صفحه 120 از 208 نخستنخست ... 2070110116117118119120121122123124130170 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1,191 تا 1,200 , از مجموع 2079

موضوع: صحيفه نور

  1. #1191
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    
    previos page menu page next page
    

    صحيفه نور ج 13 صفحه 265

    تاريخ: /1018/59

    بيانات امام خمينى در جمع گروهى از دانشجويان مراكز تربيت معلم شهرستانهاى اصفهان، شيراز، يزد و اراك

    عالم، مدرسه است و معلمين آن، انبيا و اوليا هستند

    بسم الله الرحمن الرحيم‏

    آقايانى كه از بلاد مختلفه آمده‏اند و دانشجويان تربيت معلم هستند، لازم است كه راجع به معلم و تربيت معلم، يك چند جمله عرض كنم. عالم، مدرسه است و معلمين اين مدرسه، انبيا و اوليا هستند و مربيان و مربى اين معلمين، خداى تبارك و تعالى است. خداى تبارك و تعالى تعليم و تربيت كرده است انبيا را، و ارسال كرده آنها را براى تربيت و تعليم كافه ناس. انبياء بزرگ اولوالعزم مبعوثند بر تمام بشر و سمت معلمى و مربى دارند نسبت به تمام بشر، و معلم آنها و مربى آنها حق تعالى است و آنها هم بعد از اينكه به تعليمات الهى تعلم شدند و تربيت پيدا كردند مأمورند كه بشر را تربيت كنند و تعليم. راجع به رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم در قرآن كريم است كه هوالذى بعث فى الاميين رسولاً مهم يتلوا عليهم آياته و يزكيهم و يعلمهم الكتابه و الحكمه انگيزه بعث را در اين آيه شريفه ذكر مى‏فرمايد كه: خداى تبارك و تعالى است كه در بين اميين و بى‏سوادها و كسانى كه تربيت و تعليم الهى نداشته‏اند، رسول فرستاده است تا اينكه آيات خدا را بر آنها قرائت كند و آنها را با قرائت آيات قرآن و تربيت‏هائى كه خود او شده است در تعليمات الهى، آنها را به مردم عرضه كند و تزكيه كند آنها را و تعليم كند بر آنها كتاب و حكمت را. در اين آيه نكات زيادى هست راجع به اهميت تربيت معلم و اهميت تعليم و تعلم. با تعبير هوالذى اوست كه اين كار را كرده است كانه يك مطلب با اهميتى است كه مى‏فرمايد: هوالذى بعث آن است كه فرستاده است بين مردم، و همه عالم امى هستند، حتى آنهايى كه به حسب ظاهر درس‏هايى خوانده‏ايد و به حسب ظاهر صنايعى را مى‏دانند و مسائلى را اطلاع بر آن دارند لكن همه آنها نسبت به آن تربيتى كه از جانب خدا به وسيله انبيا به آنها مى‏شود همه امى هستند، همه در ضلال مبين هستند. تنها راه تربيت و تعليم راهى است كه از ناحيه وحى و مربى همه عالم رب العالمين، تنها راه آن راهى است كه از ناحيه حق تعالى ارائه مى‏شود و آن تهذيبى است كه با تربيت الهى به وسيله انبيا، مردم آن تربيت را مى‏شوند و آن علمى است كه به وسيله انبيا بر بشر عرضه مى‏شود و آن علمى است كه انسان را به كمال مطلوب خودش مى‏رساند همانى كه در آيه ديگر مى‏فرمايد كه: الله ولى الذين آمنوا يخرجهم من الظلمات الى النور و الذين كفروا اولياوهم الطاغوت يخرجونهم من النور الى الظلمات. دو گروهند مردم، يك گروه مؤمن هستند كه تحت تربيت انبيا واقع شده‏اند،

    صحيفه نور ج 13 صفحه 266

    به واسطه تربيت انبيا از همه ظلمت‏ها و از همه گرفتارى‏ها و از همه تاريكى‏ها خارج شدند آنها، به واسطه تعليمات انبيا وارد شدندنور، در كمال مطلق، اين آيه ميزان مؤمن را و معيار ايمان را بيان مى‏فرمايد و مدعيان ايمان را از مؤمنين جدا مى‏فرمايد. مؤمنين آنها هستند كه به واسطه تربت حق تعالى و به واسطه تربيت انبيائى كه مربا هستند به تربيت الهى، از همه ظلمت‏ها، از همه نقيصه‏ها، از همه چيزى كه انسان را از راه باز مى‏دارد، اينها را خارج مى‏كنند از همه ظلمت‏ها به نور، ميزان مؤمن، اين ميزان است هر كس از همه ظلمت‏ها به واسطه تعليم انبيا خارج شده است و به نور مطلق رسيده است اين مؤمن است، مدعيان ايمان زيادند، لكن مؤمنين‏اند كند. آنهائى كه در مقابل مؤمنين هستند، والذين كفروا آنهائى كه كافر هستند آنها اولياءشان خدا نيست و طاغوت است و طاغوت، كفار را از نور خارج مى‏كند و به همه ظلمت‏ها واصل مى‏كند. معيار مؤمن و غير مؤمن به حسب اين آيه شريفه اين است، مؤمن حقيقى آنطور تبعيت از انبيا كرده است و آنطور در تحت تربيت انبيا واقع شده است كه از همه ظلمت‏ها و از همه نقص‏ها بيرون آمده است و به نور رسيده است و مربى او و ولى او هم خداى تبارك و تعالى است و مربيان به واسطه هم انبيا هستند يعنى اينها تربيت شده‏هاى خدا هستند و آمده‏اند كه ماها را، همه بشر را تربيت كنند و اگر چنانچه ما در تحت تربيت آنها واقع بشويم، از آن علومى كه آنها براى بشر آورده‏اند ما استفاده كنيم و از آن تعليماتى كه كرده‏اند ما بهره برداريم، ما در صراط مستقيم واقع مى‏شويم و هدايت به نور مى‏شويم، هدايت به خداى تبارك و تعالى مى‏شويم كه آن نور مطلق است.

    تربيت و تزكيه مقدم بر تعليم است

    مسأله تربيت بالاتر از تعليم است، در آن آيه شريفه هم تلاوت آيات قرآن را، يعنى رساندن آن تعليماتى كه در راه تربيت و تعليم است، بعد از اينكه اين را مى‏فرمايد، بعد ويزكيهم را مى‏فرمايد، از اين ممكن است استفاده بشود كه مسأله تزكيه و مسأله تزكيه نفس اهميتش بيشتر از مسأله تعليم كتاب و حكمت است، مقدمه از براى اين است كه كتاب و حكمت در نفس انسان واقع بشود، اگر تزكيه بشود انسان، تربيت بشود به تربيت‏هائى كه انبيا عليهم السلام براى بشر هديه آوردند، بعد از تزكيه كتاب و حكمت هم در او به معناى حقيقى خودش، در نفس انسان نقش مى‏بندد و انسان به كمال مطلوب مى‏رسد و لهذا بعد از يك آيه ديگر مى‏فرمايد كه مثل الذين حملوا التوريه ثم لم يحملوها كمثل الحمار يحمل اسفارا مى‏خواهد بفرمايد كه علم تنها فايده ندارد، علمى كه تربيت در او نباشد، تزكيه در او نباشد اين علم فايده ندارد، همانطورى كه اگر الاغ و حمال، اگر چنانچه الاغ به بار او كتاب باشد، هر كتابى باشد، كتاب توحيد باشد، كتاب فقه باشد، كتاب انسان شناسى باشد، هر چه باشد، در بار او باشد و به دوش او باشد چطور فايده ندارد و آن حمار از او استفاده نمى‏كند، آنهائى هم كه انبار علم در باطنشان هست و باطنشان تمام علوم را فرض كنيد، تمام صناعات را، تمام تخصصات را داشته باشند، لكن تربيت و تزكيه نشده باشند، آنها هم آن علومشان براى آنها فايده ندارد بلكه بسيارى از اوقات مضر

    صحيفه نور ج 13 صفحه 267

    است. بسيارى از اوقات هست كه آن كسى كه عالم است، آن كسى كه همه چيز را مى‏داند لكن تزكيه نشده است، تصفيه نشده است، تربيت الهى نشده است، آن علمش وسيله است از براى اينكه بشر را به تباهى بكشد، چه بسا عالمانى كه براى بشر تباهى هديه مى‏آورند، آنها از جهال بدتر هستند و چه بسا متخصصانى كه براى بشر هلاكت ايجاد مى‏كنند، تباهى ايجاد مى‏كنند، آنها از مردم عامى بدتر هستند، ضررشان بيشتر است، همان است كه قرآن فرموده كه: كمثل الحمار و از آن هم بالاتر اينكه موجب صدمه به ديگران مى‏شود. شما كه براى تربيت معلم قيام كرديد و هر كس كه براى تربيت معلم قيام كرده است بايد بداند كه اولاً شغل، شغل الهى است. خداى تبارك و تعالى مربى معلمين است كه انبياء باشند، اولاً شغل، شغل الهى است و ثانياً تربيت و تزكيه مقدم بر تعليم است. مدرسه‏هاى ما، دانشسراهاى ما، دانشگاه‏هاى ما و همه مدارس علوم، چه علوم اسلامى يا غير اسلامى باشد، اينها اگر چنانچه در آنها تربيت باشد، تزكيه باشد، آنها مى‏توانند خدمت‏ها بكنند و براى بشر سعادت را به هديه بياورند و همه سعادت‏هاى بشر از علم و ايمان و تزكيه است ان الانسان لفى خسر انسان، اصلش اين حيوانى كه به اسم انسان خوانده مى‏شود، در خسارت و زيان است مگر يك طايفه، آنهائى كه ايمان آوردند به خداى تبارك و تعالى و آنچه كه او فرموده است و اعمال صالحه بجا آوردند وآثارش هم اين است كه تواصوا بالحق توصيه به حق و توصيه به صبر مى‏كنند و الا اگر چنانچه از اين استثناى الاالذين امنوا خارج شد، لفى خسر است، در خسران است، در زيان است. كوشش كنيد كه تربيت بشويد و تزكيه بشويد قبل از اينكه تعليم و تعلم باشد، كوشش كنيد كه همدوش با درس خواندن و تعليم، تربيت باشد كه او مقدم است به حسب رتبه بر تعليم و بر تلاوت آيات و در و بر تعليم كتاب و حكمت. تربيت معلم بايد بكنيد يعنى معلمينى تربيت بشوند كه اين معلمين با، علاوه بر اينكه آگاهى بر همه علومى كه مورد احتياج انسان است و مورد احتياج بشر، چه در دنيا و چه در آخرت هست علاوه بر اين و مقدم بر اين تزكيه در كار باشد، تصفيه نفس دركار باشد والا تربيت‏هاى شما و تعليم‏هاى شما بدون تزكيه و بدون اينكه تصفيه نفس بشود، براى بشر اگر ضرر نياورد، نفع نخواهد آورد بلكه ضرر دارد. تمام اين ضررهائى كه بشر مى‏بيند، تمام اين خسران‏هايى كه بشر در اين سياره مى‏بيند، از دست همين عالم‏هائى هستند كه تخصص را دارند، لكن تربيت را ندارند. ما اگر چنانچه تزكيه داشتيم و تربيت اسلامى شده بوديم و خداى تبارك و تعالى ولى ما بود ولى ما طاغوت نبود، اين نقص‏هائى كه در اطراف كشورمان و همين طور در اطراف جهان هست، اين نقص نبود، اين اختلافات نبود، همه اختلافاتى كه پيدا مى‏شود الا فقط يكى، كه آن اختلاف ما بين حق و باطل است، تمام اختلافاتى كه پيدا مى‏شود براى اين است كه ما تربيت نشديم و ما تزكيه نشديم. بزرگترين دشمنى كه ما داريم عبارت از خودمان است اعدى عدوك آن نفسى است كه در بين جنبه خودشما هست، خود انسان دشمن بزرگ خود انسان است اگر چنانچه تربيت نشود، اگر چنانچه تزكيه نشود، انسان را همان خود انسان به تباهى مى‏كشد و به ظلمت‏ها وارد مى‏كند و آخرش ظلمت بزرگ است كه آن جهنم است. ما اگر چنانچه خودمان را تربيت بكنيم، مشكلاتمان همه رفع مى‏شود، همه مشكلات از اين است كه ما تربيت

    صحيفه نور ج 13 صفحه 268

    نشده‏ايم، يك تربيت الهى و تحت بيرق اسلام در نيامديم، به حسب واقع، همه اين كشمكش‏هائى كه شما ملاحظه مى‏كنيد، همه اين كارشكنى‏هايى كه براى ملت ما هست، همه اينها براى اين است كه تربيت نيست در كار، تزكيه نيست در كار فقط يا جهالت است و يا علمى كه از جهالت براى انسان مضرتر است ميزان علم را خداى تبارك و تعالى به وسيله انبيا ذكر فرموده است و واقع مطلب همين است كه العلم نور علم نورى است كه خدا در قلوب مردم او را وادار مى‏كند، اگر نورانيت آورد، براى انسان اين علم است و اگر چنانچه حجاب شد براى انسان، آن علم نيست، آن حجاب است العلم هو الحجاب الاكبر.

    شمايى كه مى‏خواهيد تربيت بشويد، تربيت معلم يا تربيت بكنيد، تربيت معلم، در رأس هر امرى اين است كه با اين تعليم تربيت را مقدم بداريد. اين جوان‏ها نفوسشان مستعد است از براى گرفتن هر چيزى كه وارد بشود در نفوس، نفوس جوان‏ها يك آينه صيقلى است كه باز از آن فطرت خودش جدا نشده است و اين آينه همه چيز در آن نقش مى‏شود ببندد. اگر چنانچه معلم، يك معلمى باشد كه دعوت به نور بكند، دعوت به صلاح بكند، دعوت به اسلام بكند، دعوت به اخلاق صالحه بكند، دعوت به ارزش‏هاى انسانى بكند، آن ارزش‏هائى كه عندالله ارزش است، اگر معلم اين كار را بكند همانطورى كه انبيا مردم را از ظلمات به نور مى‏كشانند، اين معلم هم اين بچه‏ها را از ظلمات به نور وارد مى‏كند و همين شغلى است كه شغل انبياست و اگر خداى نخواسته معلمى يا معلم‏هائى بر خلاف مسير حق باشند، تربيت نشده باشند تزكيه نشده باشند، بر خلاف صراط مستقيم الهى باشند، اين آينه‏هاى صيقلى كه نفوس جوان‏هاى ماست، در آن همان تعليمات اعوجاجى كه در اين خود معلم هست نقش مى‏بندد و او را رو به انحراف مى‏برد يا به طرف شرق و يا به طرف غرب.

    جمهورى ما وقتى اسلامى مى‏شود كه خداى تبارك و تعالى در اين ملت حاكم باشد

    جمهورى اسلامى محتاج به تربيت و تزكيه است، تمام قشرهاى ملت ما و همه ملت‏ها احتياج به تربيت و تزكيه دارند، احتياج به تعليماتى كه از ناحيه انبيا آمده است دارند، مجرد اينكه ما ادعا بكنيم كه جمهورى ما اسلامى است اين ادعا پذيرفته نيست. آنوقت جمهورى ما اسلامى مى‏شود و به كمال خودش مى‏رسد كه خداى تبارك و تعالى در اين ملت و در اين كشور حاكم باشد يعنى از آن نقطه اولى تا آن آخر حكومت، حكومت الهى باشد، سردمداران همه الهى باشند، كسانى كه در رأس حكومت هستند، كسانى كه در رأس امور هستند، الهى باشند، از نفسانيت خارج شده باشند، خود را نبينند، شخصيت خود را نبينند چون نه خودى دارند ونه شخصيتى، هر چه هست از خدا ست. اگر انسان الهى بشود و ادراك بكند كه اين بندگان راه خدا، اينها بندگان خدا هستند و بايد با آنها آن كرد كه خدا راضى است، اگر ما بيدار بشويم و بفهميم كه ما از خدا هستيم و به او رجوع مى‏كنيم انالله و انا اليه راجعون، اگر اين دو كلمه را ما در زندگى بفهميم كه ما از او هستيم و همه از اوست و ما هيچ هستيم و هيچ نداريم و هر چه داريم از اوست و ما به سوى او برگشت مى‏كنيم و از ما حساب مى‏برند، ما را در

    صحيفه نور ج 13 صفحه 269

    حساب واقع مى‏كنند، اين دو كلمه را اگر ما بفهميم، با بندگان خدا آنطور كه خدا راضى است و آنطور كه امر خداست عمل مى‏كنيم. در همه ارگان‏هاى دولتى، در همه بازارهاى اسلامى، در همه كوچه و خيابان‏هاى ممالك اسلامى و در همه جا اگر اين كلمه الهى وارد بشود، در كارخانه‏ها وارد بشود، در مزارع وارد بشود، در مدارس وارد بشود، در وزارتخانه‏ها وارد بشود، در مجالس شورا و شوراها اين دو كلمه اگر وارد شد و ايمان به او آمد و انسان ادراك كرد اين را و ايمان به او آورد يعنى در قلبش واقع شد كه ما و همه از خدا هستيم و به او رجوع مى‏كنيم، همه موجودات از خداست و بايد با عدل الهى با آنها رفتار كرد و همه ما برمى‏گرديم به خداى تبارك و تعالى و اگر با عدل الهى رفتار كرديم، خداى تبارك و تعالى به ما رحمت بزرگ را وارد مى‏كند و اگر با عدل الهى رفتار نكرديم، آنجا خدا با ما با عدل رفتار مى‏كند كه هيچ كس نمى‏تواند از زير آن بار بيرون برود.

    آن علمى ميزان و براى بشر سعادت است كه تربيت در آن باشد

    آنها كه گمان مى‏كنند كه مدارس بايد علم در آن باشد و ديگر كارى به اين مسائل نداريم، بايد متخصصين باشند، ساده انديشند آنها، ساده‏انديشى است كه انسان گمان كند كه يك معلمى كه انحراف دارد، معلمى كه يا طرف شرق است و يا طرف غرب، يا تربيت شرقى دارد يا تربيت غربى، آن را ما معلم قرار بدهيم از براى اين فرزندانى كه نفوسشان مثل آينه صيقلى است و هر چه در او وارد بشود مى‏پذيرد، ساده‏انديشى است كه ما جوان‏هاى خودمان را به دست معلمى بدهيم كه به طرف شرق مى‏رود و بچه‏هاى ما را شرقى كند يا به طرف غرب‏رود و بچه‏هاى ما را غربى كند ساده‏انديشى است كه ما گمان كنيم كه فقط تخصص ميزان است و علم ميزان است، علم الهى هم ميزان نيست، علم توحيد هم ميزان نيست، علم فقه و فلسفه هم ميزان نيست، هيچ علمى ميزان نيست آن علمى ميزان است و آن علمى براى بشر سعادت است كه تربيت در او باشد كه از مربى القا شده باشد، از كسى كه تربيت الهى شده است القا بشود به بشر، آن اگر چنانچه در همه مدارس ما، چه مدارس علوم اسلامى و چه مدارس علوم ديگر، اگر در همه آنها اين معنا باشد و انحراف در كار نباشد و استقامت باشد، چندى نمى‏گذرد كه همه جوان‏هاى ما كه اميد آتيه اين مملكت هستند، همه اطلاح مى‏شوند و همه نه شرقى و نه غربى بار مى‏آيند و همه بر صراط مستقيم واقع مى‏شوند. ساده‏انديشى است كه ما گمان بكنيم كه كافى است براى ما اينكه يك اشخاصى باشند داراى علم، اشخاصى باشند كه علم داشته باشند و تربيت، و لااقل علم داشته باشند و انحراف نداشته باشند. فرضاً كه ما بخواهيم كه علم را رواج بدهيم و با از علم علما استفاده كنيم. بايد علمى باشد و لااقل انحراف نباشد، كار نداشته باشد به شرق و غرب، اينطور نباشد كه معلمين ما و مربى‏هاى جوان‏هاى ما، تربيت مسكو شده باشند يا تربيت واشنگتن، ساده‏انديشى است كه ما گمان كنيم كه بايد همه اينها كه تخصص دارند هر طورى مى‏خواهند باشند، بايد بيايند و ما از آنها استفاده كنيم. استفاده نمى‏توانيم بكنيم اگر مرض ظاهرى ما را يك متخصص خوب بكند، امراض باطنى براى ما ايجاد مى‏كند، از يك مرض كم به يك مرض بزرگ، از يك مرض

    صحيفه نور ج 13 صفحه 270

    كوچك به يك مرض بزرگ ما را مى‏كشاند. بايد توجه داشته باشيم ما به همه مسائل. همين حزب بعثى را كه ملاحظه مى‏كنيد كه الان مبدااينهمه گرفتارى براى كشور ما و براى كشور مسلم عراق ايجاد كرده است و براى آنجا بيشتر از اينجا ايجاد كرده است، اينها همين‏ها هستند كه بسيارى‏شان متخصصند و بسيارى‏شان دانشگاه رفته بيرون آمده‏اند لكن تربيت نداشتند، تزكيه نداشتند. اگر علم باشد و تزكيه نباشد، هم آن رژيم سابق پيش مى‏آيد و هم اين رژيم صدام. اگر ما تزكيه نكنيم خودمان را و اگر چنانچه همراه با علم تزكيه نباشد، كشور ما هم كشيده مى‏شود به همان طرف‏ها و ما هم صدام خواهيم شد. بايد تربيت شما، تربيت معلم، يك تربيت اسلامى باشد، يك تربيت انسانى باشد، يك تربيت در صراط مستقيم باشد و الا تربيت مسكو را نمى‏توانيم بپذيريم و تربيت واشنگتن را هم نمى‏توانيم بپذيريم.

    اسلحه داشتن دليل بر خيانت است و توطئه

    اگر ما تربيت بشويم، و بحمدالله ملت ما تحولى حاصل كرده است و مقدمه اين است كه تربيت آخر را هم بشود، با همه اشخاصى كه با ما هم حتى مخالف هستند به طور انسانيت عمل مى‏كنيم، چنانچه الان مى‏بينيد كه ارتش ما و پاسدارهاى ما، با اين اسرايى كه آوردند، به طور انسانيت عمل مى‏كنند و بايد بيشتر عمل كنند. من سفارش مى‏كنم به تمام كسانى كه اين اسرا در اسارت آنها هستند، به حسن سلوك و به رفتار انسانى، و مهمانند اينها براى شما و البته الان در دست آنها اسلحه نيست و من اعلام مى‏كنم كه هر كس از افراد ملت ما اسلحه را كنار بگذارند بيايد در ملت ما وارد بشود مثل ساير افرادى كه هستند آنها در پناه اسلام محفوظ هستند. ولى ما اينقدر ساده انديش نيستيم كه كسانى كه اسلحه دارند و اتاق جنگ دارند آنها را هم وارد بكنيم در بين كشور خودمان و شغل به آنها بدهيم و يا معلمشان كنيم و يا در وزارتخانه‏ها ببريم. اسلحه داشتن دليل بر خيانت است و توطئه. اسلام خيانتكار را تاديب مى‏كند و كسانى كه توطئه گرند از دنيا بيرون مى‏كند. ما نه آنطور هستيم كه اگر توبه كار بشوند و اسلحه را زمين بگذارند و بيايند، آنها را نپذيريم. اگر چنانچه هر يك از جيش عراق كه به روى ما اسلحه كشيده است اسلحه را كنار بگذارد و پناه بياورد به مملكت اسلامى ما، آنها را مثل مهمانان عزيز مى‏پذيريم و هر كس از اين جناح‏هاى داخلى كه تا حالا شرارت كردند و مشغول شرارت دست بردارند و اسلحه را كنار بگذارند و در دامن ملت وارد بشوند آنها را مى‏پذيريم و هر كس اسلحه در دست اوست مثل جيش صدام حسابش مى‏كنيم. الان اين اشخاصى كه اسير مملكت اسلامى هستند اينها اسلحه ندارند و اينها بايد به طور انسانى، به طور خوب با آنها رفتار بشود كه مى‏شود، لكن در عراق آن دستگاه‏هاى تبليغاتى عراق كه هر روز دروغ مى‏گويد، راجع به اين هم دروغپردازى مى‏كند كه نه، اشخاصى كه اسير مى‏شوند با آنها چه مى‏كنند و چه مى‏كنند، در صورتى كه اين حرف دروغ است و مملكت ما اين اسرا را به طور انسانى، به طور اسلامى، به طور خوب با آنها رفتار مى‏كند و پذيرايى از آنها مى‏كند و هر كس كه مى‏خواهد بيايد، از دنيا بيايند ببينند كه چه مى‏كنند اينها، البته تبليغات سوء زياد

    صحيفه نور ج 13 صفحه 271

    است و ما بايد احتراز كنيم از كارهايى كه تبليغات سوء در آن كارها بهانه پيدا مى‏كند.هر كس به من نسبت بدهد مطلبى را بر خلاف دستورات اسلامى، دروغ گفته است ما در هر جا كه هستيم، پاسبان‏ها در هر جا كه هستند، پاسدارها در هر جا كه هستند، ارتشى‏ها در هر جا كه هستند، ژاندارمرى در هر جا كه هست و ارگان‏هاى دولتى هر جا كه هستند موظفند كه به مسائل اسلامى رجوع كنند و مسائل را اسلامى ختم كنند. ما مى‏خواهيم يك مملكت اسلامى باشد و من اعلام مى‏كنم كه هر كس به من نسبت بدهد مطلبى را كه بر خلاف دستورات اسلامى است. دروغ گفته است و هر كس كه به من نسبت بدهد كه من راضى هستم به اينكه يك وجب از زمين مردم غصب بشود، بر خلاف موازين اسلامى اخذ بشود يا يك شاهى از مردم گرفته بشود و مصادره بشود و موازين اسلامى نداشته باشد يا يك محاكمه بشود بر خلاف موازين اسلامى، يا يك تازيانه به كسى زده باشد بر خلاف مصالح اسلامى، من از آنها برى هستم و خداى تبارك و تعالى هم برى است. من از خداى تبارك و تعالى سلامت و سعادت همه انسان‏ها را و سلامت و سعادت ملت خودمان و كشور خودمان را مى‏خواهم و از خداى تبارك و تعالى مى‏خواهم كه شما موفق بشويد در تربيت معلم، و معلم‏هاى تربيت شده صحيح را در كشور ما تربيت كنيد كه سعادت ملت ما حاصل بشود.

    والسلام عليكم و رحمه الله وبركاته‏

    
    previos page menu page next page
    

  2. #1192
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    
    previos page menu page next page
    

    صحيفه نور ج 13 صفحه 272

    تاريخ: 20/10/59

    بيانات امام خمينى در جمع گروهى از مسؤولين بنياد شهيد انقلاب اسلامى

    شهيد نظر مى‏كند به وجه الله‏

    بسم الله الرحمن الرحيم‏

    ارزش هر خدمتى مؤافق ارزش آن كسى است كه برايش خدمت مى‏كنيم. هر كس هر خدمتى در راه خدا براى خلق خدا بكند اين ارزش دارد لكن ارزش‏ها مختلف هستند به ارزش آنهايى كه براى آنها خدمت مى‏كنيم. همه بنيادهايى كه براى خدا در راه اسلام به كشور خودشان خدمت مى‏كنند و همه اشخاصى كه براى اعتلاء كلمه اسلام خدمت مى‏كنند همه آنها پيش خداى تبارك و تعالى ارزش دارد و مورد عنايت حق تعالى انشاء الله خواهند شد لكن ارزش بنياد شهيد، خدمت به شهيد و خدمت به بازماندگان شهيد و خدمت به آنهايى كه در راه اسلام براى فداكارى حاضر شدند لكن معلول شدند و عضوى از اعضاى خودشان را از دست دادند يا جراحاتى بر آنها وارد شده است ارزش اين خدمت كه براى شهداء اسلام و براى فداكاران اسلام انجام مى‏گيرد شايد از ساير ارزش‏هابيشتر باشد درباره شهيد آنقدر از اسلام و از اولياء اسلام روايات وارد شده است در فضل شهادت كه انسان متحير مى‏شود. من بعضى از يك روايت را براى شما ترجمه مى‏كنم تا بدانيد كه شما در خدمت چه اشخاصى هستيد و بنياد شما چه ارزشى دارد. در روايتى از رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) نقل شده است كه براى شهيد هفت خصلت است كه اولى آن عبارت است از اينكه اول قطره‏اى كه از خون او به زمين بريزد تمام گناهانى كه كرده است آمرزيده مى‏شود و مهم آن آخرين خصلتى است كه مى‏فرمايد، مى‏فرمايند كه به حسب اين روايت) كه شهيد نظر مى‏كند به وجه الله و اين نظر به وجه الله راحت است براى هر نبى هر شهيد. شايد نكته اين باشد كه حجاب‏هائى كه بين ما و حق تعالى هست و وجه الله است و تجليات حق تعالى هست، تمام اين حجاب‏ها منتهى مى‏شود به حجاب خود انسان. انسان خودش حجاب بزرگى است كه همه حجاب‏هائى كه هست، چه آن حجاب‏هائى كه از ظلمت باشند و آن حجاب‏هائى كه از نور باشند منتهى مى‏شوند به اينكه حجابى كه خود انسان است. ما خودمان حجاب هستيم بين خودمان و وجه الله و اگر چنانچه كسى فى سبيل الله و در راه خدا اين حجاب راداد، اين حجاب را شكست و آنچه كه داشت كه عبارت از حيات خودش بود تقديم كرد، اين مبدا همه حجاب‏ها را شكسته است، خود را شكسته است، خود بينى و شخصيت خودش را شكسته است و تقديم كرده است و چون براى خدا جهاد كرده است و براى خدا دفاع كرده است از كشور خدا و از آئين الهى و

    صحيفه نور ج 13 صفحه 273

    هر چه داشته است در طبق اخلاص گذاشته و تقديم كرده است، خود را داده است، اين حجاب شكسته مى‏شود. شهدا، شهدائى كه براى خداى تبارك و تعالى و در سبيل خداى تبارك و تعالى و راه خداى تبارك و تعالى جان خودشان را تقديم مى‏كنند و آنچه كه در دستشان است و بالاترين چيزى است كه آنها دارند تقديم خداى مى‏كنند، در عوض خداى تبارك و تعالى اين حجاب كه برداشته شد جلوه مى‏كند براى آنها، تجلى مى‏كند براى آنها چنانچه براى انبيا هم چون همه چيز را در راه خدا مى‏خواهند و آنها خودى را نمى‏بينند و خود را از خدا مى‏بينند و براى خودشان شخصيتى قائل نيستند، حيثيتى قائل نيستند در مقابل حق تعالى، آنها هم حجاب را بر مى‏دارند فلما تجلى ربه للجبل جعله دكا تجلى مى‏كند خداى تبارك و تعالى در كوه طور و يا در جبل انيت خود موسى و موسى صعق . آنها در حال حيات، انبيا و اوليا نظير انيبا و تالى تلو انبيا در زمان حيات‏شان آن چيزهايى كه حجاب بوده است بين آنها و بين حق تعالى مى‏شكنند و صعق براى آنها حاصل مى‏شود و موت اختيارى براى آنها حاصل مى‏شود، خداى تبارك و تعالى بر آنها تجلى مى‏كند و نگاه مى‏كند به حسب آن نگاه عقلى، باطنى و روحى و عرفانى و ادراك مى‏كنند و مشاهده مى‏كنند جلوه حق تعالى را و شهيد هم حسب اين روايتى كه وارد شده است، نظير انبيا وقتى كه شهيد شد چون همه چيز را در راه خدا داده است خداى تبارك و تعالى جلوه مى‏كند به او و آن هم ينظر الى جلوه خدا، الى وجه الله اين آخر چيزى است كه براى انسان، آخر كمالى است كه براى انسان هست. در اين روايتى كه در كافى نقل شده است در اين روايت انبيا را مقارن شهدا قرار داده است كه در جلوه‏اى كه حق تعالى مى‏كند بر انبيا همان جلوه را هم بر شهدا مى‏كند. شهيد هم ينظر الى و جه الله و حجاب را شكسته است همانطورى كه انبيا حجاب‏ها را شكسته بودند و آخر منزلى است كه براى انسان ممكن است باشد، مژده داده‏اند كه براى شهدا اين آخر منزلى كه براى انبيا هم هست شهدا هم به حسب حدود وجودى خودشان اين آخر منزل به اين آخر منزل مى‏رسند.

    خدمت در بنياد شهيد در رأس خدمت‏هاست‏

    بنياد شهيد از همه بنيادها افضل است براى اينكه شهيد از همه افراد افضل است. خدمت در بنياد شهيد در رأس خدمت‏ها هست، همه خدمت مى‏كنند و همه براى خدا و براى همه فضل است و براى همه ارزش هست در بارگاه الهى. همه خدمتگزارهايى كه خدمت مى‏كنند، آنهايى كه خدمت مى‏كنند براى جنگزده‏ها آنها هم خدمتشان براى فداكاران است. اين جنگزده‏ها كه الان در ايران هستند و در خارج از وطنشان هستند اينها هم راجع به اينها هم هر كس خدمت بكند خدمت به فداكاران است لكن خدمت به شهيد ارزشش بيشتر از همه خدمت‏هاست. معلولى كه جان خودش را در دست گرفته و تقديم كرده است لكن موفق نشده است به شهادت آن هم فداكارى خودش را كرده است. شما كه خدمت به شهيد مى‏كنيد و بنياد شما كه بنياد شهيد است قدر اين بنياد را بدانيد و قدر اين خدمت را بدانيد. براى كم كسى اينطور مطلبى كه براى شهيد گفته شده است براى كم كسى هست، آنها را قرين

    صحيفه نور ج 13 صفحه 274

    انبيا قرار داده‏اند. خدمت شما به آنها خدمت به نبى اكرم است، خدمت به انبياست. بدانيد كه شما در راه شهيد داريد خدمت مى‏كنيد و بنياد شما بنياد شهيد است و شهيد افضل است شهادت از همه چيزها و باز در روايتى است كه هر خوبى بالاتر از او هم خوبى هست تا برسد به قتل در راه خدا، شهادت در راه خدا، بالاتر از او ديگر خوبى در كار نيست و معلوم نكته‏اش براى اينكه كسى كه همه چيزش را براى خدا تقديم كرده است و حيات كه بالاترين سرمايه است براى او در اين عالم تقديم كرده است، ديگر اين بر و از اين خوبى بالاتر نمى‏شود باشد. شما خدمت مى‏كنيد به انسان‏هايى و به كسانى كه وابسته هستند به اين شهدا و شهدا به آنها علاقه دارند و الان هم شهيد هستند نسبت به آنها و خدمت شما ارزشمندترين خدمت‏هاست كه تصور مى‏شود و به حسب اينطور روايات من اميدوارم كه همه ملت ما و همه افرادى كه در سرتاسر كشور ما هستند خدمتگزار باشند به اين كشور و خدمتگزار باشند به جمهورى اسلام به و خدمتگزارى آنها همان مجاهده در راه خداست و من اميدوارم كه همه آنها با مجاهدين در راه خدا شريك و سهيم باشند براى اينكه آنها هم مجاهده مى‏كنند ولو آن پيرزنى كه در اقصى بلاد دارد يك خدمتى مى‏كند براى اين مجاهدين و يا يك پيرمردى كه در اقصى بلاد دارد خدمت مى‏كند براى اين شهدا و مجاهدين و بازماندگان شهدا. من اميدوارم كه خداوند به همه آنها ثواب مجاهدين را عنايت بفرمايد و عمده چيزى كه هست اين است كه صادقانه خدمت كنيد، خدمت بكنيد، گمان نكنيد كه شما يك كارى كه (براى آنجا) براى آنها انجام مى‏دهيد يك منتى بر آنها داريد. منت آنها را بكشيد، منت آنها را بكشيد خدمت بكنيد، احترام بكنيد از آنها. اينها خانواده شهدا هستند و معلولين و خانواده‏هاى معلولين كه ارزششان آنقدر است و ما بايد خدمتگزار به آنها باشيم. هر عملى كه انجام مى‏دهيم، هر خدمتى كه به آنها انجام مى‏دهيم عملى است كه در پيشگاه خدا مقبول است و ما بايد با كمال خرسندى منت آنها را بكشيم و خدمت به آنها بكنيم. مبادا يك وقتى يك كلمه درشتى گفته بشود به اين بازماندگان شهدا يا به اين معلولين و باز كسانى كه عائله معلولين‏اند. توجه داشته باشيد كه عملى را كه مى‏كنيد خالص براى خدا باشد و براى آن كسى كه فداكار براى خدا بوده است و جانش را در راه خدا اهداء كرده است شما خدمت به او مى‏كنيد و اين خدمت به خداست همانطورى كه ما منت از خداى تبارك و تعالى مى‏كشيم و عبادت او را كه مى‏كنيم منت اوست بر ما خداى تبارك و تعالى ما را منت بر ما گذاشته است و ما را هدايت كرده است و هر عملى كه بكنيم منت بر او نداريم و او منت بر ما دارد اين خدمت هم خدمت به خداى تبارك و تعالى و مجاهدين در راه او و شهداء در راه اوست و ما بايد با سر و جان خدمت بكنيم و ابدا در نظرمان نيايد كه ما يك كارى انجام داديم، آنها جان خودشان را دادند و شما قدرتى كه داريد، داريد خر ج مى‏كنيد براى آنها و من اميدوارم كه در راه خدا كه شد ثواب مجاهدين را به شما عنايت بفرمايد خداى تبارك و تعالى.

    والسلام عليكم و رحمه الله وبركاته‏

    
    previos page menu page next page
    

  3. #1193
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    
    previos page menu page next page
    

    صحيفه نور ج 13 صفحه 275

    تاريخ: 22/10/59

    بيانات امام خمينى در ميان جمعى از خانواده‏هاى شهداى رودسر، كاشان، تبريز و اعضاى واحد فرهنگى ستاد جهاد سازندگى تهران‏

    كوشش رضاخان در سركوبى عشاير و روحانيون و منع مراسم و دستجات مذهبى‏

    بسم الله الرحمن الرحيم‏

    اين عكس‏هائى كه از شهدا، از جوان‏هاى نيرومند ملت ما، در دست شما مردان و زنان هست، غرور آفرين است و موجب تأثر و تأسف. من براى آنها رحمت و براى معلولين سلامت و براى شما و بازماندگان شهدا عافيت و سلامت و صبر از خداى تبارك و تعالى خواستارم. اين مصيبت‏هائى كه بر شما وارد شده است، بر همه ملت، بر همه ما وارد است. اينها فرزندان ملت هستند و برادران ما. يك مطلبى كه بايد عرض كنم و تنبه بدهم اين است كه اين قدرت‏هاى بزرگ از زمانى كه رضاخان آمد به ايران و رضاخان را فرستاد ند براى ايران تا اين زمانى كه نهضت شما ملت اسلامى تحقق پيدا كرد، حساب‏هايى كرده بودند پيش خودشان و آن حساب‏هايى روى موازين دنيا و ماديت بود و بعضى حساب‏ها را نكرده بودند. يعنى نمى‏توانستند بعضى از مطالب را توجه پيدا كنند و حساب رويش بكنند. در زمان رضاخان كوشش‏هاى زيادى براى راه باز كردن به اين ملت‏ها و خصوصا ايران و راه باز كردن براى تحت سلطه قرار دادن ملت ما چپاولگرى‏هاى بى حساب، راه‏هاى مختلفى را داشتند. يك راه اين بود كه عشائر اين كشور را سركوب كنند و آنها را از حال عشائرى بيرون بياورند و به اصطلاح خودشان تخته قاپو كنند. براى اينكه مى‏ديدند كه اين عشائر براى ايران يك پشتوانه است، اين عشائر مختلفى كه در ايران هست، در همه جاى ايران عشائر هستند، در خوزستان هست، در كردستان هست، در كرمانشاه هست، در فارس هست، در سيستان و بلوچستان و آذربايجان و همه جا از اين عشائر زياد هستند و اينها يك پشتوانه‏اى بودند از براى ايران و آنها كوشش داشتند به اينكه عشائر را سركوب كنند و لهذا همه عشائر را تقريبا سركوب كردند به وسيله رضاخان و حالا ما مى‏فهميم كه عشائر چه نقشى دارند در ايران، در عين حالى كه الان بعضى عشائر ايران وارد جنگ هستند، ولى اين بعضى عشائر كارهاى شجاعانه مى‏كنند و عشائر ديگر از قبيل عشائر بختيارى، عشائر قشقايى فارس و عشائر امثال اينها، همه اينها به اسلام وفا دارند و داوطلبند از براى اينكه به جبهه‏ها بروند و اميد است كه احتياج نباشد به اينكه همه عشائر ايران وارد جبهه‏ها بشوند و ما امروز مى‏فهميم كه آنها به واسطه مطالعاتى كه داشتند براى عشائر چه قدرتى قائل بودند، آنها ضربه‏اى از تنگستانى خورده بودند و در صدد اين بودند كه عشائر را بكلى از بين ببرند، اين يك نقشه‏اى بود كه

    صحيفه نور ج 13 صفحه 276

    در آنوقت اينها كشيدند، چنانچه سركوبى روحانيون نيز همانطور بود. آنها از روحانيون در طول تاريخ صدماتى ديده بودند و خصوصا انگلستان در باب قضيه قرار داد تنباكو صدمه ديده بود، از اين جهت يكى از نقشه‏ها هم اين بود كه اين قدرت را از ملت بگيرند و اين را سركوب كنند و ملت را از آنها و آنها را از ملت جدا كنند و مسائل ديگرى كه در زمان رضاخان بود از قبيل اين منع كردن به دستجاتى كه در همه ايران در ماه محرم و صفر اين دستجات بيرون مى‏آمدند، اين هم قدرتى بود و آن را هم ممنوع كردند در آنوقت و امثال اينها كه زياد است، تا نوبت رسيد به پسر خلف او كه همانطور كه او جنايتكار و خائن بود اين از پدر در آن جهت جلو افتاد و او هم آن كرد كه شما همه مى‏دانيد و تفصيلش را لازم نيست عرض كنم، تا وقتى كه انقلاب شد.

    ابطال نقشه‏هاى عمال اجانب با مقاومت و هماهنگى قواى انتظامى و سپاه پاسداران در برابر حمله متجاوزين

    در وقتى كه انقلاب شد، شما ديديد كه آن سران ارتش كه فاسد بودند يا فرار كردند يا گرفتار شدند، لكن اصل ارتش كه به حسب طبيعتش وفادار به كشور و اسلام است بود، از آنوقت شروع كردند به اينكه ارتش طاغوتى است نبايد باشد، دنبال اين مطلب تا حالا هم صحبت هست. اين ارتشى كه نشان داد در همين جنگ‏هائى كه شده است مرتبه وفادارى خودش را و قدرت خودش را، آنها براى اينكه ديدند ارتش توجه به ملت پيدا كرد و متصل به ملت شد او را هم يك خارى بر چشم خودشان حساب كردند، از اين جهت آن عناصرى كه با آنها همدست هستند و خدمتگزار به آنها هستند، در مطالبى كه در طول اين مدت بعد از انقلاب مى‏گفتند همه‏اش راجع به اين بود كه اين قواى انتظاميه‏اى كه هست و اين قواى نظامى كه هست اينها همه طاغوتى هستند، نه ما بايد ارتش داشته باشيم و نه ما بايد ژاندارمرى داشته باشيم و نه ما بايد شهربانى داشته باشيم، همه اينها بايد كنار گذاشته بشود از سر شروع كنيم. اين هم معلوم شد كه اين نقشه هم براى چه بوده و امروز كه نقش مهمى، بالاترين نقش را اين ارتش و اين ژاندارمرى و اين شهربانى دارند معلوم مى‏شود كه آنها از چه مى‏ترسيدند و مى‏خواستند چه بكنند مى‏خواستند ما امروزى كه مبتلا هستيم به جنگ بين قواى بعثى كافر، ما هيچ نداشته باشيم و آنها همه چيز، و از آنها هم بيشتر راجع به پاسدارها بود كه پاسدارها هم تمام قدرت آنها صرف اين مى‏شد كه پاسدار اصلا لازم نيست، كافى است همانى كه بود و مى‏خواستند كه پاسدارها را از معركه بيرون كنند و ما ديديم كه نقش اين پاسدارها هم جنگ چه بود و الان بحمدالله پاسدار و پاسبان و ژاندامرى و ارتش و عشائر و ساير قواى مردمى و بسيج و همه اينها هماهنگ‏اند و قدرت باطل را در هم كوفته‏اند و خواهند كوبيد. اين نقشه‏ها بود كه اينها كشيده بودند، امروز هم در صدد همين نقشه‏ها هستند و شما بايد غافل نباشيد از اين چيزهائى كه منتشر مى‏كنند، شما بايد توجه داشته باشيد كه هر گروهى كه بيشتر مورد حمله بود و اين اشخاص منحرف بيشتر به او حمله مى‏كردند و مى‏كنند، بدانيد كه اين براى ملت مفيدتر است و براى اجانب مضرتر، اگر ديديد پاسدارها را بيشتر مى‏كوبند،

    صحيفه نور ج 13 صفحه 277

    بدايند كه آنها از پاسدار زياد مى‏ترسند، اگر ديديد ارتش را سركوب مى‏خواهند بكنند و با ملت جدا كنند بدانيد كه از او هم مى‏ترسند و همين طور و اگر ديديد كه روحانيون را مى‏خواهند از صحنه بيرون كنند و بدانيد كه آنها از روحانيون مى‏ترسند و ترسيده‏اند سابق هم.

    ملت ما، جريان تاريخ را عوض كرد

    شما برادرهاى ما كه بازماندگان افتخار ايران هستيد، بازماندگان اشخاصى هستيد كه در تاريخ افتخار براى ايران اثبات كرد و ثبت كرد و شما معلولانى كه افتخار براى ايران آفريديد، مطمئن باشيد كه در دنيا و در آخرت اسم شما ثبت است. شما تاريخ را عوض كرديد، ملت ما تاريخ را تاريخ ديگر كرد، جريان تاريخ را عوض كرد، آنها هم حساب همه چيز را مى‏كردند الا يك حساب و آن حساب معنويت. آنها از چشم‏هاى چپ نگاه مى‏كردند به دنيا كه چشم عمياست، از چشم نابينا نسبت به معنويات كه چشم راست انسان است نظر مى‏كردند، هم چپى‏ها و هم راستى‏ها، آنها با آن چشم كج بين خودشان حساب عشائر را كرده بودند، حساب روحانيون را هم كرده بودند، حساب ارتش را هم بعد كرده بودند، حساب قواى نظامى و انتظامى را هم كرده بودند، حساب پاسدارها را هم كرده بودند، لكن يك حساب را نكرده بودند و آن حساب معنويت بود. آنها توجه به اين نداشتند كه ملت همه با هم علاقه به خدا دارند و علاقه به اسلام. آن علاقه‏اى كه پيشقدم مى‏شوند به واسطه آن علاقه براى فداكارى و براى شهادت. ما هر روز مى‏بينيم اشخاصى كه مى‏آيند با من صحبت مى‏كنند، مصافحه مى‏كنند، بينيم كه اشخاصى مى‏آيند و گريه مى‏كنند مى‏گويند كه براى ما - دعاى - دعا بكن شهيد بشويم. من دعا مى‏كنم كه پيروز باشند و ثواب شهيد به آنها داده بشود. اين حساب را نكرده بودند، اينها تاريخ صدر اسلام را يا نديده بودند يا غفلت از آن كرده‏اند. صدر اسلام اسلحه و مهمات غلبه نكرده برد تا امپراطورى به آن عرض و طول، براى اينكه اسلحه نداشتند مسلمين هر چند تايشان يك شتر داشتند، چند تايشان يك اسب، شايد در همه لشكرشان چند تا اسب بود، شمشير كندى يا تيزى. آن طرف چه امپراطورى ايران و چه امپراطورى روم داراى همه چيز بودند تمام ساز و برگ‏هاى جنگى كه در آنوقت در اختيار آنها بود مجهز به همه جهازهاى جنگى بودند، لكن فقط يك چيز را نداشتند و آن ايمان. چون ايمان نداشتند بايد در بعضى از جنگ‏ها آنها را امر مى‏كردند كه ببندند به هم اين ارتش خودشان را كه فرار نكنند، با زنجير اينها را به هم مى‏بستند از قرارى كه در تاريخ هست و مى‏آوردند در جبهه جنگ. امروز هم برادرها شما بدانيد اين را كه مخالفين ما همه چيز دارند الا ايمان و شما ايمان داريد كه فوق همه چيز است و بحمدالله همه چيز هم داريد.

    من اميد اين را دارم كه همانطورى كه در صدر اسلام، قدرت ايمان آن امپراطورى‏هاى بزرگى كه بر تقريبا همه دنياى آنوقت سلطه داشتند و همه قدرت‏ها دست آنها بود و ارتش اسلام با ايمان خودش و با اعتقاد به مبداء و معاد غلبه كرد بر آنها، شما هم در عين حالى كه مقابل سلطه‏هاى بزرگ و قدرت‏هاى بزرگ همه ماها با حساب دنيائى ناچيز هستيم، با حساب معنويت به همه مقدم بشويد انشاء

    صحيفه نور ج 13 صفحه 278

    الله و همه قدرت‏ها را منع كنيد از دخالت در كشور خودتان و انشاء الله اين نظام فاسد بعثى را كه در حال احتضار است آن را هم به قبرستان بفرستيد. لكن توجه به اين معنا كه بايد اين ايمان را حفظ كنيد و آن وحديت كه به تبع ايمان براى شما حاصل شده است آن را هم حفظ كنيد. ما اگر شهيد داديم زياد، معلول داديم زياد و خيلى از جوان‏ها را از دست داديم، لكن ايمان را بحمدالله ملت ما زن و مردش، بزرگ و كوچكش ايمان را از دست نداده است و مطمئن به اين است كه با ايمان خودش به همه قدرت‏هائى كه قصد تجاوز داشته باشند غلبه خواهد كرد. خداوند همه شما را پيروز كند و شهداى ما را به رحمت خودش و اصل كند و معلولين ما را شفاى عاجل عنايت كند و به همه ملت ما اجر و مزد و وحدت كلمه عنايت فرمايد.

    والسلام عليكم و رحمه الله وبركاته‏

    
    previos page menu page next page
    

  4. #1194
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    
    previos page menu page next page
    

    صحيفه نور ج 13 صفحه 279

    تاريخ: 25/10/59

    بيانات امام خمينى در جمع گروهى از اصناف و بازاريان تهران و جوانان خوزستانى‏

    بازار بايد مظهر تام اسلام و عدالت باشد

    بسم الله الرحمن الرحيم‏

    بازار در طول تاريخ، بازارهاى تمام كشور و خصوصا بازار تهران يك بازوى قوى‏اى از براى اسلام و از براى كشور بوده است و انشاء الله خواهد بود. اگر تمام شما يادتان نيست، بعضى از سالمندان يادشان است كه رژيم سابق (شايد زمان رضاشاه بود) اينها در صدد بر آمدند كه اصل بازار نباشد در ايران، از اين مجتمع زير سقف مى‏ترسيدند، از مجتمعاتى كه حصار داشت و زير سقف بود و مجمع مومنين و متدينين و جوان‏هاى متعهد بود مى‏ترسيدند، از مساجد كه محل اجتماع همين بازاريان بود و از خود بازار كه مجمع ملت بود خوف داشتند و هميشه بازار دنباله مقاصد اسلامى و براى پيشرفت اسلام و براى پيشرفت اقتصاد اسلامى يك بازوى ستبر قدرتمندى بوده است و الان هم همين طور است. منتها سابق، دولت‏هاى رژيم سابق و خود رژيم سابق چون با مردم نبود و مردم هم با او نبودند، شايد جرات نكرد يك دفعه محمدرضا توى بازار بيايد اما اكنون اينطور نيست براى اينكه دولت و بازار، رئيس جمهور و بازارى اينها برادر هستند و از خود اين مردم هستند، اينطور نيست كه در آن رده‏هاى به اصطلاح خودشان بالا باشند و به حسب واقع منحط باشند كه مردم آنها را نپذيرند. در طول تاريخ هر مشكلى كه پيدا مى‏شد براى اسلام و براى علماى بزرگ اسلام كافى بود كه نصف روز بازار براى يك همچو امرى بسته بشود و مشكل حل بشود. يك پشتوانه عظيمى است بازار براى اسلام، و بازارى‏ها بايد با كمال دقت اين مسأله را حفظ كنند.

    در همه قشرها اشخاصى كه مخالف با مصالح عمومى مسلمين باشند و فعاليت‏هايشان بر اين باشد كه جيب‏هاى خودشان را پر كنند، هست. بازار هم افرادى هستند كه در همچو وقتى كه كشور ما مبتلاى به جنگ است و پيرزن‏ها و پيرمردهاى دهاتى هر چه دارند، دارند در راه اين اسلام و جنگ مى‏دهند، باز در بين بازار اشخاص منحرفى هستند كه از خدا بى خبرند و در يك همچو موقعى كارشكنى‏ها مى‏كنند براى دولت و كارشكنى‏ها مى‏كنند براى اين جنگى كه الان ما داريم. مورد تأسف است اين معنا كه قشرهاى ميليونى ملت در تمام دهات و قصبات و شهرها و بازارها براى اين جنگ نگران هستند و پشتيبان اين جنگ و اين جنگزده‏ها واين ارتش و اين پاسدارها هستند، لكن يك عده‏اى در مقابل اين توده‏هاى عظيم در هر جائى از مملكت هستند و در بازار هم هستند كه در مقابل

    صحيفه نور ج 13 صفحه 280

    اسلام خودشان را قرار دادند، در مقابل كشور اسلامى خودشان را قرار دادند. كوشش كنيد، آقايان بازارى كوشش كنند در اينكه مبادا اينها بازار را متهم كنند، مبادا اينها بازار را بدنام كنند. بازار ايران خوشنام است و هميشه پشتيبان كشور و ملت و اسلام بوده است و در هر مشكلى بازار درحل آن مشكل‏ها دخالت داشته است و جزء ملت بوده است و همان ملت است و همان مردم است كه در بازارها مجتمع هستند و مشغول اقتصاد ملت هستند و مشغول كارهاى صحيح هستند. توجه داشته باشيد كه يك گروه كوچكى كه منافعشان از دست يا رفته يا خوف اين را دارند كه از دست برود، يعنى منافع نامشروعشان از دست‏شان رفته است، كارى نكنند كه بازار را متهم كنند از قول بازار يك چيزى نگويند، اگر يك وقت از قول بازار يك مطلبى را منتشر كنند، بازارى‏ها اعتراض كنند و به آنها بگويند كه شما اسماء خودتان را بنويسيد در اعلاميه‏هاى خودتان. بايد خيلى امروز ما توجه به اين مسائل داشته باشيم. اجتماع بازار يك اجتماعى است كه اگر در يك مسير اسلامى حركت بكند (و بحمدالله حركت مى‏كند) مملكت را از آسيب نگه مى‏دارد. همين بازار است كه پشتوانه ارتش است و همين بازار است كه در اين زمان پشتوانه كشور است و دولت است و اگر چنانچه تفرقه در بازار نباشد و بعضى از اشخاص كه تفرقه افكن هست گذاشته بشود كه فعاليت بكنند، خداى نخواسته اين ستون ستبر اسلام را يك وقت از بين مى‏برند. بايد توجه داشته باشيد. شما مى‏دانيد كه در مشكلاتى كه سابق بود در از زمان ميرزاى شيرازى تا حالا مشكلات در بازارها حل مى‏شد. اگر يك وقت يكى از علماء تهران به واسطه بدرفتارى دولت‏هاى زمان قاجار مى‏خواست از تهران برود، بازار بست و همان بود كه آنها توبه مى‏كردند و آن عالم را با التماس نگه مى‏داشتند. اين بازار است كه بايد درست توجه بكند و قشرهاى مختلفى كه دارد توجه بكند و مساجد را آباد بكنند و مساجد را پر بكنند از جمعيت‏هاى خودشان. در ممالك اهل سنت آنكه من ديدم در حجاز وقتى كه اذان ظهر گفته مى‏شود بازارها بسته مى‏شود يا باز است و شرطه آنها را حفظ مى‏كند و مى‏روند مسجدالحرام براى نماز يا مسجد النبى براى نماز.

    بازار بايد مظهر تام اسلام و عدالت باشد. بازار بايد احتراز كند از چيزهائى كه مخالف دستورات اسلام است و اقبال كند به آن چيزهائى كه مؤافق دستورات اسلام است. از ربا بازار بايد مطهر باشد. اگر در بين بازارى‏ها اشخاصى باشند كه خداى نخواسته ربا مى‏خورند، خود بازارى‏ها آنها را نصيحت كنند. مبادا يك همچو مرضى توسعه پيدا بكند و مملكت ما را به نابودى بكشد. رباخورى، بازارها را از بين خواهد برد، مردم را خواهد تباه كرد. مبادا خداى نخواسته در بين بازار يك همچو معصيت بزرگى كه در رأس معاصى، خدا قرار داده است و آن را بالاتر از زنا و در حكم مقاتله با خدا قرار داده است مبادا يك وقت در بازار يك همچو امرى باشد و انصاف نيست كه در بازار گرانفروشى باشد. در موقعى كه مردم ايران، زن و بچه مردم ايران براى جنگزده دارند از منافع خودشان مى‏گذرند و آن چيزى كه دارند هديه مى‏كنند، مبادا در يك همچو موقعى در بازار اشخاصى پيدا بشوند كه گرانفروشى كنند كه موجب فلج مردم و ناراحتى مردم بشود. اگر خداى نخواسته از

    صحيفه نور ج 13 صفحه 281

    اعمال ما يك شكستى واقع بشود به اسلام، مسووليت ما پيش خداى تبارك و تعالى بسيار بزرگ است.

    اشخاصى كه در جنگ تشخيص نمى‏دهند، راجع به جنگ اظهار نظر نكنند.

    مبادا در بازار يك وقت راجع به ارتش ايران، راجع به دادگسترى ايران، راجع به پاسبان و پاسدارها و اينها مسائلى طرح بشود كه اسباب تضعيف آنها شود و خصوصا ارتش و پاسدارها و ژاندارمرى كه الان مشغول به جنگ هستند و در رديف اول جنگ واقع شدند و كشته مى‏دهند و خون نثار مى‏كنند مبادا يك وقت مسائلى طرح بشود در بازار يا جاهاى ديگر كه موجب تضعيف بشود. بايد اين نكته توجه به آن بشود كه مردم عادى اطلاع از فنون جنگ ندارند، فنون جنگ را ارتش دارد آن هم رده اول ارتش، نه همه اگر يك روز پيشروى مى‏شود، يك روز عقب روى مى‏شود، نبايد اين را در مجلس يا در بازار يا در نطق‏ها طرح بكنند كه چرا اينطور شد. شما مطلع نيستيد از كيفيت جنگ، كيفيت جنگ يك روز جلو رفتن هست، يك روز عقب رفتن هست و اينها همه از مسائلى است كه آنهائى كه تشخيص مى‏دهند، بايد اين امر را انجام بدهند. اشخاصى كه تشخيص نمى‏دهند، ننشينند توى خانه‏هايشان در بين مردم بيايند بگويند كه چرا اينطور شد، چرا اينطور شد. اينها از مسائلى است كه امروز لازم است احتراز از آن بشود. من به همه نصيحت مى‏كنم كه راجع به جنگ كه الان ما مبتلا هستيم، نيايند اظهار نظر بكنند كه به نظر من اينطور است. نظر شما هر چه هست، اما اعلام نبايد بكنيد، نبايد يك مطلبى را كه موجب تشويش خاطر رؤساى ارتش است، موجب تشويش خاطر رئيس جمهور هست موجب تشويش خاطر دولت هست، يك حرف‏هائى زده بشود بدون اينكه مطلع باشيد داريد چه مى‏كنيد. شما خيال مى‏كنيد كه مى‏خواهيد خدمت بكنيد و به حسب واقع خدمت نيست. توجه به اين مسائل را بايد كرد و هر كس رفت جبهه و برگشت نبايد فرياد بكند كه جبهه چه بود. شما و من تشخيص نمى‏دهيم كه در جبهه بايد چه بشود، جبهه را آنهائى كه متخصص‏اند تشخيص مى‏دهند كه بايد چه جور باشد و جبهه را چه جور نگهدارى كنند و چطور موازين جنگ را اجرا بكنند. اگر خداى نخواسته به واسطه حرف ما، به واسطه اقدامات ما در جبهه يك سستى پيدا بشود، يك دلسردى پيدا بشود در جبهه جنگ، مسوولش همه ما هستيم. بازار بايد يكدل دنبال جبهه باشد و از پشت سر جبهه را تقويت بكند و مجلس بايد پشت سر جبهه باشد و مجلس را تقويت بكند و ناطق‏ها، نويسنده‏ها روزنامه نويس‏ها و همه مطبوعات، راديو تلويزيون، همه اينها بايد امروز دنبال اين باشند كه پيروزى حاصل بشود، ننشينند هى اشكال بكنند و هى تضعيف بكنند قواى انتظامى ما را. و من به قواى انتظامى و نظامى كه الان دارند در سرحدات جانفشانى مى‏كنند همه طوايف‏شان، چه عشائر و چه مردم عادى غير نظامى و چه خود نظامى‏ها و چه قواى ديگر مسلح مثل پاسدارها و پاسبان‏ها به همه اينها من نويد مى‏دهم كه ايران پشت سر شماست، مملكت ايران پشت سر شماست، شما اعتناء نكنيد به بعض حرف‏هائى كه گاهى گفته مى‏شود، آنها هم ممكن است بعضى‏شان از روى غرض باشد ولى شايد غالبا

    صحيفه نور ج 13 صفحه 282

    غرض نداشته باشند، توجه ندارند به مسائل.

    بايد قواى ما در سرحدات كه الان جانفشانى مى‏كنند اتكال به خدا كنند و توجه داشته باشند كه در تمام دنيا يك ارتشى كه اينطور ملت با آنها مؤافق باشد، نيست. الان ارتش عراق ملت عراق بكلى مخالف با ارتش عراق است و ملت ما بكلى مؤافق با ارتش ماست و پشتيبان ارتش ماست. بازارهاى مسلمين همه پشتيبان شما هستند، توده‏هاى مردم همه پشتيبان شما هستند. اگر يك عده‏اى باشند كه از رژيم سابق مانده‏اند، از تفاله‏هاى آن امر فاسد مانده است، يا بعض اشخاصى باشند كه سرسپرده به ابر قدرت‏ها هستند و اسباب يك اغتشاشى يا اسباب يك دلسردى مى‏شود، اينها ملت نيستند. آن كه ملت است بازارهاى مسلمين است، آن كه ملت است آن كارخانه‏ها و اين صحراها و آنهائى كه براى اين ملت دارند كار مى‏كنند، اينها با شما موافقند. اگر يكى يك صحبتى كرد دلسرد نشويد و با كمال قدرت و اتكال به خدا به كارهاى خودتان به آن ترتيبى كه نقشه‏هاى خودتان اقتضا مى‏كند به همان ترتيب توجه كنيد و پيشروى كنيد و من اميدوارم كه به زودى همه مسائل ما حل بشود و همه بازارهاى ما اسلامى بشود و هم ماها به تبع اسلام هدايت بشويم. خداوند تبارك و تعالى به شما سلامت و صحت و عافيت و تؤفيق خدمتگزارى به اسلام بدهد.

    والسلام عليكم و رحمه الله وبركاته‏

    
    previos page menu page next page
    

  5. #1195
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    previos page menu page

    صحيفه نور ج 13 صفحه 283

    تاريخ: 29/10/59

    بيانات امام خمينى در جمع كارگران و كارمندان چاپخانه هفده شهريور، گروهى از اعضاى صنايع دفاع ملى، پرسنل انبارهاى نيروى هوايى، پاسداران اصفهان و اعضاى كميته انقلاب اسلامى برازجان‏

    بايد براى استقلال، از خواب غفلتى كه اجانب در ما بوجود آورده بيدار شويم‏

    بسم الله الرحمن الرحيم‏

    توجه به يك نكته و تذكر او لازم است ملتى كه بخواهد سر پاى خود بايستد و اداره كشور خودش را خودش بكند، لازم است كه اول بيدار بشود، در سير الى الله هم اهل معرفت گفته‏اند كه يقظه، بيدارى اول منزل است. در طول تاريخ، در اين سده‏هاى آخر، كوشش شده است كه ملت‏هاى جهان سوم خواب باشند، غافل باشند و توجهشان به شخصيت خودشان نباشند و شخصيت خودشان را اصلا وابسته به غير بدانند. اين قضيه از سال‏هاى بسيار طولانى بوده است و هى دائما رشد كرده است تا اين اواخر به رشد تمام رسيده بود. من يك قصه شنيدم كه مال شايد صد سال پيش از اين باشد، صد و بيشتر از صد سال از شيخ ما مرحوم آيت الله حائرى رحمه الله نقل شد كه من بچه بودم، فرموده بودند من بچه بودم در يزد و تازه اين لامپا را، لامپاهائى كه آنوقت‏ها بود آورده بودند و يك جلسه‏اى درست كرده بودند، مردم جمع شده بودند آنجا و اين لامپا را گذاشته بودند، يك پله‏هائى درست كرده بودند و آن لامپا را گذاشته بودند آنجا، آن بالا، مردم تازه مى‏ديدند او را، چراغشان قبلاً چراغ‏هاى غير از آن ترتيب بوده و يك نفر فرنگى هم آنجا بود، اين هر چند دقيقه يا چند وقت يك دفعه از اين پله‏هارفت بالا و آن ماشه لامپا را حركت مى‏داد اين يك قدرى نورش مى‏رفت بالا، مردم صلوات مى‏فرستادند بعد مى‏آمد پائين يك قدرى مى‏ماند و مردم مشغول تماشا بودند دوباره مى‏رفت بالا آن را مى‏كشيد پائين، مردم باز تظاهر مى‏كردند. اين از آنوقت‏ها مطرح بوده است كه ما حتى نمى‏توانيم پيچ يك چراغ را بالا ببريم، اين بايد فرنگى اين كار را بكند، بايد از خارج فرنگى‏ها بيايند و دست‏شان را اينطور كنند تا اين ماشه چراغ، فتيله را بالا ببرد و بعد هم اينطور كنند تا پائين بياورد. كم كم اين در همه طبقات اين انگيزه رشد كرد. من عكس مجسمه آتاتورك را در تركيه آنوقت كه تبعيد بودم به آنجا، ديدم كه مجسمه او رو به غرب بود و دستش را بالا كرده بود و آنجا به من گفتند كه اين علامت اين است كه ما هر چه بايد انجام بدهيم بايد از غرب باشد. به اصطلاح، آتاتورك يك مرد مثلاً روشنى، يك مرد كذائى بوده و در كشور ما هم بعضى از روشنفكرها به اصطلاح گفته بودند كه ما بايد از سر تا قدم اروپائى و انگليسى باشيم تا بتوانيم ادامه حيات بدهيم. ما تا نفهميم كه خودمان هم يك شخصيتى داريم، مسلمان‏ها هم يك گروهى هستند و شخصيتى دارند و مى‏توانند خودشان هم كار انجام بدهند، تا نخواهيم يك كارى را،

    صحيفه نور ج 13 صفحه 284

    نمى‏توانيم و تا بيدار نشويم، نمى‏خواهيم. ما را در غفلت و در خواب نگه داشتند كه ما هيچ يك از امور صنعتى را قادر بر تحققش نيستيم، ملت ما فقط لولهنگ مى‏تواند بسازد، كار ديگر از او نمى‏آيد. باور كرده بود اين ملت بيچاره روى تبليغاتى كه قدرت‏هاى پيشرفته و بزرگ كرده بودند و تبليغات داخلى كه وابستگان به آن قدرت‏ها كرده بودند به اينكه ما بايد همه چيزمان از خارج باشد و ما باورمان آمده بود يا بسيارى از ما، كه غرب يك نژاد برتر است، همانطور كه هيتلر اين معنا را از قرارى كه شنيدم مى‏گفته است كه آلمان يك نژاد برتر است و بعضى از نويسنده‏هاى ما نوشته بودند كه آن عمله‏اى كه در آلمان هست و بيلش را دستش گرفته ولب خيابان ايستاده كه برود كار بكند، آن آدم چشم آبى را عقيده بسيارى هست به اينكه براى اداره ممكلت مثلاً" امثال ما از اشخاصى كه در اين مملكت هستند بهتر و بالاتر مى‏تواند عمل بكند اين طرز فكر، ما را آنطور عقب نشانده بود كه اعتقادمان اين بود كه اصلا"از ما كارى ساخته نيست. ارتش ما اگر بخواهد ارتش بشود، مستشار لازم دارد، از آمريكا يا از اروپا بايد مستشارانى بيايند تا ارتش ما رابتوانند سروسامان بدهند. ما راجع به صنايع اصلا" نبايد صحبتش را بكنيم، ما يك ملت لولهنگ ساز هستيم، ما نسبت به صنايع اصلا" نبايد صحبت بكنيم، اين صنايع دربست به عهده اروپائى‏ها و آمريكائى‏هاست. ماتابيدار نشويم از اين خواب و تا توجه به اين نكنيم كه ما هم انسان هستيم، ما هم شخصيت داريم، ما هم ملت‏هاى بزرگ هستيم، ما هم، مسلمين هم يك ميليارد تقريبا" جمعيت با همه وسائل دارند تا اين معنا را ما باورمان نيايد، نمى‏رويم دنبال كار. يك جمعيتى اگر نشستند و دست‏شان را دراز كردند پيش يك جمعيت‏هاى ديگر كه بده به ما، تمام همشان اين بود كه هر چه‏خواهند از خارج بيايند و بدهند به شما و ذخائر شما را از اينجا ببرند در ازاى آن چيزى كه مى‏دهند، اين ملت اگر يك ميليون سال هم زندگى بكند، همان حال اول است، تنبل بار مى‏آيد، بى اراده بار مى‏آيد.اين تبليغات دامنه دارى كه كردند و حالا هم باز مى‏كنند، به گوش شما نبايد برود، شما بايد بيدار بشويد از اين خوابى كه بيشتر از چندصد سال به ما تزريق كردند و ما را خواب كردند، اول قدم اين است كه ما بيدار بشويم، بفهميم كه ما هم از جنس بشر هستيم و ممالك ديگر و رژيم‏هاى ديگر و نژادهاى ديگر برتر نيستند از ما، منتها آنها با تبليغاتشان مارا جورى كردند كه هميشه دستمان طرف غرب يا طرف شرق دراز باشد و هر چه مى خواهيم از آنجا براى ما بيايد. اگر ما بيدار بشويم كه ما هم موجودى هستيم مثل ساير موجودات و ما هم انسانى هستيم مثل ساير انسان‏ها و نژاد ما هم نژادى هست مثل ساير نژادها، اگر اين معنا را ما توجه به آن بكنيم و بفهميم كه ما بايد خودمان براى خودمان وسائل زندگى را فراهم كنيم، خودمان براى خودمان كار بكنيم، اگر دستمان را از شرق و غرب كوتاه كنيم و خودمان مشغول فعاليت بشويم، ياد بگيريم لكن بعد از ياد گرفتن خودمان كار بكنيم، نرويم سراغ اينكه بنشينيم تا حتى يك گليمى هم كه مى‏خواهيم، يك پتوئى هم كه مى‏خواهيم از آنجا بياورند، يك تفنگى هم كه مى‏خواهيم از آنجا بياورند. اگر ما به اين معنا توجه كنيم و بيدار بشويم، دنبال بيدارى، اراده پيش مى‏آيد كه ما بخواهيم كه خودمان وسائل زندگى اجتماعى خودمان را فراهم كنيم با كوشش خودمان، بايد كارهاى خودمان را انجام بدهيم، مدتى مى‏گذرد و ما خودمان صنعتگر

    صحيفه نور ج 13 صفحه 285

    خواهيم شد. آنهائى كه اين صنعت‏هاى بزرگ را درست كردند، آنها هم انسان‏هائى يك سر و دو گوشى هستند كه مثل ساير انسان‏ها، منتها قبل از ما بيدار شدند و ما را خواب كردند، قبل از اينكه ما بيدار بشويم آنها بيدار شدند وهم خودشان را صرف اين كردند كه با ايادى خودشان مستقيما" يا به غير مستقيم مارا غافل كنند، ما را خواب كنند و به ما تزريق كنند به اينكه شما نمى‏توانيد، حتى تزريق كنند كه شما نمى‏توانيد حكومت كنيد، شما نمى‏توانيد يك حكومت صحيح داشته باشيد، شما نمى‏توانيد يك نظام صحيح داشته باشيد شما نمى‏توانيد يك صنعتى داشته باشيد. اگر ما از اين خواب بيدار نشويم، هر چه فرياد هم بزنيم فايده ندارد، شعارها فايده ندارد، آن شعارى فايده دارد كه از روى علم باشد و توجه البته در يك انقلابى و در يك نهضتى اولش شعارهاست كه اين نهضت را به پيش مى برد و اگر اين شعارها نباشد، انقلاب نمى‏تواند پيش ببرد، لكن بعد از اينكه انقلاب پيروز شد بايد عمل كرد، بايد توجه كرد به اينكه ما نبايد هميشه دستمان دراز باشد، يك دستمان طرف غرب دراز باشد، يك دستمان طرف شرق دراز باشد، تا اين دو دست ما طرف شرق و غرب دراز است، ما وابسته هستيم، ما كه مى‏خواهيم وابسته نباشيم بايد اول بيدار بشويم به اينكه ما خودمان هم شخصيت داريم، ما مى‏توانيم كار انجام بدهيم.

    شما ديديد كه قبل از اينكه اين نهضت حاصل بشود و انقلاب، كم شخصى بود، كم كسى بود كه احتمال اين را حتى بدهد كه مى‏شود بر اين قدرت‏هاى بزرگ غلبه كرد، آن هم يك ملتى كه همه چيزش وابسته بوده و همه چيزش از آنجا آمده و چيزى ندارد، اين يك مسأله‏اى بود كه باور كسى نمى‏آمد لكن شما مى‏ديديد كه وقتى اراده كرديد، ملت اراده كرد، دنبالش شد. وقتى ملت بيدار شد كه نبايد اين ابر قدرت‏ها در اينجا حكومت كنند و نبايد وابستگان آنهادر اينجا حكومت كنند، با اينكه كمال قدرت را آنها آنوقت داشتند در عين حال همين سر و پا برهنه‏هاى بازار و كوچه و دانشگاه و جاهاى ديگر قيام كردند و با وحدت كلمه و با بيدارى، دشمن را از صحنه بيرون كردند. اگر ملت ما در اين طول مدت اين بيست، سى سال، از بيست سال به اين طرف باز همان بودند كه از پاسبان مى‏ترسيدند، اگر يك وقتى مى‏خواستند به كلانترى بروند خوفشان بود كه بروند، از اسم شاه كذا مى‏ترسيدند، اگر اينها همان‏ها بودند، نمى‏توانستند قيام كنند و اين واقعه را، اين واقعه اعجاز آميز را بوجود بياورند. اول بيدار شدند، با نطق ناطقين نويسندگان، بيدار شدند يعنى نويسندگان متعهد، بعد كه بيدار شدند اراده كردند، خواستند، دنبال اراده و خواست قيام حاصل شد و ديديد كه چيزى كه ملت خواست متحقق مى‏شود، ملت ما خواست كه نظام جائر سلطنتى نباشد و به جاى او يك نظام انسانى اسلامى باشد، اين را خواست و اين شد. البته نمى‏گويم كه الان ما يك نظام اسلامى تمام عيار داريم، لكن اين را مى‏گويم كه آن نظام جائر كه همه چيز ما را به ديگران فروخت و از بين برد آن رفت از بين و دست آن ابر قدرت كوتاه شد از مملكت و ما الان در اول قدم هستيم و بايد كوشش كنيم، همه ما كوشش كنيم، همه ملت كوشش كنند، هر كسى در هر جا كه هست كوشش كند و كوشش‏اش اين باشد كه ما بايد وابسته نباشيم. اگر دهقان‏هاى ما در صحراها و در هر جا كه هستند اين معنا را بفهمند كه كوشش بايد كرد تا وابسته

    صحيفه نور ج 13 صفحه 286

    نبود و هر كس وابسته است اسير است و ممكن است كه اسارتش زيادتر بشود، اگر آنها در بيابان‏ها اين معنا را احساس كنند، اراده مى‏كنند كه وابسته نباشند و اراده مى‏كنند كه ارزاق خود مملكت را خودشان تهيه كنند و اگر در كارخانه‏هاى ما اين معنا را متنبه بشوند كه ما بايد وابسته نباشيم و ما بايد خودمان براى خودمان كار انجام بدهيم، آنها كوشش مى‏كنند كه كارخانه‏ها را بهتر راه ببرند و اشخاصى كه مغز تفكر صنعتى دارند اين مغزها را به كار مى‏اندازند و بعد از اينكه فهميدند كه بايد براى خودمان كار بكنيم و بايد صنعت را هم، چه صنعت بزرگ، چه صنعت كوچك را خودمان بايد درست بكنيم، اين مبداء عمل مى‏شود كه بعد از آن بيدارى و اين اراده راه بيفتند و مشغول بشوند و تفكر كنند و مغزها را به كار بيندازند و كار خودشان را خودشان انجام بدهند.

    اميد را كه جنود الله است در خود زنده و ياس را نابود كنيد

    شما متوقع نباشيد كه همين امروز بتوانيد طياره درست كنيد، ميگ درست كنيد، البته الان نمى‏شود اما مايوس نباشيد از اينكه مى‏توانيم درست كنيم، بايد بيدار بشويد برويد دنبال اينكه آن صنايع پيشرفته را خودتان درست بكنيد وقتى اين فكر در يك ملتى پيدا شد و اين اراده در يك ملتى پيدا شد، كوشش مى‏كند و دنبال كوشش اين مطلب حاصل مى‏شود، ياس از جنود ابليس است يعنى شيطان‏ها انسان را به ياس وا مى‏دارند همين ابليس‏هائى كه مى‏بينيد در طول تاريخ ملت ضعيف را مايوس كرده‏اند، همين‏هائى كه به ملت‏هاى ضعيف تزريق كردند كه ما هيچ نمى‏دانيم و هيچ نمى‏توانيم، همين‏هائى كه به ملت‏هاى ضعيف به واسطه وابستگى‏شان به خارج گفتند كه ما بايد غربى باشيم، ما ارتشمان هم بايد از غرب برايش يك كسى بيايد، كارخانه‏هايمان هم بايد از غرب بيايد، راهش بيندازد، ما بايد اين جنود ابليس را كنار بزنيم و اميد كه از جنود الله است در خودمان زنده بكنيم، به خودمان اميدوار باشيم، تكيه به اراده خودمان بكنيم، تبع اراده ديگران نباشيم لكن همه با هم مجتمعا اين اراده را بكنيم تا كار انجام بگيرد. آنهائى كه در ارتش هستند، در قواى مسلح هستند، با هم هماهنگ باشند و با هم بخواهند كه ارتش‏شان قوى باشد و ارتش‏شان و قواى مسلحه‏شان را خودشان اداره كنند دنبال و مى‏توانند و مى‏بينيد كه توانستند و مى‏توانند و آنهائى كه كارخانه‏ها هستند و در كارگاه‏ها هستند و در امور صنعتى هستند خودشان بگويند ما خودمان مى‏كنيم و مى‏توانيم.

    نويسندگان و گويندگان بايد به جاى اشكالتراشى به مردم اميد و اطمينان بدهند

    اميد در خودتان ايجاد كنيد، نويسنده‏هاى ما، گويندگان ما همه‏شان دنبال اين باشند كه به اين ملت اميد بدهند، مايوس نكنند ملت را، بگويند توانا هستيم، نگويند ناتوان هستيم، بگويند خودمان مى‏توانيم و واقع هم همين طور است، مى‏توانيم اراده بايد بكنيم. نويسنده‏هاى ما بهترين خدمتشان امروز اين است كه اين ملتى كه ايستاده در مقابل شرق و غرب و نمى‏خواهد تحت نظام شرق يا نظام غرب باشد، اميد به آنها بدهند كه مى‏توانيد تا آخر وابسته به شرق و غرب نباشيد. اگر اين نويسنده‏ها،

    صحيفه نور ج 13 صفحه 287

    اين گوينده‏ها به جاى اينكه به هم اشكالتراشى بكنند، به جاى اينكه به جان هم بريزند، با هم اميد در ملت ايجاد كنند، اطمينان در ملت ايجاد كنند، استقلال روحى در ملت ايجاد كنند، اگر اين خدمت را اين رسانه‏هاى گروهى، اين مطبوعات، اين نويسندگان، اين گويندگان، اين اطمينان را در ملت ايجاد كنند، ما تا آخر پيروز هستيم و حيف است كه يك ملتى كه ايستاده و خون جوانان خودش را داده و همه چيزش را فداى اسلام و استقلال كشورش كرده، ماها كه گوينده هستيم، نويسنده هستيم، آنهائى كه در مطبوعات چيز مى‏نويسند، در راديو و تلويزيون صحبت مى‏كنند، حيف است كه اينها توجه به اين معنا نداشته باشند كه بايد اين ملت را اميدوار كرد و بايد مطمئن كرد ملت را.

    اطمينان داشته باشيد كه اگر بخواهيد، مى‏شود و اگر بيدار بشويد، مى‏خواهيد. شما بيدار بشويد و بفهميد اين معنا را كه نژاد ژرمن از نژاد آريا بالاتر نيست و غربى‏ها از ما بالاتر نيستند، زودتر كار راه انداختند، مشغول بشويد و كار را انجام بدهيد. ژاپن همين معنا را مبتلا بود و بعد بيدار شد و اراده كرد و شد يك مملكت صنعتى كه الان صنعت او مقابله مى‏كند با آمريكا، هندوستان بيدار شد يا اينكه از همين نژادهائى بود كه غير عربى بودند و غير آلمانى و غير ژرمنى بودند كه آنها مى‏گفتند اينها ابر هستند و اينها نمى‏توانند وقتى ملتشان خواست، شد، شما هم بخواهيد، مى‏شود. خواستيد كه سلطنت جائر پهلوى نباشد و از بين رفت، خواستيد كه قدرت‏هاى ديگر بر شما و بر ذخائر شما سلطه نداشته باشند، همين طور شد و الان سلطه ندارند.

    گروهگ‏ها مى‏خواهند شخصيت‏هائى را كه در رأس كارند، از نظر مردم بيندازند

    بخواهيد كه خودتان اداره كنيد مملكت خودتان را، بخواهيد كه كمك كنيد به دولت، تضعيف نكنيد دولت را، تضعيف نكنيد اشخاصى كه خدمتگزار هستند، تمام اين اشخاصى كه الان مشغول كار هستند اينها خدمت به شما و ملت ما شما مى‏كنند، در صدد نباشيد كه اين گروه را عقب بزند و آن گروه، اين گروه را، همه در صدد اين معنا باشيد كه با هم اين كشور را اداره كنيد و اين مردم را بيدار كنيد. من طرفدار تمام قشرهائى هستم كه به اين كشور خدمت دارند مى‏كنند و متاثرم از اينكه اشخاصى كه دارند به اين مملكت خدمت مى‏كنند، دست‏هائى كه مى‏خواهد اين كشور را باز به عقب بزند، اينها را روبروى هم قرار داده است و هر كدام به ديگرى اشكال مى‏كنند، به جاى اشكال هر دو با هم عزمتان را جزم كنيد كه اين ملت را به جلو ببريد، اين ملت را بيدار كنيد، ارتش را تقويت بكنيد، دادگاه‏ها را تقويت بكنيد البته اصلاح هم بايد بشود، اشخاصى كه در رأس دادگاه هستند تقويت كنيد تا آنها بتوانند كارهاى خودشان را انجام بدهند، اشخاصى كه در رأس ارتش و قواى مسلحه ديگر هستند تاييد كنيد تا آنها بتوانند ارتش را اداره كنند تا بتوانند قواى مسلحه كارهائى كه بر آنها محول است به خوبى انجام بدهند، مجلس را كه در رأس همه امور است تقويت كنيد و دنبال اين باشيد كه يك مجلس قوى قانونگذارى داشته باشيم تا بتوانند مملكت را به راه راست ببرند.

    من با همه اين گروه‏ها، با هيچ يك از اينها قوم و خويشى ندارم ولى با همه اين گروه‏ها

    صحيفه نور ج 13 صفحه 288

    موافقم مادامى كه در پست‏هاى خودشان رفتار خوب دارند. شما بدانيد كه در بين اين ملت ما الان اشخاصى هستند، گروهك‏هائى هستند كه مى‏خواهند يكى يكى اينهائى كه مشغول خدمت به اين مملكت هستند، از نظر مردم بيندازند و آنها را از ملت جدا كنند. بايد توجه داشته باشيد كه اينها كه آمدند و مطلبى را گفتند مچشان را بگيريد كه اين آقائى كه تو مى‏گوئى فلان است، دليلت چه است؟ ببينيد چه خواهد گفت. آن كسى كه مثلاً در ارتش است، فرمانده ارتش است اگر گفتند فلان كار را كرده مچش را بگيريد كه دليل شما بر اين مطلب چه است؟ آن كه در رأس دادگاه هست اگر به او اشكال كردند مچشان را بگيريد بگوئيد دليلت بر اين مطلب چه است؟ آنوقت خواهيد فهميد كه دليلى در كار نيست فقط اين است كه تبليغات است كه مى‏خواهند شخصيت‏ها را بشكنند و مى‏خواهند نتيجه از آن بگيرند و مع الاسف ملت ما توجه به اين مسأله بسياريشان كم دارند، به اين تبليغات سوئى كه نسبت به بعضى از اين روحانيون كه مشغول خدمت به اين ملت هستند، نسبت به اينها مى‏كنند باور مى‏كنند، اشخاصى را كه من بيش از بيست سال است مى‏شناسم و مى‏دانم چه اشخاصى هستند لكه‏دار مى‏كنند. اينها از عيوبى است كه در كشور ما هست، اشخاصى كه در ارتش الان دارند خدمت مى‏كنند، در ژاندامرى خدمت مى‏كنند، در سپاه پاسداران دارند خدمت مى‏كنند، در بسيج دارند خدمت مى‏كنند، كميته‏هائى كه دارند خدمت مى‏كنند، همه اينها الان خدمتگزار هستند البته در هر قشرى و جمعيتى پيدا مى‏شوند بعض اشخاص غير صالح، نبايد ما اگر در يك جمعيتى يك آدم غير صالح پيدا شد، تمام آن گروه‏ها را بكوبيم و نبايد ما بدون دليل و بدون شاهد يك مطلبى را قبول بكنيم. بعضى از فلاسفه مى‏گويند كه كسى كه بى‏دليل يك مطلبى را قبول بكند از فطرت انسانى خارج شده است و صحيح است اين. انسان نمى‏تواند به حسب فطرتش يك مطلبى را كه مى‏شنود همين طورى خود بخود قبول كند. اشخاصى كه مى‏خواهند الان شخصيت‏هائى كه در اين مملك مشغول خدمت و در رأس كار هستند از نظر مردم بيندازند، اينها نظرشان به اين است كه اين كشور را تهى كنند از شخصيات و از اشخاص مؤثر و آن كنند كه سابق بود ملت ما بايد هوشيار باشد و هيچ مطلبى را بى‏دليل قبول نكند، همين كه يك كسى گفت فلان چه جور است بايد بگويند به چه دليل مى‏گوئى دليلش را از او بپرسند، اگر بى‏دليل يك مطلبى را قبول بكنند از فطرت انسانى خارجند. انسان بايد هر مطلبى كه مى‏شنود دليل براى آن اقامه بشود، ما خدا را با دليل قبول كرديم بى‏دليل قبول نكرديم و ما انبيا را با دليل قبول كرديم بى‏دليل قبول نمى‏كنيم، ما كسانى كه خيانتكارند با شواهد آنها را خائن مى‏دانيم، كسانى كه به اين ملت اذيت كردند و اين ملت را جور كردند شاهدش همان بود كه مى‏ديديد، ولى يك نفر آدم، هر كس مى‏خواهد باشد، يك زارع باشد، يك كاسب باشد يك بازارى باشد، يك ادارى باشد، اگر به ما گفتند اين فلان است بايد دليل اقامه كند، بايد توجه داشت كه مبادا خداى نخواسته بخواهند حكومت اينجا را و مملكت ما را بگويند: نه عرضه حكومت كردن دارند و نه عرضه اينكه دادگسترى را اصلاح كنند دارند و نه عرضه اينكه مجلس را اداره كنند دارند، اين مسائل مصيبت بار است و اشخاص توجه ندارند و غالبا هم آن اشخاصى كه اين حرف‏ها را مى‏زنند غرضمندند يا گول خورده‏اند.

    صحيفه نور ج 13 صفحه 289

    اسلام پيش ما امانت است، با قلم‏ها و قدم‏ها به آن خيانت نكنيم

    برادرهاى من! خواهرهاى من! توجه بكنيد كه مسؤوليت داريم امروز، مسؤوليت‏هاى بزرگ داريم ما، اگر اين نهضتى كه تا اينجا رسيده و اين انقلابى كه تا اينجا رسيده است و يك جمهورى اسلامى در مملكت ما تحقق پيدا كرده است اگر اين از دست ما برود همه ما مسؤوليم، اگر قلم‏هائى كه در روزنامه‏ها به ضد هم چيز مى‏نويسند كمك كنند بر اين از بين رفتن جمهورى، همه مسؤولند، ما مسؤوليم و ما اسلام امانت است پيشمان، احكام اسلام امانت است پيشمان و نبايد با سر قلم‏ها خيانت كنيم بر اين امانت و نبايد با زبان‏ها خيانت كنيم به اين امانت و نبايد با قلم‏ها و قدم‏ها به اين امانت خيانت كنيم. اگر بخواهيد كشورتان مستقل باشد، اگر بخواهيد كشورتان روى پاى خودش بايستد و بخواهيد آزاد باشيد، بايد از اينطور مناقشات دست برداريد و همه نظر حسن بكنيد و برادروار همه با هم كمك بكنيد تا اين كشور به مقصد خودش برسد.

    والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته‏

    previos page menu page

  6. #1196
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض جلد چهاردهم

    جلد چهاردهم
    
    menu page next page
    

    صحيفه نور ج 14 صفحه 1

    تاريخ: 29/10/59

    بيانات امام خمينى در جمع كارگران و كارمندان چاپخانه هفده شهريور، گروهى از اعضاى صنايع دفاع ملى، پرسنل انبارهاى نيروى هوايى، پاسداران اصفهان و اعضاى كمتيه انقلاب اسلامى برازجان‏

    بايد براى استقلال، از خواب غفلتى كه اجانب در ما بوجود آورده‏اند بيدار شويم‏

    بسم الله الرحمن الرحيم‏

    توجه به يك نكته و تذكر او لازم است ملتى كه بخواهد سرپاى خود بايستد و اداره كشور خودش را خودش بكند، لازم است كه اول بيدار بشود، در سير الى الله هم اهل معرفت گفته‏اند كه يقظه، بيدارى اول منزل است. در طول تاريخ، در اين سده‏هاى آخر، كوشش شده است كه ملت‏هاى جهان سوم خواب باشند، توجهشان به شخصيت خودشان نباشد و شخصيت خودشان را اصلاً وابسته به غير بدانند. اين قضيه از سال‏هاى بسيار طولانى بوده است و هى دائماً رشد كرده است تا اين اواخر به رشد تمام رسيده بود. من يك قصه شنيدم كه مال شايد صد سال پيش از اين باشد، صد و بيشتر از صد سال از شيخ ما مرحوم آيت‏الله حائرى رحمه‏الله نقل شد كه من بچه بودم، فرموده بودند من بچه بودم در يزد و تازه اين لامپا را، لامپاهائى كه آنوقت‏ها بود آورده بودند و يك جلسه‏اى درست كرده بودند، مردم جمع شده بودند آنجا و اين لامپا را گذاشته بودند، يك پله‏هائى درست كرده بودند و آن لامپا را گذاشته بودند آنجا، آن بالا، مردم تازه مى‏ديدند او را، چراغشان قبلاً چراغ‏هاى غير از آن ترتيب بوده و يك نفر فرنگى هم آنجا بود، اين هر چند دقيقه يا چند وقت يك دفعه از اين پله‏ها مى‏رفت بالا و آن ماشه لامپا را حركت مى‏داد، اين يك قدرى نورش مى‏رفت بالا. مردم صلوات مى‏فرستادند بعد مى‏آمد پائين يك قدرى مى‏ماند و مردم مشغول تماشا بودند دوباره مى‏رفت بالا آن را مى‏كشيد پائين، مردم باز تظاهر مى‏كردند. اين از آنوقت‏ها مطرح بوده است كه ما حتى نمى‏توانيم پيچ يك چراغ را بالا ببريم، اين بايد فرنگى اين كار را بكند، بايد از خارج فرنگى‏ها بيايند و دست‏شان را اينطور كنند تا اين ماشه چراغ، فتيله را بالا ببرد و بعد هم اينطور كنند تا پائين بياورد. كم كم اين در همه طبقات اين انگيزه رشد كرد. من عكس مجسمه آتاتورك را در تركيه آنوقت كه تبعيد بودم به آنجا، ديدم كه مجسمه او رو به غرب بود و دستش را بالا كرده بود و آنجا به من گفتند كه اين علامت اين است كه ما هر چه بايد انجام بدهيم بايد از غرب باشد. به اصطلاح، آتاتورك يك مرد مثلاً روشنى، يك مرد كذائى بوده و در كشور ما هم بعضى از روشنفكرها به اصطلاح گفته بودند كه مابايد از سرتا قدم اروپائى و انگليسى باشيم تا بتوانيم ادامه حيات بدهيم. ما تا نفهميم كه خودمان هم يك شخصيتى داريم، مسلمان‏ها هم يك گروهى هستند و شخصيتى دارند و مى‏توانند خودشان هم كار انجام بدهند، تا نخواهيم يك كارى را،

    صحيفه نور ج 14 صفحه 2

    نمى‏توانيم و تا بيدار نشويم، نمى‏خواهيم. ما را در غفلت و در خواب نگه داشتند كه ما هيچ يك از امور صنعتى را قادر بر تحققش نيستيم، ملت ما فقط لولهنگ مى‏تواند بسازد، كار ديگر از او نمى‏آيد. باور كرده بود اين ملت بيچاره روى تبليغاتى كه قدرت‏هاى پيشرفته و بزرگ كرده بودند و تبليغات داخلى كه وابستگان به آن قدرت‏ها كرده بودند به اينكه ما بايد همه چيزمان از خارج باشد و ما باورمان آمده بود يا بسيارى از ما، كه غرب يك نژاد برتر است، همانطور كه هيتلر اين معنا را از قرارى كه شنيدم مى‏گفته است كه آلمان يك نژاد برتر است و بعضى از نويسنده‏هاى ما نوشته بودند كه آن عمله‏اى كه در آلمان هست و بيلش را دستش گرفته و لب خيابان ايستاده كه برود كار بكند، آن آدم چشم آبى را عقيده بسيارى هست به اينكه براى اداره مملكت مثلاً امثال ما از اشخاصى كه در اين مملكت هستند بهتر و بالاتر مى‏تواند عمل بكند. اين طرز فكر، ما را آنطور عقب نشانده بود كه اعتقادمان اين بود كه اصلاً از ما كارى ساخته نيست. ارتش ما اگر بخواهد ارتش بشود، مستشار لازم دارد، از آمريكا يا از اروپا بايد مستشارانى بيايند تا ارتش ما را بتوانند سر و سامان بدهند. ما راجع به صنايع اصلاً نبايد صحبتش را بكنيم، ما يك ملت لو لهنگ ساز هستيم، ما نسبت به صنايع اصلاً نبايد صحبت بكنيم، اين صنايع دربست به عهده اروپائى‏ها و آمريكائى هاست. ما تا بيدار نشويم از اين خواب و تا توجه به اين نكنيم كه ما هم انسان هستيم، ما هم شخصيت داريم، ما هم ملت‏هاى بزرگ هستيم، ماهم، مسلمين هم يك ميليارد تقريباً جمعيت با همه وسائل دارند، تا اين معنا را ما باورمان نيايد، نمى‏رويم دنبال كار. يك جمعيتى اگر نشستند و دست شان را دراز كردند پيش يك جمعيت‏هاى ديگر كه بده به ما، تمام همشان اين بود كه هر چه مى‏خواهند از خارج بيايند و بدهند به شما و ذخائر شما را از اينجا ببرند درازاى آن چيزى كه مى‏دهند، اين ملت اگر يك ميليون سال هم زندگى بكند، همان حال اول است، تنبل بار مى‏آيد، بى اراده بار مى‏آيد. اين تبليغات دامنه‏دارى كه كردند و حالا هم باز مى‏كنند، به گوش شما نبايد برود، شما بايد بيدار بشويد و از اين خوابى كه بيشتر از چند صد سال به ما تزريق كردند و ما را خواب كردند، اول قدم اين است كه ما بيدار بشويم، بفهميم كه ما هم از جنس بشر هستيم و ممالك ديگر و رژيم‏هاى ديگر و نژادهاى ديگر برتر نيستند از ما، منتها آنها با تبليغاتشان ما را جورى كردند كه هميشه دستمان طرف غرب يا طرف شرق دراز باشد و هر چه مى‏خواهيم از آنجا براى ما بيايد. اگر ما بيدار بشويم كه ما هم موجودى هستيم مثل ساير موجودات و ما هم انسانى هستيم مثل ساير انسان‏ها و نژاد ما هم نژادى هست مثل ساير نژادها، اگر اين معنا را ما توجه به آن بكنيم و بفهميم كه ما بايد خودمان براى خودمان وسائل زندگى را فراهم كنيم، خودمان براى خودمان كار بكنيم، اگر دستمان را از شرق و غرب كوتاه كنيم و خودمان مشغول فعاليت بشويم، ياد بگيريم لكن بعد از ياد گرفتن خودمان كار بكنيم، نرويم سراغ اينكه بنشينيم تا حتى يك گليمى هم كه مى‏خواهيم، يك پتوئى هم كه مى‏خواهيم از آنجا بياورند، يك تفنگى هم كه مى‏خواهيم از آنجا بياورند. اگر ما به اين معنا توجه كنيم و بيدار بشويم، دنبال بيدارى، اراده پيش مى‏آيد كه ما بخواهيم كه خودمان وسائل زندگى اجتماعى خودمان را فراهم كنيم با كوشش خودمان، بايد كارهاى خودمان را انجام بدهيم، مدتى مى‏گذرد و ما خودمان صنعتگر

    صحيفه نور ج 14 صفحه 3

    خواهيم شد. آنهائى كه اين صنعت‏هاى بزرگ را درست كردند، آنها هم انسان هائى يك سر و دو گوشى هستند كه مثل ساير انسان‏ها، منتها قبل از ما بيدار شدند و ما را خواب كردند، قبل از اينكه ما بيدار بشويم آنها بيدار شدند و هم خودشان را صرف اين كردند كه با ايادى خودشان مستقيماً يا به غير مستقيم ما را غافل كنند، ما را خواب كنند و به ما تزريق كنند به اينكه شما نمى‏توانيد، حتى تزريق كنند كه شما نمى‏توانيد حكومت كنيد، شما نمى‏توانيد يك حكومت صحيح داشته باشيد، شما نمى‏توانيد يك نظام صحيح داشته باشيد، شما نمى‏توانيد يك صنعتى داشته باشيد. اگر ما از اين خواب بيدار نشويم، هر چه فرياد هم بزنيم فايده ندارد، شعارها فايده ندارد،آن شعارى فايده دارد كه از روى علم باشد و توجه، البته در يك انقلابى و در يك نهضتى اولش شعارهاست كه اين نهضت را به پيش مى‏برد و اگر اين شعارها نباشد،انقلاب نمى‏تواند پيش ببرد،لكن بعد از اينكه انقلاب پيروز شد بايد عمل كرد، بايد توجه كرد به اينكه ما نبايد هميشه دستمان دراز باشد، يك دستمان طرف غرب دراز باشد، يك دستمان طرف شرق دراز باشد، تا اين دو دست ما طرف شرق و غرب دراز است، ما وابسته هستيم، ما كه مى‏خواهيم وابسته نباشيم بايد اول بيدار بشويم به اينكه ما خودمان هم شخصيت داريم، ما مى‏توانيم كار انجام بدهيم.

    شما ديديد كه قبل از اينكه اين نهضت حاصل بشود و انقلاب، كم شخصى بود، كم كسى بود كه احتمال اين را حتى بدهد كه مى‏شود بر اين قدرت‏هاى بزرگ غلبه كرد، آن هم يك ملتى كه همه چيزش وابسته بوده و همه چيزش از آنجا آمده و چيزى ندارد، اين يك مسأله‏اى بود كه باور كسى نمى‏آمد لكن شما ديديد كه وقتى اراده كرديد، ملت اراده كرد، دنبالش شد. وقتى ملت بيدار شد كه نبايد اين ابر قدرت‏ها در اينجا حكومت كنند و نبايد وابستگان آن‏ها در اينجا حكومت كنند، با اينكه كمال قدرت را آنها آنوقت داشتيد در عين حال همين سر و پا برهنه‏هاى بازار و كوچه و دانشگاه و جاهاى ديگر قيام كردند و با وحدت كلمه و با بيدارى، دشمن را از صحنه بيرون كردند. اگر ملت ما در اين طول مدت اين بيست سى سال، از بيست سال به اين طرف باز همان بودند كه از پاسبان مى‏ترسيدند، اگر يك وقتى مى‏خواستند به كلانترى بروند خوفشان بود كه بروند، از اسم شاه كذا مى‏ترسيدند، اگر اينها همان‏ها بودند، نمى‏توانستند قيام كنند و اين واقعه را، اين واقعه اعجازآميز را بوجود بياورند. اول بيدار شدند، با نطق ناطقين، نويسندگان، بيدار شدند يعنى نويسندگان متعهد، بعد كه بيدار شدند اراده كردند، خواستند، دنبال اراده و خواست قيام حاصل شد و ديديد كه چيزى كه ملت خواست متحقق مى‏شود، ملت ما خواست كه نظام جائر سلطنتى نباشد و به جاى او يك نظام انسانى اسلامى باشد، اين را خواست و اين شد. البته نمى‏گويم كه الان ما يك نظام اسلامى تمام عيار داريم، لكن اين را مى‏گويم كه آن نظام جائر كه همه چيز ما را به ديگران فروخت و از بين برد آن رفت از بين و دست آن ابرقدرت‏ها كوتاه شد از مملكت و ما الان در اول قدم هستيم و بايد كوشش كنيم، همه ما كوشش كنيم، همه ملت كوشش كنند، هر كس در هر جا كه هست كوشش كند و كوشش‏اش اين باشد كه ما بايد وابسته نباشيم. اگر دهقان‏هاى ما در صحراها و در هر جا كه هستند اين معنا را بفهمند كه كوشش بايد كرد تا وابسته

    صحيفه نور ج 14 صفحه 4

    نبود و هر كس وابسته است اسير است و ممكن است كه اسارتش زيادتر بشود، اگر آنها در بيابان‏ها اين معنا را احساس كنند، اراده مى‏كنند كه وابسته نباشند و اراده مى‏كنند كه ارزاق خود مملكت را خودشان تهيه كنند و اگر در كارخانه‏هاى ما اين معنا را متنبه بشوند كه ما بايد وابسته نباشيم و ما بايد خودمان براى خودمان كار انجام بدهيم، آنها كوشش مى‏كنند كه كارخانه‏ها را بهتر راه ببرند و اشخاصى كه مغز تفكر صنعتى دارند اين مغزها را به كار مى‏اندازند و بعد از اينكه فهميدند كه بايد براى خودمان كار بكنيم و بايد صنعت را هم، چه صنعت بزرگ، چه صنعت كوچك را خودمان بايد درست بكنيم، اين مبدأ عمل مى‏شود كه بعد از آن بيدارى و اين اراده راه بيفتد و مشغول بشوند و تفكر كنند و مغزها را به كار بيندازند و كار خودشان را خودشان انجام بدهند.

    اميد را كه از جنودالله است در خود زنده و ياس را نابود كنيد

    شما متوقع نباشيد كه همين امروز بتوانيد طياره درست كنيد، ميگ درست كنيد، البته الان نمى‏شود اما مايوس نباشيد از اينكه مى‏توانيم درست كنيم، بايد بيدار بشويد برويد دنبال اينكه آن صنايع پيشرفته را خودتان درست بكنيد وقتى اين فكر در يك ملتى پيدا شد و اين اراده در يك ملتى پيدا شد، كوشش مى‏كند و دنبال كوشش اين مطلب حاصل مى‏شود، ياس از جنود ابليس است يعنى شيطان‏ها انسان را به يأس وا مى‏دارند همين ابليس‏هائى كه مى‏بينيد در طول تاريخ ملت‏هاى ضعيف را مايوس كرده‏اند، همين‏هائى كه به ملت‏هاى ضعيف تزريق كردند كه ما هيچ نمى‏دانيم و هيچ نمى‏توانيم، همين‏هائى كه به ملت‏هاى ضعيف به واسطه وابستگى شان به خارج گفتند كه ما بايد غربى باشيم، ما ارتشمان هم بايد از غرب برايش يك كسى بيايد، كارخانه‏هايمان هم بايد از غرب بيايد، راهش بيندازد، ما بايد اين جنود ابليس را كنار بزنيم و اميد كه از جنودالله است در خودمان زنده بكنيم، به خودمان اميدوار باشيم، تكيه به اراده خودمان بكنيم، تبع اراده ديگران نباشيم لكن همه با هم مجتمعاً اين اراده را بكنيم تا كار انجام بگيرد. آنهائى كه در ارتش هستند، در قواى مسلح هستند، با هم هماهنگ باشند و با هم بخواهند كه ارتش شان قوى باشد و ارتش‏شان و قواى مسلحه‏شان را خودشان اداره كنند دنبال و مى‏توانند و مى‏بينند كه توانستند و مى‏توانند و آنهائى كه در كارخانه‏ها هستند و در كارگاه‏ها هستند و در امور صنعتى هستند خودشان بگويند ما خودمان مى‏كنيم و مى‏توانيم.

    نويسندگان و گويندگان بايد به جاى اشكالتراشى به مردم اميد و اطمينان بدهند

    اميد در خودتان ايجاد كنيد، نويسنده‏هاى ما، گويندگان ما همه‏شان دنبال اين باشند كه به اين ملت اميد بدهند، مأيوس نكنند ملت را، بگويند توانا هستيم، نگويند ناتوان هستيم، بگويند خودمان مى‏توانيم و واقع هم همين طور است، مى‏توانيم، اراده بايد بكنيم. نويسنده‏هاى ما بهترين خدمتشان امروز اين است كه اين ملتى كه ايستاده در مقابل شرق و غرب و نمى‏خواهد تحت نظام شرق يا نظام غرب باشد، اميد به آنها بدهند كه مى‏توانيد تا آخر وابسته به شرق و غرب نباشيد. اگر اين نويسنده‏ها،

    صحيفه نور ج 14 صفحه 5

    اين گوينده‏ها به جاى اينكه به هم اشكالتراشى بكنند، به جاى اينكه به جان هم بريزند، با هم اميد در ملت ايجاد كنند، اطمينان در ملت ايجاد كنند، استقلال روحى در ملت ايجاد كنند، اگر اين خدمت را اين رسانه‏هاى گروهى، اين مطبوعات، اين نويسندگان، اين گويندگان، اين اطمينان را در ملت ايجاد كنند، ما تا آخر پيروز هستيم و حيف است كه يك ملتى كه ايستاده و خون جوانان خودش را داده و همه چيزش را فداى اسلام و استقلال كشورش كرده، ماها كه گوينده هستيم، نويسنده هستيم، آنهائى كه در مطبوعات چيز مى‏نويسند، در راديو و تلويزيون صحبت مى‏كنند، حيف است كه اينها توجه به اين معنا نداشته باشند كه بايد اين ملت را اميدوار كرد و بايد مطمئن كرد ملت را.

    اطمينان داشته باشيد كه اگر بخواهيد، مى‏شود و اگر بيدار بشويد، مى‏خواهيد. شما بيدار بشويد و بفهميد اين معنا را كه نژاد ژرمن از نژاد آريا بالاتر نيست و غربى‏ها از ما بالاتر نيستند، زودتر كار راه انداختند، مشغول بشويد و كار را انجام بدهيد. ژاپن همين معنا را مبتلا بود و بعد بيدار شد و اراده كرد و شد يك مملكت صنعتى كه الان صنعت او مقابله مى‏كند با آمريكا، هندوستان بيدار شد با اينكه از همين نژادهائى بود كه غير غربى بودند و غيرآلمانى و غير ژرمنى بودند كه آنها مى‏گفتند اينها ابر هستند و اينها نمى‏توانند، وقتى ملتشان خواست، شد، شما هم بخواهيد، مى‏شود. خواستيد كه سلطنت جائر پهلوى نباشد و از بين رفت، خواستيد كه قدرت‏هاى ديگر بر شما و بر ذخائر شما سلطه نداشته باشند، همين طور شد و الان سلطه ندارند.

    گروهك‏ها مى‏خواهند شخصيت‏هائى را كه در رأس كارند، از نظر مردم بيندازند

    بخواهيد كه خودتان اداره كنيد مملكت خودتان را، بخواهيد كه كمك كنيد به دولت، تضعيف نكنيد دولت را، تضعيف نكنيد اشخاصى كه خدمتگذار هستند، تمام اين اشخاصى كه الان مشغول كار هستند، اينها خدمت به شما و ملت ما، شما مى‏كنند، در صدد نباشيد كه اين گروه، آن گروه را عقب بزند و آن گروه، اين گروه را، همه در صدد اين معنا باشيد كه با هم اين كشور را اداره كنيد و اين مردم را بيدار كنيد. من طرفدار تمام قشرهائى هستم كه به اين كشور خدمت دارند مى‏كنند و متاثرم از اينكه اشخاصى كه دارند به اين مملكت خدمت مى‏كنند، دست‏هائى كه مى‏خواهد اين كشور را باز به عقب بزند، اينها را روبروى هم قرار داده است و هر كدام به ديگرى اشكال مى‏كنند، به جاى اشكال هر دو با هم عزمتان را جزم كنيد كه اين ملت را به جلو ببريد، اين ملت را بيدار كنيد، ارتش را تقويت بكنيد، دادگاه‏ها را تقويت بكنيد، البته اصلاح هم بايد بشود، اشخاصى كه در رأس دادگاه‏ها هستند تقويت كنيد تا آنها بتوانند كارهاى خودشان را انجام بدهند، اشخاصى كه در رأس ارتش و قواى مسلحه ديگر هستند تأييد كنيد تا آنها بتوانند ارتش را اداره كنند تا بتوانند قواى مسلحه كارهائى كه بر آنها محول است به خوبى انجام بدهند، مجلس را كه در رأس همه امور است تقويت كنيد و دنبال اين باشيد كه يك مجلس قوى قانونگذارى داشته باشيم تا بتوانند مملكت را به راه راست ببرند.

    من با همه اين گروه‏ها هيچ، با هيچ يك از اينها قوم و خويشى ندارم ولى با همه اين گروه‏ها

    صحيفه نور ج 14 صفحه 6

    موافقم مادامى كه در پست‏هاى خودشان رفتار خوب دارند. شما بدانيد كه در بين اين ملت ما الان اشخاصى هستند، گروهك‏هائى هستند كه مى‏خواهند يكى يكى اينهائى كه مشغول خدمت به اين مملكت هستند، از نظر مردم بيندازند و آنها را از ملت جدا كنند. بايد توجه داشته باشيد كه اينها كه آمدند و مطلبى را گفتند مچشان را بگيريد كه اين آقائى كه تو مى‏گوئى فلان است، دليلت چه است، ببينيد چه خواهد گفت. آن كسى كه مثلاً در ارتش است، فرمانده ارتش است اگر گفتند فلان كار را كرده مچش را بگيريد كه دليل شما بر اين مطلب چه است؟ آن كه در رأس دادگاه‏ها هست اگر به او اشكال كردند مچشان را بگيريد بگوئيد دليلت بر اين مطلب چه است؟ آنوقت خواهيد فهميد كه دليلى در كار نيست فقط اين است كه تبليغات است كه مى‏خواهند شخصيت‏ها رابشكنند و مى‏خواهند نتيجه از آن بگيرند و مع الاسف ملت ما توجه به اين مسأله بسياريشان كم دارند، به اين تبليغات سوئى كه‏نسبت به‏بعضى‏از اين روحانيون كه مشغول خدمت به اين ملت هستند، نسبت به اينها مى‏كنند باور مى‏كنند، اشخاصى را كه من بيش از بيست سال است مى‏شناسم و مى‏دانم چه اشخاصى هستند لكه‏دار مى‏كنند. اينها از عيوبى است كه در كشور ما هست، اشخاصى كه در ارتش الان دارند خدمت مى‏كنند، در ژاندارمرى خدمت مى‏كنند، در سپاه پاسداران دارندخدمت مى‏كنند، در بسيج دارند خدمت مى‏كنند، كميته‏هائى كه دارند خدمت مى‏كنند، همه اينها الان خدمتگذار هستند البته در هر قشرى و جمعيتى پيدا مى‏شوند بعض اشخاص غيرصالح، نبايد ما اگر در يك جمعيتى يك آدم غير صالح پيدا شد، تمام آن گروه‏ها را بكوبيم و نبايد ما بدون دليل و بدون شاهد يك مطلبى را قبول بكنيم. بعضى از فلاسفه مى‏گويند كه كسى كه بى دليل يك مطلبى را قبول بكند از فطرت انسانى خارج شده است و صحيح است اين. انسان نمى‏تواند به حسب فطرتش يك مطلبى را كه مى‏شنود همين طورى خودبخود قبول كند. اشخاصى كه مى‏خواهند الان شخصيت‏هائى كه در اين مملكت مشغول خدمت و در رأس كار هستند از نظر مردم بيندازند، اينها نظرشان به اين است كه اين كشور را تهى كنند از شخصيات و از اشخاص مؤثر و آن كنند كه سابق بود. ملت ما بايد هوشيار باشد و هيچ مطلبى را بى دليل قبول نكند، همين كه يك كسى گفت فلان چه جور است بايد بگويند به چه دليل مى‏گويى؟ دليلش را از او بپرسند، اگر بى‏دليل يك مطلبى را قبول بكنند از فطرت انسانى خارجند. انسان بايد هر مطلبى كه مى‏شنود دليل براى آن اقامه بشود، ما خدا را با دليل قبول كرديم بى‏دليل قبول نكرديم و ما انبيا را با دليل قبول كرديم بى دليل قبول نمى‏كنيم، ما كسانى كه خيانتكارند با شواهد آنها را خائن مى‏دانيم، كسانى كه به اين ملت اذيت كردند و اين ملت را جور كردند شاهدش همان بود كه مى‏ديديد، ولى يك نفر آدم، هر كس مى‏خواهد باشد، يك زارع باشد، يك كاسب باشد، يك بازارى باشد، يك ادارى باشد، اگر به ما گفتند اين فلان است بايد دليل اقامه كند، بايد توجه داشت كه مبادا خداى نخواسته بخواهند حكومت اينجا را و مملكت ما را بگويند: نه عرضه حكومت كردن دارند و نه عرضه اينكه دادگسترى را اصلاح كنند دارند و نه عرضه اينكه مجلس را اداره كنند دارند، اين مسائل مصيبت بار است و اشخاص توجه ندارند و غالباً هم آن اشخاصى كه اين حرف‏ها را مى‏زنند غرضمندند يا گول خورده‏اند.

    صحيفه نور ج 14 صفحه 7

    اسلام پيش ما امانت است، با قلم‏ها و قدم‏ها به آن خيانت نكنيم

    برادرهاى من! خواهرهاى من! توجه بكنيد كه مسؤوليت داريم امروز، مسؤوليت‏هاى بزرگ داريم ما، اگر اين نهضتى كه تا اينجا رسيده و اين انقلابى كه تا اينجا رسيده است و يك جمهورى اسلامى‏در مملكت ما تحقق پيدا كرده است اگر اين از دست ما برود همه ما مسؤوليم، اگر قلم‏هائى كه در روزنامه‏ها به ضد هم چيز مى‏نويسند كمك كنند بر اين از بين رفتن جمهورى، همه مسؤولند، ما مسؤوليم و ما اسلام امانت است پيشمان، احكام اسلام امانت است پيشمان و نبايد با سر قلم‏ها خيانت كنيم بر اين امانت و نبايد با زبان‏ها خيانت كنيم به اين امانت و نبايد با قلم ها و قدم‏ها به اين امانت خيانت كنيم. اگر بخواهيد كشورتان مستقل باشد، اگر بخواهيد كشورتان روى پاى خودش بايستد و بخواهيد آزاد باشيد، بايد از اينطور مناقشات دست برداريد و همه نظر حسن بكنيد و برادروار همه با هم كمك بكنيد تا اين كشور به مقصد خودش برسد.

    والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته‏

    
    menu page next page
    

  7. #1197
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    
    previos page menu page next page
    

    صحيفه نور ج 14 صفحه 8

    تاريخ: 1/11/59

    پيام امام خمينى به مردم و نيروهاى مسلح جمهورى اسلامى

    بسم الله الرحمن الرحيم‏

    در اين مقطع زمانى زمانى حساس جنگ تحميلى ابرقدرتان به دست وابستگان خود عليه نيروهاى مسلح اسلام، لازم است تذكراتى داده و اخطار نمايم. بديهى است تخلف از آنها خطرهاى هولناكى براى اسلام و كشور اسلامى ما به بار خواهد آورد و موجب تعقيب قانونى و شرعى است:

    1 - نيروهاى مسلح نظامى و غير نظامى از هر قشر كه هستند لازم است انضباط را دقيقاً حفظ كرده و از كارهائى كه مخالف انضباط است اجتناب نمايند و به مسؤوليت بزرگى كه بر عهده آنان گذاشته شده است توجه نموده و تخلف از انضباط مطلوب، موجب مسؤوليت و تعقيب است.

    2 - از ثمرات انضباط اطاعت از فرماندهان است. بايد تمام افراد نيروهاى مسلح از فرماندهان خود اطاعت كنند كه بحمدالله مى‏كنند. سرپيچى از اطاعت فرمانده، چه در قواى نظامى و چه در انتظامى و چه در سپاه پاسداران و چه بسيج و نيروهاى مردمى مسؤوليت دارد و موجب تعقيب است.

    3 - وحدت فرماندهى از مسائل مهم سرنوشت‏ساز است كه بدون آن پيروزى ميسر نيست و عدم مراعات آن فاجعه‏آفرين است و كسانى كه بدان سر ننهند مسؤول مى‏باشند.

    4 - فرار از جنگ در اسلام از گناهان بزرگ است و موجب مسؤوليت و تعقيب در اين دنيا و عذاب بزرگ در آخرت است. بايد فرماندهان، فرد و يا افراد نادرى را كه خداى ناكرده اقدام به فرار مى‏نمايند، كه نمى‏نمايند، دستگير نموده و تحويل دادگاه دهند.

    5 - هماهنگى جميع قواى نظامى و غير نظامى از مهمات آينده‏ساز است. اگر فرد و يا افرادى در اين امر حياتى اخلال نمايند، بايد معرفى شوند تا به دادگاه تسليم گردند.

    6 - همانطور كه اطاعت از فرماندهان لازم است و تخلف از آن جرم، فرماندهان نيز لازم است با سربازان و افراد به اصطلاح زير دست خود به شيوه‏اى اسلامى‏انسانى رفتار نمايند و آنان را با عواطف خود دلگرم نمايند و با اعمال پسنديده خود، از آنان سربازانى فداكارتر بسازند.

    7 بايد فرماندهان و همه افراد قواى مسلح، با كمال دقت مواظب باشند تا ضد انقلاب در سنگرهاى آنان و در جبهه‏ها نفوذ نكنند و با تبليغات باطل خود، جنگنده‏هاى نيرومند ما را تضعيف ننمايند و اگر كسانى به چنين اعمال خيانت بارى دست زدند، همه موظف

    صحيفه نور ج 14 صفحه 9

    هستند آنان را دستگير نموده تسليم فرماندهان كنند تا به دادگاه تسليم نمايند.

    8 كسانى كه از ارتش بازيخورده عراق به ايران پناهنده شوند، مورد عفو و محبت و اغماض هستند و با آنان چون برادران خودمان رفتار مى‏شود و كسى حق ندارد به غير از رفتار انسانى اسلامى با آنان رفتار كند. و به تمامى سربازان و درجه داران و افسران و صاحب منصبان عراقى و غير عراقى اعلام مى‏شود كه در صورت تسليم به لشگر اسلام، مورد عفو واقع مى‏شوند و پس از جنگ در صورتى كه مايل باشند، در ايران مى‏مانند و در صورتى كه تقاضا كنند، آنان را به كشور خودشان با احترام بر مى‏گردانند.

    اينجانب به عموم ارتش عراق نصيحت مى‏كنم كه گول حزب كافر بعث را نخورند و با برادران اسلامى خود جنگ نكنند و متوجه باشند تا، صدام كافر آنان را در خدمت آمريكا، به برادركشى اغوا نكند. برادران عراقى‏ام! تا وقت نگذشته و عذاب الهى نازل نشده است، به دامان اسلام پناهنده شويد كه اسلام دين عفو و رحمت و اغماض است.

    9 - اينجانب به حسب وظيفه اسلامى و اخلاقى، به گروه‏هاى داخل كشور اعم از تهران و كردستان و ساير نواحى ايران، در هر نقطه كه هستند، پدرانه توصيه مى‏كنم كه به آغوش گرم اسلام و ملت مسلمان برگرديد و سلاح‏هاى خود را كنار گذاشته، با برادران و خواهران خود آشتى كنيد. در اين صورت، اينجانب به همه آنان تأمين مى‏دهم كه مادامى كه با صلح و صفا به كشور خودتان خدمت كنيد و به جمهورى اسلامى وفادار باشيد، هيچ كس مزاحم شما نخواهد شد. چه چيز بهتر از اينكه در محيط صلح و صفا، همه قشرهاى ملت، در بازسازى كشور عزيزمان كه در اثر حكومت سال‏هاى طولانى رژيم منحط پهلوى به خرابى كشيده شده است، با كار و كوشش اقدام نمايند و چه تأسف‏آور است كه برادران ارتشى و سپاهى و ديگر قشرهاى متعهد، در راه خداوند و كشور عزيز اسلامى‏مان فداكارى كنند تا دشمن اسلام و وطن، از خاك خود برانند. گروه‏هايى كه بازيخورده، تحت تأثير بعضى منحرفين واقع شده و كارشكنى كنند و به دشمن كمك مستقيم يا غيرمستقيم نمايند و بر روى برادران مسلمان خود اسلحه بكشند، من بار ديگر يادآورى مى‏كنم كه روزى مى‏رسد كه از كردار خود پشيمان مى‏شويد و در آن روز كه خيلى هم طولانى نيست، پشيمانى فايده‏اى نخواهد داشت. چه بهترامروز كه درهاى رحمت خداوند بزرگ بر روى شما باز است، به صفوف فشرده ملت بپيونديد و در پناه اسلام، آسوده خاطر به زندگى شرافتمندانه خود ادامه دهيد.

    10 - بار ديگر به ارتش و سپاه پاسداران و ژاندارمرى و بسيج و همه نيروهاى مسلح نظامى و غير نظامى تأكيد مى‏كنم كه با هماهنگى هر چه بيشتر، بر دشمن بتازيد و از اختلاف كه از وسوسه‏هاى شيطان و به سود شياطين است بپزهيزيد و از فرماندهان اطاعت كنيد و به خداى متعال اعتماد و اتكال نمائيد و كشور خود را از شر شياطين، با وحدت كلمه نجات دهيد و با اطمينان خاطر و صبر و شكيبائى، همچون سربازان صدر اسلام، به جنگ و دفاع از كشور عزيزمان ادامه دهيد كه خداوند متعال پشت و پناه شماست و شما به خواست پروردگار بزرگ پيروزيد.

    صحيفه نور ج 14 صفحه 10

    11 - بار ديگر به دوستانى كه پشت جبهه هستند، چه دولتمردان و چه ساير قشرهاى مختلف ملت اكيداً توصيه مى‏كنم كه از كارهايى كه ممكن است جنگنده‏هاى عزيز از جان گذشته كه خدا يارشان باد در جبهه‏ها دلسرد كند، احتراز نمائيد و بدانيد كه اگر آسيبى به آنان و كشور عزيز اسلامى‏مان به واسطه اقوال و افعال ما برسد، مسؤول هستيم و در پيشگاه عدل الهى و ملت‏هاى اسلامى معذور نخواهيم بود. در خاتمه، به تمامى شما و خواهران و برادرانى كه در محيط جنگ به زندگانى دلاورانه خود ادامه مى‏دهيد و از كشته شدن به دست دشمنان خدا در راه خدا ترسى نداريد و با چنگ و دندان از ميهن عزيزتان براى رضاى خدا دفاع مى‏كنيد و موجب دلگرمى رزمندگان اسلام مى‏شويد و همه چيز خود را در طبق اخلاص قرار داده‏ايد و با فدائى‏هاى مكرر، صحنه‏هاى شجاعت و شهامت را در تاريخ سراسر مبارزات بى‏امانتان ثبت نموده و مى‏نمائيد و با درس فداكارى و رشادت به مستضعفين جهان مى‏آموزيد كه وعده خدا بر حكومت پابرهنگان جهان حق است، به شما كه با مبارزات خويش، روى ابرقدرتها و قدرت‏ها را سياه كرديد درود مى‏فرستم و در مقابل صبر و استقامتتان خاضع و خاشعم.

    خمينى كه آخرين روزهاى عمرش را مى‏گذراند، تمام اميدش به شما مردم سلحشور ايران است، به شما مردمى كه به هيچ وجه تحت تأثير اختلافات جزئى و كلى واقع نشده و انشاءالله نمى‏شويد، شما مردمى كه با تمام وجود، بر سر غرب و شرق جهانخوار شوريديد. شما عزيزانم، به اميد خدا پيروزيد. شما مردم دلير و آگاه، سرمشقى هستيد براى ملل زير سلطه و بايد بدانيد در ميدانى كه قدم گذاشته‏ايد، مواجه هستيد با مشكلات بسيارى كه تنها مقاومتتان، نجاتتان خواهد داد. به هيچ وجه ترس و بيم در خود راه ندهيد، كه مبارزات كوبنده‏تان نشان داده است كه نمى‏دهيد. متحد شويد كه در سايه اتحاد، پيروزى‏تان بر ابرقدرتان حتمى‏است. از خداوند متعال غلبه اسلام بر كفر و پيروزى رزمندگان اسلامى را خواستارم.

    والسلام على عبادالله الصالحين

    روح الله الموسوى الخمينى

    
    previos page menu page next page
    

  8. #1198
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    
    previos page menu page next page
    

    صحيفه نور ج 14 صفحه 11

    تاريخ: 2/11/59

    بيانات امام خمينى در جمع گروهى از دانش‏آموزان مدارس تهران و اقشار مختلف مردم

    شما جوان‏ها بايد راه را ادامه دهيد تا پيروان شايسته حضرت رسول باشيد

    بسم الله الرحمن الرحيم‏

    ما در آستانه روز مقدسى هستيم و عيد مباركى كه در آن روز بزرگترين شخصيت عالم براى اصلاح بشر و تحول، بزرگتر تحولات، و نيز ولادت با سعادت فرزند او حضرت صادق سلام الله عليه كه مذهب را ترويج و اسلام را ارائه داد به مردم. تحول از شرك‏ها، الحادها، آتش پرستى‏ها و همه انحراف‏ها، به استقامت و توحيد و توحيدپرستى. در مركزى كه به جاى توحيد و به جاى حكومت الله بت‏هانشسته بودند و در عصرى كه به جاى ستايش حق تعالى آتش‏ها پرستيده مى‏شدند. امروز روز مباركى است كه ما نزديك به او مى‏شويم و روز نويدى است كه بشر را نويد داد به استقامت و راهنمائى به صراط مستقيم انسانيت و پيروان آن حضرت كسانى هستند كه همان راه را و همان خط را تعقيب مى‏كنند و از خود شروع مى‏كنند و به ديگران سرايت مى‏دهند. شما جوانان دانشجو و جوانان عزيزى كه از هر جا آمده‏ايد، اميد اين ملت هستيد كه بايد اين راهى را كه فرا راه شماگذاشته شده‏است به آخر برسانيد و اين نهضتى را كه در راه او آنهمه جانفشانى شده است، ادامه بدهيد و اين صراط مستقيمى را كه انبياء جلو راه بشر گذاشتند و نبى اكرم آخرين انبياء و اشرف همه، آن راه را جلو مردم گذاشتند و مردم را دعوت به اين صراط مستقيم كردند و هدايت كردند به راه انسانيت و خروج از همه انحاء كفر و الحاد و خروج از همه ظلمات به نور مطلق، بايد شما جوان‏ها همان راه را ادامه دهيد تا اينكه پيرو رسول اكرم و در مكتب حضرت صادق پيروانى شايسته باشيد.

    از كودكستان تا دانشگاه مركز جولان دست‏هاى خبيث استعمار است‏

    عزيزان من! منحرفين و كسانى كه مى‏خواهند اين مكتب به آخر نرسد و آنهائى كه از مكتب اسلام سيلى خورده‏اند و آنهائى كه مكتب اسلام را بر خلاف مصالح خودشان مى‏دانند و برخلاف مصالح اربابانشان مى‏دانند، اول نظرشان به اين است كه از مدرسه‏هائى كه كودكان ما، جوانان ما، جوانان نورس ما در آنجا براى تحصيل كمال رفته‏اند، از آنجا انحرافات را شروع كنند. آنها درصدد اين هستند كه مدارس كه منشاء همه بركات هست و جوان‏هاى نورسى كه بايد اين كشور را به رشد خودش برسانند و از دست اجانب نجات دهند، آنهارا منحرف كنند و لهذا مى‏بينيد كه از آن دبستان تا

    صحيفه نور ج 14 صفحه‏12

    دانشگاه، مركز توطئه است و شماها هدف آنها هستيد و مى‏خواهند شمارا از اسلام عزيز منحرف كنند و دانشگاه‏ها و دبيرستانها و دبستان‏ها و تمام مراكز علم و تهذيب را مبدل كنند به مراكزى كه اگر در آنجا علم تحصيل بشود، به نفع قدرت‏هاى بزرگ باشد و هر چه در آنجاها و در آن مكان‏هاى مقدس، هر چه فرآورد باشد، فرآورد به نفع ابر قدرت‏ها. قدم اول آنها از همان كودكستان شروع مى‏شود و هر چه جوان‏ها و كودك‏هايمان بالاتر بروند، قدم‏هاى بعدى آنها هم به دنبال آنهاست. از كودكستان تا دانشگاه، مركز جولان دست‏هاى خبيث استعمار است و آنها خوب مى‏دانند كه اگر اين نوباوگان را از راه مستقيم و صراط الله خارج كنند، به مقاصد شوم خودشان خواهند رسيد و لهذا كوشش آنها و هدف آنها از كودكستان شروع مى‏شود و تا دانشگاه‏ها جريان دارد و مراكزى كه بايد براى اصلاح جامعه، اصلاح جامعه در معنويات و اصلاح جامعه در ماديات، ذخائرى باشند براى كشور عزيز ما، آنجا را به فساد بكشند و بعد كنار بنشينند و به اين جوان‏هاى ما نگاه كنند كه اين منحرفين كارهاى خودشان را انجام داده‏اند و فساد را به دست شما مى‏خواهند اجرا كنند.

    مراكز علم، مراكزى است كه با اصلاح آنها كشور اصلاح مى‏شود

    شما جوان‏ها در سرتاسر كشور از كودكستان كه محل اطفال است تا دانشگاه كه محل علم و محل دانش و تهذيب بايد باشد، بايد بيدار باشيد و خودتان اين مراكز را از فساد حفظ كنيد. كسانى كه مى‏آيند در اين مراكز و مشغول تبليغات هستند، شما بايد، جوان‏هاى ما بايد، معلمين اين جوان‏ها بايد كه ببينند اينها سابقه‏شان چه بوده و چه وضعيتى، فعلى دارند و چه وضعيتى در سابق داشتند و دعوت آنها چيست. امروز مملكت شما، كشور شما مركز توطئه‏هاست براى اينكه كشور شما آنچنان صدمه‏اى وارد كرده است برابر قدرت‏ها و آنچنان سيلى‏اى به صورت قدرت‏هاى بزرگ و ريشه‏هاى فساد آنها زده است كه آنها از جا نمى‏نشينند مگر آنكه اين كشور را به خيال خودشان به حال اول و به فساد بكشند و آنها مى‏دانند كه اگر كودكان ما را از نورسى، منحرف بار بياورند، اين انحراف تا آخر خواهد رفت و اگر نوباوگان ما را به انحراف بكشند، اين كشور به انحراف كشيده خواهد شد و اگر دبيرستانهاى ما را و دانشگاه‏هاى ما را به انحراف بكشند. اين كشور به انحراف خواهد كشيد. بزرگتر سنگر، براى اسلام اين مراكزى است كه شما در آنها زندگى مى‏كنيد و تحصيل مى‏كنيد. اين مراكز، مراكزى است كه بااصلاح آنها، كشور اصلاح مى‏شود و با تباهى آنها، كشور به تباهى كشيده مى‏شود. بايد جوان‏هاى ما، كودكان ما درست چشم و گوش خودشان را باز كنند كه شياطين اغوا نكند آنها را و هر روز آنها را وادار نكنند به جنجال كردن و راهپيمائى كردن شما بايد در هر جا كه تحصيل مى‏كنيد و جوان‏ها و كودكان ما در سرتاسر كشور، در هر مركزى كه اشتغال به تحصيل دارند بايد توجه به اين داشته باشند كه تحصيل همراه تهذيب و همراه تعهد و همراه اخلاق فاضله انسانى است كه مى‏تواند ما را به حيات انسانى برساند و مى‏تواند كشور ما را از وابستگى‏ها نجات بدهد. اگر شما جوان‏ها دنبال تحصيل كه مى‏رويد دنبال اين معنا باشيد كه يك تصديقى بگيريد، يك ديپلمى بگيريد و

    صحيفه نور ج 14 صفحه 13

    برويد آن را آلت قرار بدهيد براى استفاده مادى خودتان، اين همان انحرافى است كه آنها مى‏خواهند. و اگر شما در مراكزى كه هستيد يك ايده صحيح داشته باشيد و يك غايت صحيح داشته باشيد كه براى رسيدن به آن غايت مشغول تحصيل باشيد و براى رسيدن به آن امرى كه خداى تبارك و تعالى مى‏خواهد و آن تهذيب نفس و پرستيدن الله و دور كردن همه شرك‏ها و همه انحراف‏ها و همه الحادها از خودتان و از مراكزتان، اگر اينطور باشد شما پيروز خواهيد شد. و همه انحراف‏ها و همه گرفتارى‏هائى كه براى يك كشور پيش مى‏آيد براى اين است كه مراكز تعليم و تعلم شان، مراكز تهذيب نيست. اين فرقى نيست مابين مدارس علمى قديم با مدارس علمى جديد، تا تهذيب نباشد و تعهد نباشد و از اول انسان راه خودش را، صراط مستقيم خودش را نيافته باشد و تحصيل او دنبال همان ايده صحيح اسلامى نباشد، همين انحراف‏آور است و همين است كه ما را و كشورهاى اسلامى را يا به طرف چپ مى‏برد و يا به طرف راست، يا بايد كشور، كشور كمونيستى باشد يا كشور، كشور تابع آمريكا. از مدرسه شروع مى‏شود اين مسائل، از مدارس و دانشگاه‏ها اين مسائل شروع مى‏شود. آنها مى‏خواهند كه آن چيزى كه در دانشگاه‏ها و در مدارس ما، در دبيرستانها و در همه جا حاصل مى‏شود اين باشد كه آن چيزى كه نتيجه زحمات طولانى ملت است و زحمات طولانى جوان‏هاى ماست، براى آنها باشد.

    شما نمى‏دانم آن شب در راديو، اين حميد را كه راديو، در تلويزيون نشان دادند و حرف‏هائى را كه او زد، شنيديد؟ اگر نشنيديد از آنها كه شنيدند بپرسيد كه چه دستهاى جنايتكارى جوان‏هاى تحصيلكرده ما را با چه دام‏هائى به دام مى‏كشند و آنهائى كه بايد سرمايه باشند براى كشور خودشان و بايد زحمت بكشند براى پيشرفت كشور خودشان، چطور به دام مى‏كشند و آنها را وادار مى‏كنند كه بر مصالح آنها زحمت بكشند. اين الان يك پرده است كه شماملاحظه كرديد. بسيار هستند افرادى كه از اين قبيل هستند، براى اينكه در رژيم سابق اين مطلب مطرح بود، منتها اسمش را نمى‏آوردند. مطرح بود اين مطلب كه بايد دانشگاه‏هاى ما اينطور باشد، تربيت فاسد از آن اولى كه بچه‏هاى نورس ما در كودكستان مى‏رفت تاآن آخركه جوان‏هاى برومندما كه سرمايه‏هاى اين كشور هستند، در دانشگاه‏ها بودند، برنامه سابق همين بود كه اينها از آنجا تا آخر طورى بار بيايند و طورى تربيت بشوند كه تربيت مسكو باشد يا تربيت واشنگتن. مسأله اين بود و الان كه شما جوان‏هاى عزيز و همه دبيرستانى‏ها و همه دانشگاه‏ها مى‏خواهيد كشور خودتان، دست خودتان باشد، استقلالش محفوظ باشد، آزادى داشته باشيد، طريق انسانيت را طى بكنيد و به كمال انسانى برسيد و آن چيزى كه انسان براى آن خلق شده است به او برسيد، شياطين به دست و پا افتادند كه شماها را منحرف كنند.

    آنها كه در مدارس و دانشگاه‏ها جنگ به راه مى‏اندازند عمال اجانبند

    اينهائى كه در مدارس مى‏آيند و با تبليغات سوءشان جوان‏هاى نورس ما را وادار مى‏كنند به يك مسائلى كه با تحصيل آنها مخالف است و نمى‏خواهند اينها تحصيل بكنند اينها و نمى‏خواهند اينها يك

    صحيفه نور ج 14 صفحه 14

    جوان‏هائى كه براى كشور خودشان مفيد باشند به بار بياورند، با بهانه‏هاى مختلف اينها را به تظاهرات و راهپيمائى‏ها و اختلافات مى‏كشند و كنار مى‏نشينند و به شماها و به ما مى‏خندند. آن كوششى كه اينها مى‏كردند كه دانشگاه‏ها باز بشود، قبل از اينكه برنامه صحيح ريخته بشود، همين بود كه مى‏خواستند اين دانشگاه‏ها به همان وضع سابق كه امثال اين اشخاصى كه روى كار آنوقت بودند، به جامعه تحويل بدهد، مى‏خواستند همان معنا باشد و اينكه در كودكستان‏ها، دبيرستانها مى‏روند و مشغول مى‏شوند با تبليغات خودشان و تحريكات خودشان جوان‏هاى ما را و كودك‏هاى ما را وادار كنند كه به جاى اينكه تحصيل بكنند، جنگ و دعوا به راه بيندازند و به جاى اينكه تهذيب نفس بكنند و اخلاق اسلامى را بياموزند، با فحش و فضيحت روبرو مى‏كنند، اين همان برنامه سابق است. كودك‏هاى ما، جوان‏هاى ما، همه آنها، چه دختر و چه پسر، بايد تمام همشان را صرف اين بكنند كه بشناسند اينها را، بفهمند كه اينها چه مقصدى دارند، بفهمند كه اينها قبلاً چه بودند، بفهمند كه اينها در حالى كه جوان‏هاى ما از ارتشى و پاسدار و ژاندارمرى و ساير قشرهاى مردمى، عشاير و سايرين در مركز جنگ و در جبهه‏ها مشغول فداكارى هستند، اينها در پشت جبهه‏ها مشغول افساد هستند، مشغول كمك به اربابان خودشان هستند. بدانند كه در راديوهاى خارجى و در راديوهاى منحرف از اينها پشتيبانى مى‏شود و از جمهورى اسلامى‏تكذيب مى‏شود و مى‏خواهند جمهورى اسلامى نباشد. همانطورى كه صدام و ساير منحرفين به كشور ما حمله كردند و جنگ راه‏انداختند، اينها هم همان جنگ را با صورت ديگرى در مدرسه‏ها و در دانشسراها و در دانشگاه‏ها به راه مى‏اندازند. همه عمال خارجى هستند و شما بايد هر جا كه هستيد توجه‏تان، توجه شما زياد بر اين مسائل باشد كه مبادا يك وقت چشم باز كنيد ببينيد گول خورده‏ايد، همانطورى كه ديشب حميد گفت، از آن راه‏ها، از همه راه‏ها. خداوند شماها را ذخيره اين مملكت قرار بدهد. جوان‏هاى ما را به راه راست هدايت كند و همه ما را خدمتگذار به اسلام و به كشور اسلامى قرار دهد.

    والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته

    
    previos page menu page next page
    

  9. #1199
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    
    previos page menu page next page
    

    صحيفه نور ج 14 صفحه 25

    تاريخ: 4/11/59

    بيانات امام خمينى در جمع سفراى كشورهاى اسلامى

    اگر كشورهاى اسلام با هم مجتمع شوند، هيچ آسيبى به آنها نمى‏رسد

    بسم الله الرحمن الرحيم‏

    من اين روز فرخنده و سعيد را به همه مسلمين در مشارق ارض و مغارب ارض تبريك عرض مى‏كنم و به شما سفراى محترم ممالك اسلامى هم تبريك عرض مى‏كنم. و مبارك آن روزى است كه اهداف اسلام، اهداف پيغمبر معظم اسلام در همه كشورهاى اسلامى تحقق پيدا بكند و اينطور نباشد كه ما صرف شعار باشد و از حد الفاظ بيرون نرود.

    من اميدوارم كه ممالك اسلامى در اين وقتى كه دنيا يك تحولى پيدا كرده است و مستضعفين بيدار شدند و بسيارى از ممالك استقلال از ساير ممالك پيدا كرده‏اند ما مسلمين هم كه جمعيت‏مان اگر با هم باشيم بيشترين جمعيت را داريم و ذخايرمان بزرگترين ذخاير است و افرادمان افراد بزرگ و برجسته است، بتوانيم با وحدت اسلامى و زير تعاليم قرآن مجيد با هم مجتمع باشيم. در عين حال كه همه در ممالك خودمان استقلال داشته باشيم، لكن تمام مجتمع باشيم تحت لواى اسلام و توحيد و نگذاريم كه دست‏هاى ابر قدرت‏ها در ممالك ما حكومت كند و ما زير پرچم آنها باشيم.

    شما آقايانى كه در اينجا هستيد، در ايران هستيد و مشاهده مى‏كنيد مسائلى كه در ايران است، حكومت ايران را و رژيم جمهورى اسلامى‏ايران را با اينكه مجال باز پيدا نكردند كه به طور گسترده همه اهداف اسلام را گسترش بدهند، لكن ملاحظه مى‏كنيد كه اين حكومت با حكومت‏هاى جائر، با نظام شاهنشاهى كه سابق بود چقدر فرق دارد و از همان وقتى كه آن نظام دست نشانده بيرون رفت از اينجا، تمام دروازه‏ها باز شد به روى مسلمين و تمام آزادى‏ها تحقق پيدا كرد و اسلام به حسب اساس در اينجا تحقق پيدا كرد و دست قدرت‏هاى بزرگ از اين مملكت قطع شد و ما بايد بدانيم كه اگر ملت‏ها چيزى را خواستند، تحقق پيدا مى‏كند. ملت ما خواست كه آن حكومت جائر دو هزارو پانصد ساله در ايران نباشد و همانطور شد و خواست كه دست ابرقدرت‏ها از ايران كوتاه باشد و كوتاه شد. و الان ملاحظه مى‏كنيد كه در اين كشور به ما حمله نظامى كردند، يك دفعه خودشان مستقيماً و الان هم به توسط صدام حمله كردند به ايران و اينقدر از اين زن و بچه و بزرگ و كوچك ايران را اسير كردند و كشتند و دربدر كردند كه شما همه شاهد هستيد و من ميل داشتم كه اگر تشريف نبرديد به اين سرحدات و به اين ملت‏هائى كه جنگزده شدند و اين شهرهائى كه خراب شدند، اگر نرفتيد، برويد ببينيد و به

    صحيفه نور ج 14 صفحه 26

    ممالك خودتان اطلاع بدهيد كه اطلاع شما يك سندى است براى آنها و من اميدوارم كه مسلمين محكوم كنند اين جائر را و محكوم كنند اين رژيم را و اميدواريم كه عراق هم به آمال خودش برسد كه اين دولت فاسد را از بين ببرد و خودشان براى خودشان يك دولتى به دست ملت تحقق پيدا كند. و من دعا مى‏كنم، به خداى تبارك و تعالى التجاء مى‏كنم كه ما مسلمين را بيدار كند و ما را به مقاصد اسلامى خودمان برساند و دست‏هائى كه تفرقه بين ممالك اسلامى مى‏خواهند بيندازند قطع كند و ممالك اسلامى همه با هم بدون اينكه زبانى نژادى در كار باشد، بدون اينكه زبانى در كار باشد، همانطورى كه اسلام خواسته است مثل دندانه‏هاى شانه با هم مجتمع باشند و اگر مجتمع شدند هيچ آسيبى به آنها نمى‏رسد و هيچ كشورى نمى‏تواند به آنها تعدى كند.

    والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته

    
    previos page menu page next page
    

  10. #1200
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    
    previos page menu page next page
    

    صحيفه نور ج 14 صفحه 15

    تاريخ: 4/11/59

    بيانات امام خمينى در جمع نمايندگان مجلس شوراى اسلامى و اعضاى هيأت دولت

    كوشش انبيا و ايده بعثت در تمام قرن‏ها تربيت انسان است

    بسم الله الرحمن الرحيم‏

    امروز روز بسيار بزرگى است كه هم پيشواى امت بزرگ اسلامى دنيا را به نور مباركشان منور كردند و هم پيشواى بزرگ مذهب، و شايد در ايام ديگر ما مثل امروز كم داشته باشيم يا نداشته باشيم و من تبريك عرض مى‏كنم به همه ملت‏هاى اسلام و همه كشورهاى اسلامى‏و به شما آقايان وكلاى محترم مجلس و هيات دولت و ساير برادرانى كه در اينجا حضور دارند و من سلامت و توفيق و پيروزى همه شما را از خداوند تعالى خواستارم.

    بركت وجود رسول اكرم بركتى است كه در سرتاسر عالم از اول خلق تا آخر يك همچو موجود با بركت نيامده است و نخواهد آمد. اشرف موجودات و اكمل انسان‏ها و بزرگتر مربى بشر اين وجود مبارك است و مبين احكام اسلام و ايده‏هاى رسول اكرم ذريه مطهر ايشان و خصوص حضرت جعفرابن محمد صادق هستند.

    كوشش انبيا و ايده بعثت در تمام قرن‏ها تربيت اين موجود است، اين موجودى كه عصاره همه مخلوقات است و با اصلاح او اصلاح مى‏شود عالم و با فساد او به فساد كشيده مى‏شود. كوشش انبياء از اول تا آخر اين بوده است كه اين موجود را به صراط مستقيم دعوت كنند و راه ببرند، نه همان هدايت و گفتن تنها، بلكه راهنمايى و الگو بودن خودشان در اعمال و در افعال و در اقوال، براى اينكه اين موجود را به آن كمالى كه لايق است، برساند. و مع الاسف اين ايده به آنطورى كه آنها مى‏خواستند حاصل نشد و بعدها هم به آنطورى كه انبيا در نظر داشتند حاصل نخواهد شد، براى اينكه اينها مواجه هستند با يك موجودى كه اين موجود شناخته نشده است الا براى خدا و كسانى كه علم را از خداى تبارك و تعالى اتخاذ كردند و يك موجود پيچيده‏اى است كه حتى خودش از خودش اطلاع ندارد و شايد اين كلمه‏اى كه وارد شده است كه من عرف نفسه فقد عرف ربه تعليق به يك امر محالى باشد براى نوع بشر. شناخت انسان خودش را، و شناخت اوصافى كه در انسان هست و غرايزى كه در انسان هست اين از امورى است كه يا محال است يا نظير محال، الا هر كسى كه عصمت الله تعالى. انسان خودش از باب اينكه حب نفس دارد و هر چه را مى‏خواهد، براى خودش مى‏خواهد. براى خاطر اين حب نفس شديد از بسيارى از امور غافل است يعنى با اين حب نفس نمى‏تواند خودش را آزاد بشناسد.

    صحيفه نور ج 14 صفحه 16

    بالاترين گرفتارى حب نفس است

    سه نظر در عالم هست يك نظرى كه از روى حب مطالعه مى‏كند موجودات را يا بعض موجودات را، و يك نظرى كه از راه بغض نظر مى‏كند به همه چيز، و يك نظر ثالثى كه حب و بغض در آن نيست و آزاد است. آن دو نظر، نظر اشخاصى است كه آزاد نيستند. بزرگترين گرفتارى بشر و ماها اين گرفتارى است كه خودمان داريم و از ناحيه خود ما هست. كسى كه از روى حب نفس به مردم و اشياء نظر مى‏كند و به اشيائى كه نظر مى‏كند از راه دشمنى و بغض نظر مى‏كند اين نمى‏تواند آزاد باشد، در نظر دادن گرفتار است و كسى كه از راه دشمنى و بغض نظر مى‏كند به موجودات يا به اشخاص يا به گروه‏ها اين آزاد نيست، نمى‏تواند حكم صحيح بكند. انسان گمان مى‏كند كه من خودم هر چه مى‏گويم از روى آزادى است و بى‏نظرى، لكن اگر كسى يك همچو ادعائى كرد اين را نپذيريد. نمى‏تواند اين انسان موجود آزاد از هواهاى نفسانى و از حب نفس كه منشاء همه گرفتارى‏هاست آزاد بشود، مدعى آزادى از اينطور امور زياد است لكن واقعيت كم است. ممكن است كه بسيارى از اشخاص حتى خودشان هم توجه نداشته باشند به اينكه بنده خودشان هستند، نه بنده خدا، خودشان هم خودشان را مبرا و منزه مى‏دانند و اين براى همان حب نفسى است كه انسان دارد، اين حب نفس تمام عيوب انسان را به خود انسان مى‏پوشاند، هر عيبى كه داشته باشد براى خاطر اين حب نفس آن عيب را نمى‏بيند و گاهى هم آن عيب را حسن مى‏داند، و تا انسان با مجاهدت‏ها و تبعيت از تعليمات انبيا از اين گرفتارى و عبوديت نفس خارج نشود، نه خودش اصلاح مى‏شود و نه مى‏تواند احكامى كه مى‏كند و رأى‏هايى كه مى‏دهد صحيح باشد، مطابق واقع باشد. اتفاق مى‏افتد، لكن نمى‏تواند مطلقاً اينطور باشد انسان. يك عملى از يك شخص در يك محيط در يك ساعت از يك شخص صادر مى‏شود، دو نفر كه اين عمل را مى‏بينند يكى از اينها با اين دشمن است، اين عمل را بد مى‏بيند و يكى از آنها كه با اين دوست است اين عمل را خوب مى‏بيند. عمل از يك آدم است، در يك وقت است، در يك محيط است، در يك شرايط است، همه چيزهايش با هم مجتمع است، لكن براى آن گرفتارى كه بيننده دارد، آن عدم آزادى كه بيننده دارد و اسير هواى نفس است اين عمل را عيناً خوب مى‏بيند، اگر با آن آدم خوب باشد و اين عمل را عيناً بد مى‏بيند، اگر چنانچه با آن آدم بد باشد، و انسان خودش هم متوجه نيست، بله هستند اشخاصى كه بى‏جهت مى‏دانند و تكذيب مى‏كنند يا مى‏دانند و تعريف مى‏كنند. اينطور هستند اما شايد بسيارى اينطور باشند كه به واسطه آن اسارتى كه دارند و آن گرفتارى كه در باطن خودشان مبتلاى به آن هستند و آن شيطانى كه در نفس انسان فعال است، اين گرفتارى نمى‏گذارد كه انسان آزادانه حكم بكند، نمى‏گذارد كه انسان آنطورى كه واقعيت است ادراك كند و آنطوريكه واقعيت است او را بگويد، يا واقعيت را به واسطه همين عبوديتى كه دارد، بندگى كه دارد و آنطوريكه سلطنت بر او دارد شيطان و قواى شيطانى خودش، يا ادراك نمى‏كند مطلب را و يا اگر ادراك هم كرد، نمى‏خواهد او را اظهار كند. از آن طرف هم همين طور، تعريف‏ها و تكذيب‏هايى كه ماها مى‏كنيم، انسان عادى مى‏كند، اين تعريف و تكذيب‏ها به واسطه همين علاقه‏اى كه انسان به خودش و وابستگان خودش

    صحيفه نور ج 14 صفحه 17

    كه آن هم علاقه به خود است، علاقه به وابستگان، علاقه به خود است اين چون پسر من است و اين چون برادر من است، و اين چون هم سلك من است، اين همه من است و تمام اين اشياء در انسان‏هاى عادى تمام بر مى‏گردد به خود من، اگر از كس ديگرى هم تعريف كند، اين از باب اينكه به او متعلق است تعريف مى‏كند. اگر انسان بخواهد خودش را تجربه كند، يك وقت كه خلوت مى‏شود خودش بنشيند پيش خودش، دو نفر را كه يكى شان از رفقاى اوست، از اقرباى اوست، بسته به اوست و يكى شان با او مخالفند و با او دشمنند مثلاً اين بنشيند و فكر كند كه اين عملى را كه از اين دشمن من و دوست من صادر شده است چه شده است كه من اين عمل خصوصى را وقتى كه نسبتش مى‏دهم به دوستم، شروع مى‏كنم از آن تعريف كردن، يا لااقل عيب‏پوشى كردن به حيل و آن عمل اگر چنانچه از دشمن من صادر بشود يكى را چند مى‏كنم و هياهو مى‏كنم. اگر انسان بنشيند و واقعاً بخواهد بفهمد كه خودش چكاره است، بايد اين موازين را ملاحظه كند، اگر يك عمل خوبى صادر شد از يك دشمنى، اين عمل خوب را ستايش كند، ببيند كه همچو هنرى دارد. اگر يك عمل بدى از دسته‏اى صادر شد اين را بد بداند و بگويد بد است. نمى‏گويم كه اسرار مردم را فاش كند، من مى‏گويم پيش خودش، البته اسرار مردم هر چه باشد فاش كردن بر خلاف اسلام است و غيبت و تهمت و همه اينها از مكائرى است كه انسان به آن مبتلا هست، لكن ابتلاى انسان به خودش از همه ابتلاها بالاتر است. شاهد همين است كه من اگر يك امر خيلى برجسته‏اى از يكى صادر شد، من بناى به مناقشه مى‏گذارم كه اين امر شايسته را هر چه بتوانم اين را از ارزش بيندازم و اگر اين امر شايسته از يك دوستى، يك متعلق به خود من صادر شد، بناى بر اين مى‏گذارم كه اين امر شايسته را بيشتر از آن مقدارى كه هست اين را نمايش بدهم. همه اينها زير سر خود من است به خارج هيچ مربوط نيست، دنيا من هستم، اين عالم ملك، اين عالم طبيعت يكى از مخلوقات خداست و اين عالم طبيعت هم جلوه‏اى از جلوه‏هاى خداست. تعلق به اين عالم طبيعت، تعلق به اين دنيا، اين اسباب اين مى‏شود كه انسان را منحط مى‏كند. ممكن است يك كسى به يك تسبيحى آنقدر تعلق داشته باشد كه يك كس ديگرى به يك سلطنت اين تعلق را نداشته باشد، اين اولى بيشتر به دنيا چسبيده است و آن دومى كمتر. سليمان ابن داود هم سلطان بود، سلطانى كه بر همه چيز حكم مى‏كرد، لكن آن سلطنت يك سلطنتى نبود كه دل سلطان را، دل سليمان ابن داود را به خودش جذب كند. رسول اكرم هم رئيس يك ملت بود و فرمانفرماى ملت بود، لكن اين فرمانفرمايى اينطور نبود كه او را جذب كند به خودش. فرمانفرمايى در تحت سيطره او بود، نه او در تحت سيطره فرمانفرمايى. اگر انسان سيطره پيدا بكند به حسب نفس بر خودش و بر همه چيز، اين اهل دنيا ديگر نيست ولو اينكه همه دنيا هم داشته باشد مثل حضرت سليمان و امثال او و اگر اين سيطره نباشد و انسان در اين غفلت كه ما داريم باشد، اين آدم اهل دنيا هست و دنياى دنى پست. دنيا و آخرت، خدا و دنيا، اينها دو چيزى است كه ما وقتى تعلق به او داشتيم عالم ملك مى‏شود دنيا، اين دنياى من است. من وقتى تعلق به اين داشتم و تحت نفوذ او بودم، تحت نفوذ سيطره بودم، تحت نفوذ رياست‏ها، تحت نفوذ مقامات بودم، همه اينها دنياست و من خودم اسير است، هر چه سعه سلطنت زيادتر

    صحيفه نور ج 14 صفحه 18

    بشود، اسارت زيادتر مى‏شود، من اسير او هستم و خودم ملتفت نيستم و اگر چنانچه انسان موفق بشود به آنكه انبيا مى‏خواستند كه از تحت اين سيطره نفس بيرون برود، اين اعداء عدو بيرون برود، اين اسارت را، قيد اسارت را از گردن خودش بردارد، اين آدم مى‏شود يك آدمى كه بر همه چيز سيطره دارد و چيزى بر او سيطره ندارد و سيطره‏اى كه بر همه چيز دارد هم در حساب نمى‏آورد، نمى‏بيند او را چيزى و همانطورى كه براى دوستان خودش خير و صلاح مى‏خواهد براى دشمنان خودش هم خير و صلاح مى‏خواهد. انبيا اينطور بودند، انبيا غصه مى‏خوردند براى كفار، غصه مى‏خوردند براى منافقين كه چرا بايد اينها اينطور باشند. انبيا زحمت‏شان اين بود كه اين كفار و منافقين را و اين اشخاص معوج را و اين انسان‏هاى دربند اسارت خود و علائق دنيا هستند و همه مفاسد هم زير سر همين است، اينها را مى‏خواهند آزادشان كنند و اين مأموريت بسيار مشكل بوده است، و اين مأموريت هم عمومى نشد كه بشود، و از اين به بعد هم اين معنا نخواهد شد، اين انسان آدم نمى‏شود تا آخر هم. يك مثل معروفى بود كه مى‏گفتند ملا شدن چه آسان، آدم شدن چه مشكل. شيخ مارحمه‏الله مى‏فرمود كه: ملا شدن چه مشكل، آدم شدن محال است.

    انسان اگر بخواهد حكم بكند به يك مطلبى، تصديق كند در باطن يك مطلبى را، اول برود سراغ خودش، خودش ببيند چكاره است. انسان آن كنار بنشيند و نظرش را به عيوب مردم بيندازد يا محسنات ديگران را عيبجوئى بكند يا بدى‏هاى ديگران را تحسين بكند، خوب اين يك امرى آسان است، انسان وارد هيچ معركه‏اى نمى‏شود، آنهائى كه در سرحدات دارند جنگ مى‏كنند هى اشكال مى‏كند به آنها، وارد هيچ اداره‏اى نمى‏شود، آنهايى كه وارد هستند اشكال مى‏كند، وارد هيچ مركزى كه بايد اصلاح بكند امور را نمى‏شود، اين كنار مى‏نشيند و شروع مى‏كند هى مناقشه كردن و عيب تراشيدن. اين كار آسان هست و خيلى هم رايج شايد باشد اما اگر انسان اول نشست و پيش دل خودش نشست، پيش افكار خودش نشست، ببيند خودش چكاره هست، امتحان كند خودش را، اگر يك پيروزى از دشمن حاصل شد، براى اسلام و به صلاح اسلام بود، ببيند اين خوشحال مى‏شود از اين و تبريك به حسب قلبش مى‏گويد به اين دشمن يا نه بدش مى‏آيد از پيروزى اسلام كه به دست اين واقع شده است، مى‏خواهد اسلام پيروز نباشد كه مبادا اين آدم پيروز بشود. اگر انسان پيش دل خودش بنشيند و فكر اين را بكند كه اگر اين پيروزى كه به دست او حاصل شده بود براى اسلام، به دست من حاصل شده بود، فرقى مى‏كند در قلب من بين اين و او؟ اين اسلامخواه است؟! اين اسلام را مى‏خواهد؟! آن كه اسلام را مى‏خواهد، اگر به دست كافر هم حاصل بشود خوشش مى‏آيد. اگر پيروزى به دست يك كافر براى اسلام حاصل بشود، اين از كافر به ما اينكه كافر است خوشش نمى‏آيد، از آن عملش خوشش مى‏آيد، و از اين به اعتبار اين كه پيروز شده است و اسلام را پيروز كرده خوشش مى‏آيد، و اگر چنانچه كارشكنى از يك نفر آدمى كه دوست او هست، محبت به او دارد اين حاصل بشود يا از خودش حاصل بشود، ببيند در قلبش اين اثرى مى‏گذارد يانه اثر نمى‏گذارد. يك كار خارجى كه در خارج واقع مى‏شود (هركارى مى‏خواهد باشد) انسان وقتى مى‏خواهد قلم دستش بگيرد

    صحيفه نور ج 14 صفحه 19

    و راجع به اين كار يك چيزى بنويسد يا مى‏خواهد برود در مرجع مردم، در محضر ملت راجع به اين مسأله يك مطلبى بگويد قبل از اينكه مى‏رود و اين مسأله را مى‏گويد، ببيند كه آيا اين حب نفس كه تابع او حب به علائق خودش هست، حب به دوستان خودش هست او را همچو كور كرده است كه نمى‏تواند واقعيت را بگويد و واقعيت را فداى خودش مى‏كند يا نه اينطور نيست و فداى خودش نمى‏خواهد بكند چيزى را. آنوقت اگر ديد آنطورى است، بداند كه قلم مال شيطان است و به دست اوست و زبان مال شيطان است و در قدرت اوست، و اگر ديد كه نه، كار خوب را هر كس بكند اين خوب است، چون خوب است، هر كس بكند اين كار را، تحسين مى‏كند. كار، خود كار را ببيند، صدور كار از فلان، اين است كه انسان را مبتلا مى‏كند. خود كار را وقتى مى‏بيند، نگاه بكند بدون صدورش از اين و آن، انسان مى‏تواند حكم بكند، مى‏تواند حكم بكند كه مجلس شوراى اسلامى ما، اين مجلس چطور است، مى‏تواند حكم بكند اگر خود مجلس را نگاه كند، نه افراد را در نظر بگيرد، يك چيزى كه از مجلس مى‏گذرد خود او را نگاه كند كه اين چيزى كه از مجلس گذشته است اين چطور است، اينجا مى‏تواند قضاوت كند، براى اينكه اين بسته به افراد نيست اما اگر پاى افراد پيش آمد به مجردى كه پاى افراد پيش مى‏آيد همين معنائى كه قبلاً وقتى كه بدون افراد، بدون توجه به افراد حكم به خوبيش يا بديش كرده بود حالا وقتى كه توجه به افراد كرد عوض مى‏شود، حكم عوض مى‏شود در باطن انسان. اكثراً هم خودشان غفلت دارند يعنى بينش از روى دوستى و بينش از روى عداوت اين يك چيزى است كه در انسان تأثير مى‏گذارد، ممكن است كه اين آدم هم مطلب را خيال كند به اينكه خيلى هم خوب است، اين نفهميده خود مطلب را اين بينشش از باب اينكه از كانال محبت به اين آدم رفته سراغ او، اين بينش، بينش خطاست. از كانال بغض براينكه اين عمل را مى‏كند برود طرف او، اين بينش، بينش خطاست. ما بايد خودمان را اول امتحان كنيم و بعد كه امتحان كنيم، آنوقت برويم سراغ اينكه فلان عمل چطور بوده، فلان عمل خوب بوده فلان عمل بد بوده. آنهائى كه در يك عملى با هم دشمنى دارند، يك عملى كه صادر مى‏شود، مى‏روند سراغ آن جهات ضعفش، جهات قوتش را اصلاً نمى‏گويند، ساكت مى‏شوند، وقتى هم خيلى خوب آدمى باشد جهات قوتش را ساكت مى‏شود، و اگر اعوجاج داشته باشد و آدم شيطانى باشد جهات خوبش هم بد مى‏كند، مى‏رود سراغ اينكه اين جهت خوبش است اين هم بد بود، و اگر چنانچه نظر، نظر ساده باشد يعنى نظر آزاد باشد بالاترين آزادى‏ها اين آزادى از خود است، از حب و بغض است و بالاترين گرفتارى ما همين گرفتارى است گرفتارى حب نفس است، گرفتارى حب جاه است، گرفتارى حب شهرت است، من مى‏خواهم اين عمل از من صادر بشود تا مردم براى من دست بزنند. عمل خوب از يكى صادر شده اين بدش مى‏آيد كه از او صادر شده، اين مى‏خواهد از خودش صادر بشود كه مردم بايستند و براى او هورا بكشند. اگر يك عمل بدى مثلاً صادر شد از او به نظرش مى‏آيد كه نه اين عمل هم بايد برايش چه باشد، براى اينكه خودش كور است از اينكه ببيند حب الشى يعمى و يصم هم آدم را كر مى‏كند هم آدم را كور مى‏كند خوب‏ها را نمى‏بيند، بدها را مى‏بيند، يك جا هم بدها را نمى‏بيند، خوبها را مى‏بيند، اگر آدم فضولى هم باشد كه خوبها را مى‏كشد طرف بدى،

    صحيفه نور ج 14 صفحه 20

    بدى‏ها را هم مى‏كشد طرف خوبى. با آن كه خوب است هر كار بدى بكند اين دنبال اين است كه اين كار بد را خوبش بكند، با يك كسى كه خوب است هر كار بدى بكند دنبال اين است كه اين كار بد هم بكشد طرف خوبى. اين بر خلاف انسانيت است و برخلاف صراط مستقيمى‏است كه نبى اكرم و همه انبياء بشر براى همين آمده‏اند. اگر موفق بشوند كه اين اسارت را، اين اسارتى كه من در خودم دارم، و هواهاى نفس بر من مسلطند، اگر اين را از بين ببرند موفق شده اند و اگر قدرت بر اين نباشد از باب اينكه هيچ موعظه‏اى تأثير نمى‏كند، هيچ گفته‏اى تأثير نمى‏كند، هيچ نوشته‏اى تأثير نمى‏كند، هيچ استدلالى تأثير نمى‏كند، ادله فلسفى هم در يك همچو موجوداتى كه دلشان بسته است به يك طرف، برهان‏هاى فلسفى هم تأثير نمى‏كند. آنى كه دشمن دارد رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) را، هر چه برهان هم اقامه بشود كه اين روى اين مبادى - و چيز درست مى‏گويد، آن اين مبادى را همه‏اش اشكال مى‏كند. در يك حديثى است كه اهل جهنم مى‏بينند كه يك خنكى حاصل شد، مى‏پرسند قريب به اين، حالا من نزد يكى نديدم اين را كه چه شد؟ مى‏گويند كه پيغمبر اسلام از اينجا دارد عبور مى‏كند، مى‏گويد ببنديد درها را، ببنديد كه ما عذاب را مى‏خواهيم و اين را نمى‏خواهيم. اين نفسانيت اينطور است و از چيزهائى كه براى انسان به واسطه اين نفسيت پيش مى‏آيد اگر انسان علائقش شديد باشد به دنيا و علائقش شديد باشد به زن و فرزند و مال و حيثيت و رياست و امثال ذلك، از مصيب‏هائى كه هست در اينكه احتمالش هم انسان را ناراحت مى‏كند و كمر انسان را مى‏شكند، اين است كه در آن نزديكى كه مى‏خواهند او را منتقلش كنند به يك عالم ديگرى، برايش كشف مى‏شود كه اين به دست خداى تبارك و تعالى است و اين آدم براى اينكه خدا او را از اين چيزهائى كه حب به او دارد، دارد جدا مى‏كند، دشمن خدا مى‏شود. يكى از محترمين قزوين، ملاهاى خيلى عابد قزوين خداوند رحمتش كند ايشان ظاهراً گفت كه ما رفتيم عيادت يك نفر آدم كه نزديك‏هاى فوتش بود، اين آدم گفت كه آن ظلمى‏را نعوذبالله آن ظلمى را كه خدا به من كرده است به هيچ كس نكرده، من اين بچه‏هايم را چطور تربيت كردم چطور حالا مى‏خواهد مرا ببرد. مسأله اين است آنكه كمر انسان را مى‏شكند اين است كه حب انسان به خودش و حب انسان به رياستش و حب انسان به همه چيزهايى كه موجب حب است، انسان را برساند به آنجائى كه اگر نبى اكرم هم از او بگيرد دشمن او مى‏شود، و آنوقت هم كه مى‏فهمد خدا دارد مى‏گيرد دشمن او مى‏شود. و ما تا اصلاح نكنيم خودمان را، نمى‏توانيم كشور خودمان را اصلاح كنيم. من نمى‏گويم كه اينطور باشيد كه خير، از همه هواهاى نفس بيرون برويد، اين نه براى من و. نه براى شما و نه براى الا من عصمه الله ميسور نيست، لكن ما قدرت داريم كه جلوى زبانمان را بگيريم، نمى‏توانيم بگوئيم زبانمان اختيار ندارد. ما قدرت داريم كه جلوى قلم مان را بگيريم، نمى‏توانيم بگوئيم قلم من اختيار ندارد. ما جلوى زبانمان را، جلوى بيانمان را، جلوى قلم مان را، جلوى عملمان را همه را مى‏توانيم بگيريم، قدرت داريم. اين معنائى كه مى‏توانيم و قدرت داريم و به واسطه او همه مواخذه‏ها و همه گرفتارى‏ها هست هر چه هم انسان حب به يك كسى داشته باشد، يا بغض به يك كسى داشته باشد، قلمش را نگه دارد، لااقل

    صحيفه نور ج 14 صفحه 21

    اينقدر قدرت داشته باشد كه در نوشته‏هايش دنبال اين نباشد كه بد از هر جا هست پيدا بشود و او بنويسد، ضعف از هر جا هست پيدا شود و او بنويسد.

    ما هر چه داريم از اين ملت است، نبايد مردم را سست بكنيم

    ما امروز احتياج به اين داريم كه اين ملت را اميدوار كنيم و دلگرم. ما هر چه داريم از اين ملت هست، ما هر چه داريم از اين ملت است، از اين توده‏هاى عظيم انسان است و ما الان مى‏بينيم كه اينقدر از ما كشته شده است از 15 خرداد بگيريد تا بعد از جنگ، اينها همه را در نظر بياوريد، آنقدر از ما كشته شده است، آنقدر از ما معلول شده است، آنقدر از ما بى‏خانمان شده است، آنقدر از ما آواره شده است براى اينكه اين كشور استقلال پيدا كند، آزادى پيدا بشود در آن، براى اينكه ما ديگر آن گرفتارى‏هاى سابق را نداشته باشيم، يك كشور اسلامى داشته باشيم، يك كشور كه تبع خدا و احكام خدا باشد، داشته باشيم.

    ما نبايد حالا كه گرفتار هستيم باز به پيروزى هم نرسيده‏ايم، نبايد اين مردم را سست‏شان بكنيم بيايند مجلس را از اين طرف هى اشكال بكنيم، آنقدر خوبى كه در اين مجلس هست از اولى كه مجلس در اين مملكت پيدا شده تا حالا، يك همچو مجلسى با اين افرادى كه در آن هست، من نمى‏گويم توى مجلس هم فرد غير صالح نيست، ممكن است باشد اما صلحا هستند اينها، اين مجلس را بايد حفظش كرد، و مردم را از اين دلسرد نكرد، هى هر روز راجع به مجلس يك چيزى نوشت و هر روز راجع به عرض مى‏كنم ندانستن مجلس، چى مجلس، چى مجلس. ما امروز احتايج داريم كه اگر چنانچه يك نفر آدمى هم كه جزء كسبه هستند و بسيار هم محترمند، جزء كارگرها هستند و آنها هم بسيار محترمند همه محترمند انشاء الله، نبايد ما يك كارگر را دلسرد بكنيم كه دستش وقتى كه مى‏خواهد به كار برود بلرزد، يك كشاورز را دلسرد كنيم كه وقتى دستش مى‏خواهد براى كشاورزى عمل كند بلرزد و يك وكيل را دلسرد كنيم كه وقتى بخواهد صحبت كند بلرزد يا در سرحدات اشخاصى كه مشغول هستند به خدمت دلسردشان كنيم كه آنها هم دستشان بلرزد، ما بايد همه كوشش كنيم كه اميد ايجاد كنيم در اين ملت كه با اميد است كه مى‏توانند اينها پيروز بشوند، با اميد است كه كشاورز مى‏تواند قدرت كشاورزى را زياد كند و با اميد است كه ارتش و پاسدار مى‏تواند در سرحدات جلوى دشمن را بگيرد. ما كه همه به حسب قولمان دشمن با اسلام نيستيم، ما كه با كشور خودمان دشمن نيستيم، ما كه با مصالح كشور خودمان مخالفت نداريم، ما مى‏خواهيم كه اين كشور و اين اسلام و همه اينها انشاء الله به خواست خدا درست بشوند همه ما اين آرزو را داريم، خوب اگر چنانچه همه ما اين آرزو را داريم، چرا بايد دولت اسلامى را تضعيف كنيم؟ چرا بايد مجلس را تضعيف كنيم؟ چرا بايد ارتش را تضعيف كنيم؟ چرا بايد پاسدار را تضعيف كنيم؟ مگر اينها همه اشخاصى نيستند كه دارند براى اين ملت خدمت مى‏كنند؟ خوب همه اينها خدمتگزارند، از آن رئيس جمهور گرفته است تا من طلبه، و همه ارگان‏هائى كه بعد هستند، الان مشغول خدمت هستند. نظرها را نظرهاى بدبينى نكنيد و

    صحيفه نور ج 14 صفحه 22

    حب و بغض در دل شما آنجور نباشد كه به خلاف واقع حكم كنيد و بنويسيد و بگوئيد. آنچه كه هست بگوئيد، البته نه، من نمى‏گويم تأييد كنيد و فحشا را چيز بكنيد، اين خلاف شرع هست و از گناهان كبيره هست اين، لكن براى موعظه، براى بيدار كردن، نقاط ضعف را بگوئيد، لكن به آرامى، نه اينكه آن كسى كه مى‏شنود كه از قلم شما چه بيرون آمده بدتر كند مطلب را. اگر شما يك مطلبى را بگوئيد كه غرض آلود باشد و به كسى بر بخورد، آن آدم هم آنطور مهذب نيست كه اين را غمض عين بكند، آن هم مطلبى را مى‏گويد غرض‏آلود، يك مقدار بالاتر، آن يك مقدار بالاتر مى‏رود اينكه مقابلش ايستاده است فردا يك مقدار از او بالاتر مى‏رود. ما اگر بخواهيم كه واقعاً كشور خودمان يك كشورى باشد كه براى خودمان باشد، ديگران نتوانند به او تسلط پيدا كنند حالا بايد همه قشرهائى كه هستند، با هم دست به دست هم بدهند، دست بردارند از اين حب و بغض‏هائى كه اساسش هم همان حب نفس است، يك مقدار حب نفس را كنترلش كنند، نمى‏توانند خارجش كنند كمش كنند، موقتاً كمش كنند تا اين پيروزى حاصل بشود، موقتاً جلوى قلم‏ها را بگيرند، و اگر مى‏خواهند نصيحت كنند، نصيحت باشد، نصيحت را آدم ممكن است قبول كند، اما تندگوئى را همان آدمى هم كه هر چه باشد تندگوئى را نمى‏تواند تحمل كند. ما بايد از اين بزرگان چيز ياد بگيريم، خوب مالك اشتر را كه قصه‏اش را شنيده‏ايد كه فحش به او دادند و بعد كه آن مر فهميد كه اين مالك اشتر بود رفت دنبالش، ايشان مسجد رفته بود و مشغول نماز بود و رفت عذرخواهى كرد، كفت من نيامدم اينطور نقل مى‏كنند در مسجد الا اينكه براى توطلب مغفرت كنم. ببينيد چطور تربيت مى‏كند. يك همچو امرى چطور تربيت مى‏كند. يك كسى به خواجه، خواجه نصيرالدين رضوان الله عليه، خواجه كاغذى مى‏گويند نوشته بود، و مسائلى و در ضمن او جسارت كرده بود به ايشان و اسم كلب روى ايشان گذاشته بود، ايشان جواب وقتى كه نوشتند از قرارى كه نقل مى‏شود مسائلى كه او اشكال داشت يكى يكى به طور حكيمانه رفع كرده بودند تا رسيده بود به اينجائى كه به ايشان گفته بود تو سگ هستى، ايشان گفته بود كه نه، من اوصاف و خواص و آثار من با اوصاف و خواص و آثار كلب دو تاست، كلب فلان صفت را دارد من آن صفت را ندارم، من فلان صفت را دارم او ندارد.

    حكيمانه اينطورى حل كرده بود قضيه را، خوب اگر خواجه هم يك كاغذ نوشته بود به اينكه نه، تو سگى و پدرت هم سگ است فردا يك كاغذى دريافت مى‏كرد او سه تا چيز رويش گذاشته بود. وقتى ما بتوانيم با زبان نرم، با نصيحت، با قول سالم بدون نيش، بدن اظهار غرض مردم را اصلاح كنيم، دوستان خودمان را زياد كنيم، براى خدا همين معنا باشد خوب چه ادعائى هست كه آدم با قلم خودش به ضد خودش عمل كند. خيلى‏ها خيال مى‏كنند كه اين حرفى كه من مى‏زنم ضد فلان است و سركوب مى‏شود فلان، لكن اول خودش سركوب مى‏شود. اينها توجهى به اين معنا ندارند اول وقتى كه يك همچو شد كه ديدند قلم، قلم آلوده است، اين مورد نفرت واقع مى‏شود. چه ادعائى دارد انسان كه مى‏تواند يك انسانى را دعوت به خير بكند با زبان ملايم، با قلم ملايم، با نصيحت، با دوستى او را به راه راست ببرد آنطور كه انبيا مى‏كردند انبيا بنايشان بر اين بود كه دست به شمشير نبرند الا براى آنها

    صحيفه نور ج 14 صفحه 23

    كه علاجى ندارند جز شمشيرو فاسد مى‏كنند جامعه را، آن كه فاسد مى‏كند جامعه را و دست از فسادش برنخواهد داشت او را بايد از جامعه جدا كرد و يك غده سرطانى است كه جامعه را فاسد مى‏كند جنگ انبيا مثل يك طبيبى بودند، آنها كه مى‏خواستند اصلاح كنند جامعه را. اگر يك طبيبى آمد و غده سرطانى را، چاقو را در آورد و شكم را پاره كرد و غده سرطانى را در آورد، شما فرياد مى‏زنيد كه شكم مردم را پاره كردى، جانى هستى؟ نه، احترامش مى‏كنيد و اجر هم به او مى‏دهيد و دستش را هم فرض كنيد مى‏بوسيد و خيلى هم خوشحال مى‏شويد براى اينكه اين شكم را پاره كرده، اما براى در آوردن غده سرطانى كه اين را به هلاكت مى‏رساند. انبيا اينطور بودند. انبيا در عين حالى كه خداى تبارك و تعالى مى‏فرمايد: كه چرا اينقدر خودت را به زحمت مى‏اندازى، چرا اينقدر خودت را مى‏خواهى بكشى كه اينها ايمان نمى‏آورند، آنقدر عاطفه داشته است و آنقدر دلش مى‏خواسته است كه مردم صالح بشوند، خوب بشوند، لكن وقتى كه مى‏ديد كه فلان جمعيت اگر باشند مردم را به فساد مى‏كشند شمشير او همان چاقوى طبيب است، او طبيب عالم است و طبيب جامعه است و جامعه را بايد با حسن نيتى كه دارد اصلاح بكند. شمشير على ابن ابيطالب ضربه‏اش مى‏فرمايد كه از عبادت جن و انس هم بالاتر است، براى اينكه اصلاح است، ضربه اصلاحى است، ضربه افسادى نيست. اگر قلم‏هاى ما و زبان‏هاى ما هم اينطورى بشود كه واقعاً بخواهيم اين جامعه پيش ببرد، اين مملكت اصلاح بشود و در حالى كه ما همه گرفتار هستيم، لااقل از اين گرفتارى قلم ما، مردم بيرون بيايند، آخر اين گرفتارى گرفتارى زيادى است. اگر بخواهيم جامعه را اصلاح بكنيم بايد يك قدرى فكر بكنيم كه حالا خوب است كه ما قلم‏ها را يك قدرى غلاف كنيم و يك قدرى مردم را نصيحت كنيم، اگر قلم مى‏گويم قلم‏مان اصلاحى باشد، دنبال اين نرويم هى عيب پيدا كنيم و هى بنويسيم، شما كه اين عيب را پيدا كرديد و نوشتيد حريف شما هم همين يك عيب ديگرى براى شما مى‏تراشد فردا زياد ترش مى‏كند. آن يكى هم همين طور، همين طور تا آخر. اگر يك كسى بايستد سر اين كوچه فحش بدهد به يك نفر آدم اگر آن آدم رد شد و رفت، يا خير، آمد و گفت نه شما اين مطلبى كه گفتيد آنطور نبوده من نكردم اين كار را، فلان، تمام مى‏شود، اصلاح مى‏شود آن و اما اگر او هم بخواهد شايد يك فحش ديگرى داد اين فحش دوم دوباره زيادترش مى‏شود. بايد يك فكرى همه بكنند آنهائى كه اهل فكرند، اهل قلمند، آنهائى كه صالحند، اين صلحا بايد بنشينند و در صدد اين باشند كه اميد بدهند به اين جامعه، اين مردم احتياج به اميد دارند، ديگران دارند اينها را نااميد مى‏كنند، ديگران مى‏گويند كه همه به هم ريختند اصلاً مملكتى نيست اينجا، مائى كه بايد همه كوشش كنيم به اينكه نخير نظامى هست اينجا و اين نظامى است كه بهتر از نظام‏هاى ديگرى است. كجا سراغ داريد شما يك نظامى را كه يك نفر بقال هم آزاد بشود به اينكه به يك رئيس جمهور هر چه مى‏خواهد بگويد، به نخست وزير هر مى‏خواهد بگويد، به رئيس مجلس هر چه مى‏خواهد بگويد، كجا شما همچو چيزى را داريد؟ خوب شما سران ممالك ديگر را هم ببينيد، كارهاى آنها را هم ببينيد، معامله آنها را با ملت ببينيد، معامله اينها را با ملت. وقتى اينطور باشد، چرا ما با قلم‏هايمان اينها را به هم بيندازيم؟ چرا زياد كينم؟ اگر فرض كنيد

    صحيفه نور ج 14 صفحه 24

    يك كدورتى - فرض كنيد - بين دو طايفه باشد خوب ما بايد دنبال اين برويم كه اصلاح كنيم اين را با قلم مان، با گفتارمان، اجتماع كنيم، با هم باشيم، برادريم، همه مى‏خواهند كه اين مملكت اصلاح بشود. اگر با قلم ما، با قدم ما، گفتار ما، خداى نخواسته يك آسيبى به اين مملكت برسد، يك آسيبى به اين جمهورى اسلامى برسد، در خارج بگويند اينها نمى‏توانند اداره بكنند، خودمان هم دامن بزنيم به اين. چرا بايد ما به واسطه يك بغضى كه با يك شخصى يا با يك جمعى داريم، در دنيا يك طورى بگوئيم كه دنيا به جمهورى اسلامى بدبين بشود؟ جمهورى اسلامى را خودتان كه مى‏خواهيد آن را، يك كارى بكنيد كه دنيا لااقل اينطور كه دارند خودشان تبليغ مى‏كنند، ديگر دست ما هم دنبال تبليغ نباشد، به حرف‏هاى ما هم استشهاد نكنند آنها. بايد توجه به اين مسائل داشت، انسان خيلى گرفتار است انسان خداوند ما را از اين گرفتارى‏ها نجات بدهد و خداوند ما را از شر خودمان نجات بدهد.

    والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته

    
    previos page menu page next page
    

صفحه 120 از 208 نخستنخست ... 2070110116117118119120121122123124130170 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/