نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 117

موضوع: یکی از بستگان خدا

Threaded View

پست قبلی پست قبلی   پست بعدی پست بعدی
  1. #7
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4453
    Array

    لباس غرب یا برهنگی؟

    این داستان راهمه ما شنیده ایم ولی آیا تابه حال به معنی آن پی برده ایم؟
    کریستین آندرستن داستانی دارد که مضمون آن به زبان خودمانی ما این است که دو خیاط به شهری وارد شدند وپادشاه رافریفتند که ما درفن خیاطی استادیم وبهترین لباسها را که برازنده قامت بزرگان باشد می دوزیم. امااز همه مهمتر,هنرمااین است که می توانیم لباسی برای پادشاه بدوزیم که فقط حلال زاده ها قادربه دیدن آن هستند وهیچ حرامزاده ای آن را نمی بیند. بعداز کلی تعریف ومبالغه,پادشاه باخوشحالی موافقت کرد ودستورداد مقادیرزیادی طلا ونقر دراختیار خیاطان بگذارند برای دوخت همان لباس سحرآمیز که تارش از طلا وپودش از نقره باشد.
    خیاطها طلا ونقره هارا گرفتند وکارگاهی طویل وعریض دایر کردند ولی بدون آنکه ازپارچه ونخ وسوزن خبری باشد دستهای خودراچنان ماهرانه درهواتکان می دادند که می توانست فکرکرد واقعا مشغول دوخت لباس هستند.
    نخست وزیر به دستورپادشاه برای دیدن لباس نیمه کاره به کارگاه رفت اما هرچه نگاه کرد چیزی ندید وازترس آنکه به حرامزادگی او کسی پی نبرد آنرا تصدیق وکلی تعریف و مبالغه کرد,همچنین این اتفاق برای ماموران عالی رتبه هم پیش آمد وهمه از آن تعریف می کردند, البته فقط به خاطراینکه کسی به حلال زاده نبودن آنها پی نبرد این حقیقت تلخ را پنهان می کردند.
    تابالاخره نوبت پادشاه رسید؛ اما اوهم چیزی ندید وپیش خود گفت معلوم می شود درمیان این همه فقط من حلال زاده نیستم,واز ترس آبرویش دهان به تعریف وتمجید گشود.
    سرانجام جشنی درشهربرپاشد تاپادشاه لباس تازه خودرا بپوشد وهمه مردم آن راببینند. مردم به عادت همیشه دردوسمت خیابان ایستادند وپادشاه برهنه باآداب تمام و آرامش و وقار ازبرابرهمه عبورکرد, ولی جالب است که همه مردم ازترس آبرویشان از آن تعریف وتمجید می کردند درغیراین صورت همه به حلال زادگی نبودنشان پی می بردند.
    امابااین حال همه به پادشاه به خاطرلباس جدید تبریک می گفتند. از میان جمعیت ناگاه کودکی فریاد زد؛ ((این که لباس ندارد,چرابرهنه است؟))
    هرچه مادربیچاره خواست تا اورا ساکت کند نتوانست وکودک این بارباصدایی بلندتر فریادزد؛ (چراپادشاه برهنه است؟) کم کم یکی دو بچه دیگرهم همین راتکرارکردند ودیری نگذشت که جمعیت یکپارچه فریادزدند((چراپادشاه برهنه است؟)) وچرا... وچرا....

    ***
    من این داستان به ظاهر تکراری را ذکر کردم تا در حقیقت به آن برسم؛ اینک تمدن غرب، چنین وانمود می کند که می خواهد برای انسان لباس بدوزد. اما در حقیقت به جای آنکه لباس برتن او بکند،او را برهنه ساخته است و هیچ کس جرات نمی کند فریاد بزند که لباسی درکارنیست و حاصل این همه مد و پارچه و... برهنگی است.
    آیا در این جهان که همه اسیر و شیفته تبلیغات غرب شده اند، مردمی پیدا می شوند که دلی به پاکی آن کودک داشته باشند تا فریاد بزند آنچه که به نام لباس غرب است پوشش نیست، بلکه برهنگی است؟



    چرا آن مردم ما نباشیم؟
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


  2. کاربر مقابل از shirin71 عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/