صفحه 6 از 9 نخستنخست ... 23456789 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 51 تا 60 , از مجموع 88

موضوع: تفسير نور

  1. #51
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    next page

    fehrest page


    back page

    (20) إِنَّهُمْ إِن يَظْهَرُواْ عَلَيْكُمْ يَرْجُمُوكُمْ اءَوْ يُعِيدُوكُمْ فِى مِلَّتِهِمْ وَلَن تُفْلِحُوَّاْ إِذاً اءَبَداً
    ترجمه :
    زيرا اگر آنان (مشركان ) بر شما دست يابند، سنگسارتان خواهند كرد، يا شما را به آيين خودشان باز خواهند گرداند و در اين صورت هرگز رستگار نخواهيد شد.
    پيام ها :
    1 در مواردى براى حفظ جان و ايمان ، تقيه واجب است . (لايشعرنّ... يرجموكم او يعيدوكم ...)
    2 كسى كه در حفاظت از خود و ايمانش كوتاهى كند و منحرف شود، هرگز رستگار نمى شود. (لن تفلحوا )
    3 منطقِ ((خواهى نشوى رسوا همرنگ جماعت شو)) با قرآن مخالف است . (يعيدوكم فى ملّتهم ولن تفلحوا)
    4 قهر محيط و جبر جامعه و حكومت ، غالبا نوع مردم را منحرف و بدبخت مى كند، ولى بايد در مقابل آن ايستاد. (يعيدوكم فى ملّتهم ولن تفلحوا اذا ابدا )
    5 سنگسار شدن در راه حق ، عيب نيست ، ولى انحراف و ارتداد عيب است . (يرجموكم او يعيدوكم فى ملّتهم و لن تفلحوا اذا ابدا)
    6 مرتد، هرگز رستگار نمى شود. (يعيدوكم فى ملّتهم ولن تفلحوا اذا ابداللّه )
    عْلَمُوَّاْ اءَنَّ وَعْدَ اللّهِ حَقُّ وَاءَنَّ السَّاعَةَ لاَ رَيْبَ فِيهَآ إِذْ يَتَنَزَعُونَ بَيْنَهُمْ اءَمْرَهُمْ فَقَالُواْ ابْنُواْ عَلَيْهِم بُنْيَناً رَّبُّهُمْ اءَعْلَمُ بِهِمْ قَالَ الَّذِينَ غَلَبُواْ عَلَى اءَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّعَلَيْهِم مَّسْجِداً
    ترجمه :
    و بدين گونه (مردم را) بر حالشان آگاه كرديم تا زمانى كه ميانشان درباره كارشان (معاد وقيامت ) گفتگو بود، بدانند كه وعده ى خدا (درباره ى رستاخيز) حقّ است و اينكه در فرارسيدن قيامت ترديدى نيست ، پس (از آشكار شدن اين حقيقت ) عدّه اى گفتند: بر روى آنان بناى يادبودى بنا كنيد، پروردگارشان به حال آنان داناتر است ، آنان كه بر كارشان آگاهى و دسترسى يافته بودندگفتند: ما بر آنان معبد ومسجدى مى سازيم (تا نشان حركتِ توحيدى آنان باشد).
    نكته ها
    O ((اِعثار)) به اطلاع يافتن تصادفى وبدون جستجو گفته مى شود، چنانكه مردم آن زمان بدون زحمت واز راه پول وسكّه ى آنان ، از راز مهم آنان آگاه شدند.
    O در داستان اصحاب كهف ، مساءله قدرت و اراده ى الهى ، شجاعت ، دل كندن از دنيا، هجرت ، تقيّه ، امدادهاى الهى و تغذيه ى حلال مطرح است .
    پيام ها :
    1 ارشاد و آموزشِ تجربى ، عينى و نمايشى ، از بهترين ارشادهاست . (اَعثَرنا عليهم ليعلموا )
    2 هيچ يك از كارهاى خدا عبث و بيهوده نيست . (اَعثَرنا...ليعلموا انّ وعد اللّه حق )
    3 عقايد بايد بر اساس علم باشد. (ليعلموا انّ وعد اللّه حق )
    4 قدرتى كه بتواند انسان را بيش از سه قرن بى غذا زنده نگاه دارد، مى تواند مرده ها را هم زنده كند. (انّ وعدالله حق )
    5 انسان از كنار بعضى حوادث تاريخى به سادگى مى گذرد و از آثار تربيتى آن غافل است . اصحاب كهف ، بعد از كشف ماجرا از دنيا رفتند، و مردم در فكر يادبود وساختن مقبره بودند، نه عبرت و درس آموزى . (ابنوا عليهم بنيانا )
    6 اغلب افراد سطحى و ساده انديش ، حال كار ندارند و به ديگران مى گويند كار كنند، (قالوا ابنوا) ولى افراد نيرومند مى گويند ما خودمان انجام مى دهيم . (لنتّخذنّ )
    7 ساختن مسجد بر مزار اولياى خدا، ريشه ى قرآنى دارد. (لنتّخذنّ عليهم مسجدا)
    8 آثار مقدس بايد در مكان هاى مقدس و به مناسبت هاى مقدس باشد. مسجد در كنار غار يكتاپرستان مهاجر، ارزش بيشترى دارد. (لنتّخذنّ عليهم مسجدا )
    9 از هر فرصتى براى ترويج دين استفاده كنيم . (لنتّخذنّ عليهم مسجدا)للّه (اگر بناست ساختمانى به عنوان يادبود ساخته شود، مسجد بسازيم كه آثار معنوى و مادى زيادى دارد.)
    لْبُهُمْ وَيَقُولُونَ خَمْسَةٌ سَادِسُهُمْ كَلْبُهُمْ رَجْماً بِالْغَيْبِ وَيَقُولُونَ سَبْعَةٌ وَثَامِنُهُمْ كَلْبُهُمْ قُل رَّبِّى اءَعْلَمُ بِعِدَّتِهِم مَّا يَعْلَمُهُمْ إِلا قَلِيلٌ فَلاَ تُمَارِ فِيهِمْ إِلا مِرَآءً ظَهِراً وَ لاَتَسْتَفْتِ فِيهِم
    مِّنْهُمْ اءَحَداً
    ترجمه :
    بزودى خواهند گفت : (اصحاب كهف ) سه نفر بودند، چهارمينشان سگشان بود و (عدّه اى ) گويند: پنج نفر بودند، ششمين آنان سگشان بود. (اين سخنى بى دليل و) پرتاب تيرِ گمان به گذشته اى ناپيداست . و (عدّه اى ديگر) گويند: هفت تن بودند و هشتمين آنان سگشان بود. بگو: پروردگارم به تعدادشان داناتر است (و شمار) آنان را جز اندكى ، كسى نمى داند. پس درباره ى آنان جز به ظاهر (و آنچه آشكار كرده ايم )، مجادله مكن و درباره ى ايشان از هيچ كس از (اهل كتاب ) نظر مخواه .
    نكته ها
    O در مورد ((رابعهم )) و ((سادسهم ))، كلمه ى ((واو)) نيامده است ، ولى همراه ((ثامنهم ))، ((واو)) آمده است ، شايد به اين جهت كه نظريّه ى سه نفر يا پنج نفر بودن آنان ، از نااهلان است كه خدا هم تعبير ((رجما بالغيب )) دارد، ولى نظريّه ى هفت تن بودن از مؤ منان و اهل دقّت است .(246) از اين رو، كلمه ى ((رَجما بالغيب )) نيامده وبه احترام آنان ، ميان اصحاب كهف و سگشان با واوِ عاطفه فاصله شده است .
    O اگر حركت ها با ارزش وانسان ها هدف داشته باشند، وابسته ها و متعلّقات و حتى حيوانات همراه نيز بايد به حساب آيند. چون حيوان بودن و نجس بودن دليل بر بى ارزشى نيست . در اين آيه سه بار از سگ ياد شده و در آيه ى 18 نيز به نقش مثبت سگ اصحاب كهف اشاره شده است . (وكلبهم باسط ذراعيه بالوصيد)
    O در آيات مختلف اين سوره از حدس گرايى انتقاد شده است :
    (ربّكم اعلم بمالبثتم ) آيه 19، (ربّهم اعلم بهم )للّه آيه 21، (ربّى اعلم بعدّتهم ) آيه 22 و (قل اللّه اعلم بما لَبثوا) آيه 26.
    پيام ها :
    1 قرآن از آينده خبر مى دهد. (سيقولون )
    2 سخن بى دليل نگوييم و به تخمين و حدس تكيه نكنيم . (رجما بالغيب )
    3 در موارد غير لازم بايد از بحث و جدل چشم پوشيد. (لا تمار فيهم ... للّه )
    4 به جاى انديشيدن به عدد، به هدف بينديشيد و دنبال دانستنى هاى بى فايده نرويد. (لا تستفت فيهم منهم احدا)
    5 دانستن وسؤ ال از هركسى جايز نيست ، از نااهلان نپرسيم . (لاتستفت ... منهم )
    (23) وَلاَ تَقُولَنَّ لِشَاْىْءٍ إِنِّى فَاعِلٌ ذَ لِكَ غَداً
    ترجمه :
    درباره ى هيچ چيز و هيچ كار، مگو كه من آن را فردا انجام مى دهم ،
    (24) إِلا اءَن يَشَآءَ اللّهُ وَاذْكُر رَّبَّكَ إِذَا نَسِيتَ وَقُلْ عَسَى اءَن يَهْدِيَنِ رَبِّى لاَِقْرَبَ مِنْ هَذَا رَشَداً
    ترجمه :
    مگر آنكه (بگويى :) اگر خدا بخواهد. و اگر فراموش كردى (گفتن : ان شاءاللّه ، همين كه يادت آمد) پروردگارت را ياد كن و بگو: اميد است كه پروردگارم مرا به راهى كه نزديك تر است ، راهنمايى كند.
    نكته ها
    O گفتنِ ((ان شاء اللّه )) كه اعتقاد به قدرت ومشيّت الهى را مى رساند، تكيه كلام اولياى الهى است . چنانكه در قرآن نيز از زبان پيامبران نقل شده است ؛ يعقوب به فرزندانش ‍ مى گويد: (اُدخلو مصر ان شاءالله آمنين ) (247) وارد مصر شويد، ان شاءالله درامانيد، خضر به موسى مى گويد: (ستجدنى ان شاءالله صابرا )(248) اگر خدا بخواهد مرا شكيبا خواهى يافت . حضرت شعيب به حضرت موسى مى گويد: (ستجدنى ان شاءالله من الصالحين ) (249) و حضرت اسماعيل به پدرش حضرت ابراهيم مى گويد: (ستجدنى ان شاءالله من الصابرين )(250) مرا ذبح كن كه به خواست خدا مرا از شكيبايان خواهى يافت .
    البتّه مراد از گفتن ((ان شاءالله )) و ((اعوذبالله )) و امثال آن ، لقلقه ى زبان نيست ، بلكه داشتن چنين بينشى در تمام ابعاد زندگى و در باور و دل انسان است .
    O امام صادق عليه السلام فرمود: در نوشته هاى خود نيز ((ان شاءالله )) را فراموش نكنيد. روزى دستور داد نامه اى بنويسند، هنگامى كه نامه را بدون ((ان شاءالله )) ديد، فرمود: ((كيف رجوتم ان يتمّ هذا؟)) چگونه اميد داريد كه اين كار به سامان برسد؟(251) پيامبر اسلام هنگام ورود به قبرستان مى فرمود: ((وانّا ان شاءالله بكم لاحقون )) اگر خدا بخواهد ما هم به شما خواهيم پيوست ، در حالى كه مرگ ، حتمى است .(252)
    O انسان در عين حال كه اراده دارد و آزاد است ، ولى به طور مستقل نيست و همه ى كارها به او سپرده نشده كه بدون خواست خدا هم بتواند كارى انجام دهد. يعنى انسان نه در جبر است و نه اختيار تمام امور به او داده شده است ، بلكه آزادى انسان در سايه ى مشيّت خداوند است . (الا ان يشائ اللّه )
    پيام ها :
    1 در سخن گفتن و تصميم گيرى خدا را فراموش نكنيم . (ولا تقولنّ... للّه )
    2 هرگز خود را مستقل از خدا ندانيم و بطور قطع از انجام كارى هر چند كوچك ، در آينده خبر ندهيم . (لاتقولنّ... انّى فاعل ...)
    3 به امكانات و توان خود تكيه نكنيم ، كه فراهم بودن مقدّمات ، تضمين كننده انجام قطعى كار نيست . (لاتقولنّ... انّى فاعل ... ) در آنچه هم يقين داريم ، بايد ((ان شاءالله )) بگوييم .
    4 انسان پيوسته نيازمند خداست و در هر كارى بايد خود را وابسته به اراده ى الهى بداند. (لا تقولن لشى ء انى فاعل ...)
    5 جبران از دست رفته ها لازم است . (واذكر ربّك اذا نسيت )
    6 پيامبران نيز به تعليم و هدايت الهى نياز داشته اند. (قل عسى ان يهدين ربّى )
    7 اظهار اميدوارى به امدادهاى الهى ، از شيوه هاى صحيح دعاست . (عسى ...للّه )
    8 هدايت مراحلى دارد و همه آنها به دست خداوند است . (يهدين ربى لاقرب ...)
    9 بايد راه ميان بُر ونزديك ترين راه به حقّ و صواب را پيدا كرد. (اقرب من هذا... )
    10 آرزوى رسيدن به رشد برتر، آرزوى انبياست . (عسى ان يهدين ربّى لاقرب ...)
    11 براى انبيا نيز رشد و رسيدن به مراحل بالاتر وجود دارد. (عسى ان يهدين ربّى لاقرب من هذا رشدا )
    12 تداوم ذكر خدا، كوتاه ترين راه رسيدن به رشد است . (واذكر ربّك ... عسى ان يهدين ربّى لاقرب من هذا رشدا)
    (25) وَلَبِثُواْ فِى كَهْفِهِمْ ثَلَثَ مِاْئَةٍ سِنِينَ وَازْدَادُواْ تِسْعاً
    ترجمه :
    و آنان در غارشان سيصد سال ماندند و نُه سال (نيز بر آن ) افزودند.
    (26) قُلِ اللّهُ اءَعْلَمُ بِمَا لَبِثُواْ لَهُ غَيْبُ السَّمَوَ اتِ وَالاَْرْضِ اءَبْصِرْ بِهِ وَ اءَسْمِعْ مَا لَهُم مِّن دُونِهِ مِن وَلِي وَلاَ يُشْرِكُ فِى حُكْمِهِ اءَحَداً
    ترجمه :
    بگو: خداوند به مدّتى كه در غار ماندند، داناتر است . غيب آسمان ها و زمين از آنِ اوست . چه بينا و شنواست ! جز او براى مردم هيچ يار و ياورى نيست و هيچ كس را در حكم و فرمانروايى خود شريك نمى گيرد.
    نكته ها
    O يهوديان در مورد مقدار توقّف اصحاب كهف در غار، از حضرت على عليه السلام سؤ ال كردند. حضرت فرمود: 309 سال . گفتند: در كتاب ما 300 سال آمده است ! آن حضرت فرمود: 9 سال به خاطر تفاوت سال شمسى و قمرى است .(253)
    در تفسير مراغى اين تفاوت نه سال را، نشانه ى معجزه بودن قرآن دانسته كه چه اندازه دقيق است و تفاوت سال هاى قمرى و شمسى را هم در نظر گرفته است .
    O ممكن است گفته شود: مقدار، همان سيصد سال بوده كه مردم نه سال به آن افزوده اند، ((وازدادواتسعا)) از اين رو خداوند در جواب مى فرمايد: (قل اللّه اعلم بما لبثوا ) بگو: خدا داناتر است .
    O عمر انسان حدّ معيّنى ندارد، مثل آب نيست كه در صد درجه بجوشد و در درجه ى صفر يخ بزند. در آزمايش ها عمر بعضى موجودات زنده تا دوازده برابر افزايش ‍ يافته است . چنانچه در جرايد نوشتند: ماهى منجمدى كه مربوط به چند هزار سال پيش بود و در ميان يخهاى قطبى پيدا شد، پس از قرار گرفتن در آب ملايم ، زندگى را از سر گرفت .(254)
    O اگر آمار، ساده وعادّى بيان شود، ممكن است يا فراموش شود و ياشنونده به آن توجّه خاص نكند. مثلا اگر بيمارى به پزشك بگويد: من چهار ساعت در نوبت نشسته ام ، يا بگويد چهار ساعت 7 دقيقه كم ، توجّه پزشك تفاوت دارد. زيرا ارقام گاهى براى بيان كم وزياد است وخيلى درآن دقّت نيست ، ولى اگر ريز ودقيق بيان شود، شنونده را جذب مى كند. لذا درباره مدّت تبليغ حضرت نوح مى فرمايد: هزار سال مگر پنجاه سال ، تا اعلام كند ارقام دقيق است . در اين آيه نيز مى فرمايد: سيصد سال وسپس مى فرمايد: نه سال اضافه . تا بگويد آمار دقيق است .
    پيام ها :
    1 شيوه بيان آمار واعداد بايد دقيق باشد. (ثلاث ماءئة سنين وازدادوا تسعا)
    2 دقّت در بيان ارقام و آمار، آن را در ذهن ، ماندگارتر مى كند. (ثلاث ماءئة سنين وازدادوا تسعا )
    (27) وَاتْلُ مَآ اءُوحِىَ إِلَيْكَ مِن كِتَابِ رَبِّكَ لاَ مُبَدِّلَ لِكَلِمَتِهِ وَلَن تَجِدَ مِن دُونِهِ مُلْتَحَداً
    ترجمه :
    وآنچه را كه از كتاب پروردگارت به تو وحى شده است (بر مردم ) بخوان ، (سنّت ها و) كلمات الهى را تغيير دهنده اى نيست و هرگز جز او پناهگاهى نخواهى يافت (كه به آن پناهنده شوى ).
    نكته ها
    O از بهانه هاى مخالفان پيامبر، اين بود كه از آن حضرت تقاضاى تغيير وتبديل قرآن را داشتند و مى گفتند: (ائت بقرآنٍ غير هذا او بدّله )(255) قرآن ديگرى بياور يا آن را عوض كن . پيامبر در جواب آنان مى فرمود: اين در اختيار من نيست ، تبديل آيات تنها كار خداوند است .
    پيام ها :
    1 وحى و نزول كتب آسمانى لازمه ى ربوبيّت الهى و در مسير تربيت انسان است . (ما اوحى اليك من كتاب ربّك )
    2 قرآن از هر گونه تغيير و تحريف مصون بوده است . آنگونه كه پيامبر اسلام خاتم پيامبران است ، قرآن نيز آخرين كتاب آسمانى است . (لامبدّل لكلماته )
    (28) وَاصْبِرْ نَفْسَكَ مَعَ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُم بِالْغَدَ وَةِ وَالْعَشِىِّ ترجمه :
    يُرِيدُونَ وَجْهَهُ وَلاَ تَعْدُ عَيْنَاكَ عَنْهُمْ تُرِيدُ زِينَةَ الْحَيَو ةِ الدُّنْيَا وَ لاَ تُطِعْ مَنْ اءَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَن ذِكْرِنَا وَاتَّبَعَ هَوَيَهُ وَكَانَ اءَمْرُهُ فُرُطاً
    وبا كسانى كه پروردگارشان را (همواره و در هر) صبحگاه و شامگاه مى خوانند و خشنودى او را مى جويند، خود را شكيبا ساز و ديدگانت را از آنان برمگير كه زيور دنيا را بطلبى و از كسانى كه دلشان را از ياد خود غافل كرده ايم و در پى هوس خويشند و كارشان بر گزافه و زياده روى است ، پيروى مكن .
    نكته ها
    O در طول تاريخ ، اغنيا و ثروتمندان كافر، پيوسته شرط ايمان آوردن خود را طرد فقرا و بينوايان مى دانستند، چنانچه از نوح چنين درخواستى كردند و حضرت در جواب آنان فرمود: (ما اءنا بطارد الذين آمنوا )(256) من مؤ منان را به خاطر تهيدستى طرد نمى كنم . در زمان پيامبر اسلام نيز از آن حضرت مى خواستند تهيدستانى چون سلمان و ابوذر و عمار و خباب را از خويش براند تا آنان ايمان آورده و همراه او شوند. اين آيه از چنين تفكّر و عملى نكوهش مى كند.
    O امام صادق و امام باقر عليهما السلام فرمودند: مراد از خواندن خداوند در صبحگاه و شامگاه ، اقامه ى نماز است .(257)
    پيام ها :
    1 ثروتمندان براى منصرف كردن پيامبر از معاشرت با تهى دستان مؤ من تلاش مى كردند و پيامبر در برابر آن تلاشها، ماءمور به مقاومت شد. (واصبر نفسك )
    2 همدلى با تهى دستان سخت است ، ولى بايد تحمّل كرد. (واصبر نفسك )
    3 رهبر بايد نسبت به محرومان همدل وهمدم باشد، نه بى اعتنا.(258) (واصبر نفسك مع الذّين ... ولا تعد عيناك عنهم )
    4 دعاى دائمى وخالصانه ، ارزشمند است . (بالغداة والعشى يريدون وجهه )
    5 در آغاز و پايان هر روز بايد به ياد خدا بود. (بالغداة والعشى للّه )
    6 دعا بايد خالصانه باشد. (يريدون وجهه )
    7 براى بدست آوردن دنيا و رضايت سرمايه داران ، از تهى دستان فاصله نگيريم . (تريد زينة الحياة الدنيا )
    8 زشت ترين كار آن است كه مردم به خدا توجّه كنند، ولى رهبر، به دنيا. (يريدون وجهه ... تريد زينة الحياة الدنيا)
    9 خطر دنياطلبى تا حدّى است كه خداوند، به پيامبران هم هشدار مى دهد. (ولاتعد عيناك عنهم تريد زينة الحياة الدنيا )
    10 كسى كه بدنبال دنيا مى رود، از مسير رهروان الهى خارج مى شود. (يريدون وجهه ... تريد زينة الحياة الدنيا) دنياگرايى در مقابل خداگرايى است .
    11 كيفر دنياگرايى ، غفلت از ياد خداوند است . (تريد زينة الحياة الدنيا ولا تطع من اغفلنا قلبه )
    12 ارزش ياد خدا، به ريشه دار بودن آن در قلب وروح است . (اغفلنا قلبه عن ذكرنا)
    13 انسان گام به گام سقوط مى كند؛ اوّل غفلت ، آنگاه هوسرانى و سپس مسير انحرافى . (اغفلنا، اتّبع هواه ، كان امره فُرطا )
    14 رهبرى افراد غافل ، هواپرست و افراطى ممنوع است . (اغفلنا، اتبع هواه ، كان امره فرطا)
    15 اعتدال ، ارزش و زياده روى ضد ارزش است . (وكان امره فرطا )
    لْحَقُّ مِن رَّبِّكُمْ فَمَن شَآءَ فَلْيُؤْمِن وَمَن شَآءَ فَلْيَكْفُرْ إِنَّآ اءَعْتَدْنَا لِلظَّلِمِينَ نَاراً اءَحَاطَ بِهِمْ سُرَادِقُهَا وَإِن يَسْتَغِيثُواْ يُغَاثُواْ بِمَآءٍ كَالْمُهْلِ يَشْوِى الْوُجُوهَ بِئْسَ الشَّرَابُ وَسَآءَتْ مُرْتَفَقاً
    ترجمه :
    و بگو: حقّ از سوى پروردگار شما رسيده است ، پس هر كه خواست ايمان آورد و هر كه خواست كافر شود. همانا ما براى ستمگران آتشى مهيّا كرده ايم كه (شعله هايش ) همچون سراپرده اى آنان را فراگرفته و چون پناه خواهند، با آبى (مانند مس ) گداخته كه چهره ها را بريان مى كند يارى مى شوند! چه بد نوشيدنى و چه بد جايگاهى است !
    نكته ها
    O آيه ، گويا پاسخ به كسانى است كه براى ايمان آوردنشان ، شرط و شروط مى گذارند و مى گويند: شرط گرويدن ما آن است كه فقرا را طرد كنى .
    O گرچه مردم در انتخاب ايمان و كفر مختارند، ولى بايد بدانند كه سرانجام كفر، عذاب سوزان قيامت است .
    O ((سُرادِق )) يعنى سراپرده ، وتنها يك بار در قرآن آمده است ، آن هم درباره دوزخيان .
    O امام رضا عليه السلام به يكى از كارمندان طاغوت فرمود: اگر از كوه بيفتم و قطعه قطعه شوم ، بهتر از آن است كه كارگزار طاغوت باشم ، مگر آنكه مشكلى از مؤ منان بگشايم . سپس فرمود: خداوند، كارگزاران طاغوت را در سرادقى از آتش قرار مى دهد تا از حساب خلايق ، فارغ شود.
    پيام ها :
    1 تنها سرچشمه ى حقّ خداوند است . (الحقّ من ربّكم )
    2 تقاضاى طرد فقراى مؤ من حقّ نيست ، بلكه حقّ آن است كه از طرف خدا باشد. (قل الحق من ربّكم )
    3 گرايش و عدم گرايش مردم ، در حقّانيّت دين تاءثيرى ندارد. (قل الحق من ربّكم فمن شاء فليؤ من و من شاء فليكفر )
    4 پيامبر مسئول ابلاغ است وانسان ها در پذيرش ايمان و كفر آزادند. (من شاء فليؤ من و من شاء فليفكر)
    متاع كفر و دين ، بى مشترى نيست gggggگروهى آن ، گروهى اين پسندند
    5 كفر، ظلم به خويشتن است (فليكفر، اعتدنا للظالمين )
    6 دوزخ از هم اكنون آماده است . (اعتدنا)
    7 سرنوشت انسان در گرو گرايش ها و اعمال اوست . (اعتدنا للظالمين نارا احاط بها سرادقها ) شهوات و مفاسدى كه انسان را فرامى گيرد، در آخرت آتشى است كه او را احاطه مى كند.
    8 توجّه به فرجام شوم كافران ، نقش مهمى در تربيت انسان دارد. (للظالمين نارا احاط بها...)
    9 معاد، جسمانى است . (يشوى الوجوه )
    (30) إِنَّ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّلِحَتِ إِنَّا لاَ نُضِيعُ اءَجْرَ مَنْ اءَحْسَنَ عَمَلاً
    ترجمه :
    همانا آنان كه ايمان آورده و كارهاى نيك انجام داده اند (بدانند كه ) همانا ما پاداش كسى را كه عمل خوب انجام داده تباه نمى كنيم .
    نكته ها
    O خداوند عمل هاى صالح ما را تباه نمى كند، بلكه اين خصلت ها و عمل هاى بد ماست كه موجب حبط و نابودى كارهاى نيك مى شود.
    O هر عمل صالح را مى توان به چند روش انجام داد: به روش عادّى ، خوب و عالى . اين آيه ، عالى ترين وجه را تشويق مى كند. آرى ، گاهى مواد غذايى خوب است ، ولى شيوه ى پخت آن خوب يا متوسط است .
    پيام ها :
    1 در تربيت ، تهديد و بشارت و بيم و اميد، در كنار هم لازم است . (آيه قبل تهديد بود و اين آيه بشارت .) (انّا اعتدنا للظالمين ... انّا لا نضيع اجر... )
    2 فكر وفرهنگ الهى ، بر عمل صالح مقدّم است . (آمنوا و عملوا الصالحات )
    3 در بينش اسلامى ، نه چيزى از حساب الهى مخفى مى ماند و نه اجر عملى ضايع مى گردد. (انّا لانضيع ... )
    4 ملاك در ارزش عمل ، كيفيّت است ، نه كمّيت . (احسن عملا) نه ((اكثر عملا))
    (31) اءُوْلََّئِكَ لَهُمْ جَنَّا تُ عَدْنٍ تَجْرِى مِن تَحْتِهِمُ الاْنْهَ رُ يُحَلَّوْنَ فِيهَا مِنْ اءَسَاوِرَ مِن ذَهَبٍ وَيَلْبَسُونَ ثِيَاباًخُضْراً مِّن سُندُسٍ وَ إِسْتَبْرَقٍ مُّتَّكِئِينَ فِيهَا عَلَى
    الاَْرآئِكِ نِعْمَ الثَّوَابُ وَحَسُنَتْ مُرْتَفَقاً
    ترجمه :
    آنان برايشان باغهاى جاودانه اى است كه نهرها از زير (قصرها و تخت هايشان ) جارى است . در آنجا با دستبندهايى طلايى آراسته مى شوند و جامه هاى سبز از حرير نازك و ضخيم مى پوشند، در حالى كه در آنجا برتخت ها(ى بهشتى ) تكيه داده اند. چه نيكو پاداشى و چه خوش جايگاهى !
    نكته ها
    O ((عَدن )) يعنى اقامت وجايگاه . ((اءساور)) جمع ((اءسوره )) به دستبند، ((سُندس )) به ابريشم نازك و ((اِستبرق )) به حرير ضخيم گفته مى شود و ((اءرائك )) جمع ((اءريكه )) به تخت سلطنتى كه با تور پوشانده باشند، گفته مى شود.
    O در دو آيه ى قبل ، درباره ى دوزخيان خوانديم : (بئس الشراب و ساءت مُرتفقا) چه بد نوشيدنى و چه بد جايگاهى و اين آيه درباره ى بهشتيان مى فرمايد: (نعم الثواب و حسنت مرتفقا ) چه نيكو پاداشى و چه خوش جايگاهى .
    O با توجّه به اينكه در بهشت هر لباس با هر نوع جنس و رنگى در اختيار بهشتيان قرار دارد، امّا اختصاص لباس سبز شايد اشاره به لباس رسمى و عمومى آنان باشد كه هنگام تكيه بر تخت ها خود را به آن تزيين مى نمايند.
    پيام ها :
    1 نهرهاى بهشتى هم از زير درختان جارى است ،(تحتها الانهار) (259) هم از زير قصرهاى بهشتى . (من تحتهم الانهار )
    2 بهره مندى بهشتيان از زيورآلات ، نشان مى دهد كه انسان فطرتا زيور و آرايش را دوست دارد. (يحلّون فيها من اءساور)
    3 دورى از تجمّلات حرام در دنيا، رمز رسيدن به تجمّلات ابدى در آخرت است . (يحلّون فيها من اءساور... )
    4 معاد، روحانى و جسمانى است ، چون اگر روحانى بود، نيازى به طلا و حرير و تخت نبود. (يحلّون فيها من اءساور...)
    5 رنگ سبز، رنگ بهشتى است . (ثيابا خضرا )
    (32) وَاضْرِبْ لَهُم مَّثَلاً رَّجُلَيْنِ جَعَلْنَا لاَِحَدِهِمَا جَنَّتَيْنِ مِن اءَعْنَبٍ وَ حَفَفْنَهُمَا بِنَخْلٍ وَجَعَلْنَا بَيْنَهُمَا زَرْعاً
    ترجمه :
    (اى پيامبر!) براى آنان (سرگذشت ) دو مردى را مثَل بزن كه براى يكى از آن دو، دو باغ انگور قرار داديم و دور آنها را با نخل پوشانديم و ميان آن دو باغ را كشتزار قرار داديم .
    (33) كِلْتَا الْجَنَّتَيْنِ ءَاتَتْ اءُكُلَهَا وَلَمْ تَظْلِم مِّنْهُ شَيْئاً وَفَجَّرْنَا خِلَلَهُمَا نَهَراً
    ترجمه :
    هر دو باغ ، محصول خود را داد و چيزى از آن نكاست و ميان آن دو، نهرى روان ساختيم .
    نكته ها
    O ((اُكل )) به معناى محصول و ميوه ى قابل مصرف وخوردنى است .
    O از اين آيات مى توان اصول باغدارى يا احداث باغهاى نمونه و دلربا را استفاده كرد، كه عبارت است از:
    الف : درختان كوتاه در وسط ((اعناب )) و درختان بلند در اطراف باغ باشد. ((نخل ))
    ب : باغها با هم فاصله داشته و اطرافشان باز باشد. ((جعلنا بينهما))
    ج : زمين هايى كه در فاصله ميان باغهاست كشت شده باشد. ((بينهما زرعا))
    د: ميان باغها آب جارى باشد. ((فجّرنا خلالهما))
    ه‍: باغها سست و ضعيف و آفت زا نباشد. ((لم تظلم منه شيئا))
    بنابراين بهترين منظره ، از باغهاى انگور گوناگون ، (اعناب ) و انگور و خرما در كنار هم ، (اعناب و نخل ) و انواع كشت ها، (زرعا) و كِشتى كه در اطرافش درخت باشد، (حففناهما ) و آبها از زير درختان و كنار مزرعه جارى باشد، (فجّرنا خلالهما نهرا) پديد مى آيد.
    O اين آيات ، گويا پاسخى به درخواست كفّار سرمايه دار است كه مى خواستند پيامبر، فقرا را از دور خويش براند تا آنان به گرد حضرت آمده و ايمان آورند، خداوند در پاسخ آنان مى فرمايد: نه فقر نشانه ى ذلّت است و نه ثروت نشانه ى عزّت انسان . چنانكه در آيه 28 نيز به پيامبرش فرمود: (واصبر نفسك مع الّذين يدعون ربهم ... )
    پيام ها :
    1 از ساده ترين ، فطرى ترين و عمومى ترين شيوه هاى انتقال مطلب ، استفاده از تمثيل و ضرب المثل است . (واضرب لهم مثلا) للّه
    2 تفاوت فقر و غناى انسان ، از جانب خداوند حكيم است . (جعلنا لاحدهما... للّه )
    3 كشاورز حقيقى خداست ، نه انسان . (حففنا، فجّرنا، جعلنا)
    (34) وَكَانَ لَهُ ثَمَرٌ فَقَالَ لِصَحِبِهِ وَهُوَ يُحَاوِرُهُ اءَنَاْ اءَكْثَرُ مِنكَ مَالاً وَ اءَعَزُّ نَفَراً
    ترجمه :
    و براى آن مرد ميوه اى (فراوان ) بود. پس به دوستش در حالى كه با او گفتگو مى كرد، گفت : من از تو مالدارتر و از نظر نفرات ، نيرومندترم .
    نكته ها
    O ((ثَمر)) به انواع ميوه و به انواع مال و دارايى و حتّى به درخت نيز گفته مى شود. چنانكه در آيه ى 42 مى خوانيم : (اُحيط بثمره ) كه قهر خدا تمام باغ و درختان را احاطه كرد، نه تنها ميوه ى آن را.
    O ((صاحب )) يعنى همراه و هم سخن ، چه مؤ من باشد مثل اين آيه ، چه كافر مانند آيه ى 37 اين سوره كه مى فرمايد: (قال لصاحبه و هو يحاوره اَكفرت )
    پيام ها :
    1 دلبستگى وغرور به مال و قبيله ، زمينه ى طغيان است . (انا اكثر منك ) للّه
    2 نه فقر نشانه ى ذلّت است ، نه ثروت دليل عزّت ، پس بر فقرا فخر نفروشيم . (انا اكثر منك مالا واعزّ... )
    خاكساران جهان را به حقارت منگركوزه بى دسته چو بينى ، به دو دستش بردار
    (35) وَدَخَلَ جَنَّتَهُ وَهُوَ ظَالِمٌ لِّنَفْسِهِ قَالَ مَآ اءَظُنُّ اءَن تَبِيدَ هَذِهِ اءَبَداً
    ترجمه :
    و او در حالى كه بر خويش ستمكار بود، به درون باغ خود آمد (و با غرور و سرمستى ) گفت : گمان ندارم كه هرگز اين (باغ ، يا دنيا) نابود شود!
    پيام ها :
    1 همه ى دارايى هاى انسان از خداست و مالك حقيقى اوست . در آيه ى 32 فرمود: ((جعلنا لاحدهما جنّتين )) و در اين آيه مى فرمايد: ((دخل جنّته ))
    2 دارايى و نعمت هاى سرشار، زمينه ى غرور است . (دخل جنّته ... قال )
    3 غفلت از خدا، خودبرتربينى ، تحقير ديگران و فريفته شدن به جلوه هاى مادّى دنيا ظلم به خويشتن است . (ظالم لنفسه )
    4 انسانِ منحرف و غافل ، از جماد ونبات بدتر است . خداوند درباره ى باغ در آيه ى 23 فرمود: ((ولم تظلم منه شيئا)) يعنى چيزى كم نگذاشت ، ولى درباره ى صاحب باغ فرمود: ((ظالم لنفسه )).
    5 نعمت ها و برخوردارى ها را هرگز باقى و جاودانه مپنداريم . (ما اظنّ ان تبيد )
    (36) وَمَآ اءَظُنُّ السَّاعَةَ قَآئِمَةً وَلَئِن رُّدِدتُّ إِلَى رَبِّى لاََجِدَنَّ خَيْراً مِنْهَا مُنقَلَباً
    ترجمه :
    و گمان نمى كنم كه قيامت برپا شود و اگر هم به سوى پروردگارم بازگردانده شوم ، يقينا بهتر از اين (باغ ) را در بازگشت ، خواهم يافت .
    نكته ها
    O كافران مى پندارند نعمت دادن بر خدا لازم است و اين حقّ انسان است كه بايد همواره برخوردار باشد. چنانكه در آيه 50 سوره ى فصّلت مى خوانيم : (لئن رجعت الى ربّى انّ لى عنده للحُسنى ) اگر قيامتى هم باشد، بهترين ها براى ما خواهد بود. ولى اين تفكّر در قرآن رد شده است . انسان از لطف وفضل خدا بهره مند است ، ولى اگر خدا بخواهد، آبها راتلخ ، درخت ها را خشك وكافران را نابود يا وحى به انبيا را قطع مى كند، تا مپندارند كه بدون لطف الهى استحقاق اين نعمت ها را دارند.
    پيام ها :
    1 دلبستگى به دنيا و دنياگرايى ، زمينه ى انكار قيامت است . (انا اكثر منك ... وما اظنّ الساعة قائمة ...)
    2 منكران قيامت ، دليلى بر نفى آن ندارند. (ما اظنّ )
    3 اميد و آرزوى بى جا و بى دليل محكوم است . (ولئن رددت )
    4 انسان فطرتا گرايش به خدا و معنويات دارد. (الى ربّى )
    5 بعضى ها به غلط نعمت را نشانه ى كرامت و ارزش خود مى پندارند و آن را ابدى مى دانند. (لئن رددت الى ربّى لاجدنّ خيرا)
    (37) قَالَ لَهُ صَاحِبُهُ وَهُوَ يُحَاوِرُهُ اءَكَفَرْتَ بِالَّذِى خَلَقَكَ مِن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُّطْفَةٍ ثُمَّ سَوَّيَكَ رَجُلاً
    ترجمه :
    دوستش در حالى كه با او گفتگو مى كرد گفت : آيا به آن (خدايى ) كه تو را از خاك ، سپس از نطفه آفريد، آنگاه تو را مردى كامل و تمام اندام قرار داد، كافرشده اى ؟!
    (38) لَكِنَّاْ هُوَ اللّهُ رَبِّىِ وَلاَ اءُشْرِكُ بِرَبِّىَّ اءَحَداً
    ترجمه :
    ولى من (گويم :) اوست خداوند، پروردگار من و هيچ كس را با پروردگارم شريك نمى سازم .
    نكته ها
    O ((محاوره )) به معناى گفتگو و ردّ و بدل كردن كلام و پاسخگويى به يكديگر است . كلمه ى ((لكنّا)) در واقع ، ((لكن اءنا)) بوده است .
    پيام ها :
    1 گفتگو و بحث آزاد ميان مكتب ها مورد قبول قرآن است . (و هو يحاوره للّه )
    2 در مقابل ثروتمندان و قدرتمندان ، بدون احساس حقارت وبا كمال عزّت ، به ارشاد بپردازيد. (قال له صاحبه ... اءكفرت )
    3 گاهى علاقه به مال وثروت ، زمينه ى كفر انسان به خدا وقيامت است . (انا اكثر منك ... اءكفرت بالذى خلقك )
    4 آنكه به مال و خويشاوندان خود مى بالد، علاجش يادآورى اصل خاكى اوست . (انا اكثر منك ... خلقك من ترابٍ ثم من نطفة )
    5 انكار معاد، انكار خداست او با گفتن (ما اظنّ الساعة قائمة ) معاد را انكار كرد، ولى صاحبش به او گفت : (اءكفرت بالذى خلقك ) آيا به خدايى كه تو را آفريد كفرورزيدى ؟!
    6 كفر به خدا، جاى تعجّب و شگفتى و توبيخ دارد. (اكفرت )
    7 اعتراض به كفّار جايز است . (اءكفرت ) ولى بايد همراه با استدلال و نشان دادن راه باشد. (الذى خلقك من تراب )
    8 در تربيت وبازداشتن از انحراف ديگران ، با استدلال سخن بگوييم . (اءكفرت بالذى خلقك )
    9 در برابر شك و ترديد ديگران ، مؤ من بايد موضع خود را با صراحت اعلام كند. (لكنّا هو ا للّه )
    10 تكيه بر غير خدا، شرك است . (اءنا اكثر منك ... و لكنّا... لااشرك بربّى احدا)
    11 توحيد ناب آن است كه همراه با نفى هرگونه شرك باشد. (اللّه ربّى و لااشرك بربّى احدا )
    (39) وَلَوْلاََّ إِذْ دَخَلْتَ جَنَّتَكَ قُلْتَ مَا شَآءَ اللّهُ لاَ قُوَّةَ إِلا بِاللّهِ إِن تَرَنِ اءَنَاْ اءَقَلَّ مِنكَ مَالاً وَ وَلَداً
    ترجمه :
    و چرا آنگاه كه وارد باغت شدى ، نگفتى : ماشاءالله (آنچه خدا بخواهد)، هيچ نيرويى جز به (قدرت ) خدا نيست ؟ اگر مرا از نظر مال و فرزند، كمتر از خويش ‍ مى بينى !
    نكته ها
    O پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: هر نعمتى كه خداوند از مال و فرزند به بنده اش مى بخشد، اگر بگويد: ((ما شاء اللّه ولاقوّة الاّ باللّه ))، خداوند آفات و ناراحتى هاى او را دفع مى كند تا به آرزويش برسد. سپس اين آيه را تلاوت فرمود.(260) همچنين در روايات آمده است : جمله ى ((لاحول ولا قوّة الاّ باللّه )) سبب دفع بلا و دوام نعمت مى شود و گنجى از گنج هاى بهشت است .(261)
    پيام ها :
    1 توبيخ وسرزنش بايد همراه با ارشاد ورهنمود باشد. (لولا... قلت ماشاءا للّه )
    2 عقيده به تنهايى كافى نيست ، بايد با زبان نيز اقرار كرد. (قلت ماشاءاللّه )
    3 هنگام برخورد با مناظر زيباى طبيعت ، به ياد خدا باشيم كه همه ى نعمت ها از اوست . (لولا اذ دخلت جنّتك قلت ماشاءا للّه )
    4 براى پيشگيرى از غفلت و غرور، هنگام برخورد با نعمت ها اراده الهى را فراموش نكنيم . (ماشاء اللّه )
    5 مؤ من به خاطر كمى مال و فرزند، خود را نمى بازد. (ان ترنِ ) يعنى تو مرا كم مى بينى ، نه آنكه من كم هستم .
    (40) فَعَسَى رَبِّىَّ اءَن يُؤْتِيَنِ خَيْراً مِّن جَنَّتِكَ وَيُرْسِلَ عَلَيْهَا حُسْبَاناً مِّن السَّمَآءِ فَتُصْبِحَ صَعِيداً زَلَقاً
    ترجمه :
    پس اميد است كه پروردگارم بهتر از باغ تو را به من عطا كند ومجازات (صاعقه و عذابى ) حساب شده بر باغ تو از آسمان فرستد تا به زمينى هموار و بى گياه و لغزنده تبديل شود.
    (41) اءَوْ يُصْبِحَ مَآؤُهَا غَوْراً فَلَن تَسْتَطِيعَ لَهُ طَلَباً
    ترجمه :
    يا آب آن (باغ به زمين ) فروكش كند، پس هرگز نتوانى آن را بازيابى .
    نكته ها
    O ((زَلق )) به زمين صاف وبدون گياه گفته مى شود، آن چنانكه پاى انسان در آن بلغزد.
    پيام ها :
    1 دادن و گرفتن هاى خدا، براساس ربوبيّت وتربيت اوست . (فعسى ربّى ان يؤ تين )
    2 فقيران ماءيوس نباشند كه ياءس ونااميدى بدتر از فقر است . (انا اقلّ... عسى ربى )
    3 اگر خدا بخواهد، فقير، غنى ، بلكه برتر از غنى مى شود. (خيرا من جنّتك )
    4 آرزوى سلب نعمت از كفّار فخرفروش ، و نفرين بر آنان ، پسنديده است . (يرسل عليها حسبانا... )
    5 قهر خداوند حساب شده و عادلانه است . (حسبانا)
    6 ثروتمندان به داشته هاى خود مغرور نشوند، شايد در يك لحظه همه ثروتشان نابود شود. (فتصبح صعيدا زلقا )
    7 شرك و كفر و فخرفروشى ، دارايى و سرسبزى را به كوير تبديل مى كند. (فتصبح صعيدا زلقا)
    8 دست خدا براى قهر و عذاب ، باز است ، چه از آسمان ، چه از زمين . (يرسل عليها حسبانا من السماء يصبح ماؤ ها غورا )
    9 در برابر خشم و غضب الهى ، قدرت و راه نجاتى نيست . (فلن تستطيع له طلبا)
    (42) وَاءُحِيطَ بِثَمَرِهِ فَاءَصْبَحَ يُقَلِّبُ كَفَّيْهِ عَلَى مَآ اءَنفَقَ فِيهَا وَهِىَ خَاوِيَةٌ عَلَى عُرُوشِهَا وَيَقُولُ يَلَيْتَنِى لَمْ اءُشْرِكْ بِرَبِّى اءَحَداً
    ترجمه :
    و (سرانجام ) فرآورده هاى آن (مرد مغرور، با قهر الهى ) احاطه شد، پس او چنان شد كه دو دست خويش را به خاطر خرجهايى كه در باغ كرده بود (از شدّت حسرت ) برهم مى ماليد، در حالى كه آن (باغ وتاكستان ) بر داربست هايش فروريخته بود و مى گفت : اى كاش كسى را شريك پروردگارم قرار نمى دادم .
    نكته ها
    O بعضى با غرور وخودبرتربينى وگفتنِ (انا اكثر منك مالا...) للّه از خدا غافل شده واز مدار توحيد خارج ومشرك مى شوند، امّا دير يا زود به پروردگار يكتا اقرار خواهند كرد، چه مؤ منان (لااشرك بربّى احدا )(262) وچه كافران . (ياليتنى لم اشرك بربّى احدا)
    پيام ها :
    1 خداوند محيط است ، (واللّه محيط )(263)؛ هم لطفش احاطه دارد، (رحمتى وسعت كل شى ء) (264) وهم قهرش فراگير است . (اُحيط بثمره )
    2 كيفر خداوند در كمين مغروران است . (اُحيط بثمره )
    3 حوادث و عذاب هاى الهى ، پيامد افكار و اعمال بد ماست . به دنبالِ كفر و كفرانِ صاحب باغ در آيات قبل ، (احيط بثمره ) آمده است .
    4 نااميدى ها وحالات درونى ، در ظاهر وكردار انسان اثر مى گذارد. (يقلّب كفّيه )
    5 دنياطلبان ، ابتدا از حوادث تحليل اقتصادى مى كنند، سپس تحليل معنوى . (در اين آيه ابتدا حسرت بر پول هاى خرج شده است ، سپس غصّه براى شرك )
    6 عذاب هاى دنيوى ، بيدارباشى براى وجدان هاى خفته و دلهاى غافل است . (احيط بثمره ... يقول ياليتنى )
    (43) وَلَمْ تَكُن لَّهُ فِئَةٌ يَنصُرُونَهُ مِن دُونِ اللّهِ وَمَاكَانَ مُنتَصِراً
    ترجمه :
    و هيچ گروهى نداشت كه او را در برابر (قهر) خدا يارى كنند و نمى توانست خودش را يارى كند.
    (44) هُنَالِكَ الْوَلَيَةُ لِلَّهِ الْحَقِّ هُوَ خَيْرٌ ثَوَاباً وَخَيْرٌ عُقْباً
    ترجمه :
    آنجا (ثابت شد كه ) ولايت و قدرت تنها از آنِ خداى حقّ است و (نزد) اوست بهترين پاداش و نيكوترين فرجام .
    نكته ها
    O قرآن بارها تاءكيد كرده كه انسان ، هنگام مواجهه با خطر و گسستن وسايل مادّى ، رو به خدا مى آورد و او را از عمق جان صدا مى زند، در دريا وقتى گرفتار امواج مى شود يا وقتى عذاب مى آيد، اظهار ايمان مى كند. اينجا نيز وقتى آن شخص با باغ سوخته اش روبرو شد و فريادرسى نداشت ، فهميد كه ولايت حق ، مخصوص خداوند يكتاست . ((هنالك الولاية للّه الحق ))
    O كلمه ى ((ولايت )) در اين آيه ، به معناى قدرت و نصرت مى باشد.
    پيام ها :
    1 عاقبتِ اعتماد به غير خدا، ناكامى است . (لم تكن له فئة ينصرونه ) للّه
    2 هنگام فرارسيدن قهر خدا، مال و فرزند هر چند بسيار باشد به كار نمى آيد. (ولم تكن له فئة ينصرونه ) (از ياران دوران رفاه به هنگام خطر خبرى نيست .)
    3 قطعنامه ى همه ى حوادث تلخ ، تنها يك جمله است و آن اينكه قدرت تنها از آنِ خداست . (هنالك الولاية للّه الحقّ)
    4 ولايت هاى غير الهى ناپايدار و باطل است ، وتنها ولايت خدا ثابت و حقّ است . (الولاية لله الحق )
    5 چه محاسبه گر باشيم ، چه دورانديش ، بايد به سراغ خدا برويم . (هو خيرٌ ثوابا و خيرٌ عقبا)
    6 نصرت الهى و حقانيّت خداوند، ضامن پرداخت بهترين پاداش و فرجام است . (هنالك الولاية لله الحق هو خير ثوابا و خير عقبا )
    7 ملاك ارزشها، عاقبت و پاداش خوب است . (خير ثوابا و خير عقبا)
    next page

    fehrest page


    back page

  2. #52
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    next page

    fehrest page


    back page

    (45) وَاضْرِبْ لَهُم مَّثَلَ الْحَيَوةِ الدُّنْيَا كَمَآءٍ اءَنزَلْنَهُ مِنَ السَّمَآءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَبَاتُ الاَْرْضِ فَاءَصْبَحَ هَشِيماً تَذْرُوهُ الرِّيَحُ وَكَانَ اللّهُ عَلَى كُلِّ شَىْءٍ مُّقْتَدِراً
    ترجمه :
    و (اى پيامبر!) براى آنان زندگى دنيا را مثَل بزن كه (در ناپايدارى ) همچون آبى است كه از آسمان فرو فرستاديم ، پس گياه زمين به وسيله ى آن (چنان رشد كند وانبوه شود كه ) در هم فرو رود، پس ‍ ناگهان خشك شود، آن چنان كه بادها پراكنده اش كنند و خداوند بر هر چيزى تواناست .
    نكته ها
    O در آيه ، سخن از رويش وسرسبزى زمين وفرارسيدن قهر الهى وسوختن و خاكستر شدن آنهاست ، تا درس عبرتى براى مردمان مغرور وغافل از خدا باشد.(265)
    آرى ، دنيا همچون گياه بى ريشه اى است كه با اندك بارانى سبز و با اندك بادى خشك مى شود، البتّه آنچه باقى مى ماند، عمل انسان است . چنانچه در ديوان منسوب به اميرالمؤ منين عليه السلام مى خوانيم :
    يا مَن بدنياه اشتَغلggggg قد غَرّه طُول الا مل
    پيام ها :
    1 پيامبر خدا براى تربيت مردم ، ماءمور به استفاده از تمثيل است . (واضرب لهم مثل الحياة الدنيا)
    2 يكى از اصول تربيت و تبليغ ، استفاده از مثل هاى قابل فهم عموم و طبيعى باشد. (اضرب لهم مثل ... كماء انزلناه ... )
    3 هر بهارى را خزانى و هر وصالى را فراقى است . (نبات ... هشيما) للّه
    4 به جلوه هاى زودگذر دنيا دلخوش و مغرور نشويم و به آينده ى پايدار بينديشيم . (فاصبح هشيما تذروه الرياح )
    (46)الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِينَةُ الْحَيَوةِ الدُّنْيَا وَالْبَقِيَتُ الصَّلِحَتُ خَيْرٌ عِندَ رَبِّكَ ثَوَاباً وَخَيْرٌ اءَمَلاً
    ترجمه :
    مال و فرزندان ، زينت زندگى دنيايند و كارهاى ماندگار شايسته ، نزد پروردگارت پاداشى بهتر دارند و اميد داشتن به آنها نيكوتر است .
    نكته ها
    O در روايات ، براى ((باقيات الصالحات )) نمونه هايى همچون ، نمازهاى پنجگانه ،(266) ذكر خدا(267) و محبّت اهل بيت عليهم السلام بيان شده است ،(268) ولى اينها مصاديقى است كه مفاهيم قرآن را مخصوص به خود نمى سازد.
    O همه ى نعمت هاى مادّى ، زينت دنيا هستند، ولى مال و فرزند جلوه ى بيشترى دارد و به همين دليل نام اين دو از ميان نعمت هاى بى شمار الهى مطرح شده است . و چون غالبا پسران نيروى فعّال اقتصادى هستند، نه دختران ، لذا در كنار ((مال ))، ((بنون )) آمده است ، نه ((بنات )).
    پيام ها :
    1 جلوه ى مال وفرزند تنها در دنياست ، در آخرت ، ثروت وفرزند، سودى نمى بخشد. (زينة الحيوة الدنيا )
    2 آنان كه امكانات مادى دارند مغرور نشوند. آنان هم كه ندارند، ماءيوس نباشند. (المال والبنون زينة ... والباقيات الصالحات خير)
    3 مال و فرزند، ماندگار نيست ، به چيزى بينديشيم و دل ببنديم كه باقى است . (الباقيات الصالحات خير )
    4 در پيشگاه خداوند، هيچ عمل صالحى محو نمى شود و پاداش ها تضمين شده است . (والباقيات الصالحات خير عند ربّك ثوابا)
    5 ارزش كارهاى نيك را همه نمى دانند. بيشتر مردم خير و ارزش را در كاميابى هاى مادّى مى پندارند. (خيرٌ عند ربّك )
    6 پاداش و كيفر، لازمه ى تربيت و از شئون ربوبيّت است . (عند ربّك )
    7 تنها به پاداش فكر نكنيد، به آينده ى پايدار هم بينديشيد. (خير عند ربّك ثواباً و خير املاً )
    8 در ارشاد و تربيت ، از آرزوها واميدهاى مردم استفاده كنيم . (خير عند ربّك ثوابا و خير املا)
    (47) وَيَوْمَ نُسَيِّرُ الْجِبَالَ وَتَرَى الاَْرْضَ بَارِزَةً وَحَشَرْنَهُمْ فَلَمْ نُغَادِرْ مِنْهُمْ اءَحَداً
    ترجمه :
    و(ياد كن ) روزى كه كوهها را به حركت درآوريم وزمين را آشكار (صاف وهموار) مى بينى در حالى كه همگان را برانگيخته يم ، پس هيچ يك از آنان را فروگذار نمى كنيم .
    نكته ها
    O قرآن وضعيّت كوهها را در آستانه ى برپايى رستاخيز، به صورت هاى گوناگونى بيان كرده است ، از قبيل :
    1 زلزله و لرزش زمين وكوهها. (ترجف الارض والجبال ) (269)
    2 حركت و جابجايى . (نُسيّر الجبال )
    3 تكّه تكّه شدن وبه صورت ريگ درآمدن . (بثّت الجبال بثاً فكانت هباءً منبثاً) (270)
    پيام ها :
    1 براى دل نبستن به زندگى دنيا، يادآورى قيامت لازم است . (ويوم ... للّه )
    2 كارهاى نيك ، در جاهاى بسيار بكار مى آيد، از جمله در قيامت كه كوهها نيز به حركت درآيند. (و يوم نسيّر الجبال ) (271)
    3 در سرزمين قيامت و عرصات محشر، هيچ پستى وبلندى وجود ندارد. (ترى الارض بارزةً )
    4 حشر و رستاخيز، حتمى است . (حشرنا) (فعل ماضى ، براى آينده آمده است )
    5 قيامت براى همه است و هيچ استثنايى در كار نيست . (فلم نغادر منهم احداًللّه )
    (48) وَعُرِضُواْ عَلَى رَبِّكَ صَفّاً لَّقَدْ جِئْتُمُونَا كَمَا خَلَقْنَكُمْ اءَوَّلَ مَرَّةٍ بَلْ زَعَمْتُمْ اءَلَّن نَّجْعَلَ لَكُم مَّوْعِداً
    ترجمه :
    و(در آن روز) همه ى مردم صف كشيده ، بر پروردگارت عرضه مى شوند. (خدا به آنان مى فرمايد:) همان گونه كه نخستين بار شما را آفريديم ، (امروز هم ) به سوى ما آمديد، بلكه پنداشتيد كه هرگز ما برايتان موعدى مقرّر نخواهيم داشت ؟
    نكته ها
    O ((صف )) نشانه ى نظم و ساماندهى و رمز ادب و تواضع است . در قرآن ، براى بيان اوصاف مجاهدان و همچنين فرشتگان ، تعبير ((صف )) آمده است و دو سوره ى از قرآن نيز به نام ((صف )) و ((صافّات )) مى باشد.
    O اگر در دنيا، قواى مسلّح با نظم خاصّى بر رؤ سا عرضه مى شوند، در قيامت ، همه ى انسان ها به طور قهرى و منظّم بر خداوند عرضه خواهند شد.
    پيام ها :
    1 حضور در قيامت و عرضه بر پروردگار، قطعى است . (عرضوا على ربّك )
    2 طبقات دنيوى در قيامت از بين مى رود و همه ى مردم ، توانگر و فقير در يك صف قرار مى گيرند. (صفّاً)
    3 نظم ، ارزشى است كه هم در دنيا مطرح است ، هم در آخرت ، هم در جامعه و هم در عبادت . (عُرضوا... صفّاً )
    4 نحوه ى حضور در قيامت ، مانند هنگام تولّد و حضور در دنياست ؛ عاجز، گريان و عريان .(272) (كما خلقناكم اوّل مرّة )
    5 معاد جسمانى است . (جئتمونا كما خلقناكم ... )
    6 آفرينش مجدّد در قيامت ، همچون آفرينش در دنياست . (كما خلقناكم اوّل مرّة )
    7 كافران ، دليلى بر انكار معاد ندارند. (بل زعمتم الن نجعل لكم موعدا )
    (49) وَوُضِعَ الْكِتَبُ فَتَرَى الْمُجْرِمِينَ مُشْفِقِينَ مِمَّا فِيهِ وَيَقُولُونَ يَوَيْلَتَنَا مَالِ هَذَا الْكِتَبِ لاَ يُغَادِرُ صَغِيرَةً وَلاَ كَبِيرَةً إِلا اءَحْصَهَا وَوَجَدُواْ مَا عَمِلُواْ حَاضِراً وَلاَ يَظْلِمُ رَبُّكَ اءَحَداً
    ترجمه :
    و كتاب (و نامه ى اعمال ) در ميان نهاده مى شود، پس مجرمان را مى بينى كه از آنچه در آن است بيمناك اند و مى گويند: واى بر ما، اين چه نوشته اى است كه هيچ (گفتار و كردار) كوچك و بزرگى را فروگذار نكرده مگر اينكه برشمرده است ! و آنچه را انجام داده اند (در برابر خود) حاضر مى يابند و پروردگارت به هيچ كس ستم نمى كند.
    نكته ها
    O بارها قرآن از مسئله ى كتاب و پرونده و نامه ى عمل در قيامت سخن به ميان آورده است و مى فرمايد: فرستادگان ما مى نويسند: (انّ رسلنا يكتبون )(273)، آثار كارها را هم مى نويسيم : (نكتب ما قدّموا و آثارهم ) (274)، نامه عمل آنان بر گردنشان آويخته مى شود: (الزمناه طائره فى عنقه )(275)، پرونده ها در قيامت گشوده مى شود: (و اذ الصُّحف نُشرت ) للّه (276)، نامه ها به دست خود افراد داده مى شود؛ نامه ى خوبان به دست راست و نامه بدكاران به دست چپ آنان داده مى شود. همان گونه كه هر فردى پرونده اى دارد، هر امّتى نيز كتاب و پرونده اى دارد. (كل امّة تُدعى الى كتابها )(277)
    O پيامبراكرم صلى الله عليه و آله در بازگشت از جنگ حُنين ، در يك صحراى خشك فرود آمد. به اصحاب فرمود: بگرديد تا هر چه از چوب وخاشاك يافتيد گرد آوريد. اصحاب رفتند و هر كس چيزى آورد. روى هم ريختند و انباشته شد. پيامبر فرمود: ((هكذا تجتمع الذنوب ، اياكم و المحقّرات من الذنوب )) گناهان اينگونه جمع مى شوند، پس از گناهان كوچك پرهيز كنيد.(278)
    از اين برنامه اين درس را نيز مى توان گرفت كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آموزشى اردوئى و بيابانى تجسّمى ، نمايشى و عملى ، همراه با پركردن اوقات فراغت براى ياران خود داشتند، آن هم وقتى كه خطر غرور ناشى پيروزى در جنگ در كمين آنان بود، واصحاب خود را بى گناه يا كم گناه مى پنداشتند.
    O امام صادق عليه السلام فرمودند: در روز قيامت هنگامى كه كارنامه ى عمل انسان به او داده مى شود، پس از نگاه به آن و ديدن آنكه تمام لحظه ها و كلمه ها و حركات و كارهاى او ثبت شده ، همه ى آنها را به ياد مى آورد، مانند اينكه ساعتى قبل آنها را مرتكب شده است ، لذا مى گويد: ((يا ويلتنا ما لهذا الكتاب لايغادر صغيرة ...)).(279)
    O آنان كه در دنيا بى خيال و بى تفاوت بوده و به هر كارى دست مى زنند، در آخرت هراس و دلهره خواهند داشت ، (مشفقين ) ولى مؤ منان كه در دنيا اهل تعهّد و خداترسى بودند در آنجا آسوده اند. (انّا كنّا قبل فى اهلنا مشفقين )(280)
    پيام ها :
    1 در قيامت ، هم نامه ى عمل هر فرد به دستش داده مى شود، هم كتابى در برابر همه قرار داده مى شود. (و وضع الكتاب )
    2 نگرانى و هراس مجرمان ، از عملكرد ثبت شده ى خويش است ، نه از خداوند. (مشفقين ممّا فيه )
    3 قيامت ، روز حسرت و افسوس مجرمان است . (يا ويلتنا)
    4 علم افراد به عملكرد خودشان در قيامت چنان است كه گويا همه با سواد مى شوند، چون كتاب و خواندن براى همه مطرح است . (وضع الكتاب ... مشفقين ممّا فيه للّه )
    5 عمل هاى انسان داراى درجات است . (صغيرةً ولا كبيرةً)
    6 قيامت ، صحنه ى تجسّم عمل هاى انسان است . (وجدوا ما عملوا حاضرا للّه )
    7 ظلم نكردن و به عدالت رفتار كردن ، لازمه ربوبيّت الهى است . (ولايظلم ربّك احدا)
    (50) وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَئِكَةِ اسْجُدُواْ لاَِدَمَ فَسَجَدُوَّاْ إِلا إِبْلِيسَ كَانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ اءَمْرِ رَبِّهِ اءَفَتَتَّخِذُونَهُ وَذُرِّيَّتَهُ اءَوْلِيَآءَ مِن دُونِى وَ هُمْ لَكُمْ عَدُوُّ بِئْسَ لِلظَّلِمِينَ بَدَلاً
    ترجمه :
    و(ياد كن ) هنگامى كه به فرشتگان گفتيم : براى آدم سجده كنيد. پس همه به جز ابليس سجده كردند! او از جنّ بود و از فرمان پروردگارش سر بر تافت . آيا (با اين حال ) او و نسل او را به جاى من سرپرستان خود مى گيريد؟ در حالى كه آنان براى شما دشمنند! ستمگران بد چيزى را به جاى خدا برگزيدند.
    نكته ها
    O سجده سه نوع است :
    الف : سجده ى عبادت كه مخصوص خداست مثل سجده ى نماز.
    ب : سجده ى اطاعت ، مثل سجده ى فرشتگان بر آدم ، كه براى اطاعت فرمان خداوند بود.
    ج : سجده ى تحيّت و تكريم ، مثل سجده ى يعقوب بر يوسف .
    پيام ها :
    1 سرگذشت سجده فرشتگان بر آدم و تمرّد ابليس ، قابل تاءمّل و مايه ى عبرت است . (واذ قلنا...)
    2 فرشتگان پيش از انسان بوده اند. (قلنا للملائكة اسجدوا لآدم )
    3 انسان برتر از فرشته است كه مسجود او قرار گرفته است . (اسجدوا لآدم )
    4 فرشتگان مطيع امر خدايند. (اسجدوا... فسجدوا )
    5 آنان كه سجده اى ندارند، در خط ابليس اند. (فسجدوا الاّ ابليس ) للّه
    6 نبايد به سابقه ى خود مغرور شد. ابليس با سابقه ى طولانى عبادت ، فاسق شد. (كان من الجنّ ففسق ... )
    7 ابليس فرزند و ذريّه دارد. (و ذريّته )
    8 فاسقان را نبايد دوست خود گرفت . (ففسق ... افتتّخذونه و ذريّته اولياء )
    9 پيروان شيطان بايد در عملكرد خود بازنگرى كنند كه چه مى كنند. (افتتّخذونه و ذريّته اولياء)
    10 شيطان و نسل او، دشمن انسانند. (وهم لكم عدوّ )
    11 آنان كه به جاى خدا پيرو شيطان مى شوند، ستمگرند. (بئس للظّالمين بدلا)
    12 رها كردن خدا و پيروى از شيطان ، انتخاب بدترين جايگزين است . (بئس للظّالمين بدلا )
    (51) مَاَّ اءَشْهَدتُّهُمْ خَلْقَ السَّمَوَ اتِ وَالاَْرْضِ وَلاَ خَلْقَ اءَنفُسِهِمْ وَمَا كُنتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّينَ عَضُداً
    ترجمه :
    من آنان (ابليس و فرزندانش ) را نه در آفرينش آسمان ها و زمين و نه در آفرينش خودشان به شهادت نطلبيدم ومن گمراه گنندگان را دستيار خود نمى گيرم .
    نكته ها
    O به حضرت على عليه السلام گفتند: تا استقرار يافتن حكومتت ، معاويه را بر امارت ثابت نگهدار و پس از قدرت يافتن ، او را كنار بگذار. حضرت در جواب آنان فرمود: ((ما كنت متّخذ المضلّين عضدا))(281)
    O خداوند، بى نياز مطلق است وبه هيچ ياورى حتّى در آفرينش نياز ندارد و اگر امورى را به ديگران مى سپارد، مانند واگذارى تدبير به فرشتگان ، (و المدبّرات امرا )(282) از روى عجز و ناتوانى نيست ، بلكه از روى حكمت ودر مسير تربيت و رشد انسان است .
    پيام ها :
    1 خداوند در آفرينش ، نيازى به شاهد ندارد. (ما اشهدتهم )
    2 اسرار هستى و آفرينش را جز خدا كسى نمى داند. (ما اشهدتهم خلق ... للّه )
    3 كسى كه آفريده ، حقّ ولايت دارد. (اءفتتخذونه اولياء... ما اشهدتهم خلق ...)
    4 كارگزاران الهى بايد امين باشند. (ماكنت متخذّ المضلّين عضدا )
    5 آنان كه در راه و خط خدايند، نبايد از منحرفان كمك بگيرند و بايد استقلال سياسى و اقتصادى خود را حفظ كنند. (ماكنت متخذّ المضلّين عضدا) للّه
    (52) وَيَوْمَ يَقُولُ نَادُواْ شُرَكَآءِىَ الَّذِينَ زَعَمْتُمْ فَدَعَوْهُمْ فَلَمْ يَسْتَجِيبُواْ لَهُمْ وَجَعَلْنَا بَيْنَهُمْ مَّوْبِقاً
    ترجمه :
    و (ياد كن روز قيامتى را) روزى كه (خداوند به مشركان ) مى گويد: آنان را كه شريك من مى پنداشتيد فرا بخوانيد (تا كمكتان كنند)، پس (مشركان ) آنها را مى خوانند ولى پاسخى به آنان نمى دهند و ما ميانشان ورطه ى هلاكت قرار مى دهيم .
    نكته ها
    O آنان كه از خدا جدا شوند سرگردانند و به هر چيز روى مى آورند، از انسان تا جماد و حيوانات ، از خورشيد و ماه در آسمان تا گاو وگوساله در زمين ، از فرشتگان معصوم تا شياطين فاسق ، ولى هرچه بخوانند جوابى نمى شنوند، (فلم يستجيبوا لهم ) امّا اگر خدا را بخوانند، حتما پاسخشان داده مى شود. (ادعونى استجب لكم )(283)
    O سؤ ال : در قرآن مى خوانيم كه خدا با كتمان كنندگان حقّ وپيمان شكنان حرف نمى زند، (لا يكلّمهم الله ) (284) پس چرا در اين آيه بامشركان سخن مى گويد؟
    پاسخ : شايد به خاطر اين است كه دانشمندانِ كتمان كننده از مشركان بدترند، يا آنكه قيامت مراحل مختلفى دارد، در يك مرحله خدا سخن نمى گويد، ولى در مرحله اى ديگر با آنان سخن گفته و مورد عتاب قرار مى دهد. و ممكن است مراد اين باشد كه سخنى محبّت آميز با آنان نمى گويد، ولى سخنان توبيخى و تحقيرآميز مى گويد.
    پيام ها :
    1 در قيامت ميان مشركان و معبودهاى آنان ، فاصله زيادى است . (نادوا )
    2 خداوند در قيامت به مشركان فرصت استمداد از معبودها را مى دهد، ولى چه سود؟ (نادوا شركائى ...فلم يستجيبوا لهم )
    3 ريشه ى شرك ، جهل وپندارهاى بى اساس است . (زعمتم )
    (53) وَرَءَا الْمُجْرِمُونَ النَّارَ فَظَنُّوَّاْ اءَنَّهُم مُّوَاقِعُوهَا وَلَمْ يَجِدُواْ عَنْهَا مَصْرِفاً
    ترجمه :
    و گناهكاران (در قيامت ) آتش دوزخ را مى بينند، پس درمى يابند كه در آن خواهند افتاد و راه فرارى از آن نمى يابند.
    نكته ها
    O مجرمان در قيامت راه فرار ندارند، زيرا نجات يا در سايه ى ايمان است ، يا به خاطر عفو الهى براساس توبه وعمل صالح ، كه دستشان از اين موارد تهى است ، و يا شفاعت ، كه از بت ها كارى ساخته نيست ، پس دوزخ برايشان حتمى است .
    پيام ها :
    1 مكان هلاكت بارى كه در آيه قبل وعده داده شده بود، (موبقا ) دوزخ است . (راءى المجرمون النار)
    2 شرك ، جرم و مشرك مجرم است . (نادوا شركائى ... راءى المجرمون للّه )
    3 ديدن آتش ، عذاب است وسوختن در آن عذابى ديگر. (راءى المجرمون ) للّه
    4 در قيامت ، گرچه مجرمان آتش را از دور دست مى بينند(285)، ولى چنان با صدا و نفير است كه مى پندارند الا ن در آن مى افتند. (فظنّوا انهم مواقعوها)
    5 شرك ، عذابى ابدى دارد. (لم يجدوا عنها مصرفاً )
    6 مجرم در قيامت اميدى به نجات و راه فرار ندارد. (لم يجدوا عنها مصرفاً)
    (54) وَلَقَدْ صَرَّفْنَا فِى هَذَا الْقُرْءَانِ لِلنَّاسِ مِن كُلِّ مَثَلٍ وَكَانَ الاِْنْسَنُ اءَكْثَرَ شَىْءٍ جَدَلاً
    ترجمه :
    والبتّه ما در اين قرآن از هر مثلى براى مردم متنوّع بيان كرديم ، و(لى ) انسان بيش از هر چيز جدال كننده است .
    نكته ها
    O ((صرّفنا)) به معناى بيان هاى گوناگون است ، يعنى ما به هر زبان و منطقى كه امكان اثر داشته ، با آنان سخن گفته ايم . ((جدال )) به معناى گفتگو به گونه ى نزاع و برترى طلبى است .
    O انسان در كنار زمينه هاى مثبتى كه دارد، همچون داشتن روح الهى ، برترى بر فرشتگان و سجود آنان بر او و قدرت نفوذ و تسخير هستى و مانند آن ، نقاط منفى زيادى نيز دارد كه در آيات قرآن به آن اشاره شده است ، از قبيل : ((ظلوما، جهولا، اكثر شى ءٍ جدلا، جزوعا، هلوعا، منوعا، لفى خسر، ليطغى ، و ...)).
    پيام ها :
    1 تكرار و تنوّع وتمثيل ، شيوه ى ضرورى و مفيد براى ارشاد و هدايت و تربيت مردم است . (صرّفنا للنّاس من كل مثل )
    2 هدف قرآن ، هدايت همه ى مردم است و مثال هاى قرآن براى فهم عموم مردم است . (صرّفنا للنّاس من كل مثل )
    3 خداوند حجّت را به وسيله ى قرآن بر مردم تمام كرده است . (لقد صرّفنا للناس )
    4 در قرآن براى هر يك از اصول ارشاد و هدايت ، مثالى است . (كلّ مثل )
    5 اگر روحيّه ى پذيرش در انسان نباشد، مثال هاى بيشتر او را به جدال بيشتر مى كشاند. (كلّ مثل ، اكثر شئىٍ جدلا)
    6 انسان موجودى تنوّع طلب و مجادله گر است . (صرّفنا... جدلا )
    (55) وَمَا مَنَعَ النَّاسَ اءَن يُؤْمِنُوَّاْ إِذْ جَآءَهُمُ الْهُدَى وَيَسْتَغْفِرُواْ رَبَّهُمْ إِلا اءَن تَاءْتِيَهُمْ سُنَّةُ الاَْوَّلِينَ اءَوْ يَاءْتِيَهُمُ الْعَذَابُ قُبُلاً
    ترجمه :
    و چه چيزى مردم را پس از آنكه هدايت براى آنان آمد، از ايمان آوردن و آمرزش خواهى از پروردگارشان باز داشت ؟ جز آنكه (خواستند) سنّت خداوند درباره ى پيشينيان (كه عذاب الهى بود) براى آنان (نيز) بيايد، يا آنكه عذاب ، روياروى آنان قرار گيرد!
    پيام ها :
    1 سرباز زدن از ايمان با ديدن آن همه آيات ، نشانه جدال گرى انسان است . (جدلا و ما منع الناس )
    2 خداوند، حجّت را بر مردم تمام مى كند تا هيچ راه و بهانه اى براى كفر باقى نماند. (و ما منع النّاس )
    3 تنها ايمان كافى نيست ، استغفار از لغزش ها هم لازم است . (يؤ منوا، يستغفروا )
    4 لازمه ربوبيّت او، باز گذاردن راه توبه و استغفار است . (ويستغفروا ربّهم )
    5 تاريخ ، سنّت هاى ثابتى دارد كه بايد از آن درس گرفت . (سنّة الاوّلين )
    6 موعظه واستدلال همه جا كارساز نيست ، گاهى عقوبت لازم است . (ياءتيهم العذاب ) گاهى هيچ يك از عوامل تربيت از قبيل : وحى آسمانى ، تبليغ دائمى ، مشاهده تاريخ و عبرت ها، در انسان لجوج اثر ندارد.
    7 ايمان و استغفار، مانع عذاب الهى است . (يؤ منوا... يستغفروا...ياتيهم العذاب )
    8 دست خدا براى عذاب باز است ، چه عذابى از نوع پيشينيان يا عذابى جديد. (سنّة الاءوّلين او ياءتيهم العذاب قبلا) (286)
    (56) وَمَا نُرْسِلُ الْمُرْسَلِينَ إِلا مُبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ وَيُجَدِلُ الَّذِينَ كَفَرُواْ بِالْبَطِلِ لِيُدْحِضُواْ بِهِ الْحَقَّ وَاتَّخَذُوَّاْ ءَايَتِى وَمَآ اءُنذِرُواْ هُزُوَاً
    ترجمه :
    وما پيامبران را جز بشارت دهندگان (براى مؤ منان ) و بيم دهندگان (براى مجرمان ) نمى فرستيم ، ولى كافران به باطل مجادله و ستيز مى كنند تا به وسيله ى آن حقّ را در هم كوبند. و آنان نشانه ها و آيات مرا و آنچه را كه به آن بيم داده شدند، به مسخره گرفتند.
    پيام ها :
    1 آگاهى بر سنّت خداوند و رسالت انبيا و عكس العمل مردم و سرنوشت اقوام لجوج ، نوعى تسلّى براى پيامبر است . (ومانرسل المرسلين ...)
    2 كار انبيا بشارت و انذار است ، نه اجبار مردم بر پذيرش . (الا مبشّرين و منذرين )
    3 خداوند، حجّت را بر مردم تمام مى كند. (وما نرسل المرسلين ...)
    پذيرش آن مردم اجبارى نداشتند. (مبشرين و منذرين و يجادل الذين كفروا... )
    4 هدف كافران ، محو حق ، (ليدحضوا) و ابزار كارشان ، جدال و استهزا مى باشد. (يجادل الذين كفروا )
    5 درگيرى و جدال ميان حقّ و باطل هميشگى بوده است . (يجادل ) (فعل مضارع رمز تداوم كار است .)
    6 كافران مى خواهند جلوى حقّ را با باطل بگيرند، (ليدحضوا به الحق للّه ) غافل از آنكه باطل رفتنى است . (انّ الباطل كان زهوقا) (287)
    7 مژده ها و هشدارهاى انبيا، واقعيّت هايى است كه كفّار براى محو آن تلاش مى كنند. (مبشرين و منذرين ... ليدحضوا به الحق )
    8 مسخره كردن آيات خدا و احكام الهى ، كار كافران است . (واتخذّوا آياتى و ما انذروا هزوا)
    ءَظْلَمُ مِمَّن ذُكِّرَ بَِايَتِ رَبِّهِ فَاءَعْرَضَ عَنْهَا وَنَسِىَ مَا قَدَّمَتْ يَدَاهُ إِنَّا جَعَلْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ اءَكِنَّةً اءَن يَفْقَهُوهُ وَفِى ءَاذَانِهِمْوَقْراً وَ إِن تَدْعُهُمْ إِلَى الْهُدَى فَلَن يَهْتَدُوَّاْ إِذاً اءَبَداً
    ترجمه :
    و كيست ستمكارتر از آنكه به آيات پروردگارش تذكّر دهند، پس (به جاى پذيرش ) از آنها اعراض كند و (گناهان و) دستاورد پيشينه ى خويش را فراموش كند؟! البتّه ما بر دلهايشان پرده هايى نهاديم تا آيات قرآن را نفهمند و در گوشهايشان سنگينى قرار داديم كه اگر به سوى هدايتشان فراخوانى ،هرگز به راه نخواهند آمد.
    نكته ها
    O ((تذكّر))، رمز آن است كه انسان در عمق روح و فطرت خود، خدا را يافته ، لكن از آن غافل شده است و تذكّر براى كنار زدن پرده ى غفلت است . حضرت على عليه السلام در توصيف انبيا مى فرمايد: هدف از بعثت انبيا آن است كه مردم را به وفا كردن به فراموش شده ها يادآورى كنند. ((و يذكّرهم منسىّ نعمته )).(288)
    O ((اَكنّة )) جمع ((كنان )) به معناى پرده و پوشش است .
    پيام ها :
    1 بى اعتنايى به آيات الهى و درنگ نكردن در آنها، بزرگ ترين ستم است . (من اظلم ، ذكّر، اعرض ، نسى )
    2 ياد عملكرد بد، زمينه ساز توبه و عذرخواهى است و بر عكس غفلت از آن ، سبب تيرگى روح و كليد همه ى بدبختى هاست . (نسى ما قدّمت يداه )
    3 كيفر بى اعتنايى به آيات الهى و استهزا و غفلت از گناهان ، محروم شدن از درك حقايق است . (اعرض ... جعلنا)
    4 عذاب الهى تنها در قيامت نيست ، گرفتن قوه ى درك حقايق ، نيز عذاب است . (اكنةً ان يفقهوه )
    5 در هدايت مردم ، تنها برهان ودليل كافى نيست ، پذيرش مخاطب هم لازم است . (و ان تدعهم الى الهدى فلن يهتدوا)
    6 راه هدايت ، دل نرم و گوش شنواست ، وقتى اين دو دگرگون شد، حتّى در برابر دعوت شخص پيامبر، هدايت پذير نمى شود. (فلن يهتدوا اذا ابدا )
    (58) وَرَبُّكَ الْغَفُورُ ذُو الرَّحْمَةِ لَوْ يُؤَاخِذُهُم بِمَا كَسَبُواْ لَعَجَّلَ لَهُمُ الْعَذَابَ بَل لَّهُم مَّوْعِدٌ لَّن يَجِدُواْ مِن دُونِهِ مَوْئِلاً
    ترجمه :
    و پروردگارت آمرزنده ى صاحب رحمت است ، اگر مردم را به خاطر آنچه كسب كرده اند مجازات كند، هرچه زودتر عذاب برايشان مى فرستد، (ولى چنين نمى كند) بلكه براى آنان موعدى قرار داده كه (با فرارسيدنش ) جز به لطف خداوند هرگز راه بازگشتى نمى يابند.
    نكته ها
    O ((مَوئِل )) به معناى پناهگاه و وسيله ى نجات است .
    O خداوند هم عادل است ، هم غفور. به مقتضاى عدلش بايد گنهكار را عذاب كند، ولى به خاطر غفّار بودنش به انسان مهلت مى دهد تا توبه كنند، امّا اگر توبه نكرد با عدلش مؤ اخذه مى كند.
    پيام ها :
    1 آمرزش ورحمت ، از شئون ربوبيّت الهى ولازمه ى تربيت است . (ربّك الغفور )
    2 خدا هم بسيار بخشنده است وهم داراى رحمت گسترده . (الغفور، ذوالرحمة )
    3 قهر و عذاب الهى نتيجه ى عمل خود مردم است . (يؤ اخذهم بماكسبوا )
    4 گناهانى زشت تر و عذابش بيشتر است كه انسان با انگيزه به سراغ آنها برود. (بماكسبوا)
    5 سنّت الهى مهلت دادن به گنهكاران است . (بل لهم موعد )
    6 مهلت دادن و تاءخير در عذاب ، از نشانه هاى لطف الهى است . (الغفور ذو الرحمة ... لهم موعدٌ)
    7 گنهكاران به مهلت دادن هاى الهى مغرور نشوند، چون موعد آن تمام و نوبت قهرى مى رسد كه هيچ راهى براى نجات آنان نيست . (لن يجدوا من دونه موئلا )
    (59) وَتِلْكَ الْقُرَى اءَهْلَكْنَهُمْ لَمَّا ظَلَمُواْ وَجَعَلْنَا لِمَهْلِكِهِم مَّوْعِداً
    ترجمه :
    و (مردمِ) آن آبادى ها را هنگامى كه ستم كردند، هلاكشان كرديم و براى نابود كردنشان (از پيش ) زمانى را قرار داديم .
    پيام ها :
    1 از تاريخ و سرگذشت پيشينيان بايد درس گرفت . (تلك القرى اهلكناهم )
    2 رمز بدبختى و هلاكت مردم ، عملكرد ظالمانه ى خودشان است . (لمّا ظلموا)
    3 زوال تمدن ها و جوامع ، تحت اراده الهى است . (اهلكناهم لمّا ظلموا )
    4 قهر الهى از روى حكمت بوده و داراى زمانى خاص است . (موعدا)
    5 اگر ستمگران را در رفاه و آسايش ديديد، ماءيوس نشويد، آنان هم مهلتى دارند. (جعلنا لمهلكم موعدا )
    (60) وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِفَتَهُ لاَ اءَبْرَحُ حَتَّىَّ اءَبْلُغَ مَجْمَعَ الْبَحْرَيْنِ اءَوْ اءَمْضِىَ حُقُباً
    ترجمه :
    و(بيادآور) زمانى كه موسى به جوان (همراهش ) گفت : من دست از جستجو برنمى دارم تا به محلّ برخورد دو دريا برسم ، حتّى اگر سال ها (به راه خود) ادامه دهم .
    (61) فَلَمَّا بَلَغَا مَجْمَعَ بَيْنِهِمَا نَسِيَا حُوتَهُمَا فَاتَّخَذَ سَبِيلَهُ فِى الْبَحْرِ سَرَباً
    ترجمه :
    پس چون به محلّ تلاقى آن دو (دريا) رسيدند، ماهى خود را (كه براى غذا همراه داشتند) فراموش كردند. ماهى هم راه خود را به دريا برگرفت و رفت .
    نكته ها
    O كلمه ى ((موسى )) 136 بار در قرآن آمده و همه ى موارد مراد همان پيامبر اولواالعزم است .
    O بكار بردن كلمه ى ((فَتى )) كه به معناى جوان و جوانمرد است ، به جاى غلام و پسر، نشانه ى ادب ، مهربانى و نام نيك است . مراد از ((فتاه )) در آيه ، ((يوشع بن نون )) است كه مصاحب و ملازم حضرت موسى در آن سفر بوده است .(289)
    O ((حُقُب )) به معناى سال هاى طولانى است ، 70 الى 80 سال .
    O در تفاسير وروايات ، ماجراى موسى وخضر بيان شده است . چنانكه در كتاب صحيح بخارى از ابن عباس از اُبىّبن كعب آمده كه پيامبر صلى الله عليه و آله فرمودند: روزى حضرت موسى در حال خطبه خواندن ، مورد سؤ ال بنى اسرائيل قرار گرفت كه عالم ترين افراد كيست ؟ موسى گفت : من هستم . خداوند موسى را مورد عتاب قرار داد كه چرا نگفتى : خدا بهتر مى داند. خضر از تو عالم تر است . موسى گفت : خضر كجاست ؟ خطاب آمد: در منطقه ى مجمع البحرين است و رمز ونشانه ى آن اين است كه يك ماهى در سبدى قرار بده و حركت كن ، هرجا ماهى را نيافتى ، وعده گاه ملاقات خضر همان جا مى باشد.(290)
    موسى ماهى را در سبد قرارداده و به كسى كه همراهش بود فرمود: هركجا ماهى را نيافتى به من خبر بده . موسى و همراهش حركت كردند تا كنار دريايى رسيدند و براى استراحت كنار سنگى توقّف كردند. در حالى كه موسى در خواب بود و همراهش بيدار، ماهى حركتى كرده و از سبد به دريا پريد! همراه موسى چون او را در خواب ديد، او را صدا نزد. پس از بيدارى موسى نيز فراموش كرد به او خبر دهد و هر دو به راه خود ادامه دادند، پس از يك شبانه روز موسى گفت : غذايى بياور كه ما از اين سفر خسته شديم . همراه موسى ، ماجراى زنده شدن ماهى و پريدنش در آب را بازگو كرد. موسى گفت : بايد برگرديم به همان منطقه اى كه ماهى در آب پريده كه وعده گاه ما آنجاست .
    O امام باقر وامام صادق عليهما السلام فرمودند: همراه موسى ، ماهى نمك زده را كنار دريا برد تا بشويد، ماهى در دست او به حركت در آمد و به دريا رفت .(291)
    O بعضى مجمع البحرين را تلاقى دو درياى نبوّت (موسى و خضر) دانسته اند؛ موسى درياى حكمت ظاهرى و خضر، درياى حكمت باطنى است .
    O از آنجا كه پيامبران معصوم اند و فراموش نمى كنند، مراد از نسيان ماهى در آيه ، كنار گذاشتن ماهى و واگذاشتن آن است . مثل آياتى كه نسبتِ نسيان به خدا مى دهد، (اليوم نَنساكم ) (292) و (انّا نسيناكم )(293) به علاوه آن دو بزرگوار، ماهى را فراموش نكردند، بلكه با خود برده بودند و طبق آنچه نقل كرديم همراه موسى چون نخواست حضرت را از خواب بيدار كند، صبر كرد و بعد از بيدارى ، فراموش كرد ماجرا را بازگو كند.
    O در قرآن ، بارها حيوانات علامت ، يا الهام بخش و يا خبررسان بوده اند، مانند چگونگى دفن هابيل با الهام از كلاغ ، اطلاع از كفر مردم سباء با خبر دادن هدهد و زنده شدن ماهى ، در ماجراى ملاقات اين دو پيامبر، و نقش عنكبوت در حفاظت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در غار و نقش حفاظتى سگ براى اصحاب كهف .
    پيام ها :
    1 تلاش موسى براى ملاقات خضر و تحصيل علم قابل ذكر است . (واذ...)
    2 در مسافرت ، همراه و همسفر داشته باشيم . (قال موسى لفتاه )
    3 انتخاب عنوان زيبا، سفارش اسلام است . (قال ... لفتاه )
    4 سفرهاى علمى ، تاريخى بس طولانى دارد. (لاابرح ... )
    5 طالب علم بايد سراغ عالم برود، نه آنكه به انتظار عالم بنشيند. (لاابرح ) يعنى تا رسيدن به عالم ، دست از جستجو بر نمى دارم .
    6 در طلب علم و عالم ، اگر عمرى جستجو كنيم جا دارد. (امضى حقبا )
    7 تحصيل علم پايان و حدّى ندارد. پيامبرى چون موسى نيز براى فراگيرى علم بايد آماده ى سفر طولانى شود. (امضى حقبا)
    8 همسفر جوانمرد كسى است كه تا پايان سفر همراه انسان باشد. (حتى ابلغ مجمع البحرين ... فلمّا بلغا مجمع بينهما )
    9 دريا و كنار دريا مى تواند محلّ مناسب و سالم و آماده اى براى آموزش و ملاقات هاى معنوى باشد. (فلمّا بلغا مجمع بينهما)
    (62) فَلَمَّا جَاوَزَا قَالَ لِفَتَهُ ءَاتِنَا غَدَآءَنَا لَقَدْ لَقِينَا مِن سَفَرِنَا هَذَا نَصَباً
    ترجمه :
    پس همين كه (از كنار دريا) گذشتند، موسى به جوان (همراه ) خود گفت : غذاى چاشت ما را بياور، به راستى كه از اين سفر رنج بسيار ديده ايم .
    (63) قَالَ اءَرَءَيْتَ إِذْ اءَوَيْنَا إِلَى الصَّخْرَةِ فَإِنِّى نَسِيتُ الْحُوتَ وَ مَآ اءَنسَنِيهُ إِلا الشَّيْطَنُ اءَنْ اءَذْكُرَهُ وَاتَّخَذَ سَبِيلَهُ فِى الْبَحْرِ عَجَباً
    ترجمه :
    (آن جوان ) گفت : آيا به ياد دارى وقتى كه به صخره پناه برديم و من (پريدن ) ماهى (به دريا) را فراموش كردم (كه براى تو بگويم ) و كسى جز شيطان آن را از ياد من نبرد، تا آن را يادآورى كنم . و (در كمال ) شگفتى ماهى راه خود را در دريا پيش گرفت (و رفت ).
    نكته ها
    O ((غَداء)) به غذاى صبح و ((عَشاء)) به غذاى شب گفته مى شود.
    O به فرموده ى امام صادق عليه السلام ، حضرت موسى در سه نوبت از گرسنگى به خدا شكايت كرد:
    اوّل : پس از آنكه براى دختران شعيب آب آورد و به گوسفندان آنان كمك كرد، به گوشه اى رفت و گفت : پروردگارا! براى خيرى كه بر من نازل كنى نيازمندم .(294)
    دوّم : در اين آيه .(295)
    سوّم : آنجا كه از اهل روستا غذا خواستند و آنها ندادند، به خضر اعتراض كرد كه چرا براى مردمى كه غذا به ما ندادند، رايگان كار مى كنى ؟(296)
    O وعده گاه موسى و خضر نشانه اى داشت و آن اينكه آن ماهى كه غذاى موسى و همراهش بود، از ظرف غذا به دريا برود. وقتى به محلّ قرار رسيدند و ماهى به دريا پريد، همراه موسى فراموش كرد آن را به موسى بگويد. چون مقدار زيادى راه رفتند، همراه موسى ماجرا را نقل كرد. مقدار اضافه ى راه را برگشتند و در همان محلّ، خضر را ديدار كردند.
    O حضرت موسى عليه السلام چهار سفر داشت :
    1 سفر هَرب . (ففررت منكم لمّا خقتكم )(297)
    2 سفر طَلب . (فلما اتيها نودى من شاطى الوادى الاءيمن ) (298)
    3 سفر طرَب . (ولمّا جاء موسى لميقاتنا )(299)
    4 سفر تَعب . (لقد لقينا من سفرنا هذا نصبا) (300)
    پيام ها :
    1 از آداب سفر، داشتن همسفر وتدارك غذا است . (آتنا غداءنا )(301)
    2 در راه تحصيل علم و معرفت و رسيدن به آرمان ها، پيامبران نيز سختى ها را متحمّل شده اند. (لقينا من سفرنا هذا نصباً )
    3 شياطين ، مانع ملاقات موسى وخضرها هستند و به همين دليل همراه موسى را به فراموشى انداختند. (ما انسانيه الا الشيطان ) للّه
    (64) قَالَ ذَلِكَ مَا كُنَّا نَبْغِ فَارْتَدَّا عَلَى ءَاثَارِهِمَا قَصَصاً
    ترجمه :
    (موسى ) گفت : اين همان (محلّ قرارى ) بود كه در پى آن بوديم . پس از همان راه برگشتند، در حالى كه ردّ پاى خود را (به دقّت ) دنبال مى كردند.
    (65) فَوَجَدَا عَبْداً مِّنْ عِبَادِنَآ ءَاتَيْنَهُ رَحْمَةً مِّنْ عِندِنَا وَعَلَّمْنَهُ مِن لَّدُنَّا عِلْماً
    ترجمه :
    پس (در آنجا) بنده اى از بندگان ما را يافتند كه از جانب خود، رحمتى (عظيم ) به او عطا كرده بوديم و از نزد خود علمى (فراوان ) به او آموخته بوديم .
    نكته ها
    O چنانكه امام صادق عليه السلام فرمود: موسى در علم شرع از خضر آگاه تر بود، ولى خضر در رشته و ماءموريّت ديگرى غير از آن ، آگاه تر بود.(302)
    O مراد از ((عَبد)) در اين آيه ، حضرت خضر است كه به دلائل زير پيامبر بوده است :
    الف : كسى كه استاد پيامبرى همچون موسى مى شود حتما پيامبر است .
    ب : تعابير ((عبدنا، عبده ، عبادنا)) در قرآن ، غالبا مخصوص پيامبران است .
    ج : خضر به موسى گفت : تمام كارهاى خارق العاده كه از من ديدى و صبر نكردى ، همه طبق فرمان و راءى خدا بوده ، نه راءى من . (ما فعلته من امرى )
    د: موسى قول داد كه من خلاف دستور تو كارى انجام نمى دهم . (لا اعصى لك امرا) وكسى كه پيامبر اولواالعزمى ، تسليم بى چون و چراى او مى شود، حتما معصوم و پيامبر است .
    ه‍ : علم لدنّى ، مخصوص انبياست . خداوند درباره خضر فرمود: (علّمناه من لدنّاللّه )
    و: بعضى از مفسّران نيز مراد از ((رَحمة )) را نبوّت دانسته اند. (آتيناه رحمة من لدنّا)
    پيام ها :
    1 برخى علوم ، با تمرين و تجربه و آموزش به دست نمى آيد و علم لدنّى لازم دارد، مانند علم انبيا. (من لدنّا علما )
    2 سرانجام رنج و جويندگى ، يافتن و رسيدن است . (فوجدا عبداً)
    3 در جامعه ، خضرهاى راهنما يافت مى شوند،(303) مهم گشتن و پيدا نمودن و شاگردى آنان است . (عبدا من عبادنا )
    4 كسى كه مى خواهد مردم را به عبوديّت خدا فرابخواند، بايد هم خودش و هم استادش عبد باشند. (من عبادنا)
    5 دريافت رحمت و علم الهى ، در سايه ى عبوديّت است . (عبداً من عبادنا آتيناه رحمة ... وعلّمناه )
    6 بالاتر از هر دانايى ، داناترى است ، پس به علم خود مغرور نشويم . (عبداً... علّمناه من لدنا علماً)
    (66) قَالَ لَهُ مُوسَى هَلْ اءَتَّبِعُكَ عَلَى اءَن تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً
    ترجمه :
    موسى به او (خضر) گفت : آيا (اجازه مى دهى ) در پى تو بيايم ، تا از آنچه براى رشد وكمال به تو آموخته اند، به من بياموزى ؟
    نكته ها
    O پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمودند: هنگامى كه موسى ، خضر را ملاقات كرد، پرنده اى در برابر آنان قطره اى از آب دريا را با منقارش برداشت و برزمين ريخت . خضر به موسى گفت : آيا رمز اين كار پرنده را دانستى ؟ او به ما مى آموزد كه علم ما در برابر علم خداوند، همانند قطره اى در برابر دريايى بى كران است .(304)
    O در اين آيات كوتاه ، نكات متعدّدى در ادب و تواضع نسبت به استاد ديده مى شود، از جمله :
    الف : موسى شاگردى خود را با اجازه آغاز كرد. ((هل ))
    ب : خود را پيرو استاد معرّفى كرد. ((اتبعّك ))
    ج : خضر را استاد معرفى كرد. ((تعلّمن ))
    د: خود را شاگرد بخشى از علوم استاد دانست . ((ممّا))
    ه‍ : علم استاد را به غيب پيوند داد. ((علّمت ))
    و: تعليم استاد را اثربخش دانست . ((رشدا))
    ز: همانگونه كه خداوند به تو آموخت تونيز به من بياموز. ((ممّا علمت رشدا))
    ح : قول داد كه نافرمانى نكند. (دو آيه ى بعد): ((لا اعصى لك امرا))
    ط: كارها و سخنان استاد را فرمان دانست . ((لا اعصى لك امرا))
    ى : براى آينده و پايداريش وعده نداد و گفت : ((ان شاء اللّه ))
    پيام ها :
    1 براى دريافت علم ، بايد در مقابل استاد، ادب و تواضع داشت . (هل اتبعّك ...)
    2 تواضع نسبت به عالمان واساتيد، از اخلاق انبياست . (هل اتبعّك ... )
    3 كسى كه عاشق علم و آموختن است ، تلاش وحركت مى كند. (هل اتبعّك )
    4 مسافرت با عالم و تحمّل سختى ها در راه كسب علم و دانش و رسيدن به رشد و كمال ارزش دارد. (هل اتّبعك )
    5 طالب علم بايد هدف داشته باشد و شخصيّت زده نباشد. (على ان تعلّمن )
    6 كارهاى الهى گرچه گاهى با معجزه پيش مى رود، ولى قانون اصلى ، پيمودن مسير طبيعى است . موسى بايد شاگردى كند تا حكمت بياموزد. (ان تعلّمن )
    7 پيامبران اولواالعزم نيز از فراگيرى دانش دريغ نداشتند. (على ان تعلّمن )
    8 حضرت خضر، پيامبر و داراى علم لدنّى از سوى خدا بود. (علّمت )
    9 پيمودن راه تكامل ورسيدن به معارف ويژه ى الهى ، به معلّم و راهنما نياز دارد. (تعلّمن ممّا علّمت )
    10 علم انبيا، محدود و قابل افزايش است . (تعلّمن ممّا... ) (اعلم افراد زمان نيز محدوديّت علمى دارند.)
    11 مراتب انبيا در بهره مندى از علم و كمال متفاوت است . (تعلّمن ممّا...) للّه
    12 برخوردارى از تمام مراتب علم و كمال ، شرط نبوّت نيست . (تعلّمن للّه )
    13 آگاهى به معارف وعلوم الهى ، تضمين كننده رشد و كمال انسان است . (تعلّمن ممّا علّمت رشدا)
    14 علم به تنهايى هدف نيست ، بلكه بايد مايه ى رشد باشد وانسان را به عمل صالح بكشاند و فروتنى آورد، نه غرور و مجادله .(305) (رشدا للّه )
    next page

    fehrest page


    back page

  3. #53
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    next page

    fehrest page


    back page

    (67) قَالَ إِنَّكَ لَن تَسْتَطِيعَ مَعِىَ صَبْراً
    ترجمه :
    (خضر) گفت : تو هرگز نمى توانى بر همراهى من صبر كنى .
    (68) وَكَيْفَ تَصْبِرُ عَلَى مَا لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْراً
    ترجمه :
    و چگونه بر چيزى كه آگاهى كامل به (راز) آن ندارى صبر مى كنى ؟
    (69) قَالَ سَتَجِدُنِى إِن شَآءَ اللّهُ صَابِراً وَلاَ اءَعْصِى لَكَ اءَمْراً
    ترجمه :
    (موسى ) گفت : به خواست خدا مرا شكيبا خواهى يافت و در هيچ كارى ، تو را نافرمانى نخواهم كرد.
    (70) قَالَ فَإِن اتَّبَعْتَنِى فَلاَ تَسْئَلْنِى عَن شَىْءٍ حَتَّى اءُحْدِثَ لَكَ مِنْهُ ذِكْراً
    ترجمه :
    (خضر) گفت : پس اگر در پى من آمدى ، از چيزى (از كارهاى شگفت من ) مپرس ، تا آنكه خودم درباره ى آن سخن آغاز كنم .
    نكته ها
    O چنانكه در آيات قبل بيان كرديم ؛ حضرت موسى با آنكه از پيامبران اولواالعزم است و در علم شريعت ، اعلم مى باشد، ولى در ساير علوم ، دانش خضر بيشتر بوده است .
    پيام ها :
    1 مربّى و معلّم بايد از ظرفيّت شاگردان آگاه باشد. (انك لن تستطيع ...)
    2 در واگذارى مسئوليّت هاى فرهنگى ، بايد لياقت ها شناخته و ضعف ها گوشزد شود. (انك لن تستطيع ... )
    3 ظرفيّت افراد براى آگاهى ها متفاوت است ، حتّى موسى تحمّل كارهاى خضر را ندارد. (لن تستطيع )
    4 رشد علمى بدون صبر، ميسّر نيست . (رشدا ... و كيف تصبر )
    5 آگاهى و احاطه ى علمى ، ظرفيّت و صبر انسان را بالا مى برد. (كيف تصبر على مالم تحط به خُبرا)
    6 بسيارى از مجادلات و كدورت ها، در اثر بى اطلاعى افراد از افكار و اهداف يكديگر است . (و كيف تصبر ... )
    7 با صبر و لطف الهى مى توان به رشد و كمال رسيد. (ان شاءالله صابرا)
    8 براى هر كارى كه در آينده مى خواهيم انجام دهيم ، مشيّت الهى را فراموش نكرده و ((ان شاءالله )) بگوييم . (ستجدنى ان شاء اللّه صابرا )
    9 خضر معصوم بود، چون موسى تعهّد كرد كه از دستورهاى او نافرمانى نكند. (لا اعصى لك امرا)
    10 اطاعت از معلّم وصبر در راه تحصيل ، ادب وشرط تعلّم است . (ستجدنى ... صابرا )
    11 تعهّد گرفتن در مسايل علمى و تربيتى جايز است . (فان اتبعتنى فلا تسئلنى )
    12 سؤ ال كردن ، زمان دارد وشتابزدگى در سؤ ال ، ممنوع است . (فلا تسئلنى ... حتّى احدث لك )
    13 تمام كارهاى انبيا، با دليل ، منطق و حكيمانه است . (احدث لك منه ذكرا)
    14 استاد و مربّى بايد از ذهن شاگردان ، ابهام زدايى كند. (حتى احدث لك منه ذكرا )
    (71) فَانطَلَقَا حَتَّى إِذَا رَكِبَا فِى السَّفِينَةِ خَرَقَهَا قَالَ اءَخَرَقْتَهَا لِتُغْرِقَ اءَهْلَهَا لَقَدْ جِئْتَ شَيْئاً إِمْراً
    ترجمه :
    پس آن دو (موسى و خضر) به راه افتادند، تا آنكه سوار كشتى شدند. (خضر) آن را سوراخ كرد. موسى (از روى اعتراض يا تعجّب ) گفت : آيا آن را سوراخ كردى تا سرنشينان آن را غرق كنى ؟ راستى كه كار ناروايى انجام دادى !
    (72) قَالَ اءَلَمْ اءَقُلْ إِنَّكَ لَن تَسْتَطِيعَ مَعِىَ صَبْراً
    ترجمه :
    (خضر) گفت : آيا نگفتم تو هرگز نمى توانى همراه من شكيبا باشى ؟
    نكته ها
    O ((خَرق )) به معناى پاره كردن چيزى از روى فساد و بدون مطالعه است . كلمه ى ((اِمر)) به كار مهم شگفت آور يا بسيار زشت گفته مى شود.
    پيام ها :
    1 در آموزش ، زمان را از دست ندهيد. (فانطلقا) (حرف ((ف‍)) نشانه فوريّت است )
    2 همراهى افراد، گاهى تا پايان راه نيست . همسفر اوّل موسى ، در ادامه راه با آنان نبود و موسى وخضر، دو نفرى به راه افتادند. (فانطلقا ) و نفرمود: ((فانطلقوا))
    3 فراگيرى علم ، محدود به زمان و مكان و وسيله ى خاصّى نيست . (ركبا فى السفينة ) (در دريا و سوار بر كشتى و در سفر هم مى توان آموخت .)
    4 اگر علم و حكمتِ كسى را پذيرفتيم بايد در برابر كارهايش ، حتّى اگر به نظر ما عجيب آيد، سكوت كنيم . (السفينة خرقها )
    5 گاهى لازمه ى آموزش ، خراب كردن است . (خرقها)
    6 هنگام خطر، هر كسى خود و منافع خود را مى بيند، ولى انبيا به فكر ديگرانند. (لتغرق اهلها ) و نفرمود: ((لتغرقنا))
    7 سوراخ كردن كشتى ، هم تصرّف بى اجازه در مال ديگرى بود، هم زيان و خسارت رساندن به مال و جان خود و ديگران . (شيئا امرا)
    (73) قَالَ لاَ تُؤَاخِذْنِى بِمَا نَسِيتُ وَلاَ تُرْهِقْنِى مِنْ اءَمْرِى عُسْراً
    ترجمه :
    (موسى ) گفت : مرا به خاطر فراموشى ام مؤ اخذه مكن و از اين كارم بر من سخت مگير.
    (74) فَانطَلَقَا حَتَّى إِذَا لَقِيَا غُلَماً فَقَتَلَهُ قَالَ اءَقَتَلْتَ نَفْساً زَكِيَّةَ بِغَيْرِ نَفْسٍ لَّقَدْ جِئْتَ شَيْئاً نُّكْراً
    ترجمه :
    پس به راه خود ادامه دادند تا به نوجوانى برخورد كردند، پس خضر او را كشت . موسى گفت : آيا بى گناهى را بدون آنكه كسى را كشته باشد، كشتى ؟ به راستى كار زشت و منكرى انجام دادى !
    نكته ها
    O نه انبيا فراموشكارند، نه فراموشى قابل انتقاد و مؤ اخذه است . بنابراين در جمله ى ((لا تؤ اخذنى بما نسيت ))، مراد از نسيان ، رها كردن قرار تبعيّت و سكوت ، به دليل كارهايى بود كه به نظر موسى خلاف شرع مى آمد.
    O ((اِرهاق ))، هم به معناى فراگير شدن با قهر و غلبه است و هم به تكليف كردن به كار سخت گفته مى شود.
    O از كلمه ى ((غلام )) و((زكيّة )) استفاده مى شود كه نوجوان به تكليف نرسيده بود. كلمه ((نُكر)) از ((اِمر)) شديدتر است ، زيرا در مورد سوراخ كردن كشتى فرمود: ((شيئا اِمرا))، ولى در مورد كشتن نوجوان فرمود: ((شيئا نُكرا)).
    پيام ها :
    1 معلّم و استاد مى تواند شاگرد خود را مؤ اخذه كند. (لاتؤ اخذنى )
    2 در تعليم وتربيت نبايد كار را بر شاگردان سخت گرفت . (لاترهقنى من امرى عسرا)
    3 معلّم و استاد، پس از پذيرش اشتباه وعذرخواهى شاگرد، تعليم و ارشاد را ادامه دهد. (فانطلقا )
    4 معلّم بايد شاگرد را به تدريج با معارف آشنا كند. (فانطلقا) (موسى گام به گام با اسرار آشنا مى شود.)
    5 مراعات محكمات ، مهم تر از تعهّدات اخلاقى است . (اءقتلت نفسا زكيّة للّه ) موسى به خاطر قتل را از منكرات مى دانست ، نهى از منكر را برخورد لازم ديد و نهى كرد و از تعهّد اخلاقى كه داده بود، دست برداشت .
    6 قانون قصاص ، در دين موسى نيز بوده است . (اءقتلت نفسا زكيّة بغير نفس ) اعتراض موسى اين بود كه چرا نوجوانى را كه قاتل نبوده كشتى ؟
    7 گاهى آنچه نزد كسى ((معروف )) است ، نزد ديگرى ((منكر)) جلوه مى كند. (جئت شيئا نكرا )
    جزء ( 16 )
    (75) قَالَ اءَلَمْ اءَقُل لَّكَ إِنَّكَ لَن تَسْتَطِيعَ مَعِىَ صَبْراً
    ترجمه :
    گفت : آيا نگفتمت كه نمى توانى همپاى من صبر كنى ؟
    (76) قَالَ إِن سَاءَلْتُكَ عَن شَىْءِ بَعْدَهَا فَلاَ تُصَحِبْنِى قَدْ بَلَغْتَ مِن لَّدُنِّى عُذْراً
    ترجمه :
    (موسى ) گفت : اگر از اين پس چيزى از تو پرسيدم ، ديگر با من همراه مباش ، قطعا از سوى من معذور خواهى بود (و اگر رهايم كنى حقّ دارى ).
    نكته ها
    O پيامبر صلى الله عليه و آله فرمودند: اگر موسى صبر مى كرد، عجايب بيشترى از خضر مى ديد.(306)
    پيام ها :
    1 اولياى خدا در تحمّل علم و ظرفيّت ، در يك درجه نيستند. (لن تستطيع للّه )
    2 سه بار آزمايش و مهلت دادن ، براى شناخت خصلت ها كافى است . (ان سئلتك عن شى ء بعدها)
    3 اگر با كسى تضادّ فكرى داريم و يكديگر را درك نمى كنيم ، بى آنكه مقاومت كنيم از هم جدا شويم . (فلا تصاحبنى )
    4 اعتراض هاى موسى به خاطر ابهام هايى بود كه در كار خضر مى ديد و جنبه ى سؤ ال داشت . (ان سئلتك )
    5 درباره ى عملكرد خود، راءى منصفانه بدهيم . (لاتصاحبنى ) موسى مسئوليّت بى صبرى خود را بر عهده گرفت .
    6 وقتى از كسى جدا مى شويم ، ادب را مراعات كنيم . (لا تصاحبنى قدبلغت من لدنّى عذرا)
    7 هر جدايى ، نشانه ى كينه و عقده و غرور و تكبّر نيست . (بلغت من لدنّى عذرا )
    (77) فَانطَلَقَا حَتَّى إِذَآ اءَتَيَآ اءَهْلَ قَرْيَةٍ اسْتَطْعَمَآ اءَهْلَهَا فَاءَبَوْاْ اءَن يُضَيِّفُوهُمَا فَوَجَدَا فِيهَا جِدَاراً يُرِيدُ اءَن يَنقَضَّ فَاءَقَامَهُ قَالَ لَوْ شِئْتَ لَتَّخَذْتَ عَلَيْهِ اءَجْراً
    ترجمه :
    پس آن دو به راه خود ادامه دادند تا به اهل يك آبادى رسيدند، از اهل آنجا غذا خواستند، آنان از مهمان كردن آن دو سرباز زدند. پس آن دو در آنجا ديوارى را يافتند كه در حال ريزش بود. خضر، ديوار را برپا كرد. (موسى با تعجّب ) گفت : اگر مى خواستى براى اين كار مزد مى گرفتى !
    نكته ها
    O مردم از دادن غذا به موسى خضر امتناع كردند، ولى خضر به تنهايى ديوارِ خراب را مجّانى تعمير كرد.
    پيام ها :
    1 هر دوره ى آموزشى ، نياز به حركت دارد و تنوّع در مكان براى آموزش هاى جديد، يك ارزش است . (فانطلقا )
    2 ملّتى كه سقوط اخلاقى كند، از دادن نان به پيامبر اولواالعزم هم خوددارى مى كند. (ابوا ان يضيّفوهما) (البتّه اين در صورتى است كه آنان را مى شناختند.)
    3 آنان كه از مهمانانى غريب پذيرايى نكنند، قابل نكوهش اند. (فابوا ... )
    4 بى اعتنايى و بى مهرى مردم ، در كار ما تاءثير منفى نگذارد. (فابوا ان يضيّفوهما)
    5 انبيا گاهى در شدّت نياز به سر مى بردند. (استطعما )
    6 گرچه نيازمندان به حداقل قناعت كنند، ولى كرامت انسانى مى گويد كه در حدّ ضيافت پذيرايى كنيد. (استطعما... يضيّفوهما)
    7 لازم نيست مهمان هميشه آشنا باشد، از مهمان غريب و ابن السبيل هم بايد پذيرايى كرد. (فابوا ان يضيّفوهما )
    8 بايد نواقص را اصلاح و تعمير كرد، نه آنكه هر چيز عيب دار را بى ارزش پنداشت و از آن دست كشيد. (فوجدا فيها جدارا ... فاقامه )
    9 اولياى الهى اهل كينه و انتقام نيستند. گرچه آنان را مهمان نكردند، ولى خضر به آنان خدمت كرد. (ابوا ان يضيّفوهما فاقامه )
    10 پيامبران بر مال و جان مردم ولايت دارند كه هرگونه تصرّف كنند و نياز به كسب اجازه از مالك ندارند. (فاقامه )
    11 وقتى نياز را ديديم ، دست به كار شويم و منتظر دعوت و بودجه و همكار و آيين نامه نباشيم . (جدارا، فاقامه )
    12 همه جا منطقِ ((اوّل معاش سپس كار)) و((اوّل تاءمين سپس تمكين ))، درست نيست . پيامبرِ گرسنه ، مجّانى كارگرى مى كند. (ابوا... فاقامه )
    13 كار كردن براى خدا بدون گرفتن مزد، عيب نيست . (فاقامه )
    14 وقتى كارى را مفيد و لازم تشخيص داديم ، به انتقاد اين و آن كارى نداشته باشيم . (لتّخذت عليه اجرا)
    15 كار كردن و مزد گرفتن و اجير شدن ننگ نيست . (لتّخذت عليه اجرا للّه )
    16 اولياى خدا براى پول كار نمى كنند. (لو شئت لتّخذت عليه اجرا) للّه
    (78) قَالَ هَذَا فِراقُ بَيْنِى وَبَيْنِكَ سَاءُنَبِّئُكَ بِتَاءْوِيلِ مَا لَمْ تَسْتَطِعْ عَّلَيْهِ صَبْراً
    ترجمه :
    (خضر) گفت : اين (بار) جدايى ميان من و توست ، بزودى تو را از تاءويل و راز آنچه نتوانستى بر آن صبر كنى آگاه خواهم ساخت .
    نكته ها
    O ((تاءويل )) به معناى ارجاع و بازگشت دادن است و به هركارى كه به هدف برسد يا پرده از اسرارى بردارد گفته مى شود.
    O جدايىِ خضر از موسى به پيشنهاد خود موسى بود كه گفت : ((ان ساءلتك عن شى ء بعدها فلا تصاحبنى )) و زمينه ى آن را با سؤ ال ها و اعتراض هاى مكرّر و تنها گذاشتن او در ساختن ديوار فراهم كرد.
    O از موسى پرسيدند: سخت ترين لحظاتى كه بر تو گذشت ، كدام لحظه بود؟ گفت : با آنكه از فرعونيان تهمت ها شنيدم و از بنى اسرائيل بهانه جويى ها ديدم ، ولى دشوارترين زمان ، آن لحظه اى بود كه خضر گفت : ((هذا فراق بينى و بينك )).(307)
    بگذار تا بگريم ، چون ابر در بهارانggggg كز سنگ ناله خيزد، روز وداع ياران
    پيام ها :
    1 هر كس قدر وصال را نداند، گرفتار فراق خواهد شد. (هذا فراق ...) للّه
    2 به كوچكترين انتقادى ياران خود را از دست ندهيم . خضر بعد از چند مرحله فرمود: (هذا فراق ... )
    3 هر چه سريعتر ابهام ذهنى ديگران را بر طرف كنيد. (ساءنبّئك )
    4 با تعليم حكمت ، ظرفيّت افراد را افزايش دهيم . (ساءنبّئك بتاءويل مالم تستطع عليه صبرا )
    5 حوادث ظاهرى ، گاهى جنبه ى باطنى هم دارد. (تاءويل مالم تستطع عليه صبرا)
    (79) اءَمَّا السَّفِينَةُ فَكَانَتْ لِمَسَكِينَ يَعْمَلُونَ فِى الْبَحْرِ فَاءَرَدْتُّ اءَنْ اءَعِيبَهَا وَكَانَ وَرَآءَهُم مَّلِكٌ يَاءْخُذُ كُلَّ سَفِينَةٍ غَصْباً
    ترجمه :
    اما آن كشتى (كه سوراخ كردم ) از آنِ بينوايانى بود كه در دريا كار مى كردند. خواستم آن را معيوبش كنم ، (چون ) در كمين آنان پادشاهى بود كه غاصبانه و به زور، هر كشتى (سالمى ) را مى گرفت .
    نكته ها
    O ((وراء)) به هر مكان پنهانى و پوشيده گفته مى شود؛ خواه آن مكان روبروى انسان باشد، يا پشت سر او.
    O آنچه را انسان مشاهده مى كند، يك چهره ى ظاهرى امور است كه چه بسا براى آن ، چهره ى باطنى نيز وجود داشته باشد. ظاهر كارهاى خضر در ديدگاه حضرت موسى كار خلاف بود، ولى در باطن آن ، راز و رمز و حقيقتى نهفته بود.
    O خضر، كشتى را به گونه اى سوراخ نكرد كه آب در آن رفته وسبب غرق شود، بلكه آن را معيوب ساخت . چه بسا عيب ها ونواقصى كه مصلحت ها در آن است .(308)
    O معيوب كردن كشتى براى آن بود كه به دست آن پادشاه ستمگر نيفتد و آن بينوايان ، بينواتر نشوند. در واقع دفع اَفسد به فاسد بود. كه اين كار همه كس نيست و تشخيص اهمّ و مهم كار دين شناسان عميق است .
    O اهل بيت عليهم السلام ، گاهى برخى ياران خالص خود را در حضور ديگران نكوهش و عيبجويى مى كردند، تا مورد سوءظنّ حكومت ستمگر قرار نگيرند و جانشان سالم بماند. چنان كه امام صادق عليه السلام از زراره انتقاد علنى كرد تا از آزار عبّاسيان درامان باشد، سپس به او پيام داد كه براى حفظ جان تو چنين كردم . آنگاه اين آيه را تلاوت كردند: ((اما السفينة ...)) و فرمودند: تو بهترين كشتى اين دريايى كه طاغوت در پى تو و مراقب توست .(309)
    O كسانى پا به دنياى اسرار گذاشته و به باطن اشيا آگاه مى شوند كه از مرحله ى ظاهر گذشته باشند، همچون موسى عليه السلام كه عالم به شريعت بود و به آن عمل مى كرد، در دوره ى همراهى با خضر، به اسرار باطنى نيز آگاه شد.
    پيام ها :
    1 مراعات نظم در شيوه ى آموزش مهم است . سؤ ال اوّل از شكستن كشتى بود، ابتدا پاسخ همين سؤ ال مطرح مى شود. (امّا السفينة )
    2 اسرار ناگفته و راز كارها، روزى آشكار مى شود. (امّا السفينة )
    3 شخص حكيم ، هرگز كار لغو نمى كند و اعمالش براساس حكمت ومصلحت است .(310) (امّا السفينة )
    4 افراد متعهّد، بايد حافظ حقوق و اموال محرومان باشند. (فكانت لمساكين ...للّه )
    5 اولياى خدا دلسوز مساكين و محرومانند. (لمساكين )
    6 چه بسا كسانى با داشتن سرمايه و كار، باز هم درآمدشان براى مخارجشان كافى نباشد و از نظر قرآن ، مسكين محسوب شوند. (مساكين يعملون )
    7 شركت در سرمايه وكار، عقد قانونى ودر اديان قبل نيز بوده است .(مساكين يعملون )
    8 بايد حاكمان غاصب را از دست يابى به اموال مردم محروم كرد. (اعيبها... ملك ياءخذ )
    9 دفع افسد به فاسد جايز ورعايت اهمّ ومهم لازم است . (اعيبها... ملك ياءخذ)
    10 طاغوت ها به كم راضى نيستند. به فقرا و سرمايه هاى اندك هم رحم نمى كنند. (ياءخذ كل سفينةٍ )
    11 هر چند كار خضر به فرمان خدا بود، (ما فعلتُه عن اءمرى ) امّا براى رعايت ادب ، عيب دار ساختن كشتى را به خود نسبت داد. (اءعيبها )
    12 كار پيامبران معمولا براساس قوانين ظاهرى است ، امّا وظيفه ى خضر، براساس واقعيّات بود. (اردت ان اعيبها... ملك ياءخذ)
    (80) وَاءَمَّا الْغُلَمُ فَكَانَ اءَبَوَاهُ مُؤْمِنَيْنِ فَخَشِينَآ اءَن يُرْهِقَهُمَا طُغْيَناً ترجمه :
    وَ كُفْراً
    و امّا نوجوان (كه او را كشتم ) پدر و مادرش هر دو مؤ من بودند. ترسيديم كه او آن دو را به كفر و طغيان وا دارد.
    (81) فَاءَرَدْنَآ اءَن يُبْدِلَهُمَا رَبُّهُمَا خَيْراً مِّنْهُ زَكَوةً وَاءَقْرَبَ رُحْماً
    ترجمه :
    (از اين رو) خواستيم كه پروردگارشان به جاى او (فرزندى ) پاك تر و بهتر و با محبّت تر به آن دو بدهد.
    نكته ها
    O ((اِرهاق )) به معناى وادار كردن ديگرى به كارى است كه انجام آن براى او دشوار و طاقت فرسا باشد.
    O در حديث آمده است : خداوند به جاى آن پسر، دخترى به آن دو مؤ من داد كه از نسل او هفتاد پيامبر پديد آمدند.(311)
    O گاهى فرزند، سبب انحراف

  4. #54
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    next page

    fehrest page


    back page

    (95) قَالَ مَا مَكَّنِّى فِيهِ رَبِّى خَيْرٌ فَاءَعِينُونِى بِقُوَّةٍ اءَجْعَلْ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَهُمْ رَدْماً
    ترجمه :
    (ذوالقرنين در پاسخ ) گفت : آنچه پروردگارم در آن به من قدرت داده ، (از كمك مالى شما) بهتر است . پس مرا با نيرويى كمك كنيد تا ميان شما و آنان سدّى محكم بسازم .
    (96) ءَاتُونِى زُبَرَ الْحَدِيدِ حَتَّى إِذَا سَاوَى بَيْنَ الصَّدَفَيْنِ قَالَ انفُخُواْ حَتَّى إِذَا جَعَلَهُ نَاراً قَالَ ءَاتُونِى اءُفْرِغْ عَلَيْهِ قِطْراً
    ترجمه :
    پاره هاى آهن براى من بياوريد تا آنگاه كه ميان دو كوه (با انباشتن پاره هاى آهن ) برابر شد، گفت : بدميد؛ تا وقتى كه آن را (مانند) آتشى گرداند، گفت : مس گداخته و آب شده بياوريد تا روى آهن ها بريزم .
    (97) فَمَا اسْطَعُوَّاْ اءَن يَظْهَرُوهُ وَمَا اسْتَطَعُواْ لَهُ نَقْباً
    ترجمه :
    (پس از ساختن اين ديوار آهنى ، ياءجوج وماءجوج ) نتوانستند از آن بالا روند و نتوانستند در آن رخنه اى پديد آورند.
    نكته ها
    O ((رَدم )) به بستن شكاف ، ((صَدف )) به كناره وجانب ، ((قِطر)) به مس گداخته و ((زُبَر)) به قطعه هاى بزرگ آهنى گفته مى شود.
    O امام صادق عليه السلام فرمود: تقيّه ، سدّى ميان شما و مخالفان است كه قابل بالا رفتن از آن و سوراخ كردن نيست .(327)
    پيام ها :
    1 از ديدگاه اولياى الهى ، همه ى امكانات از خداست . (ما مكّنى فيه ربّى )
    2 پيامبران براى رسالت و هدايت مردم ، درخواست پول و ماديات از آنان نداشتند.(328) (ما مكّنى فيه ربّى خير )
    3 امكانات مردمى را در راه مصالح آنان بايد به كار گرفت . (فاعينونى )
    4 براى رسيدن به هدف ، علاوه بر طرح وتقاضا وبودجه ، همّت و مشاركت مردمى نيز لازم است . (اعينونى )
    5 گاهى به جاى كمك هاى مالى بايد نيروى انسانى را به كمك طلبيد. (فاعينونى )
    6 تركيب آهن و مس (آلياژ سازى )، ابتكار انبياست . (آتونى زبرالحديد... قطرا ) (امروزه از نظر علمى ، اهميّت اين تركيب ثابت شده است .)
    7 محكم كارى و بى نقص انجام دادن كارها، شيوه ى انبياست . (فما اسطاعوا...)
    8 سدّ ذوالقرنين چنان محكم وبزرگ بود كه نمى توانستند آن را خراب كنند يا از آن بگذرند. (ان يظهروه ... له نقبا )
    9 در حلّ مشكلات اجتماعى ، هميارى مردمى كه صاحبان درد هستند، لازم است . (زيرا نشاط كارى بيشتر مى شود، ارزش زحمات را مى دانند و كم كارى نمى كنند.) (فاعينونى ... فما اسطاعوا...)
    10 رهبران لايق ، به كمك علم ، هنر، سوز و تعاون ، از ساده ترين افراد و ابزار، بهترين كارها را توليد مى كنند، بنابراين اگر مدير لايق باشد، كارگران ساده مهم ترين پروژه ها را انجام دهند. (فاعينونى ... فما اسطاعوا... )
    (98) قَالَ هَذَا رَحْمَةٌ مِّن رَّبِّى فَإِذَا جَآءَ وَعْدُ رَبِّى جَعَلَهُ دَكَّآءَ وَكَانَ وَعْدُ رَبِّى حَقّاً
    ترجمه :
    (ذوالقرنين ) گفت : اين رحمت بزرگى از پروردگارم است (و تا موعد مقرّر پابرجاست ) پس هرگاه وعده ى پروردگار من فرارسد، آن (سدّ) را خورد و هموار مى كند و وعده ى پروردگارم حقّ است .
    نكته ها
    O سدّ ذوالقرنين ، نه ديوار چين است و نه موارد ديگر كه گفته اند، چون اينها از آهن و مس نيست . در سرزمين قفقاز در تنگه ى داريال ، سدّى آهنين پيدا شده كه زديك آن نيز نهرى به نام سائوس (به معناى كوروش ) است ، اينكه اين همان سدّ باشد، پذيرفتنى تر مى نمايد.(329)
    پيام ها :
    1 مردان الهى ، توفيقات خويش را از رحمت خداوند مى دانند، و هرگز مغرور نمى شوند. (رحمة من ربّى )
    2 همه ى تلاش ها و تغيير و تحوّل ها براى پرورش و رشد انسان هاست . (ربّى ) سه بار در آيه تكرار شده است .
    3 رحمت و ربوبيّت الهى بهم پيوسته است . (رحمة من ربّى )
    4 ايجاد امنيّت ، رحمت الهى است . (رحمة من ربّى ) ساخت سد براى امنيّت بود.
    5 قداست كار و تلاش ، محكم كارى ، همكارى مردم ، مديريّت و صنعت ، و اهداف والا، همه مجموعه اى از الطاف الهى است . (هذا رحمة من ربّى )
    6 با تاءمين امنيّتِ مردم ، بهتر مى توان تبليغ و ارشاد كرد و زمينه ى كارهاى ديگر فراهم مى شود. (رحمة ربى ... وعد ربى حقّا) ذوالقرنين بعد از اتمام سدّ، مردم را با مبداء و معاد آشنا كرد.
    7 در آستانه ى قيامت ، همه چيز خراب مى شود. (جعله دكّاء )
    8 محكم ترين دژهاى بشر، در برابر اراده وقدرت خدا ناپايدار است . (جعله دكّاء)
    9 مردان خدا با تكيه به لطف خدا پيشگويى مى كنند. (فاذا جاء وعد ربّى جعله دكّاء )
    10 محكم كارى را بايد از اولياى خدا آموخت ، سدى مى سازند كه تا آستانه ى قيامت پابرجاست . (فاذا جاء وعد ربّى جعله دكّاء)
    11 هم بايد كارهاى دنيايى را بى خلل و استوار انجام داد، هم بايد متذكّر قدرت الهى و پوچى قدرت خود شد. (فمااستطاعوا... كان وعد ربّى حقّا )
    12 رهبران الهى ، هم دنياى مردم را آباد مى كنند و هم آخرت آنان را متذكّر مى شوند. (فمااستطاعوا... كان وعد ربّى حقّا)
    (99) وَتَرَكْنَا بَعْضَهُمْ يَوْمَئِذٍ يَمُوجُ فِى بَعْضٍ وَنُفِخَ فِى الصُّورِ فَجَمَعْنَهُمْ جَمْعاً
    ترجمه :
    و در آن روز (پايان جهان )، مردم را رها مى كنيم تا بعضى در بعضى همچون موج درآميزند و(چون ) در صور دميده شود، همه را يكجا گرد خواهيم آورد.
    (100) وَعَرَضْنَا جَهَنَّمَ يَوْمَئِذٍ لِّلْكَفِرِينَ عَرْضاً
    ترجمه :
    و آن روز، دوزخ را چنان كه بايد، بر كافران عرضه خواهيم كرد.
    (101) الَّذِينَ كَانَتْ اءَعْيُنُهُمْ فِى غِطَآءٍ عَن ذِكْرِى وَكَانُواْ لاَ يَسْتَطِيعُونَ سَمْعاً
    ترجمه :
    آنان كه چشمانشان از ياد من در پرده ى غفلت بود و (از شدّت تعصّب و لجاجت ) توان شنيدن (سخن حقّ) را نداشتند.
    نكته ها
    O اگر آيه (وتركنا...) را در كنار آيه ى (حتّى اذا فتحت ياءجوج و ماءجوج و هم من كل حدبٍ ينسلون واقترب الوعد... )(330) قرار دهيم ، به نظر مى رسد كه مساءله ى قوم ياءجوج و ماءجوج ، مربوط به قيامت و گويا مقدّمه ى آن است . يعنى پيش از قيامت ، قوم ياءجوج و ماءجوج ، آزاد و رها و مثل موج گسترده مى شوند.
    O از امام رضا عليه السلام در تفسير آيه ى (اعينهم فى غطاء عن ذكرى ) نقل شده كه به ماءمون فرمود: مراد از ((ذكر)) در اين آيه على بن ابى طالب عليهما السلام است .(331)
    O مراد از چشم و گوش در آيه 101، معرفت ، بصيرت و شناخت است ، يعنى چشم و گوش دل ، نه عضو خاص در سر. زيرا قرآن گاهى كورى را به دل نسبت مى دهد. (من كان فى هذه اعمى )(332)
    پيام ها :
    1 هر جا كه امنيّت هست از لطف اوست ، اگر لحظه اى مردم را رها كند، جهان نااءمن مى شود. (تركنا بعضهم ...)
    2 شكسته شدن سدّ ذوالقرنين از نشانه هاى قيامت است . (اذا جاء وعد ربّى ... نفخ فى الصور )
    3 پيش از قيامت ، زمين توسط اقوامى به هرج و مرج كشيده مى شود. (تركنا... يموج ) هر چند با ظهور امام زمان عليه السلام اين هرج و مرج اصلاح مى شود.
    4 راه شناخت ، بيشتر به وسيله ى چشم و گوش است . آنان چشمشان در پرده بود و گوششان قدرت شنيدن حقّ را نداشت . و حقّ را نمى فهميدند، والاّ ذكر كه ديدنى نيست ! (اعينهم فى غطاء عن ذكرى )
    5 انسان شنوا به خاطر عناد، به جايى مى رسد كه توان شنيدن حقّ را ندارد. (لايستطيعون سمعا)
    6 دليل عرضه ى جهنّم بر كافران ، عملكرد و قساوت خودشان در دنياست . (عرضنا جهنّم ...الذّين كانت ... )
    (102) اءَفَحَسِبَ الَّذِينَ كَفَرُوَّاْ اءَن يَتَّخِذُواْ عِبَادِى مِن دُونِى اءَوْلِيَآءَ إِنَّآ اءَعْتَدْنَا جَهَنَّمَ لِلْكَفِرِينَ نُزُلاً
    ترجمه :
    آيا آنان كه كفر ورزيدند، پنداشتند كه بندگان مرا به جاى من به سرپرستى بگيرند؟ قطعا ما جهنّم را براى پذيرايى از كافران مهيّا كرده ايم .
    نكته ها
    O در اين آيات ، سيماى كافران چنين ترسيم شده است :
    الف : كوردلى ، (كانت اعينهم فى غطاء )
    ب : بندگى بندگان به جاى بندگى خدا، (يتخّذوا عبادى من دونى اولياء)
    ج : جهل و تعصّب ، (يحسبون انّهم يحسنون صنعا ) (آيه بعد)
    O كلمه ى ((نُزُل )) يا به معناى منزلگاه است و يا نخستين چيزى كه با آن از ميهمان پذيرايى مى شود.
    پيام ها :
    1 شرك و باورهاى مشركان ، خيالى بيش نيست . (اءفحسب )
    2 غير خدا، هر كه باشد، (دون الله )، مخلوق وبنده ى خداست . (عبادى ) چگونه مخلوق را به جاى خدا گرفته اند؟
    3 پذيرفتن ولايت غير خدا كفر است . (كفروا، من دونى اولياء )
    4 دوزخ هم اكنون موجود است و عذاب الهى جدّى وقطعى است . (انّا اعتدنا) للّه
    5 كيفر كفر، دوزخ است . (اعتدنا جهنّم للكافرين )
    (103) قُلْ هَلَ نُنَبِّئُكُم بِالاَْخْسَرِينَ اءَعْمَلاً
    ترجمه :
    بگو: آيا شما را خبر دهم كه زيانكارترين مردم كيست ؟
    (104) الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِى الْحَيَوةِ الدُّنْيَا وَهُمْ يَحْسَبُونَ اءَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً
    ترجمه :
    آنان كه در زندگى دنيا تلاششان گم و نابود مى شود، در حالى كه مى پندارند (همچنان ) كار شايسته و نيك انجام مى دهند.
    نكته ها
    O در روايات ، اين آيه به منكران ولايت اميرمؤ منان على عليه السلام (333) و كسانى كه در انجام حج ، امروز و فردا مى كنند(334) تفسير شده است .
    O حضرت على عليه السلام فرمود: مصداق آيه ، اهل كتابند كه در آغاز برحق بودند، سپس بدعت هايى در دين گذاشتند و گمان مى كردند كه كار نيكى انجام مى دهند. آنگاه فرمود: ((و ما اهل النهر منهم ببعيد))، نهروانيان دست كمى از آنان ندارند.(335)
    O امام حسين عليه السلام در دعاى عرفه مى فرمايد: خدايا خوبى هاى ما بدى است و حقيقت هاى ما ادّعايى بيش نيست .
    O همان گونه كه بهره مندى ها متفاوت و داراى درجاتى است ؛ دو برابر، چند برابر، ده برابر: (ضعف ، اضعاف ، عشرة امثالها) و گاهى هفت صد برابر، (فى كلّ سنبلةٍ ماءة حبّة )(336) و گاهى فوق تصوّر، (فلا تعلم نفسٌ ما اُخفى لهم ) (337)، ضرر و زيان ها نيز داراى مراحل و تفاوت هايى است :
    الف : گاهى معامله ى بدى است . (بئسما اشتروا )(338)
    ب : گاهى سودى ندارد. (فماربحت تجارتهم ) (339)
    ج : گاهى خسارت است . (اشتروا الضّلالة بالهدى )(340)
    د: گاهى غرق در زيان است . (لفى خسر) (341)
    ه‍: گاهى خسارت بزرگ و آشكار است . (خسرانا مبينا )(342)
    و: گاهى خسارت در تمام ابعاد است . (بالاءخسرين اعمالا) (343)
    O زيانكاران چند گروهند:
    الف : گروهى كه كار نيك نمى كنند.
    ب : گروهى كه براى دنيا كار مى كنند، نه آخرت .
    ج : گروهى كه كار مى كنند و مى دانند كه كارشان صحيح نيست .
    د: گروهى كه در زيانند و مى پندارند كه سود مى برند.
    سه گروه اوّل ، ممكن است با توبه به فكر اصلاح خود و جبران بيفتند، ولى گروه چهارم چون به فكر چاره نمى افتند، بدترين مردمند. مثل راهبان مسيحى كه خود را از لذّات حلال دنيا محروم مى كنند ومورد انتقاد انبيا نيز هستند، يا مثل زاهدنماهاى رياكار.
    O كسانى كه اعتقادات صحيحى ندارند و از پندارهاى باطل خود پيروى مى كنند، تنها در يك عمل خسارت نمى كنند، بلكه در همه ى برنامه ها زيان مى بينند. زيرا معيار ارزش هر كارى انگيزه درست آن است و قرآن نيز با تعابيرى همچون : (اءحسب ، يحسبون ، لا يحسبنّ، اءفحسبتم و... ) از حسابگرى هاى متّكى به خيال و پندار بى اساس ، انتقاد كرده است .
    پيام ها :
    1 پيامبر ماءمور بيان سود و زيان واقعى مردم است . (قل ... اعمالا)
    2 شيوه ى پرسش و پاسخ ، از بهترين روشهاى آموزش و تربيت است . (هل ... )
    3 انسان در معرض غفلت از سود و زيان خويش است . (هل ننبّئكم ...)
    4 هيچ عملى محو نمى شود، گرچه به نظر گم مى شود. (ضلّ سعيهم للّه )
    5 تكيه بر خيال نكنيم و واقع گرا باشيم . (يحسبون )
    (105) اءَوْلََّئِكَ الَّذِينَ كَفَرُواْ بَِايَا تِ رَبِّهِمْ وَلِقَآئِهِ فَحَبِطَتْ اءَعْمَ لُهُمْ فَلاَنُقِيمُ لَهُمْ يَوْمَ الْقِيَ مَةِ وَزْناً
    ترجمه :
    آنان ، كسانى اند كه به آيات پروردگارشان و ديدار او (در قيامت ) كفر ورزيدند، پس كارهايشان تباه ونابود شد. پس ما براى آنان در قيامت ، ميزانى برپا نخواهيم كرد، (چون كارشان وزن وارزشى ندارد تا نياز به ميزان باشد.)
    (106) ذَلِكَ جَزَآؤُهُمْ جَهَنَّمُ بِمَا كَفَرُواْ وَاتَّخَذُواْ ءَايَتِى وَرُسُلِى هُزُواً
    ترجمه :
    اين است كه كيفر آنان دوزخ است ، به خاطر كفرى كه ورزيدند و آيات من و فرستادگانم را به مسخره گرفتند.
    نكته ها
    O ((حَبط))، در لغت آن است كه شكم حيوان به خاطر خوردن گياه سمّى باد كند و آن را در معرض مرگ قرار دهد كه هر كس مى بيند، مى پندارد حيوانى سالم و پرگوشت است ، در حالى كه در شكم آن باد و خودش مسموم است . تباه شدن اعمال انسان را نيز از اين رو حبط مى گويند كه آنان توسط گناهان ، مسموم و توخالى و در معرض نابودى قرار گرفته اند.
    O مردم در قيامت سه گروهند:
    الف : گروهى كه از خوبى نياز به ميزان ندارند.
    ب : گروهى كه از بدى و شقاوت نياز به ميزان ندارند. (فلا نقيم لهم يوم القيامة وزنا )
    ج : گروهى متوسّط كه بايد عمل هايشان محاسبه گردد. (اما من ثقلت موازينه . فهو فى عيشة راضية . و امّا من خفّت موازينه . فامّه هاوية ) (344)
    پيام ها :
    1 كفر به خدا، سبب حبط اعمال مى شود و هر چه كه پوك شد، وزنى ندارد. (حبطت ، فلا نقيم لهم ... وزنا )
    2 حقّ، نزد خدا وزن دارد، ولى باطل پوچ و بى وزن است . (فلا نقيم ... وزنا)
    3 سرنوشت انسان در گرو اعمال خودش است . (جزائهم ... بما كفروا للّه )
    4 سرانجام كفرو مسخره كردن آيات ورسولان الهى ، دوزخ است . (بما كفروا و...)
    (107) إِنَّ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّلِحَتِ كَانَتْ لَهُمْ جَنَّتُ الْفِرْدَوْسِ نُزُلاً
    ترجمه :
    يقينا آنان كه ايمان آوردند و كارهاى شايسته كردند، بهشت برين برايشان منزلگاه پذيرايى است .
    (108) خَلِدِينَ فِيهَا لاَ يَبْغُونَ عَنْهَا حِوَلاً
    ترجمه :
    همواره در آن جاودانه اند ودرخواست دگرگونى وجابه جايى نمى كنند.
    نكته ها
    O پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: بهشت صد درجه دارد كه بهترين آنها ((فردوس )) است . هرگاه دعا مى كنيد، از خداوند فردوس ‍ بخواهيد.(345)
    پيام ها :
    1 ايمان و عمل صالح ، شرط دريافت نعمت هاى بهشتى است . (آمنوا و عملوا الصالحات كانت لهم ... )
    2 در تربيت ، هشدار در كنار بشارت و پاداش در مقابل عذاب لازم است . در چند آيه ى قبل ، وسيله ى پذيرايى از كافران دوزخ بود، (اعتدنا جهنّم للكافرين نُزلا) و در اينجا فردوس وسيله ى پذيرايى از مؤ منان است . (الفردوس نزلا )
    3 انسان در هر جا به مدّت طولانى ساكن شود، خسته مى شود واگر جاى بهترى ببيند، آرزوى انتقال به آنجا را دارد، ولى با وجود جاودانگى بهشت ، هرگز بهشتيان آرزوى انتقال از آن را ندارند. (لا يبغون عنها حولا)
    (109) قُل لَّوْ كَانَ الْبَحْرُ مِدَاداً لِّكَلِمَتِ رَبِّى لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ اءَن تَنفَدَ كَلِمَتُ رَبِّى وَلَوْ جِئْنَا بِمِثْلِهِ مَدَداً
    ترجمه :
    بگو: اگر دريا براى (نوشتن ) كلمات پروردگارم مركب شود، پيش از آنكه كلمات پروردگارم پايان پذيرد، دريا پايان مى پذيرد، هر چند درياى ديگرى همانند را به كمك آن آوريم .
    نكته ها
    O ((مداد)) به جوهرى گفته مى شود كه در دوات ريخته مى شود و وسيله ى كشيدن قلم روى كاغذ مى گردد و قلم را در نوشتن مدد مى كند.
    O ((كلمات ربّ))، يا وعده ها وآفريده هاست ويا حكمت ها ومفاهيم ، ويا وحى وهرچه نشانى از خدا دارد. پس هر ذرّه وهر اتم وهر سلّول ، يكى از كلمات ربّ است .
    پيام ها :
    1 نشانه هاى الهى ، بى نهايت است وانسان حتّى از شمارش و نگارش آنها نيز ناتوان است . (لنفد البحر قبل ان تنفد)
    2 هر پديده اى نشانه وكلمه اى از پروردگار و در مسير رشد و تربيت انسان است . (كلمات ربّى )
    (110) قُلْ إِنَّمَآ اءَنَا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ يُوحَى إِلَىَّ اءَنَّمَآ إِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَ حِدٌ فَمَن كَانَ يَرْجُواْ لِقَآءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صَلِحاً وَلاَ يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ اءَحَداً
    ترجمه :
    بگو: همانا من بشرى همچون شمايم (جز اينكه ) به من وحى مى شود كه خداى شما خداى يگانه است . پس هر كه به ديدار پروردگارش (در قيامت و به دريافت الطاف او) اميد و ايمان دارد، كارى شايسته انجام دهد. و هيچ كس رادر عبادت پروردگارش شريك نسازد.
    نكته ها
    O در اين آيه هم توحيد، (الهٌ واحد ) هم نبوّت ، (يُوحى الىّ) و هم معاد، (لقاء ربّه ) هم اميد به رحمت الهى ، (يرجوا) هم تلاش در رسيدن به آن ، (فليَعمل ) و هم اخلاص در عمل (لايُشرك ) آمده است . از اين جهت پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: اگر تنها آيه ى آخر سوره ى كهف بر امّت من نازل مى شد، براى آنان كافى بود.(346)
    O در روايات بسيارى در ذيل اين آيه ، از اهميّت اخلاص و خطر ريا و شرك خفىّ، سخن به ميان آمده است .
    O امام رضا عليه السلام ماءمون را در حال وضو گرفتن ديد كه غلامش روى دست او آب مى ريزد، امام با تلاوت جمله ى (ولا يشرك بعبادة ربّه احدا ) به او فهماند كه در وضو و كارهاى عبادى ، كمك گرفتن شرك ، و موجب بطلان عمل است .(347)
    O در حديث آمده است : هر كس هنگام خوابيدن اين آيه را بخواند، هر ساعتى كه بخواهد از خواب بيدار مى شود.(348)
    پيام ها :
    1 نبايد خود را بيش از آنچه هستيم معرّفى كنيم ، پيامبران خود را بشر مى دانستند. (اءنا بشر مثلكم )
    2 شرط نبوّت ، انسان بودن است تا پيامبر در عمل نيز الگوى ديگر انسان ها باشد. (اءنا بشر مثلكم )
    3 رهبران الهى بايد جلو غُلوّ و مبالغه ها را بگيرند. (اءنا بشر مثلكم ) للّه
    4 براى كار خدايى كردن ، حتّى اميد به پاداش الهى كافى است گرچه يقين نباشد. (فمن كان يرجوا... فليعمل )
    5 اميد در انسان بايد به صورت يك حالت دائمى و پيوسته باشد، نه لحظه اى . (فمن كان يرجوا)
    6 اميد بدون عمل ، كارساز نيست . (يرجوا، فليعمل )
    7 مرگ براى همه حتمى است ، امّا ارزشمندتر آن است كه انسان آرزوى ملاقات با خدا را داشته باشد. (يرجوا لقاء ربّه )
    8 ارزش كارها در سه جهت است : اصل كار، انجام دهنده ى كار، نيّت وهدف . در اين آيه هر سه آمده است . (عملا صالحا، من كان يرجوا، و لايشرك بعبادة ربّه )
    9 شرك ، به هر نحوى باشد ممنوع است . (لايشرك بعبادة ربّه احدا) للّه
    10 اين آيه ، هم توحيد در الوهيّت را بيان مى كند، (الهكم اله واحد ) هم توحيد در ربوبيّت و عبادت را. (لا يشرك بعبادة ربّه احدا)
    6/12 تصحيح شده
    سيماى سوره مريم
    سوره مريم نوزدهمين سوره ى قرآن ، داراى نود و هشت آيه و در مكّه نازل شده است .(349)
    محتواى سوره را همچون ساير سوره هاى مكّى ، مسائل مربوط به قيامت و سرنوشت مجرمان و پاداش نيكوكاران و قسمتى از سرگذشت زكريّا و مريم و عيسى بن مريم و يحيى و ابراهيم و اسماعيل و ادريس عليهم السلام تشكيل داده است .
    در تفسير الميزان مى خوانيم : خداوند در دو آيه ى آخر اين سوره مى فرمايد: هدف ما از نزول اين سوره ، بشارت و انذار است و اين هدف در قالب زيباى داستان زندگى پيامبران آمده است .
    نام مريم 34 بار در قرآن آمده است و خداوند نام هيچ زنى را با اسم خاص در قرآن ذكر نكرده ، جز مريم و تنها سوره اى كه به نام يك زن در قرآن ناميده شده ، همين سوره مريم است .
    در فضيلت تلاوت اين سوره آمده است كه هر كس مداومت به خواندن اين سوره كند، از دنيا نمى رود مگر آنكه خداوند او را از نظر جان و مال و فرزند بى نياز كند.(350) البتّه شكى نيست با عمل به محتواى اين سوره انسان خود را از ديگران بى نياز خواهد ديد.
    بِسْمِ اللّه الرَّحْمنِ الرَّحِيِمْ
    به نام خداوند بخشنده مهربان
    (1) كَّهيعَّصَّ (2) ذِكْرُ رَحْمَتِ رَبِّكَ عَبْدَهُ زَكَرِيَّآ
    ترجمه :
    كاف ،ها، يا، عين ، صاد. (در اين سوره ) يادى از لطف پروردگارت نسبت به بنده اش زكريّا (به ميان آمده است ).
    (3) إِذْ نَادَى رَبَّهُ نِدَآءً خَفِيّاً
    ترجمه :
    زمانى كه پروردگارش را با ندايى پنهان خواند.
    نكته ها
    O ((كهيعص ))، از حروف مقطّعه قرآن است كه در آن اسرار و رموزى نهفته ودر برخى دعاها خداوند را به اين حروف سوگند مى دهيم ومى گوييم : ((بحقّ كهيعص )) چنانكه حضرت على عليه السلام در دعايى فرمودند: ((اللهم نسئلك يا كاف ها يا عين صاد)).(351)
    O ((نداء)) به معناى خواندن با صداى فرياد است و ((خَفيّا)) به معناى پنهانى است نه آهسته ، چون چنين ندايى آهسته نمى شود، ولى پنهانى مى شود.(352) شايد دعاى پنهانى زكريّا به خاطر استهزاى مردم باشد كه نگويند چرا اين پيرمرد از خداوند فرزند مى خواهد. (نداء خفيّا)
    O در حديث آمده است : ((خير الدّعا الخفىّ)) بهترين دعا، دعايى است كه پنهانى باشد.(353)
    O نام ((زكريّا)) هفت مرتبه در قرآن آمده است ، او از انبياى بنى اسرائيل و از فرزندان هارون ، برادر موسى است .
    پيام ها :
    1 يادآورى نعمت هاى ويژه ى خداوند، عامل محبّت الهى است . (ذكر رحمت ربّك للّه )
    2 ياد اولياى خدا يك ارزش است . (ذكر... زكريّا)
    3 عبادت ودعا، زمينه ى دريافت رحمت است . (رحمت ربّك ... اذ نادى ربّه للّه )
    4 از نقش دعا در تحوّلات زندگى بشر غافل نشويم . (اذ نادى ) پيامبران نيز براى حل مشكلات خويش به دعا روى مى آورند.
    5 مؤ من هرگز احساس تنهايى نمى كند. (اذ نادى ربّه )
    6 اگر خداوند بخواهد نداى مخفى بندگان خالص را براى تاريخ علنى مى كند. (نداء خفيّا)
    7 دعاى پنهانى با ارزش تر است ، چون به اخلاص نزديك تر است . (نداء خفيّا )
    (4) قَالَ رَبِّ إِنِّى وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّى وَاشْتَعَلَ الرَّاءْسُ شَيْباً وَلَمْ اءَكُن بِدُعَآئِكَ رَبِّ شَقِيّاً
    ترجمه :
    (زكريّا) گفت : پروردگارا! همانا استخوانم سست شده ، و (موى ) سرم از شعله ى پيرى ، سفيد شده است و پروردگارا! من هرگز در دعاى تو (از اجابت ) محروم نبوده ام .
    (5) وَإِنِّى خِفْتُ الْمَوَلِىَ مِن وَرَآءِى وَكَانَتِ امْرَاءَتِى عَاقِراً فَهَبْ لِى مِن لَّدُنكَ وَلِيّاً
    ترجمه :
    و همانا من براى پس از (مرگ ) خود، از بستگانم بيمناكم و همسرم نازا بوده است ، پس از جانب خود جانشينى (فرزندى ) به من عطا فرما.
    نكته ها
    O ((عاقِر)) به مرد يا زنى گفته مى شود كه از او فرزندى به عمل نمى آيد. ((اشتعال )) به معناى زبانه كشيدن آتش و انتشار آن است . بنابراين ، جمله ى (واشتعل الرّاءس ) يعنى سفيدى موها در سر من ، مثل آتش شعله كشيده و منتشر شده است .
    O با توجّه به آيه 38 آل عمران ، كه دعاى زكريّا را چنين نقل مى كند: (ربّ هب لى من لدنك ذرّية طيّبة ) معلوم مى شود كه مراد از (وليّا) در اين آيه ، فرزند صالحى است كه جانشين پدر باشد.
    O در دعا، گاهى رابطه ى بنده و خدا به قدرى تنگاتنگ مى شود كه به جاى ((يا ربّ))، ((ربّ)) مى گويد.(354)
    O امام صادق عليه السلام فرمود: نگرانى زكريّا از عمو وپسر عموهايش بود.(355)
    پيام ها :
    1 در دعا از كلمه ى ((ربّ)) استمداد بجوييم ، (ربّ... ربّ... ربّ ) از ضعف هاى خود بگوييم ، (واشتعل الراءس شيبا) نعمت ها و الطاف خدا را ذكر كنيم . (ولم اكن بدعائك ربّ شقيّا ) آنگاه حاجت خود را به زبان آوريم . (فهب لى من لدنك وليّا)
    2 پايه ى بدن آدمى استخوان است و ضعف استخوان ، ضعف تمام بدن را به دنبال دارد. (وهن العظم )
    3 مؤ من ، هرگز از رحمت خدا ماءيوس نمى شود. (زكريّا در پيرى از خداوند فرزند مى خواهد) (ربّ انّى وهن العظم ... لم اكن بدعائك ربّ شقيّا)
    4 انسان ماءيوس ، بدبخت وشقى است . (ولم اكن بدعائك ربّ شقيّا ) حتّى در سخت ترين شرايط، در دل مردان خدا ياءس راه ندارد.
    5 مردان خدا، از وارث بد مى ترسند. (خفت الموالى من ورائى )
    6 در بينش الهى ، اراده خداوند بر عوامل طبيعى حاكم است . (هب لى من لدنك للّه )
    7 با اينكه خداوند حاجات انسان را مى داند، امّا در دعا و ناله ، بركاتى مانند آرامش روحى ، تواضع و عبوديّت دعاكننده و مدح و ستايش خداوند نهفته است . (انّى وهن العظم ... هب لى من لدنك وليّا)
    8 فرزند، هبه ى آسمانى از جانب خداوند است . (فهب لى من لدنك )
    9 نه همسر نازا را رها كنيد و نه اميد خود را از دست بدهيد. (كانت امراءتى عاقرا... هب لى من لدنك وليّا)
    10 علاقه به جاودانگى و خلود، در فطرت بشر وجود دارد و انسان دوست ندارد فراموش شده و اَبتر باشد. (هب لى من لدنك وليّا )
    11 گرچه يكى از نگرانى هاى انسان ، بى فرزند بودن است (خفت ) للّه ، ولى اولياى خدا فرزند را بيشتر براى تداوم اهداف معنوى خود مى خواهند. (وليّا )
    (6) يَرِثُنِى وَيَرِثُ مِنْ ءَالِ يَعْقُوبَ وَاجْعَلْهُ رَبِّ رَضِيّاً
    ترجمه :
    (خداوندا! به من جانشينى عطا كن ) كه وارث من و دودمان يعقوب باشد و پروردگارا! او را پسنديده قرار ده .
    (7) يَزَكَرِيَّآ إِنَّا نُبَشِّرُكَ بِغُلَمٍ اسْمُهُ يَحْيَى لَمْنَجْعَل لَّهُ مِن قَبْلُ سَمِيّاً
    ترجمه :
    (خداوند فرمود:) اى زكريّا! ما تو را بشارت مى دهيم به پسرى كه نامش يحيى است (و) قبلا همنامى براى او قرار نداده ايم .
    (8) قَالَ رَبِّ اءَنَّى يَكُونُ لِى غُلَمٌ وَكَانَتِ امْرَاءَتِى عَاقِراً وَقَدْ بَلَغْتُ مِنَ الْكِبَرِ عِتِيّاً
    ترجمه :
    (زكريّا) گفت : پروردگارا! چگونه براى من پسرى باشد در حالى كه همسرم نازاست و من از پيرى ، ناتوان شده ام ؟
    نكته ها
    O در آيات قرآن ، گاهى مراد از ارث ، علم است : (و اورثنا بنى اسرائيل الكتاب )(356) و گاهى حكومت : (و ورث سليمان داود) (357) ولى هر جا كه دليل خاصى نباشد، مراد از ارث ، مال است . چنانكه در اين آيات ، مراد از (يرثنى )، فرزندى است كه از پدر ارث مى برد.(358)
    O پيامبر صلى الله عليه و آله فرمودند: ميراث خداوند از بنده ى مؤ من ، فرزند صالحى است كه پس از مرگ او، خدا را عبادت كند، آنگاه اين آيه را تلاوت فرمودند.(359)
    O كلمه ى ((رَضى )) هم به معناى مرضىّ خداوند است و هم به معناى محبوب مردم . مقام رضايت خدا از انسان و انسان از خدا، بالاترين مقام ها و فوز عظيم است .
    O جمله ى ((مِن قبل سَميّا)) يا به معناى آن است كه نام يحيى بى سابقه است و يا آنكه ويژگى هاى شخصيّتى او سابقه ندارد.
    O ((عِتيّا)) به معناى از حدّ گذشتن است و درباره ى كسى گفته مى شود كه در اثر پيرى ، اندامش خشكيده باشد.
    O سؤ ال زكريّا كه گفت : (انّى يكون لى غلام ) به اين معناست كه آيا من و همسرم نيز جوان مى شويم يا در همين حالت پيرى بچه دار مى شويم .(360) آرى ، دانش انبيا نيز محدود است و تعجّب از چيزى ، با مقام نبوّت آنان منافاتى ندارد.
    O امام باقر عليه السلام فرمودند: ميان بشارت به فرزند و تولّد حضرت يحيى ، پنج سال فاصله شد.(361)
    پيام ها :
    1 قداست نبوّت با خواسته هاى فطرى و غريزى ، همچون فرزندخواهى منافاتى ندارد. (يرثنى )
    2 دنبال كردن خط انبيا يك ارزش معنوى است . (يرثنى )
    3 انبيا هم مثل افراد عادّى ارث مى گذارند. (يرثنى )
    4 مردان خدا حتّى در نيازهاى مادّى خود، به ارزشهاى معنوى نيز توجّه دارند. (يرثنى ... رضيّا)
    5 اگر اولاد مورد رضايت خدا باشد نعمت است . (و اجعله ربّ رضيّا )
    6 براى صلاح و خوبى فرزند، حتّى قبل از انعقاد نطفه ، بايد دعا كرد. (و اجعله ربّ رضيّا)
    7 از خداوند، فرزند صالح بخواهيم . (واجعله ربّ رضيّا )
    8 نام گذارى را ساده ننگريم ، بعضى از نامها از جانب خدا نازل شده است . (نبشِّرك بغلام اسمه يحيى ) (نام ، نشانه ى عقايد، فرهنگ ، علاقه ها، وابستگى ها، اهداف ، آرمان ها و ديدگاه هاى انسان است .)
    9 مردان و زنان نازا، از لطف الهى ماءيوس نباشند. (انّا نبشّرك بغلام ... عاقرا... عتيّا )
    10 پسر يا دختر بودن فرزند، به دست خداست . (نبشّرك بغلام )
    (9) قَالَ كَذَلِكَ قَالَ رَبُّكَ هُوَ عَلَىَّ هَيِّنٌ وَقَدْ خَلَقْتُكَ مِن قَبْلُ وَلَمْ تَكُ شَيْئاً
    ترجمه :
    (زكريّا) چنين گفت : امّا پروردگارت فرمود: اين كار بر من آسان است ، (زيرا) پيش از اين من تو را آفريدم در حالى كه چيزى نبودى .
    (10) قَالَ رَبِّ اجْعَل لِّى ءَايَةً قَالَ ءَايَتُكَ اءَلا تُكَلِّمَ النَّاسَ ثَلَثَ لَيَالٍ سَوِيّاً
    ترجمه :
    (زكريّا) گفت : پروردگارا! براى من نشانه اى قرار ده . (خداوند) فرمود: نشانه ى تو اين است كه سه شبانه روز قدرت سخن گفتن با مردم را نخواهى داشت ، (با اينكه سالم هستى .)
    نكته ها
    O خداوند بر هر چيزى قادر و هر كارى براى او آسان است . چنانكه در اين آيه مى فرمايد: (هو علىّ هيّن ) اين كار بر من آسان است . در آيه ى 22 حديد و 7 تغابن نيز مى خوانيم : (ذلك على اللّه يسير) در آيه ى 20 و 106 بقره نيز آمده است : (انّ اللّه على كلّ شيى ء قدير ) در آيه ى 45 كهف نيز مى فرمايد: (و كان اللّه على كلّ شيى ء مقتدرا) خداوند بر همه چيز تواناست .
    O گاهى مراد از شب در عرف عرب ، شبانه روز است .(362) لذا در آيه ى 41 آل عمران مى خوانيم : (ثلاثة ايّام ) و در اينجا مى فرمايد: ((ثلاث ليال )) و اين به خاطر آن است كه گاهى شب و روز به جاى يكديگر ذكر مى شوند.
    O در تفاسير مجمع البيان و طبرى والميزان ، درباره ى حضرت زكريّا آمده است : هنگام تلاوت آيات الهى و ذكر خدا، زبانش باز مى شد، ولى هنگام گفتگو با مردم زبانش ‍ بند مى آمد.
    O حضرت زكريّا براى تميز بين حقّ و باطل ، بين وحى الهى و توهّمات شيطانى ، از خداوند طلبِ نشانه كرد.(363)
    پيام ها :
    1 قوانين طبيعى وعلل مادّى ، هرگز قدرت خدا را محدود نمى كند. (هو علىّ هيّن )
    2 تفكّر در خلقت و پديده ها، هر شك و ترديدى در قدرت خدا را برطرف مى كند. (خلقتك ... و لم تك شيئا )
    3 انبيا در فكر رسيدن به مراحل بالاترى از يقين بودند. ابراهيم از خدا نشانه مى خواهد كه (ليطمئنّ قلبى ) (364) زكريّا نيز از خداوند نشانه اى خاص درخواست مى كند. (اجعل لى آية )
    4 تمام حركات ما با اراده ى الهى است ، اگر او نخواهد با سلامتى كامل هم قدرت سخن نداريم . (لا تكلّم الناس )
    (11) فَخَرَجَ عَلَى قَوْمِهِ مِنَ الْمِحْرَابِ فَاءَوْحَى إِلَيْهِمْ اءَن سَبِّحُواْ بُكْرَةً وَ عَشِيّاً
    ترجمه :
    پس (زكريّا) از محراب عبادت به سوى مردم خارج شد، آنگاه به آنان اشاره كرد كه در صبح و شام خدا را تسبيح گوييد.
    نكته ها
    O ((بُكرة )) به زمان ميان طلوع فجر تا طلوع خورشيد گفته مى شود و ((عَشيّا)) يا به فاصله ظهر تا غروب و يا به آخر روز گفته مى شود.
    O ((محراب )) را محراب گويند، چون محل جنگ با شيطان و وسوسه هايى است كه مانع تمركز فكر انسان مى شود. شايد محراب هاى بنى اسرائيل همان مسجدهايى بوده است كه مردم آنجا را براى عبادت انتخاب كرده و در آن عبادت مى كردند.
    O به گفته طبرسى و فخررازى ، مراد از تسبيح در اين آيه ، نماز است ، زيرا نماز مشتمل بر تسبيح است .
    پيام ها :
    1 در تبليغ ، هموطن بودن مبلّغ اولويّت دارد. (فخرج على قومه )
    2 مردان خدا، مكان خاصّى را براى عبادات خود قرار مى دهند. (المحراب للّه )
    3 كسى كه مردم را به عبادت دعوت مى كند، بايد خود نيز اهل عبادت باشد. (فخرج على قومه من المحراب فاوحى اليهم )
    4 با هر وسيله اى بايد تبليغ كرد. (آنجا كه زبان زكريّا بند مى آيد، با اشاره به مردم سفارش مى كند كه خدا را تسبيح كنيد.) (فاوحى اليهم )
    5 وظيفه ى انبيا، دعوت مردم به عبادت است . (فاوحى اليهم ان سبّحوا) للّه
    6 فرزنددار شدن پيرمرد از همسر نازا، نشانه ى منزّه بودن خداوند از هرگونه كاستى و ناتوانى است . (سبّحوا )
    7 عبادت زمانى ارزش دارد كه دائمى باشد، نه مقطعى و موسمى . (بكرة و عشيّا)
    8 از بهترين اوقات عبادت ، اوّل صبح و اوّل شب است . (بكرة و عشيّا )
    (12) يَيَحْيَى خُذِ الْكِتَبَ بِقُوَّةٍ وَءَاتَيْنَهُ الْحُكْمَ صَبِيّاً
    ترجمه :
    اى يحيى ! كتاب (خدا) را با قدرت بگير و در كودكى به او حكمت (ونبوّت ) داديم .
    (13) وَحَنَاناً مّن لَّدُنَّا وَزَكَوةً وَكَانَ تَقِيّاً
    ترجمه :
    و نيز از جانب خود، مهربانى و پاكى به او داديم و او تقواپيشه بود.
    نكته ها
    O ((حكم )) به معناى علم و فهم (365) و قدرت قضاوت (366) آمده است و در تفسير الميزان مى خوانيم : مراد از ((حكم ))، علم به معارف الهى و كنار رفتن پرده ى غيب است .
    O سه نفر در كودكى به نبوّت رسيدند: سليمان ، عيسى و يحيى عليهم السلام و سه نفر نيز در كودكى به امامت رسيدند: امام جواد و امام هادى وامام مهدى عليهم السلام (367)
    O برخى گفته اند: يحيى عليه السلام در كتاب عهد جديد، يوحنّا ناميده شده است .
    O شايد مراد از كتاب آسمانى در اينجا، تورات باشد. زيرا كتاب ديگرى كه بر حضرت يحيى نازل شده باشد، شناخته شده نيست .
    O در آيات 63 و 93 سوره ى بقره نيز اين فرمان آمده است كه كتاب آسمانى را با قدرت بگيريد.
    O ((حنان )) به معناى شفقت ومهربانى است . راءفت خدا به يحيى وعشق او به خدا، مهر مردم به يحيى و محبّت يحيى به مردم ، پرتو ((حنانا من لدنّا))ى الهى است .
    O راه خدا همه چيزش رحمت است : خداى آن رحمان ، پيامبرش (رحمة للعالمين ) (368) و(حنانا من لّدنّا )، كتابش ‍ (رحمة للعالمين ) (369) ومردمش (رحماء بينهم )(370) است .
    O ((زكات )) به معناى صدقه ، رشد، پاكى از گناه و بركت آمده است . يحيى براى حضرت زكريّا، هديه اى مبارك و نمونه ى انسان پاك و رشد يافته بود.
    پيام ها :
    1 رهبر بايد در تحقّق بخشيدن به اهداف كتاب آسمانى ، صلابت داشته باشد. (يا يحيى خُذ الكتاب بقوّة )
    2 حفظ دين و اجراى احكام ، به قاطعيّت و قدرت نياز دارد. (خُذ الكتاب بقوّة للّه )
    3 ديندارى بايد با قدرت و جدّيت باشد. (خُذ الكتاب بقوّة )
    4 اگر خدا بخواهد، طفل را هم به مقام نبوّت مى رساند. (آتيناه الحكم صبيّاللّه )
    5 لازمه ى تبليغ و تربيت ، راءفت ، محبّت و پاكى است . (و حنانا و زكوة )
    6 سرچشمه ى راءفت و مودّت ، خداوند است . (من لّدنّا )
    7 روحيّه ى راءفت و عطوفت براى انسان ارزش است . (حنانا)
    8 تقوايى ارزش دارد كه هميشگى و خصلت انسان باشد. (كان تقيّا )
    9 تقوا به معناى انزوا و خشن بودن نيست ، بلكه همراه مردم بودن با مهربانى و محبّت است . (حنانا... كان تقيّا)
    10 تقوا زمينه ى رشد و محبوبيّت است . (حنانا... زكوة ... كان تقيّا )
    (14) وَبَرّاً بِوَ لِدَيْهِ وَلَمْ يَكُن جَبَّاراً عَصِيّاً
    ترجمه :
    و نسبت به پدر ومادرش نيكوكار بود و (نسبت به مردم ، زورگويى ) سركش و نافرمان نبود.
    (15) وَسَلَمٌ عَلَيْهِ يَوْمَ وُلِدَ وَيَوْمَ يَمُوتُ وَيَوْمَ يُبْعَثُ حَيّاً
    ترجمه :
    next page

    fehrest page


    back page

  5. #55
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    next page

    fehrest page


    back page

    (16) وَاذْكُرْ فِى الْكِتَبِ مَرْيَمَ إِذ انتَبَذَتْ مِنْ اءَهْلِهَا مَكَاناً شَرْقِيّاً
    ترجمه :
    و در اين كتاب ، مريم را ياد كن ، هنگامى كه از خاندانش جدا شد و در مكانى شرقى قرار گرفت .
    (17) فَاتَّخَذَتْ مِن دُونِهِمْ حِجَاباً فَاءَرْسَلْنَآ إِلَيْهَا رُوحَنَا فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَراً سَوِيّاً
    ترجمه :
    آنگاه دور از ديگران براى خود پرده اى قرارداد، در اين هنگام ما روح خود (روح القدس ) را به سوى او فرستاديم ، پس به شكل انسانى راست قامت بر او نمايان شد.
    نكته ها
    O رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: مريم يكى از چهار زن نمونه است .(374)
    O ((نَبذ)) به معناى دور افكندن چيزى از روى بى اعتنايى به آن است و ((انتباذ)) به گوشه گيرى كردن از مردم گفته مى شود. از آنجا كه مريم وقف مسجدالاقصى شده بود، لذا گوشه اى در شرق مسجد را براى خود برگزيده بود.
    پيام ها :
    1 يكى از وظايف رهبران دينى ، بزرگداشت پاكان تاريخ است . (واذكر ...للّه )
    2 تاريخ زنان قهرمان نيز همچون تاريخ مردان بزرگ بايد زنده نگه داشته شود. (واذكر فى الكتاب مريم ) ، (واذكر فى الكتاب ابراهيم للّه )(375)
    3 براى عبادت ، مكان خلوتى را انتخاب كنيم . (فاتّخذت من دونهم حجابا)
    4 عبادت ، زمينه ى نزول الطاف الهى است (فاتّخذت فارسلنا )
    5 جدا كردن وآويختن پرده در جايى كه بانوان عبادت مى كنند، يك ارزش است . (فاتخذت من دونهم حجابا) مريم براى عبادت در گوشه اى از مسجد، پرده اى آويخته بود.
    6 جبرئيل نزد خداوند مقام والايى دارد. (روحنا )
    7 فرشتگان مى توانند بدون آنكه تغيير ماهيّت دهند، به شكلى در آيند كه انسان آنها را ببيند. (فتمثّل لها بشرا)
    8 گاهى براى انجام برخى ماءموريت ها بايد چهره عوض كرد. (فتمثّل لها )
    9 تربيت بايد گام به گام باشد. خداوند ابتدا داستان تولّد يحيى را از پدر و مادرى پير نقل كرد، سپس تولّد عيسى را بدون پدر بيان فرمود. (فتمثّل لها)
    10 جبرئيل نزد غير انبيا نيز مى رود. (فتمثّل لها )
    11 زن ، مى تواند به مقامى برسد كه فرشته با او تماس بگيرد. (فتمثّل لها)
    12 قدرت و اراده ى خداوند، در چهارچوب وسايل و علل محدود نيست ، بلكه بر آنها غالب است . (ارسلنا اليها روحنا فتمثّل لها بشرا )
    (18) قَالَتْ إِنِّى اءَعُوذُ بِالرَّحْمَنِ مِنكَ إِن كُنتَ تَقِيّاً
    ترجمه :
    (مريم به آن فرشته ) گفت : همانا من از تو به خداى رحمان پناه مى برم ، اگر پرهيزكارى (از من دور شو).
    (19) قَالَ إِنَّمَآ اءَنَاْ رَسُولُ رَبِّكِ لاَِهَبَ لَكِ غُلَماً زَكِيّاً
    ترجمه :
    (فرشته ) گفت : همانا من فرستاده ى پروردگار توام (و آمده ام ) تا پسرى پاكيزه به تو بخشم .
    (20) قَالَتْ اءَنَّى يَكُونُ لِى غُلَمٌ وَلَمْ يَمْسَسْنِى بَشَرٌ وَلَمْ اءَكُ بَغِيّاً
    ترجمه :
    (مريم ) گفت : چگونه ممكن است براى من فرزندى باشد؟ در حالى كه نه بشرى با من تماس گرفته و نه من بدكاره بوده ام .
    نكته ها
    O ((زَكىّ))، ز ريشه ى ((زكوة )) به معناى طهارت ، نموّ و بركت است و ((بَغيّا)) در اينجا به معناى زناكار است .
    O در اين سوره ، بارها به مساءله هبه كردن فرزند از طرف خداوند اشاره شده است : در آيه ى 19، هبه ى عيسى به مريم و در آيه ى 49، هبه ى اسحاق و يعقوب به ابراهيم و در آيه ى 53، هبه ى هارون به موسى و در آيه ى 7، بشارت فرزند به زكريّا مطرح شده است .
    پيام ها :
    1 افراد پاكدامن با احساس احتمال گناه به خود مى لرزند و به خدا پناه مى برند. (قالت انّى اعوذ ... )
    2 بهترين پناهگاه ، رحمت الهى است . (اعوذ بالرحمن )
    3 استعاذه و پناه بردن به خداى متعال ، يكى از سفارش هاى خداوند به انبيا و سيره ى پيامبران و اولياى الهى است .(376) (اعوذ بالرحمن )
    4 به حريم افراد، نبايد سرزده وارد شد. (اعوذ بالرحمن منك )
    5 خلوت كردن زن با مرد اجنبى خطرناك است . (انّى اعوذ بالرحمن منك للّه )
    6 در نهى از منكر، از غيرت دينى افراد استفاده كنيد. (ان كنت تقيّا)
    7 تقوا، راه پاكدامنى وعامل بازدارنده از گناه است . (ان كنت تقيّا )
    8 معرّفى خود براى رفع تهمت و نگرانى مردم ، لازم است . (انّما انا رسول ربّك )
    9 فرشتگان تنها ماءمور ابلاغ وحى الهى نيستند، بلكه واسطه ى افعال آنان نيز هستند. (رسول ربّك لاَهب لك غلاما )
    10 فرزند داشتن ارزش ولى بالاتر از آن پاكى فرزند است . (لاَهب لك غلاما زكيّا)
    11 زنا عملى منفور در تمام اديان آسمانى است . (ولم اَك بغيّا )
    (21) قَالَ كَذَلِكِ قَالَ رَبُّكِ هُوَ عَلَىَّ هَيِّنٌ وَلِنَجْعَلَهُ ءَايَةً لِّلنَّاسِ وَرَحْمَةً مِّنَّا وَكَانَ اءَمْراً مَّقْضِيّاً
    ترجمه :
    (فرشته ى الهى ) گفت : مطلب همين است . پروردگارت فرمود: اين كار بر من آسان است (كه پسرى بدون پدر به تو عطا كنم ) و تا او را براى مردم نشانه و رحمتى از خود قرار دهيم و اين كارى است شدنى و قطعى .
    (22) فَحَمَلَتْهُ فَانتَبَذَتْ بِهِ مَكَاناً قَصِيّاً
    ترجمه :
    پس مريم (به عيسى ) باردار شد و با وى در مكانى دور خلوت گزيد.
    (23) فَاءَجَآءَهَا الْمَخَاضُ إِلَى جِذْعِالنَّخْلَةِ قَالَتْ يَلَيْتَنِى مِتُّ قَبْلَ هَذَا وَ كُنتُ نَسْياً مَنْسِيّاً
    ترجمه :
    آنگاه درد زايمان او را به سوى تنه ى درخت خرمايى كشاند (تا تكيه دهد. از شدّت ناراحتى ) گفت : اى كاش پيش از اين مرده و فراموش شده بودم .
    نكته ها
    O فرشته ى الهى ، در قياقه ى بشرى نزد مريم ظاهر شد، به او دميد و او حامله شد. آنگاه مريم به خاطر نگرانى از تهمت كسانى كه توجيه نبودند و يا براى اينكه زن باردار بيشتر نياز به آرامش و فضاى آرام دارد، به مكان دورى رفت .
    درباره ى آن مكان و چگونگى باردار شدن مريم و اوّلين كسى كه از اين ماجرا با خبر شد، در تفاسير سخن فراوان است ، ولى چون قرآن در اين موارد چيزى نفرموده است ما نيز بحثى نداريم ، زيرا اين اطلاعات در رشد فهم ما نقشى ندارد.
    O گاهى بهترين برگزيده هاى خداوند، بيشترين سختى ها را كشيده اند. برخى از مشكلات و سختى هايى كه حضرت مريم تحمل كرد عبارت است از:
    الف : تهمت و سوء ظنّ مردم
    ب : باردارى و زايمان در تنهايى و غربت
    ج : نداشتن محل استراحت و پناه بردن به كنار درخت خرما
    د: نگه دارى كودك بدون پدر با آن برخوردها و نگاه هاى بد مردم
    پيام ها :
    1 خداوند، حاكم بر اسباب و علل طبيعى است . (هو علىّ هيّن )
    2 چگونگى تولّد عيسى ، اوّلين معجزه ى آن حضرت است . (و لنجعله آية للناس )
    3 انجام كارهاى خارق العاده و معجزه ، از شئون ربوبيّت خداوند و در مسير تربيت انسان است . (ربّك )
    4 وجود عيسى رحمت است . كسى كه وجودش ايمان به خدا را در انسان ها زنده كند و كارش ارشاد و هدايت مردم باشد، قطعا رحمت است . (رحمةً منّا)
    5 هيچ كس نمى تواند مانع كار خداوند شود. (و كان امرا مقضيّا )
    6 گاهى انسان هاى پاك بايد به خاطر دور ماندن از تهمتِ مردم ، از آنان فاصله گيرند. (مكانا قصيّا)
    7 گاهى مشكلات ، وسيله ى پيدا شدن راه هاى خير است . مشكل زايمان و دلهره ، زمينه ى يافتن رطب تازه مى شود. (جذع النخلة للّه )
    8 گاهى انسان راز دلش را به خانواده اش نيز نمى تواند بگويد و آرزوى مرگ مى كند. (يا ليتنى مت قبل هذا)
    9 مردن ، از زندگى با بدنامى بهتر است . (ياليتنى متّ قبل هذا )
    (24) فَنَادَيهَا مِن تَحْتِهَآ اءَلا تَحْزَنِى قَدْ جَعَلَ رَبُّكِ تَحْتَكِ سَرِيّاً
    ترجمه :
    پس (عيسى در شكم ) از طرف پايين پايش وى را صدا زد كه (اى مادر!) غم مخور، همانا پروردگارت زير (پاى ) تو چشمه ى آبى روان ساخت .
    (25) وَهُزِّى إِلَيْكِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ تُسَقِطْ عَلَيْكِ رُطَباً جَنِيّاً
    ترجمه :
    و شاخه اين نخل را به سوى خود تكان ده ، رطب تازه بر تو فرو ريزد.
    نكته ها
    O كلمه ى ((سَريّا))، به معناى نهر كوچك است و ((جنيّا)) به ميوه اى گفته مى شود كه رسيده و وقت چيدن آن باشد.
    O بعضى گفته اند: ندا كننده ، جبرئيل بوده است ، امّا سياق آيات نشان مى دهد كه منادى ، عيسى بوده است تا مادر سخن او را بشنود و باور كند و بعد با خاطرى آسوده به مردم بگويد كه پاكدامنى مرا از نوزاد در گهواره بپرسيد.
    O زنان هنگام زايمان و پس از آن نياز به آرامش ، آب و غذاى مناسب دارند كه در اين آيات بدان اشاره شده است .
    غذاى مورد سفارش قرآن و روايات براى زنى كه وضع حمل كرده است ، خرماى تازه است . چنانكه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمودند: زنانى كه زايمان كرده اند، اوّلين غذايشان رطب باشد.(377) و حضرت على عليه السلام مى فرمايد: بهترين غذاى زن باردار، خرماى تازه است و هيچ دارويى براى او بهتر از خرما مداوا نيست .(378)
    O امان از امتحان الهى ! آن روز كه مريم سالم بود، مائده ى آسمانى برايش نازل مى شد، امّا امروز كه باردار و بى كس است ، بايد درخت خرما را تكان دهد تا غذايى بدست آورد.
    پيام ها :
    1 الهامات غيبى ، راهگشاى انسان در هنگام اضطراب است . (فناديها)
    2 براى زن پاكدامن ، غمى به اندازه ى غم تهمت بى عفّتى نيست . (لا تحزنى )
    3 براى زن باردار، هيجان و اضطراب مضر است . (لا تحزنى )
    4 انسان در سخت ترين شرايط نيز بايد براى كسب روزى تلاش كند. (هزّى )
    5 آرامش ، بر تغذيه مقدم است . (لا تحزنى ، رطبا جنيّا) انسان مضطرب ، بهترين غذاها را نيز ميل ندارد.
    6 خرماى تازه ، غذايى مناسب براى زنانى است كه زايمان كرده اند. (رطبا جنيّا )
    (26) فَكُلِى وَاشْرَبِى وَقَرِّى عَيْناً فَإِمَّا تَرَيِنَّ مِنَ الْبَشَرِ اءَحَداً فَقُولِى إِنِّى نَذَرْتُ لِلرَّحْمَنِ صَوْماً فَلَنْ اءُكَلِّمَ الْيَوْمَ إِنسِيّاً
    ترجمه :
    پس (از آن رطب ) بخور و (از آب نهر) بنوش و چشمت را (به داشتن فرزندى چون عيسى ) روشن دار، پس اگر كسى از آدميان را ديدى ، (كه درباره نوزاد مى پرسند، با اشاره به آنان ) بگو: من براى خداوند رحمان ، روزه ى سكوت نذر كرده ام ، بنابراين امروز با هيچ انسانى سخن نخواهم گفت .
    نكته ها
    O روزه ى سكوت حضرت مريم در برابر مردم ، يا براى اين بود كه آنان ظرفيّت جواب را نداشتند، يا گفتگوى با آنان ، تاءثير منفى به دنبال داشت و يا در ادامه ى پاسخ وسخن گفتن ، سؤ الات و بهانه هاى ديگرى را مطرح مى كردند.
    O امام صادق عليه السلام فرمودند: روزه تنها به امساك از خوردن و آشاميدن نيست و آنگاه اين آيه را تلاوت فرمودند.(379)
    O ممكن است اين آيه ، ادامه ى سخن حضرت عيسى با مادرش در آيه قبل باشد.
    پيام ها :
    1 فرزند، عامل نور چشم و اميدوارى انسان به الطاف است . (قرّى عينا للّه )
    2 بهترين غذا آن است كه با نوعى آرامش و شادى همراه باشد. (كلى واشربى وقرّى عينا)
    3 نذر، سابقه اى بس طولانى دارد و مى توان براى خارج شدن از برخى بن بست ها به نذر متوسّل شد. (فقولى انى نذرت )
    4 در نذر قصد قربت لازم است و بايد نام خدا برده شود. (نذرت للرحمن )
    5 قصد قربت با قصد رهايى از ناملايمات ، منافاتى ندارد. (نذرت للرحمن ) (تا مردم درباره نوزاد مرا زير سؤ ال نبرند)
    6 وفاى به نذر واجب است . (نذرت ... فلن اكلّم )
    7 گاهى بايد در برابر حرف مردم سكوت كرد. (فلن اكلّم اليوم انسيّا للّه )
    (27) فَاءَتَتْ بِهِ قَوْمَهَا تَحْمِلُهُ قَالُواْ يَمَرْيَمُ لَقَدْ جِئْتِ شَيْئاًفَرِيّاً
    ترجمه :
    پس مريم در حالى كه نوزادش را در آغوش گرفته بود، او را به نزد بستگان خود آورد. گفتند: اى مريم ! به راستى كار بسيار ناپسندى مرتكب شده اى .
    (28) يََّاءُخْتَهَ رُونَ مَا كَانَ اءَبُوكِ امْرَاءَ سَوْءٍ وَمَاكَانَتْ اءُمُّكِ بَغِيّاً
    ترجمه :
    اى خواهر هارون ! پدرت مرد بدى نبود و مادرت (نيز) بدكاره نبود.
    نكته ها
    O كلمه ى ((فَريّا)) به معناى كار زشت و منكر بزرگ است .
    O گرچه بعضى هارون را برادر واقعى مريم دانسته اند، لكن پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: مريم از بستگان هارون برادر موسى مى باشد.(380)
    پيام ها :
    1 حقيقت را آشكار كنيم هرچند گروهى ناراحت شده و تهمت بزنند. (فاءتت به قومها تحمله )
    2 قضاوت مردم ، عجولانه وبراساس قرائن ظاهرى است ، نه واقعيّات . (لقد جئت شيئا فريّا ) (آنان به محض ديدن نوزادى همراه مريم ، حكم به بدى او كردند)
    3 يكى از راههاى تربيت ، توجّه دادن افراد به نيكى و فضيلت نياكان و خانواده است . (يا اخت هارون ...)
    4 از والدين وخانواده صالح ، جز فرزند صالح انتظار نيست . (يا اخت هارون ماكان ابوك ... امّك بغيّا ) (صالح بودن پدر ومادر وخانواده در رفتار و كردار فرزند مؤ ثّر است .)
    5 انجام كار بد از دودمان شريف ، بيشتر مورد سرزنش است . (ماكان ابوك ...)
    (29) فَاءَشَارَتْ إِلَيْهِ قَالُواْ كَيْفَ نُكَلِّمُ مَن كَانَ فِى الْمَهْدِ صَبِيّاً
    ترجمه :
    پس مريم به سوى او (عيسى ) اشاره كرد. گفتند: چگونه با كسى كه در گهوراه (و) كودك است سخن بگوييم ؟
    (30) قَالَ إِنِّى عَبْدُ اللّهِ ءَاتَنِىَ الْكِتَبَ وَجَعَلَنِى نَبِيّاً
    ترجمه :
    (عيسى به سخن آمد و) گفت : منم بنده ى خدا، او به من كتاب (آسمانى ) داده و مرا پيامبر قرار داده است .
    نكته ها
    O حضرت مريم چون روزه ى سكوت گرفته بود، به خاطر وفاى به نذر به جاى سخن ، اشاره كرد. (فاشارت )
    O با اينكه اوّلين سخن عيسى عليه السلام درباره ى بندگى خدا بود، ولى پيروان او غلوّ كرده ، او را خدا و فرزند خدا دانسته اند!
    O از امام باقر سؤ ال شد كه آيا حضرت عيسى در گهواره نيز حجّت خدا بر مردم بود؟ حضرت فرمودند: عيسى عليه السلام نبىّ بود، امّا مرسل نبود تا آنكه به سن هفت سالگى رسيد، مقام رسالت نيز به او اعطا شد.(381)
    O عيسى عليه السلام با يك جمله ى كوتاه ، هم تهمت را از مادرش دور كرد، هم از آينده ى خود سخن گفت و هم به وظيفه ى آينده ى مردم اشاره كرد. (انّى عبدالله ... جعلنى نبيّا)
    پيام ها :
    1 آنجا كه خداوند بخواهد، كودكى در گهواره به سخن مى آيد وشايعات و فتنه ها را مى خواباند. (قال انّى عبداللّه ... )
    2 در معرّفى خود، قبل از هر چيز مُهر بندگى خدا را بر خود بزنيم كه اين ، بزرگ ترين افتخار است . (انّى عبداللّه ... وجعلنى نبيّا)
    3 بندگى خدا سرچشمه ى همه ى فيوضات الهى است . (انّى عبداللّه ... وجعلنى نبيّا )
    4 در نبوّت (و امامت ) سن خاصى شرط نيست . (فى المهد... جعلنى نبيّا) للّه
    (31) وَجَعَلَنِى مُبَارَكاً اءَيْنَ مَا كُنتُ وَاءَوْصَنِى بِالصَّلَوةِ وَالزَّكَوةِ مَا دُمْتُ حَيّاً
    ترجمه :
    و هر جا كه باشم ، خداوند مرا مايه ى بركت قرار داده و تا زنده ام مرا به نماز و زكات سفارش كرده است .
    (32) وَبَرَّا بِوَلِدَتِى وَلَمْ يَجْعَلْنِى جَبَّاراً شَقِيّاً
    ترجمه :
    و مرا نسبت به مادرم نيكوكار قرار داده و (نسبت به مردم ) ستمگر و سنگدل قرار نداده است .
    نكته ها
    O چيزى با بركت است كه در آن منفعت زياد، تعليم و تاءديب ديگران و با ثبات باشد؛ حضرت عيسى عليه السلام هم عمر با بركتى دارد و تا بعد از ظهور امام زمان عليه السلام زنده است و هم پيروانش بسيارند و بر كافرانى كه در پى قتل آن حضرت بودند، پيروزند. (وجاعل الذين اتّبعوك فوق الذين كفروا الى يوم القيامة )(382)
    O سرچشمه ى خيرات و بركات ، نيّت ها، اهداف ، حالات و خصلت هاى درونى است . لذا بعضى انسان ها هر جا كه باشند مباركند. (جعلنى مباركا اين ما كنت ) للّه (383) و بعضى به خاطر مشكلات روحى و دورى از معنويّت ، در هر جا كه باشند گرفتار خصلت هاى نارواى خويش اند و خيرشان به ديگران نمى رسد.
    O عيسى عليه السلام با كلمه ((والدتى ))، به پاكدامنى مادر و نداشتن پدر اشاره كرد. (و برّا بوالدتى ) و نفرمود: ((بوالدىّ)).
    پيام ها :
    1 امتيازات و برترى هاى خود را از خدا بدانيد. (جعلنى )
    2 ستايش از خود، اگر براى فخر فروشى نباشد مانعى ندارد. (و جعلنى مباركا... )
    3 پيامبران ، سرچشمه ى خير و بركت و آثار ابدى هستند. (مباركا)
    4 ارزش هاى معنوى ، فوق زمان و مكان است . (اين ما كنت ... مادمت حيّا )
    5 نماز و زكات از مشتركات اديان آسمانى است . (و اوصانى بالصلوة والزكوة )
    (شايد بتوان شرط مبارك بودن را اقامه نماز و پرداخت زكات دانست .)
    6 رابطه با خدا (انجام نماز)، از رابطه با محرومان (پرداخت زكات ) جدا نيست . (بالصلوة والزكوة )
    7 نماز و زكات ، در طول عمر تعطيل بردار نيست (مادمت حيّا)
    8 نيكى به مادر، از اخلاق انبياست . (و برّا بوالدتى )
    9 كسى كه به مادرش بى مهرى كند، به مردم نيز رحم نخواهد كرد. (برّا بوالدتى و لم يجعلنى جبارا شقيّا)
    10 پيامبران بدنبال استبداد و سلطه گرى بر مردم نيستند. (لم يجعلنى جبّارا شقيّا )
    (33) وَالسَّلَمُ عَلَىَّ يَوْمَ وُلِدتُّ وَيَوْمَ اءَمُوتُ وَيَوْمَ اءُبْعَثُ حَيّاً
    ترجمه :
    و درود بر من روزى كه زاده شدم و روزى كه مى ميرم و روزى كه زنده برانگيخته مى شوم .
    پيام ها :
    1 خط انبيا، تنها خطى است كه از تولّد تا معاد، از هر گونه انحراف سالم است . (والسلام علىّ يوم ولد و يوم ... ابعث حيّا )
    2 در مواردى ، تجليل از خود جايز است . (والسلام علىّ ...)
    3 مهم ترين روزها براى انسان ، روز تولّد، وفات و زنده شدن در قيامت است .(384) (ولدت ... اموت ...ابعث )
    4 مرگ و قيامت براى همه است . (عيسى عليه السلام گرچه تاكنون زنده است و در آسمان ها به سر مى برد، امّا او هم روزى خواهد مرد.) (يوم اموت )
    5 كسى كه محكوم به تولّد و مرگ و رستاخيز است ، چگونه او را شريك خدا مى پنداريد؟ (ولدت ... اموت ...ابعث )
    (34) ذَلِكَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ قَوْلَ الْحَقِّ الَّذِى فِيهِ يَمْتَرُونَ
    ترجمه :
    اين است عيسى ، پسر مريم ؛ (همان ) گفتار درستى كه در آن شك مى كنند.
    (35) مَاكَانَ لِلَّهِ اءَن يَتَّخِذَ مِن وَلَدٍ سُبْحَنَهُ إِذَا قَضَى اءَمْراً فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُ كُن فَيَكُونُ
    ترجمه :
    شايسته نيست كه خداوند فرزندى برگيرد، او منزّه است ، هرگاه انجام كارى را اراده كند، همين قدر كه گويد: موجود باش ، بى درنگ موجود مى شود.
    نكته ها
    O در چند آيه اى كه گذشت ، عيسى عليه السلام با هفت صفت برجسته و دو برنامه معرّفى شده است ؛ امّا صفات برجسته ى او:
    الف : بنده ى خدا بودن . (انّى عبدالله )
    ب : آوردن كتاب آسمانى . (آتانى الكتاب )
    ج : پيامبرى . (وجعلنى نبيّا)
    د: مبارك بودن . (وجعلنى مباركا )
    ه‍: نيكى به مادر. (و برّا بوالدتى )
    و: جبّار و شقى نبودن . (لم يجعلنى جبّارا شقيّا )
    ز: متواضع ، حقّ شناس و سعادتمند بودن . (والسلام علىّ...)
    و امّا دو برنامه ى عيسى ، يكى نماز و ديگرى زكات است . اين آيه مى فرمايد: سخن درست درباره عيسى همان است كه گفتيم . (ذلك عيسى بن مريم )
    O خداوند در قرآن ، بارها مسيحيان را منحرف و عقايد آنان را درباره حضرت عيسى باطل دانسته است ، چنانكه در آيه 73 سوره مائده : (لقد كفر الذين قالوا انّ اللّه ثالث ثلاثة ) و آيه 30 سوره توبه : (وقالت النصارى المسيح ابن اللّه ) از آنان انتقاد كرده است ، امّا در اينجا با بيان سيماى واقعى حضرت عيسى عليه السلام ، راه صحيح را در مقابل راه باطل نشان مى دهد.
    O براى تحقّق اراده ى خداوند، هيچ گونه لفظى ، حتّى به لفظ ((كُن )) نيازى نيست ، ولى خداوند براى فهم ما اراده ى خود را در اين قالب بيان كرده است .
    O خداوند قادر مطلق است و در آفريدن نيازى به اسباب ندارد و قدرت بى نهايت او، دليل منزّه بودن او از عجز و ناتوانى ، و اختيار كردن فرزند است .
    قرآن و مسيح
    پس از فشارهاى شديد كفّار مكّه بر پيروان پيامبر صلى الله عليه و آله ، جمعى از مسلمانان همراه جعفربن ابيطالب ، به حبشه هجرت كردند. كفّار قريش گفتند: اگر مسلمين در آنجا قدرتى پيدا كنند و حكومتى تشكيل دهند، بت پرستى ما را ريشه كن خواهند كرد. آنان عمر و عاص و جمعى را همراه با هدايايى براى وزيران نجاشى به حبشه فرستادند. آنان هدايا را گرفتند تا نجاشى را عليه مسلمانان مهاجر تحريك نمايند؛ امّا نجاشى تصميم گرفت شخصا مسلمانان را احضار كند و سخن آنان را بشنود.
    جعفر كه سخنگوى مسلمانان بود، در حضور پادشاده حبشه سخنان خود را آغاز كرد. او از ظلمت هاى بت پرستى و خرافات و تجاوزهاى دوران جاهليّت و از طلوع اسلام و نورانيّت دين محمّد صلى الله عليه و آله چنان سخن گفت ، كه نجاشى گريست و هداياى كفّار را برگرداند و گفت : خداوند كه به من قدرت داد، از من رشوه نگرفت ، چرا من از شما رشوه بگيرم ؟!
    اين جلسه ، به نفع مسلمانان و زيان كفّار پايان يافت . عمرو عاص پس از اين شكست به فكر فرو رفت و از فرداى آن روز پيشنهاد تازه اى مطرح كرد. او براى آنكه غيرت دينى نجاشى را تحريك كند، گفت : مسلمانان ، عقايدى دارند كه ضد عقيده شماست . نجاشى بار ديگر مسلمانان را احضار كرد و عقيده آنها را درباره ى حضرت مسيح عليه السلام جويا شد. جعفر طيّار در پاسخ ، آياتى از سوره ى مريم را تا آيه (ذلك عيسى بن مريم قول الحقّ الذى فيه يمترون ) تلاوت كرد. نجاشى با شنيدن آيات نورانى قرآن ، اشك ريخت و گفت : حقيقت همين است . عمروعاص پس از شكست و رسوايى مجدّد، همين كه خواست حركت تازه اى انجام دهد نجاشى دست خود را بلند كرد و سيلى محكمى بر او نواخت .(385)
    پيام ها :
    1 در مقابل منحرفين و عقايد انحرافى ، نشان دادن راه صحيح لازم است . (ذلك عيسى بن مريم قول الحقّ)
    2 شاءن خداوند با فرزند داشتن سازگار نيست . (ماكان للّه ... ) (زيرا فرزند خواهى ، يا به خاطر عمر محدود ماست ، يا به دليل نياز ما به نيروى انسانى ، يا نياز روحى و عاطفى انسان چنين اقتضا مى كند، كه خداوند از همه ى اينها منزّه است . (سبحانه ) )
    3 خداوند هيچ گونه فرزندى ندارد. (من ولد ) (برخلاف بعضى ها كه ملائكه را دختران خدا، يا عيسى را پسر خدا مى پنداشتند.)
    4 فرزند بايد از جنس پدر و مثل پدر باشد، امّا خداوند مثل ندارد. (سبحانه )
    5 هرگاه سخنان نارواى ديگران را نقل مى كنيم ، فورا با كلامى توحيدى ذهن خود و ديگران را تبرئه كنيم . (سبحانه )
    6 نه تنها عيسى عليه السلام بدون داشتن پدر و آدم عليه السلام بدون داشتن پدر و مادر خلق مى شوند، بلكه هر چيزى به اراده ى خدا ايجاد مى شود. (كن فيكون )
    7 ميان خواست خدا و تحقّق اشيا، فاصله اى نيست . حرف ((فا)) در (فيكون للّه )
    8 رابطه ى موجودات با خداوند، رابطه ى خالق و مخلوق است ، نه رابطه ى پدر و فرزند. (كن فيكون )
    (36) وَإِنَّ اللّهَ رَبِّى وَرَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ هَذَا صِرَطٌ مُّسْتَقِيمٌ
    ترجمه :
    و در حقيقت ، خدا پروردگار من و پروردگار شماست ، پس او را بپرستيد كه راه مستقيم همين (بندگى او) است .
    نكته ها
    O اصرارِ حضرت مسيح بر يكتاپرستى و تاءكيد بر اينكه راه مستقيم همين است و بس ، پاسخى است به طرفداران تثليث و ديگران .(386)
    O حضرت عيسى عليه السلام در معرّفى خود گفت : من بنده ى خدايم . (انّى عبدالله ) اوّلين دستورى كه دريافت كرد درباره ى نماز و عبادت بود. (و اوصانى بالصلوة ) و اوّلين برنامه اى را هم كه اعلام كرد پرستش و عبادت خداوند بود. (فاعبدوه )
    پيام ها :
    1 عبادت ، سزاوار كسى است كه پروردگار ماست . (ربّى و ربّكم فاعبدوه للّه )
    2 عيسى را فرزند خدا دانستن ، تحريف در دين و مايه ى كفر است . (اللّه ربّى و ربّكم فاعبدوه )
    3 يكتاپرستى و بندگى خدا، راه مستقيم و بقيّه ى راهها بيراهه است . (در قرآن ، راه خدا و رسول و عبادت و اعتصام به خدا، راه مستقيم معرّفى شده است .) (هذا صراط مستقيم )
    (37) فَاخْتَلَفَ الاَْحْزَابُ مِن بَيْنَهِمْ فَوَيْلٌ لِّلَّذِينَ كَفَرُواْ مِن مَّشْهَدِ يَوْمٍ عَظِيمٍ
    ترجمه :
    پس گروه هايى از ميان خودشان به اختلاف پرداختند، پس واى بر كسانى كه كافر شدند از حضور در روز بزرگ (قيامت ).
    (38) اءَسْمِعْ بِهِمْ وَاءَبْصِرْ يَوْمَ ياءَتُونَنَا لَكِنِ الظَّلِمُونَ الْيَوْمَ فِى ضَلَلٍ مُّبِينٍ
    ترجمه :
    چه خوب شنوا و بينايند روزى كه به سوى ما مى آيند، ولى ستمگران امروز در گمراهىِ آشكارند.
    نكته ها
    O ((حزب )) گروهى است كه داراى مواضع و اهداف خاص و متّحدى باشند.
    O كلمه ى ((مشهد)) يا به معناى محلّ حضور مردم است و يا محل گواهى و اداى شهادت . زيرا در قيامت ، هم مردم حاضر مى شوند و هم گواهان بسيارى از فرشتگان و انبيا، درباره ى اعمال انسان گواهى مى دهند.
    O بعضى از مردم ، عيسى را خدا مى دانستند، نظير فرقه ى ((يعقوبيّه )) و بعضى گفتند: او فرزند خداست ، مثل ((نسطوريّه )) و گروهى به تثليث قائل شدند، مانند ((اسرائيليّه ))، ولى همه در قيامت بر بطلان عقايد خود شهادت خواهند داد.(387)
    پيام ها :
    1 با اينكه حضرت عيسى عليه السلام ، راه مستقيم را نشان داد، باز گروهى اختلاف ايجاد كردند. (فاختلف )
    2 حزب گرايى و اختلاف آگاهانه ، در طول تاريخ بوده است . (فاختلف الاحزاب )
    3 كفّار ظالمند. (به خود، مكتب وجامعه ، ظلم مى كنند) (للذين كفروا... الظالمون )
    (39) وَاءَنذِرْهُمْ يَوْمَ الْحَسْرَةِ إِذْ قُضِىَ الاَْمْرُ وَهُمْ فِى غَفْلَةٍ وَهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ
    ترجمه :
    و آنان را از روز ندامت و حسرت بترسان ، آن هنگام كه كار (از كار) بگذرد (و همه چيز پايان يابد) در حالى كه (اكنون ) آنان در غفلتند و ايمان نمى آورند.
    (40) إِنَّا نَحْنُ نَرِثُ الاَْرْضَ وَمَنْ عَلَيْهَا وَإِلَيْنَا يُرْجَعُونَ
    ترجمه :
    تنها ماييم كه زمين واهلش را به ارث مى بريم و (همه ) به سوى ما باز گردانده مى شوند.
    نكته ها
    O كليد همه ى بدبختى ها، غفلت است . غفلت از خداوند، غفلت از معاد، غفلت از گناه ، غفلت از توطئه ها، غفلت از محرومان ، غفلت از تاريخ و سنّت هاى آن و غفلت از جوانى و استعدادها وزمينه هاى رشد.
    O مشابه اين آيه ، در مواردى از قرآن به چشم مى خورد، از جمله :
    الف : (كلّ من عليها فان و يبقى وجه ربّك ذوالجلال و الاكرام )(388) همه ى مردم

  6. #56
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    next page

    fehrest page


    back page

    (48) وَاءَعْتَزِلُكُمْ وَمَا تَدْعُونَ مِن دُونِ اللّهِ وَاءَدْعُواْ رَبِّى عَسَى اءَلا اءَكُونَ ترجمه :
    بِدُعَآءِ رَبِّى شَقِيّاً
    و من از شما و آنچه غير خدا مى خوانيد كناره گيرى مى كنم و پروردگارم را مى خوانم ، اميدوارم كه در خواندن پروردگارم محروم (و بى پاسخ ) نمانم .
    نكته ها
    O جوانان خداپرستى كه در خانواده هاى منحرف زندگى مى كنند، بايد خط ابراهيم را پيش گيرند. دعوت همراه با ادب ، (يا اءبت ) دلسوزى همراه با منطق ، (لِمَتعبد...) انذار همراه با دعا، (انّى اخاف ... ساستغفر لك ) سلام همراه با استغفار (سلام عليك ساستغفر لك ) و در پايان جدايى . (واعتزلكم )
    پيام ها :
    1 از مراحل نهايى نهى از منكر، قطع رابطه است . (واعتزلكم ) (اگر نمى توانيم محيط فاسد را عوض كنيم ، لااقل آن را ترك كنيم .)
    2 يكى از اصول اساسى مكتب هاى الهى ، برائت از كفّار است . (واعتزلكم للّه )
    3 برائت ، قبل از ولايت است . ابتدا بايد از شرك و طاغوت و فساد جدا شويم ، بعد به حقّ وصل شويم . (اعتزلكم ... ادعوا ربّى )
    آرى ، ديو چو بيرون رود، فرشته در آيد. ابتدا ((لا اله )) سپس ((الاّ اللّه ))، در قرآن ابتدا جمله ى ((يكفر بالطاغوت )) را مى خوانيم بعد جمله ى ((يؤ من باللّه ))(394) را.
    4 اگر بخواهيم دعاى ما دعاى ابراهيمى شود، بايد از افراد و مراكز آلوده دورى كنيم . (اعتزلكم ... ادعوا )
    5 كلمه ى ((ربّ)) در دعا نقش مهمى دارد. (ادعوا ربّى بدعاء ربّى )
    6 مؤ من ميان خوف و رجا است . (عسى ... ) اگر خوف در انسان غلب شود، او را به ياءس مى كشاند و اگر اميد بر او غالب شود، او را تن پرور مى كند، بنابراين بايد انسان بين خوف و رجا و بيم و اميد باشد.
    7 استجابت دعا تفضّل الهى است . (عسى )
    8 حتّى انبيا براى آينده ى خود به خداوند اميدوارند.(395) (عسى الا اكون ... شقيّا )
    (49) فَلَمَّا اعْتَزَلَهُمْ وَمَا يَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللّهِ وَهَبْنَا لَهُ إِسْحَقَ وَ يَعْقُوبَ وَكُلاًّ جَعَلْنَا نَبِيّاً
    ترجمه :
    چون ابراهيم از مشركان و از آنچه به جاى خدا مى پرستيدند كناره گرفت ، ما اسحاق و(فرزندش ) يعقوب را به او عطا كرديم و همه را پيامبر قرار داديم .
    (50) وَوَهَبْنَا لَهُم مِّن رَّحْمَتِنَا وَجَعَلْنَا لَهُمْ لِسَانَ صِدْقٍ عَلِيّاً
    ترجمه :
    و از رحمت خويش به آنها عطا كرديم و براى آنان (در ميان مردم ) نام بلند و نيكو قرار داديم .
    نكته ها
    سيماى ابراهيم عليه السلام
    # ابراهيم عليه السلام از ستاره و ماه و خورشيد دل بريد، به خدا رسيد. (لا احبّ الافلين ... وجّهت وجهى ...) (396)
    # عموى منحرف را رها كرد، خود براى همه ى مردم پدر شد. (ملّة ابيكم للّه )(397)
    # عمو با او قهر كرد، (واهجرنى مليّاً) (398) امّا خدا به او لطف كرد. (انّه كان بى حفياً )(399)
    # براى خدا كناره گيرى كرد، (اعتزلكم ) (400) شهره آفاق شد. (جعلنالهم لسان صدق )
    # از خانه بتها فرار كرد، سازنده خانه توحيد شد. (اذيرفع ابراهيم القواعدمن البيت ) (401)
    # جانش را در راه خدا تسليم كرد، آتش بر او گلستان شد. (ياناركونى برداوسلاما )(402)
    # فرزند را براى ذبح آماده كرد، (و تلّه للجبين ) (403) جان به سلامت برد و سنّت قربانى در جايگاهش واجب شد.
    # تا اواخر عمر بى فرزند، ولى راضى بود، در پايان عمر، نبوّت در دودمانش قرار گرفت .
    # در خلوت ترين مكان ها كعبه را ساخت ، پرجاذبه ترين مناطق زمين شد.
    # در بيابان ، تنهاى تنها فرياد زد، از تمام زمين ، لبّيك گو رسيد. (اذّن فى النّاس بالحجّ )(404)
    # كودك تشنه ى خود را رها كرد، آب زمزم ، براى هميشه جارى شد.
    # در برابر تهديد عموى بت پرستش سلام كرد، (قال سلامٌ عليك ) (405) خداوند به او سلام فرستاد. (سلامٌ على ابراهيم )(406)
    # يك نفر بود، امروز همه مكتب هاى آسمانى ، خود را ابراهيمى مى دانند.
    # همه با اودشمنى كردند، خدا او را خليل خود دانست . (واتّخذاللّه ابراهيم خليلا) (407)
    پيام ها :
    1 هم از گناهكار جدا شويم و هم از گناه ، زيرا كناره گيرى از منحرفان ، زمانى مؤ ثر است كه با كناره گيرى از انحراف همراه باشد. (اعتزلكم و ماتدعون اعتزلهم و ما يعبدون )
    2 فرزند صالح ، پاداش مجاهدت هاى والدين است . (فلمّا اعتزلهم ... وهبنا)
    3 اگر غير خدا را رها كنيم ، امدادهاى الهى مى رسد. (فلمّا اعتزلهم ... وهبناللّه )
    4 مهم تر از فرزند، مقام معنوى اوست . (وهبنا له اسحق و يعقوب و كلاً جعلنا نبياً)
    5 نوه ى انسان نيز از الطاف الهى است . (وهبنا له اسحق و يعقوب ) (يعقوب نوه ى ابراهيم بود.)(408)
    6 نبوّت ، مقامى است كه خداوند تعيين مى كند. (جعلنا نبيّاً )
    7 يك حركت الهى از يك پدر بزرگ ، نسلى را در رحمت الهى غرق مى كند. (اعتزلهم ... وهبنا له )
    8 هر كس ، هرچه دارد از خداست . (وهبنا... جعلنا... رحمتنا )
    9 رحمت خداوند به قدرى وسيع است كه انبيا هرچه دريافت مى كنند، تنها گوشه اى از آن است . (من رحمتنا)
    10 محبوبيّت وخوشنامى ، از الطاف الهى است . (جعلنا لهم لسان صدق للّه ) (مقام ابراهيم به جايى رسيد كه همه ى مشركان ويهوديان ومسيحيان مى گفتند: ابراهيم از ماست .)
    11 دعاى مردان خدا مستجاب است . (ابراهيم از خدا نام نيك خواست (واجعل لى لسان صدق فى الاخرين ) در اين آيه مى فرمايد: (جعلنا لهم لسان صدق عليّا )
    (51) وَاذْكُرْ فِى الْكِتَبِ مُوسَى إِنَّهُ كَانَ مُخْلَصاً وَكَانَ رَسُولاً نَّبِيّاً
    ترجمه :
    و در اين كتاب از موسى ياد كن ، زيرا كه او بنده ى (برگزيده و) خالص شده (خدا) و فرستاده اى پيامبر بود.
    نكته ها
    O كلمه ((مُخلِص )) (با كسر لام ) به معناى كسى است كه فقط براى خداوند كار مى كند، ولى ممكن است شيطان در او اثر گذارده و او را به شرك بكشاند. چه بسيارند كسانى كه هنگام عذاب و غرق شدن مخلص هستند، ولى بعد از نجات به شرك مى گرايند. امّا كلمه ((مُخلَص )) آن گروه از افراد برگزيده اى هستند كه شيطان راه نفوذ بر آنان را ندارد. (الاّ عبادك منهم المخلَصين )(409) به گفته تفسير كشّاف ((مخلِص )) كسى است كه براى خدا كار مى كند و ((مخلَص )) كسى است كه خداوند او را براى خود خالص كرده و برگزيده است و غير خدا در او اثر نمى كند.
    O برگزيدگى موسى را در آيات ديگر مى بينيم : (و اَنَا اختَرتُك )للّه (410) من تو را انتخاب كردم ودر جاى ديگر آمده : (واصطنعَتك لنفسى )(411) من تورا براى خودم برگزيدم .
    O حضرت موسى عليه السلام هم رسول بود و هم نبىّ. ((نبىّ))، كسى است كه صداى فرشته را مى شنود، ولى شخص فرشته را نمى بيند، امّا ((رسول )) علاوه بر شنيدن صدا، خود فرشته را هم مى بيند.(412) (رسولاً نبيّاً)
    پيام ها :
    1 ياد بزرگان ، آثار تربيتى و الگويى دارد. (واذكر... )
    آشنايى با تاريخ انبيا و مجاهدت هاى آنان ، سنّت هاى الهى و امدادهاى غيبى ، زمينه ى كسب تجربه ها وعبرت ها و عامل دلگرمى است . (خصوصاً تاريخ پرماجراى موسى كه صدها آيه را به خود اختصاص داده است ) (واذكر)
    2 ارزشهاى معنوى ملاك بزرگداشت است . (واذكر... انه كان مخلصا )
    3 خلوص ، زمينه ى دست يابى به رتبه هاى معنوى است . (مخلصا... رسولا نبيّا)
    4 انبيا معصومند و شيطان در آنان نفوذى ندارد. (مخلَصاً )
    5 خداوند، افرادى را براى اتمام رسالت خالص كرده است .(413) (كان مخلَصاً )
    (52) وَنَدَيْنَهُ مِن جَانِبِ الطُّورِ الاَْيْمَنِ وَقَرَّبْنَهُ نَجِيّاً
    ترجمه :
    و از جانب راست (كوهِ) طور او را ندا داديم و به (مقام قرب خود و) رازگويى نزديكش ساختيم .
    نكته ها
    O كلمه ((اَيمن )) يا از ((يُمن )) به معناى مبارك است ويا از ((يَمين )) به معناى جانب راست .
    O در آغاز آيه ، ندا و در پايانش مناجات مطرح شده و اين نشانه ى مهربانى خداوند است ، مثل اينكه مولايى عزيز، برده اش را بلند صدا زند كه ((بيا نزد من بنشين تا با هم خصوصى صحبت كنيم )).(414)
    O در قرآن ، درباره ى گفتگو و ارتباط موسى عليه السلام با خداوند هم به ((تكلّم )) تعبير شده ، (كلّم اللّه موسى تكليما )(415)، هم به ((ندا))، (ناديناه ) و هم به نجوى . (قرّبناه نجيّا للّه )
    O مراد از قرب در آيه ، قرب و نزديكى مكانى نيست ، بلكه قرب مقامى است .
    O كوه طور، ميان مصر و مدين واقع است .(416)
    پيام ها :
    1 خداوند متعال با لطف ومهربانى ، انبيا را گام به گام به خود نزديك مى كند. (ناديناه ... قرّبناه )
    2 بعضى مكان ها قداست دارند. (جانب الطور )
    3 مقام قرب و نجوى ، بالاترين مقام هاست .(417) (و قرّبناه نجيّا )
    4 خداوند بعضى مطالب را با انبيا نجوا كرده و محرمانه مى گويد. (نجيّا)
    (53) وَوَهَبْنَا لَهُ مِن رَّحْمَتِنَآ اءَخَاهُ هَرُونَ نَبِيّاً
    ترجمه :
    و از رحمت خويش ، برادرش هارونِ پيامبر را به او بخشيديم .
    پيام ها :
    1 دعاى انبيا مستجاب است . موسى عليه السلام از خداوند خواست برادرش هارون را وزير او قرار دهد. (واجعل لى وزيراً من اهلى . هارون اخى . اشدد به ازرى ) (418) خداوند نيز با درخواست او موافقت كرد. (وهبنا له ... هارون نبيّاً للّه )
    2 همكار خوب ، يكى از الطاف الهى است . (و وهبنا له من رحمتنا... هارون نبيّا)
    3 در يك زمان ممكن است پيامبران متعدّدى حضور داشته باشند. (و وهبنا له من رحمتنا... هارون نبيّا )
    4 مقام نبوّت مانع پيروى يك پيامبر از پيامبر ديگر نيست . (وهبناله ... هارون نبيّا)
    (54) وَ اذْكُرْ فِى الْكِتَبِ إِسْمَعِيلَ إِنَّهُ كَانَ صَادِقَ الْوَعْدِ وَ كَانَ رَسُولاً نَّبِيّاً
    ترجمه :
    و در اين كتاب از اسماعيل ياد كن كه او همواره در وعده هايش صادق و فرستاده اى پيامبر بود.
    (55) وَكَانَ يَاءْمُرُ اءَهْلَهُ بِالصَّلَوةِ وَالزَّكَوةِ وَكَانَ عِندَ رَبِّهِ مَرْضِيّاً
    ترجمه :
    و همواره خاندان خود را به نماز و زكات امر مى كرد و پيوسته نزد پروردگارش مورد رضايت بود.
    نكته ها
    O مراد از اسماعيل ، يا فرزند حضرت ابراهيم است ، يا يكى ديگر از پيامبران بنى اسرائيل به نام اسماعيل بن حزقيل .
    O همه ى پيامبران ، صادق الوعد بوده اند، امّا بروز اين خصلت در حضرت اسماعيل بيشتر بوده است .
    درباره ى رسول خدا صلى الله عليه و آله روايت شده است كه آن حضرت با شخصى در كنار كعبه قرار ملاقات داشتند وآن شخص فراموش كرد. حضرت تا سه روز منتظر ماند تا به آن شخص ‍ خبر دادند، آن شخص آمد وعذرخواهى كرد.(419) همچنين پيامبر صلى الله عليه و آله با كسى وعده گذاشت كه هنگام ظهر او را ملاقات كند، ولى چون او نيامد، حضرت تا غروب منتظر ماند.
    O صادق الوعد بودن ، صفتى الهى است ، (ان اللّه لايخلف الميعاد للّه )(420) وتخلّف در وعده ، نشانه ى نفاق است . در احاديث مى خوانيم : علامت منافق سه چيز است : خيانت در امانت ، دروغ در سخن ، تخلّف در وعده .(421)
    O مقام رضوان و رضايت ، بزرگ ترين خواسته و هدف انبيا است . (واجعله رب رضيا) (422)، (وكان عند ربه مرضيّا )(423) در حديث مى خوانيم : چون اهل بهشت در بهشت مستقر شوند، خطاب مى رسد آيا حاجت ديگرى داريد؟ مى گويند: ((ربّنا رضاك )) پروردگارا! رضاى تو هدف ماست .(424)
    پيام ها :
    1 تجليل از بزرگان لازم است . (واذكر فى الكتاب اسماعيل )
    2 تجليل از بزرگان ، بايد پايدار و عميق باشد، نه سطحى و زودگذر. (فى الكتاب )
    3 ملاك تجليل بايد كمالات معنوى پايدار باشد. (كان صادق الوعد) للّه
    4 وفاى به عهد، از صفات ارزشمند انسانى است . (كان صادق الوعد للّه )
    5 پيامبران ، علاوه بر مسئوليّت اجتماعى ، مسئوليّت خانوادگى هم دارند. (و كان ياءمر اهله )
    6 سفارش به نماز وزكات ، از وظايف پدر خانواده است . (وكان ياءمر اهله بالصلوة و الزكوة ) (با اينكه سفارش به نماز در خانواده ها كم وبيش هست ، امّا سفارش به زكات نيست .)
    7 امر به نماز و زكات ، از مصاديق امر به معروف است . (وكان ياءمر) للّه
    8 نماز و زكات ، سابقه اى بس طولانى دارند. (وكان ياءمر ... )
    9 نماز (ارتباط با خالق ) و زكات (ارتباط با مخلوق )، از هم جدا نيست . (عبادت بدنى به تنهايى شرط كمال نيست .) (بالصلوة والزكوة )
    10 در امر به معروف وتوصيه به نماز، بايد از نزديكان شروع كنيم . (كان ياءمراهله )
    11 ارشاد و توصيه به نماز بايد دايمى باشد. (وكان ياءمر ...)
    (56) وَ اذْكُرْ فِى الْكِتَبِ إِدْرِيسَ إِنَّهُ كَانَ صِدِّيقاً نَّبِيّاً
    ترجمه :
    و در اين كتاب ، از ادريس ياد كن ، همانا او پيامبرى بسيار راستگو بود.
    (57) وَ رَفَعْنَهُ مَكَاناً عَلِيّاً
    ترجمه :
    و ما او را به مقام والايى رسانديم .
    نكته ها
    O مراد از ((مكانا عليّا))، يا مقام بلند معنوى است يا عروج به آسمان ها، زيرا خداوند چهار پيامبر ديگر را به آسمان ها برد: ادريس ، عيسى ، خضر و الياس .(425)
    O ((صدّيق )) به كسى گفته مى شود كه گفتار و رفتارش با هم هماهنگ باشد.
    سيماى ادريس عليه السلام
    # حضرت ادريس ، از اجداد حضرت نوح است وبه دليل اشتغال زياد او به درس (426) يا به خاطر آن كه اوّلين كسى بود كه با قلم نوشت ، به ادريس مشهور شد.(427)
    # نام شريف ادريس ، دو بار در قرآن آمده و با اوصاف ((صدّيق ))، ((صابر)) و ((نبى )) از او تجليل شده است .
    # در حديثى مى خوانيم : خانه ى ادريس ، در مسجد سهله در اطراف نجف اشرف بوده است .(428)
    # ادريس ، اوّلين كسى بود كه علم نجوم و حساب را مى دانست .(429)
    # اوّلين كسى بود كه به انسان ، خياطى آموخت .(430)
    # ادريس عليه السلام 365 سال عمر كرد و بعد به آسمان رفت و اكنون زنده است و در زمان ظهور حضرت مهدى عليه السلام حاضر خواهد شد.(431)
    پيام ها :
    1 ياد و تجليل از بزرگان وسيله رشد و هدايت ديگران است . (واذكر للّه )
    2 تجليل ها بايد پايدار بماند. (فى الكتاب )
    3 معيار تجليل از افراد، بايد ارزشهاى معنوى آنان باشد. (صدّيقاً نبيّاً للّه )
    4 صداقت ، شرط تاءثيرگذارى در تبليغ است . (صدّيقاً نبيّاً) تقدّم كلمه ى ((صدّيق )) بر ((نبىّ))، نشانه ى آن است كه صداقت زمينه ى نبوّت است .
    ئِكَ الَّذِينَ اءَنْعَمَ اللّهُ عَلَيْهِم مِّنَ النَّبِيِّينَ مِن ذُرِّيَّةِ ءَادَمَ وَمِمَّنْ حَمَلْنَا مَعَ نُوحٍ وَمِن ذُرِّيَّةِ إِبْرَ هِيمَ وَإِسْرََّءِيلَ وَمِمَّنْ هَدَيْنَا وَ اجْتَبَيْنَآ إِذَا تُتْلَى عَلَيْهِمْ ءَايَ تُ الرَّحْمَا نِ خَرُّواْ سُجَّداً وَبُكِيّاً
    ترجمه :
    آنان پيامبرانى بودند كه خداوند بر آنها نعمت (ويژه ) ارزانى داشت ؛ از نسل آدم و از (فرزندان ) كسانى كه با نوح (در كشتى ) سوارشان كرديم و از نسل ابراهيم واسرائيل (يعقوب ) واز كسانى كه هدايت نموديم و برگزيديم ؛ هرگاه آيات خداى رحمان بر آنان خوانده مى شد سجده كنان و گريان از رو به خاك مى افتادند.
    نكته ها
    O نام ده نفر از انبيا در آيات قبل ذكر شد: زكريّا، يحيى ، عيسى ، ابراهيم ، اسحاق ، يعقوب ، موسى ، هارون ، اسماعيل وادريس . اكنون اين آيه با اشاره به آنان مى فرمايد: آنها كسانى هستند كه خدا به ايشان نعمت داد. اين گروه ، همان هايى هستند كه هر روز ده بار در نماز از خدا مى خواهيم كه راه آنان را برويم ، نه راه گمراهان و منحرفان را. (اهدنا الصراط المستقيم . صراط الّذين انعمت عليهم )
    O مراد از ذريّه آدم ، ادريس است و مراد از ((ذّريّة مَن حمَلنا مع نوح )) حضرت ابراهيم است كه نوه ى نوح است ، و منظور از ((ذرّية ابراهيم ))، اسحاق و اسماعيل و يعقوب است ومنظور از ((ذرّية اسرائيل ))، موسى وهارون و زكريّا ويحيى وعيسى است .(432)
    O در حديث مى خوانيم : هنگام تلاوت قرآن ، محزون شده و گريه كنيد يا خود را به حالت گريان در آوريد.(433)
    O بهترين مصداق برگزيدگان الهى كه سجده هاى طولانى همراه با اشك داشته اند، پيامبر اسلام و اهل بيت معصومش عليهم السلام بوده اند. درباره همه ى آنان خاطراتى از سجده ها وگريه هاى فراوانشان در مناجات هاى ماه رمضان وعرفه و... وجود دارد.
    پيام ها :
    1 هدف همه ى انبيا يكى است . (خداوند پيامبران را در كنار هم قرار مى دهد و همه را با يك وصف توصيف مى كند) (اولئك الذين انعم الله عليهم ... )
    2 مُنعِم حقيقى ، خداوند است . (انعم اللّه عليهم )
    3 والدين و نياكان ، از نظر وراثت در تربيت نسل مؤ ثّرند. (ذرّية آدم ... ذرّية ابراهيم )
    4 گرچه همه ى انبيا از ذرّيه آدم هستند، ولى در نام بردن نوح و ابراهيم و اسرائيل (يعقوب )، از آنان تجليل خاصّى شده است . (مع نوح و من ذرّية ...)
    5 گريه در سجده آن قدر ارزشمند است كه خداوند از اهل آن تجليل كرده است . (سجّدا و بكيّا )
    6 گريه وزارى به درگاه الهى ، نشانه ى رشد، شناخت ، توفيق و برگزيدگى است . (و ممنّ هدينا واجتبينا...)
    (59) فَخَلَفَ مِن بَعْدِهِمْ خَلْفٌ اءَضَاعُواْ الصَّلَوةَ وَاتَّبَعُواْ الشَّهَوَ اتِ فَسَوْفَ يَلْقَوْنَ غَيّاً
    ترجمه :
    آنگاه پس از آنان ، جانشينان بد و ناشايسته اى آمدند كه نماز را ضايع كردند و هوسها را پيروى كردند. پس به زودى (كيفر) گمراهى خود را خواهند ديد.
    (60) إِلا مَن تَابَ وَءَامَنَ وَعَمِلَ صَلِحاً فَاءُوْلََّئِكَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَ لاَيُظْلَمُونَ شَيْئاً
    ترجمه :
    مگر كسى كه توبه كند و ايمان آورد و كار شايسته انجام دهد، پس آنها داخل بهشت مى شوند و به هيچ وجه مورد ستم قرار نمى گيرند (و از پاداششان كاسته نمى شود).
    نكته ها
    O ((خَلَف ))، فرزند صالح را گويند و ((خَلْف )) فرزند ناصالح است . كلمه ى ((غىّ)) در مقابل رشد است . (قد تبيّن الرّشد من الغىّ )(434)
    O ضايع كردن نماز، غير از نخواندن و ترك آن است . كسى كه نماز مى خواند، ولى بدون رعايت شرايط آن يا با تاءخير، چنين كسى نماز را ضايع كرده و آن را سبك شمرده است .(435)
    O در روايتى مى خوانيم : همين كه حضرت رسول صلى الله عليه و آله اين آيه را تلاوت مى فرمودند، منقلب شده ، فرمودند: بعد از 60 سال ، گروهى نماز را ضايع خواهند كرد.(436)
    اگر اين سخن در اوايل سال اوّل هجرى گفته شده باشد، سال 60 همان سال شهادت امام حسين عليه السلام و سال به قدرت رسيدن يزيد است .
    توبه در قرآن
    # معمولا قرآن كريم بدنبال آيا عذاب ، جمله ى ((الاّالذين تابوا)) يا جمله ى ((الاّ من تاب )) را آورده تا بگويد: راه اصلاح ، هرگز بر كسى بسته نيست .
    # توبه ، واجب است . زيرا فرمان خداوند است . (توبوا الى اللّه ) (437)
    # قبول توبه ، واقعى قطعى است ، زيرا نمى توان باور كرد كه ما به امر او توبه كنيم ولى او نپذيرد. (هوالذى يقبل التوبة عن عباده )(438)، (هوالتّواب الرحيم ) (439)
    # خداوند هم توبه را مى پذيرد و هم كسانى را كه بسيار توبه مى كنند دوست دارد. (يحبّ التّوابين )(440)
    # توبه ، بايد با عمل نيك و جبران گناهان همراه باشد. (تاب و عمل صالحا) (441)، (تاب من بعده و اصلح )(442)، (تابوا واصلحوا و بيّنوا) (443)
    # توبه ، رمز رستگارى است . (توبوا ... لعلكم تفلحون )(444)
    # توبه ، وسيله ى تبديل سيئات به حسنات است . (الاّ من تاب و عمل صالحا فاولئك يبدّل الله سيئاتهم حسنات ) (445)
    # توبه ، سبب نزول باران است . (توبوا ... يرسل السماء )(446)
    # توبه ، سبب رزق نيكو است . (توبوا اليه يمتّعكم متاعا حسنا) (447)
    # توبه در هنگام ديدن آثار مرگ و عذاب پذيرفته نمى شود. (حتّى اذا حضر احدهم الموت قال انّى تبت الان )(448)
    # خداوند علاوه بر قبول توبه ، لطف ويژه نيز دارد. (هو التّواب الرحيم )للّه (449)
    (ثمّ تاب و اصلح فانّه غفور رحيم )(450)، (ثمّ تاب عليهم انّه بهم رؤ ف رحيم ) (451)
    (الاّ من تاب و امن و عمل صالحا فاولئك يدخلون الجنّة )(452)، (ثمّ توبوا اليه ان ربّى رحيم ودود) (453) در اين آيات در كنار توبه به مسئله رحمت و راءفت و محبّت الهى اشاره شده است .
    # قرآن ترك توبه را ظلم و هلاكت دانسته است . (و من لم يتب فاولئك هم الظالمون )(454) (ثم لم يتوبوا فلهم عذاب جهنّم ) (455)
    پيام ها :
    1 گاهى فرزندان ونسل آينده ، زحمت هاى پدران را تباه مى كنند. (گاهى از خوبان ، نسل نااهل پيدا مى شود) (خَلْف اضاعوا الصلوة )
    2 نماز محور دين است . (براى نشان دادن چهره ى نسلى به نسل ديگر، ضايع كردن نماز آنان را نشان مى دهد) (فخلف خَلْف اضاعوا الصلوة )
    3 نماز، سدّى است ميان انسان و شهوت ها و اگر اين سدّ شكسته شود، پيروى از شهوت ها براى انسان آسان مى شود. (اضاعوا الصلوة واتبعوا الشهوات )
    4 كسى كه از رابطه با خدا (نماز) جدا شد، به شهوات پيوند مى خورد. (اضاعوا الصلوة واتبعوا الشهوات )
    5 كيفر ضايع كردن نماز، سردرگمى است . (يلقون غيّا ) (رشد واقعى در سايه ى معنويّت است )
    6 رونق يافتن شهوات ، غىّ و گمراهى است . (واتّبعوا الشهوات ... يلقون غيّا)
    7 سرنوشت ملت ها به دست خود آنهاست (اضاعوا... يلقون ... الاّ من تاب ...للّه )
    8 توبه ، يك تحول است نه تظاهر. (تاب و امن و عمل صالحا)
    9 شرط رستگارى و ورود به بهشت ، توبه وايمان و عمل صالح است . (تاب و آمن و عمل صالحا... يدخلون الجنّة )
    (61) جَنَّتِ عَدْنٍ الَّتِى وَعَدَ الرَّحْمَنُ عِبَادَهُ بِالْغَيْبِ إِنَّهُ كَانَ وَعْدُهُ مَاءْتِيّاً
    ترجمه :
    بهشت هاى جاويدى كه خداى رحمان از غيب به بندگانش وعده داده ، مسلّما وعده ى او تحقّق يافتنى است .
    (62) لا يَسْمَعُونَ فِيهَا لَغْواً إِلا سَلَماً وَلَهُمْ رِزْقُهُمْ فِيهَا بُكْرَةً وَ عَشِيّاً
    ترجمه :
    در آنجا سخن بيهوده اى نمى شنوند، (و گفتارشان ) جز سلام (نيست ) و در آنجا هر صبحگاه و شامگاه ، روزى آنان آماده است .
    (63) تِلْكَ الْجَنَّةُ الَّتِى نُورِثُ مِنْ عِبَادِنَا مَنْ كَانَ تَقِيّاً
    ترجمه :
    اين ، همان بهشتى است كه به هر يك از بندگان پرهيزكار خود به ارث مى دهيم .
    نكته ها
    O در آيه قبل كلمه ى ((جنّت )) به صورت مفرد بكار رفته بود، (يدخلون الجنّة )، ولى در اين آيه كلمه ى ((جنّات )) به صورت جمع مطرح شده و اين نشان مى دهد كه باغ و بوستان اهل بهشت مجموعه اى از بوستان هاى متعدّد است و اين تعبير شايد به خاطر آن باشد كه هر يك از بهشتيان چهار باغ دارند كه در سوره ى الرّحمن به آن اشاره شده است : (و لمن خاف مقام ربّه جنّتان ... و من دونهما جنّتان )للّه (456) يعنى براى هركس كه اهل تقوا باشد، دو باغ است و پس از توصيف دو باغ مى فرمايد: غير اين دو باغ ، دو باغ ديگر نيز هست كه روى هم مى شود چهار باغ كه اين دو باغ يا نزديك ترند و يا سطح پايين ترى دارند و يا به خاطر اختلاف درجات اهل بهشت ، نوع باغها نيز تفاوت دارد.
    O قرآن كريم از تحقّق يافتن وعده هاى الهى بارها سخن به ميان آورده است ، از جمله فرمود: ((و من اوفى بعهده من الله ))(457) كيست كه از خداوند با وفاتر باشد؟
    O ستايش بهشت به اينكه در آنجا لغوى نمى شنوند، هم توصيه به امروز ماست كه از لغو دورى كنيم و هم اشاره به اين است كه سخنان ياوه كفّار و شنيده هايى كه مؤ منان را در دنيا رنج مى داد، در آنجا نيست .
    O در جمله ى (نورث من كان تقيّا ) هم به تقوا اشاره شده است كه كليد بهشت است و هم تعبير ارث آمده كه به معناى رسيدن به مال و نعمت بدون رنج و زحمت است . گرچه تقوا كليد بهشت است ، امّا آن همه پاداش ، ارث خدا به ماست و اعمال ما به اين اندازه پاداش ندارد و در حقيقت پاداشهاى ما ارثى است كه از طرف خداوند بدون رنج به ما مى رسد.
    O در حديثى مى خوانيم : هر انسانى در بهشت و دوزخ جايگاهى دارد؛ اگر اهل بهشت شد، جايگاه دوزخى او به دوزخيان ارث مى رسد و اگر اهل دوزخ شد، جايگاه بهشتى او به بهشتيان ارث مى رسد.(458)
    O شخصى به امام صادق عليه السلام از درد معده اش شكايت كرد. حضرت به او فرمودند: دو نوبت غذا بخور، صبح وغروب ، و بين آن دو غذا نخور كه موجب فساد بدن مى شود. آنگاه اين آيه را (رزقهم فيها بكرة وعشيّا) تلاوت كردند.(459)
    پيام ها :
    1 استقرار در باغ هاى بهشت هميشگى است . (جنّات عدن )(460)
    2 سرچشمه ى آن همه الطاف موعود، لطف خداوند رحمان است . (وعد الرحمن )
    3 ما امروز حقيقت وعده هاى خداوند را درك نمى كنيم . (بالغيب )
    4 كلام رايج بهشتيان ، سلام است . (لايسمعون ... الا سلاما) محيط بهشت ، محيطى امن و سالم است و بهشتيان ، هم از فرشتگان سلام مى شنوند، (سلام عليكم طبتم )(461) و هم از دوستان خود. (فسلام لك من اصحاب اليمين ) (462)
    5 در بهشت تنوّع زمان (بامداد و غروب ) وجود دارد. (بكرة و عشيّا )
    6 در بهشت هم امنيّت روحى است ، (الاّ سلاما) و هم تاءمين نيازهاى جسمى . (رزقهم بكرة و عشيّا )
    7 در عطا كردن بهشت ، برگرداندن و نقضى در كار نيست و اين ، قوى ترين نوع مالكيّت است .(463) (نورث )
    8 بهشت ، ميراث پرهيزكاران است . (نورث من عبادنا مَن كان تقيّا )
    (64) وَمَا نَتَنَزَّلُ إِلا بِاءَمْرِ رَبِّكَ لَهُ مَا بَيْنَ اءَيْدِينَا وَمَا خَلْفَنَا وَمَا بَيْنَ ذَلِكَ وَ مَا كَانَ رَبُّكَ نَسِيّاً
    ترجمه :
    ما (فرشتگان ) جز به فرمان پروردگار تو نازل نمى شويم ؛ آنچه پيش روى ما (در آينده ) و آنچه پشت سر ما (در گذشته ) و آنچه ميان اين دو قرار دارد از اوست و پروردگار تو فراموشكار نيست .
    نكته ها
    O در تفسير الميزان مى خوانيم : اين آيه مستقل است ، گرچه بعضى تلاش كرده اند تا با آيات قبل ارتباطش دهند.
    O در تفاسير فخررازى ، طبرى وتبيان مى خوانيم : مدّتى وحى از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله قطع شد و اين ، سبب نگرانى پيامبر وطعنه ى مخالفان گرديد. آيه نازل شد: پروردگارت فراموشكار نيست . (ماكان ربّك نسيّا ) نظير آيه ى (ما وَدّعك ربّك و ما قَلى ) (464)
    پيام ها :
    1 نزول قرآن ، تدريجى و بر اساس فرمان خداست . (و ما نتنزّل الاّ بامر ربّك )
    2 فرشتگان تسليم امر خداوند هستند. (و ما نتنزّل الاّ بامر ربّك )
    3 مالك حقيقى همه چيز اوست . (له )
    4 تاءخير وحى به امر خداوند بود، نه اينكه او فراموش كرده باشد.(465) (ما كان ربّك نسيّا)
    (65) رَبُّ السَّمَوَ اتِ وَالاَْرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا فَاعْبُدْهُ وَاصْطَبِرْ لِعِبَدَتِهِ هَلْ تَعْلَمُ لَهُ سَمِيّاً
    ترجمه :
    پروردگار آسمان ها وزمين وآنچه ميان آن دو قرار دارد؛ تنها او را پرستش كن و براى عبادتش شكيبا باش ، آيا براى او همتا و هم نامى مى شناسى ؟
    نكته ها
    O براى كلمه ى ((سمىّ)) چند معنا ذكر شده است : شريك ، همانند، همنام و فرزند.
    O كلمه ((ربّك )) در آيه قبل و كلمه (ربّ السموات و الارض ) در اين آيه نشان وحدت مديريّت در اداره زندگى بشر با تمام هستى است .
    O عبادت ، تنها ذكر خداوند و نماز نيست ، زيرا اين گونه عبادت ها مشكلى ندارد تا به صبر و مقاومت نيازمند باشد. پس مراد از (فاعبد و اصطبر ) عبادتى است كه انسان را دچار تضادها، طاغوت ها و مشكلات فراوان مى كند و به خاطر همين ، نيازمند صبر و استقامت است .
    O در روايتى از حضرت على عليه السلام مى خوانيم كه درباره معناى (هل تعلم له سميّا) فرمودند: هيچ كس به نام اللّه ناميده نشده است .(466)
    پيام ها :
    1 فلسفه ى عبادت ما در برابر خداوند، ربوبيّت انحصارى او نسبت به همه ى هستى است . (ربّ السموات ... فاعبد )
    2 عبادت ، صبر لازم دارد. (فاعبده واصطبر) (عبادت ، يك نوع مبارزه با هوس ها و طاغوت هاست كه صبر مى خواهد.)
    3 خداوند تورا فراموش نكرده است ، پس تو نيز او را فراموش نكن . (وما كان ربّك نسيّاً... فاعبده )
    4 خداوند، فرزند ندارد و هيچ موجودى مثل او نيست . (هل تعلم له سميّاً)
    (66) وَيَقُولُ الاِْنْسَنُ اءَءِذَا مَا مِتُّ لَسَوْفَ اءُخْرَجُ حَيّاً
    ترجمه :
    وانسان مى گويد: آيا آنگاه كه مُردم ، دوباره زنده (از قبر) خارج خواهم شد؟
    (67) اءَوَلاَ يَذْكُرُ الاِْنسَنُ اءَنَّا خَلَقْنَهُ مِن قَبْلُ وَلَمْ يَكُ شَيْئاً
    ترجمه :
    آيا انسان (در زنده شدن دوباره ى خود شك دارد؟ و) به ياد نمى آورد كه ما او را پيش از اين آفريده ايم ، در حالى كه چيزى نبود؟
    نكته ها
    O اين آيه شبيه آيات 78 و 79 سوره ى يس است كه شخصى با آوردن استخوانى پوسيده و خرد كردن آن مقابل پيامبر صلى الله عليه و آله ، با پيامبر به بحث و گفتگو پرداخت و گفت : كيست كه استخوان هاى پوسيده را زنده كند؟ خداوند در پاسخ فرمود: (اى پيامبر!) بگو: همان كسى كه اوّل آفريد، پس از مرگ هم زنده مى كند، و او همه چيز را مى داند. (وضرب لنا مثلاً و نسى خلقه قال من يحيى العظام و هى رميم . قل يحيها الذى انشاءها اوّل مرّة و هو بكلّ خلق عليم )
    O از امام صادق عليه السلام درباره (خلقناه من قبل و لم يك شيئا) سؤ ال شد، حضرت فرمودند: يعنى نه در مرحله ى تقدير و نه در مرحله تكوين هيچ چيز نبود. راوى حديث درباره ى (لم يكن شيئا مذكوراللّه )(467) پرسيد، حضرت فرمودند: يعنى مقدّر بود، ولى نامى از آن در ميان نبود.(468) بنابراين ، اين دو آيه از دو مرحله ى پيش از آفرينش انسان سخن مى گويد.
    در حديث ديگرى نيز امام باقر عليه السلام در مورد (من قبل ) فرمودند: نه در كتاب و نه در علم سخنى از او نبود.(469)
    پيام ها :
    1 باور نداشتن معاد، راه توجيه گناه وفرار از عبادت است . (فاعبده و اصطبر لعبادته ... يقول الانسان ... )
    2 تعجّب از معاد وزنده شدن دوباره ، مربوط به يك زمان و يك گروه خاص از انسان ها نيست . (يقول الانسان )
    3 معاد، جسمانى است . (اُخرج ) يعنى خارج شدن جسم از زمين .
    4 معاد، قهرى واجبارى است . (اُخرج ) يعنى خروج قهرى وبدون اختيار.
    5 ترديد در معاد با توجّه به آفرينش ابتدائى خود،

  7. #57
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    next page

    fehrest page


    back page

    (72) ثُمَّ نُنَجِّى الَّذِينَ اتَّقَواْ وَّنَذَرُ الظَّلِمِينَ فِيهَا جِثِيّاً
    ترجمه :
    سپس اهل تقوا را (از دوزخ ) نجات مى دهيم و ستمكاران را (در حالى كه از ضعف و ذلّت ) به زانو درآمده (اند) در آن رها مى كنيم .
    نكته ها
    O از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله روايت شده است كه فرمودند: همه ى مردم وارد آتش مى شوند، آنگاه به ميزان اعمالشان از آن خارج مى گردند؛ گروهى مثل برق ، گروهى مثل باد، گروهى مانند اسب ، گروهى مانند دويدن مرد و گروهى مثل راه رفتن عادّى از آتش خارج مى شوند.(473)
    پيام ها :
    1 دوزخ گذرگاه تقواپيشگان و اقامتگاه ستمكاران است . (ان منكم الاّ واردها... ثم ننجّى الّذين اتّقوا)
    2 تقوا، يگانه راه نجات از دوزخ است . (ثم ننجّى الّذين اتّقوا )
    3 انسان بى تقوا ظالم است . (و نذر الظالمين )
    4 ستمگران مستحقّ تحقير مى باشند. (نذر الظالمين ) (اين جمله در موردى بكار مى رود كه چيزى را از روى حقارت و پستى رهايش كنند)
    (73)وَإِذَا تُتْلَى عَلَيْهِمْ ءَايَتُنَا بَيِّنَتٍ قَالَ الَّذِينَ كَفَرُواْ لِلَّذِينَ ءَامَنُوَّاْ ترجمه :
    اءَىُّ الْفَرِيقَيْنِ خَيْرٌ مَّقَاماً وَاءَحْسَنُ نَدِيّاً
    وهرگاه آيات روشن ما بر آنان خوانده شود، كسانى كه كفر ورزيده اند به آنان كه ايمان آورده اند مى گويند: كدام يك از ما دو گروه ، جايگاهش بهتر و محفلش آراسته تر است .
    نكته ها
    O ((نَدىّ))، به هر مجلس يا به مجلس مشاوره گويند. ((دار النَدوة )) يعنى مجلس شورا. (و تاءتون فى ناديكم المنكر )(474) يعنى شما در مجالس خود گناه مى كنيد. (فليدع ناديه ) (475) يعنى مشاورين خود را فراخواند.
    O كفّار، در قالب تمسخر مؤ منان ، يا به صورت سؤ ال مى گفتند: آيا ثروتمندانى مثل نضربن حارث و وليدبن مغيره ارزش وجايگاه دارند، يافقيرانى مانند بلال وعمّار؟ و با اين ديد متكبّرانه خود را از مسلمانان جدا كرده و ايمان نمى آوردند.
    آرى ، بعضى افراد مى كوشند تا كمبودهاى معنوى خود را با جلوه هاى مادّى جبران كنند. چنانكه در بعضى روايات آمده است : اشراف كافر، لباس هاى زيبا و فاخر مى پوشيدند و در مقابل پيامبر ويارانش راه مى رفتند وبه آنان با ديده ى تحقير مى نگريستند.(476)
    خاكساران جهان را به حقارت منگرgggggكوزه بى دسته چو بينى ، به دو دستش بردار
    پيام ها :
    1 بايد مؤ منان را در برابر فشار تبليغاتى و شبهات دشمنان آماده ى پاسخ كرد. (قال الذين كفروا للذين آمنوا )
    2 حساب عقيده و منطق صحيح ، از رفاه دنيوى جداست . (اىّ الفريقَين خيرٌ)للّه كفّار مى گفتند: اگر راه ما باطل است ، چرا وضع دنيايى ما از شما بهتر است ؟
    3 پول و ثروت ، نشانه ى حقانيّت و شخصيّت نيست . (اىّ الفريقين خيرٌ مقاما )
    4 فخر و مباهات ، زمينه ساز كفر است . (قال الّذين كفروا... اىّ الفريقين خيرٌ)
    (74) وَكَمْ اءَهْلَكْنَا قَبْلَهُم مِّن قَرْنٍ هُمْ اءَحْسَنُ اءَثَثاً وَرِءْياً
    ترجمه :
    و چه بسيار نسل ها را پيش از آنان نابود كرديم كه مال و ثروتشان بهتر بود و منظرى آراسته تر داشتند.
    نكته ها
    O كلمه ى ((اَثاث )) به معناى امكانات زندگى و رفاهى است . ((رِءيا)) منظره هاى ديدنى را گويند. ((قَرن )) به مردمى گفته مى شود كه در يك زمان با هم زندگى مى كنند.
    پيام ها :
    1 تاريخ سقوط طاغوتيان و كافران ، از منابع شناخت انسان و عبرت آموز است . (و كم اهلكنا قبلهم ) (تاريخ ، يك مجموعه ى به هم پيوسته است كه مى توان از گذشته ى آن براى آينده عبرت گرفت )
    2 تعداد كفّار و طاغوتيانى كه نابود شده اند كم نيستند. (و كم اهلكنا للّه )
    3 تحوّلات تاريخى ، طبق سنّت هايى است كه خدا مقرّر كرده است . (كم اهلكنا)
    4 امكانات رفاهى و مادّيات ، نه نشانه ى سعادت است و نه از قهر خداوند جلوگيرى مى كند. (اهلكنا... هم احسن اثاثا )
    5 رفاه و مكانات ، عامل غرور، غفلت ، طغيان و سرانجام هلاكت است . (كم اهلكنا... احسن اثاثا و رءيا)
    (75) قُلْ مَن كَانَ فِى الضَّلَلَةِ فَلْيَمْدُدْ لَهُ الرَّحْمَنُ مَدّاً حَتَّى إِذَا رَاءَوْاْ مَا يُوعَدُونَ إِمَّا الْعَذَابَ وَإِمَّا السَّاعَةَ فَسَيَعْلَمُونَ مَنْ هُوَ شَرُّ مَّكَاناً وَ اءَضْعَفُ جُنداً
    ترجمه :
    بگو: هركه در گمراهى است ، خداوند رحمان (طبق سنّت خود) مدّتى به او مهلت و مدد مى دهد، تا زمانى كه آنچه را وعده داده مى شوند ببينند، يا عذاب (اين دنيا) يا (عذاب ) قيامت را. پس (در آن روز) خواهند دانست چه كسى جايگاهش بدتر ولشكرش ناتوان تر است .
    نكته ها
    O ((مَدّ)) و ((امداد)) به يك معناست ، لكن به گفته ى راغب ، معمولا ((امداد)) در مورد كار پسنديده ومحبوب و ((مدّ)) در مورد كار ناپسند و مكروه استفاده مى شود.
    O خداوند به همه ى كسانى كه راه شرّى را انتخاب كنند، مهلت مى دهد. اين مهلت براى اين است كه شايد توبه كنند، يا فرزندان صالحى از نسل آنان به وجود آيد. گرچه برخى گمراهان از مهلت الهى سوء استفاده كرده ، گناهان بيشترى مرتكب مى شوند و عذاب خود را بيشتر مى كنند.(477)
    لطف حقّ با تو مداراها كند gggggچون كه از حد بگذرد رسوا كند
    O امام صادق عليه السلام درباره ((اذا راءوا ما يوعدون )) فرمودند: آن وعده ى ظهور حضرت قائم عليه السلام است و ((شرّ مكانا)) يعنى روز قيام قائم معلوم خواهد شد كه چه كسى در موقعيّت ناپسند و ضعيف قرار دارد.(478)
    پيام ها :
    1 سنّت خداوند بر اين است كه زمينه ى حركت و رشد را براى همه ى انسان ها فراهم كند، واين انسان است كه اگر گمراهى را برگزيد. خداوند مدّتى به او مهلت مى دهد، (من كان فى الضلالة فليمدد) و اگر راه هدايت را در پيش گرفت خداوند بر هدايتش مى افزايد. (و يزيدالله الذين اهتدوا هدىً )
    2 مهلت و امداد، برخاسته از رحمت الهى است . (فليمدد له الرحمن )
    3 كفّار بارها به خطر و عذاب تهديد مى شدند، ولى چه سود. (ما يوعدون للّه )
    4 خدا بعضى گمراهان را در دنيا عذاب مى كند وحساب قيامتش همچنان باقى مى ماند، ولى بعضى را تنها در قيامت كيفر مى دهد. (امّا العذاب وامّا الساعة )
    5 در لحظه ى مرگ ، مقام و موقعيّت ، بستگان و نفرات به كار نمى آيند. (شرُّ مكانا و اضعف جندا )
    6 قيامت روز ظهور حقايق و كشف و شهود است . ( حتّى اذا راءوا... فسيعلمون ...)
    (76) وَيَزِيدُ اللّهُ الَّذِينَ اهْتَدَوْاْ هُدىً وَالْبَقِيَتُ الصَّلِحَتُ خَيْرٌ عِندَ رَبِّكَ ثَوَاباً وَخَيْرٌ مَّرَدّاً
    ترجمه :
    كسانى كه هدايت يافته اند، خداوند بر هدايتشان مى افزايد و نيكى هاى ماندگار، ثوابش نزد پروردگارت بهتر و خوش فرجام تر است .
    نكته ها
    O كلمه ى ((مَرَدّ)) به معناى عاقبت ومنفعت است . وكلمه ى ((ثواب )) به معناى جزاى عمل است كه به انسان بر مى گردد، چه خير باشد و چه شر؛ لكن بيشتر در خير استعمال مى شود.(479)
    O در آيه ى قبل خوانديم كه گمراهان ، در گمراهى بيشترى قرار مى گيرند. اين آيه مى فرمايد: هدايت يافتگان نيز در هدايت و نورانيّت بيشترى قرار مى گيرند.
    O در بعضى روايات مى خوانيم : مراد از ((الباقيات الصّالحات )) ذكرِ ((سبحان اللّه و الحمدللّه و لا اله الاّاللّه واللّه اكبر)) است .(480)
    پيام ها :
    1 هدايت ، مراحل ودرجاتى دارد. (و يزيدالله ...)
    2 اعمال صالح نزد خداوند محفوظ مى ماند. (والباقيات الصالحات خير عند ربّك )
    3 توفيق انجام كارهاى شايسته ، در پرتو هدايت الهى است . (اهتدوا هدى و الباقيات الصالحات )
    4 خداوند به پيامبرش عنايت مخصوص دارد. (عند ربّك )
    5 كيفر و پاداش از شئون ربوبيّت الهى است . (عند ربّك ثوابا)
    6 كار نيك ، رمز خوش عاقبتى است . (الباقيات الصالحات ... خير مردّا للّه )
    (77) اءَفَرَءَيْتَ الَّذِى كَفَرَ بََايَتِنَا وَقَالَ لاَُوتَيَنَّ مَالاً وَوَلَداً
    ترجمه :
    پس آيا ديدى كسى را كه به آيات ما كفر ورزيد و گفت : قطعا به من مال و فرزند (بسيار) داده خواهد شد!
    (78) اءَطَّلَعَ الْغَيْبَ اءَمِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّحْمَنِ عَهْداً
    ترجمه :
    آيا (اين خوش خيالى به خاطر آن است كه ) از غيب آگاه است ، يا از خداى رحمان تعهّدى گرفته است ؟
    (79) كَلا سَنَكْتُبُ مَا يَقُولُ وَنَمُدُّ لَهُ مِنَ الْعَذَابِ مَدّاً
    ترجمه :
    هرگز (چنين نيست ،) به زودى هر چه مى گويد مى نويسيم و براى هميشه عذابش مى كنيم .
    (80) وَنَرِثُهُ مَا يَقُولُ وَيَاءْتِينَا فَرْداً
    ترجمه :
    و هر چه (از مال و فرزند) دم مى زند ما وارث خواهيم شد و او بى كس و تنها نزد ما خواهد آمد.
    نكته ها
    O امام باقر عليه السلام درباره ى شاءن نزول (اءفراءيت الذى كفر) فرمودند: عاص بن وائل به خبّاب بدهكار بود، خبّاب براى دريافت طلب خود نزد او آمد، ولى عاص گفت : آيا شما معتقد نيستيد كه در بهشت طلا و نقره و حرير هست ؟ خبّاب گفت : آرى ؛ عاص گفت : پس وعده ى ما در بهشت و قسم مى خورم كه در بهشت بهتر از آنچه شما داديد به شما داده شود.(481)
    پيام ها :
    1 رها كردن خدا و پناه بردن به مال و فرزند، شگفت آور است . (افرءيت للّه )
    2 كافر، دين را مانع پيشرفت ، وكفر را عامل رشد مى داند. (كفر باياتنا وقال لاوتينّ)
    3 ملاك ارزش نزد كفّار، مال و فرزند است . (لاوتينّ مالا و ولدا ) (كافر در برابر منطق و تهديد، تنها به آنچه در دست دارد دلخوش است .)
    4 مرفّهان كج فكر را تحقير كنيد تا در جامعه الگو نشوند. (اءفراءيت ... اطلع الغيب ... نمدّ له من العذاب )
    5 خداوند با هيچ كس قرار دادى امضا نكرده است . (ام اتّخذ عندالرحمن عهداللّه )
    6 گرچه عهد خداوند تخلّف ندارد، ولى كفّار با خداوند عهدى نبسته اند. (ام اتّخذ عند الرحمن عهدا)
    7 پندارهاى باطل را با صراحت سركوب كنيد. (كلاّ )
    8 رفتار و گفتار آدمى در ديوان الهى ثبت مى گردد. (سنكتب ما يقول )
    9 براى هر گفتار و عملى تا مدّتى مهلت است ، شايد پشيمان شده و توبه كند، ولى اگر آن مدّت سرآمد و پشيمان نشد، ثبت مى شود. حرف ((سين )) در (سنكتب للّه ) نشانه ى مهلت است .(482)
    10 سخن بايد به علم و دليل تكيه داشته باشد، چرا كه انسان مسئول گفته هاى خود است . (سنكتب ما قالوا)
    11 در قيامت ، انسان مال و فرزندى را كه عامل كفر و غرور او گرديدند، رها مى كند و در پيشگاه خداوند، به تنهايى حاضر مى شود. (ياءتينا فردا )
    (81) وَاتَّخَذُواْ مِن دُونِ اللّهِ ءَالِهَةً لِّيَكُونُواْ لَهُمْ عِزّاً
    ترجمه :
    به جاى خداى يگانه خدايانى (دروغين ) برگزيدند تا براى ايشان سبب عزّت باشد.
    (82) كَلا سَيَكْفُرُونَ بِعِبَادَتِهِمْ وَيَكُونُونَ عَلَيْهِمْ ضِدّاً
    ترجمه :
    هرگز (به اين آرزو نمى رسند، بلكه ) به زودى (معبودها) پرستش آنان را منكر خواهند شد و در برابر آنان (به جاى عزت بخشى ) به مخالفت بر مى خيزند.
    نكته ها
    O به گفته ى علامه طباطبايى ، جمله ى (كلاّ سيكفرون ) دو گونه تفسير دارد:
    الف : مشركين به عبادت خويش كفر خواهند ورزيد و مخالف بت ها خواهند شد.
    ب : طاغوت ها وبت ها، بجاى شفاعت وعزّت ويارى عبادت كنندگان خود، عليه آنان قيام خواهند كرد. در قرآن آيات ديگرى نيز به اين معنا دلالت دارد.(483)
    O ((عَزيز)) يعنى پيروز ونفوذناپذيرى كه نمى توان به او ضرر و شرّى رساند.
    O امام صادق عليه السلام فرمود: مقصود از ((آلهة )) رؤ سايى هستند كه مردم با اطاعت از آنان ، در جستجوى عزّتند.(484) البتّه ضدّيت معبودهايى مانند طاغوت ها و شيطان ها با پيروان خود روشن است ، امّا معبودهايى مانند سنگ و چوب و غيره ممكن است به اراده ى خداوند در روز قيامت به زبان در آيند و از مشركين و پرستش كنندگان خود، بيزارى جويند.(485)
    O امام صادق عليه السلام در ذيل آيه فرمودند: مراد از عبادت در آيه ، سجده وركوع نيست ، بلكه اطاعت است وفرمود: ((مَن اطاع مخلوقا فى معصية الخالق فقد عبده )) هركس با اطاعت از مخلوقى مرتكب گناه شود، آن اطاعت به منزله ى پرستش است .(486)
    پيام ها :
    1 عزّت خواهى در فطرت انسان هست ، ولى او در مصداق اشتباه مى كند و سراغ منبع حقيقى عزّت نمى رود. (اتّخذوا من دون الله ... )
    2 قيامت نزديك است ، آن را باور كنيم . (سيكفرون )
    3 همان كسانى كه انسان بجاى خدا به آنان دل بسته ، بر ضد او قيام خواهند كرد. (ويكونون عليهم ضدّا ) (تكيه بر غير خدا، سبب دشمنى آنان در قيامت است )
    (83) اءَلَمْ تَرَ اءَنَّآ اءَرْسَلْنَا الشَّيَطِينَ عَلَى الْكَفِرِينَ تَؤُزُّهُمْ اءَزّاً
    ترجمه :
    آيا نديدى كه ما شيطان ها را به سوى كافران فرستاديم تا آنان را شديدا تحريك كنند؟
    (84) فَلاَ تَعْجَلْ عَلَيْهِمْ إِنَّمَا نَعُدُّ لَهُمْ عَدّاً
    ترجمه :
    پس بر (عذاب ) آنان عجله مكن ، ما حساب آنها (وروز وساعت واعمال و حتّى نفس زدن آنان ) را شماره كنيم (تا موعدشان فرا رسد).
    نكته ها
    O كلمه ى ((اَزّ)) به معناى تحريك كردن شديد و از جاكندن است . ((اَزّ القِدر)) يعنى ديگ چنان به جوش آمد كه هر چه در آن بود زير و رو شد.
    O رابطه ى شيطان با اهل ايمان ، ساده ودنبالش هشيارى و توبه است . (وسوس اليه ) (487) ولى رابطه ى شيطان با كفّار، رابطه اى سلطه گرانه است . (ارسلنا الشياطين على الكافرين ) نه ((الى الكافرين )). البتّه اين سلطه اى است كه كافر، خود زمينه ى آن را فراهم كرده است . (انّما سلطانه على الذين يتولّونه ) (488)
    O ممكن است مراد از فرستادن شيطان ها از سوى خدا، رها كردن آنها باشد؛ مثلا كسى كه سگ خود را نبندد و مانعش نشود مى گويند سگ خود را فرستاد.
    O در تفسير قمى آمده است : آيه ى (وارسلنا الشياطين ) درباره ى كسانى نازل شده كه خمس و زكات خود را نمى پردازند، خداوند بر اينان سلطان يا شيطانى را مى فرستد تا آن مقدار از مالى كه از بابت خمس و زكات پرداخت نكرده اند، در غير راه خداوند مصرف نمايند.
    O امام صادق عليه السلام فرمود: روزهاى عمر انسان را پدر ومادر او نيز مى توانند بشمارند؛ پس مراد از (نعدّلهم عدّا) اين است كه ما شماره نفَس هاى آنان را نيز مى دانيم .(489)
    پيام ها :
    1 كسانى كه كفر را انتخاب كردند و ولايت شيطان را پذيرفتند، خداوند شيطان ها را براى تشويق و تحريك آنان به فساد به سراغشان مى فرستد. (يكى از كيفرهاى كافران ، سلطه ى شيطان بر آنهاست ) (انّا ارسلنا الشياطين على الكافرين )
    2 شيطان انسان را تحريك مى كند، ولى اجبار نمى كند. (تؤ زّهم اءزّا) للّه
    3 تحريك شيطان بسيار قوى است . (تؤ زّهم اءزّا )
    4 هيچ چيز حتّى وسوسه هاى شيطان ، از اراده خداوند خارج نيست . (انّا ارسلنا... تؤ زّهم اءزّا)
    5 كفر، مايه ى تحريك پذيرى از شيطان است . (على الكافرين تؤ زّهم للّه )
    6 سنّت خداوند بر مهلت دادن به مردم است . (نعدّلهم عدّا) پس در مرگ و هلاكت كافران عجله نكنيم . (فلا تعجل عليهم )
    7 برنامه هاى الهى منظّم و زمان بندى شده است . (فلا تعجل عليهم )
    8 علم انبيا به مصالح و حوادث محدود است . (فلا تعجل عليهم )
    9 لجاجت در كفر و دشمنى ، پيامبرى را كه خلق عظيم و سعه صدر داشت ، به درخواست عذاب براى آنان وادار كرد. (فلا تعجل عليهم )
    10 اوامر ونواهى ودستورات خود را مستدل بيان كنيد. (فلاتعجل ... انّما نعدّ لهم )
    (85) يَوْمَ نَحْشُرُ الْمُتَّقِينَ إِلَى الرَّحْمَنِ وَفْداً
    ترجمه :
    (ياد كن ) روزى كه ما پرهيزكاران را دسته جمعى به سوى (ضيافت ) خداى رحمان گرد آوريم .
    (86) وَنَسُوقُ الْمُجْرِمِينَ إِلَى جَهَنَّمَ وِرْداً
    ترجمه :
    و مجرمان را (پياده و) تشنه به سوى جهنّم مى رانيم .
    نكته ها
    O ((وَفد)) به گروهى تازه وارد مى گويند كه براى زيارت يا طلب حاجت سواره مى آيند. كلمه ى ((وِرد)) به معناى عطش است .
    پيام ها :
    1 صحنه هاى قيامت ياد كردنى است ، قيامت روز ظهور تفاوت متّقين ومجرمين
    است . (و يوم ...)
    2 نحوه ى حضور بهشتيان و ورود دوزخيان بسيار مهم است . (وفدا... وردا للّه )
    3 مهم تر از بهشت ، رحمت الهى است كه بهشت يكى از جلوه هاى آن است . ((الى الرّحمن )) بجاى ((الى الجنّة )) آمده است .
    4 پرهيزكاران مهمان خدايند، (وفدا) ولى مجرمان به ذلّت روانه مى شوند. (نسوق ) متّقن با تشريفات ويژه و با استقبال ملائكه وارد بهشت مى شوند.(490)
    5 كليد بهشت تقواى الهى است . (نحشر المتّقين الى الرّحمن )
    (87) لاَ يَمْلِكُونَ الشَّفَعَةَ إِلا مَنِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّحْمَنِ عَهْداً
    ترجمه :
    آنان مالك شفاعت نيستند، مگر كسى كه با خداى رحمان پيمانى بسته باشد.
    نكته ها
    O قرآن ، براى شفاعت شرايطى قائل است و چنين نيست كه هر كس هر چه را خواست شفيع خود قرار دهد. در قيامت ، كفّار به هر درى مى زنند و از هر كسى پناه مى خواهند، ولى جواب منفى مى شنوند.
    O ممكن است مراد از ((عَهد))، همان عهد بندگى خدا و دورى از شيطان باشد كه قرآن مى فرمايد: (الم اعهد اليكم يا بنى آدم ان لا تعبدوا الشيطان انّه لكم عدوّ مبين و ان اعبدونى هذا صراط مستقيم ) (491) اى انسان ها! آيا از شما پيمان نگرفتم كه از شيطان اطاعت نكنيد كه او براى شما دشمنى آشكار است و اينكه تنها مرا پرستش كنيد كه اين صراط مستقيم است . و در جاى ديگرى مى خوانيم : (لا تنفع الشفاعة الاّ من اذن له الرحمن و رضى له قولا )(492) در آن روز، شفاعت هيچ كس سودى نمى بخشد جز كسى كه خداوند به او اجازه داده و به گفتار او راضى است .
    O در روايات ، ((عهد)) به چند چيز تفسير شده است از جمله :
    الف : تعهّد به ولايت اميرالمؤ منين علىّبن ابيطالب عليهما السلام و امامان پس از او.(493)
    ب : وصيّت هنگام مرگ كه انسان مردم را گرد خود جمع كند و بگويد: من متعهّدم به ((لا اله الاّ اللّه ، محمّد رسول اللّه ))، و حقانيّت بهشت و دوزخ .(494)
    ج : تعهّد ومواظبت بر نمازهاى شبانه روزى .(495)
    پيام ها :
    1 شفاعت ، داراى نظامى قانون مند و تحت نظارت خداوند است . (لايملكون الشفاعة الاّ مَن ...)
    2 كسى خودسرانه و از پيش خود قدرت و حقّ شفاعت ندارد. (لا يملكون للّه )
    3 شفاعت ، جلوه اى از رحمت گسترده ى الهى است . (عند الرحمن عهدا)
    4 افراد خاص ومتعهّد از طرف خداوند حقّ شفاعت دارند. (الاّ مَن اتّخذ عند الرّحمن عهدا )
    (88) وَقَالُواْ اتَّخَذَ الرَّحْمَنُ وَلَداً
    ترجمه :
    و (كفّار) گفتند: خداى رحمان (براى خود) فرزندى انتخاب كرده است .
    (89) لَقَدْ جِئْتُمْ شَيْئاً إِدّاً
    ترجمه :
    راستى ، مطلب زشتى گفتيد.
    نكته ها
    O كلمه ى ((اِدّ)) به معناى منكر بزرگ و بسيار زشت است .
    O اين آيه شامل گروه هاى زيادى مى شود، از جمله :
    الف : مشركين ، كه ملائكه را دختران خدا مى دانستند. (واتّخذ من الملائكة اناثا) (496)
    ب : يهود، كه عُزير را فرزند خدا مى پنداشتند. (و قالت اليهود عزير ابن الله )(497)
    ج : نصارى ، كه مسيح را فرزند خدا مى شمردند. (قالت النصارى المسيح ابن الله ) (498)
    پيام ها :
    1 اعتقاد به فرزند داشتن خدا، سخنى بى پايه وبسيار زشت است . (ولدا...شيئاادّا )
    2 فرزند داشتن خدا نشانه ى كمال نيست ، بلكه مايه ى نقص است . (شيئاادّا)
    (90) تَكَادُ السَّمَوَ تُ يَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ وَتَنشَقُّ الاَْرْضُ وَتَخِرُّ الْجِبَالُ هَدّاً
    ترجمه :
    نزديك است از اين سخن ، آسمان ها متلاشى و زمين شكافته شود و كوه ها به شدّت فرو ريزد.
    (91) اءَن دَعَوْاْ لِلرَّحْمَنِ وَلَداً (92) وَمَا يَنبَغِى لِلرَّحْمَنِ اءَن يَتَّخِذَ وَلَداً
    ترجمه :
    زيرا براى خداى رحمان ، فرزندى قائل شدند. در حالى كه براى خداى رحمان ،
    سزاوار نيست كه فرزند بگيرد.
    (93) إِن كُلُّ مَن فِى السَّمَوَ اتِ وَالاَْرْضِ إِلا ءَاتِى الرَّحْمَنِ عَبْداً
    ترجمه :
    موجودى در آسمان ها و زمين نيست مگر آن كه بنده وار نزد خداوندِ رحمان مى آيد.
    نكته ها
    O ((هَدّ)) به معناى سقوط است .
    O مساءله ى واكنش طبيعت در برابر حقايق ، بارها در قرآن مطرح شده است . يك جا مى فرمايد: بعضى از سنگ ها از خشيت خداوند، از كوه فرو مى ريزند. (و انّ منها لما يهبط من خشية ا للّه )(499) يا اينكه مى فرمايد: اگر قرآن بر كوه ها نازل مى شد، هر آينه از ترس خداوند قطعه قطعه مى شدند. (لو انزلنا هذا القرآن على جبل لراءيته خاشعا متصدّعا من خشية اللّه ) (500)
    پيام ها :
    1 گناه مى تواند مايه ى برهم ريختن نظام هستى گردد. (تكاد السموات يتفطّرن منه )
    2 خداوند، هستى را براى انسان آفريد و اگر انسان منحرف شود، سقوط هستى بى جا نيست . (تكاد السموات يتفطّرن منه )
    3 بالاترين فساد در جهان هستى ، عقيده ى فاسد است . (دعوا للرحمن ولداللّه )
    4 فرزند داشتن خداوند، به اين معناست كه او محتاج بقاى نسل است ، كمك و ياور مى خواهد و از تنهايى رنج مى برد، در حالى كه او از همه ى اينها منزه است . (ما ينبغى للرّحمن ان يتّخذ ولدا)
    5 تمام هستى تحت سلطه ى خداست وبه سوى او باز مى گردد. (آتى الرحمن عبدا )
    6 هستى و موجودات آن همگى تحت فرمان خدا وبنده ى او هستند، چرا بنده ى او را فرزند او مى خوانيد. (و ما ينبغى ... ان كلّ... عبدا)
    (94) لَقَدْ اءَحْصَهُمْ وَعَدَّهُمْ عَدّاً
    ترجمه :
    قطعا خداوند همه ى آنان را حساب كرده ، با دقّت شمرده است .
    (95) وَكُلُّهُمْ ءَاتِيهِ يَوْمَ الْقِيَمَةِ فَرْداً
    ترجمه :
    و همگى روز قيامت تنها (و تهى دست ) نزد او خواهند آمد.
    پيام ها :
    1 آمار دقيق همه ى اجزاى هستى بدست اوست . (لقد احصاهم و عدّهم عدّا ) علم خداوند، تنها به كليّات احاطه ندارد، بلكه مسائل جزيى را هم مى داند.
    هشدار كه هر ذرّه حساب است در اينجاgggggديوان حساب است و كتاب است در اينجا(501)
    2 موجودات هستى محدودند. (عدّهم عدّا)
    3 قيامت براى همه است . (كلّهم )
    4 با اينكه حشر براى همه است ، ولى هر كس به فكر خويش است و گويا انسان ، تنهاى تنهاست . (فردا) (لقد جئتمونا فرادى كما خلقناكم اوّل مرّة )(502)
    5 روز قيامت تمام وابستگى هاى فاميلى ، اقتصادى و اجتماعى ، حزبى و غيره گسسته مى شود. (فردا)
    6 در قيامت ، مال و فرزند و دوست و ... سودى ندارد. (فردا )
    (96) إِنَّ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّلِحَتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَنُ وُدّاً
    ترجمه :
    همانا كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام داده اند به زودى خداى
    رحمان براى آنان محبّتى (در دلها) قرار مى دهد.
    نكته ها
    O بارها ديده ايم كه هرگاه انسان هاى با ايمان و صالح از دنيا مى روند، حتّى افراد لاابالى و فاسق هم در غم فرو مى روند و ناخودآگاه به عزا مى نشينند و اشك مى ريزند و يادش را گرامى داشته ، قبرش را زيارت مى كنند و يا خاطراتش براى ديگران بازگو مى كنند. همه اينها به خاطر فطرت پاك وكمال دوستى انسان است .
    آرى ، كسى كه تنها به خدا دل ببندد، خداوند هم دل هاى مردم را به او متوجّه مى كند. كسى كه به ياد خدا باشد، خداوند او را ياد مى كند. (فاذكرونى اذكركم )(503)
    O از امام صادق عليه السلام روايت شده است : ولايت اميرالمؤ منين عليه السلام پاداشى است كه خدا به مؤ منان داراى عمل صالح مى دهد.(504) و نظير اين روايت از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در مورد مهر و محبّت اهل ايمان به علىّ عليه السلام آمده است .(505)
    پيام ها :
    1 ايمان بدون عمل و عمل بدون ايمان ، كارساز نيست . (آمنوا و عملوا...) للّه
    2 ايمان وكار شايسته ، كليد محبوبيّت نزد مردم است . (ان الذين آمنوا و عملوا الصالحات سيجعل ... ودّا ) هرگاه ديديم محبوبيّت ما كم شده ، عقيده يا عملكرد خود تجزيه و تحليل كنيم . زيرا كه وعده ى خداوند تخلّف ندارد.
    3 محبوب شدن به دست خداست . (سيجعل لهم الرحمن ) دلها نيز به دست اوست .
    4 محبوب شدن ، رحمتى الهى است كه نصيب مؤ منان و صالحان مى شود. (سيجعل لهم الرحمن )
    5 ممكن است امروز به كار شايسته ى شما ارج ننهند، ولى صبر و تلاش مداوم
    شما، در آينده به ثمر خواهد نشست . (سيجعل ...)
    6 محبوبيّت ، از الطاف و پاداش هاى الهى در دنياست . (سيجعل لهم الرحمن ودّا ) (مؤ منان وصالحان علاوه بر پاداش آخرت ، در همين دنيا نيز پاداش ‍ مى گيرند)
    (97) فَإِنَّمَا يَسَّرْنَهُ بِلِسَانِكَ لِتُبَشِّرَ بِهِ الْمُتَّقِينَ وَتُنْذِرَ بِهِ قَوْماً لُّدّاً
    ترجمه :
    پس همانا قرآن را بر زبان تو آسان ساختيم تا پرهيزكاران را به وسيله ى آن بشارت دهى و مردم ستيزه جو را بدان هشدار دهى .
    نكته ها
    O كلمه ى ((لُدّ)) به معناى دشمنى شديد است .
    پيام ها :
    1 آسان گويى ، شيوه اى قرآنى براى ارشاد است . (يسّرنا ) البتّه آسان گويى غير از سست گويى است ، سخن بايد محكم ولى روان باشد. (اُحكمت آياته ) (506)
    2 بيان روان ، از الطاف الهى است . (يسّرنا بلسانك )
    3 با هر گروهى به نحوى خاص بايد سخن گفت . (لتبشّر ... و تنذر) للّه (با متّقين به زبان بشارت و با دشمنان به صورت انذار.)
    (98) وَكَمْ اءَهْلَكْنَا قَبْلَهُم مِّنْ قَرْنٍ هَل تُحِسُّ مِنْهُم مِّنْ اءَحَدٍ اءَوْ تَسْمَعُ لَهُمْ رِكْزاَ
    ترجمه :
    وچه بسيار نسل هايى كه پيش از آنان هلاك كرديم . آيا كسى از آنها را مى يابى يا كمترين صدايى از ايشان مى شنوى ؟
    نكته ها
    O اين آيه ى شريفه ، مايه ى تسكين و دلدارى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله است و تلويحا به او نويد مى دهد كه دشمنان لجوج تو به زودى نابود خواهند شد؛ چنان كه بسيارى از حقّ ستيزان در گذشته به هلاكت رسيدند.
    O كلمه ى ((رِكز)) به معناى صداى آهسته و مخفى است .
    O امام صادق عليه السلام در پاسخ جابر درباره آيه فرمودند: قوم هلاكت يافته بنى اميّه هستند، هيچ يك از آنان را به حالى كه اميدى داشته باشد و يا در ترس و وحشت نباشد نبينى . جابر مى گويد: عرض كردم آيا اين شدنى است ؟ فرمودند: بسيار زود اتفاق خواهد افتاد.(507)
    پيام ها :
    1 هلاكت اقوام لجوج ، نشانه جدّى بودن هشدارهاى قرآن است . (و تنذر به قوما لدّا و كم اهلكنا)
    2 هلاكت دشمنان حقّ، يكى از سنّت هاى الهى است . (و كم اهلكنا )
    3 تاريخ آئينه ى عبرت است . (هل تحسّ... او تسمع )
    سيماى سوره طه
    سوره طه با يكصد وسى وپنج آيه ، از سوره هاى مكّى است و محتواى آن نيز همانند ديگر سوره هاى مكّى ، بيشتر سخن از مبداء و معاد مى باشد.
    اين سوره ، اوّلين سوره اى است كه ماجراى حضرت موسى عليه السلام را به تفصيل بيان نموده و حدود هشتاد آيه را بدان اختصاص داده است . بخشى از آن نيز در مورد عظمت قرآن و صفات خداوند و بخشى در ارتباط با سرگذشت آدم و حوّا و وسوسه شيطان است و در پايان اندرزهاى بيدار كننده اى را بيان مى دارد.
    امام صادق عليه السلام مى فرمايد: كسى كه به تلاوت سوره ى طه مداومت كند، محبوب خداوند بوده و در روز قيامت ، نامه ى عمل او را به دست راستش خواهند داد.(508)
    بِسْمِ اللّه الرَّحْمنِ الرَّحِيِم
    به نام خداوند بخشنده مهربان .
    (1) طََّه (2) مَآ اءَنزَلْنَا عَلَيْكَ الْقُرْءَانَ لِتَشْقَى
    ترجمه :
    طاها. ما قرآن را بر تو نازل نكرديم تا به زحمت و مشقت بيفتى .
    (3) إِلا تَذْكِرَةً لِّمَن يَخْشَى
    ترجمه :
    مگر آنكه مايه ى تذكّر و يادآورى باشد براى كسى كه (از خدا) مى ترسد.
    (4) تَنزِيلاً مِّمَّنْ خَلَقَ الاَْرْضَ وَالسَّمَوَتِ الْعُلَى
    ترجمه :
    از جانب كسى كه زمين و آسمان هاى بلند را آفريده ، نازل شده است .
    نكته ها
    O براى حروف مقطّعه ى ((طه )) معانى و تعبيرهاى مختلفى بيان شده است ؛ از جمله آن كه نام خدا يا كلمه سوگند و يا نام پيامبر است .(509) چنانكه اهل بيت پيامبر را ((آل طه )) يا حضرت على عليه السلام را ((طه ))(510) و در دعاى ندبه امام زمان عليه السلام را ((يابن طه )) مى خوانيم . به هر حال اين حروف زايد وبدون معنا نيست ، و در طول زمان زيادى كه از نزول قرآن مى گذرد وبا وجود دشمنان زبان شناس بسيار، تاكنون هيچ گونه ايراد وخدشه قابل تاءمّلى دراين مورد وارد نشده است .(511)
    O پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به خاطر عشق و سوز و تعهّد در انجام وظيفه ، بى تاب مى شد، (لتشقى ) تا جايى كه در انجام تكليف ، پاهاى حضرت متورم و رنگ مباركش زرد شده بود.(512)
    O ((تنزيل )) به معناى نزول تدريجى است ، يعنى قرآن در مدّت 23 سال ودر حوادث و مناسبت هاى گوناگون ، نازل گرديده است و اين با نزول دفعى قرآن در شب قدر بر قلب مبارك پيامبر صلى الله عليه و آله منافاتى ندارد.
    پيام ها :
    1 وحى الهى براى ايجاد رنج و زحمت نازل نشده است . (ما انزلنا...لتشقى )
    2 در انجام تكاليف دينى ، تحمّل مشقّت هاى طاقت فرسا لازم نيست . (ما انزلنا...لتشقى )
    3 انسان فطرتاً داراى باورهايى است ، ولى چون از آنها غافل مى شود نياز به تذكّر دارد. (تذكرة )
    4 تقوى و علم و خشيت با يكديگر ملازمند.(513) (تذكرة لمن يخشى للّه )
    5 براى رشد مناسب ، تنها كمال مربّى و مبلّغ كافى نيست ، بايد زمينه ى پذيرش نيز فراهم باشد. (لمن يخشى ) چنانكه براى برداشت محصول خوب ، بذر خوب ، زمين مناسب و مراقبت لازم است .
    6 احساس مسئوليّت مقدّمه پندپذيرى است . (تذكرة لمن يخشى )
    7 وظيفه ى پيامبر تذكّر است نه اجبار مردم بر پذيرش . (الا تذكرة لمن يخشى )
    8 تشريع و تكوين ، هر دو از يك منبع هستند و قوانين آنها با يكديگر مطابقت دارد. (تنزيلاً ممّن خلق )
    9 آفريدگار آسمان هاى با عظمت ، اگر سخنى بگويد آن سخن ، بسيار مهمّ است . (تنزيلاً ممن خلق السموات العُلى ...) (كلام الامير امير الكلام )
    (5) الرَّحْمَنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى
    ترجمه :
    (او خداوندى بخشنده و) رحمان است كه بر عرش (تخت فرمانروايى هستى )، تسلّط دارد.
    (6) لَهُ مَا فِى السَّمَوَتِ وَمَا فِى الاَْرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا وَمَا تَحْتَ الثَّرَى
    ترجمه :
    آنچه در آسمان ها و آنچه در زمين و آنچه در ميان آنها و آنچه در زير زمين است ، براى اوست .
    (7) وَإِن تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ يَعْلَمُ السِّرَّ وَاءَخْفَى
    ترجمه :
    و اگر سخنت را آشكار بگويى (و يا پنهان كنى ، تفاوتى ندارد)، پس همانا او اسرار (شما) و پنهان تر (از آن ) را مى داند.
    (8) اللّهُ لاَ إِلَهَ إِلا هُوَ لَهُ الاَْسْمَآءُ الْحُسْنَى
    ترجمه :
    (زيرا او) خدايى است كه معبودى جز او نيست (و) بهترين نام ها براى اوست .
    نكته ها
    O در اين چند آيه ، چهار صفت از صفات بارز خداوند مطرح شده است ؛
    الف : خالقيّت . (خلق الارض والسموات )
    ب : حاكميّت . (على العرش استوى )
    ج : مالكيّت . (له ما فى السموات و ما... )
    د: عالميّت . (يعلم السّر و اخفى )
    O تسلّط پروردگار بر عرش كه در سوره هاى ديگر قرآن با عبارت (استوى على العرش ) آمده است ، كنايه از احاطه و سلطه خداوند بر جهان هستى است . مثلاً وقتى در فارسى مى گويند: فلانى بر تخت نشست ، و يا فلانى را از تخت به پايين كشيدند، يعنى او حاكم شد و يا قدرت و حكومت را از او گرفتند.
    O معمولا همراه با عبارت ((استوى على العرش )) و شبه آن ، جمله اى مى آيد كه به منزله ى تفسير آن است ، مانند:
    (ثم استوى على العرش يغشى الليل النهار) (514) او بر عرش سلطه دارد و با شب ، روز را مى پوشاند؛ (ثم استوى على العرش يدبّر الامر )(515) او بر هستى احاطه دارد و امور را تدبير مى كند؛ (ثم استوى على العرش يعلم ما يلج فى الارض و ما...) (516) او بر هستى تسلّط دارد وهمه چيز را مى داند؛ (ثم استوى على العرش مالكم من دونه من ولّى )(517) او بر عرش سلطه دارد و جز او سرپرستى نيست ؛ ودر اين آيه : (على العرش استوى له ما فى السموات و ما فى الارض )
    O كلمه ((ثَرى )) به معناى خاك نمناك است و ((تحت الثرى )) شامل اموات ، گنج ها و هر چيز ديگرى كه در خاك پنهان شده مى باشد.
    O ((اسماء حُسنى ))(518) همان صفات خداوند است كه بنا بر روايات ، 99 اسم مى باشد و اگر در دعا خداوند با اين اسامى ياد شود، بركات و آثار فراوانى به همراه مى آورد. اسماى الهى منحصر به اينها نيست و در بعضى ادعيه ، مثل دعاى جوشن كبير، تا هزار اسم ذكر شده است . البتّه توسّل به اين اسما، تنها حفظ و قرائت آنها نيست ، بلكه بايد خود را به آن صفات نزديك كرد.(519)
    O در روايات مى خوانيم كه امامان معصوم عليهم السلام فرموده اند: به خدا سوگند، ما اسماء حسناى الهى هستيم .(520)
    O امام صادق عليه السلام فرمودند: ((سرّ)) آن چيزى است كه در دل پنهان مى كنى و ((اخفى )) آن است كه از ذهنت عبور كرده ، ولى آن را فراموش كرده اى .(521) يعنى نه تنها از ديگران پنهان است ، بلكه خود نيز از آن غافل شده اى .
    O خداوند بر همه چيز آگاه است ، (يعلم السّر واخفى ) غيب آسمان ها و زمين را مى داند، (اعلم غيب السموات والارض ) (522)، حمل ماده ى باردار را مى داند، (يعلم ما تحمل كل انثى )(523)، هدف و معناى نگاه ها را مى داند، (يعلم خائنة الاعين ) (524)، خطورات قلبى را مى داند، (يعلم ما فى قلوبكم )(525) و هيچ برگى از درخت نمى افتد مگر اينكه او مى داند. (و ما تسقط من ورقة الاّ يعلمها) (526)
    پيام ها :
    1 تسلّط خداوند بر هستى ، رحيمانه است ، نه جبّارانه . (الرحمن على العرش استوى )
    2 نزول قرآن جلوه اى از رحمانيّت و اقتدار خداوند بر هستى است . (تنزيلا ممن خلق ... الرحمن على العرش استوى )
    3 تسلّط خداوند بر همه ى هستى ، يكسان است .(527) (على العرش استوى )
    4 خداوند، هم آفريدگار هستى است و هم نگهدار و حاكم برآن . (خلق ... على العرش استوى )
    5 خداوند بر تمام آنچه ديدنى و ناديدنى است ، آگاهى و مالكيّت مطلقه دارد. (له ما فى السموات ... و ما تحت الثرى )
    6 يكى از راههاى جلوگيرى از منكرات ، توجّه مردم به علم الهى بر پنهان و آشكار آنهاست . (يعلم السّر واخفى )
    7 نام نيكو وزيبا چه در لفظ و چه در معنا، يك ارزش است و خداوند، هم خود جميل است و هم بهترين و نيكوترين نام ها را دارد. (له الاسماء الحسنى للّه )
    (9) وَهَلْ اءَتَكَ حَدِيثُ مُوسَى
    ترجمه :
    و آيا خبر موسى به تو رسيده است ؟!
    (10) إِذْ رَءَا نَاراً فَقَالَ لاَِهْلِهِ امْكُثُوَّاْ إِنِّى ءَانَسْتُ نَاراً لَّعَلِّى ءَاتِيكُم مِّنْهَا بِقَبَسٍ اءَوْ اءَجِدُ عَلَى النَّارِ هُدىً
    ترجمه :
    هنگامى كه آتشى را ديد، پس به خانواده ى خود گفت : قدرى درنگ كنيد، همانا من آتشى يافتم ، شايد (بتوانم ) مقدارى از آن را براى شما بياورم يا به واسطه ى (آن ) آتش ، راهى بيابم .
    نكته ها
    O ((قبس )) به قطعه اى از آتش مى گويند كه از مجموعه آن جدا شده باشد.
    O در بخشى از سوره فرازهايى از داستان موسى عليه السلام به تفصيل بيان شده است :
    الف : انتخاب حضرت موسى عليه السلام براى رسالت .
    ب : دعوت آن حضرت از فرعون براى پذيرش حقّ.
    ج : خروج او از مصر و غرق شدن فرعون .
    د: گوساله پرستى بنى اسرائيل .
    O حضرت موسى عليه السلام به همراه همسر باردار خود، عزم سفر نمود و در بيابان راه را گم كردند. در آن بيابان تاريك و هواى سرد و بارانى ، براى گرمى و راهيابى ، نياز به آتش داشتند كه از دور آتشى نمايان شد و حضرت براى به دست آوردن آتش و آسايش خانواده ، راهىِ آن مكان شد كه ناگهان ندايى آمد و خداوند موسى را به پيامبرى برگزيد.(528)
    آرى ، موسى عليه السلام براى پيدا كردن راه نجاتِ خود و خانواده اش به سراغ آتش رفت ، ولى خداوند راه نجات ديگران را به روى او گشود. او راه زمينى را مى جست ، امّا خدا راه معنويت و سعادت را به او نشان داد، او راه هدايت فردى را دنبال مى كرد، ولى خدا راه هدايت امّت را به او ارائه نمود.
    پيام ها :
    1 در نقل حقايق تاريخى ، ابتدا مخاطبان خود را تشنه ى شنيدن كنيم ، سپس ماجرا را براى آنها بيان نماييم . (هل اتيك )
    2 سؤ ال كردن ، شيوه اى مناسب براى تبليغ و تربيت است . (هل اتيك )
    3 بيان تاريخ ، ارائه يك موعظه تجربى و وسيله اى براى عبرت است و دل و خاطر پيامبر را تسلى مى دهد. (حديث موسى ) (در فرهنگ قرآن ، حديث به معناى تاريخ است ، نه حادثه ى جديد.)
    4 گاهى انسان ، نور الهى را به صورت نار مى بيند.(529) (اذ راى نارا )
    5 زنان ، دوشادوش مردان در چشيدن ناگوارى ها سهيم بوده اند. (لاهله ) للّه
    6 از حوادث تلخ نهراسيد، چرا كه گاهى از دل حوادث به ظاهر ناگوار، لطف خداوند ظاهر مى شود. (اذ راءى نارا للّه )
    7 مرد، متكفّل تاءمين رفاه خانواده ى خويش است . (لعلّى اتيكم بقبس ) للّه
    next page

    fehrest page


    back page

  8. #58
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    next page

    fehrest page


    back page

    (11) فَلَمَّآ اءَتَهَا نُودِىَ يَمُوسَى
    ترجمه :
    پس همين كه نزد آتش آمد، ندا داده شد: اى موسى !
    (12) إِنِّى اءَنَاْ رَبُّكَ فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً
    ترجمه :
    همانا من پروردگار تو هستم . پس كفش خود را بيرون آور، به درستى كه تو در سرزمين مقدّس ((طُوى )) هستى .
    نكته ها
    O نام موسى در بيست سوره و 136 مرتبه در قرآن آمده وماجراى موسى عليه السلام از بزرگ ترين داستان هاى قرآن است ، زيرا حدود نهصد آيه از قرآن را به خود اختصاص داده است .
    O كلمه ((ربّ)) كه از اسماى حسناى الهى است ، بيش از 970 مرتبه در قرآن آمده است و خداوند در اوّلين تجلّى بر حضرت موسى عليه السلام خودش را با اين نام به او معرفى فرمود. (انّى اءنا ربّك ) وچون نبوّت حضرت موسى عليه السلام با ندا و كلام الهى آغاز شد، لذا او را كليم اللّه مى نامند. (و كلّم اللّه موسى تكليما) (530)
    O ((وادى المقدّس )) به مكان دور از عيب و گناه اطلاق مى گردد و ((طوى )) يعنى چيزى يا جايى كه با بركت آميخته شده است .
    O در حديثى مى خوانيم كه مراد از كندن دو كفش ، دل كندن از دو نگرانى است : يكى نگرانى از وضع همسر در آن سرما و ديگرى ، نگرانى از شرّ فرعون .(531) بعضى نيز آن را اشاره به همسر و فرزند و يا حبّ دنيا و آخرت دانسته اند. در تورات كنونى نيز عبارت ((فاخلع نعليك )) به همين تعبير آمده است .(532)
    پيام ها :
    1 چه بسا انسان به قصد كارى گام برمى دارد، امّا به نتيجه ديگرى مى رسد. (اتيكم منها بقبس ... نودى )
    رفت موسى كآتشى آرد بدست gggggآتشى ديد او كه از آتش بِرَست
    2 همين كه اراده ى خداوند بر تحقّق چيزى تعلّق گرفت ، تمام وسايل به خدمت آن هدف درمى آيند. (تاريكى شب ، باردارى همسر، گم كردن راه ، ديدن آتش ، همه مقدّمه جذب موسى عليه السلام و ارائه وحى و نبوّت به او در ميعادگاه الهى شد.)
    3 هر كجا كه ناباورى احساس مى شود، بايد تاءكيد بيشترى كرد. (انّى انا ربّك )
    4 آثار قداست و معنويت كار بايد در ظاهر افراد نيز پيدا باشد. (فاخلع نعليك )
    5 رابطه ى عميق با خداوند، در گرو دل كندن از وابستگى هاست . (فاخلع نعليك )
    6 براى دريافت مسئوليت ، فروتنى از ابتدائى ترين لوازم است . (فاخلع نعليك )
    7 بعضى از مكان ها داراى قداست خاصى هستند. (فاخلع نعليك انّك بالواد المقدّس ) (پابرهنه شدن وبيرون آوردن كفش ها از آداب ورود به مكان هاى مقدّس است .)
    8 پيام هاى مقدّس ، در مكان هاى مقدّس نازل مى شوند. (نودى ... بالواد المقدّس )
    9 پذيرش مسئوليت هاى آسمانى در دل پاك طبيعت ، همچون ؛ كوه طور، وادى مقدّس طُوى و غار حرا بوده است . (نودى ... بالواد المقدّس طُوى )
    (13) وَاءَنَا اخْتَرْتُكَ فَاسْتَمِعْ لِمَا يُوحَى
    ترجمه :
    و من تو را (به پيامبرى ) برگزيده ام ، پس به آنچه وحى مى شود گوش فرا ده .
    (14) إِنَّنِى اءَنَا اللّهُ لاَ إِلَهَ إِلا اءَنَاْ فَاعْبُدْنِى وَاءَقِمِ الصَّلَوةَ لِذِكْرِى
    ترجمه :
    همانا منم اللّه ، جز من خدايى نيست ، پس مرا بندگى كن و نماز را بپادار تا به ياد من باشى .
    (15) إِنَّ السَّاعَةَ ءَاتِيَةٌ اءَكَادُ اءُخْفِيهَالِتُجْزَى كُلُّ نَفْسِ بِمَا تَسْعَى
    ترجمه :
    همانا قيامت خواهد آمد (ولى ) من مى خواهم (زمان ) آن را مخفى كنم تا هر كس در برابر سعى و تلاش خود، جزا داده شود.
    نكته ها
    O يكى از اسامى قيامت ، ساعت است .(533)
    پيام ها :
    1 پيامبران ، از جانب خداوند منصوب مى شوند، نه از طرف مردم . (انَا اخترتك )
    2 بايد كلمات وحى را با تمام وجود وبا جان ودل شنيد. (فاستمع ) نه ((فاسمع )).
    3 از آداب گفتگو، معرفى خود است . (انّنى انا اللّه )
    4 در نظام الهى ، شناخت ، اساس عمل است . (انّنى انا اللّه فاعبدنى للّه )
    5 شناخت اصول دين ، بر انجام فروع دين مقدّم است . (لااله الاّ انَا فاعبدنى )
    6 توحيد نظرى مقدّم بر توحيد عملى است . (اعتقاد به توحيد و انجام عبادات ، ملازم يكديگرند.) (انّنى انا الله فاعبدنى )
    7 عبادت بايد خالصانه باشد. ارزش عبادت به ميزان خلوص آن است . (فاعبدنى )
    8 توحيد در راءس همه عقايد و نماز در راءس همه عبادات است . (لااله الاّ انا، فاعبدنى و اقم الصلوة )
    9 نماز، اوّلين دستور كار و برنامه ى عملى انبياست . (اقم الصلوة ) للّه
    10 نماز، در اديان ديگر نيز بوده است . (اقم الصلوة )
    11 هدف از اقامه نماز، تنها رعايت قالب آن نيست ، بلكه توجّه به قلب آن ، يعنى احساس حضور است . (اقم الصلوة لذكرى )
    12 توجّه به قيامت ، سبب برپايى نماز مى شود. (اقم الصلوة انّ الساعة آتية ) در قيامت از نماز مى پرسند.
    13 برپايى نماز به خاطر ياد اوست ، (اقم الصلوة لذكرى ) و ياد او موجب آرامش دلهاست . (الا بذكر اللّه تطمئنّ القلوب )(534) چنانكه ياد ما از خدا، سبب ياد خدا از ماست . (اذكرونى اذكركم ) (535)
    14 توحيد ومعاد، اوّلين پيام هاى الهى براى بشر است . (لااله الاّانَا، الساعة آتية )
    15 از زمان وقوع قيامت ، هيچ كس به جز خدا آگاه نيست . (اكاد اخفيها)
    16 برپايى قيامت حتمى است ، (انّالساعة آتية ) امّا زمانش مخفى است . (اخفيها)
    17 هر آگاهى و دانستنى مفيد نيست . (اكاد اخفيها ) ندانستن زمان وقوع قيامت داراى حكمت و لطفى است . زيرا انسان در عمل آزاد بوده و گرفتار هيجان و ترس ‍ نيست . كسى كه ساعت آمدن ميهمان را نمى داند، دائما آمادگى خود را حفظ مى كند.
    18 با پنهانى زمان قيامت است كه پاداش مردم بر اساس واقعيّات و به اندازه تلاش و كوشش آنها خواهد بود. (اخفيها... لتجزى )
    19 پاداش و كيفر دنيوى كامل نيست . (انّ الساعة ... لتجزى )
    20 در قيامت ، اجراى قانون وپاداش وكيفر در حقّ همه يكسان است . (كل نفس )
    21 پاداش بر اساس سعى وتلاش است ، خواه به انجام برسد، يا نرسد. (لتجزى بماتسعى )
    (16) فَلاَ يَصُدَّنَّكَ عَنَهَا مَن لا يُؤْمِنُ بِهَا وَاتَّبَعَ هَوَيهُ فَتَرْدَى
    ترجمه :
    پس مبادا كسى كه به قيامت ايمان ندارد و پيرو هواى نفس خويش است ، تو را از توجّه به قيامت باز دارد كه سقوط مى كنى .
    پيام ها :
    1 كفّار را از خود ماءيوس كنيد. (فلا يصدّنّك ... )
    2 تنها اعتقاد و عمل به اصول و فروع كافى نيست ، بلكه صلابت در برابر مخالفان نيز لازم است . (لااله الا انا فاعبدنى فلا يصدّنّك )
    3 افراد بى ايمان در صدد باز داشتن شما از راه حقّ هستند. توطئه وكارشكنى آنان ، در راه وروش شما خللى وارد نسازد. (فلايصدّنّك )
    4 ايمان به معاد، بهترين عامل براى كنترل هوى پرستى است . (مَن لايؤ من بها و اتّبع هويه )
    5 سرچشمه ى انكار معاد، پيروى از هواى نفس است .(536) (مَن لايؤ من بها و اتّبع هويه )
    6 نتيجه هوى پرستى سقوط است ، گرچه آن شخص پيامبر باشد. (فتردى )
    7 سازش با كفّار و افراد بى ايمان ، مايه ى هلاكت است . (فلا يصدّنّك ... فتردى )
    8 كافران و هواپرستان درصدد بازداشتن مؤ منان از نمازند. (اقم الصلوة ... لايصدّنّك عنها)
    (17) وَمَا تِلْكَ بِيَمِينِكَ يَمُوسَى
    ترجمه :
    و (خداوند فرمود:) اى موسى ! آنچه به دست راست توست چيست ؟
    (18) قَالَ هِىَ عَصَاىَ اءَتَوَكَّؤُاْ عَلَيْهَا وَاءَهُشُّ بِهَا عَلَى غَنَمِى وَلِىَ فِيهَا مََارِبُ اءُخْرَى
    ترجمه :
    (موسى ) گفت : اين عصاى من است كه بر آن تكيه مى دهم و با آن براى گوسفندانم (از درختان ) برگ مى ريزم ودر آن منافع ديگرى (نيز) براى من است .
    (19) قَالَ اءَلْقِهَا يَمُوسَى (20) فَاءَلْقَهَا فَإِذَا هِىَ حَيَّةٌ تَسْعَى
    ترجمه :
    (خداوند) فرمود: اى موسى ! عصا را بيفكن . پس (موسى ) آن را افكند، پس ناگهان آن (عصا) مارى شد كه مى شتافت .
    (21) قَالَ خُذْهَا وَلاَ تَخَفْ سَنُعِيدُهَا سِيرَتَهَا الاُْوْلَى
    ترجمه :
    (خداوند) فرمود: آن را بگير و نترس ، ما بزودى آن را به حالت اوليّه اش بر مى گردانيم .
    نكته ها
    O انسان ها به طور طبيعى از خطر و عوامل شرّ و ضرر مى ترسند و از رويارويى با آن پرهيز مى كنند و بديهى است موسى عليه السلام نيز كه انسان است بترسد، آنچه مورد انتقاد و مذمّت است ، تاءثّر، خشيت و اضطراب قلبى از غير خداست كه مخالف شجاعت واز صفات رذيله است والبتّه موسى از آن دور بوده است .
    O شايد ترس موسى عليه السلام به خاطر آن بود كه فرمان ((القها)) را مثل فرمان ((فاخلع نعليك )) براى احترام مى پنداشت ، امّا همين كه تبديل به مار شد، جا خورد.
    اصلا همين ترس ، خود دليلى بر معجزه بودن اين واقعه است ، وگرنه ، ساحرى كه خودش مى داند سحرش واقعيّت ندارد، از سحر و جادوى خود نمى ترسد.
    O خداوند در هر لحظه به ميليون ها بى جان ، جان مى دهد و يا جان ميليون ها جاندار را مى گيرد، در اينجا نيز به عصاى بى جان ، جان داد و سپس آن را گرفت و بار ديگر عصا شد.(537) آيا با اين حال او نمى تواند انسان زنده را بميراند و سپس او را به صورت اوليّه اش در آورد؟
    به راستى اگر نظر الهى چوب را اژدها مى كند، پس اگر بر ما نظر لطفى كند چه مى شود؟! و اگر نظر كرده ى او سحر تمامى ساحران را مى بلعد، آيا نظر او بر قلب ما همه وسوسه ها را نخواهد بلعيد؟!
    O در همين ابتداى كار براى موسى دو معجزه صورت گرفت ، يكى اينكه عصا به اژدها تبديل شد، (فاذا هى حيةّ تسعى ) و ديگر اينكه اژدها به صورت عصاى اوّليه در آمد. (سيرتها الا ولى )
    پيام ها :
    1 خداوند براى قدرت نمايى خود، حتّى از نزديك ترين و ساده ترين ابزارها نيز استفاده مى كند. (و ما تلك بيمينك يا موسى )
    2 با بهره بردارى از ابزارهاى چند منظوره مى توان از حجم كمتر استفاده ى بيشترى برد. (اتوكّؤ عليها واهش بها ... )
    3 تكيه بر عصا و ابزار مادّى ، با توكّل بر خداوند منافاتى ندارد. (اتوكّؤ عليها)
    4 چوپانى شغل اكثر انبيا بوده است . (اهش بها على غنمى )
    5 تمرين ، تجربه و آمادگى قبل از دعوت ضرورى است . موسى عليه السلام كه مى خواهد در برابر فرعون عصا را بيفكند تا اژدها شود، بايد خودش قبلا صحنه را ديده باشد. (فالقاها فاذا هى حيةّ تسعى )
    (22) وَاضْمُمْ يَدَكَ إِلَى جَنَاحِكَ تَخْرُجْ بَيْضَآءَ مِنْ غَيْرِ سُوَّءٍ ءَايَةً اءُخْرَى
    ترجمه :
    و دستت را به زير بازو وبغل خويش فروبر تا سفيد و بى عيب بيرون آيد (كه اين نيز) نشانه و معجزه ى ديگرى است .
    (23) لِنُرِيَكَ مِنْ ءَايَتِنَا الْكُبْرَى
    ترجمه :
    تا از نشانه هاى بزرگ خويش به تو نشان دهيم .
    (24) اِذْهَبْ إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى
    ترجمه :
    (اى موسى ! اكنون ) به سوى فرعون حركت كن كه او طغيان كرده است .
    نكته ها
    O دوّمين معجزه ى حضرت موسى عليه السلام ((يدبيضاء)) (دست سفيد) بود كه با سه تعبير در قرآن آمده است ؛ يكى (اسلك يدك فى جيبك ) (538) وديگرى (وادخل يدك فى جيبك )(539) و ديگرى آيه ى (اضمم يدك الى جناحك ) كه مى توان بين همه ى آنها جمع كرد و گفت : دست خود را در گربيان فرو ببر وتا زير بغل ادامه بده .
    در تورات ، آمده است : سفيدى دست موسى گرفتار مرض برص و پيسى شده بود،(540) ولى در قرآن كلمه ى (من غير سوء ) آمده تا بگويد سفيدى دست ، نور بود نه مرض و تورات تحريف شده است .
    پيام ها :
    1 دست قدرت الهى باز است و هر لحظه با هر وسيله كه بخواهد مى تواند قدرت نمايى كند. (اضمم يدك )
    2 هر چه تكبّر و لجاجت مخاطب بيشتر باشد، معجزه هاى بيشترى ارائه شود. (آية اخرى ) (براى فرعون ها، چند معجزه لازم است .)
    3 كسى كه بنا دارد طاغوت را به حقّ دعوت كند، بايد خودش آثار حقّ را ديده باشد. (لنريك من آياتنا الكبرى )
    4 معجزات انبيا، گوشه اى از آيات الهى است . (من آياتنا )
    5 اوّلين ماءموريت انبيا، مبارزه با طاغوت هاست . (اذهب )
    6 هميشه نبايد منتظر آمدن مردم بود، گاهى لازم است حتّى پيامبران براى هدايتِ حاكمان حركت كنند. (اذهب الى فرعون انّه طغى )
    7 براى اصلاح جامعه ، بايد به سراغ سرچشمه و ريشه ى فتنه و فساد رفت . (اذهب الى فرعون )
    8 دين از سياست جدا نيست ، موسى براى اصلاح حكومت حركت كرد. (اذهب الى فرعون )
    9 مبارزه با طاغوت يك تكليف الهى است ، نه يك نمايش سياسى . (اذهب ) للّه
    10 سرچشمه ى همه انكارها، طغيان وگردنكشى در مقابل حقّ است . (انّه طغى ) طغيان فرعون در ادعاى ربوبيت ، ايجاد وحشت ، تفرقه و برده كشى مردم بود.
    11 كسانى مى توانند با طاغوت مبارزه كنند كه با ايمان ، عبادت و صلابت خود را ساخته باشند. (فاعبدنى ... اقم الصلوة ... لايصدّنّك ...اذهب الى ...) للّه
    (25) قَالَ رَبِّ اشْرَحْ لِى صَدْرِى
    ترجمه :
    (موسى ) گفت : پروردگارا! (اكنون كه مرا به اين كار بزرگ ماءمور فرمودى ) سينه ام را برايم گشاده گردان (و بر صبر و حوصله ام بيفزا).
    (26) وَيَسِّرْ لِى اءَمْرِى
    ترجمه :
    و كارم را برايم آسان فرما.
    (27) وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِّن لِّسَانِى (28) يَفْقَهُواْ قَوْلِى
    ترجمه :
    و گره از زبانم باز نما. تا (آنها) سخنان مرا (خوب ) بفهمند.
    نكته ها
    O همين كه حضرت موسى عليه السلام به رسالت الهى ماءمور گرديد، چهار خواسته را از خداوند طلب نمود:
    1 سعه ى صدر. (ربّ اشرح لى صدرى )2 شرايط آماده . (و يسّرلى امرى )
    3 بيان روان . (واحلل عقدة من لسانى )4 داشتن وزير. (واجعل لى وزيرا)
    O چون حضرت موسى عليه السلام به مسائل متعدّد عبادى ، سياسى ، انقلابى ، اجتماعى ، اخلاقى ، فردى و جمعى ماءمور شده بود و طبعاً پرداختن و توجّه لازم به هر كدام ، انسان را از ساير امور غافل مى سازد، لذا سعه صدر در رسيدن به همه ى اين موارد كاملاً ضرورت دارد.(541)
    O سعه ى صدر، هم براى خود انسان لازم است ، هم براى انجام مسئوليّت وكلمه (لى ) رمز آن است كه دريافت وحى ، نياز به ظرفيت بزرگ دارد. چنانكه در سوره انشراح در مورد پيامبر صلى الله عليه و آله آمده است : (الم نشرح لك صدرك ... انّ مع العسر يسرا)
    ويژگى هاى قلب مؤ من و كافر
    O قلب مؤ من و كافر هريك جايگاه امرى است ، از جمله :
    قلب مؤ من قلب كافر
    1 حيات . (اءومن كان ميتاً فاحييناه )(542)1 مرض . (فى قلوبهم مرض ) (543)
    2 شفا. (و يشف صدور قوم مؤ منين )(544)2 قساوت . (جعلنا قلوبهم قاسية ) (545)
    3 طهارت . (امتحن الله قلوبهم )(546)3 عدم پذيرش . (اَزاغ الله قلوبهم ) (547)
    4 سعه صدر. (رب اشرح لى صدرى )(548)4 مُهرخوردن . (طبع اللّه على قلوبهم ) (549)
    5 هدايت . (من يؤ من بالله يهدقلبه )(550)5 احاطه ظلمت . (ران على قلوبهم ) (551)
    6 ايمان . (كتب فى قلوبهم الايمان )(552)6 حجاب . (جعلنا على قلوبهم اكنة ) (553)
    7 سكينه . (السكينة فى قلوب المؤ منين )(554)7 قفل شدن . (ام على قلوب اقفالها) (555)
    8 الفت . (و الّف بين قلوبهم )(556)8 سختى . (ختم الله على قلوبهم ) (557)
    9 اطمينان قلبى . (الا بذكر الله تطمئن 9 برگشت و نفهمى . (صرف الله
    القلوب )(558)قلوبهم ) (559)
    پيام ها :
    1 سعه ى صدر اوّلين شرط موفقيّت در هر كارى است . (رب اشرح لى صدرى )
    2 به جاى ترس و فرار از مسئوليّت ، امكانات و مقدّمات و ابزار آن را از خداوند بخواهيم . (رب اشرح لى صدرى )
    3 دعا قبل از هر كارى ، رمز توكّل ومايه ى دفع خطرات و آفات راه است ، هر چند دعا خود نيز عبادت واعلام نياز به شمار مى رود. (ربّاشرح لى صدرى )
    4 ارشاد و تربيت مردم و مبارزه با طاغوت ها، بستگى تام به صبر و حوصله ى مربى و مجاهد دارد. (رب اشرح لى صدرى )
    5 رسالت ، با تندى و خشونت سازگار نيست . كار بزرگ ، روح بزرگ مى خواهد. (رب اشرح لى صدرى ) (موسى عليه السلام در يك درگيرى ، يك نفر را با مشت كشته بود، از اين روى از خداوند طلب شرح صدر كرد.)
    6 دعاى انبيا در قرآن ، با اسم ((ربّ)) است . (ربّ)
    7 دريافت الطاف الهى ، روح وسينه اى گشاده لازم دارد. (رب اشرح لى صدرى )
    8 با سعه ى صدر كارها آسان مى شود. (رب اشرح لى صدرى و يسّر لى امرى )
    9 ساده گويى و بيان روان ، كمال است . (واحلل عقدة من لسانى )
    10 در هدايت و بسيج كردن مردم وروحيه دادن به نيروها و ارعاب و تضعيف روحيه ى طاغوت ، زبان گويا بسيار مهم است . (واحلل عقدة من لسانى )
    11 اصل ، فهميدن مردم است ، نه اصطلاحات زيبا. (يفقهوا قولى )
    12 شرط موفقيت در تبليغ آن است كه مردم حرف مبلغ را خوب بفهمند. (يفقهوا قولى )
    13 در تبليغ بايد از هر وسيله اى كه شناخت مردم را عميق تر مى كند استفاده كرد. (يفقهوا قولى )
    (29) وَاجْعَل لِّى وَزِيراً مِّنْ اءَهْلِى (30) هَرُونَ اءَخِى
    ترجمه :
    و از خاندانم (ياور و) وزيرى برايم قرار بده . برادرم هارون را.
    (31) اُشْدُدْ بِهِ اءَزْرِى (32) وَاءَشْرِكْهُ فِى اءَمْرِى
    ترجمه :
    (و اينگونه ) پشت مرا با او استوار ساز. و او را در كارم شريك گردان .
    (33) كَىْ نُسَبِّحَكَ كَثِيراً (34) وَنَذْكُرَكَ كَثِيراً
    ترجمه :
    تا ما تورا بسيار به پاكى بستاييم . و تورا بسيار ياد نماييم .
    نكته ها
    O ((وزير)) از ((وِزْر)) به معناى بار سنگين ، به كسى گفته مى شود كه بار مسئوليت ديگرى را نيز بر دوش مى كشد. كلمه ى ((اَزْرى ))، نيز به معناى ((پُشت )) است .
    O در تفاسير آمده است كه پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله بارها اين آيات را مى خواند و مى فرمود: خدايا من نيز مثل موسى عليه السلام وزيرى از اهل خودم مى خواهم .(560)
    O حضرت موسى عليه السلام در دريافت وحى مشكلى نداشت و وزير خواستن او تنها به خاطر سنگينى مسئوليت رسالت و سختى تبليغ بود.
    O هارون عليه السلام سه سال از حضرت موسى بزرگ تر بود و به همين مقدار، زودتر از موسى عليه السلام از دنيا رفت .(561) و انبياى بعدى ، همه از نسل هارون عليه السلام هستند.
    O علامه طباطبايى در تفسير الميزان مى فرمايد: حديث منزلت كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به حضرت على عليه السلام فرمود: ((انت منّى بمنزلة هارون من موسى الاّ انّه لانبىّ بعدى )) از صد طريق از اهل سنّت و هفتاد طريق از شيعه نقل شده است .
    O استمداد از مردم ، منافاتى با توكّل و كمك از خداوند نداشته و شرك نيست . در قرآن بارها به مسئله ى استمداد و تعاون اشاره شده است ، از جمله : (تعاونوا على البرّ و التّقوى ) (562) يكديگر را در كار خير يارى كنيد. چنانكه حضرت عيسى فرمود: (من انصارى الى ا للّه )(563)، ياور من به سوى خدا كيست ؟ يا خداوند در جواب پيامبر صلى الله عليه و آله مى فرمايد: (حسبك اللّه و من اتبعك من المؤ منين ) (564)، خداوند و م ومنان پيرو، براى تو كافى هستند. يا ذوالقرنين از مردم براى ساختن سد كمك درخواست كرد وفرمود: (اعينونى بقوّة ... )(565) با نيروى خود مرا كمك كنيد. و در اين ماجرا نيز حضرت موسى از خداوند انسانى شايسته را به كمك مى طلبد تا او را در امر تبليغ دين يارى نمايد.
    پيام ها :
    1 مبارزه با طاغوتى مثل فرعون به تنهايى ممكن نيست . (اجعل لى وزيراً)
    2 هرچه كار مهم تر باشد، انتخاب وزير و همراه نيز حسّاس تر است ، وزير موسى عليه السلام را بايد خداوند تعيين فرمايد. (اجعل لى وزيراً )
    3 اگر همكار انسان از اهل خود او باشد بهتر است .(566) (من اهلى )
    4 رهبرى و مديريّت بايد متمركز در شخص واحد باشد و ديگران با او همكارى كنند. (اُشدد به ازرى ، اشركه فى امرى )
    5 همكارى مايه پيشرفت امور است كه همفكر و همراه باشد، نه در مقابل . (اشركه فى امرى )
    6 تسبيح واقعى ، در فضاى مبارزه با طاغوت است . (انّه طغى ، كى نسبّحك )
    7 فلسفه ى حكومت و قدرت ، برپايى و ارتقاى معنويّت در جامعه است . (اشدد به ازرى كى نسبّحك كثيراً و نذكرك كثيرا )
    8 وظيفه ى انبيا، تنزيه خداوند از شرك ، اوهام و خرافات است . (نسبّحك )
    9 مسئوليّت زياد، تسبيح زياد لازم دارد. (نسبحك ، كثيراً )
    10 ابتدا خداوند را از هر عيب و نقصى تنزيه كنيم ، سپس به ذكر و شكر او بپردازيم . (نسبّحك ، نذكرك )
    11 آنچه ارزش دارد ذكر كثير است وگرنه هر انسانى هنگام خطر و گرفتارى ياد خدا مى كند. (نذكرك كثيراً )
    (35) إِنَّكَ كُنتَ بِنَا بَصِيراً
    ترجمه :
    (پروردگارا!) همانا تو همواره نسبت به احوال ما آگاه و بصير هستى .
    (36) قَالَ قَدْ اءُوتِيتَ سُؤْلَكَ يَمُوسَى
    ترجمه :
    (خداوند) فرمود: اى موسى ! به يقين آنچه را درخواست كردى به تو داده شد.
    (37) وَلَقَدْ مَنَنَّا عَلَيْكَ مَرَّةً اءُخْرَى
    ترجمه :
    وبه تحقيق ما بار ديگر بر تو منّت گذاشتيم (وتورا مشمول نعمت هاى خويش ساختيم ).
    پيام ها :
    1 انبيا، هميشه خود را در محضر الهى مى ديدند، و به اراده و مصلحت او راضى بودند. (انّك كنتَ بنا بصيراً )
    2 با اينكه خداوند به همه چيز آگاه است ، ولى بازهم دعا و درخواست از او مطلوب است . (ربّ اشرح ... انّك كنتَ بنا بصيراً)
    3 اگر درخواست ، صحيح و بجا، و دعا خالصانه باشد، استجابت قطعى است . (قد اوتيت )
    4 عطاى الهى حكيمانه و بر اساس بصيرت است . (بنا بصيرا... اوتيت سؤ لك )
    5 كسى را كه منصوب وماءمور انجام كارى مى كنيم ، ابزار كار وخواسته هاى او را نيز تاءمين كنيم . (اذهب الى فرعون ... رب اشرح لى صدرى ... وزيرا من اهلى ... قد اوتيت )
    6 نعمت هاى الهى از باب امتنان است ، نه استحقاق . (و لقد مننّا)
    7 هيچگاه الطاف خداوند را از ياد نبريم . (و لقد مننّا عليك مرّة اُخرى للّه )
    (38) إِذْ اءَوْحَيْنَآ إِلَى اءُمِّكَ مَا يُوحَى
    ترجمه :
    آنگاه كه به مادرت آنچه را بايد الهام كرد، وحى كرديم .
    (39) اءَنِ اقْذِفِيهِ فِى التَّابُوتِ فَاقْذِفِيهِ فِى الْيَمِّ فَلْيُلْقِهِ الْيَمُّ بِالسَّاحِلِ يَاءْخُذْهُ عَدُوُّ لِّى وَعَدُوُّ لَّهُ وَاءَلْقَيْتُ عَلَيْكَ مَحَبَّةً مِّنِّى وَلِتُصْنَعَ عَلَى عَيْنِى
    ترجمه :
    (به او وحى كرديم ) كه كودك خود را در صندوقى بگذار، پس آن (صندوق ) را در دريا بينداز، تا دريا آن را به ساحل افكند و (كسى كه ) دشمن من و دشمن او (است )، آن را (از دريا) بگيرد. و (اى موسى !) من محبّتى از جانب خويش بر تو افكندم (تا تو را دوست بدارند) و تا زير نظر من ساخته شوى (وپرورش يابى ). نكته ها
    O مراد از وحى در اينجا، الهام و القا بر قلب است ، نه آن وحى اصطلاحى كه مخصوص پيامبران است . زيرا رسالت ، مخصوص مردان است . چنانكه در سوره يوسف ، آيه 109 مى فرمايد: (و ما ارسلنا من قبلك الا رجالاً نوحى اليهم )
    O ((تابوت ))(567) به معناى صندوق و ((يم )) به معناى درياست و تمام هشت مورد استعمال ((يم )) در قرآن ، در داستان حضرت موسى مى باشد.
    O بر خلاف امروزه كه صنعت تنها به ساخت كالاها گفته مى شود، قرآن صنعت را هم به كالا گفته ((اصنع الفلك )) و هم به تربيت انسانى . ((لتصنع على عينى ))
    O همين كه خداوند بر كارى اراده كند، تمام مقدمات آن را نيز فراهم مى سازد. در اينجا براى حفظ موسى عليه السلام ، به مادرش الهام مى كند كه فرزندت را به دريا بينداز، به دريا امر مى نمايد كه صندوق حامل كودك را به ساحل ببر، به قلب دشمن القا مى فرمايد كه او را بگير و محبّت كودك را نيز در دل او قرار مى دهد.
    O امام باقر عليه السلام فرمود: خداوند چنان محبّتى از موسى در دل مردم انداخت كه هر كس موسى عليه السلام را مى ديد به او علاقه مند مى شد.(568)
    O رمز رسيدن به كمالات ، دل كندن از وابستگى ها و دوستى هاست . ((اقذفيه ))
    الف : دل كندن از خود؛ ابراهيم حاضر شد در آتش افتد.
    ب : دل كندن از همسر؛ ابراهيم همسرش را در مكّه ى بى آب و گياه گذارد.
    ج : دل كندن از نوزاد؛ مادر موسى فرزند خود را در آب افكند.
    د: دل كندن از نوجوان ؛ ابراهيم حاضر شد اسماعيل را قربانى كند.
    ه‍: دل كندن از شهوت ؛ يوسف ، درخواست كاميابى همسر عزيز مصر را نپذيرفت .
    و: دل كندن از خواب ؛ ثواب نماز در دل شب را كسى جز خدا نمى داند. (فلا تَعلم نفس ما اُخفى لهم من قرّة اعين ) (569)
    پيام ها :
    1 گاهى والدين به خاطر فرزند، مشمول لطف خاص مى شوند. (اوحينا الى امّك )
    2 زن نيز مى تواند به مقامى برسد كه مورد وحى و الهام الهى قرار بگيرد. (اوحينا الى امك ) (اگر چه اين وحى ، براى رسالت بشمار نمى رود، امّا الهام ساده نيز به حساب نمى آيد، زيرا مادر موسى به واسطه ى آن ، فرزند خود را تسليم امواج آب كرد.)
    3 در حركت ونهضت انبيا، زنان نيز ايفاى نقش كرده اند. (امّك )
    4 دريا نيز همچون تمام هستى ، تحت امر الهى است . (فليلقه اليم بالساحل )
    5 تكرار كلمه ((عدّو)) نشانه عمق عداوت طاغوت نسبت به فرستادگان الهى است . (عدوٌ لى و عدوٌ له )
    6 عدو شود سبب خير، اگر خدا خواهد. (ياءخذه عدوٌ لى و عدوٌ له )
    7 محبوبيّت يكى از الطاف الهى است . آنكه دلها از اوست ، محبّت نيز از اوست . (محبّة منّى )
    8 اولياى خدا، تحت نظر و تربيت ويژه ى پروردگار قرار دارند. (على عينى )
    ترجمه : (40) إِذْ تَمْشِى اءُخْتُكَ فَتَقُولُ هَلْ اءَدُلُّكُمْ عَلَى مَن يَكْفُلُهُ فَرَجَعْنَكَ إِلَى اءُمِّكَ كَىْ تَقَرَّ عَيْنُهَا وَ لاَتَحْزَنَ وَ قَتَلْتَ نَفْساً فَنَجَّيْنَكَ مِنَ الْغَمِّ وَ فَتَنَّكَ فُتُوناً فَلَبِثْتَ سِنِينَ فِى اءَهْلِ مَدْيَنَ ثُمَّ جِئْتَ عَلَى قَدَرٍ
    يَمُوسَى
    آنگاه كه خواهرت (در پى آن صندوق ) مى رفت تا بگويد: آيا شما را به كسى راهنمايى كنم كه تكفّل و پرستارى او را بپذيرد؟! (و آنان پذيرفتند.) پس (اين گونه ) ما تورا به سوى مادرت باز گردانيديم تا چشم او (به تو) روشن شود و اندوهگين نگردد. و(اى موسى !) تو شخصى (از فرعونيان ) را به قتل رساندى (واز اين بابت دچار اندوه گرديدى )، پس تو را از غم نجات داديم و تو را در آزمون هاى مختلف آزموديم . پس چند سالى را در ميان مردم مدين (ودر كنار شعيب پيامبر) درنگ كردى ، سپس (اينك ) درزمان مقدّر (براى پذيرش رسالت به اينجا) آمدى .
    نكته ها
    O فرعون كه صندوق را از آب گرفت ، در آغاز تصميم كشتن طفل را داشت ، ولى همسرش او را از اين كار بازداشت . لذا دايه ها را براى شيردادن كودك دعوت كردند، امّا موسى سينه ى هيچ يك از آنان را قبول نكرد، و نظام فرعونى در تغذيه كودك عاجز شد. خواهر موسى كه ماجرا را دنبال مى كرد، جلو آمد و با حالت عادّى گفت : من شما را به كسى معرّفى مى كنم كه اين كودك سينه ى او را قبول كند. بدين گونه موسى به دامان مادر بازگشت .
    O در تاريخ زندگانى و مبارزات حضرت موسى عليه السلام چند زن نقش اساسى داشته اند؛ مادر موسى ، خواهر موسى ، همسر موسى و زن فرعون .
    O حوادث زندگانى انبيا، گاهى به يكديگر شباهت دارد. مثلاً سرگذشت حضرت موسى عليه السلام با زندگانى حضرت يوسف عليه السلام از جهاتى مشابه است ، از جمله :
    الف : هر دو پيامبر مدّتى را در كاخ زندگى كرده اند.
    ب : زندگى در كاخ ، به انتخاب هيچ يك نبود.
    ج : پدر و مادر هر دو پيامبر به فراق مبتلا شدند.
    د: سرانجام ، هر دو به سوى والدين خود بازگشتند.
    ه‍: هر دو به فتنه ى ديگران دچار شدند؛ يوسف عليه السلام به فتنه برادران و موسى عليه السلام به فتنه فرعون .
    و: در زندگى هر كدام ، زنى كاخ نشين نقش داشته است ، همسر عزيز مصر در نقش منفى وهمسر فرعون در نقش مثبت .
    پيام ها :
    1 در نظام حاكميت طاغوت ، هر كس از طرفداران حقّ، چه زن و چه مرد، بايد نقش مبارزاتى خود را به خوبى انجام دهد. (تمشى اختك )
    2 براى دريافت الطاف الهى بايد حركت نمود. (اوحينا... تمشى اختك للّه )
    3 پيشنهادات حقّ ومنطقى خود را با نرمى وملاطفت مطرح كنيم . (هل )
    4 اسرار را فاش نكنيم . (من يكفله ) و نگفت : ((الى امّه ))
    5 شير دادن فرزند، كافى نيست ، بلكه تكفّل كامل مهم است . (يكفله )
    6 خدا به وعده هاى خويش وفادار است .(570) (انّا رادّوه اليك فرجعناك الى امّك )
    7 سرپرستى مادر، بهترين شرايط براى رشد فرزند است . (لتصنع على عينى ... فرجعناك الى امّك )
    8 رضايت مادر، جايگاه ويژه اى نزد خدا دارد. (فرجعناك الى امّك كى تقر عينها )
    9 نگرانى از بازتاب كارها، به اخلاص و عصمت ضربه نمى زند. (فنجّيناك من الغّم ) (موسى عليه السلام يك قبطى را بدون تعمّد كشته بود و اگر چه گناهى نداشت ، ولى نگران و غمگين بود.)
    10 مردان خدا آزمايشات سختى را در پيش روى دارند. (فتنّاك فتونا )
    11 پشت سر گذاردن مراحل سخت ، مقدمه ى رسيدن به مقام الهى و معنوى است . (فتنّاك ... ثمّ جئت على قدر يا موسى )
    12 انبيا نيز بايد مزه ى حوادث سخت را بچشند. (فتنّاك فتونا فلبثت سنين فى اهل مدين ) (بعد از سال ها زندگانى در كاخ ، اينك چوپانى در بيابان شروع مى شود.)
    13 مسئوليّت ها، توفيقات و الطاف الهى ، داراى زمان بندى و حساب شده است . (جئت على قدر يا موسى )
    (41) وَاصْطَنَعْتُكَ لِنَفْسِى
    ترجمه :
    (اى موسى !) من تو را براى خودم ساخته و برگزيدم .
    (42) اِذْهَبْ اءَنتَ وَاءَخُوكَ بََايَتِى وَلاَ تَنِيَا فِى ذِكْرِى
    ترجمه :
    (اكنون ) تو وبرادرت با (معجزات و) آياتى كه من به شما داده ام برويد و در ياد (و رسالت ) من سستى نكنيد.
    (43) اِذْهَبَآ إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى
    ترجمه :
    برويد به سوى فرعون كه او طغيان كرده است .
    (44) فَقُولاَ لَهُ قَوْلاً لَّيِّناً لَّعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ اءَوْ يَخْشَى
    ترجمه :
    پس به نرمى با او سخن بگوييد، شايد متذكّر شود، يا (از خدا) بترسد.
    نكته ها
    O ((خشيت ))، ترس برخاسته از معرفت واحساس عظمت در برابر ديگرى است .
    O خداوند درباره ى حضرت موسى عليه السلام تعبيرات خاصى بيان فرموده است :
    الف : (قرّبناه نجيّا )(571) ما او را به هم رازى خود نزديك كرديم .
    ب : (انَا اخترتك ) (572) من تو را برگزيده ام .
    ج : (ولتصنع على عينى )(573) زير نظر من پرورش يابى .
    د: (اصتنعتك لنفسى ) تو را براى خود ساختم .
    O در آيات قبل ، دو معجزه ى تبديل عصا به اژدها ويد بيضا براى موسى عليه السلام مطرح شد، در اين آيه مى فرمايد: ((بآياتى )) يعنى معجزات ديگرى نيز به تو خواهيم داد.
    O در آيه ى 24 همين سوره ، فرمان رسيد كه ((اذهب الى فرعون )) امّا موسى عليه السلام از خداوند درخواست ياور نمود، اينك با استجابت خواسته ى او، در اين آيه مى فرمايد: ((اذهبا الى فرعون )).
    O عدىّبن حاتم مى گويد: اميرالمؤ منين عليه السلام هنگام برخورد با معاويه در صفّين ، با صداى بلند فرمود: قسم به خداوند با معاويه و اصحاب او نبرد خواهم كرد، ولى به دنبال آن آهسته مى فرمود: ان شاءاللّه . گفتم : يا علىّ! شما با صداى بلند از نبرد سخن مى گوييد، ولى با صداى آهسته ان شاءاللّه مى گويى ؟ فرمود: جنگ خدعه است و من درغگو نيستم ، غرضم از اين كار برانگيختن يارانم براى جنگ است تا متفرّق نشوند. سپس حضرت اين آيه را گواه كار خود آورد كه خداوند به موسى گفت : (فقولا... لعلّه يتذكّر ) خداوند مى دانست فرعون متذكّر نمى شود، ولى به جهت برانگيختن موسى براى رفتن به سوى فرعون اين گونه سخن گفت .(574)
    پيام ها :
    1 براى اهداف بزرگ بايد افرادى را تربيت كرد. (واصطنعتك لنفسى )
    2 خداوند براى انبيا برنامه هاى خاصى دارد. (واصطنعتك لنفسى )
    3 ابتدا خودسازى ، آنگاه جامعه سازى . (اصطنعتك ... اذهب )
    4 اگر به عنوان مدير، كسى را براى كارى اعزام مى كنيم ، بكوشيم كه روحيه او مالامال از عشق و احساس غرور و دلگرمى باشد. (اصطنعتك لنفسى ... اذهب للّه )
    5 گاهى بايد ديگران را احضار كرد، (و اءتونى مسلمين ) (575) و گاهى بايد خود به طرف آنان رفت . (اذهب )
    6 در بعضى مراحل ، نبايد پيك ها و پيام برها يك نفر باشد. (اذهب انت و اخوك )
    7 مبلغ بايد به ابزار ارشاد مجهز باشد. (بآياتى )
    8 مبلغ بايد شجاع و مصمم و نفوذناپذير باشد. (ولا تينا فى ذكرى ) للّه تا مبادا كاخ و قدرت و هيبت طاغوت ، او را در انجام ماءموريت مرعوب كند و از ياد خدا غافل شده و دست از صراحت لازم بردارد.
    9 رمز موفقيت انسان ، توجّه كامل و دائم به خداوند است . (لاتنيا فى ذكرى للّه )
    10 تبليغ ، ارشاد، امربه معروف و نهى از منكر، ذكر و ياد خداست . (اذهب انت و اخوك باياتى ولا تينا فى ذكرى )
    11 يكى از بزرگ ترين اهداف و خدمات انبيا، مبارزه با طاغوت و برداشتن موانع راه خداپرستى است . (اذهب انّه طغى )
    12 گام اوّل در امر به معروف و نهى از منكر، بيان نرم است . (فقولا له قولا لينّا)
    13 اميدها در نرمى است ، وانتظارى از خشونت نمى رود. ( قولا ليّنا لعّله يتذكّر... )
    14 شروع تربيت وارشاد بايد از طريق گفتگوى صميمانه باشد.(576) (فقولاله قولا لينّا ) حتّى با سركش ترين افراد نيز بايد ابتدا با نرمى ولطافت سخن گفت .
    15 هرگز از هدايت ديگران ماءيوس نشويد. (لعّله يتذكّر ...)
    16 وظيفه ى پيامبر تذكّر وارشاد است . (يتذكّر او يخشى )
    (45) قَالاَ رَبَّنَآ إِنَّنَا نَخَافُ اءَن يَفْرُطَ عَلَيْنَآ اءَوْ اءَن يَطْغَى
    ترجمه :
    (موسى وهارون ) گفتند: پروردگارا! همانا مى ترسيم كه او بر ضد ما تعدّى كند يا بر طغيان ادامه دهد (و بر آن بيفزايد).
    (46) قَالَ لاَ تَخَافَآ إِنَّنِى مَعَكُمَآ اءَسْمَعُ وَاءَرَى
    ترجمه :
    (خداوند) فرمود: نترسيد، همانا من با شما هستم (و همه چيز را) مى شنوم و مى بينم .
    نكته ها
    O ((فَرط)) به معناى سرعت گرفتن وپيش افتادن است و ((انن يفرط علينا)) يعنى ما مى ترسيم كه فرعون ، قبل از بيان استدلال و آوردن معجزات بر ما پيشى گرفته و طغيان خود را نسبت به بنى اسرائيل افزايش دهد.(577)
    O آنچه براى انبيا مذموم است ، خشيت و ترس قلبى از غير خداست وگرنه ، خوف طبيعى ، لازمه ى انسانيّت آن بزرگواران و همه انسان هاست وهر انسانى در برابر خطرات اين ترس را دارد.
    پيام ها :
    1 بررسى مشكلات و موانع احتمالى و ترس از آينده و ناكامى ، منافاتى با اخلاص و مقام نبوّت ندارد. (اننّا نخاف ...)
    2 جوسازى و شايعه سازى ، شيوه ى طاغوت ها و ستمگران است . آنان فضا را مسموم و مردان خدا را متهم مى نمايند و يا بعد از شنيدن حقّ دست به آشوب مى زنند تا سخن حقّ آنان اثر نكند. (يفرط علينا او ان يطغى )
    3 ايمان به حضور در پيشگاه خداوند و يقين به امدادهاى الهى ، عامل شجاعت و روحيه يافتن مؤ منان است . (انّنى معكما)
    4 اگر كسى را به كارى ماءمور كرديد، بايد از هر جهت او را تاءمين نموده و به او روحيه بدهيد. (انّنى معكما اسمع وارى )
    5 اگر چه همه ى انسان ها مورد نظر و مرحمت الهى هستند، ولى لطف او بر انبيا بيشتر است . (انّنى معكما اسمع وارى )
    next page

    fehrest page


    back page

  9. #59
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    next page

    fehrest page


    back page

    (47)فَاءْتِيَاهُ فَقُولاَ إِنَّا رَسُولاَ رَبِّكَ فَاءَرْسِلْ مَعَنَا بَنِى إِسْرََّءِيلَ وَ لاَتُعَذِّبْهُمْ قَدْجِئْنَا كَ بََايَةٍ مِّن رَّبِّكَ وَالسَّلَا مُ عَلَى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَى
    ترجمه :
    پس به سراغ او برويد، پس (به او) بگوييد: (اى فرعون ) ما دو فرستاده ى پروردگار تو هستيم ، وبنى اسرائيل را به همراه ما بفرست (وبيش از اين ) آنها را آزار مده . البتّه ما با معجزه اى از جانب پروردگارت به سوى تو آمده ايم و درود بر كسى كه هدايت را پيروى كند.
    (48) إِنَّا قَدْ اءُوحِىَ إِلَيْنَآ اءَنَّ الْعَذَابَ عَلَى مَن كَذَّبَ وَتَوَلَّى
    ترجمه :
    (به او بگوييد:) همانا به ما وحى گرديده كه عذاب بر كسى است كه (آيات الهى را) تكذيب كند (و از آنها) سرپيچى نمايد.
    نكته ها
    O چون ارشاد و تبليغ سران ستمگر و هدايت آنان كار بسيار سخت و مهمى بوده است ، لذا خداوند فرمان حركت به سوى فرعون را تكرار مى فرمايد:
    (اذهب الى فرعون )، (اذهب انت و اخوك ) ، (اذهبا الى فرعون )، (فاءتياه ) .
    O در اين آيات به سه ركن اعتقادى ؛ يعنى توحيد، نبوّت ومعاد اشاره شده است : (ربّك ، اُوحى الينا، انّ العذاب )
    O خداوند، دستورالعمل ماءموريت موسى و هارون عليهما السلام را در پنج مرحله تنظيم فرموده است : الف : رفتن . ((فاءتياه )) ب : گفتن . ((فقولا)) ج : دليل آوردن . ((جئناك باءية ))، د: تشويق . ((والسلام على من اتبع الهدى )) د: تهديد. ((انّ العذاب على من كذّب و تولّى )).
    پيام ها :
    1 كارهاى ارشادى و تبليغى بايد بديع وتهاجمى باشد، نه تدافعى . (فاءتياه )
    2 رسالت انبيا از شئون ربوبيّت خداوند است . (رسول ربّك )
    3 غرور مستكبران را بشكنيد. (ربّك ) در مقابل كسى كه مى گويد: (انا ربّكم )
    4 سخن با نرمى و لطافت ، منافاتى با قاطعيت و صراحت ندارد. (انا رسول ربّك )
    5 آزادسازى انسان ها از ستم وبردگى طاغوت ، در راءس وظايف انبياست . (ارسل معنا بنى اسرائيل ) (آرى دين از سياست جدا نيست ، مبارزه با طاغوت ها و آزاد كردن مردم در متن دستورات الهى است .)
    6 هجرت از محيط ظلم و گناه ، مقدمه نجات است . ابتدا آزادى ، سپس ايمان . (ارسل معنا بنى اسرائيل ...)
    7 مبارزه با طاغوت وآزادى مردم زمانى ارزش واقعى و همه جانبه دارد كه در خط انبيا باشند. (ارسل معنا )
    8 آزار وشكنجه ى مردم ، ممنوع است . (لا تعذّبهم )
    9 عملكرد ماءموران ، به حساب فرمانده و مسئول آنان نيز گذارده مى شود. (لاتعذّبهم ) با توجّه به اينكه شخص فرعون ، شكنجه گر تك تك مردم نبود.
    10 امنيّت و سلامتى كامل و جامع ، تنها در پرتو پيروى از هدايت هاى الهى بدست مى آيد. (والسلام على من اتبع الهدى )
    11 سلام به طاغوت وستمگران ممنوع است . (والسلام على من اتبع الهدى للّه )
    12 آنچه مهم است پيروى از حقّ است . (اتبع الهدى )
    13 سلام دادن در پايان سخن ، از آداب سخن است . (والسلام على ... )
    (49) قَالَ فَمَن رَّبُّكُمَا يَمُوسَى
    ترجمه :
    (فرعون ) گفت : اى موسى ! پس پروردگار شما دو نفر كيست ؟!
    (50) قَالَ رَبُّنَا الَّذِى اءَعْطَى كُلَّ شَىْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى
    ترجمه :
    (موسى ) گفت : پروردگار ما كسى است كه به هر چيزى آفرينش خاص آن را عطا كرده وآنگاه (آن را به راه كمال ) هدايت فرمود.
    (51) قَالَ فَمَا بَالُ الْقُرُونِ الاُْولَى
    ترجمه :
    (فرعون ) گفت : پس حال نسل هاى پيشين چگونه است ؟!
    نكته ها
    O ((بال )) به معناى فكر است ، ولى به معناى حال نيز بكار مى رود.
    O آنچه در نزد فرعون مطرح بود، ربوبيّت است ، نه الوهيت و خالقيت ، زيرا او ادعاى خالقيت نمى كرد و خود نيز الهه داشت ؛ (و يذرك و الهتك )(578) و ساير كفّار نيز ((اللّه )) را بعنوان خالق قبول داشتند، (و لئن ساءلتهم من خلق السموات و الارض ... ليقولُنّ اللّه )للّه (579)، بلكه ادعاى فرعون ، رهبرى و حاكميّت مطلقه خودش بود، از اين روى موسى عليه السلام در جواب فرمود: خالق ، مدبّر و حاكم هستى يكى است .
    O همه ى انبيا مردم را دعوت به توحيد كرده و تنها راه كمال و هدايت را از جانب خدا دانسته اند؛ حضرت ابراهيم عليه السلام فرمود: (الّذى خلَقنى فهو يَهدين )(580)، خدايى كه مرا آفريد پس او مرا هدايت كرد. حضرت موسى عليه السلام فرمود: (اعطى كلّ شى ء خلقه ثم هدى )للّه (581) او به هر چيز آفرينش داده و هدايت كرد و حضرت محمّد صلى الله عليه و آله فرمود: (الّذى خلق فسوىّ، والّذى قدّر فهدى )(582) خدايى كه آفريد سپس تعديل كرد و كسى كه اندازه گرفت و هدايت كرد.
    O رهبرى حركت وقيام با موسى عليه السلام بود. (يا موسى ) اگر چه موسى و هارون به سوى فرعون رفتند و او ابتدا گفت : ((من ربّكما))، ولى رهبر موسى بود، لذا فرعون بلافاصله اضافه كرد: ((يا موسى )).
    پيام ها :
    1 آنچه مورد ادّعا و نزاع است ، ربوبيّت خداوند است ، نه خالقيّت . (من ربّكما )
    2 روحيّه ى استكبار و غرور طاغوتى حتّى در گفتار و شيوه ى سؤ ال نيز مشهود است . به جاى اينكه بپرسد ((من ربّى ))، گفت : (من ربّكما)
    3 ما از خداوند طلبى نداريم ، هر چه هست عطاى اوست . (اعطى كل شى ء )
    4 خداوند يكتا، هم مى آفريند و هم با هدايت تكوينى اداره مى كند. (اعطى كل شى ء خلقه ثمّ هدى ) (آرى او پس از آفرينش ، راه ادامه ى زندگى و كمال را نيز در آنان قرار داده است . (ثمّ هدى ))
    5 خداوند به هر موجودى ، آفرينش كامل و ويژگى هايى متناسب با او عطا كرده است . (خلقه )
    6 لازمه ى ربوبيت الهى ، هدايت اوست . (ربّنا... ثمّ هدى )
    7 ربوبيّت ، حقِ كسى است كه آفريدگار است . (ربّنا الذى اعطى كل شى ء خلقه )
    8 همه ى موجودات ، مشمول هدايت الهى هستند. تمام قوانين حاكم بر هستى و غرايز موجود در انسان ها و حيوانات ، از هدايت الهى است . (خلقه ثمّ هدى )
    9 در برابر منطق نبايد به راه نياكان تكيه كرد. (فما بال القرون الاولى )
    موسى عليه السلام با منطق سخن مى گويد ولى فرعون ، مسير بحث را به تاريخ مى كشاند، تا عواطف مردم را تحريك كند. (فما بال القرون الاولى )
    (52) قَالَ عِلْمُهَا عِندَ رَبِّى فِى كِتَبٍ لا يَضِلُّ رَبِّى وَلاَ يَنسَى
    ترجمه :
    (موسى ) گفت : علم آن (احوال ) در كتابى نزد پروردگار من است (و) پروردگار من نه (خطا و چيزى را) گم مى كند و نه فراموش مى نمايد.
    نكته ها
    O وقتى فرعون از حال اقوام قبلى و مردگان پرسيد، حضرت موسى عليه السلام با اينكه مى توانست به تفصيل جواب دهد، امّا چون مى دانست مردم نسبت به نياكان خويش غيرت و حساسيّت دارند، لذا در جواب آنان كلّى گويى كرده و به اجمال ، علم آن را به خداوند احاله داد تا هم به (قولا ليّنا ) عمل كرده باشد و هم وسيله اى براى بهانه و اشكال به دست آنان نداده باشد.
    پيام ها :
    1 انبيا هر چه را نمى دانستند، يا گفتن آن را به صلاح نمى دانستند، علم آن را به خداوند نسبت مى دادند. (علمها عند ربّى )
    2 مربّى بايد با سياست ، بعضى پاسخ ‌ها را كلّى و يا با سكوت جواب دهد تا بحث منحرف نشده و دستاويز دشمن نگردد. (علمها عند ربّى )
    3 در تشكيلات الهى ، همه چيز حساب وكتاب دارد. (فى كتاب )
    4 كتاب الهى بسيار با عظمت وبزرگ است . ((كتابٍ)) نكره آمده است .
    5 در علم خداوند خطا راه ندارد. (لايضّل ربّى و لاينسى ) (سهو و خطا در مورد كسانى است كه واقعيت را نمى دانند، امّا در مورد خداوندى كه ظاهر و باطن هر چيز را همان گونه كه هست مى داند، هرگز احتمال خطا وجود ندارد.)
    6 علم انسان دو آفت دارد؛ يا از ابتدا اشتباه مى فهمد و حقيقت را گم مى كند و يا بعد از فهميدن فراموش مى كند، امّا علم خداوند از اين آفات مبرّاست . (لايضّل ربّى و لا ينسى )
    7 كسى حقّ ربوبيت دارد كه انحراف و فراموشى در او راه نداشته باشد. (لا يضّل ربّى و لا ينسى )
    (53) الَّذِى جَعَلَ لَكُمُ الاَْرْضَ مَهْداً وَسَلَكَ لَكُمْ فِيهَا سُبُلاً وَاءَنزَلَ مِنَ السَّمَآءِ مَآءً فَاءَخْرَجْنَا بِهِ اءَزْوَجاً مِّن نَّبَاتٍ شَتَّى
    ترجمه :
    خدايى كه زمين را براى شما بستر آسايش قرار داد وراههايى را در آن براى شما ايجاد كرد و از آسمان آبى فرستاد، پس به واسطه ى آن ، انواع زوج هاى گوناگون گياهان را (از خاك ) بيرون آورديم .
    نكته ها
    O عبارت ((سلك لكم )) را مى توان دو گونه معنا كرد؛ الف : راهها وجاده هايى كه خداوند براى عبور انسان در زمين قرار داده است . ب : راههاى كسب درآمد.(583)
    O حضرت موسى عليه السلام در معرفى خداوند به فرعون فرمود: پروردگار ما كسى است كه همه چيز را آفريد و هدايت كرد، و در اين آيات به نمونه هايى از هدايت الهى در طبيعت اشاره مى فرمايد؛ زمينى كه مهد آسايش انسان هاست ، راههاى زمينى كه وسيله ارتباط واتصال مناطق به يكديگرند، باران و گياهان گوناگون كه قانون زوجيّت را به همراه دارند.
    O زمانى نعمت هاى خداوند متعال را بهتر مى شناسيم كه خلاف آن را فرض نماييم ، مثلا اگر اين زمين ، آرام نبود وحركتش كُند يا تند بود، باران نمى باريد يا زمين آن را جذب نمى كرد، روئيدنى ها وچشمه ها در آن نبود، و يا ... آيا باز هم ((مَهد)) به شمار مى رفت ؟!
    پيام ها :
    1 زمين ، آسايشگاه انسان است ، همه نيازهاى او را تاءمين مى كند، مرده و زنده ى او را حمل كرده و به امر الهى مسخّر اوست . (مهدا )
    2 همان گونه كه طفل ، در مهد و گهواره براى زندگىِ خارج از آن رشد مى يابد، انسان نيز بايد در مهد زمين براى زندگى بيرون از زمين يعنى جهان آخرت رشد كند.(584) (مهدا)
    3 آفرينش وشرايط زمين هدفدار و براى انسان است . (جعل لكم ... سلك لكم )
    4 نظام آفرينش بر اساس اصل عليت و سبب و مسبب است . (فاخرجنا به ) للّه
    5 توجّه به قانون زوجيت در گياهان ، از معجزات علمى قرآن است .(585) (ازواجا من نبات )
    (54) كُلُواْ وَارْعَوْاْ اءَنْعَمَكُمْ إِنَّ فِى ذَلِكَ لاََيَتٍ لاُِّوْلِى النُّهَى
    ترجمه :
    (تا هم خودتان از آن ) بخوريد و (هم ) چهار پايانتان را (در آن ) بچرانيد. البتّه در اين (امور) نشانه هايى براى خردمندان است .
    (55) مِنْهَا خَلَقْنَكُمْ وَفِيهَا نُعِيدُكُمْ وَمِنْهَا نُخْرِجُكُمْ تَارَةً اءُخْرَى
    ترجمه :
    ما شما را از آن (زمين ) آفريديم و در آن باز مى گردانيم و بار ديگر شما را از آن بيرون مى آوريم .
    نكته ها
    O ((نُهى )) جمع ((نُهيه )) از ريشه ى ((نَهى )) به معناى بازداشتن است و ((اولى النُهى )) يعنى صاحبان عقل وخرد. از اين جهت به عقل ، ((نُهيه )) مى گويند كه انسان را از پيروى هوسها باز مى دارد.(586)
    O از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله سؤ ال كردند ((اولى النّهى )) چه كسانى هستند؟ حضرت فرمود: ((هم اولوا الاخلاق الحسنة ... والبررة بالامّهات و الآباء، والمتعاهدين للفقراء والجيران واليتامى ، و يطعمون الطعام و يفشون السلام فى العالم ، و يصلون والناس نيام غافلون )) آنان كه داراى اخلاق حسنه اند...، به پدران و مادران نيكى مى كنند، به فقرا و همسايگان نيازمند و يتيمان كمك مى رسانند، به گرسنگان غذا مى دهند، صلح و آسايش در جهان مى گسترانند و همان هايى كه نماز مى خوانند در حالى كه مردم خوابند و بى خبر.(587)
    O اميرمؤ منان على عليه السلام راز سجده هاى نماز را اشاراتِ به اين آيه دانسته و فرموده اند: معنى سجده ى اوّل آن است كه خدايا! من در آغاز از اين خاك بودم ، هنگامى كه سر از سجده برمى دارى اشاره به آن دارد كه تو مرا از خاك آفريدى . سجده ى دوّم اين مفهوم را مى رساند كه تو مرا به خاك برمى گردانى ، و بلند شدن از آن ، يعنى تو بار ديگر در قيامت مرا از خاك زنده خواهى كرد.(588)
    پيام ها :
    1 آفرينش نباتات نيز هدفدار است . (نبات شتّى ، كلوا و ارعوا)
    2 تنوّع نباتات براى تنوّع نيازهاست . (نبات شتّى ، كلوا و ارعوا )
    3 چهار پايان براى انسان آفريده شده اند. (انعامكم )
    4 بهره گيرى از مادّيات ، شما را از ياد خدا غافل نسازد. (كلوا... انّ فى ذلك لآيات )
    5 سرچشمه و مادّه ى خلقت انسان از زمين است . (منها خلقناكم )
    6 تفكّر در طبيعت يكى از راههاى خداشناسى است . (لآيات لاولى النّهى للّه )
    7 مهم تر از داشتن عقل ، استفاده وپيروى از آن است . (لا يات لاولى النّهى )
    8 انسان بايد در خاك دفن شود. (فيها نعيدكم )
    9 معاد، جسمانى است . (نخرجكم تارة اخرى )
    (56) وَلَقَدْ اءَرَيْنَهُ ءَايَتِنَا كُلَّهَا فَكَذَّبَ وَاءَبَى
    ترجمه :
    و به تحقيق ما تمام آيات و معجزات خويش را به او (فرعون ) نشان داديم ، ولى او تكذيب و امتناع كرد.
    (57) قَالَ اءَجِئْتَنَا لِتُخْرِجَنَا مِنْ اءَرْضِنَا بِسِحْرِكَ يَمُوسَى
    ترجمه :
    (فرعون ) گفت : اى موسى ! آيا تو آمده اى تا با سحر خود ما را از منطقه و سرزمينمان بيرون كنى ؟!
    پيام ها :
    1 خداوند متعال حتّى براى فرعون ها نيز اتمام حجّت مى كند. (اريناه آياتنا للّه )
    2 براى بعضى از منكرين يك معجزه كافى است ، امّا براى طاغوتى مثل فرعون بايد معجزات متعدّدى را ارائه كرد. (اريناه آياتنا كلّها)
    3 هرگاه قلب و روح انسان مريض شود، هيچ دليلى نمى تواند او را قانع سازد. (و لقد اريناه آياتنا كلّها فكذّب و اَبى )
    4 انسان لجوج به منزله ى ابليس است . (فكذّب و ابى ) چنانكه خداوند در آيه 34 سوره بقره در مورد شيطان مى فرمايد: (ابى و استكبرللّه )
    5 طاغوت ها در زمان درماندگى با سوء استفاده از عواطف و حربه ى وطن دوستى ، احساسات مردم را تحريك مى كنند. (لتخرجنا من ارضنا)
    6 تهمت و ايجاد سوءظنّ نسبت به مردان خدا، شيوه ى استكبارى است . (لتخرجنا من ارضنا بسحرك )
    (58) فَلَنَاءْتِيَنَّكَ بِسِحْرٍ مِّثْلِهِ فَاجْعَلْ بَيْنَنَا وَبَيْنَكَ مَوْعِداً لا نُخْلِفُهُ نَحْنُ وَ لاَ اءَنتَ مَكَاناً سُوىً
    ترجمه :
    (فرعون ادامه داد) پس ما (هم ) حتما سحرى همانند آن (سحر) را براى تو خواهيم آورد. پس (اكنون ) بين ما و خودت زمانى قرار بده كه از آن تخلّف نكنيم (آن هم در) مكانى هموار و با فاصله اى كه نسبت به همه يكسان باشد.
    (59) قَالَ مَوْعِدُكُمْ يَوْمُ الزِّينَةِ وَاءَن يُحْشَرَ النَّاسُ ضُحىً
    ترجمه :
    (موسى ) گفت : وعدگاه (ما و) شما، روز زينت (روز عيد) و در وقت چاشت (نيمروز) كه همه ى مردم جمع شده باشند.
    (60) فَتَوَلَّى فِرْعَوْنُ فَجَمَعَ كَيْدَهُ ثُمَّ اءَتَى
    ترجمه :
    پس فرعون پشت كرد (ومجلس را ترك كرد)، پس (تمام ) مكر و حيله ى خود را جمع كرد، سپس (در روز موعود) باز آمد.
    نكته ها
    O يكى از بهترين كارهاى حضرت موسى عليه السلام اين بود كه از عيد ملى ، يك روز و يك اجتماع هدفدار و متعالى ساخت و چنان كرد كه در آن روز، همه ى ساحران با ديدن معجزه او تغيير فكر و عقيده دادند.
    پيام ها :
    1 تحقير و تهمت و عادى سازى جريان هاى مهم ، شيوه ى طاغوت هاست . (فلناءتينّك بسحر مثله )
    2 گاهى با آنكه احساس پوچى در درون است ، ولى ژست قدرت نمايى و قاطعيّت گرفته مى شود. (فلناءتينّك ...)
    3 حتّى اگر به دشمن هم وعده مى دهيم ، بر آن وفا كنيم . (موعدا لا نخلفه للّه )
    4 عدالت و انصاف حتّى درباره ى دشمن نيز نيكوست . (مكانا سوى ) (مسافت آن مكان ، نسبت به هر دو گروه يكسان باشد و هيچ امتيازى در آن نباشد)
    5 از ايام فراغت به بهترين نحو بهره بردارى كنيد. (موعدكم يوم الزّينة للّه )
    6 اگر ارشاد، با زيبايى و زينت و دلخوشى مردم همراه باشد، داراى اثر بيشترى است . (موعدكم يوم الزّينة )
    7 مسئله عيد و زينت ، تاريخى بسيار طولانى دارد. (يوم الزّينة )
    8 بحث هاى منطقى وآزاد بايد در حضور مردم باشد. (ان يحشر الناس ضحىً)
    9 در تبليغ از عنصر زمان ومكان غفلت نشود. (يوم الزينة ... ضحىً... مكانا سوى ) (هم فراغت مردم ، ((يوم الزينة ))، هم دسترسى مردم ، ((مكانا سوى )) و هم روشنايى و لطافت هوا، ((ضحى )) همه در تبليغات موسى جمع شده بود.)
    10 دشمنانِ حقّ در اوّلين فرصت ممكن ، در فكر و توطئه براندازى حقّ هستند. (فتولّى ... فجمع كيده )
    (61) قَالَ لَهُم مُّوسَى وَيْلَكُمْ لاَ تَفْتَرُواْ عَلَى اللّهِ كَذِباً فَيُسْحِتَكُم بِعَذَابٍ وَ قَدْ خَابَ مَنِ افْتَرَى
    ترجمه :
    موسى به آنان (فرعونيان ) گفت : واى بر شما! بر خدا دروغ نبنديد، كه شما را با عذابى (سخت ) هلاك و ريشه كن خواهد كرد و به تحقيق آن كس كه (به خدا) دروغ ببندد، ناكام و زيانكار گردد.
    (62) فَتَنَزَعُوَّاْ اءَمْرَهُم بَيْنَهُمْ وَاءَسَرُّواْ النَّجْوَى
    ترجمه :
    پس آنان در كارشان به كشمكش پرداختند و نجوى (و نتيجه نزاع خود) را مخفى كردند.
    پيام ها :
    1 معجزه را سحر دانستن ، افتراء بر خداوند است . (لا تفتروا على الله للّه )
    2 قبل از انجام معجزه ، هشدار و تبليغ مردم ضرورى است ، موسى عليه السلام در ميان انبوه مردم گفت : (لا تفتروا على الله )
    3 افترا زننده بر خداوند، هم در دنيا ناكام مى ماند و هم در آخرت به كيفر و عذاب مى رسد. (فيسحتكم بعذاب و قد خاب من افترى )
    4 با دروغ و افترا هرگز به نتيجه نخواهيم رسيد. (و قد خاب من افترى )
    5 كسى كه در برابر حقّ بايستد، هلاك مى شود.(589) (و قد خاب من افترى )
    6 شما امر به معروف و نهى از منكر كنيد، اگر در افراد اثر نكند لااقل در ديگران شك و ترديد به وجود مى آورد. (لا تفتروا... فتنازعوا امرهم ...)
    7 دشمنان اختلافات خود را پنهان مى كنند. (فتنازعوا امرهم واسرّوا النجوى للّه )
    (63) قَالُوَّاْ إِنْ هَذَانِ لَسَحِرَنِ يُرِيدَانِ اءَن يُخْرِجَاكُم مِّنْ اءَرْضِكُمْ بِسِحْرِهِمَا وَيَذْهَبَا بِطَرِيقَتِكُمُ الْمُثْلَى
    ترجمه :
    (فرعونيان ) گفتند: همانا اين دو (موسى و هارون ) قطعا جادوگرند (كه ) مى خواهند با سحرشان شما را از سرزمينتان بيرون كنند و آيين برتر شما را براندازند.
    (64) فَاءَجْمِعُواْ كَيْدَكُمْ ثُمَّ ائْتُواْ صَفّاً وَقَدْ اءَفْلَحَ الْيَوْمَ مَنِ اسْتَعْلَى
    ترجمه :
    پس (اينك تمام نقشه و) كيد خود را گرد آوريد، سپس در يك صف (و بطور منظم ) حاضر شويد. و به تحقيق امروز پيروزى از آن كسى است كه برترى يابد (و سحر او غالب شود).
    نكته ها
    O مسئولان و حاكمان ، نقش مهمى در اعتقادات مردم دارند. همان گونه كه فرعون در آيه 57 به موسى گفت : تو با سحر، ما را از سرزمينمان خارج مى كنى ، در اين آيه طرفداران او نيز همان حرف را مى زنند.
    O در منطق مردانِ خدا، پيروزى از آنِ پرهيزكاران است ، (قدافلح من تزكّى ) (590) و شعار ابرقدرت ها، برترى طلبى و سلطه جويى است ، (قد افلح اليوم من استعلى ) مى باشد مى باشد.
    پيام ها :
    1 طاغوت ها براى تحريك مردم عليه مردان خدا، آنها را عناصرى متجاوز و مخالف آيين ملى قلمداد مى كنند. (يخرجاكم من ارضكم ... يذهبا بطريقتكم المثلى )
    2 مالكيّت ، يك خواسته طبيعى است و انسان ها با مخالف آن مبارزه مى كنند. (يخرجاكم من ارضكم ) (وطن دوستى ، امرى فطرى وخواسته همه مردم است )
    3 وحدت ، رمز پيروزى واختلاف رمز سقوط است . (اجمعوا كيدكم ) طرفداران فرعون همه ياران خودرا به همفكرى وبهره گيرى از تمام حيله ها فراخواندند.
    4 نظم ، يكى از عوامل هيبت در مقابل دشمنان است . (صفّا )
    5 دشمنان براى سركوب حقّ، هم هدف خود را يكى مى كنند و هم قالب حركتشان را هماهنگ مى سازند. (اجمعوا... صفّا)
    (65) قَالُواْ يَمُوسَى إِمَّآ اءَن تُلْقِىَ وَإِمَّآ اءَن نَّكُونَ اءَوَّلَ مَنْ اءَلْقَى
    ترجمه :
    (ساحران ) گفتند: اى موسى ! آيا تو (ابتدا عصاى خود را) مى افكنى يا ما اوّل كسى باشيم كه بيفكند؟!
    (66) قَالَ بَلْ اءَلْقُواْ فَإِذَا حِبَالُهُمْ وَعِصِيُّهُم يُخَيَّلُ إِلَيْهِ مِن سِحْرِهِمْ اءَنَّهَا تَسْعَى
    ترجمه :
    (موسى ) گفت : بلكه شما بيفكنيد. پس (همين كه آنان بساط خود را افكندند) ناگهان طناب ها و عصاهاى آنان در اثر سحرشان چنان به نظر او (موسى ) آمد كه حركت مى كنند!
    (67) فَاءَوْجَسَ فِى نَفْسِهِ خِيفَةً مُّوسَى
    ترجمه :
    پس موسى در دل خود احساس ترس كرد (كه مبادا مردم فريب بخورند).
    نكته ها
    O ((حِبال )) جمع ((حَبل )) به معناى ريسمان و ((عصّى )) جمع ((عَصا)) است .
    O ((اوجس )) از ((وجس )) به معناى صداى پنهانى است و ((ايجاس )) به چيز پنهان در باطن گفته مى شود.
    O حضرت على عليه السلام در خطبه 6 نهج البلاغه در تفسير ((فاوجس فى نفسه )) مى فرمايند: ترس موسى عليه السلام از تاءثير سحر در مردم جاهل بود.
    پيام ها :
    1 آزاد گذاشتن ها هميشه نشانه ى حقانيّت نيست . (امّا ان تلقى وامّا...) للّه (طرفداران فرعون و ساحران ، موسى را در انتخاب يكى از دو راه آزاد گذاشتند.)
    2 به مخالفين اجازه آزادى عملى دهيم ، آنگاه با جواب محكم و منطقى آنها را رد كنيم . (القوا )
    3 اجازه القاى شبهه جهت پاسخگويى و رفع اشكال مانعى ندارد. (القوا)
    4 سحر، حقيقت اشيا را تغيير نمى دهد، بلكه نمودها را دگرگون مى سازد و در ادارك انسان تاءثير مى گذارد. (يخيلّ اليه )
    5 رهبران نبايد نگرانى خود را در برابر دشمن اظهار كنند. (فاوجس فى نفسه )
    6 پيامبر نيز مانند عموم مردم حالات وروحيات مختلفى دارد. (فاوجس فى نفسه )
    (68) قُلْنَا لاَ تَخَفْ إِنَّكَ اءَنتَ الاَْعْلَى
    ترجمه :
    ما (به موسى ) گفتيم : نترس ! همانا تو خودت برترى .
    (69) وَاءَلْقِ مَا فِى يَمِينِكَ تَلْقَفْ مَا صَنَعُوَّاْ إِنَّمَا صَنَعُواْ كَيْدُ سَحِرٍ وَ لاَيُفْلِحُ السَّاحِرُ حَيْثُ اءَتَى
    ترجمه :
    و آنچه را در دست راستت دارى بيفكن تا هر چه را آنان ساخته اند در كام خود فرو برد (و ببلعد). همانا آنچه آنان ساخته اند (فقط) حيله ساحر است و ساحر هر جا رود (و هر چه كند پيروز) و رستگار نگردد.
    (70) فَاءُلْقِىَ السَّحَرَةُ سُجَّداً قَالُوَّاْ ءَامَنَّا بِرَبِّ هَرُونَ وَمُوسَى
    ترجمه :
    پس (وقتى آنان معجزه موسى را ديدند كه چگونه اژدها همه ى بافته هايشان را بلعيد، تمام ) ساحران به سجده افتادند و گفتند: ما به پروردگار هارون و موسى ايمان آورديم .
    نكته ها
    O همين كه ساحران فهميدند كار موسى عليه السلام سحر و جادو نيست ، بى اختيار به سجده افتادند و در حالى كه صبح از كافران بشمار مى آمدند، غروب به جمع شهداء راه خدا پيوستند و با بيان ((آمنّا بربّ هارون و موسى )) اظهار داشتند كه كار ما غلط بوده است ، و چون فرعون خود را ((ربّ)) مردم مى دانست ، آنها هم كلمه ((رّب هارون و موسى )) را بكار بردند، زيرا اگر آنها تنها مى گفتند: ((ربّ موسى ))، فرعون مى گفت : موسى را من تربيت كرده ام ، از اينروى ساحران ، بعد از كلمه ((ربّ)) ابتدا نام هارون عليه السلام و سپس نام موسى عليه السلام را ذكر كردند.(591)
    O خداوند بدون شرط به پيامبرش وعده برترى مى دهد، (انّك انت الاعلى ) ولى به مؤ منين به شرط وفادارى به ايمان ، وعده برترى مى دهد، (و انتم الاعلون ان كنتم مؤ منين ) (592) زيرا انبيا وفادار هستند، ولى مؤ منين ممكن است دست از وفادارى بردارند، لذا خداوند مى فرمايد: آنان به شرط وفادارى برترند.
    پيام ها :
    1 هر كجا كه نگرانى زيادتر باشد، تاءييد و تاءكيد بيشترى را مى طلبد. (لا تخف انّك انت الاعلى )(593)
    2 تلقين ، عامل تقويت روحيه است . (انّك انت الاعلى )
    3 جواب بايد متناسب با سخن مجادله گر باشد وبا زبان خود او سخن بگوييم . فرعون گفت : (قدافلح اليوم مَن استعلى )، خداوند فرمود: (انّك انت الاعلى )
    4 حقّ، باطل را نابود مى سازد. (تلقف ما صنعوا )، (ان الباطل كان زهوقا) (594)
    5 نه تنها ساحران زمان حضرت موسى كه تمام ساحران تاريخ تيره بخت هستند. (لا يفلح السّاحر )(595)
    6 براى افراد سالم و غير لجوج ، روشن شدن حقّ همان وتسليم شدن همان . (اُلقى ) (گويا در باطن مجبور به سجده شدند)
    7 انسان ، موجودى است كه مى تواند در يك لحظه تصميم بگيرد و تغيير عقيده و ايدئولوژى دهد. (اُلقى السحرة )
    8 راه توبه براى همگان باز است ، توبه از شرك ، ايمان آوردن به خداست . (اُلقى السحرة ) هر انسان منحرفى را بد ندانيم ، شايد توبه كند.
    9 انسان ها در انتخاب عقيده آزادند و مجبور محيط نيستند. (القى السحرة للّه )
    10 سجده ، از آثار يقين است ، ايمان بدون سجده نمى شود. (القى السحرة سجّدا)
    11 ساحران ، در يك جمله ، ايمان خود را به توحيد و نبوّت اظهار داشتند. (آمنّا برّب هارون و موسى ) (قدر زر زرگر شناسد، قدر گوهر گوهرى )
    7) قَالَ ءَامَنتُمْ لَهُ قَبْلَ اءَنْ ءَاذَنَ لَكُمْ إِنَّهُ لَكَبِيرُكُمُ الَّذِى عَلَّمَكُمُ السِّحْرَ فَلاَُقَطِّعَنَّ اءَيْدِيَكُمْ وَاءَرْجُلَكُم مِّنْ خِلَفٍ وَلاَُصَلِّبَنَّكُمْ فِى جُذُوعِ النَّخْلِ وَلَتَعْلَمُنَّ اءَيُّنَآ اءَشَدُّ عَذَاباً وَاءَبْقَى
    ترجمه :
    (فرعون كه تمام نقشه هاى خود را بر آب ديد به ساحران ) گفت : آيا قبل از آنكه به شما اجازه دهم ، به او ايمان آورديد؟! بى گمان او بزرگ شماست كه به شما سحر آموخته است . پس قطعاً دست ها وپاهاى شما را بر خلاف (يكديگر، يعنى دست راست وپاى چپ يا به عكس ) قطع خواهم كرد و شما را بر شاخه هاى درخت خرما به دار خواهم آويخت و به زودى خواهيد دانست كه شكنجه ومجازات كدام يك از ما سخت تر و پايدارتر است .
    نكته ها
    O در آيه ى 61، موسى فرعونيان را به عذاب تهديد كرد، (لاتفتروا على اللّه فيسحتكم بعذاب ) در اين آيه فرعون مى گويد: به زودى مى دانيد كه عذاب چه كسى سخت تر است .
    پيام ها :
    1 عدو شود سبب خير اگر خدا خواهد. (قال آمنتم ) فرعون ، همه كارشناسان را براى نابودى حقّ جمع كرده بود، ولى همه به دست موسى عليه السلام هدايت شدند.
    2 در نظام طاغوتى ، خفقان حاكم است ومردم حتّى از آزادى عقيده نيز محرومند. (آمنتم له قبل ان آذن لكم )
    3 تهديد و تهمت ، شيوه ى كار طاغوت هاست . (انّه لكبيركم )
    4 انبيا با روح انسان كار مى كنند، ولى طاغوت ها با ضربه به جسم انتقام مى گيرند. (لاقطّعن ... ) غافل از آنكه با شكنجه و قتل نمى توان باور واعتقادات مردم را تغيير داد.
    5 ستمگران مغرور، خود را جاودانه مى پندارند. (ايّنا اشدّ عذاباً وابقى )
    (72) قَالُواْ لَن نُّؤْثِرَكَ عَلَى مَا جَآءَنَا مِنَ الْبَيِّنَتِ وَالَّذِى فَطَرَنَا فَاقْضِ مَآ اءَنتَ قَاضٍ إِنَّمَا تَقْضِى هَذِهِ الْحَيَوةَ الدُّنْيَآ
    ترجمه :
    (ساحرانى كه ايمان آورده بودند به فرعون ) گفتند: ما هرگز تو را بر كسى كه ما را آفريده وبر آن معجزاتى كه براى ما آمده ، ترجيح نخواهيم داد. پس تو هر حكم وقضاوتى كه مى خواهى بكن ، تو فقط در اين زندگانى دنيا حكم مى كنى .
    (73) إِنَّآ ءَامَنَّا بِرَبِّنَا لِيَغْفِرَ لَنَا خَطَيَنَا وَمَآ اءَكْرَهْتَنَا عَلَيْهِ مِنَ السِّحْرِ وَاللّهُ خَيْرٌ وَاءَبْقَى
    ترجمه :
    همانا ما به پروردگارمان ايمان آورده ايم تا خطاهاى ما و آنچه را از سحر كه بر آن وادارمان كردى بر ما ببخشد، و خداوند بهتر و پاينده تر است .
    نكته ها
    O ((خطايا)) جمع ((خطيئه ))، به گناهان عمدى گفته مى شود.(596)
    O جمله ى ((ما اكرهتنا عليه من السحر)) يعنى ما از خداوند به خاطر خطاهايى كه تو ما را بر آن مجبور كردى ، استغفار مى كنيم . و مراد از اكراه بر سحر، احضار ساحران و عمل سحر آنان است .(597)
    O كسى كه از جان خود در راه هدف الهى بگذرد، هر لحظه رشد بيشترى پيدا مى كند. ساحران در اين آيات ، سه گونه تعبير درباره ى خداوند آوردند: ((الذى فطرنا))، ((آمنّا بربّنا))، ((واللّه خير و ابقى )).
    O در حديثى از امام صادق عليه السلام مى خوانيم : هركس خود را از ديگران برتر بداند مستكبر است . پرسيدند: آيا افراد پاك كه خود را بهتر از گناهكاران مى دانند مستكبرند؟ امام ماجراى ايمان آوردن ساحران را بيان فرمود كه انسان گاهى در چند لحظه تغيير فكر مى دهد، بنابراين خود را بهتر ندانيد چون خبر از سرانجام و عاقبت نداريد.(598)
    پيام ها :
    1 انسان ها در عقيده و ايمان ، آزاد و انتخابگرند و با تهديد و تطميع نمى توان باورهاى آنان را عوض كرد. (لاقطعنّ، لاصلبنّ... لن نؤ ثرك )
    2 دشمنان را از خود ماءيوس كنيد. (لن نؤ ثرك )
    3 ايمان ، به انسان قدرت و جراءت مى بخشد. (لن نؤ ثرك )
    4 ابرقدرت ها در ديد مؤ منين واقعى ، حقير و بى ارزشند. (لن نؤ ثرك )
    5 ايمان ، زمانى ارزش دارد كه بر اساس منطق و بصيرت باشد. (لن نؤ ثرك على ماجاءنا من البيّنات )
    6 نشانه ى ايمان واقعى ، آمادگى براى فدا كردن تمام هستى در راه دفاع از ارزشهاى الهى است . (ما جاءنا من البينات ... فاقض ما انت قاض )
    7 كسى كه ايمان ندارد، جذب هديه طاغوت مى شود، (ءَانّ لنا لاجراً ) ولى مؤ من ، همه چيز غير از خدا را كوچك و بى ارزش مى داند. (انماتقضى هذه الحيوة الدنيا)
    8 اوّلين گام در عفو و بخشش الهى ، ايمان به اوست . (امنّا بربنا ليغفر لنا )
    9 سحر، گناه است و بايد از آن توبه كرد. (ليغفرلنا خطايانا... من السحر)
    10 طاغوت ها از تخصّص مردم سوء استفاده مى كنند. (مااكرهتنا عليه من السحر )
    11 با دشمنان مقابله به مثل كنيد. فرعون گفت : (لتعلمنّ ايّنا اشد عذاباً و ابقى ) ، ساحرانى كه ايمان آورده بودند گفتند: (والله خير و ابقى )
    (74) إِنَّهُ مَن يَاءْتِ رَبَّهُ مُجْرِماً فَإِنَّ لَهُ جَهَنَّمُ لاَ يَمُوتُ فِيهَا وَلاَ يَحْيَى
    ترجمه :
    همانا هركس كه گناهكار ومجرم نزد پروردگار خود بيايد، پس براى او جهنّمى است كه نه در آن مى ميرد (تا رهايى يابد) ونه (با خوشى ) زندگى مى كند.
    (75) وَمَن يَاءْتِهِ مُؤْمِناً قَدْ عَمِلَ الصَّلِحَتِ فَاءُوْلََّئِكَ لَهُمُ الدَّرَجَا تُ الْعُلَى
    ترجمه :
    و هر كس در حالى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام داده باشد، نزد او آيد، پس براى آنان درجات عالى و برتر است .
    (76) جَنَّتُ عَدْنٍ تَجْرِى مِن تَحْتِهَا الاَْنْهَرُ خَلِدِينَ فِيهَا وَذَلِكَ جَزَآءُ مَن تَزَكَّى
    ترجمه :
    (و) باغهاى جاويدانى كه در زير آنها نهرها جارى است (و آنان براى ) هميشه در آنجا خواهند بود، واين پاداش كسى است كه (خود را از كفر وگناه ) پاكيزه گرداند.
    نكته ها
    O ساحران پس از ايمان آوردن ، به فرعون گفتند: اِعمال شكنجه و قتل تو تنها در اين چند روز دنياست ، در حالى كه قهر يا لطف الهى دائمى است . هم دوزخيان در جهنّم ابدى هستند، ((لايموت فيها و لايحيى )) و هم بهشتيان در بهشت ، جاودانه اند. ((جنات عدن ... خالدين فيها))
    O جايگاه مؤ من بهشت است ، امّا كسب درجه ، مربوط به مقدار تزكيه اوست كه بايد تلاش كند و در تمام ابعاد خود را از آلودگى ها پاك و تزكيه كند؛ تزكيه ى روح از عقايد انحرافى ، تزكيه ى اخلاق از رذائل اخلاقى ، تزكيه ى جسم از خبائث و تزكيه ى اعمال و رفتار از كارهاى زشت و ناشايست .
    پيام ها :
    1 كسى كه توبه نكند، مجرم محشور مى شود. (من ياءت ربه مجرما ) (ساحران گفتند: ما ايمان آورديم تا خدا توبه ى ما را بپذيرد وما را ببخشد، سپس گفتند: هركس ‍ مجرم نزد خدا آيد، يعنى بدون ايمان و توبه از كردار گذشته ، جهنّم جايگاه اوست .)
    2 از گناه بدتر، گناهكار مردن است . (ياءت ربّه مجرما)
    3 انسان بايد ايمان خود را تا آخر عمر حفظ كند. (ياءته مؤ منا )
    4 انسان در انتخاب عقيده آزاد است . (من ياءت ربّه مجرما... من ياءته مؤ منا)
    5 ايمان از عمل صالح جدا نيست . (مؤ منا قد عمل الصالحات )
    6 مؤ من واقعى ، عامل به هر كار صالحى است . (عمل الصالحات )
    7 بهشت داراى سلسله مراتب است . (درجات العلى )
    8 تزكيه ، كليد بهشت است . (و ذلك جزاء من تزكّى )
    9 مؤ من ، اهل خودسازى وتزكيه است . (مؤ منا... لهم الدرجات ... جزاء من تزكّى )
    (77) وَلَقَدْ اءَوْحَيْنَآ إِلَى مُوسَى اءَنْ اءَسْرِ بِعِبَادِى فَاضْرِبْ لَهُمْ طَرِيقاً فِى الْبَحْرِ يَبَساً لا تَخَفُ دَرَكاً وَلاَ تَخْشَى
    ترجمه :
    وبه تحقيق ما به موسى وحى كرديم كه بندگان مرا شبانه (از مصر) كوچ بده و براى آنان راهى خشك در ميان دريا بگشا تا نه از تعقيب (فرعونيان ) بترسى و نه (از غرق شدن ،) بيمناك باشى .
    (78) فَاءَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ بِجُنُودِهِ فَغَشِيَهُم مِّنَ الْيَمِّ مَا غَشِيَهُمْ
    ترجمه :
    پس فرعون با سپاهيانش آنان را دنبال كرد، پس (موجى ) از دريا آنان را گرفت و به طور كامل غرق كرد.
    (79) وَاءَضَلَّ فِرْعَوْنُ قَوْمَهُ وَمَا هَدَى
    ترجمه :
    و فرعون قوم خود را گمراه كرد و هيچ هدايتى نكرد.
    نكته ها
    O هنگامى كه ساحران و مردم مصر به موسى عليه السلام ايمان آوردند و از تهديدات فرعون نهراسيدند، راه امداد الهى گشوده شد. از اين روى به موسى عليه السلام خطاب گرديد كه مردم را شبانه از مصر حركت بده كه ما دريا را براى تو خشك و شرّ فرعون را از شما دور مى كنيم .(599)
    O ((اسراء)) به معناى حركت در شب است ، ((يَبَس )) به مكانى گفته مى شود كه قبلا آب داشته ، امّا اينك خشك شده و ((دَرَك )) به خساراتى كه دامنگير انسان مى شود گفته مى شود، و مراد از ((عبادى )) بنى اسرائيل است .
    پيام ها :
    1 حركت انبيا و شيوه ى مبارزه ى آنان برخاسته از وحى الهى است . (اوحيناللّه )
    2 اگر نمى توانيم در محيطى اثر بگذاريم ، لااقل آن محيط را ترك و از آنجا هجرت كنيم . (اسر بعبادى )
    3 عزّت همراه آوارگى ، بهتر از ذلّت در وطن است . (اسر بعبادى )
    4 از جمله اهداف بعثت انبيا، نجات مردم از شرّ طاغوت هاست . (اسر بعبادى )
    5 اوّلين گام عليه ظالم ، خالى كردن اطراف اوست . (اسر بعبادى )
    6 خداوند ياور محرومان است . (عبادى )
    7 هدايت و اداره ى مردم ، بر عهده ى رهبران الهى است . (اسر بعبادى فاضرب )
    8 معجزه ى موسى عليه السلام چنان جامعه را تكان داد و به حركت واداشت كه فرعون خود مجبور به تعقيب آنان گرديد. (فاتبعهم فرعون )
    9 دريا نيز همچون همه ى طبيعت ، ماءمور قهر يا مهر خداست . (فغشيهم للّه )
    10 رهبران و حاكمان جامعه ، در هدايت يا گمراهى مردم نقش كليدى دارند. (اضلّ فرعون قومه و ما هدى )
    11 شعارهاى انحرافى را بى پاسخ نگذاريد. فرعون مى گفت : (ما اهديكم الاّ سبيل الرشاد )(600) امّا خداوند مى فرمايد: (و اضلّ فرعون قومه و ما هدى ) فرعون نه تنها مردم را هدايت نكرد بلكه گمراه كرد.
    (80) يَبَنِى إِسْرَ ءِيلَ قَدْ اءَنجَيْنَكُم مِّنْ عَدُوِّكُمْ وَوَعَدْنَكُمْ جَانِبَ الطُّورِ الاَْيْمَنَ وَنَزَّلْنَا عَلَيْكُمُ الْمَنَّ وَالسَّلْوَى
    ترجمه :
    اى بنى اسرائيل ! همانا ما شما را از (دست ) دشمنانتان نجات داديم و با شما در سمت راست كوه طور، قرار و وعده گذارديم و بر شما (غذاهاى آماده اى همچون ) منّ و سلوى نازل كرديم .
    نكته ها
    O مساءله ى نجات بنى اسرائيل از ستم فرعون و نزول غذاهاى مَنّ و سَلوى در حالى كه در بيابان سرگردان بودند، بارها در قرآن ذكر شده است .
    O ((مَنّ)) ظاهرا عسل وترنجبين و((سَلوى )) نوعى پرنده حلال گوشت ولذيذ است .
    O ((واعدناكم من جانب الطور)) اشاره به جريان رفتن حضرت موسى همراه جمعى از بنى اسرائيل به ميعادگاه طور است كه در آنجا خداوند الواح تورات را بر موسى نازل كرد.
    پيام ها :
    1 يادآورى نعمت هاى الهى ، يكى از وظايف انبيا وزمينه ى رشد و تشكر انسان است . (يا بنى اسرائيل قد انجيناكم ...)
    2 آزادى و امنيّت از بزرگ ترين نعمت هاى الهى و زمينه ساز استفاده از ساير نعمت هاست . (انجيناكم ... )
    3 پس از سقوط طاغوت وتشكيل حكومت ، مهم ترين نياز، قانون است . (انجيناكم ... واعدناكم ) (وعده ى خدا اعطاى تورات وقانون الهى بود)
    4 همه ى الطاف از جانب خداوند است . (انجينا واعدنا نزلّنا )
    5 نعمت معنوى بر نعمت مادّى مقدم است . ابتدا فرمود: (واعدناكم ) كه مربوط به نزول تورات است ، سپس فرمود: (المنّ والسّلوى ) كه غذاى جسم است .
    (81) كُلُواْ مِن طَيِّبَتِ مَا رَزَقْنَكُمْ وَلاَ تَطْغَوْاْ فِيهِ فَيَحِلَّ عَلَيْكُمْ غَضَبِى وَ مَن يَحْلِلْ عَلَيْهِ غَضَبِى فَقَدْ هَوَى
    ترجمه :
    (اينك ) از چيزهاى پاكيزه اى كه روزى شما كرده ايم بخوريد، و(لى ) در آن طغيان نكنيد كه قهر و غضب من بر شما وارد خواهد شد و هر كس كه قهر من او را بگيرد، قطعا سقوط كرده است .
    پيام ها :
    1 اصل در چيزهاى طيّب وپاكيزه ، مباح بودن استفاده از آنهاست .(كلوامن طيّبات )
    2 اديان الهى به بهداشت تغذيه توجّه دارند. (كلوامن طيّبات ...)
    3 تحريم طيّبات ممنوع است . (كلوامن طيبّات )
    4 طبع انسان يكى از معيارهاى شناخت حلال هاست . (طيبّات ) (طيّب به چيزى گفته مى شود كه مطابق طبع و دلپسند باشد.)
    5 رعايت نكردن احكام خوردنى ها، از بسترهاى طغيان است . (كلوا... لاتطغواللّه )
    6 امّت هاى رها شده از ستم ، در معرض طغيان هستند. (انجيناكم ...كلوا... ولاتطغوا)
    7 حلال هاى الهى را در راه حرام مصرف نكنيم . (لا تطغوا فيه )
    8 مصرف بيش از اندازه ى مورد نياز، سرپيچى از حكم خداست . (لا تطغوا فيه )
    9 قهر الهى نسبت به طغيان گران تهديدى جدى است . (فيحل )
    10 طغيان در مصرف از گناهان كبيره است ، چون عذاب الهى را در پى دارد. (لاتطغوا فيحلّ عليكم غضبى )
    11 افرادى كه مغضوب خداوند هستند، نبايد در ميان مردم عزيز باشند. (من يحلل عليه غضبى فقد هوى )
    12 سقوط واقعى ، گرفتار شدن به غضب الهى است ، نه ورشكستگى هاى سياسى ، اقتصادى وامثال آن . (من يحلل عليه غضبى فقد هوى )
    (82) وَإِنِّى لَغَفَّارٌ لِّمَن تَابَ وَءَامَنَ وَعَمِلَ صَلِحاً ثُمَّ اهْتَدَى
    ترجمه :
    و البتّه من ، هر كس را كه توبه كند و ايمان آورد و كار شايسته انجام دهد، به هدايت برسد، قطعا مى بخشم .
    نكته ها
    O به دنبال آيه ى قبل كه با تهديد به اتمام رسيد، اين آيه بشارت الهى را به همراه دارد و اين شيوه در همه جاى قرآن ديده مى شود.
    O توبه از هر گناه و خلاف بايد متناسب با همان گناه و خلاف باشد. مثلا توبه كسى كه نماز نخوانده ، قضاى نماز است ، توبه ى مردم آزارى ، عذرخواهى است ، توبه ى كتمانِ حقايق ، بيان آن است ، توبه ى شرك ، ايمان به خداست ، توبه ى مال مردم خوارى ، ردّ اموال به صاحبان آن است .
    O گرچه در اين آيه سخن از بخشش توبه كنندگان است ، امّا در آيه ى ديگر مى خوانيم : كسانى كه بعد از ايمان ، كفر بورزند وبر آن بيفزايند، ديگر هرگز توبه آنان قبول نخواهد شد. (انّ الّذين كفروا بعد ايمانهم ثمّ ازدادوا كفرا لن تقبل توبتهم ) (601)
    O انبياى الهى نيز از خدا طلب مغفرت مى كردند؛ آدم عليه السلام : (ان لم تغفرلنا )(602)، نوح عليه السلام : (الاّ تغفرلى وترحمنى ) (603)، ابراهيم عليه السلام : (اطمع ان يغفرلى )(604)، موسى عليه السلام : (ربّ اغفرلى ولاخى ) (605)، عيسى عليه السلام : (وان تغفرلهم )(606) ومحمّد صلى الله عليه و آله : (واستغفره ) (607)
    O در روايات مراد از ((اِهتدى ))، هدايت به ولايت اهلبيت عليهم السلام دانسته شده است .(608)
    پيام ها :
    1 راه توبه بر آنان كه مشمول غضب الهى شده اند، باز است . (فقد هوى ...انّى لغفّار )
    2 بازگشت واقعى انسان ، مغفرت وآثار بسيارى را از جانب خدا در پى دارد. (انّى لغفّار لمن تاب )
    3 توبه با شرايطى پذيرفته مى شود. الف : بازگشت (تاب )، ب : ايمان (آمن ) ، ج : كار خوب (عمل صالحا )، د: هدايت پذيرى (اهتدى ) .
    4 حتّى ايمان وعمل صالح بدون هدايت پذيرى از هاديان الهى كافى نيست . (آمن و عمل صالحا ثمّ اهتدى ) (آرى ، اگر ايمان وعمل صالح باشد، ولى انسان در خط هدايت هاديان الهى قرار نگيرد، صيد سامرى وبلعم باعوراها مى شود.)
    5 مؤ من بودن و مؤ من شدن مهم است ، امّا مؤ من ماندن مهم تر است . (ثم اهتدى )
    next page

    fehrest page


    back page

  10. #60
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    next page

    fehrest page


    back page

    (83) وَمَآ اءَعْجَلَكَ عَن قَوْمِكَ يَمُوسَى
    ترجمه :
    و(به موسى گفتيم :) اى موسى ! چه چيز سبب تعجيل (و پيشى گرفتن ) تو از قومت شد؟! (چرا زودتر به وعدگاه آمدى ؟)
    (84) قَالَ هُمْ اءُوْلاَ ءِ عَلَى اءَثَرِى وَعَجِلْتُ إِلَيْكَ رَبِّ لِتَرْضَى
    ترجمه :
    (موسى ) گفت : آنها (قوم من ) به دنبال من هستند و پروردگارا! براى خشنودى تو به سوى تو شتاب كردم .
    (85) قَالَ فَإِنَّا قَدْ فَتَنَّا قَوْمَكَ مِن بَعْدِكَ وَاءَضَلَّهُمُ السَّامِرِىُّ
    ترجمه :
    (خداوند) فرمود: همانا ما قوم تو را بعد از (آمدن ) تو آزمايش كرديم و سامرى آنها را گمراه كرد.
    نكته ها
    O امام صادق عليه السلام در ذيل آيات فوق ، سيماى عاشق را چنين بيان فرمود: انسان مشتاق نه در فكر غذا، لباس ومسكن است ونه آرام وقرار دارد تا به محبوبش ‍ برسد، همان گونه كه حضرت موسى به عشقِ دريافت وحى ، خواب و خوراك نداشت و فرمود: خدايا! من زودتر از قوم خود آمده ام تا تو راضى شوى .(609)
    پيام ها :
    1 پيامبر نيز در مقابل عملكرد خود مسئول است . (ما اعجلك ...)
    2 رهبر بايد پيشگام باشد تا امّت به دنبال او حركت كنند. (اولاء على اثرى )
    3 موسى عليه السلام عاشق خدا و استماع كلام الهى بود. (عجلت اليك ) للّه
    4 عجله در كار خير و براى كسب رضاى الهى مانعى ندارد. (عجلت ... لترضى )
    5 بالاترين هدف انبيا ومقصد اعلاى آنان ، جلب رضايت الهى است . (لترضى )
    6 با حضور رهبر در جامعه ، از دشمنان كارى ساخته نيست . منحرفان ، از غيبت و نبود رهبر الهى سوءاستفاده مى كنند. (من بعدك )
    7 امّت ها در غيبت پيشوايان ، در معرض آزمون وفتنه هستند. (فتنّا...من بعدك )
    8 نقش هنر وهنرمند غير متعهّد در تخريب باورهاى دينى و انحراف مردم ، كمتر از قدرت طاغوت نيست . (اضلّهم السامرى )
    9 ارتداد براى تازه ايمان آورده ها، خطر وتهديدى جدّى است . (اضلّهم السامرى )
    10 اصحاب پيامبر بودن كافى نيست ، حسن عاقبت و استوارى دينى لازم است . (اضلّهم السامرّى ) (خداوند بنى اسرائيل را نجات داد و طيّبات را روزى آنان كرد، امّا بد عاقبت شدند.)
    (86) فَرَجَعَ مُوسَى إِلَى قَوْمِهِ غَضْبَنَ اءَسِفاً قَالَ يَقَوْمِ اءَلَمْ يَعِدْكُمْ رَبُّكُمْ وَعْداً حَسَناً اءَفَطَالَ عَلَيْكُمُ الْعَهْدُ اءَمْ اءَرَدتُّمْ اءَن يَحِلَّ عَلَيْكُمْ غَضَبٌ مِّن رَّبِّكُمْ فَاءَخْلَفْتُم مَّوْعِدِى
    ترجمه :
    پس موسى خشگمين واندوهناك به سوى قوم خود بازگشت (و) گفت : اى قوم من ! آيا پروردگارتان به شما وعده اى نيكو (نزول تورات ) نداد؟ آيا مدّت (غيبت من ) بر شما طولانى شد؟ يا اينكه مى خواستيد خشمى از طرف پروردگارتان بر شما فرود آيد، كه با قرار و موعد من تخلّف كرديد؟!
    نكته ها
    O در اين آيه به دو وعده اشاره شده است ، يكى وعده اى از جانب خداوند كه نزول تورات بوده است ، ((الم يعدكم ربّكم وعدا حسنا)) و ديگرى ، وعده اى از طرف موسى عليه السلام با مردم كه در زمان غيبت او از برادرش هارون اطاعت كنند، ولى مردم با گوساله پرستى آنها را ناديده گرفتند. البتّه موسى هنگام توبيخ آنان ، علّت انحرافشان را سؤ ال كرد وپرسيد: آيا انحراف شما عامدانه بود وبا آگاهى به سراغ قهر خدا رفتيد؟ يا از روى غفلت به آن روى آورديد؟ آيا به خاطر اينكه سى روز غيبت من به چهل روز منتهى گرديد، شما منحرف شديد؟ و آيا... .(610)
    O در اين آيه همچون آيه ى 81، از حلول غضب الهى سخن به ميان آمده است ، ليكن در آنجا عامل غضب ، طغيان ودر اينجا پيمان شكنى مردم بيان شده است . اينها عواملى است كه رمز سقوط بنى اسرائيل در آنها نهفته است .
    پيام ها :
    1 همين كه از انحرافى با خبر شديد، فورا عكس العمل نشان دهيد. (فرجع ) (حرف ((فا)) در ((فرجع )) نشانه فوريت است .)
    2 غيرت دينى از صفات بارز اولياى خداست . (غضبان اسفا) (رهبران دينى و اولياى خدا، غصه ى انحراف مردم را مى خورند.)
    3 خشم و غضبى كه در راه رضاى الهى باشد مذموم نيست . (غضبان اسفا للّه ) (خشم و تاءسّف اولياى خدا، به خاطر ارتداد وانحراف معنوى مردم است .)
    4 در جاى خود بايد خطاكار را توبيخ كرد. (اَلم يعدكم )
    5 عدم حضور رهبر، يا تغييرات جزئى در برنامه ها، نبايد سبب انحراف و ارتداد شود. (اءفطال عليكم العهد )
    6 ارتجاع ، ارتداد و عهدشكنى ، عامل قهر وغضب الهى است . (يحلّ عليكم غضبى )
    7 قهر و غضب از لوازم تربيت است . (غضب من ربكم )
    8 تخلّف از عهد وپيمان پيامبر، عامل قهر خداوند است . (يحل عليكم غضب ... فاخلفتم موعدى ) (ميان انبيا و مردم تعهّدات و قرارهايى است كه اين قرارها شامل سيره ، احكام و نمايندگان آنها در ميان مردم مى شود كه بايد مردم به آنها وفادار باشند، وقرار موسى تبعيت از هارون بود.)
    9 تخلّف از وصىّ ونماينده پيامبر، تخلّف از خود اوست . (فاخلفتم موعدى للّه ) (تخلّف از پيروى هارون ، تخلّف از موسى مى باشد.)(611)
    10 هنگام توبيخ ، روزنه ى توبه وبازگشتى را براى خلافكار باز بگذاريد. (اءفطال عليكم العهد ام اردتم ) (از سؤ ال هاى متعدّد موسى ، اين پيام استفاده مى شود.)
    (87) قَالُواْ مَآ اءَخْلَفْنَا مَوْعِدَكَ بِمَلْكِنَا وَلَكِنَّا حُمِّلْنَآ اءَوْزَاراً مِّن زِينَةِ الْقَوْمِ فَقَذَفْنَهَا فَكَذَلِكَ اءَلْقَى السَّامِرِىُّ
    ترجمه :
    (مردم به موسى ) گفتند: ما به ميل و اراده ى خود خلاف وعده نكرديم ، وليكن از زيور آلات قومِ (فرعون ، چيزها و) بارهايى بر ما نهاده شد، پس ما آنها را (در آتش ) افكنديم پس اينگونه سامرى (بر ما) القا كرد.
    پيام ها :
    1 گناهكاران براى فرار از مجازات ، به بهانه هايى چون اجبار و اكراه و فشار خارجى پناه مى برند. (ما اخلفنا موعدك بملكنا)
    2 مال حرام ، خرج كار حرام مى شود. (من زينة القوم ) (زيور آلاتى كه فرعونيان از راه ظلم بدست آورده بودند و به ارث به بنى اسرائيل رسيده بود، سرانجام خرج ساخت بت وگوساله شد.)(612)
    3 چه بسا جلوه ها، زيورها واموال دنيا كه براى انسان وزر ووبال است . (اوزارا)
    4 منحرفان از سرمايه ى خود مردم براى گمراه كردن آنان و رسيدن به اهداف شوم خويش استفاده مى كنند. (من زينة القوم )
    5 جامعه ى سست ايمان و سلطه پذير، با يك ترفند هنرمندانه همه چيز خود را مى بازد. (فكذلك القى السامرى )
    6 تلقين منحرفان وهنرنمايى آنان در جامعه بى اثر نيست . (القى السامرى )
    7 شخص مجرم مى كوشد تا گناه را به گردن ديگران بيندازد. (القى السامرى )
    8 بزرگ ترين ضربه ها را عوامل خودى منحرف مى زنند. (السامرى للّه )
    (88) فَاءَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلاً جَسَداً لَّهُ خُوَارٌ فَقَالُواْ هَذَآ إِلَهُكُمْ وَ إِلَهُ مُوسَى فَنَسِىَ
    ترجمه :
    پس (سامرى ) براى آنها پيكر گوساله ى نرى كه داراى صدايى بود پديد آورد، آنگاه (با پيروانش به مردم ) گفتند: اين خداى شما و خداى موسى است . پس سامرى (خدا و همه ى تعليمات موسى را) فراموش كرد.
    (89) اءَفَلاَ يَرَوْنَ اءَلا يَرْجِعُ إِلَيْهِمْ قَوْلاً وَلاَ يَمْلِكُ لَهُمْ ضَرّاً وَلاَ نَفْعاً
    ترجمه :
    پس آيا نمى بينند كه (اين گوساله ) برايشان پاسخى ندارد و مالك (هيچ گونه ) سود و زيانى براى آنها نيست ؟!
    نكته ها
    O از جمله هنرهاى سامرى اين بود كه چگونگى ساخت گوساله را به مردم نشان نداد و مردم يكدفعه با پيكر گوساله اى صدادار مواجه شدند. ((فاخرج ))
    O بنى اسرائيل نينديشيدند كه اگر گوساله قابل پرستيدن است ، خود سامرى كه سازنده ى آن است به طريق اولى قابل پرستش است .
    پيام ها :
    1 هنرى كه با جامعه شناسى و روانشناسى همراه باشد، مؤ ثّرتر است . (فاخرج لهم عجلاً) (عامل موفّقيت سريع سامرى در جلب توجّه بنى اسرائيل ، شناختِ زمينه هاى بت پرستى و گاوپرستى در آن جامعه وحضور نداشتن رهبر بود.)
    2 هنر در اختيار افراد منحرف ، همچون تيغ در كف زنگى مست ، مهلك و خطرناك است و گوساله سامرى مى شود. (القى السامرى )
    3 مجسمه سازى ، ذوب فلزات وريخته گرى ، سابقه طولانى دارد. (عجلاًجسداً)
    4 بزرگ ترين خطرى كه هر امّت و انقلابى را تهديد مى كند، ارتجاع ، ارتداد و انحراف فرهنگى و عقيدتى است . (هذا الهكم )
    5 فطرت همه ى انسان ها بر خداپرستى است ، انبيا عليهم السلام راه صحيح و معبود واقعى را نشان مى دهند، امّا سامرى ها، كج راهه و گوساله ها را. (هذا الهكم )
    6 اگر بزرگان و رهبران قوم با تهمت خراب شوند، راه براى خراب كردن ديگر افراد هموار مى شود. (و اله موسى )
    7 نتيجه ى فراموش نمودن احكام و دستورات الهى و جداشدن از رهبران دينى ، انحراف و بدعاقبتى است . (فنسى ) (مى گويند: سامرى از ياران موسى عليه السلام بود كه تعهّدات خويش را در قبال او فراموش كرد.)(613)
    8 راه ومكتب انبيا، استدلالى ومنطقى است . (افلا يرون ... لايملك لهم نفعا و لا ضرّا ) (عقل مى گويد كه معبود انسان بايد قدرت جلب منفعت را براى انسان و دفع شرور را از او داشته باشد.)
    (90) وَلَقَدْ قَالَ لَهُمْ هَرُونُ مِن قَبْلُ يَقَوْمِ إِنَّمَا فُتِنتُم بِهِ وَإِنَّ رَبَّكُمُ الرَّحْمَنُ فَاتَّبِعُونِى وَاءَطِيعُوَّاْ اءَمْرِى
    ترجمه :
    و البتّه هارون (نيز) پيش از اين (آمدن موسى ) به آنان گفته بود: اى قوم من ! شما قطعا به واسطه ى آن (گوساله )، مورد آزمايش قرار گرفته ايد و همانا پروردگار شما خداوند رحمان است ، پس از من پيروى كنيد و دستور مرااطاعت نماييد.
    (91) قَالُواْ لَن نَّبْرَحَ عَلَيْهِ عَكِفِينَ حَتَّى يَرْجِعَ إِلَيْنَا مُوسَى
    ترجمه :
    (اما قوم مرتدّ، به هارون ) گفتند: ما همچنان برپاداريم (و هرگز از پرستش آن دست بر نخواهيم داشت ) تا موسى به سوى ما باز گردد.
    پيام ها :
    1 بعضى چنان خودباخته اند كه نه عقل بر آنان حكمفرماست (افلا يرون )للّه و نه پيامبر برايشان راهنما. (قال لهم هارون )
    2 انحراف و ارتداد بنى اسرائيل آگاهانه بوده است . (و لقد قال لهم هارون ...)
    3 وظيفه رهبر وپيروانش هنگام بروز بدعت ، فرياد و اتمام حجّت است . (و لقد قال لهم هارون )
    4 انبيا دلسوز مردمند. (و لقد قال لهم هارون ... يا قوم )
    5 - آزمايش انسان ها يك سنّت قطعى الهى است ، ليكن ابزار آن متفاوت است . (انّما فتنتم به )
    6 يادآورى لطف و رحمت الهى مى تواند زمينه ى ارشاد و توبه را براى انسان ها فراهم نمايد. (ربكم الرحّمن )
    7 اطاعت از وصى و نماينده پيامبر واجب است . (فاتبعونى و اطيعوا امرى للّه )
    8 پيروى از رهبران الهى ، مايه ى مصونيت از فتنه هاست . (فتنتم ... اطيعوا امرى )
    9 براى افراد لجوج ، فرياد پيامبران نيز بى اثر است . (قالوا لن نبرح للّه )
    10 بنى اسرائيل بجاى فكر، شخصيّت گرا بودند. (حتى يرجع الينا موسى )
    (92) قَالَ يَهَرُونُ مَا مَنَعَكَ إِذْ رَاءَيْتَهُمْ ضَلُّوَّاْ
    ترجمه :
    (موسى در حالى كه موى سر و صورت برادر را گرفته بود به او) گفت : اى هارون ! زمانى كه ديدى آنان گمراه شدند، چه چيز تو را بازداشت ؟
    (93) اءَلا تَتَّبِعَنِ اءَفَعَصَيْتَ اءَمْرِى
    ترجمه :
    از اينكه مرا پيروى نكنى ؟ (چرا براى نجات مردم فورا به سراغ من نيامدى ؟) آيا دستور مرا نافرمانى كردى ؟
    (94) قَالَ يَبْنَؤُمَّ لاَ تَاءْخُذْ بِلِحْيَتِى وَلاَ بِرَاءْسِى إِنِّى خَشِيتُ اءَن تَقُولَ فَرَّقْتَ بَيْنَ بَنِى إِسْرَ ءِيلَ وَلَمْ تَرْقُبْ قَوْلِى
    ترجمه :
    (هارون در جواب ) گفت : (اى برادر و) اى فرزند مادرم ! (موى ) ريش و سر مرا (به مؤ اخذه ) مگير، همانا من ترسيدم (با برخورد تند من و آنها متفرّق شوند و) تو بگويى ميان بنى اسرائيل تفرقه انداختى و كلام مرا مراقبت نكردى !
    نكته ها
    O هنگامى كه حضرت موسى عليه السلام از كوه طور بازگشت و قوم خود را منحرف ديد، سه گروه را زير سؤ ال برد: الف : مردم (يا قوم الم يعدكم ربّكم )للّه ، ب : هارون عليه السلام (يا هارون ما منعك ... )، ج : سامرى (فما خطبك يا سامرى ) .
    O به گفته ى تفسير اطيب البيان ، چون هارون عليه السلام پيامبر و معصوم است و به وظيفه ى نهى از منكر خود نيز عمل كرده است ، مى توان مؤ اخذه موسى عليه السلام را به اصطلاح يك جنگ زرگرى دانست كه به در مى گويد تا ديوار بشنود. به هارون مى گويد كه مردم حساب كار خود را بكنند.
    O در تفسير صافى به نقل از امام صادق عليه السلام آمده است كه توبيخ موسى عليه السلام براى آن بود كه چرا هارون عليه السلام به محض ديدن آن وضع ، آن را فورا به موسى اطلاع نداد.
    O در شيوه ى تبليغ گاه مى بايست براى تكان دادن افكار عمومى و ايجاد لرزه بر اندام مرده ى جامعه ، دست به كار تازه اى زد. چنانچه موسى عليه السلام آن برخورد تند را با جانشين معصوم خويش انجام داد و يا حضرت على عليه السلام در هنگام خطبه خواندن سيلى محكمى به صورت خود زدند، تا مردم را توجّه دهند.
    پيام ها :
    1 رهبران بايد پاسخگوى انحرافات مردم باشند. (يا هارون ما منعك للّه )
    2 سكوت و بى تفاوتى مسئولين ، مورد توبيخ است . (ما منعك )
    3 بدعاقبتى ، آفتى براى دينداران است . (راءيتهم ضلّوا )
    4 پيامبر مى تواند فرمان بَر پيامبر ديگر باشد. (اءفعصيت امرى ) للّه
    5 در جامعه بايد مديريت واحد حاكم باشد. (اءفعصيت امرى )
    6 براى خاموش كردن غضب ديگران ، از كلمات عاطفى استفاده كنيم . (يابن امّ)
    7 دين وديندارى مهم تر از فاميل دارى است . (لاتاءخذ بلحيتى )
    8 غيرت و تعصّب دينى ، لازمه ى پيامبرى است . (لاتاءخذ بلحيتى ) للّه
    9 به متّهم فرصت دفاع بدهيم . (لاتاءخذ بلحيتى )
    10 موى بلند وزلف داشتن براى مرد جايز است . (و لا براءسى )
    11 خطر تفرقه ى يك امّت ، هارون پيامبر را نيز مى ترساند. (انىّ خشيت للّه )
    12 حفظ وحدت ، مهم تر از نجات يك گروه است . (انىّ خشيت ... فرّقت ) للّه
    13 در تصميم گيرى ها بايد به مسئله ى اهمّ ومهم توجّه كرد. (انىّ خشيت للّه )
    14 در برخوردهاى انقلابى بايد به عوارض كار توجّه كرد و نبايد يكسو نگر بود. (انىّ خشيت ...)
    15 خطر تفرقه افكنى مهم تر از خطر سكوت در برابر انحراف است . (فرّقت بين بنى اسرائيل ... )
    (95) قَالَ فَمَا خَطْبُكَ يَسَمِرِىُّ
    ترجمه :
    (سپس موسى به سامرى ) گفت : اى سامرى ! (منظور تو از) اين كار (و فتنه ى ) بزرگ كه كردى چيست ؟
    (96) قَالَ بَصُرْتُ بِمَا لَمْ يَبْصُرُواْ بِهِ فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِّنْ اءَثَرِ الرَّسُولِ فَنَبَذْتُهَا وَكَذَلِكَ سَوَّلَتْ لِى نَفْسِى
    ترجمه :
    (سامرى ) گفت : من به چيزى پى بردم كه (ديگران ) به آن پى نبردند، پس من مشتى از آثار رسول (حقّ) را بر گرفتم ، پس آن را (در گوساله ) افكندم و اين گونه نفسم اين كار را در نظرم بياراست (وفريب داد).
    نكته ها
    O جمله ى ((بصرت به )) معمولا در ((بصيرت )) به معناى فهميدن كه جمع آن ((بصائر)) است بكار مى رود، نه در ((بصر)) به معناى چشم كه جمع آن ((ابصار)) است .(614)
    O در كتاب ((احتجاج طبرسى )) آمده است كه وقتى حضرت على عليه السلام بصره را فتح كرد، مردم دور آن حضرت را گرفتند تا سخنان او را بشنوند، چشم حضرت در ميان مردم به حسن بصرى افتاد كه چيزى را يادداشت مى كرد.
    امام عليه السلام با صداى بلند او را مخاطب قرار داده و فرمودند: چه مى كنى ؟ عرض كرد سخنان شما را مى نويسم تا براى ديگران بازگو نمايم . امام عليه السلام فرمودند: آگاه باشيد كه هر قوم و جمعيّتى يك سامرى دارد و تو اى حسن ! سامرى اين امّت هستى ، تو از من آثار رسول خدا را مى گيرى و با هواى نفس و تفسير به راءى خودت ، مكتب تازه اى مى سازى و مردم را به آن فرا مى خوانى .(615)
    O بر طبق تفاسير الميزان ، فرقان و نمونه ، مراد سامرى از ((قبضت قبضة من اثر الرسول )) آن است كه من مقدارى از آثار موسى عليه السلام را فرا گرفته و بر آن مؤ من شدم ، سپس آن را رها كرده و گوساله را ساختم و قهرا جمله ى ((بصرت بمالم يبصروا)) يعنى به طرحى براى انجام اين كار پى بردم كه ديگران از آن غافل بودند و اين معنا با حديث فوق مناسب تر است .
    پيام ها :
    1 براى برطرف كردن انحراف ، ابتدا بايد ريشه ى انحراف را بررسى كرد. (فما خطبك يا سامرى )
    2 با منحرفان ومفسدان فرهنگى بايد برخورد كرد. (فما خطبك يا سامرى للّه )
    3 در يك انقلاب ، همه ى مردم از درون عوض نمى شوند، بلكه افرادى مثل سامرى ها منتظر فرصت مى مانند. (فما خطبك يا سامرى )
    4 گاهى منحرفين ، دريافت هايى دارند كه متديّنين از آن بى خبرند. (بصرت بما لم يبصروا )
    5 طرّاحان انحراف ، از جهل مردم استفاده مى كنند. (بمالم يبصروا)
    6 سردمداران باطل براى انحراف مردم ، حتّى از مقدّسات نيز سوءاستفاده مى كنند. (من اثر الرسول ) (سياستِ مذهب عليه مذهب )
    7 اگر هنر با هواى نفس همراه شد، بالاترين خطرهاست . (سوّلت لى نفسى )
    8 تا انسانى از درون فريب نفس خويش را نخورد، نمى تواند ديگران را فريب دهد. (سوّلت لى نفسى )
    (97) قَالَ فَاذْهَبْ فَإِنَّ لَكَ فِى الْحَيَوةِ اءَن تَقُولَ لاَ مِسَاسَ وَإِنَّ لَكَ مَوْعِداً لَّن تُخْلَفَهُ وَانظُرْ إِلَى إِلَهِكَ الَّذِى ظَلْتَ عَلَيْهِ عَاكِفاً لَّنُحَرِّقَنَّهُ ثُمَّ لَنَنسِفَنَّهُ فِى الْيَمِّ نَسْفاً
    ترجمه :
    (موسى به سامرى ) گفت : پس برو (دور شو)، پس همانا بهره ى تو در دنيا اين است كه (به دردى مبتلا خواهى شد كه دائما) مى گويى : ((به من دست نزنيد)) و همانا براى تو (در آخرت ) ميعادگاهى است كه هرگز از آن تخلّف نخواهد شد. و (اكنون ) به سوى معبودت كه پيوسته آن را پرستش مى كردى نگاه كن ، ما حتماآن را مى سوزانيم (و) سپس خاكستر و ذرّات آن را به دريا خواهيم پاشيد.
    (98) إِنَّمَآ إِلَهُكُمُ اللّهُ الَّذِى لاَ إِلَهَ إِلا هُوَ وَسِعَ كُلَّ شَىْءٍ عِلْماً
    ترجمه :
    (اى قوم من !) همانا معبود شما ((اللّه )) است كه معبودى جز او نيست (و) علم او همه چيز را فرا گرفته است .
    نكته ها
    O در تفاسير مجمع البيان و صافى حديثى آمده است كه حضرت موسى عليه السلام قصد داشت تا سامرى را به قتل برساند، امّا خداوند به او وحى فرمود كه چون سامرى مرد سخاوتمندى است از كشتن او صرف نظر نما، از اين روى موسى عليه السلام با جمله ((فاذهب )) او را از ميان قوم بنى اسرائيل طرد كرد.
    O كلمه ((لامساس )) به معناى گرفتار شدن به بيمارى است كه به هيچ وجه احدى با او تماس نگيرد. سرانجام سامرى به يك بيمارى روانى گرفتار شد كه از مردم فرار مى كرد وهركس به او نزديك مى شد فرياد مى زد: ((لامساس )) دور شو، دور شو.(616)
    O حضرت موسى عليه السلام براى سامرى چندين مجازات قرار داد:
    الف : طرد ((فاذهب ))، ب : نفرين ((لامساس ))، ج : تهديد به عذاب آخرت ((لك موعدا))، د: آتش زدن گوساله ((لنحرّقنّه )).
    پيام ها :
    1 بعد از ثبوت جرم ، بايد مجرم را مجازات كرد. (سولّت لى نفسى فاذهب )
    2 يكى از مراحل نهى از منكر، طرد مجرمان و كافران است . (فاذهب )
    3 مفسدين فرهنگى را بايد از ميان جامعه طرد كرد. آزادى فكر به معناى باز گذاشتن دست منحرفان در گمراه كردن ديگران نيست . (فاذهب )
    4 انبيا با علم غيب ، از آينده افراد خبر مى دهند. (ان تقول لامساس )
    5 بعضى از امراض ، قهر الهى است . (لامساس )
    6 براى مروّجين فكرهاى باطل ، مجازات دنيوى وسيله ى تخفيف در كيفرهاى اخروى نيست . (لامساس و ان لك موعدا )
    7 شايد بتوان از كيفرهاى دنيوى فرار كرد، ولى از عذاب اخروى و قهر الهى در آخرت راه گريزى نيست . (لك موعدا لن تخلفه )
    8 بدترين نوع جرم ، اصرار مجرم بر جرم است . (ظلت عليه عاكفا للّه ) (سامرى خود نيز گوساله خود را مى پرستيد.)
    9 ابزار گناه و آثار انحراف بايد نابود شود.(617) (لنحرّقنّه ) للّه
    10 محو آثار كفر وشرك بايد در ملاءعام وبا حضور مردم باشد. (لنحرّقنّه للّه ) و نفرمود: ((لاُحرّقنّه ))
    11 حفظ افكار مردم از حفظ طلا مهم تر است . گاهى بايد براى ايجاد موج و مبارزه با منكر، اشياى قيمتى فدا شوند. (لنحرّقنّه )
    12 غيرت دينى و قاطعيّت در برابر انحراف ، لازمه ى رهبرى است . (لنحرّقنّه ثم لننسفنّه ) (سوزاندن طلا و به دريا ريختن آن ، تصميم قطعى موسى بود)
    13 بايد نشان داد كه چيزهاى نابود شدنى شايستگى پرستش را ندارند. (لنحرّقنّه ثم لننسفنّه )
    14 هرگاه باطلى را محو كرديد به جاى آن حقّ را مطرح كنيد. (انّما الهكم الله )
    15 خدايى قابل عبادت است كه احاطه علمى بر همه چيز داشته باشد. (وسع كل شى ء علما)
    (99) كَذَلِكَ نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ اءَنبَآءِ مَا قَدْ سَبَقَ وَقَدْ ءَاتَيْنَكَ مِن لَّدُنَّا ذِكْراً
    ترجمه :
    (اى پيامبر!) ما اين گونه از اخبار گذشته بر تو حكايت مى كنيم و همانا ما از جانب خويش به تو ذكر (قرآن ) داده ايم .
    نكته ها
    O در نقل تاريخ انبيا بركات زيادى وجود دارد از جمله :
    الف : افزايش علم و آگاهى ، ب : بدست آوردن بصيرت و پيدا كردن راه سعادت ، ج : تنبيه و تذكّر مردم ، د: بشارت و دلگرمى مؤ منين .
    پيام ها :
    1 نقل تاريخ ، يكى از شيوه هاى تربيتى قرآن است . (كذلك نقصّ)
    2 داستان هاى قرآن ، بهترين و صادق ترين داستان هاست ، زيرا گوينده ى آن خداوند و مخاطبش پيامبر صلى الله عليه و آله و ماجراى آن حقيقى است . (نقصّ عليك للّه )
    3 هر تاريخى ارزش بيان ندارد، اخبار مهم قابل نقل است .(618) (انباء)
    4 در بيان تاريخ ، از نقل جزئياتى كه دانستن و ندانستن آنها نقشى در هدف ندارد، خوددارى كنيد. (من انباء )
    5 تاريخ وسيله ى تذكّر است ، نه عامل سرگرمى . (انباء ما قد سبق ذكرا)
    6 قرآن ياد و يادآور مهمّى است . (((ذكرا)) با تنوين نشانه ى عظمت است .)
    7 سرچشمه ى تاريخ و داستان هاى قرآنى ، وحى الهى است ، نه گفته هاى اين و آن . ((لدنّا))
    (100) مَنْ اءَعْرَضَ عَنهُ فَاءِنَّهُ يَحْمِلُ يَوْمَ الْقِيَمَةِ وِزْراً
    ترجمه :
    پس هركس از آن (ذكر) روى برگرداند، قطعا او در روز قيامت ، بار سنگينى (از گناه ) را بر دوش خواهد كشيد.
    (101) خَلِدِينَ فِيهِ وَسَآءَ لَهُمْ يَوْمَ الْقِيَمَةِ حِمْلاً
    ترجمه :
    (آنها) براى هميشه در آن (بار گناه و عقوبتش ) خواهند ماند و چه بد بارى است براى آنها، (بار گناه ) در روز قيامت .
    (102) يَوْمَ يُنفَخُ فِى الصُّورِ وَنَحْشُرُ الْمُجْرِمِينَ يَوْمَئِذٍ زُرْقاً
    ترجمه :
    (همان ) روزى كه در صور دميده مى شود وما در آن روز، مجرمان را با چشمان تيره (و بدن هاى كبود) محشور مى كنيم .
    (103) يَتَخَفَتُونَ بَيْنَهُمْ إِن لَّبِثْتُمْ إِلا عَشْراً
    ترجمه :
    (آنها) در بين خودشان آهسته با يكديگر گفتگو مى كنند كه شما جز چندى (ده روز در دنيا بيشتر) توقّف نداشتيد.
    نكته ها
    O كلمه ى ((حِمل )) و كلمه ى ((حَمل )) در لغت به يك معناست ، ليكن ((حِمل )) به بار ظاهرى و ((حَمل )) به بار باطنى مثل بچه در شكم مادر اطلاق مى گردد.
    O ((زُرق )) رنگى است كه از اختلاط سفيد و سياه بوجود مى آيد، مثل رنگ خاكسترى و شايد كنايه از كورى ، ترس و يا رنگ پريدگى باشد.
    O كلمه ى ((صُور)) يا به معناى شاخ است و يا جمع صورت مى باشد كه مراد دميدن در صورت هاى مردگان براى زنده شدن است .
    O در قرآن مجيد به دو نفخه اشاره شده است كه در نفخه ى اوّل ، همه موجودات مى ميرند و در نفخه ى دوّم انسان ها براى حساب زنده مى شوند. (ونفخ فى الصور، فصعق مَن فى السموات و مَن فى الارض الاّ مَن شاءاللّه ، ثم نفخ فيه اخرى فاذا هم قيام ينظرون )(619) و منظور از ((ينفخ فى الصور)) در اين آيه ، به قرينه جمله ى ((و نحشر المجرمين ))، نفخه ى دوّم در روز قيامت است .
    پيام ها :
    1 انسان ها در انتخاب راه آزادند، مى توانند حقّ را بپذيرند ومى توانند اعراض نمايند. (اعرض )
    2 پيامد اعراض از ذكر خدا، تنها به زندگانى نكبت بار در اين دنيا خلاصه نمى شود، (من اعرض فانّ له معيشة ضنكا )(620) بلكه بدبختى آخرت را نيز به همراه دارد. (من اعرض ... يحمل يوم القيامة وزرا)
    3 ميزان خطر وسنگينى بار قيامت ، براى كسى روشن نيست . (((وزرا)) نكره آمده )
    4 در قيامت مجرم يا كور و رو سياه محشور مى شود و يا در اثر ترس ، وحشت و خيره نگرى ، به كبودى چشم مبتلا مى گردد. (زرقا )
    5 مدّت زمان دنيا و برزخ نسبت به آخرت بسيار ناچيز و در حكم چند روز است . (ان لبثتم الا عشرا)
    (104) نَحْنُ اءَعْلَمُ بِمَا يَقُولُونَ إِذْ يَقُولُ اءَمْثَلُهُمْ طَرِيقَةً إِن لَّبِثْتُمْ إِلا يَوْماً
    ترجمه :
    (البتّه ) ما به آنچه آنها مى گويند داناتريم ، آنگاه كه بهترين آنان در رفتار، مى گويد: شما درنگ نكرديد مگر يك روز!
    نكته ها
    O عظمت قيامت به قدرى است كه انسان ها پس از حضور در آن عمر خود را در دنيا، نيم روز يا يك روز و يا حدّاكثر ده روز مى شمرند كه قرآن از زبان افراد و گروه هاى مختلف ، آن را چنين بيان مى دارد:
    الف : ده روز. (ان لبثتم الاّ عشرا)
    ب : يك روز. (ان لبثتم الاّ يوما )
    ج : بخشى از يك روز. (لم يلبثوا الاّ عشيّة او ضحيها) (621)، (لبثت يوما او بعض يوم )(622)
    د: لحظاتى كوتاه . (ما لبثوا غير ساعة ) (623)
    ه‍: زمانى اندك . (ان لبثتم الاّ قليلا )(624)
    به نظر مى رسد اين تفاوت نظر در مقدار عمر دنيا، بستگى به مقدار بصيرت و درك افراد دارد. چنانكه در اين آيه كسانى كه قرآن از آنها به (امثلهم طريقة ) للّه تعبير كرده است ، عمر دنيا را يك روز مى شمرند و در آيه ى قبل ، گنهكاران مدّت آن را ده روز.
    پيام ها :
    1 همه ى مجرمين ، در قيامت در يك سطح نيستند. (امثلهم طريقة )
    2 هركس عاقل تراست ، دنيا را كوچك تر مى بيند. (يقول امثلهم طريقة ان لبثتم الاّيوما)
    (105) وَيَسْئَلُونَكَ عَنِ الْجِبَالِ فَقُلْ يَنسِفُهَا رَبِّى نَسْفاً
    ترجمه :
    و (اى پيامبر!) از تو درباره ى كوهها (در قيامت ) مى پرسند، بگو: پروردگار من آنها را از بُن بركنده و متلاشى مى كند.
    (106) فَيَذَرُهَا قَاعاً صَفْصَفاً
    ترجمه :
    پس آنها را (همچون ) كويرى صاف و هموار، رها مى سازد.
    (107) لا تَرَى فِيهَا عِوَجاً وَلاَ اءَمْتاً
    ترجمه :
    كه در آن هيچ پستى و بلندى مشاهده نمى كنى .
    نكته ها
    O كلمه ى ((نَسْف )) يعنى قلع و قمع و نابود كردن ، ((قاع )) يعنى زمين صاف ، ((صَفْصَف )) يعنى زمين صاف به گونه اى كه همه ى قسمت هاى آن در يك صف و خط باشند، و كلمه ى ((عِوَج )) و((اَمْت )) به معناى گودى و بلندى است .
    پيام ها :
    1 مردم درباره ى قيامت سؤ الاتى دارند كه پيامبر بايد پاسخگو باشد. (يسئلونك ... قل ينسفها ربّى )
    2 نظام حاكم بر طبيعت ، دائمى نيست . (ينسفها ربّى )
    3 متلاشى كردن كوهها و به وجود آوردن قيامت ، جلوه اى از ربوبيّت خداست . (ينسفها ربّى نسفا)
    (108) يَوْمَئِذٍ يَتَّبِعُونَ الدَّاعِىَ لاَ عِوَجَ لَهُ وَخَشَعَتِ الاَْصْوَاتُ لِلرَّحْمَنِ فَلاَ تَسْمَعُ إِلا هَمْسَاً
    ترجمه :
    در آن روز، (مردم ) از دعوت كننده اى كه (هيچ ) انحرافى ندارد پيروى مى كنند (و گوش به صداى اسرافيل هستند) و همه صداها در برابر (عظمت خداوند) رحمان فرو مى نشيند. پس (در آن روز) جز صدايى آهسته نمى شنوى .
    پيام ها :
    1 اگر كسانى در دنيا از داعيان الهى اعراض مى كردند، در روز قيامت ، چاره اى جز پيروى نخواهند داشت . (يتّبعون الدّاعى )
    2 قيامت ، روز تجلّى و ظهور رحمانيّت خداوند است و رحمانيّت او، اميد و ملجاء تمام مردم است . (خشعت الاصوات للرحمن )
    (109) يَوْمَئِذٍ لا تَنفَعُ الشَّفَعَةُ إِلا مَنْ اءَذِنَ لَهُ الرَّحْمَنُ وَرَضِىَ لَهُ قَوْلاً
    ترجمه :
    در آن روز، شفاعت (هيچ كس ) سودى ندارد، مگر كسى كه خداى رحمان به او اجازه دهد و از گفتار او (شفاعت كننده يا شفاعت شونده ) راضى باشد.
    نكته ها
    O از آنجا كه انكار شفاعت ، خلاف قرآن و روايات و مايه ى ياءس مؤ منانِ گناهكار است ، و قبول شفاعتِ بى قيد و شرط نيز سبب جراءت خلافكاران و خلاف عدالت الهى است ، لذا قرآن كريم براى شفاعت ، حساب و كتاب و مقرّراتى در نظر گرفته است .
    از نظر قرآن ، شفاعت ، روزنه ى اميد گناهكاران و وسيله اى براى ارتباط آنان با اولياى خدا و پيروى از آنان است . شفاعت اذن خداست و برخورداران از شفاعت ، تنها كسانى هستند كه در مدار توحيد و داراى منطقِ صحيح و اعتقادات حقّ باشند و گفتارشان مورد قبول خداوند قرار گرفته باشد، يعنى شهادتين آنان موضعى ، موسمى ، اكراهى ، سطحى و بر اساس مسخره و نفاق نباشد، در اين صورت اگر در عمل كمبود داشته باشند، با شفاعت مورد عنايت قرار مى گيرند.
    از اين روى قرآن ، شفاعت بت ها را براى بت پرستان باطل دانسته و شفاعت به معناى فدا شدن حضرت عيسى عليه السلام براى پاك شدن گناهان پيروانش و يا شهادت امام حسين عليه السلام به خاطر شفاعت از شيعيان قابل پذيرش نيست ، هر چند امام حسين عليه السلام از شافعان بزرگ قيامت است ، امّا بايد دانست كه هدف او از شهادت ، شفاعت كردن طرفدارانش نبود.
    O امام باقر عليه السلام درباره اين آيه فرمودند: شفاعت پيامبر صلى الله عليه و آله تنها براى كسانى است كه از نظر عمل و گفتار مورد رضايت باشند و بر مودّت آل پيامبر عليهم السلام زندگى كرده و بر آن مرده اند.(625)
    پيام ها :
    1 شفاعت ، مقام والايى است كه افراد خاصى از آن برخوردارند. (مَن اذن له الرحمن و رضى له قولا )
    2 شفاعت ، تصرّف در اراده ى خدا و يا تخلّف از حكمت و عدل و محاسبات و سنّت هاى الهى نيست ، بلكه بر اساس خواست خداوند است . (اذن ... رضى )
    (110) يَعْلَمُ مَا بَيْنَ اءَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلاَ يُحِيطُونَ بِهِ عِلْماً
    ترجمه :
    (خداوند به ) آنچه آنان در پيش روى دارند و آنچه را (در دنيا) پشت سر گذاشته اند آگاه است ، ولى مردم بر او احاطه علمى ندارند.
    (111) وَعَنَتِ الْوُجُوهُ لِلْحَىِّ الْقَيُّومِ وَقَدْ خَابَ مَنْ حَمَلَ ظُلْماً
    ترجمه :
    و (در آن روز) همه ى چهره ها در برابر خداوندِ زنده ى پاينده ، خوار و فروتن مى شود و البتّه هر كس كه بار ستم برداشت ، ماءيوس و زيان كار است .
    نكته ها
    O كلمه ((عَنَت )) از ((عَنوة )) به معناى ذلّت در برابر قهر و سلطه است ، و ((قيّوم )) به كسى گفته مى شود كه قائم به ذات خود و حافظ همه چيز است و مايه ى قوام هر چيز را به آن عطا كرده باشد، و كلمه ى ((خاب )) از ((خيبة )) به معناى از دست دادن مطلوب است .
    پيام ها :
    1 در قيامت ، حسابرسى بسيار دقيق است ، زيرا حسابگر همه چيز را به خوبى مى داند و راهى براى سوء استفاده از شفاعت نيست . (يعلم ما بين ايديهم و ... )
    2 احاطه ى علمى خداوند نسبت به همه كارهاى گذشته و آينده مردم يكسان است . (يعلم مابين ايديهم و ما خلفهم )
    3 محدود هرگز نمى تواند بر بى نهايت احاطه پيدا كند. (لا يحيطون به للّه ) نه بر ذات او، نه بر صفات او، نه بر آفريده هاى او و نه بر قدرت و كارهاى او.
    4 حالات روحى انسان ، قبل از هرچيز در صورت او جلوه مى كند. (عنت الوجوه )
    5 سرانجام ظلم ، محروميت از رحمت الهى است . (و قد خاب من حمل ظلما )
    6 بسيارى از ظلم ها را مى توان در دنيا با توبه وعذرخواهى از مردم ، جبران و محو كرد، بدبخت آن كه ظلم خود را تا قيامت حمل كند. (خاب من حمل ظلما)
    (112) وَمَن يَعْمَلْ مِنَ الصَّلِحَتِ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلاَ يَخَافُ ظُلْماً وَ لاَ هَضْماً
    ترجمه :
    و (اما) هر كس از كارهاى نيكو انجام دهد و مؤ من باشد، پس (در آن روز) نه از ستم و كاستى (در پاداشش ) نترسد.
    نكته ها
    O كلمه ((هَضم )) به معناى كم شدن است و شايد از آن روى به جذب غذا در بدن ((هضم )) مى گويند كه ظاهرا غذا كم مى شود و تفاله هاى آن باقى مى ماند.(626)
    O از قرآن و روايات به دست مى آيد كه اعمال و روحيات انسان در يكديگر تاءثير متقابل دارند، لذا هرگاه يك عمل نيكو كه از شخصى منافق ، مشرك ، رياكار و... كه داراى روحيه اى فاسد است سر زند، مورد قبول واقع نمى شود. چنانكه اگر كافرى ، كار شايسته و خوبى مثل اختراع و اكتشاف نافع انجام دهد، در حالى كه حقّ را فهميده و آگاهانه در كفر اصرار ورزد، كار نيكوى او پذيرفته نخواهد شد. همانند ريختن شربت شيرين و گوارا در ظرفى كثيف و آلوده كه طبيعتا ديگر قابل پذيرش نيست .
    O در ده آيه ى اخير، به سيمايى اجمالى از برپايى قيامت اشاره شده است :
    الف : در صور دميده شده ومردگان زنده مى شوند. (يوم ينفخ فى الصور)
    ب : مجرمان محشور مى گردند. (نحشر المجرمين )
    ج : كوهها متلاشى مى شوند. (ينسفها ربى نسفا)
    د: همه گوش به فرمان دعوت كننده ى الهى هستند. (يتّبعون الداعى للّه )
    ه‍: شفاعت بدون اذن خدا مؤ ثّر نيست . (لاتنفع الشفاعه )
    و: خداوند با احاطه علمى اش به همه حساب ها مى رسد. (يعلم مابين ايديهم و... )
    ز: همگى در برابر حكم الهى تسليم هستند. (عنت الوجوه )
    ح : ظالمان ماءيوسند. (خاب من حمل ظلما )
    ط: مؤ منان صالح در آرامش به سر مى برند. (لايخاف ظلما و لاهضما) للّه .(627)
    پيام ها :
    1 اگر چه انجام تمام كارهاى شايسته امكان پذير نيست ، ولى بايد به اندازه ى توان و طاقت ، كار صالح انجام داد. (مَن يعمل من الصالحات )
    2 نه تنها كارهاى بزرگ كه ذرهّاى از كار صالح بى پاداش نمى ماند. (من الصالحات )
    3 شرط قبولى عمل صالح ، ايمان به خداست . (و هو مؤ من )
    4 ايمان از عمل جدا نيست ، ايمان بى عمل ، مثل درخت بى ثمر و عمل بى ايمان همچون درخت بى ريشه است . (و هو مؤ من )
    5 آرامش و امنيّت روحى مؤ منان در قيامت در گرو كارهاى صالح آنان است . (من يعمل من الصالحات ...فلا يخاف ظلما )
    6 در قيامت ، نه اصل عمل وپاداش از بين مى رود تا ظلمى صورت گيرد (لا يخاف ظلما) و نه آنكه از پاداش كم گذاشته مى شود. (و لا هضما )
    7 با آنكه پاداش ، تفضّل الهى است نه استحقاق انسان ، امّا خداوند در پاداش كسى كوتاهى نمى كند و كم نمى گذارد. (لا يخاف ظلما و لاهضما)
    next page

    fehrest page


    back page

صفحه 6 از 9 نخستنخست ... 23456789 آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/