previos page menu page next page
صحيفه نور ج 21 صفحه 66
تاريخ: 11/10/67
پيام به گورباچف رهبر شوروى
بسم الله الرحمن الرحيم
جناب آقاى گورباچف صدر هيأت رئيسه اتحاد جماهير سوسياليستى شوروى با اميد خوشبختى و سعادت براى شما و ملت شوروى از آن جا كه پس از روى كار آمدن شما چنين احساس مىشود كه جناب عالى در تحليل حوادث سياسى جهان خصوصاً در رابطه با مسائل شوروى در دور جديدى از بازنگرى و تحول و برخورد قرار گرفتهايد و جسارت و گستاخى شما در برخورد با واقعيات جهان چه بسا منشاء تحولات و موجب به هم خوردن معادلات فعلى حاكم بر جهان گردد، لازم ديدم نكاتى را يادآور شوم هر چند ممكن است حيطه تفكر و تصميمات جديد شما تنها روشى براى حل معضلات حزبى و در كنار آن حل پارهاى از مشكلات مردمتان باشد، ولى به همين اندازه هم شهامت تجديدنظر در مورد مكتبى كه ساليان سال فرزندان انقلابى جهان را در حصارهاى آهنين زندانى نموده بود، قابل ستايش است. و اگر به فراتر از اين مقدار فكر مىكنيد، اولين مسالهاى كه مطمئناً باعث موفقيت شما خواهد شد، اين است كه در سياست اسلاف خود داير بر خدازدايى و دين زدايى از جامعه كه تحقيقاً بزرگترين و بالاترين ضربه را بر پيكر مردم كشور شوروى وارد كرده است، تجديد نظر نماييد و بدانيد كه برخورد واقعى با قضاياى جهان جز از اين طريق ميسر نيست.
البته ممكن است از شيوههاى ناصحيح و عملكرد غلط قدرتمندان پيشين كمونيسم در زمينه اقتصاد، باغ سبز دنياى غرب رخ بنمايد ولى حقيقت جاى ديگرى است. شما اگر بخواهيد در اين مقطع تنها گرههاى كور اقتصادى سوسياليسم و كمونيسم را با پناه بردن به كانون سرمايهدارى غرب حل كنيد، نه تنها دردى از جامعه خويش را دوا نكردهايد كه ديگران بايد بيايند و اشتباهات شما را جبران كنند. چرا كه امروز اگر ماركسيسم در روشهاى اقتصادى و اجتماعى به بن بست رسيده است، دنياى غرب هم در همين مسايل - البته به شكل ديگر - و نيز در مسائل ديگر گرفتار حادثه است.
جناب آقاى گورباچف!
بايد به حقيقت رو آورد: مشكل اصلى كشور شما مساله مالكيت و اقتصاد و آزادى نيست. مشكل شما عدم اعتقاد واقعى به خداست، همان مشكلى كه غرب را هم به ابتذال و بن بست كشيده و يا خواهد كشيد. مشكل اصلى شما مبارزه طولانى و بيهوده با خدا و مبدا هستى و آفرينش است.
صحيفه نور ج 21 صفحه 67
جناب آقاى گورباچف!
براى همه روشن است كه از اين پس كمونيسم را بايد در موزههاى تاريخ سياسى جهان جستجو كرد؛ چرا كه ماركسيسم جوابگوى هيچ نيازى از نيازهاى واقعى انسان نيست، چرا كه مكتبى است مادى و با ماديت نمىتوان بشريت را از بحران عدم اعتقاد به معنويت كه اساسىترين درد جامعه بشرى در غرب و شرق است، به در آورد.
حضرت آقاى گورباچف!
ممكن است شما اثباتاً در بعضى جهات به ماركسيسم پشت نكرده باشيد و از اين پس هم در مصاحبهها، اعتقاد كامل خودتان را به آن ابراز كنيد، ولى خود مىدانيد كه ثبوتاً اين گونه نيست. رهبر چين اولين ضربه را به كمونيسم زد و شما دومين و على الظاهر آخرين ضربه را بر پيكر آن نواختيد. امروز ديگر چيزى به نام كمونيسم در جهان نداريم، ولى از شما جداً مىخواهم كه در شكستن ديوارهاى خيالات ماركسيسم، گرفتار زندان غرب و شيطان بزرگ نشويد. اميدوارم افتخار واقعى اين مطلب را پيدا كنيد كه آخرين لايههاى پوسيده هفتاد سال كژى جهان كمونيسم را از چهره تاريخ و كشور خود بزداييد. امروز ديگر دولتهاى همسو با شما كه دلشان براى وطن و مردمشان مىطپد، هرگز حاضر نخواهند شد بيش از اين منابع زيرزمينى و روزمينى كشورشان را براى اثبات موفقيت كمونيسم - كه صداى شكستن استخوانهايش هم به گوش فرزندانشان رسيده است - مصرف كنند.
آقاى گورباچف!
وقتى از گلدستههاى مساجد بعضى از جمهورىهاى شما پس از هفتاد سال بانگ الله اكبر و شهادت به رسالت حضرت ختمى مرتبت - صلى الله عليه و آله و سلم - به گوش رسيد، تمامى طرفداران اسلام ناب محمدى (ص) را از شوق به گريه انداخت. لذا لازم دانستم اين موضوع را به شما گوشزد كنم كه بار ديگر به دو جهان بينى مادى و الهى بينديشيد. ماديون معيار شناخت در جهان بينى خويش را حس دانسته و چيزى را كه محسوس نباشد، از قلمرو علم بيرون مىدانند و هستى را همتاى ماده دانسته و چيزى را كه ماده ندارد، موجود نمىدانند. قهراً جهان غيب مانند وجود خداوند تعالى و وحى و نبوت و قيامت را يكسره افسانه مىدانند. در حالى كه معيار شناخت در جهان بينى الهى اعم از حس و عقل مىباشد و چيزى كه معقول باشد، داخل در قلمرو علم مىباشد گرچه محسوس نباشد. لذا هستى اعم از غيب و شهادت است و چيزى كه ماده ندارد، مىتواند موجود باشد. و همان طور كه موجود مادى به مجرد استناد دارد، شناخت حسى نيز به شناخت عقلى متكى است.
قرآن مجيد اساس تفكر مادى را نقد مىكند و به آنان كه بر اين پندارند كه خدا نيست وگرنه ديده مىشد. لن نومن لك حتى نرى الله جهرة . مىفرمايد: لا تدركهالابصار و هو يدرك الابصار و هواللطيف الخبير . از قرآن عزيز و كريم و استدلالات آن در موارد وحى و نبوت و قيامت بگذريم كه از نظر شما اول بحث است. اصولاً ميل نداشتم شما را در پيچ و تاب مسائل فلاسفه بخصوص فلاسفه
صحيفه نور ج 21 صفحه 68
اسلامى بيندازم. فقط به يكى دو مثال ساده و فطرى و وجدانى كه سياسيون هم مىتوانند از آن بهرهاى ببرند، بسنده مىكنم: اين از بديهيات است كه ماده و جسم هر چه باشد از خود بى خبر است. يك مجسمه سنگى يا مجسمه مادى انسان، هر طرف آن از طرف ديگرش محجوب است، در صورتى كه به عيان مىبينيم كه انسان و حيوان از همه اطراف خود آگاه است. مىداند كجاست، در محيطش چه مىگذرد، در جهان چه غوغايى است. پس در حيوان و انسان چيز ديگرى است كه فوق ماده است و از عالم ماده جدا است و با مردن ماده نمىميرد و باقى است. انسان در فطرت خود هر كمالى را به طور مطلق مىخواهد و شما خوب مىدانيد كه انسان مىخواهد قدرت مطلق جهان باشد و به هيچ قدرتى كه ناقص است، دل نبسته است. اگر عالم را در اختيار داشته باشد و گفته شود جهان ديگرى هم هست، قطرتاً مايل است آن جهان را هم در اختيار داشته باشد. انسان هر اندازه دانشمند باشد و گفته شود علوم ديگرى هم هست، فطرتاً مايل است آن علوم را هم بياموزد. پس قدرت مطلق و علم مطلق بايد باشد تا آدمى دل به آن ببندد. آن خداوند متعال است كه همه به آن متوجهيم گرچه خود ندانيم. انسان مىخواهد به حق مطلق برسد تا فانى در خدا شود. اصولاً اشتياق به زندگى ابدى در نهاد هر انسانى نشانه وجود جهان جاويد و مصون از مرگ است.
اگر جناب عالى ميل داشته باشيد در اين زمينهها تحقيق كنيد، مىتوانيد دستور دهيد كه صاحبان اين گونه علوم علاوه بر كتب فلاسفه غرب، در اين زمينه به نوشتههاى فارابى و بوعلى سينا - رحمةالله عليهما - در حكمت مشاء مراجعه كنند تا روشن شود كه قانون عليت و معلوليت كه هر گونه شناختى بر آن استوار است، معقول است نه محسوس، و ادراك معانى كلى و نيز قوانين كلى كه هرگونه استدلال بر آن تكيه دارد، معقول است نه محسوس، و نيز به كتابهاى سهروردى - رحمةالله عليه - در حكمت اشراق مراجعه نموده و براى جناب عالى شرح كنند كه جسم و هر موجود مادى ديگر به نور صرف كه منزه از حس مىباشد، نيازمند است و ادراك شهودى ذات انسان از حقيقت خويش، مبرا از پديده حسى است. و از اساتيد بزرگ بخواهيد تا به حكمت متعاليه صدرالمتالهين - رضوان الله تعالى عليه و حشرهالله مع النبيين و الصالحين - مراجعه نمايند تا معلوم گردد كه حقيقت علم همانا وجودى است مجرد از ماده و هر گونه انديشه از ماده منزه است و به احكام ماده محكوم نخواهد شد.
ديگر شما را خسته نمىكنم و از كتب عرفا و بخصوص محيى الدين بن عربى نام نمىبرم كه اگر خواستيد از مباحث اين بزرگمرد مطلع گرديد، تنى چند از خبرگان تيزهوش خود را كه در اين گونه مسائل قوياً دست دارند، راهى قم گردانيد تا پس از چند سالى با توكل به خدا از عمق لطيف باريكتر ز موى منازل معرفت آگاه گردند كه بدون اين سفر آگاهى از آن امكان ندارد.
جناب آقاى گورباچف!
اكنون بعد از ذكر اين مسائل و مقدمات از شما مىخواهم درباره اسلام به صورت جدى تحقيق و تفحص كنيد و اين نه به خاطر نياز اسلام و مسلمين به شما، كه به جهت ارزشهاى والا و جهان
صحيفه نور ج 21 صفحه 69
شمول اسلام است كه مىتواند وسيله راحتى و نجات همه ملتها باشد و گره مشكلات اساسى بشريت را بازگو نمايد. نگرش جدى به اسلام ممكن است شما را براى هميشه از مساله افغانستان و مسائلى از اين قبيل در جهان نجات دهد. ما مسلمانان جهان را مانند مسلمانان كشور خود دانسته و هميشه خود را در سرنوشت آنان شريك مىدانيم.
با آزادى نسبى مراسم مذهبى در بعضى از جمهورىهاى شوروى، نشان داديد كه ديگر اين گونه فكر نمىكنيد كه مذهب مخدر جامعه است. راستى مذهبى كه ايران را در مقابل ابرقدرتها چون كوه استوار كرده است، مخدر جامعه است؟! آيا مذهبى كه طالب اجراى عدالت در جهان و خواهان آزادى انسان از قيود مادى و معنوى است، مخدر جامعه است؟! آرى مذهبى كه وسيله شود تا سرمايههاى مادى و معنوى كشورهاى اسلامى و غير اسلامى در اختيار ابرقدرتها و قدرتها قرار گيرد و بر سر مردم فرياد كشد كه دين از سياست جداست، مخدر جامعه است. ولى اين ديگر مذهب واقعى نيست بلكه مذهبى است كه مردم ما آن را مذهب امريكايى مىنامند.
در خاتمه صريحاً اعلام مىكنم كه جمهورى اسلامى ايران به عنوان بزرگترين و قدرتمندترين پايگاه جهان اسلام به راحتى مىتواند خلا اعتقادى نظام شما را پر نمايد و در هر صورت كشور ما همچون گذشته به حسن همجوارى و روابط متقابل معتقد است و آن را محترم مىشمارد.
والسلام على من اتبع الهدى
روحالله الموسوى الخمينى
previos page menu page next page
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)