صفحه 79 از 208 نخستنخست ... 296975767778798081828389129179 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 781 تا 790 , از مجموع 2079

موضوع: صحيفه نور

  1. #781
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    
    previos page menu page next page
    

    صحيفه نور ج 9 صفحه 135

    تاريخ: 25/6/58

    بيانات امام خمينى در جمع اعضاى مجتمع آموزشى طيبه پيراسته لنگرود

    جدائى دين از سياست، توطئه ابر قدرت‏ها

    بسم الله الرحمن الرحيم‏

    قبلا تشكر مى‏كنم از خانم‏ها كه از راه دور آمدند و براى تسليت، من هم به آنها تسليت عرض مى‏كنم. آنچه كه در اين نهضت مطرح است اين است كه ما وضعيت نهضت را بفهميم و مقصد از جمهورى اسلامى را آگاهانه تعقيب كنيم تاكنون رژيم طاغوتى تمام احكام اسلام را در همه كشور و در كادرهاى آموزشى و غير آموزشى، در وزارتخانه‏ها و ادارات، در ارتش و در ساير جاها بر خلاف اسلام سير داده بود. دستور اصلاً اين بود كه نگذارند اسلام در ايران به معنائى كه دارد تحقق پيدا بكند، براى اينكه خارجى‏هائى كه مى‏خواستند از ما استفاده ببرند و بى‏زحمت هم استفاده ببرند، اينها تبليغاتشان و طرحشان اين بود كه اسلام را نگذارند ظهور پيدا بكند، آن مقدارى كه كارى به استفاده‏هاى آنها ندارد، آن مقدار را مضايقه نداشتند لكن آن بعدهاى ديگرى كه با استفاده آنها مخالف بود، آنها را اصلاً مى‏خواستند نگذارند تحقق پيدا بكند. اينها كوشش داشتند به اينكه اين معنا را به باور همه بياورند كه دين از سياست جداست. ديانت يك احكامى است كه بروند نمازى بخوانند و چند تا از اين مسائلى كه هيچ ربطى به اين چيزهائى كه آنها مى‏خواهند نداشته باشد، بگويند و برگردند مشغول كارشان بشوند. آنها مشغول چپاولگرى باشند و مشغول ظلم و جور و قشرهائى كه دينى هستند، اينها مشغول به اعمال ديانتى خودشان باشند، كارى نداشته باشند كه چه مى‏گذرد بر اين مملكت، كار نداشته باشند كه خارجى‏ها چه به سر اين مملكت آورند. برنامه دولت‏ها در زمان طاغوت اين بود و دامن زده بودند بر اينكه نگذارند روحانيون در سياست دخالت بكنند و شايد بسيارى از خود روحانيون هم باورشان آمده بود كه نبايد در امور سياسى دخالت كنند، و بسيارى از جوان‏هاى ما هم باورشان بكنند آمده بود كه نبايد اينها در امور سياسى دخالت بكند، حتى از قرارى كه گفتند يكى از همين افراد فاسد وابسته، در همين چند روز، در يك جائى به اين صورت گفته بود كه مى‏خواهيم قد است روحانيون محفوظ باشد، اينها دخالت در امور مملكتى نكنند تا قداستشان محفوظ باشد. اين يك شيوه‏اى است كه غربى‏ها به كار بردند و وابستگان آنها هم از آنها تقليد كردند به اسم اينكه قداست اينها محفوظ باشد، يعنى اينها همان بروند توى مسجدها و دعا بخوانند تا قداستشان محفوظ باشد و كارى به مملكت و كارى به دولت و كارى به مجلس و كارى به ديگر قشرهايى كه بايد باشد نداشته باشند، اينها را بگذارند براى‏

    صحيفه نور ج 9 صفحه 136

    چپاولگرها و دعا و ذكر خودشان را بگويند و كارى نداشته باشند. اين يك برنامه‏اى است كه ريخته شده است و ريخته شده بوده است در سال‏هاى طولانى، و در زمان اين پدر و پسر دامن زياد زده شده است، اين حرف آنهاست.

    اسلام دينى است عبادى كه همه چيزش سياست است حتى عبادتش‏

    حرف ما اين است كه نه روحانى تنها، همه قشرها بايد در سياست دخالت بكنند. سياست يك ارثى نيست كه مال دولت باشد يا مال مجلس باشد يا مال افراد خاصى باشد، سياست معنايش همين وضع آن چيزهايى كه در يك كشورى مى‏گذرد از حيث اداره آن كشور، همه اهالى اين كشور در اين معنا حق دارند. خانم‏ها حق دارند در سياست دخالت بكنند، تكليف‏شان اين است، روحانيون هم حق دارند در سياست دخالت بكنند، تكليف آنهاست. دين اسلام يك دين سياسى است كه همه چيزش سياست است حتى عبادتش. شما ملاحظه كنيد همين نماز جمعه‏اى كه در زمان طاغوت نمى‏شد درست بجا بياورند، گاهى آهسته در داخل يك مسجدى نماز را مى‏خواندند، در صورتى كه وضع نماز جمعه اين نبود، وضع نماز جمعه اين است كه حالا انجام مى‏گيرد و انجام گرفت چند هفته و مع‏الاسف آقاى طالقانى فوت شدند و بحمدالله به جاى ايشان يك فرد بسيار ارزنده‏اى است، ملاى متعهدى است، ايشان هم حبس‏ها ديده است، زجرها كشيده است و پخته شده است در اين امور. نماز جمعه يك اجتماع سياسى در عين حالى كه عبادت است. در خطبه نماز جمعه بايد مسائل سياسى روز طرح بشود، گرفتارى‏هاى مسلمان طرح بشود، در نماز جماعت هم اينطور است. نماز جماعت، اجتماع مردم در يك محلى، اين براى اين است كه اينها مطلع بشوند از حال مملكت خودشان، مطلع بشوند از حال برادرهاى خودشان، گرفتارى‏هاشان را اطلاع پيدا بكنند و رفع بكنند. اجتماع در مكه، آن اجتماع عظيم در جاهاى مختلف، هى اجتماع، اجتماع در منا، اجتماع درعرفات، اجتماع در مشعر، اجتماع در مكه، اجتماع در مدينه، اجتماع، اجتماع از همه قشرهاى ممالك اسلامى، همه مسلمين، كسانى كه استطاعت دارند و مشرف مى‏شوند، اينها همه يك امور سياسى است، هر كدام به مقدار شعاع خودش يك جا، يك شهر است، يك ده است، جماعاتى كه در اين شهر و ده است، مجمع سياسى است به اندازه خودش.

    در صدر اسلام مسجد مركز تبليغ احكام سياسى اسلامى بود

    مع الاسف ما استفاده نتوانستيم بكنيم از اين اجتماعاتمان، نه از آن اجتماعات بزرگمان و نه از اين اجتماعات كوچكمان، اين براى اين بود كه تبليغات اسباب اين شده بود كه مسجدى‏ها را در آن مسجد محصور كرده بود. مسجد مركز تبليغ است. در صدر اسلام از همين مسجدها جيش ها، ارتش‏ها راه مى‏افتاده، مركز تبليغ احكام سياسى اسلامى بوده مسجد، هر وقت يك گرفتارى پيدا مى‏شد صدا مى‏كردند كه الصلوه بالجماعه اجتماع مى‏كردند، اين گرفتارى را طرح كردند، صحبت‏ها را

    صحيفه نور ج 9 صفحه 137

  2. #782
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    
    previos page menu page next page
    

    صحيفه نور ج 9 صفحه 140

    تاريخ: 25/6/58

    فرمان امام خمينى به حجت الاسلام لاهوتى

    بسم الله الرحمن الرحيم‏

    جناب حجت‏الاسلام آقاى لاهوتى دامت افاضاته سرپرست سپاه پاسداران انقلاب اسلامى ايران به موجب اين حكم به شما ابلاغ گردد كه لازم است در تمام جلسات شوراى عالى هماهنگى و تصميم‏گيرى سپاه پاسداران شركت نموده و نظارت مستقيم داشته باشيد و گزارش كار سپاه را هر هفته به اطلاع اينجانب برسانيد. لازم به تذكر است كه بيش از پيش بايد به اخلاق اسلامى سپاه توجه شود تا سپاه از هر جهت مظهر كامل سرباز اسلام باشد. توفيق و تأييد جنابعالى را در ارشاد و هدايت سپاه كه بيش از هر چيز مورد نظر است، از خداوند متعال خواستار است.

    والسلام‏

    روح الله الموسوى الخمينى

    
    previos page menu page next page
    

  3. #783
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    
    previos page menu page next page
    

    صحيفه نور ج 9 صفحه 141

    تاريخ: 25/6/58

    بيانات امام خمينى در جمع اعضاى گروه اعزامى جمعيت شير و خورشيد (سابق) به كردستان

    اطاعت از حكومت اسلامى، وظيفه اسلامى و وجدانى است‏

    بسم الله الرحمن الرحيم‏

    ما بايد همانطورى كه ملاحظه كرديد كه با كمك همه قشرهاى دولت اين پيروزى معجزه‏آسا را به دست آورديم، كمك همگى بود كه توانست يك همچو اعجازى را بكند و توجه به مبادى، حالا هم كه باز بين راه هستيم و احتياج داريم به اينكه از قدرت‏هائى كه هست استفاده كنيم، بايد گمان نكنيم كه مطلب گذشته است. اينها كه استفاده از اين مملكت كردند و چشم طمع‏شان باز و از اينجا نبريده است، اينها در صددند كه كارشكنى‏هائى بكنند و هر چه بتوانند نگذارند يك مملكت آرامى، يك مملكتى كه خودش، خودش را اداره كند و خودكفا باشد، نگذارند كه يك همچو چيزى پيش بيايد و لهذا اين توطئه را كه مى‏بينيد پيش مى‏آورند، كردستان را به آن صورت درست كردند و محتمل است كه باز هم جاهاى ديگر را، و ما بايد با توجه به اين معنا كه ما بين راه هستيم و باز گرفتارى داريم، همه‏مان كمك كنيم.

    معنى كمك اين نيست كه شمائى كه مامور شير و خورشيد سرخ هستيد يك كار ديگر انجام بدهيد، معنى‏اش اين است كه آن كارى كه به دست شماست خوب انجام بدهيد. در حكومت غيراسلامى و طاغوتى وجدان شما خيلى همراه نبود كه اطاعت از آنها بكنيد، اگر هم اطاعت شده، اطاعتى بوده است كه اطاعت الزامى بوده، لكن حالا كه متبدل شده است و يك حكومت اسلامى ملى است كه از خودتان است، ديگر يك چيزى نيست كه تحميلى باشد و يك دستگاهى نيست كه دستگاه ظلم و جور و اين طور چيزها باشد، بايد يك وظيفه اسلامى وجدانى را ما احساس بكنيم كه با آن وظيفه اسلامى و با آن وظيفه انسانى، كارها را خوب انجام بدهيد.

    تحول روحى ملت، موجب طمانينه است و من دلخوشم به اينكه يك همچو تحولى در ايران، در همه قشرها شده است. الان در همين قضيه جهاد سازندگى، خوب، انسان مى‏بيند كه از همه جا اشخاصى كه تحصيل كرده‏اند. خصوصاً خانم‏ها، اينها همين امروز هم در مصاحبه‏اى كه بود، من گوش كردم ديدم كه مى‏گويد ما از اول آفتاب مى‏رويم سراغ كار تا غروب. اين يك مسأله‏اى است كه يك تحولى است پيدا شده است، يعنى با

    صحيفه نور ج 9 صفحه 142

    اشتياق و احساس اينكه بايد براى مردم كار بكنيم مشغولند و مسلماً در شما هم همين معنا هست. شكى نيست كه حالا ديگر با اينكه يك الزامى عرض مى‏كنم يك اجبارى، اينها نيست، خودتان داوطلبيد و مشكلاتى اگر هست، خودتان مشكلات را رفع مى‏كنيد. بنابراين آن چيزى كه مايه دلخوشى ماست اين است كه اين تحول اسلامى كه با دست خدا پيدا شده است و كسى نمى‏توانست يك همچو تحولى ايجاد كند خصوصاً تحولات روحى كه از امريكا يك عده‏اى جوان چند وقت پيش از اين آمدند كه، ما آمديم براى همين جهاد سازندگى و برويم به دهات، من به آنها گفتم خوب، من مى‏دانم كه شماها اهل اينكه بتوانيد به يك قدرتى درو بكنيد يا بنائى بكنيد يا چه، همچو چيزى را، همچو قدرتى نداريد، لكن متوجه باشيد كه كار شما چه كار ارزنده‏اى است، شما وقتى كه از آمريكا آمديد و رفتيد در روستاى فلان و مردم ديدند كه يك دسته از جوان تحصيل كرده آمريكا كه شايد بعضى‏شان هم مهندس، بعضى‏شان دكتر باشند آمده‏اند درو مى‏خواهند بكنند، اين يك روحيه بزرگى به مردم اعطا مى‏كند كه آن رعيتى كه امروز يك جريب را مثلاً درو مى‏كرده، فردا دو جريب را درو مى‏كند. اين، قدرت مى‏دهد، خيال نكنيد، خيال نكنيد كه ما كارمان كم است، كار شما از حيث معنويت خيلى زياد است. وقتى اين رعيت‏ها كه تا حالا هر چه ديده بودند، هى يك سربازى يا يك ژاندار مى‏برود و اذيت كند، همين را ديده بودند، يا اخاذى كند، حالابينند كه يك دكترى، يك مهندسى، يك محصلى مى‏رود، چه از مركز اينجا، چه از خارج مى‏رود و به اينها كمك مى‏كند، اينها تاكنون به چشم‏شان نخورده بود كه يك دسته از خانم‏هائى كه در شهرستان زندگى مى‏كردند، اينها بروند توى اين جمعيت‏هائى كه دارند درو كنند همراه آنها درو بكنند، همچو چيزى به چشممان نخورده بود، به خيالشان نمى‏آمد، حالا وقتى كه مى‏بينند يك همچو حس انسانى پيدا شده است و اين در سايه اسلام پيدا شده و قدرت‏هاى ظاهرى نمى‏تواند يك همچو تحولى را بدهد، تحول اسلامى و انسانى است، اين آنها را همچو دلخوش مى‏كند كه كارهاشان را و قدرتشان را چند مقابل مى‏كند بنابراين يك تحول انسانى و يك تحول روحى حاصل شده است كه اين موجب طمانينه انسان است. موجب اطمينان است.

    من اميدوارم كه اين محفوظ بماند و ملت ما همين طور زنده كه حالا زنده هستند زنده بمانند و اين مملكت را با اين زندگى، با اين هوشيارى مملكت را به پيش ببرند، به طورى كه افراد خودشان ديگر راه خودشان را پيدا كرده باشند كه فقدان با اشخاص هيچ خللى وارد نشود. خداوند انشاءالله شما را حفظ كند، مويد، منصور و مشكلات را رفع كند. البته مشكلاتى در دولت هست، مشكلاتى هست الان زياد و اينها بايد با همت همه رفع بشود و من اميدوارم كه انشاءالله رفع بشود.

    والسلام عليكم ورحمه الله وبركاته

    
    previos page menu page next page
    

  4. #784
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    previos page menu page next page

    صحيفه نور ج 9 صفحه 143

    تاريخ: 26/6/58

    بيانات امام خمينى در جمع اعضاى گروه فرهنگى و تربيتى انقلاب اسلامى و اعضاى خانواده‏هاى شهداى انقلاب‏

    آتيه روشن و نورانى ايران به بركت تحول روحى ملت

    بسم الله الرحمن الرحيم‏

    هم سرودى كه خوانديد دلپذير بود و مؤثر و راهنما و هم مسائلى كه طرح كرديد. بايد بگويم كه شما خودتان پيشاپيش راه را رفتيد و مجالى براى اينكه من صحبتى بكنم خيلى نمانده است و من به همين جهت دلخوشم كه ملت ما خودش راه را پيدا كرده و دارد راه را مى‏رود. اين تحول روحى كه در ملت پيدا شده است و در شما جوان‏ها، مردها،زن‏ها پيدا شده است، اين موجب اميدوارى است و من اميدوارم كه اين راه را ما به آسانى، مشكلاتمان كم باشد، به آسانى اين راه را طى بكنيم. وقتى يك جامعه متحول شد از آن صورتى كه در زمان طاغوت بود به يك صورت اسلامى، به يك صورت انسانى، اين كارهائى كه شما انجام مى‏دهيد انسانى است، اسلامى است و از روى رضا و رغبت عمل مى‏كنيد، با اشتياق عمل مى‏كنيد. اين يك تحول روحى است، يك تحقق روحانى است كه بايد ما اميدوار به آن باشيم و اميدوار هستيم و اميد است كه آتيه بسيار روشنى را در ايران ببينيم و شما انشاءالله بهترش را ببينيد.

    سركوبى روحانيت و دانشگاه گامى مؤثر در جهت وابستگى به اجانب‏

    اينها كه گفتيد كه نقص دارد، فرهنگمان نقص دارد، كجامان نقص ندارد؟ كوشش كردند كه نگذارند اين مملكت، نگذارند اين كشور يك رشد انسانى بكند، يك رشد اقتصادى بكند، يك رشد فرهنگى بكند، يك رشد نظامى بكند. در طول تاريخ و در اين پنجاه و چند سال اخير مأموريت داشتند اينها براى اينكه ما را عقب نگه دارند، نگذارند كه يك دانشگاهى داشته باشيم، نگذارند كه يك دبيرستان صحيح داشته باشيم. يك ماموريتى بود كه آن مراكزى كه از آن مراكز ممكن است كه انسان‏هاى آگاه پيدا بشوند آن مراكز را نگذارند رشد بكند.

    رضاخان، اولى كه وارد شد البته با صورت اسلامى وارد شد و در مجالس تعزيه‏دارى و در مجالس روضه و در تكيه‏ها در ماه محرم راه مى‏افتاد دور، تكيه‏ها هم مى‏رفت. ابتدا اين طورى با اين اسلحه پيش آمد، بعد از اينكه قدرتش محكم شد و توانا شد، شروع كرد به كارهائى كه مأمور بود، در رأس مأموريتش كوبيدن روحانيون بود. اين مدرسه فيضيه كه ملاحظه كنيد كه آنوقت‏ها تمام

    صحيفه نور ج 9 صفحه 144

    حجراتش طلبه داشت، دو تا طلبه يا سه تا طلبه داشت، روز هيچ نمى‏توانستند تو حجره‏ها بمانند، قبل از آفتاب حركت كردند تو باغات، باغهاى شهر و اواخر شب مى‏آمدند براى اينكه كارآگاه‏ها و پاسبان‏ها و اينها مى‏آمدند اينها را مى‏بردند كه لباسشان را تغيير بدهند. حمله‏ها شد به اين طايفه. دانشگاه را نمى‏توانستند آن وقت روى اينكه مثلاً از دنيا يك چيزى داشتند، نمى‏توانستند به آن ترتيب حمله كنند به آن، آن وقت از راه تبليغات و از راه تعليمات برخلاف مسلك صحيح پيش آمدند و برنامه‏هاى استعمارى داشتند. اين دو قدرت را اينها اعتقادشان اين بود كه اگر اينها قوه پيدا بكنند، ممكن است كه ساير ملت هم دنبال اينها بيايند و نگذارند كارها انجام بگيرد و لهذا در رأس برنامه كوبيدن روحانيت بود و كوبيدن دانشگاهى‏ها.

    اغفال مردم و نابودى اقتصاد مملكت از طريق سالوسى و ادعاى ديانت‏

    در زمان اين دومى هم كه دنبال اين معنا بود كه با سالوسى ابتدا تا كارها را انجام بدهد و معلم‏هائى هم در اين باب داشت، شروع كرد سالوسى از جهاتى، يكى راجع به اينكه خودش را به ديانت مى‏بست، قرآن چاپ كرد، هر چند وقت يك دفعه مى‏رفت در حرم حضرت رضا و مى‏ايستاد و نماز مى‏خواند و زيارت مى‏كرد. اين يك راه بود. يك راه ديگر هم كه براى طبقات ديگر پيش گرفته بود اين بود كه ما مى‏خواهيم اين مملكت را به تمدن بزرگ برسانيم. كتاب مأموريت براى وطنم را يكى ديگر نوشته و به ايشان نسبت داده. خودش اهل نوشتن نبود، وقتش را هم نداشت. اين هم يك دامى بود براى اينكه مردم را غافل كند از اينكه دارد همه چيزشان را از بين مى‏برد. از اين طرف اينكه ما مى‏خواهيم براى ملت چه بكنيم، و مى‏خواهيم مملكت را صنعتى‏اش كنيم. مى‏گويند كه كلاغ مى‏گويند كه مثل كبك مى‏خواست راه برود راه رفتن خودش هم يادش رفت. اين نمى‏خواست اصلاً مثل كبك راه برود، مى‏خواست بازى بدهد مردم را. در صدد بودند اينها كه مردم را اغفال كنند، سر خوش كنند به اينكه ما مملكت‏مان بعدها صنعتى مى‏شود و بعد از يكى دو سال ديگر ما در، ادعا بود ديگر، بعد از يكى دو سال ديگر ما مى‏رسيم به همان ابر قدرت‏ها، مى‏شويم مثل ژاپن!! ژاپنى كه الان به آمريكا تنه مى‏زند و صنعتش در خود آمريكا جلو از آمريكاست، اينها مى‏گفتند ما مى‏شويم مثل ژاپن!! چه كردند؟ آن چيزى كه در ايران لازم بود باشد و اقتصاد ايران به او بستگى داشت كه عبارت از كشاورزى بود، از بين رفت. كشاورزى را به صورت اينكه ما مى‏خواهيم، به اسم اينكه ما مى‏خواهيم صنعتى كنيم مملكت را، اول كشاورزيش را از بين بردند. كشاورزى كه از بين رفت اشكالاتى پيدا شد. يكى اينكه ما شديم براى آمريكا يك بازارى براى خريد كالاهاى امريكا، يعنى گندم‏ها و ساير حبوباتى را كه آنها زيادى داشتند و بايد بريزند به دريا يا بسوزانند، به ما به قيمت اعلا مى‏فروختند و پول ما را مى‏گرفتند. يكى ديگر اينكه اين كشاورزها را از اطراف ايران كوچ داد، اين طرح را آورد اطراف تهران و اطراف شهرهاى ديگر، بيشترش در تهران. اين همه محله‏هائى كه در تهران درست شده، محله گودال‏ها و محله نمى‏دانم چه و حصيرها و اين خانه‏هاى حصيرى و اين خانه‏هاى چه، اين‏

    صحيفه نور ج 9 صفحه 145

    بيچاره‏هائى كه در محل خودشان كشاورز بودند، كشاورزى را از بين بردند به اسم اينكه مى‏خواهيم، مى‏خواهيم ما ارباب رعيتى را برداريم، همه بشوند ارباب ما هم چقدر غافل، ملت ما هم چقدر حالا يا غافل بود يا خوب، سرنيزه بود، چه، همه دهقان، اين بيچاره‏هائى كه الان اطراف تهران هستند، هر ده نفرشان توى سوراخى هستند. آنى كه خانه دارد، خانه‏شان را نمى‏دانم شما ديديد يا نه، من در تلويزيون يك دفعه، دو دفعه ديدم كه خوب، اسباب تأسف است يك سوراخى است، يك عده‏اى بچه و بزرگ از تويش بيرون مى‏آيد. اينها دهقان‏هائى است كه ايشان مى‏خواست دهقانشان كند و زندگيشان را بكلى به هم زد. مملكت ما را از حيث كشاورزى كه مى‏توانست خودكفا باشد بلكه صادر كند، مملكت ما از حيث كشاورزى يك مملكت غنى است اگر كشاورزى صحيح در اين مملكت بشود ممكن است آذربايجان كافى باشد براى همه مملكت، باقيش بايد صادر بشود، يا خراسان براى همه مملكت كافى باشد و بايد باقيش صادر بشود.

    ما الان در زمان ايشان، نمى‏دانم شما در روزنامه‏ها گاهى ديديد يا نه، خيلى افتخار مى‏كردند كه ما چند صد، مثلاً هزار چيز خريديم. اين افتخارشان اين بود كه ما گندم خريديم، جو خريديم. يك مملكت را از اين جهت ساقط كرده‏اند و فرياد هم مى‏زدند كه ما همچو هستيم كه گندم و جو را از آمريكا خريديم و امسال گرسنگى نمى‏ميريم. اينطور اينها وارد شدند، هم آن قوه‏هاى، قدرت‏هاى انسانى را در اين مملكت متوقف كردند و يا عقب راندند. من در پاريس كه بودم از جاهاى مختلف، ممالك مختلف پيش من زياد مى‏آمدند منجمله آلمان كه خوب نزديك بود، اينهائى كه در اين چيز اتمى بودند و در آنجا كار مى‏كردند از طرف ايران، اينها هم آمدند پيش من گفتند كه اين كارى كه ما انجام مى‏دهيم اولا مضر براى ايران است، ثانياً نمى‏گذارند ما بفهميم، مى‏خواهند نگه دارند به يك سطحى كه نتوانيم بفهميم، اگر هم درست بشود براى ايران مضر است. يك همچو طرح‏هائى بود، جوان‏ها را ببرند در خارج نگذارند، الان، حالا الانش كه من خيلى اطلاع ندارم، در زمان ايشان اين جوان‏هاى ما كه مى‏رفتند در آمريكا و اروپا و پخش شده بودند در آنجا همه جا را پركرده بودند (از قرارى كه براى ما نقل كردند) ديپلم‏هائى كه آنها مى‏دادند، تصديق‏هائى كه آنها به جوان‏هاى ما مى‏دادند غير از آن تصديق‏هائى بود كه به خودشان مى‏دادند. جوان‏هاى ما را زود به آنها يك تصديق مى‏دادند (نخوانده ملا) مال خودشان را دقت مى‏كردند. اين طور به من كراراً شايد گفته باشند. براى چه، براى اينكه نگذارند اين رشد بكند، اين قدرت را نگذارند پيدا بشود، از اين قدرت آنها مى‏ترسيدند. همانطورى كه از آخوند اينها مى‏ترسيدند، از دانشگاهى هم مى‏ترسند. اين دو تا را مى‏خواهند كنار بگذارند. ملت هم اگر اين دو قدرت را نداشته باشد نمى‏تواند جلو برود و اينها با اين دو قدرت مخالفند.

    تبليغ بر آزادى زن و مرد، حقه‏اى پليد به منظور شيوع فحشا و استثمار جوانان
    حالا الحمدلله يك تحولى در مملكت ما پيدا شده، يعنى وقتى كه ملاحظه مى‏كنيد خانم‏ها را از آن وضعى كه سابق مى‏خواستند برايشان پيش بياورند به اسم اينكه آزاد زنان و آزاد - مردان فهميدند

    صحيفه نور ج 9 صفحه 146

    همه‏اش حقه است و بازى. نه مردها آزاد بودند در زمان ايشان، نه زن‏ها و نه مطبوعات و نه راديو و نه هيچى. آزادى در كار نبود. اسم، صحبتش و تبليغاتش زياد بود. آن آزادى هم كه آنها مى‏خواستند براى مملكت ما (حالا هم بعضى از نويسنده‏هاى ما پيشنهاد همان را دارند) آن آزادى است كه هم جوان‏هاى پسر ما را و هم جوان‏هاى دختر ما را به تباهى مى‏كشد. آن آزادى را آنها مى‏خواهند كه من از اين تعبير مى‏كنم به آزادى وارداتى، آزادى استعمارى، يعنى يك آزادى كه در ممالكى كه مى‏خواهند وابسته به غير باشد اين آزادى‏ها را سوغات مى‏آورند، هروئين آزاد، مثلاً مشروبات هم آزاد، محل فساد كه مى‏دانيد آن طورى كه مى‏گفتند از تهران تا آخر شميران صدها محل فساد به بدترين فسادها، آن هم آزاد. اينها آزاد اما قلم نه، بيان هم نه، اينها آزاد نه. آن آزادى كه آنها مى‏گفتند و هى آزاد آزاد مى‏كردند اين معنا بود كه مشروب فروشى بيشتر از كتابفروشى باشد و مراكز فحشا بيشتر از مراكز علم باشد، جوان‏هاى ما را بكشند به آن مراكز فحشا. جوان است و اول جوانى است وقتى راه باز باشد و تبليغات باشد و آسان كنند كار را برايشان، كشيده مى‏شوند به آن طرف. وقتى يك جمعيت كه بايد براى مملكت‏شان فاعل باشند، مؤثر باشند، اين را كشيدند به طرف فحشا، اين ديگر نمى‏تواند، اين مغز عادت كرده به فحشا، فكر بكند كه نفت ما را كى مى‏برد، به فكرش نمى‏آيد هيچ وقت و اينها مى‏خواهند اينطور باشد.

    بحمدالله آنى كه حالا به ما مژده مى‏دهد همين تحولى است كه پيدا شده، يعنى جوان‏ها از آنطرف كشيدند به خيابان‏ها و فرياد زدند بر ضد استعمار و بر ضد ديكتاتورى. حالا هم رشد همچو شده است كه مشغولند خودشان به طور خودكار، بدون اينكه تبليغاتى لازم داشته باشد به طور خودكار مشغولند به اينكه تربيت كنند بچه‏ها را. تربيت كنيد اين بچه‏ها را به تربيت انسانى، تربيت اسلامى كه همان تربيت انسانى است. اگر اين مملكت مسلمان بشود، تربيت، تربيت اسلامى باشد، هيچ قدرتى نمى‏تواند مقابلش بايستد. چنانچه ديديد كه اين قدرت كه شكست داد اين قدرت بزرگ را، همين قدرت ايمان بود، همين بود كه فرياد مى‏كردند كه شهادت مى‏خواهيم. حالا هم دارند هى مى‏گويند زن‏ها هم مى‏گويند، مردها هم مى‏گويند. اين قدرت بود كه جلوى اين فسادها را گرفت و شكست داد اينها را. اين قدرت را حفظش كنيد.

    منطق روحانيت رسيدن به خودكفائى و مخالفت با بى بند و بارى است‏

    اگر بخواهيد مملكت‏تان يك مملكتى باشد از خودتان باشد، كشورتان يك كشور سالم باشد، يك كشور مفيد باشد، خودكفا باشد، بايد از اين سوغاتى‏هائى كه غرب براى ما فرستادند و مى‏فرستند، ما اين معنا را گفته بشود كه ما با صنعت خارجى‏ها يا علم مربوط به صنعتشان مخالفيم، ابداً مخالف نيستم، ما با اين آزادى‏هائى كه از غرب مى‏آيند و اينها هم دامن به آن مى‏زنند و آزادى وارداتى است با اين مخالفيم، اينكه جوان‏هاى ما را رو به تباهى مى‏كشيد و به تباهى مى‏كشد. ما با صنعت مخالف نيستيم، ما با هيچى مخالف نيستيم. اصلاً سر تمدن، ما مى‏گوئيم كلاه سر ما مى‏گذارند، غربى و شرقى

    صحيفه نور ج 9 صفحه 147

    كلاه سر ما مى‏گذاريد كه ما مى‏خواهيم به شما تعليمات بدهيم مى‏خواهند ما را نگه دارند، متوقف كنند، مى‏خواهند ما را محتاج به مستشار بكنند. نظاممان مستشار داشته باشد، فرهنگمان هم مستشار داشته باشد و همه چيزمان مستشار داشته باشد. مستشار هم نه اينكه بيايند به ما تعليم و تربيت ياد بدهند، بيايند ما را تا يك حدودى نگه دارند، ما با اين مخالفيم روحانيت با ترقى مخالف نيست، با ترقى محمدرضائى مخالف است، با اين تمدن، دروازه تمدن مخالف است، اين دروازه تمدنى كه همه چيز ما را به باد داد. با اين آزادى آزاد زنان و آزاد مردانى كه ايشان مى‏گويند، مخالفند، نه با آزادى. آزادى سر جاى خودش اما بى بند و بارى؟ آزادى يعنى هر كه دلش مى‏خواهد هر كارى بكند!! مى‏خواهند هروئين بكشند، به شما چه!! مى‏خواهند قمار كنند!! مى‏خواهند كارهاى زشت بكنند!! با اين مخالف است روحانيت، نه با آزادى بيان، نه با آزادى قلم، نه با آزادى گفتار، نه با روشنگرى‏ها، نه با صنعت. شما صنعت درست كنيد، كى مخالف باشد؟ اما يك قضيه ذوب آهن را حالا چندين سال است كه اينها درست كردند حالا هم مى‏گويند باز اگر بخواهيم كه ضرر ندهيم، چند سال ديگر لازم است كه كار بكنيم تا ضرر نكنيم والا در هر ماه چقدر ميليون ضرر ما داريم مى‏كنيم. ما ضرر مى‏بريم در اينها. ما چشممان از اينها بدى ديده است. آن چيزهائى هم كه عرضه مى‏كنند، به صورت خوب عرضه مى‏كنند، ما از باب اينكه آدمى هستيم كه مار گزيده از ريسمان سياه و سفيد مى‏ترسد، ما از آن قبيل هستيم، ما از اين پيشنهادهاى اينها مى‏ترسيم براى اينكه ما از اينها بدى ديديم. ما نديديم هيچ وقت اينها بخواهند ما را تربيت كنند، ما را مثلاً صنعت ياد ما بدهند. صنعتشان اين است كه داريد مى‏بينيد كه ذوب آهنشان حالا تا چند سال ديگر آيا بشود، آيا نشود. حالا ماهى چقدر، چند ميليون، چند، چقدر ميليون (كه من حالا يادم نيست) ضرر دارد مى‏دهد. زراعتمان را از آن طرف از بين بردند، فرهنگ را از آن بين بردند، ارتش را وابسته كردند، همه چيز را در هم ريختند و اموال هم هر چه توانستند جواهر و هر چه توانستند بار كردند و رفتند و فرار كردند.

  5. #785
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    previos page menu page next page

    صحيفه نور ج 9 صفحه 149

    تاريخ: 26/6/58

    بيانات امام خمينى در جمع گروهى از پاسداران كميته مركزى و اعضاى خانواده‏هاى شهداى انقلاب اسلامى

    جنت لقاءالله بالاترين پاداش خادمين اسلام است‏

    بسم الله الرحمن الرحيم‏

    من نمى‏دانم با چه بيانى از اين جوان‏هائى كه در طول اين مدت فداكارى كردند تشكر كنم آنقدرى كه مى‏توانم عرض كنم اين است كه اين مطلب براى خداست و ما هم از خدا هستيم انالله و به سوى او هم مى‏رويم، دير و زود خواهيم رفت و چه بهتر كه در اين راهى كه داريم قهرا به آن طرف مى‏رويم با يك توشه باشد و آن توشه، توشه توحيد است، توشه خدمت به اسلام است. من نمى‏توانم براى خدمتگزارى جوانى كه براى خدمتگزارى به اسلام شب تا صبح، شب زنده‏دارى مى‏كند، در حال خطر واقع مى‏شود، مجاهده مى‏كند، ارزش براى اين‏مان مى‏توانيم حساب بكنيم كه چه ارزش اين چقدر است، اجرت اين چقد راست مگر غير از خدا مى‏تواند كسى به اين اعمال پاداش بدهد؟ مگر طبيعت و زينت‏هاى طبيعت پاداش يك موجودى است كه براى خدا قيام كرده است و براى خدا خودش را به خطر انداخته است؟ آن چيزى كه دل ما را خوش مى‏كند اين است كه براى شما پيش خداى تبارك و تعالى يك حسابى باز است والا ما نمى‏توانيم از شماها تشكر كنيم يا خداى نخواسته به شما اجر بدهيم. ما همچو قدرتى نداريم، آنچه هست اين است شما از خدا هستيد، براى خدا هم خواهيد بود و خدا هم اجر شما را مى‏دهد. اجرى كه خدا مى‏دهد، آن ارزش دارد، ارزش عمل شما آن است كه خدا به شما مى‏دهد، ان الله اشترى من المومنين انفسهم و اموالهم بان لهم الجنه جنت، آن جنتى كه لقاء خداست، جنتى كه لقاء دوستان خداست، آن براى شما كافى است و از آن كه گذشت، ديگر در عالم طبيعت نمى‏شود براى اعمالى كه براى خداست يك چيزى قرار داد او هر چه مربوط به عالم طبيعت است مادون آن چيزى است كه براى خداست. پيشبرد و پيروزى نهضت با اتصال و عنايت قلوب به درياى رحمت الهى و شما براى خدا قيام كرديد و براى خدا هم مجاهده كرديد و براى خدا انشاءالله تا آخر مجاهده مى‏كنيد و اين نهضت را به پيروزى مى‏رسانيد براى خدا باز. و اين لله بودن شما را به پيروزى رساند والا با يك همچو قدرت شيطانى و قدرت‏هاى ديگرى كه دنبال او بودند، اصرار مى‏كردند، تشر مى‏زدند، تهديد مى‏كردند، شما جوان‏ها ايستاديد، قدرت ايمان بود كه شما را جلو برد، نه قدرت طبيعت و

    صحيفه نور ج 9 صفحه 150

    مادى، از حيث ماديت آنها به ما طرف نسبت نبودند. اين كه دنيا را به تحير واداشته است و حساب‏ها را همه خطا از كار در آورده است اين است كه چطور يك ملتى كه نه ساز و برگ دارد، نه نظام، نظامى در كار نبود كه، فكرى در اين باب نبود كه ما بخواهيم يك فكر نظامى بكنيم، يك نيروى نظامى داشته باشيم، نه نظامى ما داشتيم و نه ساز و برگ مقابله با آنها. شما خيال مى‏كنيد كه اگر نبود اراده خدا كه منصرف كرد اينها را از اينكه مقابله كنند و نبود آن كه رعب در بسيارى از آنها ايجاد كرد، اينها با يك شب مى‏توانستند همه تهران را خراب كنند، همه چيز دستشان بود، همه مراكزى كه يك نفر آدم را كه گوشش مى‏جنبيد همه را بمباران كنند، نه اينكه براى خدا نكردند، خدا اذهان اينها را همچو منصرف كرد و دل‏هاى اينها را همچو پر از خوف كرد كه دست به آن آلاتى كه بايد بزنند نزدند. اين يكى از معجزاتى بود كه در اين قضيه واقع شد و معجزه ديگر همين توطئه‏اى بود كه براى كودتا در همان شب‏هاى آخر كه ما در تهران بوديم اينها ديده بودند و قبلش توطئه اين بود كه حكومت نظامى را روز هم اعلام بكنند ما هم هيچ خبر از هيچ نداشتيم. اعلام بكنند مردم توى خيابان‏ها نيايند، قواى انتظامى هم تمام را بگيرند، تمام خيابان‏ها و اينها را قواى انتظامى و آلاتى كه آنها دارند، تانك‏ها را بياورند مستقر كنند و بنابراين بود كه در همان شب بريزند و هر كس را كه احتمال بدهند كه اين يك مثلاً چيزى هست، از بين ببرند و بعد هم چه بكنند، ما هم هيچ اطلاع نداشتيم من حيث لايحتسب قضايا واقع شد كه مثلاً گفته شد كه بشكنيد اين اعتصاب را، اين نظام را، اين حكومت نظامى را، خوب، مردم شكستند و آنها نتوانستند كه بياورند چيزشان بكنند، بعد آن درگيرى‏ها پيدا شد مرحوم قرنى، خدا رحمتش كند، اينجا بود به من گفت كه مقاتله بين، جنگ ما بين مردم و قواى دولتى در آن شب سه ساعت و نيم بود. با سه ساعت و نيم دست‏هاى خالى بر تانك و توپ و مسلسل و اينها غلبه كرد. اين غلبه، غلبه الهى بود يعنى نظر خدا بود. اين نظر خدا را حفظش بكنيد، خودتان را متصل كنيد به آن درياى بى پايان الوهيت، قلب‏هايتان را متصل كنيد به مبداء خير، همه چيز از اوست، او كس همه كس است، همه پيروزى‏ها با اراده او حاصل مى‏شود، همه خوبى‏ها با اراده او تحقق پيدا مى‏كند، هر چه بدى هست از ماست و هر چه خوبى است از اوست. خودتان را به او متصل كنيد. آن قطره‏هاى ضعيفى ما هستيم بلكه لاشى‏ءايم، هيچيم، اما اگر متصل بشويم به آن درياى رحمت الهى، همه چيز مى‏شويم، قدرت پيدا مى‏كنيم.

    روحيه شهادت طلبى، رحمت و امانتى الهى است‏

    صدر اسلام هم يك دسته از اعرابى كه نه نظامى داشتند و نه پرورش نظامى شده بودند و نه ساز و برگى داشتند، آنها از شما دستورى‏تر بودند، هر چندتايشان يك شمشيرى با يك چيز خرمابند، بندشان بود ليف‏هاى خرما، هر چند تايشان هم يك اسبى و يك شترى. وضع اين طورى بود عدد هم بسيار كم، تمام لشكر اسلام سى هزار بود و روم‏ها كه، رومى‏ها كه آمدند با اسلام مواجه شدند پيشقر اول آنها شصت هزار تا بود، همه لشكر اسلام سى هزار، به حسب تاريخ پيشقر اول آنها شصت هزار بود

    صحيفه نور ج 9 صفحه 151

    دنبالش هشتصد هزار تا، يا هفتصد هزار. يكى از سرداران اسلام گفت كه ما اگر چنانچه بخواهيم به طور عادى با اينها مقابله كنيم، اينها هم طليعه‏شان كه همان پيشقراولشان باشد در مقابل ما هستند، ما بايد يك كارى بكنيم كه اينها را بترسانيم، سى نفر همراه من بيايد ما مى‏رويم با آنها جنگ مى‏كنيم، با اين شصت هزار تا جنگ مى‏كنيم، باشد؟ گفتند آخر نمى‏شود چون، بالاخره چك و چك كردند تا قبول كرد كه شصت نفر باشند، شصت تا يك نفرى شبيخون زدند به آنها، شكستشان دادند. شصت هزار جمعيت را شصت نفر مومن، شصت نفر كه براى خدا داشت كار مى‏كرد اين طليعه را شكست دادند، اسباب اين شد كه اين سى هزار جمعيت بر روم غلبه كرد، بر ايران هم كه غلبه كرد، در صورتى كه آنها همه چيز داشتند، آنها يراق‏هاى اسب‏هايشان از قرارى كه گفتند طلا بوده است لكن ايمان نداشتند، ميانشان تهى بود، هر چه بود يك صورت بود، هر چه بود يك ساز و برگ بود اما ميان تهى بود، اين روحيه در آنها نبود كه ما اگر بكشيم هم بهشت مى‏رويم، اگر كشته بشويم هم بهشت مى‏رويم، اين روحيه در آنها نبود، در اينها بود و اين روحيه غلبه كرد و من مطمئنم به اينكه شما پيروز مى‏شويد انشاءالله براى اينكه يك همچو روحيه‏اى امروز من در بين ملتمان مى‏بينم، يك دفعه و دو دفعه نبوده است، از نجف تا اينجا مواجه شدم من باجوان‏هاى زيبا، جوان‏هائى كه اول جوانى‏شان است و اينها يكى‏شان آمد در نجف، آمد جلو من نشست بنا كرد قسم دادن من را كه شما، قسم، قسم داد كه من شهيد بشوم، بعدا كه ما در اينجا آمديم زن اين تقاضا را كرده، جوان‏ها اين تقاضا كرده‏اند، زنى كه بچه‏هايش را از دست داده است باز مى‏گويد كه من يكى دو تا دارم اين هم مى‏دهم، اين روحيه، روحيه‏اى است كه اطمينان براى ما مى‏آورد. اين بر همه تانك‏هاى عالم مقدم است، يعنى پيروز مى‏شويد. اين روحيه، روحيه‏اى است كه خداى تبارك و تعالى انعام كرده است، مرحمت كرده است، اين مرحمت الهى را حفظ كنيد، اين امانت است، اين را كوشش كنيد محفوظ بماند. مادامى كه اين روحيه الهى، اين هديه الهى در بين شماها هست از هيچ نترسيد، نگرانى هيچ وقت نداشته باشيد، به فكر اين نباشيد كه چرا به ما احسنت نگفتند، چرا به ما اجر ندادند، چرا به ما مثلاً همراهى نكردند. خدا همراه شماست، امام زمان سلام الله عليه دعاگوى شماست، از چه ما مى‏ترسيم؟ ما چرا بترسيم؟ مائى كه راهمان راه خداست، مائى كه در مقابل اين قدرت شيطانى كه همه چيز ما را، اسلام ما را، جوانان ما را، همه چيز ما را از بين برد، قيام كرديم، از چه بترسيم؟ از اين بترسيم كه كشته مى‏شويم؟ خوب، بشويم، جوان‏هاى ما همه كشته شدند. از اين مى‏ترسيم كه غلبه بكنند؟ غلبه هم بكنند ما ترس نداريم براى اينكه ما حقيم وقتى حق هستيم غالب هم بشويم ما حق هستيم، مغلوب هم بشويم ما حق هستيم و انشاءالله غالب مى‏شويم. مطمئن باشيد، دلتان را به اين مبداء خير متصل كنيد، با خدا مناجات كنيد. اين شب‏هائى كه در اين تاريكى‏ها اسلحه‏ها به دوش است و در اين تاريكى‏ها راه مى‏رويد دلتان را به آن مبدا متوجه كنيد، متصل بشويد به آن درياى بزرگ رحمت و از هيچ چيز ديگر باك نداشته باشيد، از هيچ كس توقع نداشته باشيد، نظرتان هم به هيچ كسى نباشد و غير از آن يك قدرت هم هيچ چيزى نشناسيد. همه اوست، همه هر چه هست آنجاست. خداوند

    صحيفه نور ج 9 صفحه 152

    انشاءالله به شما اطمينان عنايت كند، ايمان كامل عنايت كند، و شماها را در شمار شهداى كربلا محسوب كند و همه ما را موفق كند كه اين وظيفه‏اى كه الان به دوش همه‏مان هست اين وظيفه را بتوانيم خوب عمل كنيم.

    والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته

    previos page menu page next page

  6. #786
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    
    previos page menu page next page
    

    صحيفه نور ج 9 صفحه 153

    تاريخ: 27/6/58

    بيانات امام خمينى در جمع رؤسا و سرپرست‏هاى ادارات آموزش و پرورش تهران و شهرستانها

    تكرار و تلقين، يك روش موثر قرآنى براى تربيت انسان‏

    بسم الله الرحمن الرحيم‏

    من مطالبى كه مى‏خواهم عرض كنم، مطالب تازه‏اى نيست، شما هم اين مطالب را مى‏دانيد لكن در گرفتارى‏ها، هر كس گرفتار است، بايد گرفتارى خودش را تكرار كند. ممكن است در اين تكرارها گاهى يك وضعى پيش بيايد كه به واسطه آن وضع تاثيراتى داشته باشد. شما مى‏دانيد كه قرآن كتاب معجزه است و در عين حال در قرآن راجع به مسائل، تكرار زياد است، البته در هر تكرارى مسائلى طرح شده است اما براى اينكه براى رشد مردم قرآن آمده است و براى انسان سازى، مسائلى كه براى ساختمان انسان است نمى‏شود يك دفعه بگويند و از آن رد بشوند، بايد هى بخوانند، توى گوشش مكرر كنند. تلقين است، تلقين با يك دفعه درست نمى‏شود، بايد اگر بخواهيد يك بچه‏اى را شما تربيت بكنيد، بايد يك مساله را چندين دفعه با چند زبان، با چند وضع به او بخوانيد، مطلب يكى باشد لكن طرز بيانش اينها به طورى كه در قلب او نقش ببندد.

    به تباهى كشانيدن نسل جوان طبق نقشه‏هاى دقيق استعمار

    مسائلى كه من مكررا عرض كردم و حالا هم تكرار است اين است كه گرفتارى ما در طول تاريخ و خصوصا در اين پنجاه و چند سال اخير اين بود كه آنى كه به ميدان ما آمده بود، آگاهانه آمده بود، طرح ريزى شده بود، برنامه داشت، همين طور خود به خود واقع نمى‏شد و هر جا را شما ملاحظه كنيد اگر درست مطالعه بشود، انسان مى‏بيند كه يك برنامه خاصى است براى يك مقصد خاص. از اولى كه رضا شاه آمد، رضاخان آمد و آن كودتا را كرد (كه شايد شماها يادتان نباشد، اكثرا يادتان نيست شايد بين شما كسى باشد يادش باشد، لكن من يادم هست و شاهد قضايا بودم) از اول، به تدريج البته، نه يكدفعه، آنوقتى كه آمد ابتدا شروع كرد همان مقدس بازى‏ها كه پسرش در مى‏آورد و سالوسى را آن هم شروع كرد. مثلاً در يك محرمى من يادم است كه گفتند كه همه تكاياى تهران را اين رفته ديدن كرده، شركت كرده در عزا و خودشان هم روضه داشتند و مسائل تبليغى و همه اينها را داشتند تا كم كم وقتى مستقر شد، پايش محكم شد آنوقت آن صورت ديگرش را نشان داد، تمام مجالس روضه و وعظ و خطابه را در تمام سطح ايران قدغن كرد. در قم مجلس اين طورى بود كه آقاى صدوقى يك مجلس

    صحيفه نور ج 9 صفحه 154

    داشتند قبل از اذان صبح شروع مى‏شد، اوايل اذان تمام بود، آن هم چند نفر و احتمال مى‏دهم كه آن را هم آمدند جلويش را گرفتند. تمام چيزهايى كه مربوط به ديانت بود شروع كرد آنها را يكى يكى جلويش را گرفت، شروع كرد با شدت با روحانيت عمل كرد به طورى كه من در مدرسه فيضيه آنوقت يك درسى مى‏گفتم، يك عده چند نفرى بودند، يك روز كه رفتم يك نفر بود اين شخص گفت كه اين آقايان همه فرار كردند رفتند به باغات. طلبه‏هاى مدرسه هم قبل از آفتاب آنطور كه مى‏گفتند فرار مى‏كردند به باغات مى‏رفتند و آخر شب آنوقت‏ها مى‏آمدند و بنابراين بود كه اين لباس بكلى خلع بشود و آنها اين جبهه را در زمان او محكم جلوگيرى كردند. در دانشگاه‏ها كه بعدها هم باز در زمان اين بدتر از او شد، اينطور عمل نكردند كه يك جور، با شيطنت بيشتر و اخيرا هم در حوزه‏هاى ما باز با يك شيطنت ديگر. در دانشگاه‏ها دنبال اين بودند كه آنهائى كه مى‏خواهند بچه‏ها را تربيت كنند، اشخاصى باشند كه تربيتى كه مى‏كنند تربيت نباشد، عقب راندن باشد و از حيث اخلاق هم تربيت اخلاقى نباشد به آن معنائى كه ما مى‏گوئيم، تربيت اسلامى توى كار نباشد، بلكه تبليغاتى باشد كه اين جوان‏هاى ما را تباه كند. (برنامه آنكه از رويهمرفته مسائل كه حالا آدم بخواهد بگويد، يك محتاج به يك كتابى است) برنامه اين بود كه اين دو قشرى كه ممكن بود كه براى يك مملكت مفيد باشد و ممكن بود كه ديگر قشرها هم دنبال اين باشند، اين دو قشر را نگذارند كه به كار خودشان به طورى كه شايسته است انجام وظيفه كنند. در طرف روحانيت از باب اينكه اختيار معلم و متعلم به آن وضع دست آنها نبود، اينجا به يك جور ديگر رفتار كردند، به خلع لباس و به فشار و به بردن سربازخانه‏ها و امثال ذلك كه شكست بدهند حوزه‏ها را، و در قشر فرهنگ كه اختيارات را دست‏شان گرفته بودند مى‏خواستند كه باز، اين فرهنگ را يك فرهنگ دلخواه خودشان بلكه دلخواه آنهائى كه مى‏خواهند استفاده از ما بكنند قرار بدهند و اين دو تا قوه‏اى كه به منزله قوه مفكره جامعه است از آنها بگيرند و تباه كنند و كسى پيدا نشود كه اگر همه چيز ما را بردند، يك صحبتى بكند يا يك چيزى بنويسد.

    رويهمرفته اگر ملاحظه كنيد، از همه كارهائى كه در آن زمان انجام مى‏گرفت در زمان اين پدر و پسر (در زمان پسر شايد بيشتر) در يك معنا مشترك بود و آنكه جوان‏ها را بكشند به غير آنطورى كه بايد تربيت بشوند. اينطور نيست كه ما همچو ساده تصور بكنيم كه بدون نقشه قضيه اينطور بشود كه آنقدر مشروب خانه در سرتاسر ايران باز باشد، و اينقدر مراكز فساد در همه جا و خصوصا تهران كه به وضع وحشتناكى مراكز فساد، هر جورى كه جوان مى‏پذيرد براى آن فراهم كنند و دامن بزنند. نمى‏توانيم ما باورمان بيايد كه اين مجله‏ها و اين مطبوعات، اين مجله‏هائى كه هم جوان وقتى چشمش بيفتد به آن و هم وقتى بخواند، جوان است و به تباهى كشيده مى‏شود، اين بدون اينكه نقشه‏اى باشد و اينها من باب اتفاق اينجور شده باشد. مساله اينها نيست. يك طرحى بوده است كه جوان‏هاى ما را، آنهائى كه مى‏خواهند، مى‏توانند تربيت كنند، آنها را يك جورى كنند كه نتوانند، ازشان قدرت تربيت را بگيرند، يا اشخاصى را كه خودشان مى‏خواهند، در دانشگاه‏ها و در دبيرستان و آنجا بگذارند به آنطورى كه مى‏خواهند تربيت كنند و از آن طرف تمام راه‏هاى تعيش را به روى جوان‏ها باز كنند كه هر

    صحيفه نور ج 9 صفحه 155

    ساعتى كه اين بخواهد يك عيش و نوشى بكند برايش فراهم باشد، آسان باشد و دامن هم به آن بزنند و تبليغات هم بكنند و عرض كنم اعلام هم بكنند و اينها را بكشند به طرف آن. نتيجه چى مى‏شد؟ نتيجه اين مى‏شد كه اين نسل جوانى كه بايد براى اين كشور مفيد باشد، اين نسل جوان بى تفاوت باشد نسبت به مسائل جدى. يك مغزى كه دنيال اين رفت كه موسيقى گوش كند (موسيقى كه الان هم قلم‏ها هست كه خير، موسيقى يك چيزى مثلاً تربيتى است) يك مغزى كه دنبال اين رفت كه موسيقى گوش كند و عادت به اين كرد، اين مغز مريض مى‏شود، اين نمى‏تواند فكر اين بكند كه كشورش به چه حال دارد مى‏گذرد، چه مى‏گذرد در آن، ديگر دنبال اين نيست، مثل يك آدم هروئينى مى‏ماند. اينهائى كه عاديات هست كه انسان به آن عادت مى‏كند منجمله همين‏هائى كه، مثلاً سينماهائى كه اينها درست كرده بودند، تاترهائى كه اينها درست كرده بودند، اينها تمام يك نقشه‏اى بوده است كه ما را، جوان‏هاى ما را نگذارند به مسائل روزشان، به مسائل جديشان فكر بكنند، توى ذهن‏شان هم نيايد همچو فكرى، همه چيز هم براى آنها فراهم كردند، همه جور هم فراهم كردند. خوب جوان هم وقت جوانى‏اش است و وقتى عيش و نوش برايش فراهم باشد كشيده مى‏شود به آنجا. اينهمه نقشه‏ها اين بود كه از آن طرف نيروهائى كه مى‏توانند تربيت كنند جوان‏ها را، يا از بين ببرند يا لااقل محدودش كنند و يك طورش كنند كه روى همان مسائل آنها فكرها به كار بيفتد و از آن طرف باز به اين قانع نشدند، جوان‏ها را از راه‏هاى ديگر، باز كردن مراكز فساد و فحشا و همه چيز، اينها را به تباهى بكشند با صورت‏هاى مختلف، با وضع‏هاى مختلف، با برنامه‏هاى مختلف كه همه شركت در اين معنا داشتند كه ما از آن چيزى كه هستيم تهى بشويم، مغزهاى ما از آنى كه هست تهى بشود، به جاى مغز آدم جدى يك مغز لهو و لعبى جايش بنشيند، يا يك مغز غربى جايش بنشيند. آن مقدار از آزادى كه براى مملكت ما در اين زمان‏ها بود، اين آزادى‏هاى تباهى‏آور بود، آزادند كه شرب خمر كنند، آزادند قمار كنند، آزادند لب دريا زن و مرد با هم بريزند به جان هم، آزادند كه در اين مراكز فساد بروند، اينها آزادند. آنهائى كه آزاد نبود، آزاد نيستند كه يك قلم بر خلاف آنها و بنا به مصلحت مملكت بنويسند، آزاد نيستند يك كلمه راجع به او بگويند. اين آزاد زنان وآزاد مردان، درست مى‏گفت اما آزادى چى بود؟ آن بود كه آنها مى‏خواستند كه من از آن تعبير مى‏كنم به آزادى وارداتى، آزادى استعمارى. اينها نقشه بوده است، نه اين است كه همين طورى، مغز خود اين پدر و پسر هم آنقدرها كار نمى‏كرد كه بتواند اين چيزها را درست كنند اينها يك چيزهائى بوده است كه مفكرها، آنهائى كه در اين امور نقشه دارند، در اين امور تحصيل كردند، اينها طرح مى‏كردند و چى مى‏كردند، آنوقت يك كسى هم براى اين كتاب مى‏نوشت اسمش را هم مى‏گذاشت مثلاً تمدن بزرگ اسم چى و آن لاطائل‏ها را مى‏نوشت براى اغفال ما و براى اينكه مردم را خيال كند كه نه الحمدلله ما ديگر، اگر يكى، دو سال ديگر ايشان باشند، ديگر اينجا مى‏شود ژاپن، ديگر مملكت ما مى‏شود ژاپن كه ادعايش هم همين بود كه ما به همين زودى، همين زودى ما جزو ابرقدرت‏ها مى‏شويم. اين مغز خود اين كار نمى‏كرد، نقشه‏اى بود كه آنها مى‏دادند و چى مى‏دادند و آنهائى كه اطراف بودند و - عرض مى‏كنم كه - داشتند در اطراف و آنها هم براى او مى‏نوشتند و

    صحيفه نور ج 9 صفحه 156

    براى او مى‏گفتند و ترويج مى‏كردند.

    بروز يك تحول روحى به دست خداوند تعالى براى نجات ملت ايران

    اين اجمالى است از اين تفسير پنجاه سال كه موفق هم خوب شدند و جوان‏هاى ما را هم خوب تباه كردند و اگر چنانچه به اين منوال مى‏رفت، بايد ما ديگر مايوس باشيم از همه چيز، لكن خداوند خواست كه به داد اين مملكت برسد. اين خواست خدا بود و يك قدرت مافوق‏الطبيعه، هيچ قدرتى نمى‏توانست يك همچو كارى را، يك همچو چيزى كه در ظرف پنجاه و چند سال اقلا و به حسب واقع در طول تاريخ، اين مملكت را به يك جور ديگر درست كرده بودند، اين مرد و زن را يك جور ديگرى درستشان كرده بودند و تربيت كرده بودند، همچو تحولى كه الان هر جا برويد مى‏بينيد كه انسان‏هايش غير آن انسان‏هايند كه بودند. همين جوان‏هايى كه آنوقت كشيده مى‏شدند طرف شميران و آن قضاياى شميران، حالا كشيده مى‏شوند طرف جاهائى كه جهاد سازندگى است، همين، همين جوان‏ها، همان زن‏هائى كه آن وقت كه هيچ بى تفاوت بودند راجع به كشور خودشان، راجع به همه چيز، همين‏ها هم وارد شدند در ميدان و ديديم كه خوب هم مى‏توانند انجام وظيفه بكنند.

    اين يك تحول روحى بود كه با دست تبارك و تعالى و اراده خداى تبارك و تعالى براى نجات ملت ما آمد و ما متحول شديم از يك صورتى كه آنطور بود، به يك صورت ديگرى. از آمريكا يك عده جوان چند روز، چند وقت پيش از اين آمده بودند كه ما آمديم براى جهاد سازندگى. اين يك تحولى است، جوان در امريكا براى عرض بكنم كه بيايد از آنجا راه بيفتد كه برود توى دهات اينجا براى جهاد سازندگى. من به آنها گفتم كه شما (البته، هم آنها، هم شماها، فرق ندارد البته شما نمى‏توانيد مثل رعيت‏ها برويد و كار بكنيد و شما يك جور ديگر زندگى كرديد اما اين را بدانيد كه وقتى اين رعيت، اين كشاورز ديد از آمريكا يك عده محصل، يك عده مهندس، يك عده دكتر آمدند توى صحرا مثلاً كجا مشغول شدند به درو، اين قدرت فوق‏العاده‏اى به آنها مى‏دهد يعنى آنها اميدوار مى‏شوند به مملكت خودشان، اميدوار مى‏شوند به عرض مى‏كنم كه نظام خودشان. آن قدرتى كه آنها دارند و فرض كنيد در يك روز پنج ساعت، شش ساعت كار مى‏كنند، اينكه شما حالا آمديد و رفتيد و آنها چشمشان به شما افتاد، ده ساعت كار مى‏كنند. آنى كه يك جريب زمين را درو مى‏كرد حالا دو جريب زمين را درو مى‏كند، ضميمه كنيد به اينكه وقتى چشم اين كشاورزها بيفتد كه يك عده زن از توى خانه‏هايشان در آمدند (كسانى كه خوب هيچ وقت اهل اين كار نبودند كه بروند در جهاد سازندگى و بروند با رعيت‏ها شركت كنند در چيز) وقتى كه ببينند اينها كه يك همچو جمعيتى زن‏ها آمدند برايشان دارند كمك مى‏كنند، اين ارزشش پيش آنها خيلى زياد است، واقع ارزش هم زياد است ولو كارش كم است، نمى‏تواند يك زن يك كار مثبت زيادى انجام بدهد لكن ارزش زياد است. كارهائى كه الان مى‏شود، كارهاى ارزش دارى است. در نظر من بسيار بعضى از اين كارها ارزش دار است ولو كم باشد ارزشش زياد است يعنى كم‏كم اين اسباب اين مى‏شود كه زياد بشود اين و موج پيدا

    صحيفه نور ج 9 صفحه 157

    بكند و سرتاسر كشور را بگيرد.

    امدادهاى غيبى الهى عاملى جهت پيروزى

    شما كه به فكر اين هستيد و بوديد به اينكه الان يك فعاليت فرهنگى مثبت انجام بدهيد، شما مواجه هستيد با يك فرهنگى كه فرهنگ خودتان نبوده است. فرهنگ غير، تحميل به ما بوده است. وقتى مواجه با اين هستيد و حالا به فكر اين معنا افتاديد كه ما فرهنگ غير را كنار بگذاريم و فرهنگ خودمان را شروع بكنيم اين خودش يك تحولى است، يك چيزى است كه خدا اين كار را انجام داده است و من از باب اينكه كارها دارد به يك وضع غير عادى انجام مى‏گيرد، اگر ما اين قدرت را، ملت، ملت ما اين قدرت را شكست داد، اين يك امر عادى نبود كه ما حساب كنيم كه يك امر عادى بود - و ما جمع شديم يك ما مگر مى‏توانستيم؟ اين يك امر مهمى كه خداوند براى ملت ما انجام داد اين بود كه همه اين سران را منصرف كرد از اينكه با فشار عمل كنند. شما خيال كرديد كه اگر اينها مى‏خواستند با فشار عمل كنند و طياره‏ها را از بالا و عرض مى‏كنم كه چيزهاى ديگر را از پائين و قواى انتظامى و كذا، ما مى‏توانستيم به اين زودى كارمان را انجام بدهيم؟ اگر هم مى‏شد مثل افغانستان مى‏شد كه حالا آن بيچاره‏ها مبتلا هستند. اما كار يك كارى بود كه بزرگترها ترسيدند، خدا نصر، گاهى نصر به رعب است. در اسلام اينطور بوده است كه گاهى پيغمبر اسلام را نصر مى‏داد خدا به اينكه طرف مقابل مى‏ترسيد، شايد توى ذهنشان مى‏آمد كه اين عرب‏ها ما را مى‏خورند.اين اينطور بود، اينطور به نظرشان وحشتناك مى‏آمد، يك وقت مى‏ديدى كه يك گروه زيادى در مقابل چند نفر كه اينطور اعتقادها نسبت به آنها پيدا كرده بودند فرار مى‏كردند. اين نصر به رعب بود، در ذهنشان القاء مى‏شد به اينكه خوب ملت ما را چه مى‏كند؟ همين جا اينطور بود، اين بزرگ‏هايشان ترسيدند و اين ترسيدن يك نصرتى بود كه خدا به ما مرحمت فرمود. دنبال اين معنا، اين ملحق شدن همه دستجاتى كه مال آنها بود به ما، اين يك امر عادى نبود كه يك وقت ما ديديم كه نيروى زمينى و نيروى هوائى و نيروى نمى‏دانم چى و همه اينها متصل شدند يك وقت به خود مردم و كار را آسان كرد. نتوانستند، آنطورى كه به ما گفتند، بختيار وقتى كه مى‏خواسته برود امر كرده بوده كه بمباران كنند تهران را، به او گوش نكردند و در اين آخرى كه يك بناى كودتا داشتند و بعد به ما اطلاع دادند، آنوقتى كه روز، حكومت نظامى را اعلام كردند، ما اطلاعى نداشتيم از چيزى، بعد به ما اطلاع دادند كه اين براى اين بود كه مردم در خيابان‏ها نباشند، قوا در آنجا جاگير بشود يعنى همه قواى انتظاميه با جهازاتشان بيايند و خيابان‏ها را بگيرند و شب بناى بر اين داشتند كه آنكه از روز حكومت نظامى درست كردند شبش كودتا كنند و هر كس را احتمال بدهند كه يك حرفى بزند، بكشند. اين هم خدا خواست، ما هيچ اطلاع از هيچ جا نداشتيم، اين هم خدا خواست كه يك همچو صحبت پيش آمد كه نه اعتنا نكنيد به اين و بيائيد بيرون و مردم آمدند بيرون، آن خنثى شد. آن نقشه‏اى كه آنها داشتند كه خلوت بشود و تانك‏هايشان را بياورند مستقر بكنند و مجهز بشوند براى كار، اين هم خنثى شد، اين هم يك كار غيبى

    صحيفه نور ج 9 صفحه 158

    بود، يك كار الهى بود، هيچ كار بشر اينها نبوده، همه يك كارهائى بود كه بر خلاف عادت واقع شد.

    مسؤوليت سنگين و شريف تعليم و تربيت، تداوم رسالت انبيا جهت هدايت انسان

    و من اميدوارم كه با كوشش شماها نسبت به آن وضعى كه داريد، يعنى شماها يك شغل بسيار شريفى داريد، يعنى شغل آدم سازى، يعنى شغل انبيا، همه انبيا از اول تا آخر يك كار داشتند و آنكه آدم درست كنند، براى آدم سازى آمده بودند، براى هدايت آمده بودند اين شغل را الان شما داريد كه شغل انبياست چنانچه شغلى هم كه آقايان دارند همين شغل است همان مقدارى كه شغل شريف شماست و شغل انبياست، مسؤوليت‏تان زياد است و مسؤوليت انبياست منتها انبيا مسوول بودند و با قدرتى كه داشتند انجام دادند وظايفشان را و ما هم بايد تبعيت كنيم و آنقدرى كه مى‏توانيم، آقايان در محيط خودشان، شما در محيط خودتان اين شغلى كه آدم سازى است، آدم سازى كنيد، متبدل كنيد اين جوان‏هائى كه متوجه شدند كه هر چه هست از بيرون مى‏آيد براى ما، از بيرون مى‏آيد اما آنهائى مى‏آيد كه تباه مى‏كند ما را. آنها هيچ وقت يك مطلبى كه براى ما فايده داشته باشد، هيچ وقت اين را به ما نمى‏دهند، آنها هر كارى بكنند يك كارى انجام مى‏دهند كه براى ما مفيد نباشد يا مضر باشد. اين بايد در فرهنگ توجه به آن داشته باشيد و كوشش بشود كه خودتان را پيدا كنيد. ما گم كرديم خودمان را، ما تمام مفاخر شرقى را كنار گذاشتيم و هى رفتيم سراغ مفاخر غرب، آن هم نه آنى كه آنها دارند، آنى كه به ما مى‏دهند. اگر آنى كه آنها داشتند بسيار خوب، آنها در جهات طبيعى جلو هستند اما آنى كه به ما تحويل مى‏دهند، آن مستشارى كه مى‏آيد اينجا مى‏خواهد فرض كنيد فرهنگ ما را درست كند، اين نمى‏خواهد براى ما فرهنگ درست كند، اين مى‏خواهد يك فرهنگ غربى براى ما درست كند كه در خدمت غرب باشد. آن مستشارى هم كه مى‏آيد نظامى را مى‏خواهد درست كند آن هم به - يك نظامى مى‏خواهد درست كند كه در خدمت اسلام باشد؟! در خدمت مسلمين؟! در خدمت ملت باشد؟! آن مى‏خواهد يك چيزى درست بكند كه اگر همه چيز ما را هم بردند يا مويد باشد، يا كار نداشته باشد. هر چه از غرب براى ما مى‏آيد، يا از شرق براى ما مى‏آيد كه سوغات براى ما مى‏آورند آنهائى است كه ما را تباه كرده است و مى‏كند.

    ما با تربيت و فرهنگ استعمارى مخالفيم، نه با علوم و مظاهر تمدن‏

    ما مخالف با ترقيات نيستيم. يكى از تبليغاتى كه بعد از زمان همين محمدرضا از آن اوايل كه وقتى ديد در قم يك شورشى شد، يك جنبشى شد، اين در صحبت‏هايش كرد كه اين آخوندها با همه مظاهر تمدن بدند، اينها مى‏گويند ما الاغ سوارى مى‏خواهيم. در يكى از نطق‏هايش بود كه من در دنبال او اين صحبت را كردم كه تو اين حرف را كه دارى مى‏زنى همين وقتى است كه بعضى مراجع ما با طياره رفتند به مشهد، چطور تو مى‏گويى ما الاغ سوارى مى‏خواهيم؟ ترويج مى‏كردند يعنى تبليغ مى‏كردند براى اينكه اين فعاليتى كه ممكن است اين طايفه داشته باشند فلج كنند و آن فعاليت كه ممكن

    صحيفه نور ج 9 صفحه 159

    است جوان‏ها داشته باشند فلج بكنند و آن فعاليتى كه ممكن است معلمين و - عرض مى‏كنم كه - دانش آموزها داشته باشند فلج كنند. حالا كه مادر يك همچو مقطع از زمان واقع شديم كه آنها بحمدالله رفتند، ديگر تمام شد كارشان، جهنم انشاءالله رفتند. حالا كه نوبت به شما رسيده است و شما سرپرستى مى‏خواهيد بكنيد از فرهنگ، بايد حالا توجه‏تان در اين باشد كه آنى كه آنها به ما مى‏خواهند تحويل بدهند تحويل نگيريد، خودتان كار انجام بدهيد. نمى‏گويم من تمدن آنها را تحويل نگيريد، آنى كه آنها مى‏خواهند به ما بدهند تمدن نيست. آن، آنى است كه تباه مى‏كند ما را، آن همان تمدنى است كه دروازه تمدن به ما مى‏داد، آن همان است. چه بود؟ هر جايش برويد خراب است. الان بيچاره دولت چه بكند؟ اين سد شكسته، پشت اين سد همه چيز خراب است. خوب، نمى‏توانند انجام بدهند، اين بايد با كمك همه قشرها انجام بگيرد، يعنى هر كس مشغول هر كارى هست آن كار را خوب انجام بدهد. من نمى‏گويم شما بايد برويد مثلاً يك اداره ماليه را درست بكنيد، نه اين درست نمى‏شود، شما بايد در فرهنگ كه هستيد، فرهنگ را خوب انجام بدهيد، وظيفه هر شخص، وظيفه خودش را در آن پستى كه دارد خوب انجام بدهد و دو چشمى هم مواظب اين باشد كه كلاه غربى سرش نرود، ما بازى خور هستيم.

    كلمه اسلام جامع تمامى ارزش‏هاى انسان ساز

    يكى از خبرنگارها آمد گفت كه (همين چند روز پيش از اين) در يك مصاحبه گفت كه شما چرا مى‏گوئيد كه جمهورى اسلامى و حتى دموكراتيكش هم از پهلويش بر مى‏داريد؟ گفتم اولا اينكه (آنكه به او گفتم) اولا اينكه اين دموكراتيك و دموكراسى تفسيرهاى مختلف شده است، ارسطو يك جور تفسير كرده است، الان هم كه ما هستيم، غربى‏هاى سابق يك جور تفسير مى‏كردند، غربى‏هاى لاحق يك جور، شوروى يك جور تفسير مى‏كند. ما وقتى يك قانون مى‏خواهيم بنويسيم، بايد صريح باشد و معلوم. يك لفظ مشتركى كه هر كس يك جورى به يك طرف مى‏كشدش، ما نمى‏توانيم استعمالش كنيم و ثانيا - ما اين را ديگر به شما - عرض مى‏كنم كه - ما مثل مار گزيده‏اى كه از افسار، از ريسمان سفيد و سياه مى‏ترسد است، ما مار گزيده هستيم، ما از غرب بد ديديم، تباه كردند ما را اينها، حالا ما باز بيائيم همان لفظى كه غربى دلش مى‏خواهد، تحميل به ما بكند، ما مى‏ترسيم از اين. ما خودمان لفظ داريم چه داعى داريم به اينكه برويم و ثالثا به او گفتم اين را كه ما ناراحت مى‏شويم از اينكه خيال بشود كه اسلام ندارد چيزى، تهى است از دموكراتيك به اصطلاح شما، از دموكراسى به اصطلاح شما، بهترش را دارد. ما وقتى اسلام را گفتيم، همه چيز در آن هست، آنى كه ما مى‏خواهيم هست در آن، آنى كه ملت مى‏خواهد هست در آن. اين قيد گذاشتن معنايش اين است كه اين اسلام تهى است از اين، ما مى‏خواهيم يك چيزى هم پهلويش بگذاريم. و ما ناراحت مى‏شويم از اينكه شما خيال كنيد كه ما نداريم چيزى و بايد حتما از خارج وارد بكنيم آنى كه از خارج وارد مى‏كنند آنهائى است كه براى ما مضر است و آنهائى هم، بيچاره‏هائى هم كه مبتلاى به اين مرض هستند و قلم را دست‏شان مى‏گيرند و هى مى‏نويسند، هى

    صحيفه نور ج 9 صفحه 160

    مى‏نويسند، هى مى‏نويسند، اينها هم مريض شده‏اند از بس كه به آنها تزريق شده است. از بچگى رفتند به خارج، آنجا و در آن محيط بزرگ شدند، نه آن محيطى كه آنها هستند، يك محيطى كه براى ما تهيه شده است. بدبختى اين است كه ما در خارج هم كه مى‏رويم در يك محيطى كه آنها تربيت مى‏شوند آنطور نيست براى ما، حتى آن ديپلم‏هايى كه به ما مى‏دهند، غير از آنى است كه به آنها مى‏دهند، آن درسى كه به ما مى‏دهند، فرق دارد با آنكه مى‏دهند. درسى كه به ما مى‏دهند درس استعمارى است، درس ممالك استعمارى است، ديپلمش هم ديپلم مملكت استعمارى است. براى ما يك جور ديگر وضع هست و براى خودشان يك وضع ديگرى. اين بيچاره‏ها در آنجا در يك محيط استعمارى يعنى جائى كه براى استعمار مى‏خواهند افراد را تربيت كنند رفتند به آنجا و حالا اگر تحصيل هم كرده باشند، اين طورى. اگر هم مثل بسيارى‏شان كه تحصيل هم نكردند فقط رفتند رود سن آب شنا بكنند (به ما مى‏گفتند كه فرات، به آنها مى‏گفتند رود سن) اينها حالا آمدند اينجا نشستند و توى اطاق‏هايشان نشستند و خوب يك مقاله‏اى كه بايد بنويسند، توى روزنامه هم يك مقاله‏اى را بنويسند يك اسمى هم پيدا بكنند. هى از اين چيزها بر مى‏دارند مى‏نويسند، از همان حرف‏هائى كه ياد گرفتند و ديكته كردند و به آنها دادند، نمى‏گذارند كه اين ملت به حال خودش باشد، خودش را پيدا بكند، بفهمد كه خودش جزو عالم است، اين طرف دنيا و اين شرق هم جزو يك ممالك مترقى بوده است و ما به اين حال رسانديم آن را و غربى‏ها ما را به اين حال رساندند. كتاب شيخ الرئيس حالا هم شايد در دانشگاه‏هاى آنها تدريس مى‏شود، استفاده از آن مى‏شود. ما آن چيزى كه داشتيم كنار گذاشتيم، آن چيزى هم كه آنها داشتند نتوانستيم پيدا بكنيم. يك لى فروش از كار در آمديم، يك چيزى كه نه شرقى نه غربى و نه اسلامى و نه اروپائى، هيچى، بله شرقى هستيم، به معناى همان شرقى استعمارى. غربى هم هستيم، به همان غربى استعمارى. از اين بايد بيرون بيائيم. مادامى كه اين مرض را ما داريم، اين مرض نمى‏گذارد يك حال صحتى براى ما پيدا بشود، از اين مرض بايد بيرون بيائيم ما در سهم خودمان، آقايان در سهم خودشان، شما هم در سهم خودتان كه كارتان حساس و مسؤوليت زياد. تربيت، يك تربيت صحيح بايد بشود، برنامه‏ها يك برنامه‏هاى صحيح بايد بشود و ما با همه علوم و با همه ترقيات موافقيم الا آنهائى كه با اسم ترقى آوردند اينجا، به اسم آزادى آوردند اينجا براى تباه كردن ما، ما آنش را مخالف هستيم.

    انشاء الله خداوند همه شما را حفظ كند، موفق باشيد، حالايى كه مملكت مال خودتان است و انشاء الله تا آخر هم مال خودتان است. اين جوان ها، جوان‏هايى، بچه‏هائى كه پيش شما، اين جوان‏هايى كه مى‏آيند، اينها فرزندان شما هستند يك تربيت با محبت و همانطورى كه فرزند خودتان رامى‏خواهيد تربيت بكنيد، اينها را هم همانطور انشاء الله تربيت كنيد.

    والسلام عليكم ورحمه الله وبركاته

    
    previos page menu page next page
    

  7. #787
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    
    previos page menu page next page
    

    صحيفه نور ج 9 صفحه 161

    تاريخ: 27/6/58

    بيانات امام خمينى در جمع گروهى از علما و نمايندگان مردم تبريز

    آذربايجان، حامى هميشگى اسلام و كشور

    بسم الله الرحمن الرحيم‏

    ما مى‏دانيم كه آذربايجان هميشه در اين مسائل پيشقدم بوده است، از قبل از مشروطيت و در خود مشروطيت و بعدها. و علماى آذربايجان در اين مسائل رنج ديده‏اند و ما شاهد تبعيد مرحوم آقاى انگجى و مرحوم آقا ميرزا صادق آقا بوديم و همين جا هم خدمتشان رسيده‏ايم بعد از اين هم كه از تبعيد برگشتند و مرحوم آقا ميرزا صادق آقا اينجا ماندند تا آخر هم ما اينجا خدمتشان مى‏رسيديم. اين مساله هم مسلم است كه آذربايجان با آن غيرتى كه دارند و معروف به اين معنا هستند آنها و با آن ديانت سختى كه دارند آنها هميشه در مقابل چيزهائى كه كشور ما را تهديد مى‏كرده است يا خداى نخواسته ديانت ما را، اينها هميشه كوشا بوده‏اند و حالا هم باز اميد ما به همه ملت است و خصوص آذربايجان.

    انحراف ملت علاقه‏مند به اسلام از هيچ طريقى ميسر نيست

    و من اميدوارم كه همين طور كه ديديد كه وقتى ملتى يك چيزى را خواست كسى نمى‏تواند مخالفت كند، ملت ما خواست كه خانواده پهلوى و شاهنشاهى غير قانونى و غير اسلامى نباشد و همه قدرت‏ها دنبال اين بودند كه باشد و نتوانستند براى اينكه ملت يك چيزى را مى‏خواهد. ايران خانه ملت است، ملت خانه‏اش مى‏خواهد كه اينطور باشد، نمى‏تواند كسى مخالفت كند. من در صحبت‏هايم گاهى گفته‏ام كه ما بر فرض اينكه، نمى‏شود اينطور كه يك قدرتى بيايد و ايران را خداى نخواسته بگيرد، فرض مى‏كنيم اين طورى، لكن تجربه شده است كه هر قدرتى كه رفته است و يك ناحيه‏اى را گرفته است، بعد حل شده است و آنجا، اگر شوروى هم يك وقتى بخواهد بيايد و آمريكا هم يك وقتى بخواهد بيايد، با قوائى كه دارند و ما نداريم در مقابلشان و بخواهند بيايند و مملكت ما را بگيرند، ما بعد از چندى غلبه خواهيم كرد، يا آنها را در خودمان حل مى‏كنيم و مسلمانشان مى‏كنيم و يا اگر مسلمان هم نيستند، نمى‏توانند ديگر بمانند. يك مملكتى كه همه افرادش مسلمانند و علاقه‏مند به اسلام هستند، نمى‏شود اينها را منحرف كرد، اين قلم‏ها نمى‏توانند منحرف كنند مملكت ما را و ملت ما را. اين نوشته‏ها و اين نطق‏ها و اين كارهاى خلاف و اين قيام مثلاً دموكرات و اين حرف‏ها، يك مملكتى كه همه افرادش مسلمانند الا يك مقدار كمى، يك مملكتى كه در رفراندمش شما ديديد كه تمام آنها يك

    صحيفه نور ج 9 صفحه 162

    طرف شدند مقابل مسلمان‏ها، مسلمان‏ها 98، يك قدرى بيشتر يا 99، در صورتى كه اينها روى اسلاميت‏شان فشارى به كسى نياوردند و - عرض مى‏كنم كه - الزامى نكردند و آزادى بود و آنها خرابكارى هم كردند و تحريم هم كردند و - عرض مى‏كنم كه - سوزاندند هم باز بعضى از صندوق‏ها را، در عين حال تقريبا 98 و چند، اين طرف بودند و يك عده كمى، يك و چند آن طرف بودند. يك همچو مملكتى كه 98 يا بيشترش مسلمانند، علاقه دارند به اسلام، علاقه دارند به كشور اسلامى، علاقه دارند به ملت خودشان، اين را نمى‏شود هيچ وقت با اين حرف‏ها و با اين قلم‏ها، اينها بيخود خودشان را معطل كرده‏اند، اين نمى‏شود، نشدنى است. پيروزى شما بيمه شد پيش خدا و خداوند انشاء الله كه اين حالى كه، تحولى كه براى ملت ما پيدا شد كه همه علاقه‏مند به يك مطلب و آن اينكه جمهورى اسلامى بشود، اين ديگر نتواند كسى جلويش را بگيرد.

    ميزان برترى در اسلام بر اساس تقوا و اطاعت خداست

    و من به وسيله شما به همه برادرهاى آذربايجانى سلام مى‏رسانم و بدانند كه ما دعا مى‏گوئيم و ابدا پيش ما مطرح نيست زبان، مطرح نيست عرض مى‏كنم ناحيه و اين حرف‏ها، حرف‏هاى غير اسلامى است، طاغوتى است. اسلام آمده است براى همه بشر و مى‏خواهد همه بشر را وارد كند در سعادت. در قرآن كه به پيغمبر اكرم مى‏فرمايد كه تو چرا اينقدر غصه مى‏خورى براى اينهائى كه مسلمان نمى‏شوند، پيغمبر غصه مى‏خورد براى كفار، كفار كه نمى‏آيند. در يك جنگى كه يك دسته‏اى را اسير كرده بودند و بسته بودند و مى‏آوردند، فرمود كه ببين، ما با زنجير مى‏خواهيم اينها را به بهشت ببريم، اينها را ما اسير كرديم، آورديم آدمشان كنيم و بفرستيمشان به بهشت. پيغمبر و همين طور ساير پيغمبرهاى آسمانى اصلاً بنايشان بر اين است كه همه بشر را سعادتمند كنند، هيچ نظرى ندارند كه يك ناحيه‏اى باشد و يك ناحيه ديگر، در عين حالى كه خوب پيغمبر اكرم عرب است و عربستانى است لكن مى‏فرمايد هيچ عربى بر هيچ عجمى تفوق ندارد و هيچ عجمى هم بر هيچ عربى. ميزان، اطاعت خداست و تقواست. وقتى اين طورى باشد خوب همه ما برادر هستيم و همه ما چه هستيم و با همه بشر ما خوب هستيم و مى‏خواهيم اصلاًح بشوند. منتها يك دسته‏اى هستند كه در مقابل يك همچو مطلبى كه اسلام مى‏خواهد همه را اصلاًح بكند، قيام مى‏كنند و آدمكشى مى‏كنند اينها، در مقابل آنها اسلام هم با قوت و قدرت مى‏ايستد و نابودشان مى‏كند و از بين مى‏بردشان. مثل يك غده سرطان كه بايد عمل كرد و بيرونش كرد و الا فاسد مى‏كند، اين اشخاص كه در آنجا شلوغ كردند و مسلمان‏ها و ارتش و اينها رفتند و آنها را از بين بردند، اينها همان غده سرطانى بودند كه اگر اينها را مى‏گذاشتند فردا مى‏آمدند آذربايجان را چه مى‏كردند و پس فردا مى‏رفتند جاهاى ديگر و سيستان و همه جا را خراب مى‏كردند. اينها را بايد از بين برد اما برادرها برادر هستند. و من دعاگوى شما هستم و خدمتگزار همه شما هستم. خداوند همه شماها را انشاء الله حفظ بكند، موفق و مويد باشيد و سلام مرا به همه آقايان برسانيد.

    والسلام عليكم

    
    previos page menu page next page
    

  8. #788
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    
    previos page menu page next page
    

    صحيفه نور ج 9 صفحه 163

    تاريخ: 28/6/58

    بيانات امام خمينى در جمع عشاير استان آذربايجان شرقى و كاركنان اداره دارائى كرمان.

    محمدرضا و آمريكا مانع بودند از اينكه نيروهاى انسانى ما رشد بكنند

    بسم الله الرحمن الرحيم‏

    من از همه آقايان و خواهرها تشكر مى‏كنم كه از راه‏هاى دور آمده‏اند زحمت كشيده‏اند و در اين اطاق محقر با ما ملاقات كرده‏اند تا اينكه بعضى مطالب كه حالا بايد تنبه بدهم و مكررا در همه جلساتى كه شده است عرض كردم حالا هم عرض مى‏كنم. مقصد ما از اين نهضت دو چيز بود كه يكى از آن اصلى و يكى فرعى، يكى مقدمه و يكى هم مقصد. مقدمه اين بود كه يك گروه‏ها، يك اشخاص، اشخاص وابسته، اينها مانع بودند از اينكه اين مملكت سروسامان پيدا بكند. كه در راس آنها از داخلى‏ها محمدرضا بود و از خارج هم آمريكا، ديگران هم بودند لكن اين دو تا بيشتر، اينها مانع بودند از اينكه نيروهاى انسانى ما رشد بكنند، اينها نمى‏گذاشتند كه فرهنگ ما يك فرهنگ صحيح باشد (آنها با نقشه و اين هم كه بى چون و چرا سرسپردگى داشت با آنها، هر چه آنها مى‏گفتند عمل مى‏كرد) و نگذارند به اينكه اين مملكت يك سر و سامانى خودش داشته باشد. مقصد آنها اين بود كه اينجا را يك بازارى براى آمريكا درست كنند و همه چيزش وابسته به آنجا باشد و اين آدم هم از باب اينكه مى‏خواست خودش را حفظ كند و مى‏ديد كه حفظش به اين است كه تبعيت كند از آنها، بى چون و چرا تسليم آنها بود.

    رمز پيروزى ما وحدت كلمه قشرهاى مختلف و ايمان بود

    الحمدلله اين مقدمه كه عبارت از برداشتن مانع از سر راه ملت بود با زحمت ملت، همراهى همه قشرها اين انجام گرفت و در اين دو چيز موثر بود، در اين پيروزى كه نصيب ملت ما شد دو چيز موثر بود، يكى كه از همه چيز بالاتر است اينكه مقصد همه مقصد الهى بود، انگيزه اسلام بود. مى‏ديديم كه در شعارهايشان، در فريادهايشان شعارهاى اسلامى بود، فريادهاى الله اكبر . مقصد اين بود كه آنها را كه مخالف اسلام مى‏دانستند بروند كنار و بعد از آن انشاء الله آن مقصد حقيقى كه آن مقدمه اين است تحقق پيدا بكند. پس يك جهت، جهت اين بود كه همه‏تان فريادتان اين بود كه ما اسلام را مى‏خواهيم و شاهنشاهى و اينها را نمى‏خواهيم. جهت ديگرش هم كه به تبع آن آمده بود وحدت همه قشرها بود يعنى ملت سرتاسر اين كشور بپا خاستند و با هم مقاصد خودشان را

    صحيفه نور ج 9 صفحه 164

    كنار گذاشتند مطالبى كه مال شخص بود كنار گذاشتند و همه به يك مقصد متوجه شدند. پس رمز پيروزى ما وحدت كلمه قشرهاى مختلف و ايمان بود، ايمان به خداى تبارك و تعالى. با اين رمز شما پيروز شديد و پيروزيى كه معجزه‏آسا بود، نه پيروزى يك پيروزى آسانى، يك پيروزى كه بشود حساب كرد، يعنى پيروزيى بود كه جز با اراده خداى تبارك و تعالى هيچ امكان تحقق نداشت.

    مخالفين ما و شما، دشمن‏هاى ملت همه جور ابزار جنگى در دستشان بود، قدرت در دستشان بود، تانك‏ها دست آنها، توپ‏ها دست آنها، مسلسل‏ها دست آنها و نظامى‏ها هم دست آنها، همه چيز دستشان بود، از آن طرف پشتيبانى همه جانبه هم از آنها مى‏شد. آمريكا، شوروى، انگلستان، همه پشتيبانى مى‏كردند، بلكه دولت‏هاى اسلامى، دولت‏هاى اسلامى هم پشتيبانى مى‏كردند. تمام ابزار جنگى كه آنها داشتند و تمام پشتيبانى‏هاى ابر قدرت‏ها و قدرت‏هاى بعدى، اينها همه بودند لكن بايد بگويم خداى تبارك و تعالى همه حربه‏ها را كند كرد يعنى اينها مى‏توانستند كه در يك روز با اين قوه‏هائى كه دارند سركوب كنند ملت را، تهران را به خاك و خون بكشند، مى‏توانستند لكن حربه‏هايشان كند شد يعنى خدا خواست كه سران اينها خوف در دلشان افتد. تتمه آنها هم يك دسته‏شان كه ايمان داشتند ملحق شدند به ملت، يك دسته ديگر هم مى‏ترسيدند خداوند گاهى اسلام را با همين نصر، به رعب نصرت مى‏داده اسلام را در صدر اسلام به اينكه دشمن‏ها را ترساندند. از يك گروه كم، دشمن‏هاى داراى همه ساز و برگها مى‏ترسيدند. اين ترس اسباب آن مى‏شد كه شكست بخورند. اينها اگر نترسيده بودند، اگر خداوند تبارك و تعالى در دل اينها آن ترس را نينداخته بود، ممكن بود كه در يك روز همه ما را از بين ببرند، برايشان امكان داشت لكن همچو شد كه استعمال اسلحه نتوانستند بكنند، يعنى هيچ بمباران نكردند اينها، تهران را اينها مى‏توانستند بكنند، امر هم گاهى كرده بودند بالائى‏ها، پائينى‏ها نشنيدند امرشان را. اين يك نصرتى بود كه خدا به ما داد كه ما كه هيچ نداشتيم يعنى نه نظامى بوديم و نه ملت ما نظامى بود، كه اينها مشق نظامى نكرده بودند، اينها مدرسه نظام نرفته بودند و هيچ ابزار جنگى هم نداشتيم، هر چه بود دست دشمن بود، هم نظام را آنها داشتند و قدرت نظامى داشتند، تحصيلات نظامى داشتند و اينها و ما نداشتيم و هم همه ابزار دست آنها بود و ما نداشتيم. مى‏توانستند اينها آب و برق را از تهران يا از شهرستان‏ها ببرند، شما را در تشنگى بگذارند. خداوند منصرفشان كرد، كارى كرد خدا كه آن چيزهائى كه، حربه‏هائى كه دست آنها بود استعمال نتوانستند بكنند، حالا از خوف بود، انصراف بود، هر چه بود اين پيروزى شما مهمش اين معنا بود كه دشمن را يا به خوف يا به انصراف از كار انداخته بود. و لهذا در آن شبى كه اينها بنا بود كه، بنا داشتند كه كودتا كنند، همان شب‏هاى آخرى كه ما در تهران بوديم و اينها مى‏خواستند كودتا كنند و بعدها ما فهميديم، همان وقت كه اعلام حكومت نظامى در روز كردند كه حكومت نظامى روز هم بايد مردم بيرون نيايند بعد ما فهميديم كه اينها بناى بر اين داشتند كه حكومت نظامى بكنند در روز و تانك‏ها و توپ‏ها همه را بياورند مستقر كنند در خيابان‏ها و شب وارد بشوند و همه اشخاصى كه احتمال مى‏دادند كه با آنها مخالف باشند بكشند. خدا اين را هم خنثى كرد به اينكه يك جورى شد كه مردم اطاعت

    صحيفه نور ج 9 صفحه 165

    نكردند و روز هم بيرون آمدند، همه ريختند بيرون اينها يك چيزهايى بود كه با دست غيب انجام گرفت و شما را پيروز كرد.

    ما الان در بين راه هستيم يعنى - مانع - را برداشتيم مانع ديگر اينها، اين ريشه‏هاى گنديده نمى‏توانند ديگر مانع بشوند. مانع از سر راه برداشته شده است لكن حالا ساختن مى‏خواهد و پاكسازى مى‏خواهد. من مى‏دانم كه نه در ادارات طرف شما، نه ادارات طرف آن آقايان، همه جا الان يك مخلوطى از صحيح هست. الان مملكت ما يك مخلوطى هست از اشخاص صحيح و اشخاصى كه صحيح و غير صحيح نيستند لكن خودشان را به صحت زده‏اند. پيشتر كه آن ورق بوده است دنبال او بوده‏اند، حالا كه ديده‏اند قدرت اين طرف است حالا آمده‏اند به اين صورت در آمده‏اند. اين معلوم است كه الان يك مملكت مخلوطى الان دست ما هست و انشاء الله اين كار درست خواهد شد. اين مساله طرحش انشاء الله ريخته مى‏شود كه تصفيه عمومى بشوند اما يك قدرى، يك قدرى بايد صبر كرد. يعنى ما الان يك قانونى نداريم كه مملكتمان يك قانون رسمى، البته قانون ما اسلام است لكن به حسب رسميات دنيا خوب، يك چيزى هم بايد نوشته شود بر همان اساس اسلام. يك رئيس جمهور نداريم ما الان، يك مجلس شوراى ملى نداريم الان. اينها را بايد انشاء الله درست بكنيم و آن طرح هم كه بايد در همه قشرها طورى بشود كه اشخاص صالح مشغول كار باشند، اشخاصى هم كه ناصالح بوده‏اند و حالا ديگر صالح شدند و يا فرض كنيد توبه كرده‏اند آنها هم باشند و در هر جا كسانى كه كارشكنى مى‏كنند و موذى هستند و ناصالح هستند و توبه هم نمى‏كنند و قابل اين حرف‏ها نيستند آنها كنار بروند يا اگر مجرم هستند به جرمشان رسيدگى بشود. اينها البته بايد بشود لكن يك قدرى بايد به تدريج بشود. مهم اين است كه شما اين دو تا خاصيتى كه شما را تا اينجا آورده حفظش كنيد يعنى همانطورى كه در وقت انقلاب هيچ يك از شما آنوقت كه مى‏آمديد به توى خيابان‏ها و مى‏رفتيد به پشت بام‏ها و مى‏رفتيد جلوى توپ و تانك‏ها، هيچ كدام به فكر اين نبوديد كه مثلاً فرض كنيد اگر اهل اداره هستيد حقوقتان كم است، هيچ ابدا اين مطرح نبود آن روز، اگر اهل مثلاً زراعت هستيد، زراعتتان امسال خشك شده است يا خوب نيست اين در آن حال هيچ كس به فكر اين مسائل نبود، همه يك فكر داشتند و آن اينكه اين دشمن بايد برود و به جاى او يك مملكت، يك كشور اسلامى صحيح باشد. بعد از هر انقلابى اين امور كم كم رو به ضعف مى‏رود لكن بايد بعد از انقلاب رو به ضعف برود. ما حالا در حال انقلاب هستيم يعنى ما الان همانطورى كه در اول محتاج بوديم به اينكه هم شعار بدهيم و هم راهپيمائى كنيم و هم اعتصاب كنيم و همه كارهايى را كه بايد بكنيم حالا هم باز بايد در مواقعى كه لازم است براى اينكه نهضت را ما به پيش ببريم آن مسائل باز هر وقت لازم شد بكنيم‏

    اگر كشور شما يك كشور اسلامى شد هيچ خوفى به دلتان راه ندهيد

    نگذاريم اين انقلابى كه حاصل شده و اين نهضتى كه حاصل شده و آن چيزى كه ما را پيروز كرده، نگذاريم سست بشود. اين توجه به مقصد كه عبارت از اين است كه اسلام بايد در اين مملكت

    صحيفه نور ج 9 صفحه 166

    حكمفرما باشد، اين بايد در ذهن ما تا آخر باشد. تا آخر، همانطورى كه تا آخر ماانشاء الله مسلم هستيم، تا آخر هم طرز ما و طرح ما اين باشد كه بايد اين مملكت، مملكت اسلامى باشد، اين وزارتخانه‏ها بايد اسلامى باشد، اين ادارات بايد اسلامى باشد، اين بازار بايد اسلامى باشد، اين كشاورزى و نمى‏دانم كارگرى و همه اينها بايداسلامى باشد. و اگر اسلامى باشند از هيچ نبايد بترسيد. اگر مملكت شما، اگر كشور شما يك كشور اسلامى شد هيچ خوفى به دلتان راه ندهيد براى اينكه اسلام غمخوار همه است اسلام غمخوار بشر است، نه همين غمخوار شما. اسلام آمده است روى غمخواريى كه به بشر دارد اينكه بشر را از اين اعوجاج‏ها و از اين انحراف‏ها و از اين امورى كه براى خود بشر تباهى مى‏آورد نجات بدهد، براى نجات ملت‏ها، همه ملت‏ها. پيغمبر اسلام غصه مى‏خوردند براى مردم، براى كفار كه اينها چرا مسلمان نمى‏شوند، چرا اينها هدايت نمى‏شوند. اسلام را از آن نترسيد و اگر اسلام تحقق پيدا بكند همه آمال و آرزوى همه شماها در اينجا و در آنجا، نه فقط اينجا، آنجا هم هست، هم اينجا و هم آنجا، همه اينها تحقق پيدا مى‏كند. اسلام همه ترقيات و همه صنعت‏ها را قبول دارد، با تباهى‏ها مخالف است، با آن چيزهائى كه تباه مى‏كند جوان‏هاى ما را، مملكت ما را، با آنها مخالف است اما با همه ترقيات، همه تمدن‏ها موافق است. اسلام وابستگى شما را و ما خودمان را به ديگران منكر است، مى‏گويد نبايد صنعت ما وابسته باشد، نبايد زراعت ما وابسته باشد، نبايد ادارات ما وابسته باشد، نبايد اقتصاد ما وابسته باشد، نبايد فرهنگ ما وابسته به غير باشد، نبايد مستشارها بيايند ما را اداره كنند. خودمان، ما خودمان را اداره مى‏كنيم. نبايد نظام ما را مستشارهاى آمريكائى بيايند درست بكنند. آنها كه نمى‏خواهند درست بكنند، آنها مى‏خواهند خراب بكنند. مستشارهاى آمريكا نمى‏خواهند كه ما را تعليم بدهند مى‏خواهند نگذارند ما تعليم بگيريم، ما را متوقف كنند، دانشگاه‏هاى ما را نمى‏گذارند كه درست طورى كه بايد، اداره بشود. دانشگاه وابسته است، دانشگاه وابسته شد بايد تا آخر همين باشد كه هى دستش در از باشد. وابستگى فكرى را بيرون بياوريم، خودمان را از وابستگى فكرى بيرون بياوريم كه فكرهايمان اين نباشد كه ما چيزى خودمان نداريم، هر چه هست آنجاست. اين معنا كه با تبليغات به ما تحميل شده است، تبليغات دامنه دارى كه در چند قرن كردند و اخيرا زياد شده است، به ما تحميل شده است كه خودتان هيچ چيز نيستيد و هر چه هست آن شرق و غرب است. به جوان‏هاى ما اين را تحميل كردند. اين جوان‏هاى ما، اين جوان‏هاى گول خورده ما خودشان را گم كردند. الان خودشان، خودشان نيستند مغز اينها شده يك مغز يا شرقى يا يك مغز غربى، بيش از اين نمى‏توانند ادارك كنند، نمى‏توانند بفهمند كه ما هم خودمان كشورى هستيم، ما هم خودمان بايد استقلالى داشته باشيم و ما خودمان هم فرهنگى بايد داشته باشيم و فرهنگ ما فرهنگ غنى است، نمى‏توانند اينها ادارك كنند و اين براى اين است كه اينقدر، از بچه اينقدرى كه توى جامعه آمده است و در ظرف اين پنجاه سال و پنجاه و چند سالى كه ما شاهدش بوديم اين بچه كوچك تا آن آخر تمام تعليم و تربيت، تعليم و تربيت فرهنگ خارجى بوده، فرهنگ از خودمان نبوده است تعليم و تربيت اين بوده، وابستگى بوده. مغزهاى اين بچه‏هاى ما را از كوچكى وابسته تربيت كرده‏اند تا رسيده‏اند به جوان‏ها كه حالا

    صحيفه نور ج 9 صفحه 167

    مى‏بينيد كه همين جوان‏ها نمى‏توانند تفكر كنند كه ماخودمان آدميم، مى‏گويند حتما بايد يا وابسته به مثلاً فلان مملكت باشيم يا وابسته به فلان مملكت.

    شما روشنفكرها رشد نداريد كه نمى‏توانيد اسلام را ادراك كنيد

    اول چيزى كه بر ملت لازم است و بر دانشگاه‏ها لازم است و بر دانشكده‏ها لازم است و بر همه ملت لازم است اين است كه اين مغزى كه حالا شده است يك مغز اروپائى يا يك مغز شرقى، اين مغز را بر مى‏دارند يك مغز انسان خودمانى، انسانى ايرانى اسلامى، همانطور كه آنها شستشو كردند مغزهاى ما را، مغزهاى بچه‏هاى ما را و به جاى مغز خودشان مغز ديگرى را نشاندند، ما هم حالا عكس العمل نشان بدهيم و شستشو كنيم مغز خودمان و بچه‏هاى خودمان را و يك مغز اسلامى - انسانى جايش بنشانيم تا از اين وابستگى فرهنگى و وابستگى فكرى بيرون بيائيم. اگر ما از وابستگى فكرى بيرون بيائيم، همه وابستگى‏ها تمام مى‏شود. اينكه ما وابسته شديم، در اقتصاد وابسته هستيم، در عرض مى‏كنم كه فرهنگ وابسته هستيم، در همه چيز وابسته هستيم مبدا اين همين است كه در فكر وابسته هستيم. فكرمان نمى‏تواند بكشد اين را كه ما خودمان هم فرهنگ داريم، خودمان هم فرهنگمان غنى است، خودمان هم همه چيز داريم، يك مملكت غنى ما داريم، يك مملكتى داريم كه براى صدو پنجاه ميليون جمعيت مهياست كه اداره بكند. مع الاسف ماسى و چند ميليون هستيم و زندگيمان تباه و اين طورى است براى اينكه آنها كشاندند به اينطور، آنها مى‏خواستند نگذارند كه شما استفاده فرهنگى خودتان را بكنيد، استفاده اقتصادى خودتان را بكنيد. همه چيزمان را به هم زدند تا اينكه دست ما هميشه دراز باشد، يك دستمان طرف آمريكا دراز باشد، يك دستمان طرف شوروى دراز باشد، از اين بخواهيم و از آن بخواهيم. همه هستى ما را آنها ببرند و ما نفهميم، بلكه بسيارى از ما به اينكه دست آنها حالا كوتاه شده ناراحت بشوند، حتى از آنهائى كه مدعى روشنفكرى هستند. اين براى اين است كه فكر اين روشنفكر (همه را نمى‏گويم، بسياريشان) فكر اين الان ديگر فكر يك انسان شرقى نيست، فكر يك انسان اروپائى است. مغزش اين است، قلمش، قلم اروپائى است. اين نمى‏تواند يك كسى كه فكرش اروپائى است، فكر بكند كه ما خودمان هم يك چيزى هستيم، ما خودمان آدم هستيم. از خود آدميت خودمان را اينها منكرند، مى گويند ما، ما چيزى نيستيم، ما نرسيديم باز با آنجا. كجا نرسيديد؟ ما باز قابل اين نيستيم كه آزادى داشته باشيم اين منطق شاه بود. اخيرا هم كارتر مى‏گفت زود بوده است كه به اينها آزادى داده‏اند. او خيال مى‏كرد اصلاً آزادى - كه داده‏اند تا زود بوده است و آزادى زياد داده‏اند. اينهمه مردم فرياد مى‏كردند كه آقا به ما آزادى بدهيد، آن مرديكه مى‏گفت كه آزادى زياد به اينها داده‏اند كه اينطور شده‏اند، وقت اين نبود كه به اينها آزادى بدهند. خود اينها مى‏گفتند كه باز حالا نشده وقت اين، اصلاً ايرانى رشد ندارد كه يك كسى را تعيين كند براى وكالت. اين منطق است، منطق حالاست كه باز ايرانى‏ها رشد ندارند، خودشان نمى‏توانند سرنوشت خودشان را تعيين بكنند. چطور ايرانى‏ها رشد ندارند در صورتى كه دشمنان خودشان را، ابر قدرت‏ها را، همين زن‏ها و همين

    صحيفه نور ج 9 صفحه 168

    مردها ريختند و مثل زباله بيرون كردند از ايران؟ چطور اينها رشد ندارند؟ شما رشد نداريد كه رشد اينها را نمى‏توانيد ادراك كنيد. شما رشد نداريد كه نمى‏توانيد اسلام را ادراك كنيد كه اسلام بود كه زن و مرد را ريخت توى خيابان و مقابل تانك و توپ و آنهمه قدرت و همه را ريخت توى جهنم فرستاد. شماها رشد نداريد كه نمى‏توانيد بفهميد اين را، نه اينكه ملت ما رشد ندارد. ملت ما خيلى هم رشد دارد، خيلى هم ادارك دارد، خوب هم مى‏فهمد. ملت ما اگر رشد نداشت اينقدر تظاهر مى‏كرد براى يك پيرمرد هفتاد و چند ساله كه خدمتگزار او بود؟ اين رشد است، اين ادراك اين است كه آن كسى كه خدمتگزار است بايد به او ارج گذاشت، بايد از او تقدير كرد. آقاى طالقانى را كه شما از او تقدير كرديد براى اينكه يك عالم عامل، يك عالمى كه به درد مردم مى‏رسيد، نه يك روشنفكر و نه يك آدم، يك شخص مثلاً دموكرات. مردم دموكرات نمى‏دانند چى است آنها هم كه مى‏دانند، مى‏فهمند كه غلط است. اين به عنوان اينكه يك عالمى بود كه به درد مردم مى‏رسيد، رنج كشيده بود براى اين مردم، حبس رفته بود براى اين مردم، خدمت كرده بود به اين مردم، رشد مردم اقتضا مى‏كرد كه از اين احترام كنند. حالا نويسنده‏ها هر چه مى‏خواهند بگويند، مردم با آن رشد خودشان ريختند به خيابان‏ها و به سر وسينه خودشان زدند و گفتند كه اين عالم و اين نايب پيغمبر مااز دنيا رفته است حالا روشنفكر هر چه مى‏خواهد بنشيند بگويد كه اين چون مثلاً در فلان جبهه بود و چون در فلان مردم آن جبهه را اصلاً نمى‏شناسند تا اين در آن جبهه چون بود از اين جهت احترام كردند. مردم اينقدر توى سر خودشان زدند، خوب، رئيس آن جبهه‏ها بميرند ببينيم كه هيچ كس فاتحه مى‏خواند برايشان. اين براى اسلام بود. مردم هياهوشان براى خداست. اينهمه خون دادند مردم براى اين بود كه مثلاً در ايران فقط چه چيز ارزان بشود؟! چه چيز گران بشود؟! براى خدا مردم اين خون را مى‏دهند. مگر عقلشان را شيطان برده است كه بيخودى خون خودشان را بدهند. آنها براى خداست. همانطورى كه انبيا براى خدا زحمت مى‏كشيدند، ملت ما براى خدا، شهادت مى‏خواهند ملت ما.ملت ما مى‏آيند مى‏گويند دعا كنيد كه ما شهيد بشويم براى اينكه شهادت را فوز مى‏دانند. شهادت را همانطورى كه اسلام فرموده است كه كسى كه شهيد مى‏شود در آنجا چه خواهد بود، چه خواهد بود. اينها رشد دارند. خيال نكنند اين آقايانى كه چهار روز رفتند به نمى‏دانم خارج و معلوم هم نيست كه درس خوانده باشند رشد مال آنهاست. و اين ملت ما با آن صراحت ذاتى خودشان، با آن روشنى فكر خودشان، با آنكه وابسته نشده اين افكارشان به افكار غير و غرب، با همان تز، با همان وضع دارند پيش مى‏روند و فكر مى‏كنند و باهمان وضع وكيل تعيين مى‏كنند و با همان وضع بعد رئيس جمهور تعيين مى‏كنند و با همان وضع باز وكلاى داراالشورى تعيين مى‏كنند. حالا اين نويسنده‏ها هر چه دلشان بخواهند بگويند. ديگر جاى اينها نيست توى اين مملكت مگر خودشان را اصلاًح كنند. اگر اينها برگردند، پيوند پيدا كنند به همين توده مردم، به همين توده زحمتكش و به همين توده بازارى و فرهنگى و عرض بكنم كه جاهاى ديگرى و دبستانى و بعد دبيرستانى و فرهنگستانى و همه اينها و اين چيزها، اگر اتصال به اينها پيدا بكنند، آنها هم مثل ساير برادرها بر حسب مقاماتى كه دارند از اين فرهنگ استفاده مى‏كنند و

  9. #789
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    
    previos page menu page next page
    

    صحيفه نور ج 9 صفحه 170

    تاريخ: 28/6/58

    بيانات امام خمينى در جمع پرسنل پايگاه شكارى اصفهان‏

    مخالفت با ولايت فقيه، تكذيب ائمه و اسلام است

    بسم الله الرحمن الرحيم‏

    من از همه طبقات ملت و همه قواى انتظامى تشكر مى‏كنم. من از اين گروه كه از اصفهان آمدند، از قواى انتظامى تقدير و تشكرمى كنم. امروز همه قشرها و خصوصا قواى انتظامى بايد بدانند كه مملكت مال خودشان است كشور ما از دست خائنين نجات پيدا كرد، كشور ما از دست اجانب و آنهائى كه مى‏خواستند همه چيز ما را به باد بدهند نجات پيدا كرد. من به همه ملت، به همه قواى انتظامى اطمينان مى‏دهم كه امر دولت اسلامى اگر با نظارت فقيه و ولايت فقيه باشد، آسيبى بر اين مملكت نخواهد وارد شد. گويندگان و نويسندگان نترسند از حكومت اسلامى و نترسند از ولايت فقيه. ولايت فقيه كه آنطور كه اسلام مقرر فرموده است وائمه ما نصب فرموده‏اند به كسى صدمه وارد نمى‏كند، ديكتاتورى بوجود نمى‏آورد، كارى كه بر خلاف مصالح مملكت است انجام نمى‏دهد، كارهائى كه بخواهد دولت يا رئيس جمهورى يا كس ديگر بر خلاف مسير ملت و بر خلاف مصالح كشور انجام دهد، فقيه كنترل مى‏كند، جلوگيرى مى‏كند. شما از اسلام نترسيد، از فقيه نترسيد، از ولايت فقيه نترسيد. شما هم مسير همين ملت را طى كنيد و با ملت باشيد، حساب خودتان را از ملت جدا نكنيد، ننشينيد پيش خودتان طرح بريزيد و پيش خودتان برنامه درست كنيد. شما بايد دنبال ملت باشيد، بايد هوادار ملت باشيد. شما اينقدر اشكال به برنامه اسلامى نكنيد. شمايى كه از اسلام هستيد لكن از اسلام درست اطلاع نداريد، مسلم هستيد لكن از احكام درست مطلع نيستيد، شيعه هستيد لكن از احكام ائمه عليهم السلام درست مطلع نيستيد، اينقدر كارشكنى نكنيد. ملت راى داده است به جمهورى اسلامى، همه بايد تبعيت كنيد، اگر تبعيت نكنيد محو خواهيد شد. بر خلاف مسير ملت، برخلاف مسير اسلام راهى را پيش نگيريد، گمان نكنيد كه آن طرحى را كه اسلام داده است موجب نابودى اسلام مى‏شود. اين منطق، منطق آدم ناآگاه است. نگوئيد ما ولايت فقيه را قبول داريم، لكن با ولايت فقيه اسلام تباه مى‏شود. اين معنايش تكذيب ائمه است، تكذيب اسلام است و شما من حيث لايشعر اين حرف را مى‏زنيد، بيائيد دنبال ملت كه همه با هم به جمهورى اسلامى راى داده‏اند و در مقابل آنها يك عده، يك عده بسيار معدود، يك از صد، يك و نيم از صد با اينكه همه قواى خودشان را جمع كردند راى خلاف دادند. شما تبعيت بكنيد از اكثريت قريب به اتفاق ملت، تبعيت بكنيد از اسلام، تبعيت بكنيد از قرآن

    صحيفه نور ج 9 صفحه 171

    كريم، تبعيت بكنيد از پيغمبر اسلام. مخالفت نكنيد اينقدر، از مجلس خبرگان كنارگيرى نكنيد. اين كناره‏گيرى از ملت است، كناره گيرى از اسلام است. كارشكنى نكنيد براى مجلس خبرگان، كه اين بر خلاف مسير ملت است، بر خلاف مسير اسلام است. خودتان را پيش ملت مفتضح نكنيد - شما بايد از شما كار صحيح انجام بگيرد، وقتى ملت شما را برخلاف مسير خود دانست طرد مى‏كند. آگاهانه عمل كنيد، آگاهانه حرف بزنيد، آگاهانه راى بدهيد، بدون توجه، بدون ادراك، بدون فهم راى ندهيد.

    لزوم تسريع در فعاليت‏ها و مصوبات مجلس خبرگان

    من از مجلس خبرگان مى‏خواهم كه اينقدر معطل نكنند مردم را، البته بايد بررسى بشود، لكن معطلى نشود، اشخاص بيخود معطل نكنند مجلس را، ما مى‏خواهيم كه زودتر اين مسائل انجام بگيرد و مجلس شوراى ملى انشاء الله برقرار بشود و رئيس جمهور برقرار بشود و مسائل، مسائل ملى و مسائل به دست خود ملت حل بشود. آقايان زودتر كار خودشان را انجام بدهند و آنهائى كه گمان مى‏كنند كه با اسم روشنفكرى بايد مخالفت بكنند با امورى كه روشنفكرها، غربى‏ها قبول ندارند، خطا مى‏كنند. خداوند خطاكاران را رحمت كند، خداوند از سر گناه اشخاصى كه خطاكار هستند برگردد، خداوند به شما دوستان و همه ملت ايران سلامت و سعادت و عزت و عظمت عنايت كند، خداوند اسلام را قدرت و عظمت بدهد و دست جنايتكاران را از كشور ما كوتاه كند.

    والسلام عليكم و رحمه الله وبركاته

    
    previos page menu page next page
    

  10. #790
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    
    previos page menu page next page
    

    صحيفه نور ج 9 صفحه 172

    تاريخ: 29/6/58

    فرمان امام خمينى به حجت‏الاسلام جعفرى ورامينى

    جناب مستطاب حجت الاسلام آقاى حاج سيد محمد جعفرى ورامينى دامت افاضاته‏

    بسمه تعالى

    با توجه به سابقه و اطلاعاتى كه جنابعالى نسبت به منطقه خرم‏آباد و لرستان داريد مقتضى است مسافرتى بدانجا نموده و از نزديك به مشكلات كميته و نيازمندى اهالى رسيدگى كنيد و با كمك علماى اعلام و افراد ذيصلاح در امنيت محل و در رفع مشكلات اقدام نمائيد و چنانچه براى رفع نيازمندى ايشان احتياجى بود، از طريق كميته امداد تهران و احيانا با تماس گرفتن با جناب نخست وزير و ساير وزرا و مقامات مربوطه اقدام كنيد. از خداى تعالى موفقيت جنابعالى را خواستارم. روح الله الموسوى الخمينى

    
    previos page menu page next page
    

صفحه 79 از 208 نخستنخست ... 296975767778798081828389129179 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/