previos page menu page next page


صحيفه نور ج 11 صفحه 122

تاريخ: 7/10/58

مصاحبه پروفسور الگار امريكائى با امام خمينى‏

پروسفور الگار: عرض شود بنده درست يك سال پيش در پاريس به حضور حضرتعالى مشرف شدم و در آن موقع بنده را به زيارت ايران تشويق فرموديد، در آن موقع فرموده بوديد كه ايرانى كه در اثر اين انقلاب شكوهمند اسلامى بوجود آمده بود، با آن ايرانى كه سالها قبل با آن آشنائى داشتم، بكلى فرق دارد و حالا بالاخره بنابر تشويق حضرتعالى به ايران آمدم و خود ديدم كه ايران كاملاً جديد و نوينى بوجود آمده در اثر اين انقلاب مبارك اسلامى. چون همانطورى كه مى‏دانيد واقعيت انقلاب اسلامى ايران از طرف خبرگزارى‏هاى مغرض مورد تحريف مى‏شود، در حال حاضر مشغول تأليف كتابى هستم كه هدف آن معرفى صحيح انقلاب اسلامى ايران باشد و نتيجتاً معرفى خود اسلام واقعى و در اين خصوص چند تا سؤال داشتم كه خواستم از حضرتعالى بكنم. اول اينكه براى همه روشن است كه روحانيت مبارز به رهبرى حضرتعالى نقش مهمى در اين انقلاب داشته است و اين نقش روحانيت مبارز به رهبرى حضرتعالى نقش مهمى در اين انقلاب داشته است و اين نقش روحانيت در رهبرى ملت مسلمان ايران شايد بنابر استقلال روحانيت باشد در مقابل دولت، مى‏بينم كه در دوره‏هاى مختلف، روحانيت استقلال تا مى‏داشته و جدا بود بكلى از دولت، حالا مى‏بينيم در اثر انقلاب، دولتى اسلامى بوجود آمده در ايران، آيا روحانيت كماكان نهاد مستقلى خواهد بود؟ يا اينكه نوعى ادغام بين روحانيت و دولت انجام خواهد گرفت، نظر به اينكه بعضى از شخصيت هاى روحانى از همين حالا وظائف اجرائى به عهده گرفته‏اند؟

امام: بسم الله الرحمن الرحيم‏

شما مى‏دانيد كه در رژيم سابق و رژيم‏هائى كه در طول تاريخ رژيم سلطنتى بوده يا در اقليم‏هاى ديگر رژيم غير الهى، غير توحيدى بوده، اصل رژيم و قوانينى كه در آن رژيم‏ها بوده است و مقاصدى كه در آن رژيم‏ها، چه رژيم سلطنتى و چه رژيم‏هاى به طرزهاى ديگر، قوانين، قوانين بشرى و با دماغ بشر تاسيس شده است و رژيم‏ها هم رژيم‏هاى همان فرم قوانين‏شان بوده است و مقاصد هم اكثراً سلطه بر مردم بوده و گاهى هم پيدا مى‏شده است كه روى قوانين عمل مى‏كردند، مقاصدشان اجراى قوانينى كه حدودش عبارت از نظم جامعه و آزادى دادن به مردم و امثال اينها.

اما آن رژيمى كه توحيدى بوده است و رژيم تابع قوانين الهى بوده است كه آن كه ما مى‏توانيم‏

صحيفه نور ج 11 صفحه 123

ارائه بدهيم، اسلام است. شايد در قبل از اسلام يك چنين رژيمى كه رژيم دولتى باشد و قوانين الهى باشد، يا كم بوده است يا نبوده است. كم بوده است رژيم‏هائى كه رژيم توحيدى باشد، غير از قانون الهى كه از مغز بشر نيست، از اراده خداست، غير از او اصل حكمفرما نبوده است، در اسلام كه خوب، ما نزديك به صدر اسلام هستيم نسبت به انبياء سلف، حكومت بوده است يك حكومت گاهى محدود و ضعيف و گاهى خيلى توسعه دار، لكن تا آنجا كه اسلامى بوده است حكومت‏ها و باز به اغراض ديگرى مخلوط نشده است، آن كه حكومت مى‏كرده است، قانون بوده است يعنى الله، غير خدا كسى حكومت نداشت اصلاً، اينها انبيا و همين طور آنهائى كه خلفاء انبيا بوده‏اند، هيچ ابداً از خودشان يك مطلبى، يك جرياناتى نبوده است، آنها دنبال اين بودند كه قانون را اجرا كنند، البته در بعضى از امورى كه، امور جزئيه بوده است، خوب، حاكم دخالت داشته است اما در اصول و در آن چيزهائى كه بايد در كشورى اجرا بشود، تابع قانون الهى بودند.اصلاً رسول خدا صلى‏الله عليه و آله كه در راس همه است، هيچ وقت يك مطلبى، يك حكمى، يك قانونى نداشته است در مقابل قانون خدا، مجرى قانون خدا بوده است.

و تفاوت بزرگى كه بين همه رژيم‏هاى دنيا به هر قسمى كه مى‏خواهد باشد، تمام رژيم‏هاى بشرى با هر فرمى كه مى‏خواهد باشد و آن رژيمى كه الهى است و تابع قوانين الهى است، تفاوت بزرگ اين است كه تمام رژيم‏هاى آنى كه ديگر عدل و داد و خوبست فقط در حدود طبيعت است. شما شايد در هيچ رژيمى پيدا نكنيد كه حكومت دنبال اين باشد كه تهذيب نفس مردم را بكند، كارى به آن نداشتند، حكومت دنبال اين بوده است كه بى‏نظمى نشود، يك كسى در خانه خودش هر كارى بكند تعرضى به آن ندارد، بيرون نيايد توى خيابان عربده بكشد و نظم را بهم نزند، تو خانه خودش هر كارى مى‏خواهد بكند آزاد هست، فقط حكومت‏هاى الهى است كه براى اصل مقصد، اين بوده است كه انسان را آنطور كه بايد باشد درست كند. انسان اولش يك حيوانست، بدتر از حيوانات، اگر سر خود باشد انسان، همين طور بار بيايد، هيچ حيوانى مثل انسان نيست در اينكه در شهوت، در درندگى، در شيطنت، حيوانات ديگر محدود از حدود شيطنت‏شان محدود است، حدود شهواتشان محدود است، حدود آن سبعيت شان. انسان چون يك موجوديست كه به حسب خلقت از همه موجودات بالاتر هست در طرف آن طرف، شهوت و غضب و طرف شيطنت و اينها مى‏تواند تا تقريباً لامتناهى برود، حد ندارد. شما مى‏بينيد كه اگر چنانچه ضض ض‏7غانسان يك فرض كنيد كه خانه‏اى پيدا بكند، دنبال اين است كه يكى ديگر هم پيدا كند، اگر يك كشورى هم پيدا بكند دنبال اين است كه يكى ديگر هم پيدا بكند، اگر همه دنيا هم تحت سيطره‏اش باشد به فكر اين است كه در كره قمر هم شايد باشد، برود آنجا، در مريخ هم باشد، برود آنجا. محدود نيست، نه شهواتش محدود است كه با يك حد خاصى بسازد، يكى، دو تا، ده تا، صدتا، و نه

صحيفه نور ج 11 صفحه 124

طمعش محدود است كه به يك كشور، دو كشور، ده كشور اكتفا كند، انبياء آمدند محدودش كنند يعنى مهارش كنند، اين حيوان افسار گسيخته كه به هيچ حدى از حدود محدود نيست، اگر آزاد بگذارند و اين را تربيتش نكنند افسار گسيخته است، به طورى كه همه چيز را براى خودش مى‏خواهد و همه كس را فداى خودش مى‏خواهد، انبياء آمدند كه اين افسار گسيخته رامهارش كنند و بياورند تحت ضوابط و بعد ار اينكه آن مهار شد، راه نشانش بدهند براى اينكه تربيت بشود، يك تربيتى كه برسد به آن كمالاتى كه تا آخر براى او سعادت است.

نه اينكه مطرح دنياست فقط اين طبيعت است! پيش انبياء اين دنيا وسيله است، يك راهى هست، راه هست براى رسيدن به يك مقصد عالى ديگر كه خود انسان نمى‏تواند و آنها مى‏دانند، آنها مطلعند به اينكه منتهى به چه مى‏شود اگر افسار گسيخته باشد و منتهى به چه مى‏شود اگر مهار باشد، از يك راهى كه راه هست براى رسيدن به آن درجات عاليه انسانيت، آنها همه امورى كه در نظر اين حكومت‏ها مقصد است، در نظر انبياء راه است، تمام دنيا در نظر انبياء خودش يك مقصود نيست، خودش يك محراب و مقصد نيست، خودش يك راه است كه از اين راه بايد برسند به مرتبه‏اى كه آن مرتبه، مرتبه عالى انسانى است كه اگر يك موجودى، يك انسانى اين مرتبه عالى انسانى را به آن رسيد، اين سعادت دارد و سعادتش محصور به اين عالم نيست، در همين عالم هم سعادت دارد اما محصور نيست، مقصود يك عالم ماوراء اين عالم هست، آنها ماوراء را ديدند، يك عالم غيبى كه بر ما الان مجهول است، آنها ديدند و آمدند كه اين اشخاص كه اگر رهاشان كنند افسار گسيخته‏اند و هر كارى كه مى‏خواهند مى‏كنند آنها را، هم قوه غضبيه‏شان را، هم قواى شهوانى‏شان را و هم قواى شيطنت‏شان را كه همه را دارد، اينها را اول مهار كند و بعد از مهار، يك راهى كه بايد بروند و اين قوا مخالف با او هستند آن را بروند، راه مى‏برند براى رسيدن به آن مقصد اعلاء آن كار انبياء است، مع‏الاسف اين كارى كه انبياء خواستند مى كنند و هميشه هم دنبالش بودند، كم موفق مى‏شدند، موانع زياد بود براى اينكه انسان به حسب طبع خودش مايل به شهوات و شهوت، غضب و شيطنت و اين مسائل است و آنهائى كه مى‏خواهند مخالفت با اين بكنند، اين را مهارش كنند، مبتلاى به يك مخالفت‏هائى، مبتلاى به يك موانعى مى‏شوند كه موفق نمى‏شوند به آن. كم موفق شدند، لكن معذلك هر چه كه سلامت در دنيا هست و بركت هست، باز از همين كوشش انبياء است كه كوشش كردند تا آن حدودى توانستند، تا آن حدودى كه شعاع تعليماتشان رسيده است، تا آن حدودى توانستند تا يك حدودى محدود كنند، مطلقاً مشكل بوده است و كم رسيدند، لكن باز هر چه خوبى هست از آنهاست كه اگر انبيا را از روى بشر منها كنند، اسقاط كنند، آنوقت خواهيد ديد چه خبر است، دنبا چه خواهد شد. اين انبياء بودند كه مردم را محدود كردند و تا يك حدودى موفق شدند و تا يك حدود اين بركت و خيرى كه در عالم هست از بركت آنهاست.

صحيفه نور ج 11 صفحه 125

اسلام كه همه جهات، همه بعدهاى انسان را در نظر گرفته است و براى همه بعدها طرح دارد، قانون دارد، منحصر به غيب تنها نيست، منحصر به شهادت تنها نيست، همانطورى كه خود انسان منحصر به يك بعد خاصى نيست، اسلام هم آمده است اين انسان را درستش كند و بسازد و همه بعدهايش را، نه يك بعد فقط، نه همان بعد روحانى تنها، كه غفلت كند از اين جهات طبيعت و نه فقط بعد طبيعت كه اكتفاء به اين كند از او، اين وسيله ا