previos page menu page next page


صحيفه نور ج 22 صفحه 135

تاريخ: 10/8/1357

در ديدار با گروهى از ايرانيان در حومه پاريس

يك وجود مطلق روحيه مردم را فعال و قوى و متحرك كرده است

بسم الله الرحمن الرحيم

بنا ندارم كه... يك جهت راجع به... و يك جهت مربوط به... اين روزها، ملت... من گمان ندارم كه در هيچ جا... داشته باشم

اين مدت هم... ملت، اين قيامى كه ملت‏ها كرده است و اين روحى كه دارد، اين قيام كه حالا مسأله اقتصادى رسيده است، در طول تاريخ ما نداريم كه در تاريخ ايران در تاريخ بشرى هم كه يك ملتى اين طور هوشيار شده باشد، يك وقتى كه بازار يك شهر را مى‏خواستند ببندند، همه... كم كم رسيد به اينجا كه... وقتى كه يك حادثه‏اى پيش مى‏آمد و علما... مى‏كردند.

... هر امر جزيى يا بهانه جزيى كه به دست مردم مى‏آيد، بازارها را تعطيل مى‏كنند، قم نه، همه شهرها، سرتاسر ايران وضع اين طور شده است كه بازار ايران كه يك بازار به اصطلاح اينها... بازار تهران يك بازار سياسى است، الان به وضع...

تعطيل ايران به خصوص بازارش، بازار كسبش آنطور شده است و اين مردمى كه آن وقت براى تعطيل يك روز ناگوار بود بر ايشان، حالا اگر به آنها بگويند باز كنيد ناراحت مى‏شوند. الان گاهى وقت‏ها شكايت كردند از اين كه مثلا فلان آقا گفته است كه...

مردم نارحت مى‏شدند يا اگر يك سفارشى مى‏شد كه مثلا ديگر تعطيل بس است، در حين اينكه داشتند باز مى‏كردند سفارش مى‏شد مى‏بستند. وضع مردم، يك وضع خودكار شده است. يعنى يك وجود مطلق روحيه مردم را به درجه‏اى فعال و قوى و متحرك كرده است كه حالا ديگر از اينكه برويد سر اصل كارتان ناراحت مى‏شوند و ... اين جاست. از اين طرف اگر يك وقتى، يك خونى از دماغ يك كسى بيرون مى‏آمد يك ضربى به كسى وارد مى‏شد اين مصيبت بود، اين ديگر فرصت همه كار... فرضاً اگر يك نفر مثلا كشته بشود اين مصيبت بود، حالاوضع به اين جا رسيده است كه همين‏

صحيفه نور ج 22 صفحه 136

ديشب من كاغذى داشتم، دريافت كردم از يك مادرى كه نوشته است... كه من پنج تا، يا چهار تا از اولادم... كشته شده‏اند، و اظهار افتخار مى‏كرد و گفت من هم خودم چه خانواده‏ام همينطور عادى شده است آنجا چند تا كشته داده‏اند... يك مسأله عادى شده است... پيدا شده است... و مساله، مساله مبارزه كنونى به يك وضع عادى طبيعى الان در ايران در آمده است. نه در يك شهر و دو شهر. شما در روزنامه‏ها شايد تمام مطلب را ننويسند، راديو هم تمام مطلب را... البته لكن حالا آن مقدار نيمه‏اى را كه مى‏گويند... راديوهاى خارجى مى‏رسد، مى‏بينيد كه هر وقت كه راديو را باز مى‏كنيد كه اخبار مى‏گويد، اخبارش همين‏هاست كه بيست و چند شهر... كشته شده است، فلان ده، حالا رسيده است به دهات ... چند هزار نفر اعتصاب كردند، اين مسايل سياسى كه آن وقت اسمش نبود و اصلا اعتصاب صحبتش نبود سابقاً صحبت اين كه اعتصاب صورت بگيرد، اصلا نمى‏فهميدند مردم اعتصاب يعنى چه، الان اعتصاب هم به يك صورت عادى در آمده است كه ملت ايران شهرش اعتصاب مى‏پذيرد كه، پنج هزار نفر همه برادران همه... اعتصاب كردن يا اخيراً اعتصاب كارگرها در شركت نفت... قضيه نفت خدا تأييدشان كند، ... آنوقت در ذهنم بود كه به آنها بنويسند نفت خودشان را پس بگيرند، نگذاريد بخورند،... مى‏كنند، لكن خوددارى مى‏كنند. اين الان يك مطلب صحيحى است، الان اعتصاباتى كه در ايران پيدا شده است، اعتصاب در مدارس، اعتصاب در كارگرها، اعتصاب در هواپيمايى اعصاب در همه اينها الان در اعتصاب هستند، اعتصابى كه سابقا اگر مى‏گفتند اعتصاب، نمى‏دانستند اعصاب چى، چى هست، حالابه طور خودكار بدون اين كه حالايك كسى، / به ايشان/ دعوتشان بكند، خودكار مردم اعتصاب مى‏كنند.

و دولت خيال مى‏كرد كه مى‏تواند اينها را، اعتصابات براى اينكه مزدمان كم است درست كند، خودشان اعلام مى‏كنند، اول اينكه ... اعتصابات شده بود اين حرف را مى‏زند از خراسان به من پيغام داده بودند يك دسته‏اى كه يادم نيست كدام دسته بودند ... دروغ است، اينها اعتصاب سياسى است. حالا هم دارند اعلام مى‏كنند كه اعتصاباتى كه ما مى‏كنيم، براى اين است كه زندانيان سياسى بيرون بيايند و حكومت نظامى لغو بشود و اين خارجى‏هايى كه ريختند به جان اين ملت و به جان سرمايه اين ملت، اينها هم بيرون بروند. اين قلم آخرش، يك قلم ارزشدارى است، اين تقاضاى آخرش تقاضاى ارزشدارى است، نمى‏گويند اينها...، صد هزار يا چهل و پنج هزار يا پنجاه هزار يا شصت هزار ، اين طورها... به اصطلاح كه از اين امريكايى... آمده‏اند... لكن با حقوق هاى بسيار گزاف. الان اعتصاب، همين طور مبارزه، خونين، همين طور بستن بازارها، خيابان‏ها و تظاهر و بيرون آمدن و - عرض كنم كه - مرده باد گفتن و اظهار تنفر از دستگاه جبار كردن، به يك صورت عادى بيرون آمده است.

در چند سال پيش از اين اگر در هر يك از اين بازارهاى ايران يك پاسبان مى‏رفت و امر مى‏كرد كه دكان‏ها بالاش بايد بيرق باشد، بيرق مثلا چه باشد، امروز چهارم آبان است مثلا آبان يك ماه منحوسى است، اگر چنانچه يك پاسبان وارد مى‏شد در بازار و به آنها مى‏گفت كه بايد بيرق كذا بزنيد، هيچ تخلف نمى‏شد، كسى مخيله‏اش نمى‏آمد كه با پاسبان مى‏شود مخالفت كرد، هيچ در ذهن مردم وارد نمى‏شد كه با پاسبان بشود يك مخالفتى كرد، همه... يك پاسبان مى‏آمد سرتاسر بازار

صحيفه نور ج 22 صفحه 137

تهران، بازار قم، بازار شيراز و امر مى‏كرد به اينكه ببنديد... بيرق بزنيد... چراغان بكنيد، مى‏كردند. حالا قضيه اينكه به حكومت نظامى سرنيزه و حكومت طاغوت، حكومت كذا، ابدا مردم ديگر اعتناء نمى‏كنند. ما حكومت نظامى‏هاى سابق را ديديم، حكومت نظامى سابق همچو كه مى‏گفتند فلان جا حكومت نظامى شد، ديگر جرأت داشت كسى مخالفت با حكومت نظامى بكند؟! با پاسبان نمى‏كردند با حكومت نظامى بكنند؟ الان شما ملاحظه مى‏كنيد حكومت نظامى در چند شهر ايران هست و هيچ كدام اعتنا نمى‏كنند، مى‏ريزند بيرون و فرياد، و آنها هم از اينكه حالا ديگر تعرض شديد بكنند، يك قدرى عقب نشينى كردند، زياد عقب نشينى كردند.

الان ملت، بچه دوازده ساله‏اش مقابل پاسبان مى‏ايستد، مى‏گويد مرگ بر شاه

اين وضع ملت ماست، مقايسه بايد كرد بين اين ملت قبل از اين نهضت و حالا مقايسه 30 سال پيش از اين با حالا، كه ملت ما تا چه حدود رشد سياسى كرده است، رشد دينى، سياسى - دينى. آن وقت به آن وضع بود كه براى هيچ امرى دخالت براى خودش قايل نبود، كه به ما چه ربط دارد، مملكت خودش است... ملت از خودش است ، اينها همه از خودش است، حالا از خودش است هر كار... اين يك منطقى بين توده مردم كه لااقل الا بعضى خيلى نادر، كه آنها هم حرف نمى‏توانستند بزنند اما منطق‏شان... نمى‏توانستند بگويند، توده مردم منطق‏شان اين بود كه شاه است... مملكتش است، رعيتش است، اين منطقى بود، شايد همه‏تان يادتان باشد در 20 سال، 30 سال پيش از مسأله اين طور بود كه منطق توده ملت مستضعف ما به واسطه خو كردن بر اين قلدريها و ديكتاتوريها هى تو سرى زدند و اينها عادت كردند به تو سرى خوردن. يك ملتى اگر چند سال، 2500 سال، 2500 سال يك ملتى زير لگد اينها بوده است، يك ملتى كه 2500 سال زير اين پرچم كثيف بوده، شاهنشاهى كثيف‏ترين رژيم‏هاى دنيا و اشخاص دنيا، اين ملت عادت كرده. به اينكه خودش را زير دست و پاى اينها، هر كارى مى‏كنند وا بدهد و هيچ ابدا آه هم نگويد، حق قايل باشد مملكت خودش است، رعيت خودش است، اين منطق بود آن وقت در مخيله محمدرضا خان خطور نمى‏كرد كه يك روزى كسى بگويد كه شاه چرا اين جور كرد. چرا يعنى چه؟ يعنى اول شخص ايران - فرض كنيد اگر نخست وزير باشد - جرأت اين معنايى كه يك كلمه چرا بگويد... وقتى كه در يك اجتماعى، زمان آن نخست وزير 13، 14 ساله، در يك اجتماعى، كسى گفته بود كه شخص اول مملكت، به او برخورده بود، اول، معنايش اين است كه يك شخص ديگرى هم در اين مملكت هست كه اسمش دوم است، چرا گفتى شخص اول مملكت؟ مگر ما يك شخص ديگرى هم داريم كه شخص اولى باشد؟ اين شخصيت اعليحضرت، هيچ كس اينجا نيست، يعنى ما شخصى نداريم كه شخص دوم باشد و بگوييد شخص اول، اينها به اين صورت داشتند مردم را عادت مى‏دادند و عادت مى‏دادند و عادت كرده بودند به اين معنا كه چه فرمان ايزد، چه فرمان شاه. شاه، همان فرمانش، فرمان ايزد است، فرقى نيست مابين فرمان ايزد و فرمان شاه. يك كلمه‏اى هم، كه اين كلمه، كلمه صحيحى بود، به طور غلط معنا كرده بودند كه السلطانه ظل الله را غلطى معنا كرده بودند كه سايه،

صحيفه نور ج 22 صفحه 138

سايه هر شخصى هيچ از خودش ندارد، هر چه دارد، حركتى اگر باشد، از آن كسى است كه صاحب... از ديگرى است، يك نفر آدمى كه يك جايى دارد راه مى‏رود يا دارد حركت مى‏كند، سايه‏اش خود سايه همين طورى حركت نمى‏كند، حركتش به حركت اين آدم است، يعنى هر جورى كه شخص... حركت بدهد، حركت سايه هم همين طورى حركت مى‏كند، راه برود، سايه هم دنبالش است، بنشيند، سايه هم... خودش چيزى ندارد، هر چه دارد از اوست. سلطان ظل الله، فاتحه همه سلاطين را خوانده كه اينها سلطان نيستند، آنكه ظل الله نباشد، آنكه براى خودش يك چيزى قايل باشد، يك حركتى بر خلاف حركت امر الهى بكند، او ظل الله نيست، او مستقل است، او خودش يك چيزى است، پيغمبر اكرم ظل الله است، براى اينكه از خودش هيچ نيست، همان وحى يوحى است، تابع وحى است، تابع امر خداست، نهى خداست/ حركت / به حركت او، به تحريك او حركت مى كند، هر جنگى كه بكند با وحى الهى مى كند، خودش يك آمال و آرزوى نفسانى ندارد كه روى اين آمال و آرزوى نفسانى يك كارى انجام بدهد حضرت امير - سلام الله عليه - منقول است از ايشان كه وقتى با آن عمر بن عبدود بود كه مقاتله مى‏كردند، وقتى كه او را شكست... و به زمين زد او جسارتى كرد به حضرت تفى انداخت، حضرت پا شدند، نقل است كه ايشان پا شدند و رفتند بعد برگشتند و سرش را كندند، كسى سوال كرد، گفتند چون آن وقت يك كارى با من كرد، من خوف اين را مثلا داشتم كه آن معصيتى در كار باشد، در آن كار كار بايد الهى باشد، اين- ظل الله - او كلمه صحيح را كه فاتحه همه سلاطين، فاتحه همه قلدرها و ثروتمندان را مى‏خواند و تكليف مؤمنين و مسلمين را با سلاطين، سلاطين جور تعيين مى‏كند اين هم غلط... معنا كرده بودند و به خورد مردم داده بودند كه ظل الله است كه باظل الله چه مى‏توانيم بكنيم، چه فرمان ايزد، چه فرمان شاه. اين غلط كارى‏ها و اين - عرض مى‏كنم كه - جور و ستم‏ها و اين خيانت‏ها را به طورى كرده بودند كه يك ملتى عادت به آن كرده بود اگر وقت نمى‏شد،...... عادتش بود، كه چه شد، مثلا چه شد كه اين نشد. الآن ملت به جايى رسيده است كه بچه دوازده ساله‏اش مقابل پاسبان مى‏ايستد ، در قم در جاى ديگر مى‏گويد كه مرگ بر شاه، اين خودش را مى‏خواهد نشنيده بگيرد، گفت به به چرا اينقدر... و آن شعارى كه مى‏داد... مطلب اين طور شده است الآن كه يك مسأله عادى شده است الان بين ملت ما. قضيه مرگبر شاه يك مسأله عادى، بچه تازه زبان باز كرده و با اين كلمه، زبان باز كرده، چه كلمه مباركى است.

هيچ دستى نمى‏تواند اين جور يك ملتى را تغيير بدهد، اين دست خداست

اين راجع به ملت، كه ملت ما به بركت اين نهضت خودش، نهضت جوشيده است از متن ملت جوشيده و بيرون آمده، نمى‏تواند كسى بگويد كه مال من است، هيچ كس حق ندارد.... هر كس بگويد كه اين مكال من است و مال آن نيست، هيچ دستى نمى‏تواند اين جور ملتى را تغيير بدهد، خداست اين كار كرده است، اين دست خداست، هيچ قدرتى نمى‏تواند در ظرف، مى‏شود گفت يك سال و چند ماه يك سال و چقدر، براى اين كه قبلش يك قدرى همين طور تدريجى بود كار و باز زشد نكرده بود. در ظرف يك‏

صحيفه نور ج 22 صفحه 139

يك سال و چند ماه اوج، از تحول و تبديلى كه در مملكت ما، در ملت ما حاصل شده است، كه راه صد سال رفته، يعنى 2500 سال را زير پا گذاشته و مالانده، نمى‏شود كه با دست زيد و عمر باشد. اين نمى‏شود، نمى‏شود گفت كه روحانيون اين كار را كرده‏اند، نمى‏شود گفت مردم بازار اين كار را كرده است. خير، دست خداست و از متن بطن توده است، اين به امر خدا، و لهذا اميد بخش است. چون الهى است، اميد بخش است. الان وضع ملت ما يك همچو وضعى شده است كه درست بر عكس آن وضعى كه در سابق داشت كه طبيعى اين شده بود كه بايد، بايد اين كار را بكنند، بايد از شاه، از نمى‏دانم پاسبان و از صاحب منصب، اينها... احترام كرده بود بايد چه كرد، بايد كتك خورد و حرف نزد، بايد ماليات ظلمى را داد و حرف نزد، بايد فحش خورد و صدا در نياورد، حالا رسيده است به تحول، اين جور تحول به بركت امر الهى و جوشش از متن ملت، به آنجا رسيده است كه طبيعى شده است كه مرگ بر اين سلطنت... اين طبيعى شده الان، بچه‏اى كه تازه زبان باز كرده فقط، من همين چند روز داشتم يك بچه كوچولو كه مربوط به ما بود... همين مساله بود، يعنى.... نسبت به بچه اى كه تازه زبان باز كرده اين را مى‏گويد يك مساله طبيعى شده الان. پس ما تا حالا آن خدمتى كه اين ملت به خودش كرده است، اين عنايتى كه ذات مقدس حق تعالى به اين ملت كرده، خيال نكنيد كه بعضى از اين اشخاصى كه از خود دستگاه.... وسوسه مى‏شوند. خوب، چى چى شد... آن خونريزى‏ها چه كرد، چه شد اين نهضت، چه كار كرد، اين تضعيف و... چى چى شد، خوب چى چى بود... ببينيد چى بود و چى شد يك ملتى كه همه‏اش ذلت و پريشانى و سكوت در مقابل ظلم، الان در مقابل ظلم مثل يك كوه ايستاده است و با مشتش، با سرنيزه دعوا مى‏كند. چى مى‏خواهيد بشود از اين بالاتر، كه يك ملتى جوان‏هايش را جلوى تانك و توپ مى‏برد، كشته مى‏شود بعد هم مى‏گويد كه فدايى دادم خيلى خوب، بسيار خوب، باقيش را هم حاضرم، مى‏خواهد چى بشود؟ بهتر از اين چى، يك تحول بالاتر از اين پيشرفت، بالاتر از اين پيشرفت معنوى، بالاتر از اين چيست كه يك ملتى، آن حالش در ظرف يك سال، يك سال و يك ماه تبديل شده به يك حال ديگرى، به يك چيز اين طورى، اين راجع به ملت و وضع ملت كه مشابه نمى‏توانيد پيدا كنيد كه اين طور در همه جا، در جاهايى كه در طول عمرشان يك روز تعطيل براى اين امور نكرده بودند، در بعضى شهرهايى كه در طول حياتشان يك روز در اين امور دخالت نكرده بودند و اگر يكى دخالت مى‏كرد، مى‏گفتند كه اين آقا سياسى است. اگر يك كسى در يك امر از امور زندگى اين مردم، مقابل دولت مى‏ايستاد مقابل مثلا چى مى‏ايستاد، اين را به مارك سياسى مى‏زدند ديگر بايد برود در خانه‏اش منزوى بشود براى اينكه اين سياسى است. اين منطق مردم شده بود به واسطه تبليغات شومى كه كرده بودند در طول تاريخ كه مردم را عادت بدهند به اين وضع زندگى و به كتك خوردن و منابعشان را بردن و باز خودشان هم همراهى كردن.

اين يك خدمتى است كه در طول تاريخ سابقه ندارد كه به اين ملت شده است اين خدمت و اين ملت، اين تحول را پيدا كرده است، نبايد گفت چى شده است، خيلى شده است، خيلى... ما بر فرض اينكه اين طور باشد كه نه، هيچ كار ديگر نتوانيم بكنيم تا اينجا همه ما را بگيرند خفه كنند و هيچ

صحيفه نور ج 22 صفحه 140

كارى هم نتوانيم بكنيم لكن تا اينجا كه شده ارزش داشته، يعنى اين فداكارى كه ملت ايران كرده است ، و اين تحولى كه پيدا كرده و دنبال اين و همراه اين ارزش داشته است كه صدها نفر، هزارها نفر كشته بدهد، فدايى بدهد يك همچو روحيه‏اى درست بكند، يك روحيه زنده‏اى كه الان شما خيال نكنيد ديگر نمى‏توانيد تحميل كنند بر شما آن ظلم‏هايى را كه مى‏كردند، ديگر گذشت / ديگر/ تحمل ظلم‏ها، ديگر نمى‏توانند اينها پاسبان را بفرستند در بازار و بگويند... اين ديگر گذشت... در اكثر سطرها علامت سه نقطه گذاشته شده كه بيانگر كلمات يا عباراتى است كه به هنگام پياده كردن نوار مفهوم نشده است.


previos page menu page next page