4 تمثيلات قرآن ، با گذشت زمان كهنه نمى شود. (كلّ ذات حمل ...)
    5 عامل مستى ، تنها شراب نيست . (گاهى ، غرور، غفلت ، ثروت ومقام نيز وسيله ى از دست دادن اعتدال مى شوند) (ترىَ النّاس سُكارى ... عذاب اللّه شديد)
    6 پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله از خطرهاى قيامت بيمه و مصون است . (ترىَ النّاس سُكارى )
    (3) وَمِنَ النَّاسِ مَن يُجَدِلُ فِى اللّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَيَتَّبِعُ كُلَّ شَيْطَنٍ مَّرِيدٍ
    ترجمه :
    و بعضى از مردم ، ناآگاهانه درباره ى خداوند به جدال مى پردازند و از هر شيطانِ سركشى پيروى مى كنند.
    نكته ها :
    O ((مَريد)) به معناى بى خير است ، به بيابان بى گياه مريد مى گويند و به نوجوان بى مو ((اَمرَد)) گفته مى شود.
    O آنچه كه اين آيه از آن نهى مى كند، بحث و جدال بدون داشتن آگاهى هاى لازم است ، وگرنه جدال با مخالفان اگر با منطق صحيح و يا منطق خودشان باشد، بسيار هم بجاست . چنانكه در آيه اى ديگر مى فرمايد: (جادلهم بالّتى هىَ اءحسن ) (21)
    پيام ها :
    1 عذاب قيامّت ، كسانى را هدف مى گيرد كه با ايجاد شبهه و ترديد، به عقايد دينى مردم ضربه مى زنند. (عذاب اللّه شديد و من النّاس مَن يُجادل )
    2 گفتگوها بايد براساس منطق وعلم باشد، نه جدال وتعصّب . (يُجادل ... بغيرعلم )
    3 بحث وجدال بدون علم ، پيروى از شيطان است . (يُجادل ... يتّبع )
    4 جهل و تعصب ، مانع پذيرفتن حقّ است . (بغير علم )
    5 كسى كه از خدا و راه او جدا شود، هر لحظه در دام شيطانى اسير است . (يتّبع كلّ شيطان )
    6 شيطان ها بسيارند و هر يك به نحوى وسيله ى انحراف مردمند. (كلّ شيطان )
    7 در پيروى از شيطان خيرى نيست . (مَريد)
    (4) كُتِبَ عَلَيْهِ اءَنَّهُ مَن تَوَلا هُ فَاءَنَّهُ يُضِلُّهُ وَيَهْدِيهِ إِلَى عَذَابِ السَّعِيرِ
    ترجمه :
    بر او (شيطان ) نوشته (و مقرّر) شد كه هر كس ولايت او را بپذيرد، قطعاً او را گمراه مى كند و به آتش سوزانش مى كشاند.
    نكته ها :
    O در معناى ((كُتِبَ))، جبرى عليه شيطان وجود ندارد، زيرا در آيات ديگر مى خوانيم : شيطان با اراده ى خود و لجاجت با حقّ، سجده نكرد و به كار خداوند اعتراض نمود و سوگند ياد كرد كه مردم را گمراه كند.(22) بنابراين ، ((كُتِب عليه )) يعنى براساس اراده و تصميمى كه شيطان گرفت ، گمراه كردن پيروانش براى او حتمى شده است .
    پيام ها :
    1 انتخاب راه شيطان و پيروى از او جز عذاب قطعى الهى ، هيچ نتيجه اى ندارد. (كتب عليه )(اراده ى حتمى خداوند مبنى بر مجازات گناهكاران ، بعد از ارتكاب جرم به وسيله ى آنهاست ).
    2 پيروى از شيطان ، پذيرفتن ولايت اوست . (و يتّبع كلّ شيطان ... مَن تولاّه )
    3 شيطان تنها كسانى را گمراه مى كند كه از او پيروى كنند، نه هر كه را بخواهد. (مَن تولاّه فانّه يضلّه )
    4 تمام شيطان ها، انسان را به يك راه مى برند: آتش سوزان . (يتّبع كلّ شيطان ... و يهديه الى عذاب السعير)
    ترجمه :
    (5) يََّاءَيُّهَا النَّاسُ إِن كُنتُمْ فِى رَيْبٍ مِّنَ الْبَعْثِ فَإِنَّا خَلَقْنَ كُمْ مِّن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُّطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ مِن مُّضْغَةٍ مُّخَلَّقَةٍ وَغَيْرِ مُخَلَّقَةٍ لِّنُبَيِّنَ لَكُمْ وَنُقِرُّ فِى الاَْرْحَامِ مَا إِلَى اءَجَلٍ مُّسَمّىً ثُمَّنُخْرِجُكُمْ طِفْلاً ثُمَّ لِتَبْلُغُوَّاْ اءَشُدَّكُمْ وَمِنكُم مَّن يُتَوَفَّى وَمِنكُم مَّن يُرَدُّ إِلَى اءَرْذَلِ الْعُمُرِ لِكَيْلاَ يَعْلَمَ مِن بَعْدِ عِلْمٍ شَيْئاً وَتَرَى الاَْرْضَ هَامِدَةً فَإِذَآاءَنزَلْنَا عَلَيْهَا الْمَآءَ اهْتَزَّتْ وَرَبَتْ وَاءَنبَتَتْ مِن كُلِّ زَوْجٍ بَهِيجٍ
    اى مردم ! اگر درباره ى قيامت شك داريد (با دقّت در وجود خود، شكّ خود را برطرف كنيد،) ما شمارا از خاك آفريديم (مواد غذايى خاك از طريق غذا به صورت نطفه در آمد) سپس از نطفه ، سپس (به صورت ) خون بسته شده ، سپس (به صورت چيزى مانند) گوشت جويده شده كه بعضى خلقت كامل يافته (وبه دنيا آيد) وبعضى خلقت كامل نيافته (و سقط شود)، تا براى شما روشن سازيم (كه بر هرچيز قادريم ) وآنچه (از جنين ها) را كه بخواهيم تا سرآمدى معيّن در رحم مادران قرار دهيم ، سپس شمارا به صورت طفل بيرون مى آوريم ، تا به حدّ رشد و بلوغ برسيد و (در اين ميان ) بعضى از شما مى ميرند و بعضى به پست ترين مرحله ى زندگى (و پيرى ) مى رسند تا جايى كه دانسته هاى خودرا از دست دهند. (همچنين ) زمين را (در زمستان ) خشك و مرده مى بينى امّا هنگامى كه باران بر آن فرومى باريم ، به حركت درآيد و رشد كند و انواع گياهان زيبا مى روياند.
    نكته ها :
    O كلمه ى ((يُتَوفّى )) كه از ريشه ى ((وفاة )) است ، به معناى گرفتن كامل روح از وجود انسان و بيانگر بقاى روح بشر پس از مرگ است .
    O كلمه ى ((بَهيج )) از ريشه ى ((بهجة )) به معناى شادابى و خرّمى است . چنانكه نگاه به سبزه و گياه مايه ى ابتهاج و شادابى انسان مى شود.
    O گرچه در اين آيه ، دوران پيرى و كهنسالى ، پست ترين دوران عمر انسان شمرده شده ، امّا علّتى كه براى آن بيان گرديده ، اختصاص به پيران ندارد، بلكه هر زمان كه قواى عقلانى انسان ضعيف و ناتوان گردد، دوران پستى است ، گرچه در جوانى باشد. (اءرذَل العُمُر... لايعلم مِن بَعد علمٍ شيئا)
    پيام ها :
    1 سرچشمه ى شك غفلت از قدرت خداوند است . (اِن كنتم فى رَيب فانّا خَلقناكم )
    2 با كفّار، مستدلّ، منطقى وقابل فهم سخن بگوييم . (اِن كنتم فى رَيب ... فانّا خَلقناكم )
    3 از راه محسوسات ، مى توان با معقولات آشنا شد. (اِن كنتم فى رَيب ... فانّا خَلقناكم )
    4 معاد، هم جسمانى است و هم روحانى . (اِن كنتم فى رَيب من البَعث فانّا خَلقناكم )
    5 منشاء انسان و مادّه اوّليه ى او از خاك است . (خَلقناكم من تُراب )
    6 انسان ، پيش از مرگ ، هفت مرحله را طى مى كند. (تراب ، نطفه ، علقه ، مضغه ، طفوليّت ، بلوغ ، پيرى ) (خلقناكم من تُراب ثمّ من نُطفة ...)
    7 دوران مُضغه (كه انسان در رحم مادر به شكل لخته گوشتى است ) دوران شكل گيرى انسان است . (مُضغة مُخَلّقة )
    8 كسى كه در دنيا از خاكِ بى جان انسان آفريد، پس در قيامت هم مى تواند. (لنُبيّن لكم )
    9 زندگى داراى دو منحنى صعود و نزول است . صعود از خاك تا رسيدن به مرحله (اشدّكم )و منحنى نزول رسيدن به مرحله (اءرذل العُمُر)
    10 تمام مراحل خلقت ، از استقرار نطفه تا تولد طفل ، به دست خداست . (خلقنا نُقرّ فى الارحام نُخرجكم طفلاً)
    11 تحوّلات طبيعى ، نياز به زمان دارد. (در آيه چندبار كلمه ((ثمّ)) كه براى فاصله زمانى است ، تكرار شده است )
    12 استقرار نطفه و يا سِقط آن با خواست خداست . (نُقِرّ فى الارحام ما نشاء)
    13 مدّت حمل ، از جانب خدا زمان بندى شده است . (الى اءجل مسمّى )
    14 تولّد انسان ، به اراده ى خداوند است . (نُخرجكم )
    15 همه ى انسان ها روز اوّل يكسانند. (طفلاً)نه ((اطفالا)) بعد به خاطر تغذيه و تربيت هركدام داراى اخلاق و رفتارى مخصوص ‍ مى گردند.
    16 مرگ ، مخصوص پيران نيست . (و منكم مَن يُتوفّى )
    17 انسان با مرگ محو نمى شود. (يُتوفّى )
    18 ارزش انسان و زندگى او در پرتو علم و آگاهى و عقل اوست . (قرآن دليل پست ترين مرحله عمر را فراموش كردن دانسته ها و اندوخته هاى علمى مى داند). (اءرذل العُمُر لكيلا يعلم من بعد علم شيئا)
    19 زوجيّت و نر و ماده بودن ، در گياهان نيز مطرح است . (من كلّ زوجٍ بَهيج )
    (6) ذَلِكَ بِاءَنَّ اللّهَ هُوَ الْحَقُّ وَاءَنَّهُ يُحْىِ الْمَوْتَى وَاءَنَّهُ عَلَى كُلِّ شَىْءٍ قَدِيرٌ
    ترجمه :
    اين (مراحل مختلف خلقت انسان و گياه ) به خاطر آن است كه خداوند حقّ است و اوست كه مردگان را زنده مى كند و بر هر چيزى تواناست .
    (7) وَاءَنَّ السَّاعَةَ ءَاتِيَةٌ لا رَيْبَ فِيهَا وَاءَنَّ اللّهَ يَبْعَثُ مَن فِى الْقُبُورِ
    ترجمه :
    و(آفرينش انسان از خاك و رويش گياهان از زمين خشك ، نشانه آن است كه ) همانا قيامت آمدنى است و شكى در آن نيست ، و خداوند تمام كسانى را كه در قبرها آرميده اند زنده خواهد كرد.
    پيام ها :
    1 آفرينش انسان و گياه ، نشانه ى حقانيّت خداوند است . (ذلك بانّ اللّه هوالحقّ)
    2 خداوند هرگز آفرينش را با مرگ و مير رها نمى كند زيرا كسى كه حقّ است ، هرگز كار لغو و باطل از او سر نمى زند. پس بايد آفريده هاى خود را به مقصد و هدف نهائى برساند و پس از مرگ مرحله ى ديگرى باشد. (بانّ اللّه هوالحقّ و انّه يُحيى الموتى )
    3 كسى كه يك بار آفريد، باز هم مى تواند بيافريند. (يُحيى المَوتى )
    4 كسى كه هم ابتداءً خلق مى كند و هم مى تواند در آفريده ى خود هرگونه تصّرفى انجام دهد، قادر مطلق است . (على كلّ شى ء قدير)
    5 معاد، جسمانى است . (يَبعثُ مَن فى القبور)
    (8) وَمِنَ النَّاسِ مَن يُجَدِلُ فِى اللّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَلاَ هُدىً وَلاَ كِتَبٍ مُّنِيرٍ
    ترجمه :
    و از (ميان ) مردم كسى است كه درباره ى خدا بدون هيچ دانش و هدايت و كتاب روشنى مجادله مى كند.
    پيام ها :
    1 سعى كنيم كه در انتقاد، همه را توبيخ نكنيم . (و من النّاس )
    2 جدال اگر از روى علم باشد مانعى ندارد. (يُجادل ... بغير علم )
    3 راههاى شناخت انسان متعدّد است ، گاهى از راه فكر و تعقّل و تحصيل بدست مى آيد كه شايد كلمه (بِغَير علم )اشاره به آن باشد و گاهى به دل الهام مى شود كه شايد كلمه (هُدى ) اشاره به آن باشد و گاهى از طريق كتب آسمانى و وحى و نبوّت . (ولا كتاب مُنير)
    (9) ثَانِىَ عِطْفِهِ لِيُضِلَّ عَن سَبِيلِ اللّهِ لَهُ فِى الدُّنْيَا خِزْىٌ وَنُذِيقُهُ يَوْمَ الْقِيَمَةِ عَذَابَ الْحَرِيقِ
    ترجمه :
    (و) با تكبر و نخوت ، مى خواهد مردم را از راه خدا گمراه كند، براى او در دنيا رسوايى است و در قيامت ، عذاب سوزان به او مى چشانيم .
    نكته ها :
    O كلمه ى ((ثانِى )) به معناى پيچاندن و ((عِطف )) به معناى پهلو است و پيچاندن پهلو، كنايه از تكبّر و غرور است .
    پيام ها :
    1 سرچشمه جدال ناآگاهان ، غرور و تكبّر است . (ثانِىَ عِطفه )
    2 كيفر با گناه تناسب دارد. كيفر متكبّر خوارى است . (فى الدّنيا خِزى )
    3 متكبّر، در همين دنيا بد عاقبت است . (فى الدّنيا خِزى )
    (10) ذَلِكَ بِمَا قَدَّمَتْ يَدَاكَ وَاءَنَّ اللّهَ لَيْسَ بِظَلَّمٍ لِّلْعَبِيدِ
    ترجمه :
    (در قيامت به او گفته مى شود: اين عذاب سوزان ،) به خاطر چيزى است كه دست هايت از پيش فرستاده است ، و قطعاً خدا به بندگانش ظلم نمى كند.
    (11) وَمِنَ النَّاسِ مَن يَعْبُدُ اللّهَ عَلَى حَرْفٍ فَإِنْ اءَصَابَهُ خَيْرٌ اطْمَاءَنَّ بِهِ وَ إِنْ اءَصَابَتْهُ فِتْنَةٌ انقَلَبَ عَلَى وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْيَا وَالاَْخِرَةَ ذَلِكَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِينُ
    ترجمه :
    و از (ميان ) مردم ، كسى است كه خداوند را تنها با زبان مى پرستد، (ايمان او در حاشيه و در مرز كفر است و با حادثه اى كوچك مى لغزد) پس اگر خيرى به او برسد، به آن اطمينان يابد، و اگر مصيبت و آزمايشى به او رسد، دگرگون شود (و به سوى كفر رود، چنين كسى ) در دنيا و آخرت زيانكار است ، اين همان زيان آشكار است .
    نكته ها :
    O شايد به خاطر آن كه ظلمِ كم نيز از خداوندِ عادل ، ظلمِ بسيار محسوب مى شود، در آيه ى شريفه ، كلمه ى ((ظَلاّم )) آمده است .
    پيام ها :
    1 خداوند عادل است و قهر يا مهر او نتيجه ى عملكرد ماست . (ذلك بما قَدّمت )
    2 ديگران را عامل گناه و خلاف خودمان ندانيم ، كه هرچه هست از خودماست . (قَدّمت يَداك )
    3 ايمان بعضى ها موسمى و سطحى است و حوادث تلخ و شيرين آن را تغيير مى دهد. (و من النّاس ...)
    4 حساب عقيده و عملى كه بر اساس منطق است ، از حساب فراز و نشيب هاى مادّى جداست . (دين را براى نان نخواهيم ) (فَاِن اَصابَه خَير...)
    5 انسان در معرض هجوم حوادث تلخ و شيرين است . (اَصابَه ... اَصابته )
    6 فقر و ناملايمات وسائل آزمايشند. (اَصابته فِتنة )
    7 ارتداد و بازگشت از راه خداوند، قهر شديد الهى و عذاب دوزخ را به دنبال دارد. (اِنقَلَب على وَجهه خَسِرالدّنيا و الا خره )
    (12) يَدْعُواْ مِن دُونِ اللّهِ مَالاَيَضُرُّهُ وَمَا لاَيَنفَعُهُ ذَلِكَ هُوَ الضَّلَلُ الْبَعِيدُ
    ترجمه :
    او غير از خداوند چيزى را مى خواند كه نه زيانى به او مى رساند و نه سودى ، اين است همان انحراف دور و عميق .
    (13) يَدْعُواْ لَمَن ضَرُّهُ اءَقْرَبُ مِن نَّفْعِهِ لَبِئْسَ الْمَوْلَى وَلَبِئْسَ الْعَشِيرُ
    ترجمه :
    بلكه كسى را مى خواند كه ضررش از نفعش بيشتر است ، چه مولا و سرپرست بدى و چه همدم زشتى .
    پيام ها :
    1 تمام سود و زيان ها به دست خداست و غير او هيچ نقشى ندارد. (دونِ اللّه ما لايَضُرّه و ما لا يَنفَعه )
    2 شرك و دلبستگى به غير خدا، بزرگ ترين انحراف است . (دون اللّه ... هوالضّلال البعيد)
    3 شرك ، پايگاه عقلى و منطقى ندارد. (دونِ اللّه مالا يَضُرّه )زيرا پرستش ، يا براى رسيدن به سودى است و يا جلوگيرى از شرّى ، كه بت ها هيچ كدام را ندارند.
    4 شرك ، به تمامى انواعش (معبودهاى عاقل و بى عقل ) محكوم است . (يكبار در كنار كلمه (يَدعوا)، حرف (ما) آمد كه براى موجودات بى شعور است و يكبار در كنار جمله (يَدعو)، حرف (مَن )آمد كه براى معبودهاى با شعور از قبيل انسان ، ملائكه و اجنّه مى باشد.
    5 به خاطر منافع زودگذر دنيا، ضرر دائمى آخرت را نخريم . (ضَرّه اءقرَب مِن نفعه )
    6 ضرر طاغوت ها براى مردم بيش از چيزى است كه به آنان مى دهند. (ضَرّه اءقرب من نفعه )
    7 با كسى كه تورا از خداوند باز مى دارد و به سوى خود دعوت مى كند معاشرت مكن و او را سرپرست و رهبر خود قرار مده . (لبئس ‍ المولى )
    (14) إِنَّ اللّهَ يُدْخِلُ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعِملُواْ الصَّلِحَتِ جَنَّتٍ تَجْرِى مِن تَحْتِهَا الاَْنْهَرُ إِنَّ اللّهَ يَفْعَلُ مَا يُرِيدُ
    next page

    fehrest page

  7. #67
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    next page

    fehrest page


    back page

    ترجمه :
    همانا خداوند اهل ايمان و عمل صالح را در باغ هايى (از بهشت ) وارد مى كند كه نهرها زير درختانش جارى است ، (آرى ) خداوند هرچه اراده كند، انجام مى دهد.
    پيام ها :
    1 ايمان و اميد به وعده هاى حقّ، بزرگ ترين عامل براى رها كردن غير اوست . (اِنّ اللّه يُدخِل ...)
    2 ايمان همراه با عمل ، كليد نجات است و هيچ يك به تنهايى كارساز نيست . (آمنوا و عملوا الصالحات )
    3 تنوّع نعمت هاى الهى ، براى كاميابى بيشتر بهشتيان است . (جنّات ، اَنهار)
    4 خداوند بر اساس تمايلات بشر پاداش مى دهد. (انسان از باغ و نهر لذّت مى برد، در بهشت هم باغ ها و نهرهاست ). (جنّات ، اَنهار)
    5 خداوند، قادر مطلق است و در انجام كارهايى كه اراده مى كند، به هيچ مانع و بن بستى نمى رسد. (يَفعل مايُريد)(همين قدرت سبب تضمين عمل به وعده هاى اوست ).
    (15) مَن كَانَ يَظُنُّ اءَن لَّن يَنصُرَهُ اللّهُ فِى الدُّنْيَا وَالاَْخِرَةِ فَلْيَمْدُدْ بِسَبَبٍ إِلَى السَّمَآءِ ثُمَّ لْيَقْطَعْ فَلْيَنظُرْ هَلْ يُذْهِبَنَّ كَيْدُهُ مَا يَغِيظُ
    ترجمه :
    هر كس گمان مى كند كه خداوند او (پيامبرش ) را در دنيا و آخرت يارى نمى كند، (و در پى مكر و حيله است ، بگو تا) طنابى به آسمان بياويزد (و خود را حلق آويز كند) سپس (آن را) قطع كند، آن گاه بنگرد كه آيا نيرنگش خشم او را فرو مى نشاند؟!
    نكته ها :
    O بعضى آيه را مخصوص به پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله ندانسته و اين گونه ترجمه كرده اند: هر كس گمان مى كند كه خداوند او را يارى نمى كند...
    O شايد معناى آيه اين باشد كه فضانوردى نيز انسان بى خدا را آرام نمى كند. كلمه (سبب الى السماء)مراد وسيله فضانوردى و كلمه (ليقطع )به معناى پيمودن راه است ، كه در اين صورت اين آيه از معجزات علمى و پيش گوئى هاى قرآن است . به هرحال مشكل روحى بشر حتّى با تكنولوژى پيشرفته و فضانوردى نيز حل نمى شود. (هل يُذهبنّ كَيده ما يغيظ)
    پيام ها :
    1 امداد و نصرت الهى ، در دنيا و آخرت قطعى است . (يَظنّ اءن لن يَنصُره اللّه فى الدّنيا والا خرة )
    2 نااميدى از قدرت و نصرت الهى ، تعادل انسان را از بين مى برد. (يَظنّ اءن لن يَنصُره اللّه )
    3 خودكشى هرگز راه نجات نيست . (هل يُذهِبنّ كَيدُه ما يَغيظ)
    (تنها وسيله ى آرام بخش ، ايمان و توكّل به خداست و هرگونه طرح وبرنامه ى ديگرى ، منهاى اراده ى الهى و ايمان به او بيهوده است .)
    4 به كارگيرى زمين و آسمان ، صعود و سقوط، و هر اقدامى كه فاقد ايمان باشد، بى اثر است . (هل يُذهبنّ كَيدُه ما يَغيظ)
    (16) وَكَذَلِكَ اءَنزَلْنَهُ ءَايَتٍ بَيِّنَتٍ وَاءَنَّ اللّهَ يَهْدِى مَن يُرِيدُ
    ترجمه :
    و اين گونه قرآن را (به صورت ) آيات روشن نازل كرديم ، و البتّه خداوند هر كس را بخواهد هدايت مى كند.
    پيام ها :
    1 سنّت خداوند، بر نازل كردن آيات و وسايل هدايت است . (كذلك اَنزلناه )
    2 قرآن ، كتاب نور و آياتش روشن است . (بيّنات )(بر خلاف نظر بعضى كه مى گويند: قرآن ، قطعى الصدور و ظنّى الدلالة است .)
    3 قرآن وسيله ى هدايت است ، ولى اصل هدايت كار خداوند و لطف اوست . (اءنّ اللّه يَهدى )
    4 خداوند هر كه را اراده كند هدايت مى كند، ولى اراده او تابع حكمت اوست و لذا كسى را هدايت مى كند كه زمينه هاى لازم را در خودش ايجاد كرده باشد. (يَهدى مَن يُريد)
    (17) إِنَّ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَالَّذِينَ هَادُواْ وَالصَّبِئِينَ وَالنَّصَرَى وَ الْمَجُوسَ وَالَّذِينَ اءَشْرَكُوَّاْ إِنَّ اللّهَ يَفْصِلُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيَمَةِ إِنَّ اللّهَ عَلَى كُلِّ شَىْءٍ شَهِيدٌ
    ترجمه :
    همانا خداوند در قيامت ، ميان مؤ منان (مسلمان ) و يهوديان و صابئين و نصارى و مجوس و مشركان ، داورى كرده و حقّ را از باطل جدا خواهد نمود، همانا خداوند بر هر چيزى گواه (و از همه چيز آگاه ) است .
    نكته ها :
    O در اين كه صابئين چه كسانى هستند، سخن بسيار است . بعضى گفته اند: ستاره پرستند، بعضى ملائكه پرست مى دانند وبعضى مى گويند: اينان گروهى از پيروان نوح عليه السلام هستند.
    O شخصى از حضرت على عليه السلام پرسيد: چرا از مجوس جزيه (نوعى ماليات ) گرفته مى شود در حالى كه آنان نه پيامبر داشتند و نه كتاب و جزيه گرفتن مخصوص اهل كتاب است ؟! حضرت فرمود: مجوس هم كتاب آسمانى دارند و هم پيامبر الهى .(23)
    O در اين آيه ميان گروه ها با كلمه ى ((الّذين )) فيصله داده شده است ، در قيامت نيز حساب مؤ منان بر حقّ، از حساب مشركان منحرف و هر دو از حساب پيروان اديان آسمانى ديگر جداست . كلمه ى ((الّذين )) سه مرتبه بكار رفته است : درباره مؤ منان ، اديان ديگر ومشركان .
    پيام ها :
    1 در نام بردن از گروه ها، حقّ مؤ منان واقعى مقدّم است . (الّذين آمنوا)
    2 يهوديّت ، مسيحيّت ، مجوسيّت وصابئيّت همه از اديان توحيدى و آسمانى اند، چون نام آنان در برابر مشركان برده شده است . (والّذين هادوا... والّذين اَشركوا)
    3 قيامت براى همه است و در آن روز بين همه ى گروه ها داورى مى شود و تمام دعواها پايان مى پذيرد. (اِنّ اللّه يَفصِل بينهم )
    4 در قيامت ، خداوند هم قاضى است و هم شاهد. (اِنّ اللّه يَفصِل اِنّ اللّه على كلّ شى ء شهيد)
    5 قضاوتى كامل است كه قاضى اطلاعات همه جانبه داشته باشد. (يَفصِل ... على كلّ شى ء شهيد)
    6 دعوت به اسلام ومجادله نيكو لازم است ، ولى توقّع تمام شدن اختلافات اديان را در دنيا نداشته باشيد. در دنيا همزيستى مسالمت آميز داشته باشيد تا در قيامت خداوند فيصله دهد. (اِنّ اللّه يَفصِل بينهم يوم القيامة )
    ترجمه :
    (18) اءَلَمْ تَرَ اءَنَّ اللّهَ يَسْجُدُ لَهُ مَن فِى السَّمَوَتِ وَمَن فِى الاَْرْضِ وَ الشَّمْسُ وَالْقَمَرُ وَالنُّجُومُ وَالْجِبَالُ وَالشَّجَرُ وَالدَّوَآبُّ وَكَثِيرٌ مِّنَ النَّاسِ وَكَثِيرٌ حَقَّ عَلَيْهِ الْعَذَابُ وَمَن يُهِنِاللّهُ فَمَا لَهُ مِن مُّكْرِمٍإِنَّ اللّهَ يَفْعَلُ مَا يَشَآءُ
    ترجمه :
    آيا نديدى كه هركه در آسمان ها وهركه در زمين است و خورشيد و ماه ستارگان و كوه ها و درختان و جنبندگان و بسيارى از مردم براى خدا سجده مى كنند؟ البتّه بسيارى از مردم (به خاطر تكبر و لجاجت ) قطعاً گرفتار عذابند، و هر كه را خدا خوار كند، هيچ احترام كننده اى براى اونيست ، همانا خداوند هر چه را بخواهد انجام مى دهد.
    پيام ها :
    1 در آسمان ها موجوداتى با شعور هستند. (مَن فِى السموات )(كلمه ى ((مَن )) براى صاحبان شعور است )
    2 تمام هستى براى خداوند سجده و خضوع مى كند. (يَسجُد)و شعور، مخصوص انسان نيست . (مَن فى السموات و الارض )(اگر بدانيم همه هستى تسليم خدا هستند ما نيز وصله ناهمرنگ نخواهيم بود. شرك و تكبّر مخالف نظام هستى است )
    3 انسان انتخابگر است . (يَسجُد... كثيرٌ من النّاس و كثيرٌ حقّ عليه العذاب )
    4 عذاب هاى الهى بر اساس حقّ و عدل است . (حَقَّ عليه العذاب )
    5 عزّت و ذلّت تنها به دست خداست . (مَن يُهِن اللّه فما له من مُكرِم )
    6 در برابر اراده ى خداوند، هيچ مانعى وجود ندارد. (يفعل ما يشاء)
    (19) هَذَانِ خَصْمَانِ اخْتَصَمُواْ فِى رَبِّهِمْ فَالَّذِينَ كَفَرُواْ قُطِّعَتْ لَهُمْ ثِيَابٌ مِّن نَّارٍ يُصَبُّ مِن فَوْقِ رُءُوسِهِمُ الْحَميِمُ
    ترجمه :
    اين دوگروه مخالف ، (كثيرى كه اهل عبادتند باكثير ديگرى كه مستحق عذابند) درباره ى پروردگارشان به مخاصمه و جدال پرداختند، پس براى كسانى كه كفر ورزيدند، لباس هايى از آتش بريده شده است ، (و) از بالاى سرشان مايع جوشانى ريخته مى شود.
    پيام ها :
    1 در طول تاريخ نزاع درباره خداوند بوده است . (اِختَصَموا فى ربّهم )
    2 لباس هر يك از دوزخيان ، مخصوص بدن اوست . (قُطّعَت لهم ثياب )
    3 لباس آتشين دوزخيان سرد نمى شود و دائماً از بالاى سرشان مواد گداخته به آن تزريق مى شود. (يُصَبّ من فوق رُؤ سهم الحَميم )
    (20) يُصْهَرُ بِهِ مَا فِى بُطُونِهِمْ وَالْجُلُودُ
    ترجمه :
    با آن مايع جوشان (كه از بالاى سرشان ريخته مى شود)، آنچه در درون و برونشان هست گداخته مى شود.
    (21) وَلَهُم مَّقَمِعُ مِنْ حَدِيدٍ (22) كُلَّمَآ اءَرَادُوَّاْ اءَن يَخْرُجُواْ مِنْهَا مِنْ غَمٍّ اءُعِيدُواْ فِيهَا وَذُوقُواْ عَذَابَ الْحَرِيقِ
    ترجمه :
    و براى (كيفر) آنان گرزهايى از آهن است . هرگاه اراده كنند كه از (شدّت ) غم از دوزخ خارج شوند، به آن برگردانده مى شوند (و به آنان گفته مى شود:) بچشيد عذاب سوزان را.
    پيام ها :
    1 آتش دوزخ ، درون و برون را مى سوزاند. (بُطونِهم والجُلود)
    2 دوزخيان براى نجات خود دست و پا مى زنند، امّا تلاش آنان بى نتيجه است . (اءرادوا اءن يَخرُجوا منها اُعيدوا فيها)
    3 دردناك تر از آتش دوزخ ، غم ها و عذاب هاى روحى است . (من غَمّ)
    4 عذاب دوزخ ، ابدى است . (اُعيدوا فيها)
    5 دوزخيان ، تحقير و سرزنش مى شوند. (ذوقوا)
    (23) إِنَّ اللّهَ يُدْخِلُ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّلِحَتِ جَنَّتٍ تَجْرِى مِن تَحْتِهَا الاَْنْهَرُ يُحَلَّوْنَ فِيهَا مِنْ اءَسَاوِرَ مِن ذَهَبٍ وَلُؤْلُؤ اً وَلِبَاسُهُمْ فِيهَا حَرِيرٌ
    ترجمه :
    قطعاً خداوند كسانى را كه ايمان آورده و كارهاى نيكو انجام داده اند، به باغ هايى كه نهرها از زير (درختان ) آن جارى است ، وارد مى كند، در آن جا با دستبندهايى از طلا و مرواريد زينت داده مى شوند و در آن جا لباسشان از ابريشم است .
    پيام ها :
    1 بهترين راه شادى وتفريح ، استفاده از طبيعت است . (جنّات اَنهار)
    2 در كنار تهديد، اميد و بشارت لازم است ، در آيه ى قبل فرمود: (ذوقوا عذاب الحَريق )و در اين آيه فرمود: (لباسُهم فيها حَرير)
    3 يكى از زيبايى هاى قرآن ، تناسب ميان بيم ها و اميدها، انذارها و بشارت هاى آن است . (قُطّعَت لهم ثياب و لباسهم فيها حَرير)
    4 برهنگى ارزش نيست ، بهشتيان هم لباس دارند. (لباسهم فيها حَرير)
    5 خداوند، محروميّت ها را جبران مى كند. ابريشم و طلا كه در دنيا براى مردان حرام است ، در آخرت وسيله ى زيورشان خواهد بود. (ذَهَبٍ حَرير)
    6 زيبايى و موزون بودن كلمه ها و جمله ها، نوعى فصاحت است . (آخرين جمله ى آيه قبل (حَريق )بود و آخرين جمله اين آيه (حَرير) است )
    (24) وَهُدُوَّاْ إِلَى الطَّيِّبِ مِنَ الْقَوْلِ وَهُدُوَّاْ إِلَى صِرَطِ الْحَمِيدِ
    ترجمه :
    و (اهل بهشت ) به سخنان پاك (و دلنشين ) هدايت مى شوند، و به راه خداوندى كه شايسته ى ستايش است رهبرى مى گردند.
    پيام ها :
    1 در كنار نعمت هاى مادّى بهشت ، نعمت هاى معنوى است . (لباسُهم فيها حَرير... و هُدوا الى الطَيّب من القول )
    2 سخنان دلنشين ، ارمغان بهشتيان است . (الطَيّب من القول )
    3 پيمودن راه خدا، آراستگى ظاهرى و باطنى لازم دارد. (اَساوِرَ من ذَهَب الطَيّب من القول صراط الحميد)
    4 بهترين كاميابى ، خوش عاقبتى است . (هدوا الى صِراط الحَميد)
    (25) إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ وَيَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ اللّهِ وَالْمَسْجِدِ الْحَرامِ الَّذِى جَعَلْنَهُ لِلنَّاسِ سَوَآءً الْعَكِفُ فِيهِ وَالْبَادِ وَمَن يُرِدْ فِيهِ بِإِلْحَادٍ بِظُلْمٍ نُّذِقْهُ مِنْ عَذَابٍ اءَلِيمٍ
    ترجمه :
    همانا كسانى كه كفر ورزيدند و(مؤ منان را) از راه خدا و مسجدالحرامى كه آن را براى همه ى مردم ، ساكنين مكّه و يا (مسافرين ) باديه نشين مساوى قرار داديم بازمى دارند (گرفتار قهر ما خواهند بود) وهر كس در مسجدالحرام اراده انحراف وظلم كند، ما به او عذاب دردناك مى چشانيم .
    نكته ها :
    O امام صادق عليه السلام ذيل آيه فرمود: هر كس غير خدا را در مسجد الحرام پرستش كند يا غير اولياى خدا را متولّى آن مكان مقدّس بگيرد پس او دچار ظلم و الحاد شده است .(24)
    پيام ها :
    1 عقيده ى فاسد، انسان را به كردار فاسد مى كشاند. (كفروا يَصُدّون )
    2 گناهان عادّى ، مقدّمه ى گناهان بزرگتر مى شوند. (يَصدّون عن سبيل اللّه و المسجدالحرام )
    3 مراكز دينى ، خارى است در چشم منحرفان . (يَصدّون عن ... المسجدالحرام )
    4 قوانين مكّه بايد از طرف مالك حقيقى تعيين شود. (جَعلناه للنّاس سَواء...)
    5 مسجد الحرام ، منطقه اى بين المللى است و همچون آسمان ها و اقيانوس ها حق هيچ فرد و كشور و حكومتى نيست . (سَواءٌ العاكِف فيه و الباد)
    6 كيفر خداوند نسبت به منحرفان ، قطعى است و هيچ كافر و ستمگرى از عذاب الهى در امان نيست . (و مَن يُرد)
    7 مكان ها يكسان نيستند. (و مَن يُرد فيه بالحاد...)(مسجد الحرام بايد مركز امنى براى همه باشد).
    8 حساب انحراف عمدى وآگاهانه كه به قصد ظلم است ، از انحراف ناآگاهانه جداست . (يَصُدّون و مَن يُرِد)لذا اراده ى الحاد مجازات دارد. (نُذِقْه )
    9 توهين به مقدّسات ومراكز مذهبى ، استحقاق عذاب دارد. (نُذِقه من عذاب )
    (26) وَإِذْ بَوَّاءْنَا لاِِبْرَهِيمَ مَكَانَ الْبَيْتِ اءَن لا تُشْرِكْ بِى شَيْئاً وَطَهِّرْ بَيْتِىَ لِلطَّآئِفِينَ وَالْقَآئِمِينَ وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ
    ترجمه :
    و (به يادآور) آنگاه كه مكان كعبه را براى ابراهيم آماده ساختيم (به او گفتيم :) هيچ گونه شركى نسبت به من روا مدار و خانه ى مرا براى طواف كنندگان وقيام كنندگان و ركوع كنندگان و سجده كنندگان پاكيزه دار.
    پيام ها :
    1 ماجراى كعبه و ابراهيم واقعه اى است كه نبايد فراموش شود. (و اذ)
    2 همه ى ما محتاج توفيقات الهى هستيم . (بَوّاءنا)
    3 مكان هاى مقدّس بايد در اختيار افراد مقدّس قرار گيرد. (بَوّاءنا لابراهيم مكان البيت )
    4 مردم دنيا، كعبه را از قديم مى شناختند. (البيت )
    5 هيچ گونه شركى براى خدا مجاز نيست . (لا تُشرك بى شيئا)
    6 اوّل طهارت درون ، بعد پاكى برون . (لا تُشرك بى طَهّر بَيتى )
    7 خدمت به مسجد، افتخارى ابراهيمى است . (طَهِّر بَيتى )
    8 تنها خودسازى كافى نيست ، خدمت به خلق نيز لازم است . (لاتُشرك بى ... طَهِّر بيتى للطّائفين و...)
    9 هر كجا به خدا منسوب باشد مقدّس است و همه بايد به آن احترام بگذارند. (طَهّر بَيتى )
    10 مركز عبادت بايد پاك باشد. (طَهّر بَيتى )
    11 نماز و نمازگزار به قدرى عزيز است كه حتّى ابراهيم بايد خادم مكان آن باشد. (طَهّر بَيتى للطّائفين ... و الرُّكّع السؤ جود)
    12 حقّ مسجد الحرام ، طواف و قيام و نماز است و از ميان اينها طواف ، پاداش بيشترى دارد. (للطّائفين )(اينكه نام طواف قبل از ركوع آمده شايد اشاره به اين باشد كه در مسجدالحرام ، طواف مهم تر از نماز است )
    (27) وَاءَذِّن فِى النَّاسِ بِالْحَجِّ يَاءْتُوكَ رِجَالاً وَعَلَى كُلِّ ضَامِرٍ يَاءْتِينَ مِن كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ
    ترجمه :
    و در ميان مردم بانگ حج برآور تاآنان ، پياده و سوار بر مركب هاى چابك از هر راه دورى به سراغ تو بيايند.
    نكته ها :
    O كلمه ى ((ضامِر)) به معناى حيوانى است كه پيه بدنش آب شده و گوشت هايش به ماهيچه تبديل شده و چابك است ، مانند حيوانى كه بدن سازى شده و براى مسابقات آماده است . حضرت على عليه السلام در خطبه ى 28 نهج البلاغه مى فرمايد: ((اءليوم المِضمار و غَدا السّباق )) يعنى امروز خود را چابك كنيد تا در قيامت بتوانيد سبقت بگيريد.
    O در روايات مى خوانيم : حضرت ابراهيم عليه السلام گفت : خداوندا! صداى من به گوش كسى نمى رسد. خداوند فرمود: تو فرياد بزن ، من به مردم ابلاغ مى كنم .
    O اوّلين وظيفه ى زائران كعبه ، پوشيدن لباس احرام و گفتن ((لبّيك الّلهم لبّيك )) است ، امام صادق عليه السلام فرمود: اين جملات پاسخ دعوت ابراهيم است .(25)
    O پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله نيز در مدينه در سال دهم دستور داد كه مؤ ذّنين با بلندترين صدا مردم را براى حج همراه پيامبر دعوت كنند.(26)
    پيام ها :
    1 فرياد امروز اولياى خدا، در آيندگان اثر خواهد كرد. (اءذِّن يَاءتوك )
    2 انبيا از پيشگامان امر به معروف بوده اند. (و اءذِّن )
    3 حج رفتن ، به محضر اولياى خدا رسيدن است . (يَاءتوك ) (نفرمود: ((ياءتوه )) آرى ، در مراسم حج محور رهبر الهى است )
    4 خداوند از غيب و آينده ى تاريخ خبر مى دهد. (يَاءتوك يَاءتين )
    5 اگر انسان بر انجام كارى مكلّف شد، بايد مقدّمات آن را فراهم كند. (و على كلّ ضامر...)
    6 پياده رفتن به حج برتر از سواره است . (((رجالا)) قبل از ((كل ضامر)) آمده است )
    7 اگر در انجام كارى ، اراده و عشق باشد، امكانات در مرحله ى بعد قرار مى گيرد. (رجالا و على كلّ ضامر)
    8 حج ، تنها مقصدى است كه هميشه واز همه ى مناطق جهان مسافر دارد. (من كلّ فَجّ عميق )
    (28) لِيَشْهَدُواْ مَنَفِعَ لَهُمْ وَيَذْكُرُواْ اسْمَاللّهِ فِى اءَيَّامٍ مَّعْلُومَتٍ عَلَى مَا رَزَقَهُم مِّن بَهِيمَةِ الاَْنْعَمِ فَكُلُواْ مِنْهَا وَاءَطْعِمُواْ الْبَآئِسَ الْفَقِيرَ
    ترجمه :
    (مردم از هر منطقه اى به حج خواهند آمد) تا شاهد منافع گوناگون خويش باشند و در ايام مخصوص حج خدا را ياد كنند، به خاطر چهار پايان زبان بسته اى كه رزقشان شده ؛ پس از گوشت آنها بخوريد و بينواى فقير را اطعام كنيد.
    نكته ها :
    O امام صادق عليه السلام فرمود: مراد از (اءيّاما معلومات ) ايام تشريق ، يعنى روزهاى 11 و 12 و 13 از ماه ذى الحجة است .(27)
    O امام صادق عليه السلام فرمود: مراد از (يُذكروا اسم اللّه ) ، گفتنِ اللّه اكبر وجملات بعد از آن است كه در دعاى معروفى بعد از پانزده نماز كه اوّل آن نماز ظهر روز عيد قربان است ، خوانده مى شود.(28)
    O امام كاظم عليه السلام در پاسخ شخصى فرمود: اگر پوست قربانى مكّه را به سلاخ به عنوان مزد بدهند مانعى ندارد، زيرا آنچه را كه خوردنى است بايد خود يا فقير مصرف كند (كُلوا منها و اَطعِموا...)و پوست خوردنى نيست .(29)
    O سيماى حج :
    # حج ، يك بسيج عمومى و مانور موحدين است .
    # حج ، چهره ى زيباى عشق و تعبد است .
    # حج ، زنده نگاه داشتن خاطرات وخدمات پيامبرانى همچون ابراهيم واسماعيل و محمّد است . (درود خداوند بر همه ى آنان باد)
    # حج ، مركز اجتماعات بين المللى مسلمين است .
    # حج ، مركز ارتباطها و تبادل اخبار و اطلاعات جهان اسلام است .
    # حج ، پشتوانه ى اقتصاد مسلمين وايجاد اشتغال براى ده ها هزار مسلمان است .
    # حج ، بهترين فرصت و زمان براى تبليغات اسلامى ، افشاگرى توطئه ها، حمايت از مظلومان ، برائت از كفّار و ايجاد رعب و وحشت در دل آنان است .
    # حج ، بهترين فرصت و زمان براى توبه ، ياد مرگ و معاد، از همه چيز بريدن و صحراى عرفات و مشعر را ديدن و در انتظار مهدى موعود عليه السلام نشستن است .
    پيام ها :
    1 مسلمانان بايد براى به دست آوردن منافع مادژى و معنوى حج در صحنه حاضر باشند. (لِيَشهدوا)
    2 منافع حج به قدرى مهم است كه اگر مردم از دورترين نقاط دنيا هم بيايند، باز ارزش دارد. (فَجٍّ عميق ليَشهدوا)
    3 انجام فرمان خدا و قصد قربت داشتن در حج ، با بهره گيرى هاى گوناگون جنبى منافاتى ندارد. (لِيَشهدوا منافع لهم )
    4 دستورات الهى به سود مردم است . (منافع لهم )نفرمود: ((منافعهم ))
    5 در حج ، هم منافع دنيوى است و هم اخروى . ( (منافع )مطلق آمده است و امام صادق عليه السلام فرمود: مراد از ((منافع )) در آيه ، منافع دنيا وآخرت است .)(30)
    6 فلسفه ى عبادات ، ياد خداست . (و يُذكروا اسم اللّه )(درباره ى فلسفه ى نماز نيز مى خوانيم : (اءقِم الصّلوة لِذكرى )يعنى براى ياد خدا، نماز به پادار)
    7 عنصر زمان ، در نيايش و دعا مؤ ثّر است . (فى اءيّام مَعلومات ) (عبادات اسلامى زمان بندى مخصوصى دارد)
    8 چهار پايان و تسليم بودن آنها در برابر انسان و قربانى آنها و سودهاى ديگرى كه دارند، از نعمت هاى الهى است كه به بشر داده شده است . (رَزَقَهم )
    9 استفاده از گوشت قربانى براى خود زائران جايز است . (فكُلوا) (بر خلاف عادت هاى زمان جاهليّت كه مصرفش را براى حاجى حرام مى دانستند)
    10 حضور در حج و رسيدن به منافع آن ، بايد با فقرزدايى همراه باشد. (واَطعِموا البائس )
    11 اجتماع اغنيا در حج نبايد آنان را از فقرا غافل كند. (اَطعِموا البائس الفقير)
    (29) ثُمَّ لْيَقْضُواْ تَفَثَهُمْ وَلْيُوفُواْ نُذُورَهُمْ وَلْيَطَّوَّفُواْ بِالْبَيْتِ الْعَتِيقِ
    ترجمه :
    (زائران خانه خدا در روز عيد قربان كه قربانى كردند) سپس بايد آلودگى خود را بر طرف سازند وبه نذرهاى خود وفا كنند و بر گرد خانه ى كهن و آزاد (كعبه ) طواف نمايند.
    نكته ها :
    O كلمه ى ((تَفث )) به معناى چرك ، مو، ناخن و شارب است ، و ((قضاء تفث ))، يعنى با گرفتن ناخن و مو از احرام بيرون آييد و سپس ‍ براى ادامه اعمال حج ، دور خانه ى كعبه طواف كنيد.
    O در روز عيد قربان ، در سرزمين منا، در كنار مكّه براى زائران خانه خدا سه كار واجب است :
    1 پرتاب هفت سنگريزه به جايگاه شيطان كه آن را ((رمى جمره )) مى گويند.
    2 ذبح و قربانى كه در آيه ى قبل به آن اشاره شد.
    3 تراشيدن سر و يا كوتاه كردن مو و ناخن كه در اين آيه آمده است .
    O امام باقر عليه السلام فرمود: كعبه نه ساكنى دارد و نه مالكى ، بلكه خانه اى حُر و آزاد است .(31)
    پيام ها :
    1 بهداشت و نظافت ، در بعض عبادات مثل نماز، شرط ورود است ، و در بعضى ديگر مثل حج ، جزء آن و در مواردى مثل قرائت قرآن و اعتكاف شرط كمال آن به حساب مى آيد. (ثُمّ لْيَقضوا تَفَثهم )
    2 سنّت چرك زدايى و رفع آلودگى ، يك فرمان حتمى و جدّى است ، نه يك توصيه . (ثمّ لْيَقضوا)
    3 آلودگى ها از خود انسان است ، (تَفَثهم )ولى منافع ، لطف الهى است كه براى انسان قرار داده شد. (منافع لهم )
    4 براى طواف دور خانه ى مقدّس و آزاد، بايد از آلودگى ها و تعهدها آزاد شويد. (ثمّ ليَقضوا ولْيُوفوا وليَطّوفوا)
    5 انجام نذر، واجب است . (و ليوفوا)
    6 سابقه ، مى تواند يك ارزش باشد. (العَتيق )(كلمه ((عَتيق )) به معناى قديمى است و عتيقه به اشياى قديمى گويند).
    7 خانه ى خدا ملك هيچ كس نيست . (العَتيق )
    (30) ذَلِكَ وَمَن يُعَظِّمْ حُرُمَتِ اللّهِ فَهُوَ خَيْرٌ لَّهُ عِندَ رَبِّهِ وَاءُحِلَّتْ لَكُمُ الاَْنْعَمُ إِلا مَا يُتْلَى عَلَيْكُمْ فَاجْتَنِبُواْ الرِّجْسَ مِنَ الاَْوْثَنِ وَ اجْتَنِبُواْ قَوْلَ الزُّورِ
    ترجمه :
    اين است (مناسك حج ) وهر كس آنچه را خداوند محترم شمرده گرامى بدارد، قطعاً براى او نزد پروردگارش بهتر است ، و چهار پايان براى شما حلال شده است ، مگر آنچه (حرام بودنش ) بر شما خوانده شده باشد پس ، از پليدى بت ها دورى كنيد و از كلام باطل اجتناب ورزيد.
    نكته ها :
    O براى ((قول زور)) مصاديق فراوانى ذكر شده است ، از جمله : دروغ ، گواهى ناحق و غنا، همان گونه كه براى ((حُرمات خدا)) مصاديقى ذكر شده ، مانند قانون خدا، كتاب خدا و اهل بيت رسول خدا عليهم السلام كه حفظ حرمتِ همه ى آنها لازم است .(32)
    O گواهى دروغ ، در رديف شرك به خدا آمده وقول زور از گناهان كبيره است .(33)
    پيام ها :
    1 آنچه را خداوند محترم داشته ، گرامى بداريم . (و مَن يُعظّم حُرُمات اللّه ) (دستورات الهى را با احترام و عظمت ياد كنيم و در اجراى آنها، با نشاط و حسّاس باشيم )
    2 احترام به قوانين و مقدّسات الهى به نفع خود ماست . (فهو خيرٌ له ) و پاداش اين احترام نزد خداوند است . (عند ربّه )
    3 اصل در چهارپايان ، حلال بودن آنهاست ، مگر دليل خاصّى از وحى داشته باشيم . (اُحِلّت الاّ ما يُتلى )
    4 بت پرستى ، آلودگى است . (فاجتَنِبوا الرّجس مِنَ الاَوثان ) (مراسم حج و قربانى با شرك و بت پرستى آميخته بود). (فاجتَنِبوا)
    (31) حُنَفَآءَ لِلَّهِ غَيْرَ مُشْرِكِينَ بِهِ وَمَن يُشْرِكْ بِاللّهِ فَكَاءَنَّمَا خَرَّ مِنَ السَّمَآءِفَتَخْطَفُهُ الطَّيْرُ اءَوْتَهْوِى بِهِ الرِّيحُ فِى مَكَانٍسَحِيقٍ
    ترجمه :
    (مراسم حج را انجام دهيد) در حالى كه همگى خالص براى خدا باشيد و هيچ گونه شركى به خداوند نورزيد، و هر كس به خدا شرك ورزد، گويى از آسمان سقوط كرده و پرنده اى در فضا او را مى ربايد، يا باد او را به مكانى دور پرتاب مى كند.
    نكته ها :
    O ((حُنفاء)) جمع حنيف ، به معناى كسى است كه پيرو دين حقّ باشد.
    O ((خَطَف )) به معناى ربودن سريع و ((سَحيق )) به معناى دور است .
    O توحيد، به همه چيز ارزش مى دهد و شرك ، ارزش را از بهترين موجودات سلب مى كند. هُدهُد كه به پروردگار جهان ، ايمان داشت به خاطر سوز و علاقه اى كه براى هدايت مردم مشرك داشت ، به جايى رسيد كه واسطه هدايت يك منطقه شد ولى انسان به خاطر شرك ، طورى سقوط مى كند كه خوراك پرنده مى شود.
    O مثال هاى قرآن ، در هيچ زمان و مكانى كهنه نمى شود، هم طبيعى است و هم قابل فهم . (كانّما خَرّ من السماء)
    پيام ها :
    1 قربانى ، طواف ، وفاى به نذر وهمه ى اعمال تنها براى خدا باشد. (حُنفاء للّه )
    2 جز خدا به هر قدرتى وصل شويم ، پايانش سقوط است ، حتّى ابرقدرت ها. (ومَن يُشرك ... خَرّ من السماء)
    3 شرك ، از هيچ كس بخشوده نيست . (و مَن يُشرك )
    4 توحيد و اخلاص ، مانند حضور در آسمان است و شرك ، همچون سقوط از آسمان و طعمه پرندگان شدن . (خَرّ من السماء)
    5 ميان جدا شدن از خدا و سقوط كردن و طعمه صيّادان شدن ، لحظه اى فاصله نيست . (فَتَخطَفُه )(حرف فاء و كلمه ى ((خطف )))
    6 مقدّس ترين كارها (طواف )، در مقدّس ترين مكان ها (مسجدالحرام ) و در مقدّس ترين ايّام (عيد قربان )، اگر با اخلاص همراه نباشد، عاقبتش سقوط است نه رشد. (ومَن يُشرك ... خَرّ من السماء)
    next page

    fehrest page


    back page

  8. #68
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    next page

    fehrest page


    back page

    7 اخلاص ، انسان را در برابر بادها و طوفان ها بيمه ونداشتن اخلاص انسان را در مسير طوفان ها قرار مى دهد. (او تَهوى به الرِّيح )
    8 شرك ، گرچه كم يا در يك لحظه باشد، هيچ سرمايه اى را باقى نمى گذارد. (خَرّ من السماء فى مكان سَحيق )
    (32) ذَلِكَ وَمَن يُعَظِّمْ شَعََّئِرَ اللّهِ فَإِنَّهَا مِن تَقْوَى الْقُلُوبِ
    ترجمه :
    اين است (دستورات خداوند درباره ى حج ) و هر كس شعائر خدا را گرامى بدارد، پس اين از تقواى دل هاست .
    نكته ها :
    O قرآن كريم در آيات ديگر، با صراحت دو مورد از مراسم و برنامه هاى حج را جزء شعائر الهى شمرده است : يكى ((صفا و مروه )) و ديگر ((شتران قربانى ))، ولى شعائر الهى در اين دو خلاصه نمى شود و تمام عبادت هاى دسته جمعى از شعائر خداوند است ، مانند نماز جمعه وجماعت وهمه ى مراسم حج .
    O تقوا، از حالت هاى روحى است كه از آثار و نشانه ها به وجود آن پى برده مى شود، زيرا در كارهاى ظاهرى ، بين گناه و ثواب فرق چندانى نيست ، مثلاً: نماز خالصانه با نماز رياكارانه در ظاهر يكى است وآنچه يكى را ارزشمند وديگرى را ضدارزش مى كند، همان روح وباطن كار است كه مربوط به قلب هاست . (تقوى القلوب )
    پيام ها :
    1 تقواى درونى بايد آثار بيرونى هم داشته باشد، هر كس به شعائر بى اعتنا باشد، در حقيقت تقواى قلبى او كم است . (مَن يُعظِّم شعائر اللّه فانّها من تقوى القلوب )
    2 بزرگداشت ها بايد بر اساس تقوا باشد، نه رقابت . (مَن يُعظِّم ... تقوى القلوب )
    (33) لَكُمْ فِيهَا مَنَفِعُ إِلَى اءَجَلٍ مُّسَمّىً ثُمَّ مَحِلُّهَآ إِلَى الْبَيْتِ الْعَتِيقِ
    ترجمه :
    در آن (حيوانات قربانى ) براى شما تا رسيدن زمان معيّن (عيد قربان ) منافعى است ، سپس جايگاه آن (قربانى ) به سوى آن خانه قديمى و آزاد (كعبه ) است .
    نكته ها :
    O بعضى گمان مى كردند همين كه شتر يا حيوان ديگرى را براى قربانى معيّن كردند، حقّ سوار شدن برآن و شير دوشيدن از آن را ندارند. اين آيه اين تفكّر را رد مى كند.
    پيام ها :
    1 در سايه ى تعظيم شعائر، منافع مادّى شما نيز تاءمين مى شود. (و لكم فيها منافع )
    2 در مراسم حج محوريّت با كعبه است . (وليَطّوفّوا بالبيت ... مَحِلّها الى البيت العتيق )
    (34) وَلِكُلِّ اءُمَّةٍ جَعَلْنَا مَنسَكاً لِّيَذْكُرُواْ اسْمَ اللّهِ عَلَى مَا رَزَقَهُم مِّن بَهِيمَةِ الاَْنْعَمِ فَإِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَحِدٌ فَلَهُ اءَسْلِمُواْ وَبَشِّرِ الْمُخْبِتِينَ
    ترجمه :
    و (شما تنها امّتى نيستيد كه تكليف قربانى دارد، زيرا) ما براى هر اُمّتى آئينى قرار داديم ، تا هنگام قربانى نام خدا را بر حيواناتى كه خداوند روزى آنان كرده ببرند، خداى شما معبود يكتاست ، پس فقط تسليم او باشيد، و به بندگان خالص بشارت ده .
    نكته ها :
    O كلمه ((مُخبتين )) از ((خَبت )) يعنى زمين وسيع وهموار كه خالى از فراز و نشيب است و مخبت به انسان آرام ومطمئن گفته مى شود كه از هرگونه پندار شرك دور باشد.
    O كلمه ى ((مَنسَك )) يا مصدر، يا اسم زمان ويا اسم مكان است .لذا معنا چنين است : ما براى هر اُمّتى برنامه عبادت يا زمانى را براى قربانى يا مكانى را براى آن قرار داديم .
    پيام ها :
    1 برنامه قربانى ، در تمام اديان آسمانى بوده است . (لكلّ اُمّة ...)
    2 هنگام قربانى ، نام خدا را بايد به زبان آورد. (ليَذكُروا)
    3 شيوه ى بندگى خداوند، تنها بايد از طريق وحى باشد. (جَعلنا مَنسكاً)
    4 خداى ما پروردگار يكتاست . (فالهكم اله واحد)، همان خدايى كه هم دين مارا تاءمين مى كند، (جعلنا مَنسكاً)و هم دنياى مارا (رَزَقهم من بَهيمة الانعام ).
    5 نام خداوند به قدرى ارزش دارد كه اگر هنگام ذبح حيوان بر زبان جارى شود، گوشت آن حيوان حلال ، وگرنه حرام خواهد بود. (ليَذكُروا اسم اللّه )
    6 غذاى انسان هاى خداپرست نيز بايد رنگ الهى داشته باشد. (ليَذكُروا اسم اللّه )
    7 جز براى خدا تسليم نشويد. (فله اَسلِموا)
    8 همين كه در تمام اديان نام خدا بردن مطرح است ، پس آفريدگار همه يكى است . زيرا اگر خداى ديگرى بود اين مراسم به صورت هاى ديگرى نيز مطرح مى شد. (فالهكم اله واحد)(حرف ((فاء)) براى نتيجه است يعنى وحدت مكتب ، نشانه ى وحدت معبود است ).
    9 بشارت هاى الهى ، مخصوص كسانى است كه متواضع و تسليم خدا هستند. (بَشّر المخبِتين )
    (35) اءَلَّذِينَإِذَا ذُكِرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَالصَّبِرِينَ عَلَى مَآ اءَصَابَهُمْ وَ الْمُقِيمِى الصَّلَوةِ وَمِمَّا رَزَقْنَهُمْ يُنفِقُونَ
    ترجمه :
    (مُخبتين ) كسانى هستند كه هرگاه نام خدا برده شود دل هايشان از خوف (خداوند) مى لرزد و بر آنچه (از سختى ها) به آنان مى رسد مقاومند و برپاكنندگان نمازند و از آنچه به آنان روزى داده ايم انفاق مى كنند.
    نكته ها :
    O ياد خدا هم آرام بخش است وهم براى اهل ايمان ، خوف آور، همانند كودكى كه با ياد والدين ، هم آرام مى گيرد وهم از آنان پروا مى كند وحساب مى برد.
    پيام ها :
    1 ترس از خدا و پرواى درونى ، يك ارزش است . (وَجِلت قلوبهم )
    2 تقوا، بر همه ى كمالات مقدّم است . (وَجِلت قلوبهم ... والصّابرين ...)
    3 زيربناى انجام وظيفه بعد از تقوا، مقاومت و صبر است . (وَجِلت قلوبهم والصّابرين )
    4 صبرى ارزش دارد كه در برابر مشكلات دوام بياورد. (الصابرين على مااصابهم )
    5 رابطه با خدا، از رابطه با محرومان جدا نيست . (والمقيمى الصلوة ينفقون )
    6 بخشش ، مخصوص مال نيست ، از علم و آبرو و هنر نيز مى توان انفاق كرد. (ممّا رزقناهم )
    7 انفاقى ارزش دارد كه دائمى باشد. (((ينفقون )) فعل مضارع نشانه استمرار است )
    8 در انفاق نيز اعتدال و ميانه روى لازم است . (و ممّا...)
    9 اموال و دارائى هاى انسان رزق الهى است . (رزقناهم )
    ترجمه :
    (36) وَالْبُدْنَ جَعَلْنَهَا لَكُم مِّن شَعََّئِرِ اللّهِ لَكُمْ فِيهَا خَيْرٌ فَاذْكُرُواْ اسْمَ اللّهِ عَلَيْهَا صَوَآفَّ فَإِذَا وَجَبَتْ جُنُوبُهَا فَكُلُواْ مِنْهَا وَاءَطْعِمُواْ الْقَانِعَ وَالْمُعْتَرَّ كَذَ لِكَ سَخَّرْنَهَا لَكُمْلَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ
    و (قربانى كردن ) شترهاى چاق را براى شما از شعائر الهى قرار داديم ، در آنها براى شما خير است ، پس (هنگام قربانى ) نام خدا را بر شتران در حالى كه ايستاده اند ببريد، پس چون به پهلو افتادند (و جان دادند) از (گوشت ) آنها بخوريد و به فقير قانع و فقيرى كه روى سؤ ال ندارد اطعام كنيد، بدين گونه حيوانات قربانى را براى شما (رام و) مسخّر كرديم ، تاشايد شكرگزارى كنيد.
    نكته ها :
    O ((بُدن )) جمع ((بُدنَة )) است به معناى شتر سالم و فربه ، و ((صَوافّ)) حيوانى است كه زانوى خود را صاف نگاه داشته است .
    O جمله ى ((وَجَبتْ جنوبها)) يعنى استقرار به پهلو و كنايه از جان دادن حيوان است . ((قانع )) فقيرى است كه قانع است و ((مُعتَرّ)) فقيرى را گويند كه نيازمند است امّا حرفى به زبان نمى آورد، ولى به قصد كمك گرفتن از كنار شما عبور مى كند.(34)
    O در اسلام ، هر جا مساءله خوردن مطرح است ، در كنارش وظيفه ديگرى نيز ذكر شده است :
    (كُلوا... ولاتسرفوا)(35) بخوريد ولى اسراف نكنيد.
    (كُلوا... واطعموا)(36) بخوريد و به ديگران بخورانيد.
    (كُلوا... واعلموا)(37) بخوريد و عمل صالح انجام دهيد.
    (كُلوا... واشكروا)(38) بخوريد و سپاس گزاريد.
    پيام ها :
    1 در بزرگداشت شعائر الهى ، سخاوت مندانه خرج كنيد. (والبُدن ) (((بُدن )) به معناى شتر چاق است )
    2 عرب جاهلى مى پنداشت كه از گوشت قربانى نبايد استفاده كند. (فكلوا)
    3 در تعظيم شعائر دينى ، مهم توجّه وعنايت الهى است ، خواه نسبت به جماد باشد، خواه نسبت به حيوان . (اِنّ الصفا و المروة من شعائر اللّه )، للّه (والبُدن ... من شعائر اللّه )
    4 احكام دينى بايد از طريق وحى معيّن شود. (جعلنا)
    5 در شعائر الهى ، منافع انسان ها نيز تاءمين است . (لكم ) (برخلاف قربانى در راه بت ها و يا ريخت وپاش هاى مسرفانه )
    6 در مكتب تربيتى اسلام ، در تغذيه نيز خدا مطرح است . (فاذكروا اسم اللّه )
    7 بهترين روشِ قربانىِ شتر، نحر آن در حال ايستاده است . (صَوافّ)
    8 تا جان در بدن حيوان هست ، مصرف گوشتش ممنوع است . (فاذا وَجَبت جُنوبها فكلوا)
    9 گوشت قربانى بايد تقسيم شود. (بين خود و ديگران ) (كلوا اطعموا)
    10 به تمام گروه هاى بى بضاعت رسيدگى كنيد. (القانع المعترّ)
    11 قربانى در مكانى انجام گيرد كه محل عبور فقرا باشد. (المعترّ)
    12 رام بودن و مسخّر بودن حيوانات ، خوردن گوشت قربانى واطعام به ديگران ، ذِبح ونَحر حيوانات در مراسم حج واخلاص ورنگ الهى داشتن ، نعمت هايى است كه بايد شكرگزارى شود. (لعلّكم تشكرون )
    (37) لَن يَنَالَ اللّهَ لُحُومُهَا وَلاَ دِمَآؤُهَا وَلَكِن يَنَالُهُ التَّقْوَى مِنكُمْ كَذَلِكَ سَخَّرَهَا لَكُمْ لِتُكَبِّرُواْ اللّهَ عَلَى مَا هَدَيَكُمْ وَبَشِّرِ الْمُحْسِنِينَ
    ترجمه :
    هرگز گوشت و خون حيوانات قربانى ، به خداوند نمى رسد، بلكه آنچه از طرف شما به او مى رسد تقواست ، اين گونه خداوند حيوانات را براى شما مسخّر نمود، تا خدا را به خاطر آن كه شما را هدايت كرده است به بزرگى ياد كنيد، و به نيكوكاران بشارت ده .
    پيام ها :
    1 خداوند به تكاليفى كه انجام مى دهيم ، نيازى ندارد. (لن يَنالَ اللّه لُحومها)
    2 در وراى مسائل ظاهرى دين ، اهداف والاترى وجود دارد. (به ظاهر دستورات دينى بسنده نكنيم ، داشتن اخلاص و روح تعبّد و تسليم در برابر فرمان خداوند، باطن احكام الهى است ). (و لكن يَنالُه التّقوى )
    3 رابطه ى انسان با خداوند از راه تقواست . (يَنالُه التّقوى منكم )
    4 خدا را به بزرگى يادكردن ، يك نوع شكر الهى است . (لتكبّروا اللّه على ماهداكم )
    5 نعمت هدايت ، از نعمت هايى است كه براى شكر آن سفارش ويژه اى شده است . (على ما هداكم )
    6 اگر لطف خداوند نباشد، همه گمراه خواهيم شد. (هداكم )
    7 حج و مناسك آن جلوه آشكار هدايت است . (على ما هداكم )
    8 انجام مناسك حج ، انسان را در زمره محسنين قرار مى دهد. (وبَشّر المحسنين )
    (38) إِنَّ اللّهَ يُدَفِعُ عَنِ الَّذِينَ ءَامَنُوَّاْ إِنَّ اللّهَ لاَ يُحِبُّ كُلَّ خَوَّانٍ كَفُورٍ
    ترجمه :
    قطعاً خداوند از كسانى كه ايمان آورده اند دفاع مى كند، بى شك خداوند هيچ خيانتكار ناسپاسى را دوست ندارد.
    نكته ها :
    O يكى از وعده ها و سنّت هاى الهى ، نصرت و دفاع از مؤ منين است و خداوند اين دفاع و حمايت را به عنوان يك حقّ، بر خود لازم فرموده است : (و كان حَقّاً علينا نَصرالمؤ منين )(39) البتّه معناى دفاع و نصرت الهى ، هميشه دفاع و نصرت فورى و كوتاه مدّت نيست ، بلكه دفاع دراز مدّت را نيز شامل مى شود، زيرا در آيات ديگر مى فرمايد: (والعاقبة للمتّقين ) آرى ، ممكن است در يك درگيرى و جنگ ، مؤ منين به ظاهر شكست بخورند ولى اهداف و تفّكر آنان پيروز شود، چنانكه ابن ملجم ، حضرت على عليه السلام را به شهادت رساند، ولى آيا خداوند او را حمايت كرد يا على عليه السلام را؟ نام على ، فرزند على ، كتاب على ، مناجات على ، عزّت على ، شيعه ى على و تفكّر على سرانجام به پيروزى رسيد.
    O ((خَوّان )) و ((كَفور)) به معناى كسى است كه كفر و خيانت ، كار و سيره ى او باشد.
    پيام ها :
    1 تحقّق وعده ى الهى در دفاع از مؤ منان ، حتمى است . (اِنَّ)
    2 مؤ منان ، تنها و بى مدافع نيستند. (اِنّ اللّه يُدافع عن الّذين آمنوا)
    3 حمايت خداوند، ابدى است . (يُدافع )
    4 مؤ منان ، از حريم خدا دفاع مى كنند وخدا از حريم مؤ منان . (يُدافع )، نه ((يدفع ))
    5 مؤ منان ، محبوب خدا هستند. (اِنّ اللّه يُدافع )
    6 عنصرى كه نصرت و دفاع خدا را جلب مى كند، ايمان است . (عن الّذين آمنوا) (و كان حقّاً عَلينا نَصرالمؤ منين )(40)
    7 قهر و غضب خداوند، بر اساس معيارهاست . (يدافع عن الّذين آمنوا لايحبّ كل خَوّان )(دين خداوند امانتى در دست ماست كه نبايد به آن خيانت شود) (لايحبّ كلّ خَوّان ...)
    8 همه ى مردم در برابر خداوند يكسانند، (كلّ خَوّان )و خيانت از هيچ كس بخشيده نيست .
    9 بدتر از خيانت ، خيانت پيشگى ؛ (خَوّان )بدتر از كفر، كفرپيشگى است . (كَفور)
    10 خيانت ، زمينه ى كفر است . (اوّل ((خَوّان )) مطرح شده ، بعد ((كَفور)))
    11 كسى كه ايمان ندارد به خود و خدا و رسول خدا صلى الله عليه و آله خيانت كرده است . (((خوّان )) در برابر ((آمنوا)) قرار داده شده )
    (39) اءُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَتَلُونَ بِاءَنَّهُمْ ظُلِمُواْ وَإِنَّ اللّهَ عَلَى نَصْرِهِمْ لَقَدِيرٌ
    ترجمه :
    به كسانى كه همواره و مظلومانه مورد تهاجم و قتل عام قرار گرفته اند، اجازه دفاع وجهاد داده شده است والبتّه خداوند بر يارى آنان قادر است .
    نكته ها :
    O گفته اند: اين آيه اوّلين آيه اى است كه به پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله اجازه جهاد و جنگ مسلحانه داده است ، زيرا كار آن حضرت چند مرحله داشت : 1 دعوت و اصلاح قلبى و خودسازى نيروها. 2 تشكّل و بسيج نيروها. 3 دفاع يا حمله .
    پيام ها :
    1 جهاد، بدون اذن خدا و رسول جايز نيست . (اُذِنَ)
    2 مظلومان ، مجازند با دشمنان خود جهاد كنند. (اُذِن بانّهم ظلموا)
    3 نصرت خدا، بعد از بپاخاستن وحركت ماست . (اُذِن اِنّاللّه على نصرهم لقدير)
    4 به رزمندگان روحيه دهيد. (واِنّ اللّه على نَصرهم لقدير)
    5 حقّ بر باطل پيروز است . (و اِنّ اللّه على نَصرهم لقدير)
    6 امداد الهى ، تنها جنبه ى نظامى ندارد و انواع نصرت ها و امدادها را شامل مى شود. (نصرهم )به طور مطلق مطرح شده است .
    7 نصرت الهى حتمى است . (كلمه ((انّ))، ((لقدير))، حرف لام و جمله ى اسميّه )
    8 امداد و يارى خداوند نسبت به مؤ منان گسترده است . (قدير)، نفرمود: ((قادر))
    ترجمه :
    (40) اءَلَّذِينَ اءُخْرِجُواْ مِن دِيَرِهِمْ بِغَيْرِ حَقٍّ إِلا اءَن يَقُولُواْ رَبُّنَا اللّهُ وَلَوْلاَ دَفْعُ اللّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَّهُدِّمَتْ صَوَمِعُ وَبِيَعٌ وَصَلَوَتٌ وَ مَسَجِدُ يُذْكَرُ فِيهَا اسْمُ اللّهِ كَثِيراً وَلَيَنصُرَنَّ اللّهُمَن يَنصُرُهُ إِنَّاللّهَ لَقَوِىُّ عَزِيزٌ
    ترجمه :
    (مظلومان مورد تهاجم ،) كسانى هستند كه به ناحق از خانه و كاشانه ى خود رانده شدند (و گناهى نداشتند) جز اين كه مى گفتند: پروردگار ما خداى يكتا است و اگر خداوند (ظلم و تجاوز) بعضى از مردم را به وسيله ى بعضى ديگر دفع نكند، صومعه ها و كنيسه ها و كليساها و مساجدى كه نام خداوند در آنها بسيار برده مى شود ويران مى گردد، و قطعاً خداوند كسى كه (دين ) او را يارى كند، يارى مى دهد، همانا خداوند نيرومند شكست ناپذير است .
    نكته ها :
    O كلمه ى ((صَوامِع )) جمع ((صومعه )) به معناى دِير و محل عبادت و رياضت راهبان در بيابان ها و غارهاست . كلمه ى ((بِيَع )) جمع ((بيعه ))، محل عبادت مسيحيان است و كلمه ى ((صَلوات )) جمع ((صلاة ))، همان كنيسه و محل عبادت يهوديان است .
    O خرابى مسجد يعنى : محو اتّحاد و تشكّل ، قطع رابطه با امام عادل ، فراموشى فقرا، عدم آگاهى از اوضاع و غفلت از خدا و لذا اگر دشمن بتواند، اوّل اين مراكز را قلع و قمع مى كند. (لهُدّمت صَوامع و بِيَع ...)
    پيام ها :
    1 آوارگى از وطن روشن ترين نمونه مظلوميّت است . (ظُلموا ... الّذين اُخرجوا)
    2 علاقه به وطن ، حقّ طبيعى انسان واخراج از وطن ، سلب اين حقّ و سبب ظلم است . (اُخرجوا من ديارهم )
    3 در قرآن ، تبعيد مفسدين فى الارض حقّ وتبعيد مؤ منان ناحقّ است . (بغيرحقّ)
    4 ديندارى ، سختى و ناگوارى دارد. (اُخرجوا... الاّ اءن يقولوا ربّنا اللّه )
    5 مؤ منان ، وسيله ى تحقّق اراده ى الهى اند. (دَفعُ اللّه النّاس بعضهم ببعض )(دفاع از خداوند است ولى بدست مؤ منين )
    6 براى حفظ مراكز دينى ، گاهى بايد خون داد. (دَفعُ اللّه النّاس بعضهم ببعض ...)
    7 آنچه مهم است ، دفاع از حريم مساجد است ، خواه با جنگ باشد و وخواه با قلم و بيان و يا برنامه هاى ديگر. (دَفعُ اللّه ...)
    8 مهم ترين برنامه ى دشمن ، نابودى مراكز دينى بيدار كننده است . (لَهُدّمت )(معابد، نشانه ى حضور دين در جامعه است ).
    9 نام عبادتگاه مهم نيست ، كفّار و متجاوزين با ياد خدا و راه او به هر شكل و در هر كجا كه باشد مخالفند. (صَوامع بِيَع صَلَوات مساجد)
    10 ياد خدا هدف اصلى و روح اعمال در مراكز دينى است . (يُذكر فيها اسم اللّه )
    11 مساجدى مورد ستايش قرآن است كه در آنها از خداوند بسيار ياد شود و به حداقل اكتفا نشود. (كثيرا)(در هر مكانى كه بيشتر ياد او شود، مقدّس تر است )
    12 امداد و نصرت الهى ، بعد از حركت و تلاش ماست . (ليَنصُرَنّ اللّه مَن ينصره )
    (41) اءَلَّذِينَ إ ن مَّكَّنَّهُمْ فِى الاَْرْضِ اءَقَامُواْ الصَّلَوةَ وَءَاتَوُاْ الزَّكَوةَ وَ اءَمَرُواْبِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْاْ عَنِالْمُنْكَرِ وَلِلَّهِ عَقِبَةُ الاُْمُورِ
    ترجمه :
    كسانى كه اگر آنان را در زمين به قدرت رسانيم ، نماز بر پا مى دارند و زكات مى دهند و (ديگران را) به خوبى ها دعوت مى كنند و از بدى ها باز مى دارند؛ و پايان همه ى امور براى خداست .
    نكته ها :
    O اگر قدرت و امكانات ، در دست افراد صالح باشد، بهره بردارى صحيح مى كنند و اگر در اختيار نااهلان قرار گيرد سوء استفاده مى كنند. بنابراين دنيا و قدرت ، براى گروهى نعمت و براى گروهى وسيله ى بدبختى است و قرآن از هر دو نمونه ياد كرده است : اگر مؤ منان به قدرت برسند، به سراغ نماز و زكات و امر به معروف مى روند ولى انسان هاى منحرف و نااهل ، اگر قدرتمند شوند كارشان طغيان است ، (اِنّ الانسان لَيَطغى )(41) و در راه نابودى منابع اقتصادى و نسل بشر گام بر مى دارند، (و اذا تَولّى سَعى فى الارض ليفسد فيها و يُهلك الحَرث و النَّسل )(42) و عاقبت ، مردم را به دوزخ مى كشانند. (ائمّة يدعون الى النّار)(43)
    پيام ها :
    1 يارى خداوند از طريق احياى دين اوست . (و لينصرنّ اللّه من ينصره ) ، (الّذين اِن مَكّنّاهم ...)
    2 امر به معروف و نهى از منكر، به قدرت نياز دارد. (مكّنّاهم )
    3 پيروزى مؤ منان ، زمينه ى بندگى و تعاون مالى و فرهنگى را فراهم مى كند و غفلت و غرور را از بين مى برد. (اِن مَكّنّاهم ...)
    4 براى مؤ منان ، تمام زمين يكسان است ، آنان هر كجا كه توان دارند هدف مقدّس خود را پياده مى كنند. (فى الارض )
    5 همه ى قدرت ها را از خدا بدانيم . (مَكّنّا)
    6 اوّلين ثمره ى حكومت صالحان ، نماز و زكات و امر به معروف و نهى از منكر است . (اِن مكّناهم فى الارض اَقاموا الصلوة ...)
    7 رابطه با خدا و دستگيرى از محرومان و آگاهى دادن به جامعه و جلوگيرى از مفاسد، از هم جدا نيست . (اَقاموا الصلوة و آتوا الزّكوة و امروا بالمعروف ...)
    8 اقامه ى نماز و اداى زكات و امر به معروف و نهى از منكر از وظايف و كارهاى قطعى مسئولان حكومت اسلامى است . (اَقاموا)نه ((يقيمون ))
    9 حاكمان مؤ من ، هم در فكر ارتقاى روحى و رشد امور معنوى هستند و هم به دنبال رفاه و حل مشكلات اقتصادى و فقرزدايى و اصلاح جامعه . (اَقاموا الصلوة و آتوا الزّكوة ...)
    10 جامعه اى تحت حمايت خداوند است كه اين چهار ارزش محورى را داشته باشد: نماز، زكات ، امر به معروف و نهى از منكر. (و لينصرن اللّه من ينصره ) ، (الّذين اِن مكنّاهم اَقاموا الصلوة )
    11 امر و نهى شما، زمانى در جامعه موثّر است كه اوّل به وظايف فردى خود عمل كنيد. (اقاموا الصلوة ... اَمَروا بالمعروف )
    12 اقامه ى نماز، به قدرت و امكانات نياز دارد. (اِن مكنّاهم ... اقاموا الصلوة )
    13 زكات ، همتاى ناگسستنى نماز است . (اَقاموا الصلوة و آتوا الزكوة ) (در 28 آيه ى قرآن ، زكات در كنار نماز آمده است ).
    14 با انجام همه ى وظايف ، باز هم به حسن عاقبت خود و نتيجه ى نهايى كارتان مطمئن نشويد و بر خداوند اميد و توكل داشته باشيد. (وللّه عاقبة الامور)
    15 امكانات ، بيش از چند روزى در دست شما نيست . (وللّه عاقبة الامور)
    (42) وَإِن يُكَذِّبُوكَ فَقَدْ كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَعَادٌ وَثَمُودُ
    ترجمه :
    و (اى پيامبر!) اگر تو را تكذيب مى كنند (نگران مباش ، زيرا) قوم نوح و عاد و ثمود نيز كه قبل از اينها بودند، انبيا را تكذيب كردند.
    (43) وَقَوْمُ إِبْرَهِيمَ وَقَوْمُ لُوطٍ
    ترجمه :
    و قوم ابراهيم و لوط (نيز پيامبرشان را تكذيب كردند).
    (44) وَاءَصْحَبُ مَدْيَنَ وَكُذِّبَ مُوسَى فَاءَمْلَيْتُ لِلْكَفِرِينَ ثُمَّ اءَخَذْتُهُمْ فَكَيْفَ كَانَ نَكِيرِ
    ترجمه :
    ومردم (منطقه ى ) مَدْيَن ، انبياى خود را تكذيب كردند، موسى (نيز) مورد تكذيب مردم قرار گرفت ، پس به كافران مهلت دادم (و همين كه در غفلت غرق شدند) آنان را (با قهر خود) گرفتم ، پس چگونه خواهد بود عذابى كه براى آنان مجهول و مبهم است (و نمى توانند عمق آن را بفهمند)؟
    پيام ها :
    1 تكذيب دشمنان ، نبايد مانع ادامه ى راه شود. (و اِن يُكذّبوك ...)
    2 از دشمنى كفّار نهراسيد. (اِن يكذّبوك ...)(خداوند پيامبر را دلدارى مى دهد)
    3 تاريخ تكرار مى شود. (فقد كُذّبت قبلهم )
    4 براى عبرت و تربيت ، از تاريخ استفاده كنيد. (قبلهم )
    5 نوح و ابراهيم و لوط از طرف قوم خود تكذيب شدند. (قوم ابراهيم قوم لوط قوم نوح ) ولى موسى از طرف قومش تكذيب نشد بلكه از طرف قبطيان تكذيب شد. (كذّب موسى )و نفرمود: ((قوم موسى ))
    6 سنّت خداوند بر فرستادن انبياست . (نوح ، ابراهيم ، موسى ، شعيب ، و لوط)
    7 خداوند به تبهكاران مهلت مى دهد. (فَاءمليت )
    8 تبهكاران ، مهلت خداوند را نشانه ى محبت يا غفلت او ندانند. (ثم اءخذتهم )
    (45) فَكَاءَيِّن مِّن قَرْيَةٍ اءَهْلَكْنَهَا وَهِىَ ظَالِمَةٌ فَهِىَ خَاوِيَةٌ عَلَى عُرُوشِهَا وَ بِئْرٍ مُّعَطَّلَةٍ وَقَصْرٍ مَّشِيدٍ
    ترجمه :
    پس چه بسيار از (شهرها و) آبادى هايى كه ستمگر بودند و آنها را هلاك كرديم ، پس (ديوارهاى ) آن بر سقف هايش فرو ريخت ، (نخست سقف ها ويران شد، و بعد ديوارها و پايه ها بر روى سقف ها سقوط كرد). و چه بسيار چاه (پر آب )، متروكه و چه بسا قصرهاى بلند (و محكمى كه بى ساكن يا مخروبه شد).
    نكته ها :
    O كلمه ((خاوية )) از ((خواء)) به معناى فرو ريختن و سقوط كردن است و كلمه ((مَشيد)) هم به معناى كاخ بلند است و هم كاخ گچ كارى شده .
    پيام ها :
    1 قهر خدا بر ستمگران حادثه نيست ، يك جريان است . (فكاءيّن )
    2 از تاريخ درس بگيريد. (فكاءيّن من قَرية ...)
    3 نتيجه ى ظلم ، نابودى است . (و هى ظالمة اهلكناها)
    4 در برابر قهر خدا، نه سقفى مى ماند و نه ستونى . (خاوية على عُروشها)
    (46) اءَفَلَمْ يَسِيِرُواْ فِى الاَْرْضِ فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِهَآ اءَوْ ءَاذَانٌ يَسْمَعُونَ بِهَا فَإِنَّهَا لاَ تَعْمَى الاَْبْصَرُ وَلَكِن تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِى فِى الصُّدُورِ
    ترجمه :
    آيا آنان در زمين سير نكردند تا دل هايى داشته باشند كه با آن حقيقت را درك كنند، يا گوش هايى كه با آن حقيقت را بشنوند؟ البتّه چشم هاى آنان كور نيست ، لكن دل هايى كه در سينه دارند نابينا است .
    پيام ها :
    1 سفرهاى علمى و تجربى ، كارى ارزشمند و راهى مطلوب براى گسترش شناخت است . (اءفلَم يسيروا)
    2 زمين و زمان ، كلاس درس است و كسانى كه عبرت نمى گيرند سزاوار توبيخ هستند. (اءفلَم يسيروا فى الارض )
    3 گروهى از مردم ، نه از پيامبران بيرونى پند مى گيرند و نه از عقل كه پيامبر درونى است . (يعقلون بها)
    4 عقل ، گوش و چشم از ابزار شناخت است . (يعقلون ... آذان ... ابصار)
    5 بدتر از نابينايى چشم ، نابينايى دل است كه با پند گرفتن بينا نمى شود. (تعمى القلوب )
    آرى ، اصرار در لجاجت و دشمنى با حقّ، انسان را مسخ مى كند و او را به جايى مى رساند كه نه با عقل حقيقت را درك مى كند و نه با چشم و گوش .
    (47) وَيَسْتَعْجِلُونَكَ بِالْعَذَابِ وَلَن يُخْلِفَ اللّهُ وَعْدَهُ وَإِنَّ يَوْماً عِندَ رَبِّكَ كَاءَلْفِ سَنَةٍ مِّمَّا تَعُدُّونَ
    ترجمه :
    و كفّار، تعجيل عذاب الهى را از تو مى خواهند، در حالى كه خداوند هرگز از وعده ى خود تخلف نمى كند و يك روز نزد پروردگارت به منزله ى هزار سال (از سال هايى ) است كه شما مى شمريد.
    نكته ها :
    O در برابر هشدار انبيا، كفّار بارها از آنان مى پرسيدند: آن قهر الهى كه از آن سخن مى گوييد، چه زمانى مارا فرا خواهد گرفت ؟ (ويقولون مَتى هذا الوَعد اِن كنتم صادقين )(44)، اين آيه به آنان پاسخ مى دهد كه عجله نكنيد، وعده ى الهى حتمى است .
    پيام ها :
    1 مهلت دادن خدا را نشانه ى غفلت او و رها شدن خود ندانيم . (يَستعجِلونك )
    2 درخواست هاى بيجا و جوسازى ها و سؤ ال هاى بى ربط، ما را تحت تاءثير قرار ندهد. (يَستَعجِلونك )
    3 زمان در نزد ما با نزد خداوند متفاوت است . (و اِنّ يَوما عند ربّك )
    (48) وَكَاءَيِّن مِّن قَرْيَةٍ اءَمْلَيْتُ لَهَا وَهِىَ ظَالِمَةٌ ثُمَّ اءَخَذْتُهَا وَإِلَىَّ الْمَصِيرُ
    ترجمه :
    و چه بسيار از (شهرها و) آبادى هايى كه به (اهل ) آن مهلت دادم در حالى كه ستمگر بودند (امّا از اين مهلت ، براى توبه و اصلاح خويش استفاده نكردند و بر كفر خود اصرار ورزيدند). سپس آن (ها) را با قهر خود گرفتم و بازگشت (همه ) به سوى من است .
    پيام ها :
    next page

    fehrest page


    back page

  9. #69
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    next page

    fehrest page


    back page

    1 يكى از سنّت هاى الهى ، مهلت دادن به ستمگران است پس عجله ما بيهوده است . (و كايّن من قَرية اءملَيتُ)
    2 ظلم انسان ، سبب قهر الهى است . (و هى ظالمة اءخَذتُها)
    (49) قُلْ يََّاءَيُّهَا النَّاسُ إِنَّمَآ اءَنَاْ لَكُمْ نَذِيرٌ مُّبِينٌ
    ترجمه :
    بگو: اى مردم ! همانا من براى شما هشدار دهنده اى روشنگرم .
    (50) فَالَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّلِحَتِ لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ كَرِيمٌ
    ترجمه :
    پس كسانى كه ايمان آوردند و كارهاى شايسته انجام دادند، برايشان آمرزش و رزق نيكو خواهد بود.
    (51) وَالَّذِينَ سَعَوْاْ فِى ءَايَتِنَا مُعَجِزِينَ اءُوْلََّئِكَ اءَصْحَ بُ الْجَحِيمِ
    ترجمه :
    و كسانى كه در (انكار و رد) آيات ما تلاش كردند و چنين پنداشتند كه مى توانند مارا عاجز كنند (و بر ما پيروز شوند) آنان اهل دوزخند.
    پيام ها :
    1 پيامبران ، از پيش خود سخن نمى گفتند. (قل )
    2 هشدار انبيا به نفع مردم است . (لكم )
    3 پيامبر، بر مردم تحكّم و سيطره و حقّ اجبار ندارد. (انّما اءنَا لكم نذير مبين )
    4 نياز مردم به انذار، بيش از تبشير است . (اءنَا لكم نذير)
    5 پيامبر، با مردم به روشنى سخن مى گويد. (مبين )
    6 ايمان از عمل صالح جدا نيست ، (هر دو با هم شرط بهره گيرى از پاداش هاى الهى است ). (آمنوا و عملوا الصّالحات لهم مغفرة ...)
    7 پاداش معنوى ، بر پاداش مادّى مقدّم است . (مغفرة رزق كريم )
    8 رزقى ارزش دارد كه با كرامت و تكريم باشد. (رزق كريم )
    9 هيچ كس نمى تواند مانع تحقّق اهداف الهى شود، گرچه كافران تلاش مى كنند. (سَعَوا)
    10 كفّار، نه حرف تازه دارند و نه منطق ، تنها كارشان ، تلاش براى خنثى كردن راه حق است . (مُعاجِزين )
    11 دوزخ ، براى گروهى از مردم دائمى است . (اصحاب الجحيم )
    (52) وَمَآ اءَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ مِن رَّسُولٍ وَلاَ نَبِي إِلا إِذَا تَمَنَّى اءَلْقَى الشَّيْطَنُ فِى اءُمْنِيَّتِهِ فَيَنسَخُ اللّهُ مَا يُلْقِى الشَّيْطَنُ ثُمَّ يُحْكِمُ اللّهُ ءَايَتِهِ وَاللّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ
    ترجمه :
    و پيش از تو هيچ رسول و پيامبرى را نفرستاديم ، مگر اين كه هرگاه آرزو مى كرد (و براى پيشبرد اهداف الهى خود طرحى مى ريخت ) شيطان در (طرح و) آرزوى او (مسائلى را) القا مى كرد، لكن خداوند هر چه را كه شيطان القا مى كرد از بين مى برد، سپس آيات خود را استحكام مى بخشيد و خداوند آگاه و حكيم است .
    نكته ها :
    O مردم در برابر وسوسه هاى شيطان چند دسته اند:
    1 افرادى وسوسه ى شيطان در روحشان كارساز است . (يُوَسوسُ فى صُدورالنّاس )(45)
    2 بعضى ها شيطان با آنان تماس مى گيرد، ولى فوراً متوجّه مى شوند و او را طرد مى كنند. (مَسّهم طائفٌ من الشيطان تذكّروا)(46)
    3 گروهى ، شيطان هميشه با آنهاست . (فَهُو لَه قَرين )(47)
    پيامبران الهى جزء هيچ يك از اين سه دسته نيستند، آنان معصومند و شيطان نه قرين آنهاست ، نه در روحشان وسوسه مى كند و نه با آنان تماس مى گيرد، شيطان در طرح و برنامه و آرزوى آنان القائاتى دارد و ناگفته پيداست كه حساب طرح پيامبران و برنامه ها و اهدافشان ، از حساب شخصى آنان جداست .
    پيام ها :
    1 پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله آخرين پيامبر است . (قبلك ) (در تمام قرآن درباره ى پيامبر اسلام ، كلمه ى بعدك وجود ندارد).
    2 تضاد ميان حقّ و باطل ، يك جريان دائمى است . (مِن رسول و لانبىّ الاّ اذا تَمنّى اءلقَى الشيطان ...)
    3 همه ى پيامبران در يك سطح نيستند. (رسول نبىّ)(رسول مسئول تبليغ گسترده است ، ولى نبىّ در آن حدّ نيست ).
    4 انبيا براى اهداف خود طرح و برنامه دارند. (تَمنّى )
    5 شيطان در انبيا اثرى ندارد ولى در اهداف آنان وسوسه مى كند. (اُمنيّته )
    6 وسوسه هاى شيطان ، بهترين برنامه ها را نيز تهديد مى كند. (اُمنيّته )
    7 در تضادّ ميان حقّ و باطل ، خداوند باطل را محو و حقّ را تثبيت مى كند. (فيَنسَخ اللّه ... ثمّ يحكم )
    8 در پيروزى حقّ بر باطل عجله نكنيد. ( (ثمّ)رمز دراز مدّت است )
    9 حقّ، بدون حمايت خداوند پايدار نيست . (يُحكم اللّه آياته )
    10 تضاد حقّ و باطل و پيروزى حقّ بر باطل ، نقشه ى حكيمانه و عالمانه ى الهى است . (يُحكم اللّه عليم حكيم )
    (53) لِيَجْعَلَ مَا يُلْقِى الشَّيْطَنُ فِتْنَةً لِّلَّذِينَ فِى قُلُوبِهِم مَّرَضٌ وَ الْقَاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ وَإِنَّ الظَّلِمِينَ لَفِى شِقَاقٍ بَعِيدٍ
    ترجمه :
    تا (خداوند) القائات شيطان را براى آنان كه در دل هايشان بيمارى است و (نيز) براى سنگدلان ، وسيله ى آزمايش قرار دهد و قطعاً ستمگران در دشمنى طولانى و عميقى هستند.
    پيام ها :
    1 القائات شيطان ، وسيله ى آزمايش افراد سنگدل و بيمار دل است . (فِتنة )(بيمارى روحى و سنگدلى زمينه اى مناسب براى قرار گرفتن در دام فتنه ها و شيطان است ).
    2 با اين كه سنگدلى ، نوعى بيمارى روحى است ، ولى جداگانه مطرح شده تا اهميّت آن مشخص شود. (والقاسية قلوبهم )
    3 سنگدلانى كه تحت تاءثير القائات شيطان قرار گيرند ستمگرند. (واِنّالظالمين )
    (54) وَلِيَعْلَمَ الَّذِينَ اءُوتُواْ الْعِلْمَ اءَنَّهُ الْحَقُّ مِن رَّبِّكَ فَيُؤْمِنُواْبِهِ فَتُخْبِتَ لَهُ قُلُوبُهُمْ وَإِنَّ اللّهَ لَهَادِ الَّذِينَ ءَامَنُوَّاْ إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ
    ترجمه :
    و نيز آگاهان بدانند (وحى كدام است و القائات شيطان كدام ، و بدانند) كه طرح و آرزوى انبيا حقّى است از طرف پروردگار تو، پس به آن ايمان آورند و دل هايشان در برابر آن خاضع گردد و قطعاً خدا كسانى را كه ايمان آورده اند به راه مستقيم هدايت مى كند.
    نكته ها :
    O القائات شيطان ، در برنامه هاى انبيا و نسخ آنها از طرف خداوند، دو اثر دارد:
    1 وسيله ى آزمايش براى بيمار دلان و سنگدلان است .
    2 خنثى شدن القائات شيطان ، سبب نورانيّت دل وايمانِ اهل علم و آگاهى است .
    پيام ها :
    1 علم آن است كه به انسان قدرت تشخيص حقّ از باطل را بدهد. (و تنها محفوظات تقليدى و سطحى نباشد). (و ليعلم اَنّه الحقّ...)
    2 گاهى بهره بردارى ها و برداشت هاى مادى يا معنوى ، مربوط به خلق و خوى شخصى افراد است . يك القاى شيطانى براى افراد سنگدل فتنه است ولى براى اهل علم ، كليد شناخت مى شود. (ليعلم )
    3 علم ، يك موهبت الهى است كه به افراد داده مى شود. (اوتوا)
    4 اهل علم نبايد سنگدل و بيمار دل باشند. زيرا در اين آيه ، (اوتوا العلم ) در برابر (فى قلوبهم مرض والقاسية قلوبهم )كه در آيه ى قبل آمده قرار گرفته است .
    5 علم از اوست (اوتوا العلم )، حقّ از اوست (الحقّ من ربّك )، هدايت هم از اوست . (انّ اللّه لهاد الّذين )
    6 علم ، ايمان وخضوع از مراحل تكامل انسان است . (اوتواالعلم ، فيؤ منوا، فتُخبِت )
    7 هر كس گام اوّل ايمان را برداشت ، خداوند او را به گام هاى بعد هدايت مى كند. (فيؤ منوا... اِنّ اللّه لهاد الّذين )
    (55) وَلاَ يَزَالُ الَّذِينَ كَفَرُواْ فِى مِرْيَةٍ مِّنْهُ حَتَّى تَاءْتِيَهُمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً اءَوْ يَاءْتِيَهُمْ عَذَابُ يَوْمٍ عَقِيمٍ
    ترجمه :
    و كسانى كه كفر ورزيدند همواره از قرآن و نبوّت در شك هستند، تا زمانى كه قيامت به طور ناگهانى براى آنان فرا رسد، يا عذاب روز عقيم (روزى كه بر جبران گذشته قادر نيستند) به سراغشان آيد.
    پيام ها :
    1 اگر شك و ترديد، مقدّمه ى تحقيق و ايمان شود ارزشمند است . شك و ترديد دائمى است كه پايانش انحراف و عذاب است . (لايَزال )
    2 از همه ى مردم انتظار ايمان نداشته باشيد، زيرا براى گروهى از آنان هيچ دليل و برهانى مؤ ثّر نيست . (لايَزال ... فى مِريَة )
    3 كسى كه خط كفر و مبارزه با حقّ را پذيرفت ، در برابر هر حقيقتى با سوء ظن و ترديد برخورد مى كند. (الّذين كفروا فى مِريَة )
    4 چون مرگ و قيامت ناگهانى است ، هرگز غافل نباشيم . (بَغتَة )
    5 بعد از برپايى قيامت ، فرصتى نيست كه گذشته ى خود را جبران كنيم . (عَقيم )
    (56) اءَلْمُلْكُ يَوْمَئِذٍ لِّلَّهِ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ فَالَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّلِحَتِ فِى جَنَّتِ النَّعِيمِ
    ترجمه :
    در روز قيامت حكومت براى خداست ، او در ميان مردم حكم و داورى مى كند، پس كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام داده اند در باغ هاى پر نعمت (بهشت ) خواهند بود.
    پيام ها :
    1 روز قيامت ، هيچ كس هيچ قدرتى ندارد، جز با اراده ى او. (المُلك يومئذ للّه )
    2 داورى خداوند بر اساس عملكرد ماست . (يُحكم ... فالّذين آمنوا... جنّات )
    (57) وَالَّذِينَ كَفَرُواْ وَكَذَّبُواْ بَِايَتِنَا فَاءُوْلََّئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ مُّهِينٌ
    ترجمه :
    و كسانى كه كفر ورزيدند و آيات مارا تكذيب كردند، پس براى آنان عذاب خوار كننده اى است .
    پيام ها :
    1 مبناى داورى خداوند در قيامت ، كفر و ايمان مردم است . (يُحكم ... فالّذين آمنوا... و الّذين كفروا)
    2 كيفر كسى كه متكبّرانه حقّ را نپذيرد، عذاب خواركننده است . (والّذين كفروا و كذّبوا... لهم عذاب مُهين )
    (58) وَالَّذِينَ هَاجَرُواْ فِى سَبِيلِ اللّهِ ثُمَّ قُتِلُوَّاْ اءَوْ مَاتُواْ لَيَرْزُقَنَّهُمُ اللّهُ رِزْقاً حَسَناً وَإِنَّ اللّهَ لَهُوَ خَيْرُ الرَّزِقِينَ
    ترجمه :
    و كسانى كه در راه خدا هجرت كنند، سپس كشته شوند يا بميرند قطعاً خداوندرزق نيكويى به آنان خواهد داد، و همانا خداوند بهترين روزى دهندگان است .
    (59) لَيُدْخِلَنَّهُم مُّدْخَلاً يَرْضَوْنَهُ وَإِنَّ اللّهَ لَعَلِيمٌ حَلِيمٌ
    ترجمه :
    بى ترديد خداوند آنان را در محلى وارد مى كند كه مورد رضايتشان باشد، همانا خداوند دانا و بردبار است .
    پيام ها :
    1 هجرت هدفدار يك ارزش است . (والّذين هاجروا)
    2 مرگ افراد مهاجر همسنگ شهادت است . (قُتِلوا اءو ماتوا)(مرگ يا شهادت مهم نيست ، مهم در راه خدا بودن است )
    3 در راه خدا ناكامى نيست ، اگر بندگان شايسته ى خداوند از لذّت هاى دنيا محروم شوند به نعمت هاى بزرگ آخرت مى رسند. (ليَرزُقنّهم )
    4 تحقق وعده هاى الهى قطعى است . (ليَرزُقنّهم )(حرف لام و حرف نون )
    5 رزق دنيا گاهى نيكوست و گاهى تلخ ، ولى بهشتيان تنها از رزق نيكو برخوردارند. (رِزقاً حَسَنا)
    6 رازق واقعى خداست و ديگران واسطه ى رزق هستند. (خير الرّازقين )
    7 مسكن و جايگاه دل پذير از برجسته ترين نمونه هاى رزق نيكو است . (رِزقا حَسَنا... مُدخلا يَرضونه )
    (60) ذَلِكَ وَمَنْ عَاقَبَ بِمِثْلِ مَا عُوقِبَ بِهِ ثُمَّ بُغِىَ عَلَيْهِ لَيَنصُرَنَّهُ اللّهُ إِنَّ اللّهَ لَعَفُوُّ غَفُورٌ
    ترجمه :
    (آرى ،) مطلب چنين است ، و هر كس به همان مقدار كه به او ستم شده مجازات كند، ولى باز هم به او ظلم شود، قطعاً خداوند او را يارى خواهد كرد، البتّه خداوند بخشايشگر و آمرزنده است .
    نكته ها :
    O در تفسير نمونه مى خوانيم : مشركين در ماه محرم گفتند: چون مسلمانان جنگ در اين ماه را حرام مى دانند، ما به آنان هجوم ببريم زيرا آنان از خود دفاعى نمى كنند. لكن اين آيه مى فرمايد: دفاع از خود واجب است ، در هر ماهى كه باشد.
    پيام ها :
    1 دفاع ، حقّ طبيعى هر انسانى است . (و مَن عاقب بمثل ما عُوقِبَ به )
    2 عدالت ، در همه جا يك ارزش است . (بمثل ما عُوقِب )
    3 ياور مظلومان خداست . (لينصُرَنّه اللّه )
    4 يارى مظلوم ، هميشه با نابودى ظالم همراه نيست . خداوند مظلوم را يارى مى كند، ولى ممكن است ظالم نيز به دليلى مورد عفو الهى قرار گيرد. (لَينصُرَنّه اللّه عفوُّ غَفور)
    (61) ذَلِكَ بِاءَنَّ اللّهَ يُولِجُ الَّيْلَ فِى النَّهَارِ وَيُولِجُ النَّهَارَ فِى الَّيْلِ وَاءَنَّ اللّهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ
    ترجمه :
    اين (وعده ى نصرت الهى ) به خاطر آن است كه خداوند (بر هر چيزى قادر است ، اوست كه ) شب را در روز فرو مى برد و روز را در شب فرو مى برد، البتّه خداوند شنوا و بيناست .
    نكته ها :
    O در آيه ى قبل خداوند فرمود: ((لينصُرَنّه ))، ما مظلوم را يارى مى كنيم . در اين آيه و آيه ى بعد به دلايل و زمينه هاى نصرت ، اشاره كرده و آن عبارت است از:
    1 قدرت خداوند ((يُولِج الليل )) 2 علم او ((سَميع بصير)) 3 حقّ بودن او ((ذلك بانّ اللّه هوالحقّ)) 4 بزرگى و عظمت او ((العلى الكبير)).
    پيام ها :
    1 مشت ، نمونه ى خروار است . قدرت وعلم خدا در تغيير شبانه روز، نشانه ى قدرت او بر نصرت بندگان است . (يُولِج الليل )
    2 تغييرات شب و روز تصادفى نيست و تدبير امور جهان ، مدبرى حكيم و دانا دارد. (يُولِج ...)
    (62) ذَلِكَ بِاءَنَّ اللّهَ هُوَ الْحَقُّ وَاءَنَّ مَا يَدْعُونَ مِن دُونِهِ هُوَ الْبَطِلُ وَاءَنَّ اللّهَ هُوَ الْعَلِىُّ الْكَبِيرُ
    ترجمه :
    اين (يارى مظلوم از سوى خداوند) به خاطر آن است كه خداوند حقّ است و هر چه را غير از او بخوانند، آن باطل است ؛ البتّه خداوند، بلند مرتبه و بزرگ است .
    پيام ها :
    1 جا به جايى شب و روز نشانه اى گويا از تدبير و ربوبيّت و يكتائى اوست . (ذلك باَنّ اللّه هو الحقّ)
    2 هر معبودى جز او موهوم است . (باَنّ اللّه هو الحقّ ... من دونه هو الباطل )
    3 خداى متعال معيار حقّ است ، نه چيز ديگر. (ذلك باَنّ اللّه هو الحقّ)
    (63) اءَلَمْ تَرَ اءَنَّ اللّهَ اءَنزَلَ مِنَ السَّمَآءِ مَآءً فَتُصْبِحُ الاَْرْضُ مُخْضَرَّةً إِنَّ اللّهَ لَطِيفٌ خَبِيرٌ
    ترجمه :
    آيا نديدى كه خداوند از آسمان ، آبى فرو فرستاد، آنگاه زمين سرسبز گشت ؟ همانا خداوند داراى لطف و آگاهى است .
    پيام ها :
    1 مطالعه در هستى ، زمينه ى ايمان به خداست . (اءلم تَر)
    2 خداوند در جهان هستى ، بر اساس عوامل طبيعى كار مى كند. (اءنزل من السماء ماءً فتُصبِح )
    3 آثار و بركات طبيعت از اوست . (اگر باران ، زمين و طبيعت مرده را سبز و خرم مى كند، اين هم لطف الهى است ). (فتُصبِح اِنّ اللّه لطيف )
    (64) لَهُ مَا فِى السَّمَوَتِ وَمَا فِى الاَْرْضِ وَإِنَّ اللّهَ لَهُوَ الْغَنِىُّ الْحَمِيدُ
    ترجمه :
    آنچه در آسمان ها و آنچه در زمين است مخصوص اوست ، و در حقيقت ، اين خداوند است كه بى نياز و ستوده است .
    نكته ها :
    O وجود انسان ، سراسر فقر و به هوا، غذا، مسكن ، لباس و چيزهاى ديگر محتاج است و اگر چند روزى در شاخه اى از امور خود را بى نياز بپندارد، دست به طغيان مى زند و عوارض و خطراتى به دنبال دارد، مانند: بى تفاوتى ، غفلت ، استثمار، ولى خداوند (الغنىّ الحميد)، بى نياز مطلق و شايسته ى هر گونه ستايش است .
    پيام ها :
    1 هستى محتاج ونيازمند است و او تنها بى نياز. (اِنّ اللّه لهوالغنىّ...)
    (65) اءَلَمْ تَرَ اءَنَّ اللّهَ سَخَّرَ لَكُم مَّا فِى الاَْرْضِ وَالْفُلْكَ تَجْرِى فِى الْبَحْرِ بِاءَمْرِهِ وَيُمْسِكُ السَّمَآءَ اءَن تَقَعَ عَلَى الاَْرْضِ إِلا بِإِذْنِهِ إِنَّ اللّهَ بِالنَّاسِ لَرَءُوفٌ رَّحِيمٌ
    ترجمه :
    آيا نديدى كه خداوند آنچه را در زمين است و نيز كشتى هايى كه به امر او در دريا مى روند براى شما رام كرده است و آسمان را نگاه داشته تا جز به فرمان او به زمين نيفتد؟ همانا خداوند نسبت به مردم راءفت ورحمت دارد.
    نكته ها :
    O مراد از تسخير موجودات آن است كه همه در مسير كام گيرى و منافع بشر قرار داده شده ، مثلا خورشيد مسخر ماست يعنى از او بهره مند مى شويم .
    O نام بردن از كشتى در كنار نعمت هاى زمينى به خاطر نقش مهم آن است ، همين امروز نيز اگر يك روز كشتى ها متوقّف شوند، چرخ اقتصاد دنيا فلج مى شود.
    پيام ها :
    1 مطالعه ى آفرينش ، هم ايمان آفرين است و هم عشق آفرين . (اءلم تَر)
    2 تسخير جهان هستى ، به اراده ى خداست . (اِنّ اللّه سَخّر لكم )
    3 انسان مى تواند بر زمين و پديده هاى آن غالب شود و حقّ مشروع اوست . (سخّر لكم )(انسان شريف ترين پديده هاى زمين است ).
    4 سير طبيعت ، در مسير اراده ى خداوند است . (تَجرى بامره )
    5 آسمان و اجرام آن ساقط شدنى است و خداوند آنها را نگاه داشته است . (يُمسِك )
    6 برپائى نظام آفرينش و مصونيّت آن از فروپاشى به حفظ دائمى خداوند نيازمند است . (يُمسِك )
    7 قوانين طبيعى ، مانع اراده ى الهى نيست . (الاّ باذنه )
    8 دليل الطاف الهى ، راءفت و لطف اوست . (اِنّ اللّه بالنّاس لرؤ ف رحيم )
    رام بودن طبيعت براى انسان ، حركت كشتى در دريا و امنيّت زمين از برخورد كرات آسمانى به آن جلوه هاى راءفت و رحمت گسترده الهى است . (سَخّر لكم ... تَجرى فى البحر ... يُمسك السماء ... لرؤ ف رحيم )
    9 همه ى مردم مورد لطف خداوند هستند. (بالنّاس لرؤ ف ...)
    (66) وَهُوَ الَّذِى اءَحْيَاكُمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يُحْيِيكُمْ إِنَّ الاِْنْسَنَ لَكَفُورٌ
    ترجمه :
    و او كسى است كه شما را زنده كرد، سپس مى ميراند، بار ديگر زنده مى كند؛ البتّه انسان بسيار ناسپاس است .
    پيام ها :
    1 با اينكه مرگ و حيات و گذشته و حال و آينده انسان بدست خداوند است ، ولى باز انسان سركشى و ناسپاسى مى كند. (احياكم ... اِنّ الانسان لكفور)
    (67) لِكُلِّ اءُمَّةٍ جَعَلْنَا مَنسَكاً هُمْ نَاسِكُوهُ فَلاَ يُنَزِعُنَّكَ فِى الاَْمْرِ وَادْعُ إِلَى رَبِّكَ إِنَّكَ لَعَلَى هُدىً مُّسْتَقِيمٍ
    ترجمه :
    براى هر امّتى (شريعت و) آيينى قرار داده ايم كه عمل كننده به آن باشند، پس نبايد در (باره ى ) اين امر با تو نزاع كنند (كه چگونه آيين تازه اى آورده اى ؛ مردم را) به راه پروردگارت دعوت كن ، همانا تو بر هدايت مستقيم قرار دارى .
    نكته ها :
    O چون انسان ها، نيازهاى موسمى و اجتماعى و غير ثابتى دارند، بايد علاوه بر دستورات كلّى و ثابت ، در شرايط مختلف دستورات جديدى صادر شود، همان گونه كه پزشك نسخه هاى خود را در شرايط گوناگون بيمار تغيير مى دهد و در زمان ما مسائل جديد را فقها در چارچوب قوانين كلّى و ثابت براى مسلمين تعيين مى نمايند.
    O بعضى ((مَنسَك )) را مصدر به معناى ((نُسك )) و قربانى كردن گرفته اند كه معناى آيه اين مى شود: ما براى هر امّتى نوعى قربانى قرار داديم كه آنان انجام دهنده آن بودند، بنابراين مشركان نبايد به برنامه قربانى تو بهانه اى بگيرند.
    پيام ها :
    1 خداوند، هيچ امّتى را بدون مكتب نمى گذارد. (لكلّ اُمّة )
    2 دين بايد از طرف خدا باشد. (جعلنا)
    3 مردم بايد در راه الهى گام بردارند. (هم ناسِكوه )
    4 وظيفه ى مبلغ ، هدايت امّت و استقامت در اين راه است . (وادعُ الى ربّك )
    5 راه درست ، راه انبياست . (اِنّك لعَلى هدًى )
    6 در برابر جدال و ستيز و تضعيف مخالفان ، تقويت رهبران حقّ لازم است . (فلا ينازعنّك فى الامر... اِنّك لعلى هُدىً مستقيم )
    7 كسى كه مسئول ارشاد ديگران است بايد تسلّط بر راه حقّ و مستقيم داشته باشد. (لعَلى هدىً مستقيم )، (انّك لَمِن المرسلين عَلى صراط مستقيم )(48) (كلمه ((عَلى )) رمز تسلّط است )
    (68) وَإِن جَدَلُوكَ فَقُلِ اللّهُ اءَعْلَمُ بِمَا تَعْمَلُونَ
    ترجمه :
    و اگر (كفّار) با توبه جدال برخاستند، پس به آنان بگو: خداوند به آنچه شما عمل مى كنيد آگاه تر است .
    (69) اللّهُ يَحْكُمُ بَيْنَكُمْ يَوْمَ الْقِيَمَةِ فِيمَا كُنتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ
    ترجمه :
    خداوند در در روز قيامت ، ميان شما در مورد آنچه اختلاف مى كرديد داورى خواهد كرد.
    پيام ها :
    1 خداوند پيامبرش را دلدارى و آموزش مى دهد. (و اِن جادَلوك فقل )
    2 انبيا با آن همه معجزه ومنطق ، باز گرفتار افراد لجوج بودند. (واِن جادَلوك )
    3 ياد خدا و واگذارى امور به او، بهترين وسيله ى آرامش است . (و اِن جادَلوك فقل اللّه اعلم ...)
    4 با افراد لجوج و اهل جدل درگير نشويد. (و اِن جادَلوك فقل اللّه اءعلَم )
    5 در قيامت ، داور و حاكم همان خداى متعال است كه شاهد و آگاه است . (اللّه اءعلَم اللّه يحكم )(قضاوت كامل در سايه علم كامل است )
    6 ايمان به علم و داورى خداوند، آرامبخش مؤ منان و تهديد كننده ى كافران است . (اللّه اءعلَم اللّه يحكم )
    7 ايمان به قيامت بهترين اهرم براى مهار كردن اختلاف ها و مجادله هاست . (اللّه يحكم يوم القيامة )
    8 درگيرى جبهه حقّ با باطل سابقه اى بس طولانى دارد. (كنتم فيه تختلفون )(كلمه ى ((كنتم )) همراه با فعل مضارع ، نشانه ى سابقه طولانى است )
    (70) اءَلَمْ تَعْلَمْ اءَنَّ اللّهَ يَعْلَمُ مَا فِى السَّمَآءِ وَالاَْرْضِ إِنَّ ذَلِكَ فِى كِتَبٍ إِنَّ ذَلِكَ عَلَى اللّهِ يَسِيرٌ
    ترجمه :
    آيا نمى دانى كه خداوند آنچه را در زمين وآسمان است مى داند؟ همه ى اينها در كتاب (ثبت ) است واين بر خداوند آسان است .
    پيام ها :
    1 علم خداوند نسبت به تمام هستى يكسان است . (يَعلم ما فى السماء والارض )
    2 علم خداوند در كتابى ثبت است . (فى كتاب )(يا اعمالى كه شما انجام مى دهيد كه در دو آيه قبل به آن اشاره شد، در كتاب ثبت است )
    3 احاطه ى علمى خداوند بر همه ى امور و ثبت آن در كتابى مخصوص ، براى او آسان است . (على اللّه يَسير)
    (71) وَيَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللّهِ مَالَمْ يُنَزِّلْ بِهِ سُلْطَناً وَمَا لَيْسَ لَهُم بِهِ عِلْمٌ وَمَا لِلظَّلِمِينَ مِن نَّصِيرٍ
    ترجمه :
    و كافران ، غير از خداوند چيزى را مى پرستند كه او هيچ گونه دليلى بر آن نازل نكرده است ، و آنها نسبت به آن هيچ گونه اطلاعى ندارند و براى ستمگران هيچ ياورى نيست .
    نكته ها :
    O ديدگاه مشركان اين بود كه خداوند به بعضى اشيا و بت ها قدرت تدبير و تصميم عطا كرده ولى خودش فوق همه آنهاست ، آنان خيال مى كردند كه جهان تحت تدبير خدايان (ارباب ) است و خدا را ((رب الارباب )) و خداى خدايان مى پنداشتند. اين آيه مى فرمايد: خداوند هيچ گونه اقتدارى به هيچ يك از معبودهاى خيالى شما نداده و هستى تحت تدبير خداى يكتاست . (يَعبدون من دون اللّه مالم يُنزّل به سُلطانا)
    O شايد مراد از نزول سلطان در آيه ، سلطه ى علمى است . يعنى مشركان به سراغ معبودها و بت هايى مى روند كه هرگز خداوند دليل و برهانى از علم و منطق يا وحى به حمايت آنان نفرستاده است .
    پيام ها :
    1 انگيزه ى پرستش ، يا فرمان الهى است : (يُنزّل به سلطانا)، يا رهنمود عقل وعلم است : (ليس لهم به علم )و يا به اميد يارى و استمداد اوست . (ما للظّالمين من نصير)و مشركين هيچ كدام را ندارند.
    2 هر پرستشى كه بدون دليلى از وحى وعلم باشد، ظلم است . (و ما للظّالمين )
    ترجمه :
    (72) وَإِذَا تُتْلَى عَلَيْهِمْ ءَايَتُنَا بَيِّنَتٍ تَعْرِفُ فِى وُجُوهِ الَّذِينَ كَفَرُواْ الْمُنْكَرَ يَكَادُونَ يَسْطُونَ بِالَّذِينَ يَتْلُونَ عَلَيْهِمْ ءَايَتِنَا قُلْ اءَفَاءُنَبِّئُكُم بِشَرٍّ مِّن ذَلِكُمُ النَّارُ وَعَدَهَا اللّهُ الَّذِينَ كَفَرُواْ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ
    و هنگامى كه آيات روشن ما بر آنان خوانده مى شود، در چهره ى كسانى كه كفر ورزيدند ترش روئى و خشم را مى شناسى (به گونه اى كه ) نزديك است به كسانى كه آيات ما را بر آنان مى خوانند حمله كنند، (به آنان ) بگو: آيا شما را به چيزى بدتر از اين خبر دهم ؟ آتشى كه خداوند به كافران وعده داده است ، و چه بد سرانجامى است .
    نكته ها :
    O كلمه ى ((يَسطون )) از ((سطو)) به معناى حمله و تهاجم است .
    O در مبارزه ميان كفر وايمان ، لبه تيز حمله هاى كافران ، روى مراكز وشخصيت هاى معنوى و فرهنگى متمركز است ، آنان گاهى مراكز عبادت را هدف قرار مى دهند كه در آيه ى 40 همين سوره خوانديم : (لَهُدّمت صَوامِع وبِيَع )وگاهى بدنبال حمله به مبلّغان ومروّجان دين يا مستمعين آنان هستند. (يَسطون بالّذين يَتلون )
    پيام ها :
    1 كافران هميشه حالت انكار دارند. (اذا تُتلى ... تَعرِفُ فى وجوه الّذين كفروا المنكر)
    2 خداوند با كافران اتمام حجّت مى كند. (تُتلى عليهم )
    3 حجّت و استدلال بايد روشن باشد. (بَيّنات )
    4 بغض و كينه ى كافران پوشيده نمى ماند. (تَعرِفُ يَسطون )
    5 انكار قلبى و روحى در جسم اثر مى گذارد. (فى وجوه )
    6 كسى كه برهان ندارد، به حمله و يورش تمسّك مى جويد. (يَسطون )(توسّل به زور نشانه ى عجز در منطق است )
    7 مبلّغان يا گروندگان به دين ، خود را براى حمله ى مخالفان آماده كنند. (يَسطون بالّذين يَتلون )
    8 تبليغات روشنگر دينى ، آتش سردى است به جان كافران . (بِشَرٍّ من ذلكم النّار)
    9 در انذار و تهديد افراد لجوج ، از دوزخ ياد كنيد. (النّار)
    ترجمه :
    (73) يََّاءَيُّهَاالنَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُواْ لَهُ إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللّهِ لَن يَخْلُقُواْ ذُبَاباً وَلَوِ اجْتَمَعُواْ لَهُ وَإِن يَسْلُبْهُمُ الذُّبَابُ شَيْئاً لا يَسْتَنقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ الطَّالِبُوَالْمَطْلُوبُ
    اى مردم ! مثلى زده شده است ، پس به آن گوش فرا دهيد، همانا كسانى كه به جاى خداى يكتا مى خوانيد، هرگز نمى توانند مگسى بيافرينند، هر چند براى اين كار اجتماع كنند، و اگر آن مگس چيزى از آنان بربايد، نمى توانند از او بازستانند، طالب و مطلوب هر دو ناتوانند.
    (74) مَا قَدَرُواْ اللّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِنَّ اللّهَ لَقَوِىُّ عَزِيزٌ
    ترجمه :
    (مشركان ،) خدا را آن گونه كه شايسته اوست بزرگ نداشتند، قطعاً خداوند نيرومند و شكست ناپذير است .
    پيام ها :
    1 نحوه خطاب بايد با مخاطبان تناسب داشته باشد. (يا ايّهاالنّاس تَدعون من دون اللّه )(مشركان در مرحله اى نيستند كه به آنان بهتر از (يا ايّها النّاس )گفته شود)
    2 در ارشاد و تبليغ ، ابتدا مردم را براى شنيدن آماده كنيم ، سپس سخن بگوييم . (ضُرِبَ مَثلٌ فاستَمعوا له )
    next page

    fehrest page


    back page

  10. #70
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    next page

    fehrest page


    back page

    3 در مثال هاى قرآنى ، دقّت و توجّه كنيم . (فاستَمِعوا له )
    4 اگر انسان ها، همه ى توان خود را هم به كار گيرند، نمى توانند موجود زنده اى خلق كنند. (لن يَخلُقوا ذُبابا ولو اجتمعوا له )
    5 مخلوقات كوچك را كوچك نشمريم . (اِن يَسلُبهم الذُّباب )
    6 كسى كه در برابر يك مگس عاجز است ، لايق نيست پرستش شود. (لايَستَنقِذوه منه )
    7 مشركان خدا را قبول داشتند، ولى غير او را نيز مى پرستيدند. (قدردانى صحيح از خداوند، يكتا پرستى است ). (ما قدروا اللّه حقّ قَدرِه )
    8 انگيزه ى شرك ، استمداد از شريك هاست ، ولى بايد غير خدا را كنار گذاشت و تنها به سراغ او رفت ، كه قدرت وعزّت مخصوص خداوند است . (اِنّ اللّه لَقوىّ عزيز)
    (75) اللّهُ يَصْطَفِى مِنَ الْمَلََّئِكَةِ رُسُلاً وَمِنَ النَّاسِ إِنَّ اللّهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ
    ترجمه :
    خداوند از ميان فرشتگان ومردم رسولانى برمى انگيزد، همانا خداوند شنوا و بيناست .
    (76) يَعْلَمُ مَا بَيْنَ اءَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَإِلَى اللّهِ تُرْجَعُ الاُْمُورُ
    ترجمه :
    آنچه را پيش روى آنها و پشت سر آنهاست مى داند و تمام كارها به خدا بازگردانده مى شود.
    نكته ها :
    O كلمه ((اِصطَفى )) از ((صَفوَة )) به معناى خالص و ناب است و برگزيدن ناب نشانه آن است كه بعضى از مردم و فرشتگان لياقت دارند و ناب و خالص هستند.
    O ابوذر از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله نقل مى كند كه تعداد انبيا يكصد و بيست و چهار هزار نفرند كه سيصد و سيزده نفرشان رسول بودند.(49)
    O فرشتگان خداوند يكسان نيستند؛ هم مقام آنان تفاوت دارد و هم مسئوليّت آنان . مقام بعضى مانند جبرئيل و ميكائيل و عزرائيل از سايرين برتر است .
    پيام ها :
    1 گزينش پيامبر، حقّ خداست ، كه خالق وبصير است . (يَصطفِى بصير) (شايد كلمه سميع و بصير رمز آن باشد كه ما هر كس را انتخاب مى كنيم و مسئوليّت مى دهيم ، بر كارشان نظارت و حمايت داريم )
    2 هر كسى لياقت واستعداد پيام رسانى الهى ندارد. (من الملائكة رُسلا ومن النّاس )
    3 عالم ، محضر خداست . (يعلم ما بين ايديهم و ما خلفهم )
    4 اكنون كه خدا مى داند وهمه به سوى او مى رويم ، گناه نكنيم . (يعلم ... تُرجَع )
    5 خداوند آفرينش را طورى آفريده كه بازگشت همه ى مسائل به سوى اوست . (و الى اللّه تُرجَع الامور)
    6 حركت هستى به سوى خدا، به خواستن يا نخواستن آنها نيازى ندارد. (تُرجع )
    7 كاروان هستى به سوى هدفى مشخص ، روان است . (تُرجَع الامور)
    (77) يََّاءَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ ارْكَعُواْ وَاسْجُدُواْ وَاعْبُدُواْ رَبَّكُمْ وَافْعَلُواْ الْخَيْرَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ
    ترجمه :
    اى كسانى كه ايمان آورده ايد! ركوع كنيد و سجده نماييد و پروردگارتان را عبادت كنيد و كار نيك انجام دهيد، باشد كه رستگار شويد.
    نكته ها :
    O با اينكه ركوع و سجود از مصاديق عبادت هستند ولى در اين آيه نام آن دو در كنار ((واعبدوا)) آمده كه نشانه ى اهميّت نماز و اين دو ركن نماز است .
    O براى سعادت انسان دو برنامه مطرح شده و رستگارى او در انجام هر دو نوع عمل است : الف : برنامه هاى ثابت مانند ركوع وسجود و عبادت هاى ديگر. ب : برنامه هاى متغيّر و تابع زمان ومكان كه در هر زمان كار خير مصداق خاصّى دارد. (آمنوااركعوا... وافعلواالخير)
    پيام ها :
    1 كار خير (و ابتكارات و اختراعات و خدمات ،) زمانى مؤ ثّر است كه در سايه ى ايمان و بندگى خدا باشد. (آمنوا اركعوا ... وافعلوا الخير)
    2 حتّى با ركوع و سجود و تعبد و كار خير، رستگارى خود را قطعى ندانيد، زيرا آفت غرور و حبط عمل در كار است . (لعلّكم تفلحون )
    3 فلاح و رستگارى ، آخرين مرحله ى تكامل است كه بعد از انجام عبادات و كارهاى خير بايد اميد آن را داشت . (لعلّكم تفلحون )
    ترجمه :
    (78) وَ جَهِدُواْ فِى اللّهِ حَقَّ جِهَادِهِ هُوَ اجْتَبَكُمْ وَ مَا جَعَلَ عَلَيْكُم فِى الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ مِلَّةَ اءَبِيكُمْ اءِبْرَاهِيمَ هُوَ سَمَّكُمُ الْمُسْلِمِينَ مِن قَبْلُ وَ فِى هَذَا لِيَكُونَ الرَّسُولُ شَهِيدًاعَلَيْكُمْ وَ تَكُونُوا شُهَدَاَّءَعَلَى النَّاسِ فَاءَقِيمُوا الصَّلَوةَ وَ ءَاتُواْ الزَّكَوةَ وَاعْتَصِمُوا باْللّهِ هُوَ مَوْلَكُمْ فَنِعْمَ الْمَولَى وَ نِعْمَ النَّصِيرُ
    ترجمه :
    و در راه خدا جهاد كنيد چنان كه شايسته جهاد (در راه ) اوست ، او شمارا (بر همه ى امّت ها) برگزيد و در دين (اسلام ) هيچ گونه دشوارى بر شما قرار نداد، آيين پدرتان ابراهيم (را پيروى كنيد)، او كه شما را از قبل مسلمان ناميد و در اين (كتاب نيز مطلب چنين است ) تا اين پيامبر بر شما گواه باشد و شما بر مردم گواه باشيد، پس نماز بر پا داريد و زكات بپردازيد و به خدا تمسّك جوييد، كه او مولا و سرپرست شماست ، پس چه خوب سرپرستى است و چه خوب ياورى .
    نكته ها :
    O مى دانيم كه گواه بودن ، به علم و عدالت نياز دارد و همه ى مردم نه عادلند و نه آگاه كه بتوانند بر ديگران شاهد باشند، بنابراين ، مراد از گواه بودن مسلمانان كه در اين آيه عنوان شده است ، بعضى از آنان هستند كه هم به اعمال و رفتار مردم علم دارند و هم امين و عادلند و چنين افرادى همان گونه كه در روايات مى خوانيم ، اهل بيت پيامبر و امامان معصوم عليهم السلام هستند كه اعمال و رفتار ما بر آنان عرضه مى شود.
    O خداوند در آغاز اين سوره ، از زلزله عظيم قيامت وعذاب شديد الهى ياد كرد و در پايان سوره از جهاد و نماز و زكات سخن گفت و يادآور شد كه او براى همه بندگانش ، مولا وسرپرست و ياورى نيكوست ، اين نكته به ما مى آموزد كه براى نجات از خطرهاى زلزله ى عظيم قيامت و عذاب شديد الهى ، بنده ى او باشيم و به او پناه ببريم كه ((نِعم المَولى و نعم النصير)).
    O نفى ((حَرَج )) به معناى سخت نبودن احكام الهى نيست ، زيرا در همين آيه كه مى فرمايد: جهاد كنيد آن گونه كه حقّ جهاد است . و ناگفته پيداست كه جهاد كار بس سختى است . پس مراد از نبودن حرج در دين آن است كه اسلام بن بست ندارد. مثلا در فرمان جهاد افراد بيمار، لنگ ، نابينا، سالمند و زنان و كودكان و ناتوانان معافند، ولى دفاع با همه ى سختى آن وظيفه است .
    پيام ها :
    1 ارزش كارها، به انگيزه و شيوه ومقدار آن بستگى دارد. (جهادى ارزش دارد كه با تمام توان در راه خدا باشد) (فى اللّه حقّ جهاده )
    2 هم به مردم شخصيت دهيد، (اِجتَباكم اءبيكم تَكونوا شهداء على الناس ) و هم سخت گيرى نكنيد. (ما جَعَل عليكم فى الدّين من حَرَج )
    3 در وضع قانون ، مراعات توان مردم را بكنيم . (ما جَعل عليكم فى الدّين من حَرَج )
    4 اسلام ، دين آسان واحكام آن انعطاف پذير است . در زمان ها و مكان هاى مختلف ، شايستگى اجرا شدن را دارد. (ما جَعل عليكم فى الدّين من حَرَج )
    5 اسلام آئين ابراهيمى و سابقه بس درخشان دارد. (هو سَمّاكم المسلمين )
    6 پيامبران ، پدران امّت ها هستند. (اءبيكم )
    7 ((مسلمان )) نام مباركى است كه از قبل براى ما انتخاب شده است . (مِن قَبل )
    8 پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله بر اعمال ما گواه است . (ليكون الرّسول شهيدا)
    9 نماز و زكات ، تشكّر از خداوند است . (بايد به شكرانه ى برگزيدگى و سابقه و لياقت و گواه بودن امّت اسلام ، نماز به پا داشت . (فاقيموا الصلوة ...)
    10 تنها به برگزيده بودن و نام اسلام و مسلمانى تكيه نكنيم ، با نماز و زكات و تمسّك به خدا، اين افتخارات را پاسدارى كنيم . (فاقيموا الصلوة و آتواالزكوة )
    11 مشروعيّت ولايت ها و حكومت هاى بشرى در گرو منتهى شدن به ولايت الهى است . (هو مولاكم )
    ((الحمدللّه ربّ العالمين ))
    سيماى سوره ى مؤ منون
    اين سوره كه يكصد وهجده آيه دارد، در مكّه نازل شده است .
    با توجّه به بيان سيماى مؤ منان و آثار و نشانه هاى ايمان در آيات ابتدايى اين سوره ، نام ((مؤ منون )) براى آن انتخاب گرديده است . البتّه سرگذشت پيامبرانى چون حضرت نوح ، هود، موسى و عيسى عليهم السلام و پاسخ اقوام مختلف به دعوت آنان در ادامه آمده است .
    در فضيلت تلاوت اين سوره ، امام صادق عليه السلام مى فرمايد: تداوم بر تلاوت اين سوره خصوصا در روزهاى جمعه ، مايه ى سعادت دنيا و آخرت و همنشينى با پيامبران الهى در فردوس برين مى گردد.(50)
    بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
    به نام خداوند بخشنده مهربان
    (1) قَدْ اءَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ (2) الَّذِينَ هُمْ فِى صَلاَتِهِمْ خَشِعُونَ
    ترجمه :
    قطعاً مؤ منان رستگار شدند. همان كسانى كه در نمازشان خشوع دارند.
    نكته ها :
    O در قرآن ، يازده مورد كلمه ى فلاح (رستگارى ) با كلمه ى ((لعلّ)) (شايد) همراه است : ((لعلّكم تفلحون )) لكن در سه مورد بدون اين كلمه و به طور حتمى مطرح شده است ، يكى در همين سوره ويكى در سوره ى شمس : (قد اءَفلح مَن زكّاها) وديگرى در سوره ى اعلى : (قد اَفلح مَن تَزكّى ). از مقايسه اين سه مورد با يكديگر، روشن مى شود كه ايمان و تزكيه داراى جوهر واحدى هستند.
    O برترين و آخرين هدف تمام برنامه هاى اسلام ، فلاح و رستگارى است . در بسيارى از آيات قرآن از تقوا سخن گفته شده و هدف از احكام دين هم رسيدن به تقواست : (لعلّكم تتّقون )(51) و آخرين هدف تقوا نيز فلاح است : (واتّقوا اللّه لعلّكم تفلحون )(52) جالب است كه مهم ترين و آخرين هدف دين اسلام در اوّلين شعار آن آمده است : ((قولوا لا اله الاّ اللّه تفلحوا)) به يگانگى خداوند ايمان آوريد و ((لا اله الاّ اللّه )) بگوييد تا رستگار شويد.
    O هر شبانه روز، در اذان و اقامه ى نمازهاى يوميّه جمله ى ((حَىّ على الفَلاح )) را بيست بار بر زبان مى آوريم و هدف نهائى را با فرياد رسا اعلام مى كنيم ، تا راه را گم نكنيم .
    O اسلام مى گويد: (قد اءفلح المؤ منون )، (قد اءفلَح مَن تَزكّى )(53) كسانى رستگارند كه ايمان و تزكيه ى نفس داشته باشند، ولى كفر مى گويد: (قد اءفلح اليوم مَنِ استعلى ) (54) فرعون مى گفت : امروز هر كس زور و برترى دارد رستگار است .
    O كلمه ى ((فَلاح )) به معناى رستن است ، شايد دليل اينكه به كشاورز، ((فَلاّح )) مى گويند آن باشد كه وسيله ى رستن دانه را فراهم مى كند. دانه كه در خاك قرار مى گيرد با سه عمل خود را نجات مى دهد و به فضاى باز مى رسد: اوّل آنكه ريشه ى خود را به عمق زمين بند مى كند. دوّم اينكه مواد غذايى زمين را جذب مى كند. سوّم آنكه خاك هاى مزاحم را دفع مى كند.
    آرى ، انسان هم براى رهايى خود و رسيدن به فضاى باز توحيد و نجات از تاريكى هاى مادّيات و هوسها و طاغوت ها بايد مثل دانه همان سه عمل را انجام دهد: اوّل ريشه ى عقايد خود را از طريق استدلال محكم كند. دوّم از امكانات خدادادى آنچه را براى تكامل و رشد معنوى اوست جذب كند. سوّم تمام دشمنان و مزاحمان را كنار زند و هر معبودى جز خدا را با كلمه ((لا اله )) دفع كند تا به فضاى باز توحيدى برسد.
    O شخصى در حال نماز با ريش خود بازى مى كرد، پيامبراكرم صلى الله عليه و آله فرمود: اگر او در دل خشوع داشت ، در عمل اين گونه نماز نمى خواند.(55)
    O امام صادق عليه السلام فرمود: مراد از خشوع در نماز، فرونهادن چشم است .(56)
    چه كسانى رستگارند؟
    1 عابدان . (واعبدوا ربّكم وافعلوا الخير لعلّكم تفلحون )(57) پروردگارتان را پرستش كنيد، شايد رستگار شويد.
    2 آنان كه اعمالشان ارزشمند وسنگين است . (فَمَن ثَقُلت مَوازينه فاولئك هم المفلِحون )(58)
    3 دورى كنندگان از بخل . (و مَن يُوقَ شُحَّ نفسه فاولئك هم المفلِحون ) (59)
    4 حزب اللّه . (اَلا اِنّ حزب اللّه هم المفلِحون )(60) حزب خدا رستگارند.
    5 اهل ذكركثير. (واذكروا اللّه كثيرا لعلّكم تفلحون )(61) خدارا بسيار يادكنيد تا رستگار شويد.
    6 تقوا پيشگان . (فاتّقوا اللّه يا اولى الالباب لعلّكم تُفلِحون ) (62) اى خردمندان ! تقوا پيشه كنيد تا رستگار شويد.
    7 مجاهدان . (و جاهدوا فى سَبيله لعلّكم تُفلحون )(63) در راه خدا جهاد كنيد تا رستگار شويد.
    8 توبه كنندگان . (تُوبوا الى اللّه جميعاً ايّها المؤ منون لعلّكم تُفلحون ) (64) اى اهل ايمان ! همگى توبه كنيد تا رستگار شويد.
    پيام ها :
    1 رستگارى مؤ منان حتمى است . (قد اءفلح )
    2 ايمان ، شرايط و نشانه هايى دارد. (المؤ منون الّذين ...)
    3 نماز، در راءس برنامه هاى اسلامى است . (فى صلاتهم )
    4 در نماز، حالت وكيفيّت مهم است . (خاشعون )
    (3) وَالَّذِينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ (4) وَالَّذِينَ هُمْ لِلزَّكَوةِ فَعِلُونَ
    ترجمه :
    و آنان كه از بيهوده روى گردانند. و همان كسانى كه زكات مى پردازند.
    (5) وَالَّذِينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَفِظُونَ
    ترجمه :
    و آنان كه دامان خود را (از گناه ) حفظ مى كنند.
    (6) إِلا عَلَى اءَزْوَجِهِمْ اءَوْ مَا مَلَكَتْ اءَيْمَنُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَيْرُ مَلُومِينَ
    ترجمه :
    مگر در مورد همسرانشان يا كنيزانى كه به دست آورده اند، پس آنان (در آميزش با اين دو گروه ) ملامت نمى شوند.
    نكته ها :
    O ((لغو))، به كار و سخن بيهوده مى گويند.
    O دورى و پرهيز از لغو، مخصوص مسلمانان نيست ، قرآن درباره ى خوبان اهل كتاب نيز مى فرمايد: (و اذا سَمعوا اللغو اعرضوا عنه ...) (65) اهل كتاب با ايمان ، از لغو گريزانند.
    O ((زكات )) در لغت ، به معناى رشد و نموّ و پاكيزگى است و در اصطلاح ، يك نوع ماليات شرعى و از اركان و واجبات دين است .
    O در جامعه اسلامى ، پاسدارى از نماز وناموس ، بسيار مهم است . در همين چند آيه ، نسبت به ناموس با تعبير (حافظون )و درباره نماز با جمله (على صلوتهم يحافظون )ياد شده است .
    O دورى از لغو در دنيا، بهره اش ، محفوظ ماندن از لغو در قيامت است . (عن اللغو معرضون )، (لا تسمع فيها لاغيه )(66)
    O اعراض از لغو، نبايد با بدگويى و تندخويى همراه باشد، زيرا در آيه ى ديگر مى فرمايد: (و اذا مرّوا باللغو مرّوا كراما)(67)
    O در روايات براى لغو، نمونه هايى آمده است از جمله : سخنى كه در آن ياد خدا نباشد و يا غنا و لهويّات باشد.(68)
    O در روايات مى خوانيم : جز با زن عفيفه ازدواج نكنيد و با كسى كه در مال خود او را امين نمى دانيد، هم بستر نشويد.(69)
    اهميّت زكات
    # زكات ، يكى از پنج چيزى است كه بناى اسلام بر آن استوار است .
    # در قرآن 32بار كلمه ((زكات )) و 32بار واژه ((بَرَك )) آمده ، گويا زكات مساوى با بركت است .
    # پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله افرادى را كه زكات نمى دادند، از مسجد بيرون كرد.
    # حضرت مهدى عليه السلام در انقلاب بزرگ خود، با تاركين زكات مى جنگد.
    # كسى كه زكات ندهد، هنگام مرگش به او گفته مى شود: يهودى بمير يا مسيحى .
    # تارك زكات در لحظه ى مرگ از خداوند مى خواهد كه او را به دنيا باز گرداند تا كار نيك انجام دهد، امّا مهلت او پايان يافته است .
    # امام صادق عليه السلام فرمود: اگر مردم زكات بدهند، هيچ فقيرى در زمين باقى نمى ماند.
    پيام ها :
    1 نشانه ى ايمان ، دورى از لغو است . (والّذينهم عن اللغو معرضون ) (مؤ من بايد در تمام كارها و سخنان خود هدف صحيح داشته باشد)
    2 دورى از لغو، به اندازه اى مهم است كه بين نماز و زكات ذكر شده است . (خاشعون معرضون للزّكوة فاعلون )
    3 اهميّت زكات مانند اهميّت نماز است . (در 28 آيه ، نماز و زكات در كنار هم آمده است ) (فى صلوتهم خاشعون ، للزّكوة فاعلون )
    4 اعتقاد به تنهايى كافى نيست ، عمل هم لازم است . (المؤ منون ... فاعلون )
    5 حيا شرط ايمان است . (لفروجهم حافظون )(آلودگى جنسى نشانه ى ضعف ايمان است )
    6 شهوت ، طغيانگر است و به كنترل و حفاظت نياز دارد. (حافظون )
    7 در ارضاى غريزه ى جنسى ، محدوديّت لازم است ولى ممنوعيّت خلاف فطرت است . (الاّ على ازواجهم )
    8 حياى نابجا ممنوع . همين كه اسلام ، انجام كارى را اجازه داد، همه ى سنّت ها و عادت ها و سليقه هاى شخصى و مخالف دين ، محكوم است . (غير ملومين )
    (7) فَمَنِ ابْتَغَى وَرَآءَ ذَلِكَ فَاءُوْلََّئِكَ هُمُ الْعَادُونَ
    ترجمه :
    پس هر كس فراتر از اين (همسر و كنيز) طلب كند، پس آنانند كه متجاوزند.
    (8) وَالَّذِينَ هُمْ لاَِمَنَتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَعُونَ
    ترجمه :
    و(مؤ منان رستگار) كسانى هستند كه امانت ها وپيمان هاى خود را رعايت مى كنند.
    (9) وَالَّذِينَ هُمْ عَلَى صَلَوَتِهِمْ يُحَافِظُونَ (10) اءُوْلََّئِكَ هُمُ الْوَ رِثُونَ
    ترجمه :
    و آنان بر نمازهاى خود مواظبت دارند. آنان وارثانند.
    (11) اءَلَّذِينَ يَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِيهَا خَلِدُونَ
    ترجمه :
    كسانى كه بهشت برين را ارث مى برند و در آن جاودانه خواهند ماند.
    نكته ها :
    O كلمه ى ((فردوس )) به معناى بوستان ، برترين جاى بهشت مى باشد.(70) و چون به جاى جنّت بكار رفته ، براى آن ضمير مؤ نث آمده است .
    O امام صادق عليه السلام در پاسخ از حكم استمناء، آيه ى 7 را تلاوت فرمودند.(71)
    اهمّيت امانت در روايات
    # به نماز و روزه و حجّ مردم ننگريد، به صداقت و امانتدارى آنان بنگريد.(72)
    # پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در آخرين لحظه هاى عمر خود به حضرت على عليه السلام فرمود: ((ادّ الامانة الى البّر و الفاجر فيما قلّ و جلّ حتّى الخيط و الَمخيط)) امانت را به صاحبش برگردان ، چه نيكوكار باشد و چه گناهكار، ارزشمند باشد يا ناچيز، اگر چه مقدارى نخ باشد و يا پارچه و لباسى دوخته شده .(73)
    # همه ى نعمت هاى مادّى ، معنوى و سياسى ، امانت الهى هستند. (امام خمينى قدس سره فرمود: جمهورى اسلامى امانت الهى است )
    # قرآن كريم برخى از اهل كتاب را كه امانتدار هستند، ستوده است . (و من اهل الكتاب من ان تاءمنه بِقنطار يُؤ دّه اليك )(74) اگر به برخى از اهل كتاب ، مال فراوانى به امانت بسپارى ، آن را به تو برمى گرداند.
    پيام ها :
    1 قانون شكنى ، تجاوز به حدودى كه خداوند تعيين نموده مى باشد. (العادون )
    2 به سراغ گناه رفتن نيز گناه است . (ابتغى عادون )
    3 مؤ من ، متعهّد است . (عهدهم راعون )خلف وعده ، نشانه ى ضعف ايمان است .
    4 مراعات عهد وپيمان لازم است ، گرچه در عمل نتوانيم وفا كنيم . (راعون ) نه ((موفون ))
    5 در معرّفى سيماى مؤ منان ، نماز هم در ابتدا مطرح شد: (فى صلوتهم خاشعون )و هم در پايان (على صلوتهم يحافظون )اين تكرار وتاءكيد، نشان اهميّت نماز است .
    (12) وَلَقَدْ خَلَقْنَا الاِْنْسَنَ مِن سُلَلَةٍ مِّن طِينٍ
    ترجمه :
    و همانا ما انسان را از عصاره اى از گِل آفريديم .
    (13) ثُمَّ جَعَلْنَهُ نُطْفَةً فِى قَرَارٍ مَّكِينٍ
    ترجمه :
    سپس او را به صورت نطفه در جايگاهى استوار قرار داديم .
    (14) ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَماً فَكَسَوْنَا الْعِظَمَ لَحْماً ثُمَّ اءَنشَاءْنَهُ خَلْقاً ءَاخَرَ فَتَبَارَكَ اللّهُ اءَحْسَنُ الْخَلِقِينَ
    ترجمه :
    سپس از نطفه ، لخته خونى آفريديم ، آن گاه لخته خون را پاره گوشتى ساختيم وپاره گوشت را به صورت استخوان هايى در آورديم ، و استخوان ها را با گوشت پوشانديم ، سپس آن را آفرينش تازه اى داديم ،پس شايسته ى تكريم و تعظيم است خداوندى كه بهترين آفرينندگان است .
    نكته ها :
    O كلمه ى ((سُلالة )) به معناى عصاره و كلمه ((عَلَقة ))به معناى خون غليظ وبسته شده و كلمه ((مُضغة )) به معناى پاره گوشت بدون استخوان است .
    O امام باقر عليه السلام فرمودند: مراد از (خلقا آخر)دميده شدن روح در بدن است .(75)
    O مراد از (احسن الخالقين )به فرموده امام رضا عليه السلام آن است كه قدرت آفريدن را خدا به ديگران نيز داده ، مثلا حضرت عيسى از طرف خداوند مى آفريند.(76) (اءخلق لكم من الطين كهيئة الطّير)(77)
    O دلائل بهترين خالق بودن خداوند بسيار است از جمله :
    الف : خالقيّت او دائمى است .
    ب : محدوديّت به اشياى خاصّى ندارد.
    ج : تنوّع در آن نامحدود است .
    د: از ساده ترين چيز مهم ترين را مى سازد.
    ه‍: مواد اوّليه اش از خودش مى باشد.
    و: در ساختن تقليد نمى كند.
    ز: پشيمانى و ترديد در او راه ندارد.
    ح : بر اساس رحمت مى آفريند، و تمام ساخته هايش هدفدار است .
    ط: ساخته او با نظام هستى هماهنگ است .
    پيام ها :
    1 ياد گذشته ها و ضعف هاى انسان و توجّه به قدرت و لطف خداوند، زمينه اى است براى تقويت ايمان و عبادت بيشتر. (لقد خلقنا)
    2 آفرينش انسان در چند مرحله انجام گرفته است . (طين نطفة علقة ...)
    3 با اين كه مادر انواع حركت ها را دارد، ولى رحم او براى فرزند، جايگاهى مطمئن است . (قرار مَكين )
    4 تمام مراحل آفرينش ، زير نظر خداوند است . (خلقنا كسونا انشاءنا)
    5 ارزش انسان به روح اوست . (خلقاً آخر)
    6 خودشناسى ، مقدّمه ى خداشناسى است . (نطفة ، علقة ، مضغة فتبارك اللّه احسن الخالقين )
    (15) ثُمَّ إِنَّكُمْ بَعْدَ ذَلِكَ لَمَيِّتُونَ (16) ثُمَّ إِنَّكُمْ يَوْمَ الْقِيَمَةِ تُبْعَثُونَ
    ترجمه :
    سپس بدون ترديد بعد از آن (مراحل ) مى ميريد. آن گاه شما روز قيامت برانگيخته مى شويد.
    نكته ها :
    O خداوند در اين آيات ، مردن را قطعى و حتمى شمرده است ، در اين جا ذكر كلامى از اميرالمؤ منين عليه السلام مناسب است :
    ((فلو اءنّ احداً يجد الى البقاء سُلّماً او لدفع الموت سبيلاً لكان ذلك سليمان بن داوود عليه السلام الّذى سُخّر له ملك الجنّ و الانس ، مع النبوّة و عظيم الزلفة ... رمته قسى الفناء بنبال الموت )).(78) حضرت فرمود: اگر كسى براى ماندن هميشگى در دنيا چاره اى مى انديشيد يا براى برطرف كردن مرگ راهى مى يافت ، او سليمان پسر داود عليه السلام بود كه بر جن و انس حكومت داشت ، علاوه بر آن كه پيامبر بود و مقام و منزلتى بزرگ داشت ... (با اين حال ) كمان هاى نيستى با تيرهاى مرگ ، او را از پاى درآوردند (و از جهان هستى رخت بربست ).
    O آيه ى قبل سير تكامل خلقت انسان را بيان و خداوند به خود تبريك گفت ، اين دو آيه نيز مراحل نهائى تكامل را پس از مرگ بيان مى كند.
    پيام ها :
    1 مرگ نابود شدن نيست ، مرحله اى از تكامل است . (ثمّ انّكم بعد ذلك لميّتون )
    2 مرگ ، سرنوشت قطعى انسان است . (ثمّ انّكم ... لميّتون ) (((انّ)) و حرف ((لام )) و جمله ى اسميّه همه نشانه ى تاءكيد است )
    3 آفرينش انسان ، هدفدار است . (ثمّ انّكم يوم القيامة تبعثون )
    4 ميان مرگ ورستاخيز فاصله طولانى است . (((ثمّ)) نشان فاصله ى طولانى است )
    (17) وَلَقَدْ خَلَقْنَا فَوْقَكُمْ سَبْعَ طَرَآئِقَ وَمَا كُنَّا عَنِ الْخَلْقِ غَفِلِينَ
    ترجمه :
    و همانا ما بالاى سر شما هفت راه (هفت آسمان ) آفريديم ، و ما از خلق (و جهان هستى ) غافل نبوده ايم .
    نكته ها :
    O شايد مراد از كلمه ((طرائق ))، راه عبور فرشتگان و يا راه و مدار حركت كرات باشد و ممكن است منظور، هفت آسمان باشد كه به يكديگر راه دارند.
    O آيات قبل ، آفرينش انسان را طرح كرد و اين آيه آفرينش آسمان ها را.
    پيام ها :
    1 خداوند، هم خالق است و هم ناظر. (عالم محضر خداست ) (وما كنّا عن الخلق غافلين )
    2 آفريدن وتدبير جهان هستى ، مديريّت دائمى لازم دارد. (ماكنّاعن الخلق غافلين )
    (18) وَاءَنزَلْنَا مِنَ السَّمَآءِ مَآءً بِقَدَرٍ فَاءَسْكَنَّهُ فِى الاَْرْضِ وَإِنَّا عَلَى ذَهَابٍ بِهِ لَقَدِرُونَ
    ترجمه :
    و از آسمان ، آبى به اندازه ى (معين ) فرو فرستاديم ، و آن را در زمين جاى داديم و همانا ما بر بردن آن قادريم .
    پيام ها :
    1 قدرت خداوند، در دادن و گرفتن نعمت ها يكسان است . (انزلنا ذهاب )
    2 قطره هاى باران ، حساب و كتاب دارد. (بقدر)(باران يك پديده ى طبيعى بى هدف و بى حساب نيست ).
    3 ذخيره سازى آب از الطاف الهى ونشانه ى غافل نبودن از خلق است . (و ماكنّا عن الخَلقِ غافلين و انزلنا... فاسكناه )
    4 خداوند بر پديده ها حاكم است . (و اِنّا على ذهاب به )
    5 فكر نكنيم نعمت ها هميشگى است . (على ذهاب به لَقادرون )
    (19) فَاءَنشَاءْنَا لَكُم بِهِ جَنَّتٍ مِّن نَّخِيلٍ وَاءَعْنَبٍ لَّكُمْ فِيهَا فَوَكِهُ كَثِيرَةٌ وَ مِنْهَا تَاءْكُلُونَ
    ترجمه :
    پس به وسيله ى آن (آب ) براى شما باغ هايى از خرما و انگور پديد آورديم كه در آن باغها براى شما ميوه هاى فراوانى است و از آنها مى خوريد.
    (20) وَشَجَرَةً تَخْرُجُ مِن طُورِ سَيْنَآءَ تَنبُتُ بِالدُّهْنِ وَصِبْغٍ لِّلاَْكِلِينَ
    ترجمه :
    و (نيز) درختى كه از طور سينا مى رويد، (و) روغن و نان خورش براى خورندگان به بار مى آورد.
    پيام ها :
    1 آب ، سرچشمه ى حيات گياهان ونباتات است . (فاَنشاءنا لكم به )
    2 درختان و گياهان ، براى استفاده ى انسان ها آفريده شده اند. (كلمه ى ((لكم )) دو بار در آيه ى 19 به كار رفته است ).
    3 در ميان ميوه ها، بعضى مثل خرما وانگور حساب ديگرى دارد. (نَخيل واَعناب )
    4 خداوند حكيم ، نيازهاى مادّى انسان را تاءمين كرده است . (نَخيل واَعناب )
    5 توليد خداوند بيش از مصرف انسان هاست . (فَواكِهُ كثيرةٌ و منها تاءكلون )
    6 آنچه را كه خداوند آفريده ، مفيد ومبارك است . (فَواكهُ كثيرة تَاءكلون صِبغٍ)(ولى آن جا كه زيان و خرابى است ، كار انسان است ، چنانكه در آيه 67 سوره نحل مى خوانيم : (تتّخذون منه سكراً)شما از آن شراب درست مى كنيد)
    7 هر منطقه اى براى درخت وگياه مخصوصى مناسب است . (تخرج من طورسيناء)
    8 بعضى زمين ها از نظر معنوى و مادّى مباركند. (طور سينا محل نزول وحى و محل رويش درختان زيتون است ). (من طور سيناء)
    9 روغن زيتون ، يكى از نعمت هاى الهى است . (تَنبُتُ بالدُّهن )
    (21) وَإِنَّ لَكُمْ فِى الاَْنْعَمِ لَعِبْرَةً نُّسْقِيكُم مِّمَّا فِى بُطُونِهَا وَلَكُمْ فِيهَا مَنَفِعُ كَثِيرَةٌ وَمِنْهَا تَاءْكُلُونَ
    ترجمه :
    و همانا براى شما در چهارپايان عبرتى است ، از آنچه در شكم آنهاست (شير) به شما مى نوشانيم و براى شما در آنها منافع زيادى است و از (گوشت ) آنها مى خوريد.
    (22) وَعَلَيْهَا وَعَلَى الْفُلْكِ تُحْمَلُونَ
    ترجمه :
    next page

    fehrest page


    back page

صفحه 7 از 9 نخستنخست ... 3456789 آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/