صفحه 64 از 208 نخستنخست ... 145460616263646566676874114164 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 631 تا 640 , از مجموع 2079

موضوع: صحيفه نور

  1. #631
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    
    previos page menu page next page
    

    صحيفه نور ج 7 صفحه 273

    تاريخ: 12/4/58

    بيانات امام خمينى در جمع دانشجويان و عشاير استان فارس و كهكيلويه

    فقر و محروميت موجود در جامعه، ميراثى بر جاى مانده از رژيم منفور پهلوى

    بسم الله الرحمن الرحيم‏

    اشكال حالا اين است كه هر طايفهاى گمان مى‏كنند كه همان محروم بودند و از همه آثار تمدن بى‏بهره، در صورتى كه مسأله اختصاص به عشاير شما ندارد، اين مسأله عمومى‏است كه در همه ايران هست. اينطور نيست كه فقط شما محروم هستيد از اين مدرسه و راه و ساير جهاتى كه مربوط به زندگى است. همين تهران كه مركز است، شايد قريب (آنطورى كه به من صورت داده‏اند) سى تا محله است كه اينها همه چيزهائى كه براى زندگى يك فردسالم هست، محرومند، آب ندارند، برق ندارند، بهدارى ندارند. تهران، نه اينكه اطراف تهران خود شهر، خود شهر تهران از اين زاغه‏نشين‏ها، چادرنشين‏ها تقريباً (از قرارى كه گفته مى‏شود) حدود قريب سى محله از اينها مركب هست كه در اثر به اصطلاح اصلاحات ارضى اينها كوچ كرده‏اند و آمده‏اند در اطراف شهر، در خود شهر، در اطراف شهر چادر زده‏اند و يك جايى كنده‏اند و آنجاها يك زندگى مى‏كنند كه زندگى آنها بسيار بدتر از زندگى عشاير است. خيال نكنيد كه جاهاى ديگر در رفاه هستند و شما نه، مسأله اين بوده است كه يك مملكتى را به آن عنايت نشده كه هيچ، مثل اين است كه يك دشمنى، يك مملكتى را بخواهد سلطه به آن پيدا بكند و مردم را از زندگى باز دارد و اشكال ديگر اين است كه آقايان گمان مى‏كنند كه اينطور امورى كه از سابق بوده، از حالا كه اين مسائل نيست، مسأله نداشتن برق و نداشتن آب و نداشتن راه و نداشتن بهدارى و نداشتن همه چيز، اينها از امورى است كه در رژيم سابق بوده است و حالا از رژيم سابق ارث رسيده، حالا چند ماه است كه الان انقلاب هست و توى انقلاب ما هستيم. الان چهار ماه و نيم است كه اينها رفته‏اند، اين دزدها رفته‏اند و هر چه هم ايران داشته برداشتته‏اند و رفته‏اند، هر چه مى‏توانستند حمل كرده‏اند و هر چه نمى‏توانستند قرض كرده‏اند از بانك‏ها و بانك‏ها را چاپيده‏اند و رفته‏اند و الان هم مانده است گردن دولت كه بايد مال بانك‏ها را بدهد. ما حالا قريب پنج ماه است كه از دست اين چپاولگرها نجات پيدا كرده‏ايم و يك مملكتى به دست دولت آمده است، به دست ملت آمده است كه هيچ چيز ندارد، اقتصادش ورشكسته است، فرهنگش عقب مانده است، مناطق ايران از مركز گرفته تا آخر الا بعضى مراكز، باقى‏اش مردم از همه آثار تمدن اينها محرومند و حالا هم بعد از اينكه يك آزادى پيدا شده است و آن زورها و فشارها برداشته شده

    صحيفه نور ج 7 صفحه 274

    است، يك عده‏اى ريخته‏اند توى مردم و به عناوين چپاولگرى يا مى‏كنند يا شلوغكارى مى‏كنند، چه آنهايى كه انحرافات مسلكى دارند و چه آنهايى كه انحراف مسلكى ندارند لكن از تتمه همان رژيم و از تتمه همان بساط هستند. همه جاى ايران الان اينطورى است. خوب شما تصور مى‏كنيد كه يك ايرانى كه همه چيزش را بردند و خوردند و مانده است يك خرابهاى كه نه اقتصاد صحيحى دارد و نه فرهنگ صحيحى دارد و نه ژاندارمرى صحيحى دارد و نه ارتش صحيح دارد و نه هيچ چيز و الان هم آن كه اداره مى‏كند مملكت را خود مردم هستند كه حفظ نظام و نظم را مى‏كنند، شما تصور مى‏كنيد كه بشود، امكان داشته باشد كه فوراً اين كارها همه درست بشود، همه چيزها يكدفعه صحيح بشود يا مسأله‏اى است كه همه ما بايد دست به هم بدهيم، دولت و ملت و اين خرابه را بسازيم دولت به آن مقدارى كه قدرت دارد.

    بايد به مسئولين مملكتى كه وارث خرابى است مهلت داد.

    شما خيال نكنيد كه دولت نمى‏خواهد بكند، دولت در صدد است، مشغول است. الان خانه‏سازى در اطراف ايران شروع شده است، راه سازى شروع شده است، امايك ايران پهناور با نداشتن وسايل آنطورى كه بايد باشد، اين لابد با تدريج بايد درست بشود، يكدفعه نمى‏شود. شما خيال كنيد كه يكدفعه بعداز انقلاب بشود همه چيز را يك روز و دو روز و يك ماه و دو ماه و يك سال درست كرد، اين نمى‏شود. اگر يك ناحيه بود، يك جا بود، ده جا بود، خوب مى‏گفتند كه اين ده جا را به موقع درست كند امايك مملكت است، يك مملكت پهناور بزرگ، همه چيزش را برده‏اند و مانده است يك مملكت چيز دست اينها. من بايد بگويم به شما كه باز هنر مى‏كنند كه اينقدر كار كرده‏اند الان مشغول به رشته‏هاى مختلف براى تعمير چيز هستند و از آن دورها شروع كرده‏اند كه مبادا اين زاغه نشينان همين جا بمانند و نروند سراغ زراعتشان، نروند سراغ كسبى كه آنجا داشتند. در هر صورت همه اين امورى كه گفتيد، صحيح است ما مى‏دانيم اينها را لكن اختصاص به محل شما هم ندارد. از خوزستان هم كه مى‏آيند همين حرف‏هايى كه شما مى‏زنيد، مى‏زنند درست هم هست. از هر جايى كه از مملكت مى‏آيند اينجا اجتماع كه مى‏كنند همين مسائل را مى‏خواهند و مى‏گويند، درست هم مى‏گويند منتها خيال مى‏كنند اين همان محل خودشان است كه اينطور است. بسياريشان مى‏گويند كه هيچ جا بدتر از محل ما نيست و حال آنكه برادرهاى ديگر نيز هم مى‏آيند و مى‏گويند هيچ جا بدتر از محل ما نيست. راست مى‏گويند، همه جا خراب است. قضيه بدترى نيست، همه جا بداست و اينطور نيست كه دولت در فكر نباشد. الان يك دولت انتقالى متزلزل است، يك دولت مستقرى ماالان نداريم، يك دولت انتقالى است. اين دولت انتقالى رابايد يك مقدارى به آن مهلت داد كه انتقال تحقق پيدا كند، جمهوريت استقرار پيدا كند، يك حكومت مستقرى بيايد، يك مجلس صحيحى باشد و بعد از اين آنوقت به فكر اين كارها بيفتيم كه بايد البته اشخاصى كه متعدى هستند آسان است، آنوقت ديگر خيلى مهم نيست اينها. شماها آن قدرت بزرگ را شكستيد اينها ديگر چيزى نيستند. در هر صورت الان بايد يك

    صحيفه نور ج 7 صفحه 275

    مقدارى مهلت داد. اگر راجع به خود اين رژيم يك كارى شده بود، خوب حق بود كه بگوئيدكه رژيمى‏آمده و ادعا مى‏كند من رژيم اسلامى هستم و دارد فساد مى‏كند. اما اگر يك رژيمى هست و آمده است و وارث يك مملكتى است كه همه چيز آن را برده‏اند، خورده‏اند و برده‏اند، هم آن پدر برد جواهرات ايران را و مخازن ايران را منتها گير انگليس‏ها (از قرارى كه گفته‏اند) افتاد و هم اين پسر برد. همه بانك خارج را پركردند از اموال دار و دسته اينها و هر چه هم آنجاها نتوانستند، از اينجا توانستند حمل كردند و بردند. هر چه هم امكان داشته است (از قرارى كه مطلعين مى‏گويند) از بانك‏ها قرض كرده‏اند و برده‏اند مانده يك مملكتى كه ندارد به طورى كه بتواند. الان همچو نيست كه يك خزينه‏پرى باشد و گذاشته باشند و نخواهند عمل كنند. يك خزينه خالى است نسبت به يك مملكتى. شما بايد حساب كنيد، بنابراين يك مقدارى بايد مهلت داد و همه اشكالاتى كه شما مى‏گوئيد، اشكالات صحيح است.

    نياز به برقرارى آرامش براى دفع آشوبگران و استقرار جمهورى اسلامى

    ما مى‏دانيم مطالب همين است كه شما مى‏گوئيد، هم باقيمانده‏هاى رژيم سابق مانده‏اند و فساد مى‏كنند و هم اشخاصى كه انحراف دارند و از خارج الهام مى‏گيرند دارند فساد مى‏كنند و ما حالا بايد همه دست به هم دهيم، كوشش كنيم كه اين حكومت دولت انتقالى منتقل بشود يعنى يك مملكتى بشود كه يك حكومت مستقرى داشته باشد. ماالان رئيس جمهور نداريم، مجلس نداريم ما مجلس لازم داريم، رئيس جمهور لازم داريم. قانون اساسى نداريم، اساس يك مملكتى قانون اساسى آن است، رئيس جمهورش است، مجلسش است، دولت مستقرش است، ما الان هيچ يك از اينها را نداريم. ماالان اينها را الحمدلله بيرون كرديم لكن به جاى او الان مايك چيز مشت پركن نداريم، نيمه كاره است اينها. و الان هم اگر شما خيال كنيد كه بخواهند مشغول بشوند به اينكه مثلاً آنهائى كه شما مى‏گوئيد، دستشان را كوتاه كنند، يك آشوبى در يك حالى هست كه آشوب بلند مى‏شود، الان براى مملكت شما آشوب ضرر دارد. الان بايد يك قدرى آرامش باشد تا كارها راه بيفتد. اگر بخواهند با فرض كنيد آشوبگرى و با جلوگيرى از اينها يك شدتى به خرج بدهند، اين جز اينكه يك آشوبى بلند بشود و ما نتوانيم اصل اين حكومت مستقرى كه در نظر است، اين را برقرار كنيم. الان بايد يك قدرى آرامش كرد شما پنجاه و چند سال شماها صبر كرديد و اعقابتان و آنهائى كه جلوتر از شماها بودند در طول تاريخ شاهنشاهى تحت اين فشارها و ظلم‏ها بودند و شما هم هرچه يادتان است از اين مسائل بوده است، هر چه يادتان است حبس بوده گرفتارى بوده است و اينها و چارهاى نداشتيد جز اينكه صبر كنيد، حالا البته الحمدلله آزاد شديد، دست‏هاى آنها كوتاه شده است و كسى نيست كه شما را بگيرد ببرد حبس بكند، چه بكند، باقى مانده است يك دستهاى و تفالهاى از اينهائى كه حالا خيال مى‏كنند مى‏شود يك ماهى از آب گل آلود گرفت. الان اگر بخواهند (تنها عشاير شما كه نيست، سرتاسر ايران است) اگر بخواهند الان شروع كنند به اينكه اينهائى كه دارند آشوب مى‏كنند، سركوبى بكنند، الان اسباب اين مى‏شود كه يك

    صحيفه نور ج 7 صفحه 276

    اختلافاتى در همه ايران پيدا بشود. از آن طرف هم كه دارند دامن مى‏زنند به اين اختلافات. در خود شهر تهران چقدر دامن مى‏زنند به اختلافات. چقدر ايجاد اختلاف كرده‏اند، در ساير شهرها همين طور، در عشاير همين طور، در جاهاى ديگر همه جا خرابكاران مشغول خرابكاريند كه يك فرصتى پيدا بكنند و يك آشوبى درست بشود و نتوانيد مملكت خودتان را چه بكنيد و بگويند اينها مردمى هستند كه آشوبگرند و اينها مردمى هستند كه نمى‏توانند اداره بكنند و محتاج به اين هستند كه يك كسى بيايد و اداره‏اش بكند و خداى نخواسته دوباره يك قلدرى را بياورند بگذارند اينجا و بساط اول را برگردانند. بايد يك قدرى صبر كرد تا يك حكومت مستقر پيدا بشود و شما بدانيد كه الان هم در همين حكومت انتقالى، اينها شب و روز مشغول اين هستند كه طرح بدهند براى اصلاح، براى اينكه درست بكنند، براى اينكه به حال مردم رسيدگى بكنند لكن مجال مى‏خواهد اينطور نيست بشود يكدفعه يك دولت انتقالى، دولتى كه همه چيز را مى‏بيند خراب است، يكدفعه بتواند درست كند، نمى‏توانند درست كنند. نه اينكه نخواهند درست كنند، خيلى هم مى‏خواهند، از خدا هم مى‏خواهند كه بتوانند چند روزه مسأله را درست كنند، مطلبى نيست كه بشود. شما يك خانه وقتى كه در يك جائى خراب بشود، بخواهيد درست كنيد 6 ماه لازم است اگر همه چيز آن مهيا باشد اگر نباشد كه هيچى. يك مملكت اينطورى است حالش، نه شما، همه جا، شما محيط خودتان را مى‏بينيد، مى‏بينيد گرفتارى‏ها چه هست و آن هم كه از بختيارى مى‏آيد محيط خودش را مى‏بيند، آن هم كه از اطراف خراسان مى‏آيد محيط خودش را مى‏بيند و از محيط ديگر خبر شنيده، آنجا را ديده، علناً ديده، عيناً ديده. بايد قدرى صبر بكنيد آقا. الان اگر بخواهيد اينطور اختلافات را درست بكنيد، همين نقشه‏اى است كه اينهائى مى‏خواهند، آنهائى كه مى‏خواهند ما را نگذارند يك حكومتى پيدا بكنيم، يك جمهورى اسلامى محقق بشود، همين‏ها دامن مى‏زنند به اختلافات و اگر بنا باشد خودمان هم زياد بكنيم اختلافات را، آنها از آن طرف دامن بزنند، سرحدات و مرزهاى ما هم كه از اطراف دارند اخلالگرى مى‏كنند، يك وقت يك مملكتى بشود كه نشود سر و ته آن را به هم آورد، خداى نخواسته نتوانيد اداره كنيد مملكتتان را و گرفتارى و مصيبت بار بيايد. يك قدرى بايد تحمل كرد، البته راه نداريد واضح است، آشوبگرها هستند آنجا، همه جا هستند. نمى‏دانم حمام و بيمارستان و اينها، از اول نداشتيد حالا هم نداريد، ما هم مى‏دانيم نداريد، خيال نكنيد كه نخواهند درست كنند، مى‏خواهند و انشاءالله هم مى‏شود اينها، اما يك قدرى، يك قدرى صبر، به اصطلاح اينها صبر انقلابى لازم است و اين تحمل و صبر مى‏خواهد كه انشاءالله به تدريج اين كارها درست بشود.

    براى تثبيت نظام، بايد به انتخاب اشخاص متعهد به اسلام همت گماشت‏

    من از خداى تبارك و تعالى مى‏خواهم كه همه ما را در راه اسلام و در راه كشورمان همه ما توفيق بدهد كه همه ما در نظرمان اين بايد كه كمك كنيم و بسازيم اين را. البته اينطور خرده اشخاصى كه از سابق مانده‏اند و اينها پايگاهى هم ندارند در بين مردم، اينها چيزهايى نيستند كه قابل

    صحيفه نور ج 7 صفحه 277

    باشند. اينهايكدفعه تمام مى‏شود. اساس اين است كه اين حكومت مستقر بشود. ما اين مراحلى كه الان توى راه هستيم، مراحلى كه بايد طى بكنيم، ما الان قانون اساسى‏مان در دست رسيدگى است كه رسيدگى به آن كنند. بعد هم اشخاصى را بايد انتخاب كنيد، خود شماها انتخاب كنيد، انتخاب كه مى‏كنيد، يك اشخاصى كه عالم باشند، اسلامى باشند، متعهد به اسلام باشند و اعتقاد به جمهورى اسلامى داشته باشند و ملى باشند، به چپ و راست گرايش نداشته باشند، يك همچو اشخاصى را خودتان كه در بين خودتان البته هستند انتخاب مى‏كنيد و مى‏فرستيد براى اينكه قانون اساسى را ببينند. سرنوشت شما با قانون اساسى است ببينند قانون اساسى را، بعد كه قانون اساسى تصويب شد، مجلس شوراى ملى را درست كنند، بعد هم رئيس جمهور و بعد از اين آنوقت با جديت اين كارها را بكنند. الان دارند مى‏كنند نه اينكه خيال كنيد نمى‏كنند، الان مشغولند، هم خانه سازى را در اطراف ايران مشغول شده‏اند و دارند مى‏سازند و هم پاكسازى را كه انشاءالله مى‏شود و خواهد شد و هم چيزها و راه‏ها را. اينها به فكر هستند و مشغولند و منتها كار بزرگ است، يك مملكت است، يك ناحيه نيست كه زودى بشود اداره‏اش كرد، يك مملكت است، بايد به تدريج دست بشود. انشاءالله خداوند همه شما را توفيق بدهد، مويد باشيد و همه مان براى اسلام انشاءالله كوشا باشيم، كار بكنيم و همه ما در سازندگى كمك بكنيم، كمك دولت را بكنيم و كمك اسلام را بكنيم.

    والسلام عليكم ورحمة الله و بركاته

    
    previos page menu page next page
    

  2. #632
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    
    previos page menu page next page
    

    صحيفه نور ج 7 صفحه 278

    تاريخ: 13/4/58

    پيام امام خمينى در جمع گروهى از عشاير بويراحمد

    سركوبى و تضعيف عشائر ايران از اقدامات رضاخان براى جلوگيرى از قيام يكپارچه آنان

    بسم الله الرحمن الرحيم‏

    عشائر ايران يكى از پشتوانه‏هاى بزرگ كشور بودند كه در زمان رضاخان مامور بود كه، يكى از ماموريت‏هايش اين بود كه عشائر را از بين ببرد. نقشه بود، بااسم اينكه ما مى‏خواهيم عشائر را شهرى كنيم، آنهائى كه در كوهستان‏ها زندگى مى‏كنند در شهر باشند (و تخته قاپو كنيم) اينها حتى حرف بود. اصل مطلب اين بود كه خارجى‏ها با مطالعاتى كه كرده بودند، چه مطالعاتى كه در كشور ما و تمام شهر در زمين‏هاى (حالا ما ايران را مى‏گوئيم) در زمين‏معادن را بررسى كرده بودند و آنوقتى كه اين وسائل نقليه حالا نبود اينها كارشناسانشان با شتر مى‏آمدند و به اين بيابان‏ها به اين جاهائى كه حتى آب و علف هم نبود، آنجاها مى‏رفتند و نقشه بردارى مى‏كردند و آن معادن زيرزمينى را با نقشه‏هائى كه كارشناس‏ها داشتند و با وسائلى كه داشتند آنها را كشف مى‏كردند مى‏فهميدند كه چه دارد اين كشور. اختصاص به ايران هم نداشت، جاهاى ديگر هم، ممالك شرق همه تحت نظرشان بود و همانطور مطالعاتى در روحيه مردم اينجاها كرده بودند. گروه‏هائى كه هستند، عشائر، بايد چطور جلويشان را گرفت، هر عشيرهاى را چه جور مى‏شود جلويش را گرفت كه مبادا مخالف با چيزهاى آنها، منافع آنها باشند يا در شهرها بايد چه كرد و چه اشخاصى و چه گروه‏هائى را بايد از آنها جلوگيرى كرد و كنترل كرد و سركوبى كرد كه همه مملكت آرام بشود و آنها هر چه مى‏خواهند ببرند. مقصد اين بود كه مملكت را از قوه‏هائى كه مى‏توانند اين قدرت‏ها جلوگيرى كنند از منافع آنها، پاك كنند، آن قدرت‏ها را سركوب كنند. در مراكز آنكه ادراك كرده بودند قدرت روحانيون بود و قبل از اينكه دانشگاه پيدا بشود روحانيون را مورد نظر داشتند بعد هم كه دانشگاه‏ها يك قدرى زياد شد و جمعيتشان زياد شد آنها هم تحت نظر در آمدند اينها را به يك جور سركوب كردند و عشاير هم همين طور چون آنها ادراك اين را كرده بودند كه اين عشائر هستند كه اگر يك وقت مثلاً قيام كنند نمى‏گذارند اينها به منافعى كه دارند برسند. عشائر را هم مى‏خواستند از آن محالى كه دارند، اينها را كوچ بدهند به يك محل ديگر، از محلى

    صحيفه نور ج 7 صفحه 279

    كه محل قدرتشان بود اينها را دور كنند و كوچ هم دادند، زيادى از عشائر را از محل خودشان كوچ دادند به يك محل‏هاى ديگر و معلوم است كه وقتى عشائر از آن محل‏هائى كه آشنا بودند به وضعيت كوهستان‏هاى محل دور بشوند و بروند به يك جاى غربتى، اينها قدرتشان را از دست مى‏دهند. نقشه هم همين بود كه عشائر كه مى‏توانند يك وقتى قيام كنند برخلاف مصالح آنها، اينها را خلع سلاح بكنند. علاوه براين از محل‏هاى خودشان دورشان كنند و كوچشان بدهند به محال ديگر.

    ظلم و اختناق، ويرانى و ايجاد نارضايتى از موجبات انفجار ملت‏

    در زمان رضاشاه اين كارها شايد شما اكثرتان يادتان نباشد، اين كارها شد و در مراكز از قبيل تهران و قم و اصفهان و مشهد، اينجاها كه مركز روحانيت بود، با روحانيت مخالفت‏هاى شديد كردند و سركوبى كردند و روحانيت را. اين ظلم‏هائى كه شما در محل خودتان ادراك كرديد و معاينه كرديد ظلم‏هاى اينها را، همه ماها اينها را ديديم منتها ما به يك وضعى، شما به يك وضع ديگرى و اقشار ديگر ملت ما هر كدام به يك وضعى. اين ظلم‏ها، اين اختناق و اينها را ديده‏اند و يكى از چيزهائى كه موجب پيروزى شماها شد همين زيادى ظلم و زيادى اختناق كه اين اختناق وقتى زياد شد انفجار از آن پيدا مى‏شود، دنبال يك اختناق طولانى هى عقده‏ها زياد مى‏شود و منتظرند كه يك صدائى درآيد، صداى اولى، فريادى در آيد، ديگران دنبالش بروند. اينكه در اين پيروزى همه ايران با هم مجتمع شدند و همه با هم همصدا شدند و گفتند ما اين رژيم را نمى‏خواهيم و اسلام را مى‏خواهيم براى اين بود كه اينها از رژيم هر چه ديده بودند، بد ديده بودند، هر چه ديده بودند ظلم ديده بودند با اسم آباد كردن، خراب كردند با اسم اينكه مى‏خواهند اينها را شهرى كنيم و به تمدن به اصطلاح خودشان برسانيم خرابى كردند و مملكت را تقريبا به هلاكت كشاندند. همه اقشار ملت ناراضى شدند منتها جرأت صدا نداشتند تا يك وقتى كه كم كم صدا بلند شد، از مراكز صداها بلند شد، آن عقده‏ها يكدفعه با هم مجتمع شد و انفجار حاصل شد و اين انفجار موجب اين شد كه در عين حالى كه دست همه خالى بود و آنها هم با همه قدرتى كه داشتند نتوانند آنها مقاومت كنند و مهم هم اين بود كه اين انفجار دنبال علاوه بر اختناق، يك توجهى به اسلام بود. ايمان مردم اسباب اين معنا شد كه اينها با هم فرياد كنند و با هم جلو بروند. بنابراين آن معنائى كه شماها را پيروز كرد و آنها را شكست داد آن معنا اين بود كه آنها ستمگر بودند و شما كه مظلوم بوديد كم كم يك عقده‏ها پيدا شد و بعد هم توجه به اسلام پيدا شد و همه با هم با توجه به اسلام جلو رفتيد. در عين حالى كه وسائل جنگ نداشتيد، در عين حال بر اينهائى كه همه وسائل را داشتند پيروز شديد.

    حفظ ايمان و وحدت كلمه و دفع توطئه‏ها، رمز تداوم نهضت

    حالا بايد ما چه بكنيم؟ آنهايى كه ما پشت سر گذاشتيم، خوب، تاريخ است، گذشت، ماها بايد حالا فكر بكنيم كه الان كه اينجا نشستيم و باز هم مسائلى داريم حالا تكليفمان چه هست. مهم اين

    صحيفه نور ج 7 صفحه 280

    است كه حالا را ما بفهميم كه بايد چه بكنيم. بايد همان نهضت به همانطور كه بود همان كليد پيروزى كه وحدت كلمه و ايمان بود همان را نگه داريد. وحدت كلمه و ايمان، شما را براين قدرت پيروز كرد، حالا هم توطئه‏هاى همه جانبه هست، گر چه اين توطئه‏ها خيلى چيز مهمى نيست لكن آشوب مى‏كند، اسباب يك آشوب و ناراحتى براى دولت، براى ملت هست. بايد حالا هم همان نهضت را با همان رمز، با همان كليد پيروزى كه همه با هم بوديد و همه هم اسلام را مى‏خواستيد بايد اين را حفظش كنيد. اگر اين حفظ شد، شما را تا آخر نقطه پيروزى مى‏رساند. اگر خداى نخواسته وحدت كلمه را از دست بدهيد يا مقصدتان غير مقصد حكومت اسلامى باشد، خوف اين است كه ديگر نتوانيد قدم برداريد، نتوانستن قدم برداشتن دنبالش اين است كه آنها قدمشان را پيش بگذارند، شماها سست بشويد عقب نشينى كنيد آنها يك قدمى جلو بگذارند، آنها توطئه‏ها را زياد كنند. الان چيزى نيستند لكن ممكن است كه ماها هر چه عقب برويم آنها جلو بيايند توطئه زياد بشود اين ريشه‏ها همه با هم مجتمع بشوند ماها از هم متفرق بشويم آنها با هم مجتمع بشوند، عكس آنكه با آن پيروزى حاصل شد تحقق پيدا كند، گروه‏هاى مختلف با هم مجتمع شدند همه با هم همصدا شدند و سد را شكستند و حالا كه سد را شكستند باز هم ما يك سد ديگرى داريم يك كارهاى ديگرى داريم. اگر بنا باشد كه ما حالا ديگر آن اجتماعاتى كه داشتيم آنها را از دست بدهيم و يكى يكى گروه مختلف، جمعيت‏هاى مختلف، جمعيت مخالف با هم بشويم، آن توجهى كه به مقصد داشتيم و اينكه حكومت اسلام را مى‏خواهيم آن هم كم كم سرد بشود، اين آتشى كه در دل‏ها افروخته شده بود و اين نور خدا، نورى كه خدا در دل‏ها هدايت او روشن كرده بود، اينها سرد بشود، سست بشود، از آن طرف آنها اجتماعاتشان زياد بشود از اين طرف ما اجتماعاتمان را از دست بدهيم نتيجه اين مى‏شود كه آنها خداى نخواسته يك وقتى غلبه كنند و اگر غلبه كنند اين دفعه خداى نخواسته مثل آنوقت نيست كه رها كنند شما يك زندگى بكنيد ولو توى كوهستان، ولو توى عشائر خودتان، نخير بكلى از بينتان مى‏برند يعنى هم دانشگاه را از بين مى‏برند، هم مدارس را از بين مى‏برند، هم شهر نشين‏ها را از بين مى‏برند، هم عشائر را از بين مى‏برند. از بين خواهند برد ما را اگر خداى نخواسته اينها غلبه كنند و انشاءالله نمى‏كنند لكن ما بايد بيدار باشيم، توجه كنيم كه آن معنائى كه ما را رساند به اينجا ما حفظش كنيم. آن معنا اين بود كه اختلافات را كنار گذاشته بوديد همه با هم آن روز، آن روزى كه فرياد، همه مردم الله اكبر مى‏گفتند و در شهرها و ده و در همه جا يك فرياد مى‏زدند و مى‏گفتند مرگ بر اين سلطنت كه آنوقت هيچ فكر اختلاف نبودند اما با هم اجتماع داشتند، اختلافات كنار گذاشته شده بود اين اسباب اين شد كه شما پيروز شديد يك پيروزى اعجاز آور، هيچ كس تصور اين معنا را نمى‏كرد كه يك همچنين پيروزى براى ملتى كه هيچ ندارد، در مقابل يك قدرتى كه همه چيز دارد پيروز بشود. اگر چنانچه اين رمز را حفظ بكنيد، اجتماع خودتان را حفظ بكنيد، دست از اختلافات قبيلهاى، اختلافات شخصى، اختلافات ملكى، اختلافات عشيرهاى دست اگر برداريد و آن رمز دوم كه عبارت از اين است كه خواست همه يك جمهورى اسلامى، يك حكومت عدل، يك حكومت انسانى، اگر اين دو تا جهت را حفظ بكنيد، هم دست از آن اختلافات برداريد

    صحيفه نور ج 7 صفحه 281

    نگذاريد اختلاف پيدابشود اگر يك وقتى خواست بين دو نفر ولو از عشيره‏تان بخواهد اختلاف كند، جمع بشويد نگذاريد، آنها را صلح بدهيد، با هم برادر باشيد و از آن طرف هم توجه داشته باشيد كه ما بناست كه يك حكومت اسلامى باشد كه ديگر ظلم در كار نباشد ديگر اختناق در كار نباشد ديگر زير بار ظلم اجانب در كار نباشد كه ما منافعمان را هر چه داريم بيايند بر دارند و ببرند و هيچ كس هم حرفى نزند، اينها نباشد، اگر ما حفظ كنيم اين وحدت كلمه و وحدت مقصد، كه آن اسلام است، حفظ كنيم، تا آخر پيروز هستيم يعنى مملكتمان را بكلى از اينها از اين شياطينى كه الان هستند و فتنه‏گرى مى‏كنند خالى مى‏كنيم و ديگران هم اجازه نمى‏دهيم دخالت بكنند در مملكتمان و خودمان براى خودمان مملكتمان را اداره مى‏كنيم و منافع مملكت براى خود شما مى‏شود. يك مملكت پر منفعتى است كه مى‏خوردند و مى‏بردند و حالا هم اينقدر قرض گذاشتند در بانك‏ها و جاهاى ديگر كه مدت‏ها بايد قرض‏هاى اينها ادا بشود تا آيا بشود پس گرفت از آنها، يا دولت‏هاى خارج نگذارند، آن هم باب ديگرى است.

    در هر صورت برادرها! شما تا اينجا با برادرى، با اجتماع، با دوستى، با محبت، با توجه به اسلام پيش برديد، از حالا به بعد هم حفظ كنيد اين معنا را، برادرى خودتان را حفظ كنيد، عشيره خودتان را حفظ كنيد از اينكه با يك عشيره ديگر اختلاف پيدا بكنيد. اگر خداى نخواسته خواست يك اختلاف پيدا بشود، كدخداهاى شما، پيرمردهاى شما، محترمين شما جمع بشوند جلوى اين اختلافات را بگيرند، نگذارند اگر يك جوانى مى‏خواهد با يك جوان ديگرى اختلاف پيدا كند، نگذاريد اختلاف پيدا كند. همه مصيبت‏هائى كه به يك كشورى وارد مى‏شود از روى اختلافاتى كه در بين آنها هست پيدا مى‏شود اگر يك كشورى متحدالكلمه باشند، هيچ ظلمى بر آنها نميتواند وارد بشود.

    خداوند انشاءالله شما را حفظ كند و سلامت و سعادت به شما عنايت كند و عشيره‏تان را حفظ كند. عشائر ما خزائن اين مملكت هستند، خداوند همه‏شان را حفظ كند و موفق و مويد باشند.

    والسلام عليكم و رحمة الله وبركاته

    
    previos page menu page next page
    

  3. #633
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    
    previos page menu page
    

    صحيفه نور ج 7 صفحه 282

    تاريخ: 13/4/58

    بيانات امام خمينى در جمع پاسداران انقلاب اسلامى شهرستان آباده

    نامحدود بودن شعاع بينش مكاتب توحيدى در تربيت انسان‏

    بسم الله الرحمن الرحيم‏

    اينكه ما مى‏گوئيم و شما هم اشاره به آن كرديد كه هيچ رژيمى مثل حكومت اسلامى نمى‏تواند انسان را و ملت‏هاى انسانى را آنطورى كه بايد اداره كند و تربيت، اين براى اين است كه همه رژيم‏هاى غير توحيدى و رژيم هائى كه به دست غير انبياء وجود پيدا كرده است آنقدرى كه بينش دارند، اگر ما فرض بكنيم كه اينها صد در صد هم امين هستند و دلسوز براى ملت‏ها، لكن شعاع بينش بشر را بايد ديد تا كجاست و انسان تا كجا مى‏تواند سير بكند و احتياجات انسان چقدر است. آيا به مقدار سعه وجود انسان و قابليت رشد انسان اين رژيم‏هاى غير الهى ديدشان وافى است؟ تا فرض بكنيم اگر هم اشخاصى باشند دلسوز و اشخاصى باشند كه بخواهند خدمت بكنند به ملت‏ها، بتوانند خدمت بكنند. يا ديد اينها محدود است تا يك حدودى و اگر آنها هم بخواهند خدمت بكنند تا همين حدود مى‏توانند خدمت بكنند؟ اگر ما اين معنا را ديديم كه انسان مراتب سيرش از طبيعت است تا مافوق طبيعت، تا برسد به آنجائى كه مقام الوهيت است، سير از طبيعت تا رسيدن به مقامى كه غير از خدا هيچ نمى‏بيند، مراتب معنوى انسان. و اين موجود كه قابل اين است كه از اين طبيعت سير بكند و تمام معنويت‏ها را در خودش ايجاد بكند باتربيت‏هاى صحيح و برسد به يك مقامى‏كه حتى فوق مقام ملائكه الله باشد، احتياجات انسان يك همچو احتياج است. انسان مثل يك حيوان نيست كه احتياجش به خوردن و خوابيدن باشد، انسان يك موجودى است كه خداى تبارك و تعالى تا حالا او را خلق كرده است براى اينكه همه جهاتى كه در عالم هست درانسان هست، منتها به طور قوه است، به طور استعداد است و اين استعدادها بايد فعاليت پيدا بكند، تحقق پيدا بكند. تمام رژيم‏هاى غير الهى كه به دست غير انبياء تحقق پيدا كرده است، حدود ديدشان همين طبيعت است،احتياجات طبيعى را مى‏توانند آنها بر آورند، مى‏توانند احتياجات طبيعى هم خيلى خوب برآورده كنند. سابق مسافرت‏ها با الاغ و اسب بود، حالا با طياره است، سابق طبابت ناقص بود، حالا كامل است و از اين هم كاملتر خواهد شد، سابق علوم طبيعى ناقص بود، حالا كامل است و كاملتر هم خواهد شد، همه اينها حدود طبيعت است. تمام آن چيزهائى كه دست بشر به آن مى‏رسد همين حدود طبيعت و چيزهائى كه با چشمشان مى‏بينند و با ادراك ناقصشان ادراك مى‏كنند. از عالم طبيعت به آن طرف دست بشر از آن كوتاه است و تربيت‏هائى كه بخواهند غير

    صحيفه نور ج 7 صفحه 283

    الهيين، غير انبيا كه به الهام خدا تربيت مى‏كنند، تربيت‏هائى كه اينها بخواهند بكنند، همان تربيت‏هاى طبيعى است. طبيب معالجه جسم ما را مى‏كند، طبيب خيلى خوب هر مرضى را، مرض جسمانى را معالجه مى‏كند اما امراض روحانى به طبيب مربوط نيست، هيچ ابداً طبيب كارى به او ندارد، نمى‏تواند هم داشته باشد براى اينكه اطلاع بر آن ندارد. هر چه علوم طبيعى ترقى بكند انسان را به آن چيزهائى كه در طبيعت به آن احتياج دارد مى‏رساند، آن ورق بالا كه فوق طبيعت است، هيچ يكى از اين علوم بشرى به آنجا نمى‏رسد. رژيم‏هاى بشرى بر فرض اينكه صالح باشند و حال آنكه مى‏دانيم كه اكثراً نيستند، بر فرض اينكه صالح باشند تاحدودى كه ديدشان هست، انسان را پيش مى‏برند. آنجا كه نمى‏دانند، ديگر نمى‏توانند پيش ببرند و لهذا مى‏بينيم كه تمام رژيم‏هاى غير وحى‏اى، آنهائى كه مربوط نيستند به مبدأ وحى، كارى به انسان ندارند راجع به آن چيزهائى كه مربوط به باطن انسان است حكومت‏ها هيچ كار ندارند كه شما پيش خودتان چه فكر مى‏كنيد، پيش خودتان چه اعتقاد داريد، پيش خودتان چه ملكاتى داريد، هيچ كارى به اين ندارند، آنقدرى كه آنها كار دارند، اين است كه نظام اين عالم طبيعت را آنهائى كه مردم صحيح هستند، آن حكومت‏هاى عادل نظام اين طبيعت را به طورى كنند كه محفوظ باشد، بازارشان يك بازار منظم باشد، مملكتشان يك مملكت منظم باشد، دزدها را جلويش را بگيرند، بى‏عدالتى‏ها را جلويش را بگيرند، آنقدرى كه رژيم ها به آن نظر دارند همين مقدار است اما هيچ كارى به اين ندارند كه شما توى منزلتان چه خودتان چه مى‏كنيد، چه كار دارند به توى منزلتان، شما بيرون كه آمديد بايد نظام را حفظش كنيد اما در داخل منزل بين خودت و خداى خودت چه كاره هستى. هيچ ابداً اين نظام‏ها قانونى هم برايش ندارند و كارى هم به آن ندارند، تنها رژيمى كه و تنها مكتبى كه كار دارد به انسان از قبل اينكه اين تخم و اين دانه كشته بشود، تا آنوقتى است كه آخر است و آخر ندارد كار دارند، اين مكتب‏هاى انبياء است. هيچ مكتبى غير از مكتب انبياء كارى به اين ندارند كه تو چه زنى انتخاب كن، وصلت كنى، و زن چه مردى را انتخاب كند. به آنها چه ربطى دارد، كارى به اين ندارند، هيچ ابداً در قوانينشان اين نيست كه چه زنى انتخاب كن و چه مردى انتخاب كن. هيچ در قوانينشان نيست كه در ايام حمل بچه، مادر چه كارهائى را بكند، ايامى كه بچه را شير مى‏خواهد بدهد. چه كار بكند، ايامى‏كه بچه در دامن مادرش است، مادرش چه وظيفهاى دارد، آنوقتى كه تحت تربيت پدرش هست پدرچه. ابداً به اين كارها قوانين مادى و طبيعى و رژيم‏هاى غير انبياء و هيچ كارى به اينها ندارند آنها فقط وقتى كه انسان انسانى شد كه آمد توى جامعه، جلو مفسده‏هائى كه اينها مى‏خواهند، آن هم مفسده‏هائى كه مضر به نظم باشد و الا مفاسدى كه عيش و نوش و عشرت باشد، هيچ كارى به آن ندارند بلكه دامن هم به او مى‏زنند، كارى به اينكه بخواهند كه انسان بسازند، آدم درست كنند، كارى به اين ندارند در نظر آنها انسان با حيوان فرقش همين مقدار است كه در طبيعت اين بيشتر پيشرفتگى دارد، حيوان نمى‏تواند طياره درست كند، انسان مى‏تواند، حيوان طبيب نمى‏تواند بشود، انسان مى‏تواند، اما حدود، حدود طبيعت است . آن كه به همه چيز كار دارد، آن كه انسان را قبل از ازدواج، قبل از اينكه بخواهد ازدواج كند دنبال اين است كه آن چيزى كه از اين ازدواج مى‏خواهد حاصل بشود بايد يك آدم

    صحيفه نور ج 7 صفحه 284

    صحيحى باشد، انسان بايد باشد، قبل از اينكه شما ازدواج كنيد، دستور دارد چه زنى را انتخاب كن، چه مردى را انتخاب كن. چرا اين را دستور دارند؟ براى اينكه همانطورى كه يك زارع، يك دهقان وقتى كه مى‏خواهد يك مزرعهاى را بسازد، اول نظر مى‏كند كه زمين چه جور زمينى است، يك زمين صالح انتخاب مى‏كند، آن تخمى را كه مى‏خواهد بكارد چه جور تخمى‏است، يك تخم گندم صالحى انتخاب مى‏كند، چى لازم دارد براى تربيت، تمام اينها را در نظر دارد تااينكه اين مزرعه را آباد كند و يك منفعتى از آن ببرد، اسلام در انسان اين نظر را داشته است كه آن زوجى كه انتخاب مى‏شود چه جور باشد تا از اين زوج يك انسان صحيح پيدا بشود، آن زنى كه انتخاب مى‏كنى چه جور زنى باشد تا از اين دو نفر زوجين يك انسان پيدا بشود، بعد هم به چه ادبى بايد باشد، روى چه ادبى اين ازدواج بايد باشد، بعد هم در چه حالى بايد تلقيح بشود و چه ادبى دارد، بعد هم در ايام حمل چه ادب‏هائى هست بعد هم در ايام شير دادن چه ادب‏هائى هست، همه اينها براى اين است كه اين مكتب‏هاى توحيدى كه بالاترينش اسلام است آمده‏اند براى اينكه انسان درست كنند، نيامده‏اند كه يك حيوانى منتها داراى ادراكاتى كه حدود همان حيوانيت و همان مقصدهاى حيوانى باشد، منتها يك قدرى زيادتر، نيامده‏اند اينها را درست كنند آمده‏اند انسان درست كنند. اينكه شما گفتيد كه هيچ مكتبى مثل اسلام نيست و هيچ رژيمى مثل اسلام نيست، نكته‏اش اين معناست كه اسلام است كه مى‏تواند انسان را از مرتبه طبيعت تا مرتبه روحانيت، تا فوق روحانيت تربيت كند. غير اسلام و غير مكتب‏هاى توحيدى اصلاً كارى به ماوراء ندارند، عقلشان هم به ماوراء طبيعت نمى‏رسد، علمشان هم به ماوراء طبيعت نمى‏رسد، آنى كه علمش به ماوراء طبيعت مى‏رسد آنى است كه از راه وحى باشد، آنى است كه ادراكش ادراك متصل به وحى باشد و آن انبياء هستند.

    بررسى تفاوت‏هاى اساسى ميان حكومت اسلامى و حكومت‏هاى ديگر

    اسلام مثل حكومت‏هاى ديگر نيست، اينطور نيست كه اسلام فرقش با حكومت‏هاى ديگر اين است كه اين عادل است و آنها غير عادل، خير فرق‏ها هست يكى‏اش همين است، فرق‏هاى زياد بين حكومت اسلام و بين اسلام هست و مابين رژيم‏هاى ديگر، يكى از فرق‏هايش هم اين است كه حكومت اسلام و بين اسلام هست و مابين رژيم‏هاى ديگر، يكى از فرق‏هايش هم اين است كه حكومت اسلام يك حكومت عادل است. آن اوصافى كه در حاكم است چيست، آن اوصافى كه در پليس است چيست، آن اوصافى كه در لشگرى است چيست، آن اوصافى كه در مثلاً ساير كارمندان دولتى است بايد چه باشد، اين يكى از فرق هاست، يك فرق نازلى است و بالاتر از اين آن چيزهائى است كه انسان را رو به معنويات مى‏برد. اسلام آمده است كه اين طبيعت را بكشد طرف روحانيت، مهار كند. طبيعت را به همان معنائى كه همه ميگويند، آن هم مى‏گويد اينجور نيست كه به طبيعت كار نداشته باشد، تمدن را به درجه اعلايش اسلام قبول دارد و كوشش مى‏كند براى تحققش و لهذا حكومت‏هائى كه در اسلام بوده‏اند يك حكومت‏هائى بوده‏اند كه همه جور تمدنى در آنها بوده است اما نظر به اين نبوده است كه در عين حالى كه همان چيزهائى كه در ممالك متمدن باشد، اسلام هم آنها را قبول دارد و كوشش هم‏

    صحيفه نور ج 7 صفحه 285

    برايش مى‏كند، در عين حال آنها به اين نگاه مى‏كنند و همين است، او به اين نگاه مى‏كند كه بكشدش طرف روحانيت، بكشدش طرف توت فرق است ما بين اسلام و غير اسلام، بين حكومت اسلامى و حكومت غير اسلامى، بين آن چيزى كه مكتب اسلام آورده با مكتب‏هاى ديگر، مكتب‏هاى ديگر يك مكتب‏هاى ناقص هست كه خودشان خيال مى‏كنند خيلى كامل است لكن حدودش تا همين ديدى است كه دارند، بيشتر از اين نيست. مكتب اسلام ديدش تا آخر است، طبيعت را به آن دنيا مى‏گويند، در لسان انبيا دنيا يعنى خيلى پست، پس كلمه دنيا يعنى خيلى پست، اسفل سافلين هم كه در قرآن هست همين طبيعت است و آثار طبيعت، بالاتر است اعلى عليين است، خدا مى‏خواهد مردم را به اعلى عليين برساند از اسفل سافلين بكشاندشان تا اعلى عليين و اين در غير رژيم‏هاى انبيا جاهاى ديگر اصلا مطرح نيست. چكار دارند به اينكه مردم بشوند يك مردم الهى، به ما چه ربط دارد، اينجا خلاف نظم نكنند، اينجا كارى نكنند به حكومت ما ضرر بزند، هر چه مى‏خواهد باشد. انبيا اينطور نيستند، انبيا به شما كار دارند، توى صندوقخانه هم كه هستى به تو كار دارند. هيچ كس نيست، لكن حكم خدا هست دنبال شما. آنها مى‏خواهند يك انسانى تربيت كنند كه خلوتش و جلوتش فرقى نداشته باشد، همانطورى كه خيانت نمى‏كند در جلوت و در پيش مردم براى اينكه از مردم ملاحظه مى‏كند، انبيا مى‏خواهند كه انسانى درست كنند كه پيش مردمش و غياب مردمش ديگر فرقى نباشد، هر دويش آدم باشد، وقتى كه آدم شد، چه در خلوت آدم است، چه در بين مردم هم آدم است. نظرشان به اين معنا هست و ما ميلمان اين است، آرزومان اين است كه يك همچو مكتبى در خارج بشود، تحقق پيدا كند، ميل انبيا هم همين بوده است، ميل همه ما اين است كه ما يك حكومتى داشته باشيم، همانجور حكومت‏هائى كه در صدر اسلام بود كه عدالت بود، همه‏اش عدالت بود و زائد بر او آن مسائلى كه در قرآن كريم و در اسلام هست آنها هم باشد، همه چيز و حالا راجع به جمهورى اسلاميش كه اول قدم است و تاحالا، الان، اسلام، جمهورى اسلامى‏الان رژيم ماست، براى اينكه رأى دادند، تمام شد، رژيم رفت، دفن شد تا ابد. دفن شد و حالا رژيم شما رژيم اسلامى‏است، در اين رژيم اسلامى الان ما خيلى مسؤوليت داريم. مسؤوليت بزرگ داريم و آن حفظ آبروى اسلام است.

    ما مكلفيم به پياده كردن محتواى اسلام در تمامى امور

    الان ما همه مان مكلفيم حالائى كه جمهورى اسلامى شد ما هم اسلامى باشيم. اگر بنا شد جمهورى اسلامى باشد اما ماها ديگر اسلامى‏نباشيم، حكومت اسلام نيست، اين جمهورى اسلامى نمى‏شود. اگر بنا شد كه جمهورى اسلامى باشد، پاسبان‏هايش اسلامى نباشند خداى نخواسته، دادگاه‏هايش اسلامى نباشد، وزارتخانه‏هايش اسلامى نباشد، اين حكومت طاغوتى است به اسم اسلام، همان طاغوت است منتها اسمش را ما عوض كرديم. ما نمى‏خواهيم اسم عوض بشود مى‏خواهيم محتوا درست بشود بايد كوشش كنيد محتوا درست بشود.

    امروز اسلام بسته به اعمال شما است، حكومت اسلامى‏اگر شما خوب رفتار كرديد، همه

    صحيفه نور ج 7 صفحه 286

    قشرهاى ايران خوب رفتار كردند يك حكومت اسلامى و يك رژيم اسلامى است، حكومتش اسلامى، ملتش اسلامى اگر همه وزارتخانه‏ها اسلامى شد و همه ادارات اسلامى شد، ارتش اسلامى شد و شهربانى اسلامى شد و ژاندارمرى اسلامى شد، آنوقت حكومت ما يك حكومت اسلامى است و اگر ماها هم كه يك اشخاصى هستيم كه هر كدام وارد يك كسبى هستيم، يك شغلى هستيم ماها هم روى دستور اسلام عمل كرديم يك ملت اسلامى هستيم و الا الفاظ است و معنا ندارد، هى من بگويم اسلام ولكن عملم برخلاف او باشد، هى حاكم بگويد اسلامى ولكن عمل برخلاف او باشد، اين، نه رژيم آنوقت اسلامى مى‏شود، نه ملت، ملت اسلامى مى‏شود. كوشش كنيد كه ملت اسلامى باشد و دولت اسلامى و از خداى تبارك و تعالى من مى‏خواهم اين اتحاد شماها و اين روحيه قوى شما محفوظ باشد تا اين مراتب سير بشود، تا اين مراحل بگذرد. خداوند همه تان را حفظ كند.

    والسلام عليكم و رحمة الله وبركاته‏

    
    previos page menu page
    

  4. #634
    afsanah82
    مهمان

    جلد هشتم

    جلد هشتم
    
    menu page next page
    

    صحيفه نور ج 8 صفحه 1

    تاريخ: 13/4/58

    بيانات امام خمينى در جمع پاسداران انقلاب اسلامى شهرستان آباده‏

    نامحدود بودن شعاع بينش مكاتب توحيدى در تربيت انسان‏

    بسم الله الرحمن الرحيم‏

    اينكه ما مى‏گويم و شما هم اشاره به آن كرديد كه هيچ رژيمى مثل حكومت اسلامى نمى‏تواند انسان را و ملت‏هاى انسانى را آنطورى كه بايداداره كند و تربيت، اين براى اين است كه همه رژيم‏هاى غير توحيدى و رژيم‏هائى كه به دست غير انبياء وجود پيدا كرده است آنقدرى كه بينش دارند، اگر ما فرض بكنيم كه اينها صد در صد هم امين هستند و دلسوز براى ملت‏ها، لكن شعاع بينش بشر را بايد ديد تا كجاست و انسان تا كجا مى‏تواند سير بكند و احتياجات انسان چقدر است. آيا به مقدار سعه وجود انسان و قابليت رشد انسان اين رژيم‏هاى غير الهى ديدشان وافى است؟ تا فرض بكنيم اگر هم اشخاصى باشند دلسوز و اشخاصى باشند كه بخواهند خدمت بكنند. به ملت‏ها، بتوانند خدمت بكنند يا ديد اينها محدود است تا يك حدودى و اگر آنها هم بخواهند خدمت بكنند تا همين حدود مى‏توانند خدمت بكنند؟ اگر ما اين معنا را ديديم كه انسان مراتب سيرش از طبيعت است تا ما فوق طبيعت، تا برسد به آنجائى كه مقام الوهيت است، سير از طبيعت تا رسيدن به مقامى كه غير از خدا هيچ نمى‏بيند، مراتب معنوى انسان. و اين موجود كه قابل اين است كه از اين طبيعت سير بكند و تمام معنويت‏ها را در خودش ايجاد بكند با تربيت‏هاى صحيح و برسد به يك مقامى كه حتى فوق مقام ملاء كه الله باشد، احتياجات انسان يك همچو احتياج است. انسان مثل يك حيوان نيست كه احتياجش به خوردن و خوابيدن باشد، انسان يك موجودى است كه خداى تبارك و تعالى تا حالا او را خلق كرده است براى اينكه همه جهاتى كه در عالم هست در انسان هست، منتها به طور قوه است، به طور استعداد است و اين استعدادها بايد فعاليت پيدا بكند، تحقق پيدا بكند. تمام رژيم‏هاى غير الهى كه به دست غير انبياء تحقق پيدا كرده است، حدود ديدشان همين طبيعت است، احتياجات طبيعى را مى‏توانند آنها بر آورند، مى‏توانند احتياجات طبيعى هم خيلى خوب برآورده كنند. سابق مسافرت‏ها با الاغ و اسب بود، حالا با طياره است، سابق طبابت ناقص بود، حالا كامل است و از اين هم كاملتر خواهد شد، سابق علوم طبيعى ناقص بود، حالا كامل است و كاملتر هم خواهد شد، همه اينها حدود طبيعت است. تمام آن چيزهائى كه دست بشر به آن مى‏رسد همين حدود طبيعت و چيزهائى كه با چشمشان مى‏بينند و با ادراك ناقصشان ادراك مى‏كنند. از عالم طبيعت به آن طرف دست بشر از آن كوتاه است و تربيت‏هائى كه بخواهند غير

    صحيفه نور ج 8 صفحه 2

    الهيين، غير انبيا كه به الهام خدا تربيت مى‏كنند، تربيت‏هائى كه اينها بخواهند بكنند، همان تربيت‏هاى طبيعى است. طبيب معالجه جسم ما را مى‏كند، طبيب خيلى خوب هر مرضى را، مرض جسمانى را معالجه مى‏كند اما امراض روحانى به طبيب مربوط نيست، هيچ ابداً طبيب كارى به او ندارد، نمى‏تواند هم داشته باشد براى اينكه اطلاع بر آن ندارد. هر چه علوم طبيعى ترقى بكند انسان را به آن چيزهائى كه در طبيعت به آن احتياج دارد مى‏رساند، آن ورق بالا كه فوق طبيعت است، هيچ يكى از اين علوم بشرى به آنجا نمى‏رسد. رژيم‏هاى بشرى بر فرض اينكه صالح باشند و حال آنكه مى‏دانيم كه اكثراً نيستند، بر فرض اينكه صالح باشند تا حدودى كه ديدشان هست، انسان را پيش مى‏برند . آنجا كه نمى‏دانند، ديگر نمى‏توانند پيش ببرند و لهذا مى‏بينيم كه تمام رژيم‏هاى غير و حياى، آنهائى كه مربوط نيستند به مبدا وحى، كارى به انسان ندارند راجع به آن چيزهائى كه مربوط به باطن انسان است حكومت‏ها هيچ كار ندارند كه شما پيش خودتان چه فكر مى‏كنيد، پيش خودتان چه اعتقاد داريد، پيش خودتان چه ملكاتى داريد، هيچ كارى به اين ندارند، آنقدرى كه آنها كار دارند، اين است كه نظام اين عالم طبيعت را آنهائى كه مردم صحيح هستند، آن حكومت‏هاى عادل نظام اين طبيعت را به طورى كنند كه محفوظ باشد، بازارشان يك بازار منظم باشد، مملكتشان يك مملكت منظم باشد، دزدها را جلويش را بگيرند، بى عدالتى‏ها را جلويش را بگيرند، آنقدرى كه رژيم‏ها به آن نظر دارند همين مقدار است اما هيچ كارى به اين ندارند كه شما توى منزلتان چه خودتان چه مى‏كنيد، چه كار دارند به توى منزلتان، شما بيرون كه آمديد بايد نظام را حفظش كنيد اما در داخل منزل بين خودت و خداى خودت چه كاره هستى. هيچ ابداً اين نظام‏ها قانونى هم برايش ندارند و كارى هم به آن ندارند، تنها رژيمى كه و تنها مكتبى كه كار دارد به انسان از قبل اينكه اين تخم و اين دانه كشته بشود، تا آنوقتى است كه آخر است و آخر ندارد كار دارند، اين مكتب‏هاى انبياء است هيچ مكتبى غير از مكتب انبياء كارى به اين ندارند كه تو چه زنى انتخاب كن، وصلت كنى، و زن چه مردى را انتخاب كند. به آنها چه ربطى دارد، كارى به اين ندارند، هيچ ابداً در قوانينشان اين نيست كه چه زنى انتخاب كن و چه مردى انتخاب كن. هيچ در قوانينشان نيست كه در ايام حمل بچه، مادر چه كارهائى را بكند، ايامى كه بچه را شير مى‏خواهد بدهد. چه كار بكند، ايامى كه بچه در دامن مادرش است، مادرش چه وظيفه‏اى دارد، آنوقتى كه تحت تربيت پدرش هست پدرچه. ابداً به اين كارها قوانين مادى و طبيعى و رژيم‏هاى غير انبياء و هيچ كارى به اينها ندارند آنها فقط وقتى كه انسان انسانى شد كه آمد توى جامعه، جلو مفسده‏هائى كه اينها مى‏خواهند، آن هم مفسده‏هائى كه مضر به نظم باشد والا مفاسدى كه عيش و نوش و عشرت باشد، هيچ كارى به آن ندارند بلكه دامن هم به او مى‏زنند، كارى به اينكه بخواهند كه انسان بسازند، آدم درست كنند، كارى به اين ندارند. در نظر آنها انسان با حيوان فرقش همين مقدار است كه در طبيعت اين بيشتر پيشرفتگى دارد، حيوان نمى‏تواند طياره درست كند، انسان‏تواند، حيوان طبيب نمى‏تواند بشود، انسان مى‏تواند، اما حدود، حدود طبيعت است . آن كه به همه چيز كار دارد، آن كه انسان را قبل از ازدواج، قبل از اينكه بخواهد ازدواج كند دنبال اين است كه آن چيزى كه از اين ازدواج مى‏خواهد حاصل بشود بايد يك آدم‏

    صحيفه نور ج 8 صفحه 3

    صحيحى باشد، انسان بايد باشد، قبل از اينكه شما ازدواج كنيد، دستور دارد چه زنى را انتخاب كن، چه مردى را انتخاب كن. چرا اين را دستور دارند؟ براى اينكه همانطورى كه يك زارع، يك دهقان وقتى كه مى‏خواهد يك مزرعه‏اى را بسازد، اول نظر مى‏كند كه زمين چه جور زمينى است، يك زمين صالح انتخاب مى‏كند، آن تخمى را كه مى‏خواهد بكارد چه جور تخمى است، يك تخم گندم صالحى انتخاب مى‏كند، چى لازم دارد براى تربيت، تمام اينها را در نظر دارد تااينكه اين مزرعه راآباد كند و يك منفعتى از آن ببرد، اسلام در انسان اين نظر را داشته است كه آن زوجى كه انتخاب مى‏شود چه جور باشد تا از اين زوج يك انسان صحيح پيدا بشود، آن زنى كه انتخاب مى‏كنى چه جور زنى باشد تا از اين دو نفر زوجين يك انسان پيدا بشود، بعد هم به چه ادبى بايد باشد، روى چه ادبى اين ازدواج بايد باشد، بعد هم در چه حالى بايد تلقيح بشود و چه ادبى دارد، بعد هم در ايام حمل چه ادب‏هائى هست بعد هم در ايام شيردادن چه ادبهائى هست، همه اينها براى اين است كه اين مكتب‏هاى توحيدى كه بالاترينش اسلام است آمده‏اند براى اينكه انسان درست كنند، نيامده‏اند كه يك حيوانى منتها دارأى ادراكاتى كه حدود همان حيوانيت و همان مقصدهاى حيوانى باشد، منتها يك قدرى زيادتر، نيامده‏اند اينها را درست كنند آمده‏اند انسان درست كنند. اينكه شما گفتيد كه هيچ مكتبى مثل اسلام نيست و هيچ رژيمى مثل اسلام نيست، نكته‏اش اين معناست كه اسلام است كه مى تواند انسان را از مرتبه طبيعت تا مرتبه روحانيت، تا فوق روحانيت تربيت كند. غير اسلام و غير مكتب‏هاى توحيدى اصلاًكارى به ماوراء ندارند، عقلشان هم به ماوراء طبيعت نمى‏رسد، علمشان هم به ماوراء طبيعت نمى‏رسد، آنى كه علمش به ماوراء طبيعت مى‏رسد آنى است كه از راه وحى باشد، آنى است كه ادراكش ادراك متصل به وحى باشد و آن انبياء هستند.

    بررسى تفاوت‏هاى اساسى ميان حكومت اسلامى و حكومت‏هاى ديگر

    اسلام مثل حكومتهاى ديگر نيست، اينطور نيست كه اسلام فرقش با حكومت‏هاى ديگر اين است كه اين عادل است و آنها غير عادل، خير فرق‏ها هست يكياش همين است، فرق‏هاى زياد بين حكومت اسلام و بين اسلام هست و مابين رژيم‏هاى ديگر، يكى از فرق‏هايش هم اين است كه حكومت اسلام و بين اسلام هست و مابين رژيم‏هاى ديگر، يكى از فرق‏هايش هم اين است كه حكومت اسلام يك حكومت عادل است. آن اوصافى كه در حاكم است چيست، آن اوصافى كه در پليس است چيست، آن اوصافى كه در لشگرى است چيست، آن اوصافى كه در مثلاً ساير كارمندان دولتى است بايد چه باشد، اين يكى از فرق هاست، يك فرق نازلى است و بالاتر از اين آن چيزهائى است كه انسان را رو به معنويات مى‏برد. اسلام آمده است كه اين طبيعت را بكشد طرف روحانيت، مهار كند. طبيعت را به همان معنائى كه همه ميگويند، آن هم مى گويد اينجور نيست كه به طبيعت كار نداشته باشد، تمدن را به درجه اعلايش اسلام قبول دارد و كوشش مى‏كند براى تحققش و لهذا حكومت‏هائى كه در اسلام بوده‏اند يك حكومت‏هائى بوده‏اند كه همه جور تمدنى در آنها بوده است اما نظر به اين نبوده است كه در عين حالى كه همان چيزهائى كه در ممالك متمدن باشد، اسلام هم آنها را قبول دارد و كوشش هم‏

    صحيفه نور ج 8 صفحه 4

    برايش مى‏كند، در عين حال آنها به اين نگاه مى‏كنند و همين است، او به اين نگاه مى‏كند كه بكشدش طرف روحانيت، بكشدش طرف توحيد. از اين جهت فرق است ما بين اسلام و غير اسلام، بين حكومت اسلامى و حكومت‏هاى غير اسلامى، بين آن چيزى كه مكتب اسلام آورده با مكتب‏هاى ديگر، مكتب‏هاى ديگر يك مكتب‏هاى ناقص هست كه خودشان خيال مى‏كنند خيلى كامل است لكن حدودش تا همين ديدى است كه دارند، بيشتر از اين نيست. مكتب اسلام ديدش تا آخر است، طبيعت را به آن دنيا مى‏گويند، در لسان انبيا دنيا يعنى خيلى پست، پس كلمه دنيا يعنى خيلى پست، اسفل سافلين هم كه در قرآن هست همين طبيعت است و آثار طبيعت، بالاتر است اعلى عليين است، خدا مى‏خواهد مردم را به اعلى عليين برساند از اسفل سافلين بكشاندشان تا اعلى عليين و اين در غير رژيم‏هاى انبيا جاهاى ديگر اصلاً مطرح نيست. چكار دارند به اينكه مردم بشوند يك مردم الهى، به ما چه ربط دارد، اينجا خلاف نظم نكنند، اينجا كارى نكنند به حكومت ما ضرر بزند، هر چه مى‏خواهد باشد. انبيا اينطور نيستند، انبيا به شما كار دارند، توى صندوقخانه هم كه هستى به تو كار دارند. هيچ كس نيست، لكن حكم خدا هست دنبال شما. آنها مى‏خواهند يك انسانى تربيت كنند كه خلوتش و جلوتش فرقى نداشته باشد، همانطورى كه خيانت نمى‏كند در جلوت و در پيش مردم براى اينكه از مردم ملاحظه مى‏كند، انبيا مى‏خواهند كه انسانى درست كنند كه پيش مردمش و غياب مردمش ديگر فرقى نباشد، هر دويش آدم باشد، وقتى كه آدم شد، چه در خلوت آدم است، چه در بين مردم هم آدم است . نظرشان به اين معنا هست و ما ميلمان اين است، آرزومان اين است كه يك همچو مكتبى در خارج بشود، تحقق پيدا كند، ميل انبياء هم همين بوده است، ميل همه ما اين است كه ما يك حكومتى داشته باشيم، همانجور حكومت‏هائى كه در صدر اسلام بود كه عدالت بود، همه‏اش عدالت بود و زاء د بر او آن مساء لى كه در قرآن كريم و در اسلام هست آنها هم باشد، همه چيز و حالا راجع به جمهورى اسلاميش كه اول قدم است و تا حالا، الان، اسلام، جمهورى اسلامى الان رژيم ماست، براى اينكه رأى دادند، تمام شد، رژيم رفت، دفن شد تا ابد. دفن شد و حالارژيم شما رژيم اسلامى است، در اين رژيم اسلامى الان ما خيلى مسؤوليت‏داريم. مسؤوليت‏بزرگ داريم و آن حفظ آبروى اسلام است.

    ما مكلفيم به پياده كردن محتواى اسلام در تمامى امور

    لان ما همه مان مكلفيم حالائى كه جمهورى اسلامى شد ما هم اسلامى باشيم. اگر بنا شد جمهورى اسلامى باشد اما ماها ديگر اسلامى نباشيم، حكومت اسلام نيست، اين جمهورى اسلامى نمى‏شود. اگر بنا شد كه جمهورى اسلامى باشد، پاسبان‏هايش اسلامى نباشند خداى نخواسته، دادگاه‏هايش اسلامى نباشد، وزارتخانه‏هايش اسلامى نباشد، اين حكومت طاغوتى است به اسم اسلام، همان طاغوت است منتها اسمش را ما عوض كرديم. ما نمى‏خواهيم اسم عوض بشود مى‏خواهيم محتوا درست بشود.

    بايد كوشش كنيد محتوا درست بشود امروز اسلام بسته به اعمال شما است، حكومت اسلامى اگر شما خوب رفتار كرديد، همه‏

    صحيفه نور ج 8 صفحه 5

    قشرهاى ايران خوب رفتار كردند يك حكومت اسلامى و يك رژيم اسلامى است، حكومتش اسلامى، ملتش اسلامى. اگر همه وزارتخانه‏ها اسلامى شد و همه ادارات اسلامى شد، ارتش اسلامى شد و شهربانى اسلامى شد و ژاندارمرى اسلامى شد، آنوقت حكومت ما يك حكومت اسلامى است و اگر ماها هم كه يك اشخاصى هستيم كه هر كدام وارد يك كسبى هستيم، يك شغلى هستيم ماها هم روى دستور اسلام عمل كرديم يك ملت اسلامى هستيم و الاالفاظ است و معنا ندارد، هى من بگويم اسلام ولكن عملم برخلاف او باشد، هى حاكم بگويد اسلامى ولكن عمل برخلاف او باشد، اين، نه رژيم آنوقت اسلامى مى‏شود، نه ملت، ملت اسلامى مى‏شود. كوشش كنيد كه ملت اسلامى باشد و دولت اسلامى و از خداى تبارك و تعالى من مى‏خواهم اين اتحاد شماها و اين روحيه قوى شما محفوظ باشد تا اين مراتب سير بشود، تا اين مراحل بگذرد. خداوند همه تان را حفظ كند.

    و السلام عليكم و رحمه الله و بركاته‏

    
    menu page next page
    

  5. #635
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    
    previos page menu page next page
    

    صحيفه نور ج 8 صفحه 6

    تاريخ: 13/4/58

    بيانات امام خمينى در جمع استادان دانشگاه‏

    مقصد اسلام از علوم مادى، رساندن عالم طبيعت به مرتبه توحيد است‏

    بسم الله الرحمن الرحيم‏

    فرق بين دانشگاه‏هاى غربى و دانشگاه‏هاى اسلامى بايد در آن طرحى باشد كه اسلام براى دانشگاه‏ها طرح مى‏كند. دانشگاه‏هاى غربى به هر مرتبه‏اى هم كه برسند، طبيعت را ادراك مى‏كنند طبيعت را مهار نمى‏كنند براى معنويت. اسلام به علوم طبيعى نظر استقلالى ندارد. تمام علوم طبيعى به هر مرتبه‏اى كه برسند باز آن چيزى كه اسلام مى‏خواهد نيست. اسلام طبيعت را مهار مى‏كند براى واقعيت و همه را رو به وحدت و توحيد مى‏برد. تمام علومى كه شما اسم مى‏بريد و از دانشگاه‏هاى خارجى تعريف مى‏كنيد و تعريف هم دارد، اينها يك ورق از عالم است آن هم يك ورق نازكتر از همه اوراق. عالم از مبداه خير مطلق تا منتها اليه، يك موجودى است كه حظ طبيعى‏اش يك موجود بسيار نازل است و جميع علوم طبيعى در قبال علوم الهى بسيار نازل است، چنانچه تمام موجودات طبيعى در مقابل موجودات الهى بسيار نازل هستند. فرق مابين اسلام و ساير مكتب‏ها (نه، مكتب‏هاى توحيدى را عرض نمى كنم) بين مكتب‏هاى توحيدى كه بزرگترينش اسلام است و ساير مكتب‏ها اين است كه اسلام در همين طبيعت يك معناى ديگرى را مى‏خواهد، در همين طب يك معناى ديگر مى‏خواهد، در همين هندسه يك معناى ديگرى را مى‏خواهد، در همين ستاره‏شناسى يك معناى ديگر مى‏خواهد. كسى كه مطالعه كند در قرآن شريف اين معنى را مى‏بيند كه جميع علوم طبيعى جنبه معنوى آن در قرآن مطرح است، نه جنبه طبيعى آن. تمام تعقلاتى كه در قرآن واقع شده است و امر به تعقل، امر به اينكه محسوس را به عالم تعقل ببريد و عالم تعقل عالمى است كه اصالت دارد و اين طبيعت يك شبحى است از عالم، منتها ما تا در طبيعت هستيم اين شبح را، اين حظ نازل رابينيم. در حديث است كه "ان الله تعالى ما نظر الى الدنيا" يا "الى الطبيعه منذ خلقها نظر رحمه" نه اينكه اين جزء رحمت نيست لكن نظر به ماوراء اين عالم است، به ماوراء اين طبيعت است. اينهائى كه ادعا مى‏كنند كه ما عالم را شناختيم و اعيان عالم را شناختيم، اينها يك ورق نازل كوچكى از عالم را ديدند و اقناع شدند به همان. آنهائى كه مى‏گويند كه ما انسان را شناختيم، اينها يك شبحى از انسان آن هم نه انسان، شبحى از حيوانيت انسان را شناختند و گمان كردند كه انسان همين هست. آنهائى كه ادعا مى‏كنند كه ما اسلام شناس هستيم، اينها هم يك چيزى از اين مرتبه نازل اسلام را ديدند به همين قناعت كردند و گمان كردند كه اسلام را شناختند.

    صحيفه نور ج 8 صفحه 7

    انسان يك مراتبى كه دارد، مرتبه طبيعتش از همه مراتبش نازل‏تر است منتها محسوس ماست. آن چيز چون محسوس ماست، ماها كه طبيعى هستيم و الان در عالم طبيعت هستيم، اين محسوس، ما را گاهى اشباع مى‏كند. معنويت نيست الان، محسوسات هست. اسلام براى برگرداندن تمام محسوسات و تمام عالم به مرتبه توحيد است. تعليمات اسلام، تعليمات طبيعى نيست، تعليمات رياضى نيست، همه را دارد، تعليمات طب نيست، همه اينها را دارد لكن اينها مهار شده به توحيد. برگرداندن همه طبيعت و همه ظل‏هاى ظلمانى به آن مقام نورانى كه آخر، مقام الوهيت است. بنابراين بايد اين معنا كه علوم (ما از آن هم تمجيد مى‏كنيم، تعريف مى‏كنيم، همه علوم طبيعى، همه علوم مادى لكن آن خاصيتى كه اسلام از اينها مى‏خواهد، در غرب از آن خبرى نيست، اگر هم باشد كم است، يك چيز نازلى است). آن معنائى كه از علوم دانشگاه‏ها ما مى‏خواهيم و آن معنائى كه از علوم مدارس قديمه ما مى‏خواهيم همين معنا نيست كه در سطح ظاهر الان هست و متفكرين ما همان سطح ظاهر را دارند در آن مى‏كنند و بسيار هم ارجمند است كارهايشان، لكن آنكه اسلام ميخواهد اين نيست، آنكه اسلام مى‏خواهد تمام علوم، چه علوم طبيعى باشد و چه علوم غيرطبيعى باشد آنكه از آن اسلام مى‏خواهد، آن مقصدى كه اسلام دارد اين است كه تمام اينها مهار شود به علوم الهى و برگشت به توحيد بكند. هر علمى كه جنبه الوهيت در آن باشد يعنى انسان طبيعت را كه مى‏بيند خدا را در او ببيند، ماده را كه مى‏بيند خدا را در او ببيند، ساير موجودات را كه مشاهده بكند خدا را در او ببيند. آنكه اسلام براى او آمده است براى برگرداندن تمام موجودات طبيعى به الوهيت و تمام علوم طبيعى به علم الهى. و از دانشگاه‏ها هم اين معنى مطلوب است نه اينكه خود طب را، البته طب هم بايد باشد، علوم طبيعى هم همه بايد باشد، معالجات بدنى هم بايد باشد،لكن مهم آن مركز ثقل است كه مركز توحيد است. تمام اينها بايد برگردد به آن جهت الوهيت نبايد ما خيال كنيم كه اسلام هم مثل، مثلاً اگر علومى در اسلام هم باشد، نظر مثل علومى است كه ساير مردم دارند يا ساير رژيم‏ها دارند. اسلام در همه چيزش اصلش آن مقصد اعلى را خواسته، هيچ نظرى به اين موجودات طبيعى ندارد، الا اينكه در همان نظر، نظر به آن معنويت دارد و به آن مرتبه عاليه دارد. اگر نظر به طبيعت بكند، به عنوان اينكه طبيعت يك صورتى است از الوهيت، يك موجى است از عالم غيب. اگر نظر به انسان بكند، به عنوان اين است كه يك موجودى است كه از او مى‏شود يك موجود الهى درست كرد. تربيت‏هاى اسلام تربيت‏هاى الهى است، چنانچه حكومت اسلام، حكومت الهى است. فرق ما بين حكومت‏هاى ديگر با حكومت اسلام اين است كه آنها حكومت رامى‏خواهند براى اينكه غلبه كنند بعضى بر بعضى و سلطه پيدا كنند يك عده‏اى بر عده ديگر. اسلام اين منظورش نيست، اسلام از كشورگشائى‏ها، نمى خواهد كشورگشائى كند، اسلام مى‏خواهد كه كشور گشائى كند كه همه را بكشد طرف يك عالم ديگرى، همه را تربيت انسانى بكند نه اينكه استفاده از آنها بكند مثل اين رژيم‏ها كه شما ملاحظه كرديد و مى‏كنيد كه چه در غرب باشد و چه آنهائى كه در شرق بوده است كه همه نظر به اين بوده است كه يك سلطه‏اى پيدا كنند و يك استفاده‏هاى مادى بكنند. اسلام اصلش ماده در نظرش مطرح نيست. هر كس قرآن را مشاهده كند مى‏بيند همه چيزهاى ماده در آن هست لكن نه به عنوان‏

    صحيفه نور ج 8 صفحه 8

    مادى، همه‏اش به عنوان يك مرتبه ديگرى، تعليم به يك مرتبه ديگرى. حكومت اسلامى هم اينطورى است كه مى‏خواهد حكومت الله در عالم پيدا بشود، يعنى مى‏خواهد سرباز مسلمان با سربازهاى ديگر فرق داشته باشد، اين سرباز الهى باشد. نخست وزير مسلم با نخست وزير ساير رژيم‏ها فرق داشته باشد، اين يك موجود الهى باشد. هر جا يك مملكتى باشد كه هر جايش ما برويم صداى الله در او باشد. اسلام اين را مى‏خواهد. اسلام از كشورگشائى مى‏خواهد كه الله را در همه عالم نمايش بدهد، تربيت الوهيت بكند در همه عالم، تربيت انسانى بكند، انسان را برساند به آنجائى كه در و هم تو نايد آن شود. بنابراين ما بايد فرق بگذاريم بين علومى كه خودشان مستقيماً آنها را مى‏بينند و آن علومى كه اسلام آنها را طرح كرده. علوم اسلامى همه اينها هست بعلاوه،اينها همين‏ها هستند، آن علاوه را ندارند. فرق مابين علوم اسلامى در همه طرف، در همه جا باساير علوم اين است كه يك علاوه در اسلام هست كه اين علاوه در آنجا نيست. آن علاوه‏اى كه در اسلام هست، آن جنبه معنويت و روحانيت و الوهيت مساله است. و اما قضيه خواجه نصيرو امثال خواجه نصير را شما مى‏دانيد اين را كه خواجه نصير كه در اين دستگاه‏ها وارد مى‏شد نمى‏رفت وزارت كند، مى‏رفت آنها را آدم كند نمى‏رفت كه براى اينكه در تحت نفوذ آنها باشد،خواست آنها را مهار كند تا اندازه‏اى كه بتواند كارهائى كه خواجه نصير براى مذهب كرد، آن كارهاست كه خواجه نصير را خواجه نصير كرد، نه طب خواجه نصير و نه رياضيات خواجه نصير. آن خدمتى كه به اسلام كرد خواجه نصير كه رفت در دنبال هلاكو و امثال آنها لكن نه براى اينكه وزارت بكند، نه براى اينكه يك براى خودش يك چيزى درست بكند، او رفت آنجا براى اينكه آنها را مهار كند و آنقدرى كه قدرت داشته باشد، آن خدمت بكند به عالم اسلام و خدمت به الوهيت بكند و امثال او مثل محقق ثانى، مثل مرحوم مجلسى و امثال مرحوم مجلسى كه در دستگاه صفويه بود، صفويه را آخوند كرد، نه خودش را صفويه كرد. آنها را كشاند توى مدرسه و توى علم و توى دانش و اينها تا آن اندازه‏اى كه البته توانستند. بناء عليه ما نبايد مقايسه بكنيم كه روحانيون يك وقتى وارد شدند، الان هم ما اگر بتوانيم، ما آنوقت هم اگر مى‏توانستيم، آنطورى كه آنها مى‏خواستند خدمت كنند، ما هم وارد مى‏شديم براى اينكه مقصد اين است كه انسان درست بكنيم. اگر انسان بتواند كه محمدرضا را انسان كند، بسيار كار خوبى است. انبيا براى همين آمده‏اند. پيغمبر اكرم براى خاطر اينكه اين كفار مسلمان نمى‏شدند و اعتنا به اين مسائل را نمى كردند غصه مى‏خورد. فعلك باخع نفسك كه بر آثار تو اينها توجه نكردند. در هر صورت انبيا آمدند كه همه مردم را آدم كنند، علم انبيا علم آدم سازى است. قرآن هم يك كتاب آدم سازى است، نه كتاب طب است، نه كتاب فلسفه است، نه كتاب فقه است، نه كتاب عرض مى‏كنم - ساير علوم است. هر چه در قرآن هست اگر كسى مطالعه كند درست، مى‏بيند آن چيزى كه در قرآن است آن جنبه الوهيتش است، هميشه هر چيزى طرح شده به جنبه الوهيت طرح شده است، همه چيز در آن است اما به جنبه الوهيتش. اسلام براى خدمت به خدا آمده است. انبيا خدمه خدا هستند و براى خدا آمده‏اند و براى توجه دادن همه موجودات اينجا و همه انسانهاى اينجا به خداى تبارك و تعالى.

    صحيفه نور ج 8 صفحه 9

    نياز به يك تبدل معنوى در دانشگاه‏ها و حفظ وحدت كلمه‏

    و من اميدوارم كه دانشگاه ما يك تبدل معنوى پيدا بكند، يك تحول پيدا كند. همانجورى كه بسيارى از چيزها در اين نهضت تحول پيدا كرد و شما ملاحظه كرديد كه يك تحول بزرگ روحى كه در ايران پيدا شد بالاتر از اين فتحى بود كه كردند و آن تحول روحى اين بود كه يك روز پاسبان مى‏آمد توى بازار مى‏گفت چهارم آبان است همه بايد بيرق بزنيد، هيچ كس به خودش اجازه نمى داد كه، توى مغزش نمى‏آمد كه مى‏شود با اين پاسبان مخالفت كرد. هيچ كس، همه اطاعت، هر جا مى‏رفت اطاعت، توى دانشگاه هم كه مى‏آمد اطاعت مى‏كردند، يك وقت بعد از يكى، دو سال چنين شد كه مردم ريختند توى خيابان و گفتند :ما شاه نمى خواهيم و پيروز هم شدند. اين تحول روحى، آن خوفى كه از پاسبان بود متبدل شد به يك شجاعتى كه از تانك نترسيدند. همان آدمى كه از آن چوبى كه دست پاسبان بود مى‏ترسيد، همان آدم آمد در خيابان مشتش را گره كرد و حمله كرد به تانك، كشته هم شد، اما حمله كرد به تانك. اين تحول، يك تحولى بود كه در نهضت پيدا شد و اين يك دست الهى بود، نه يك چيزى بود كه ماها بتوانيم اين كارها را بكنيم، انسانى بتواند اين كارها را بكند. اصلاً اين حرفها نيست، اين يك نظر الهى بود، يك نظرى بود كه خداى تبارك تعالى به اين ملت كرد و متحولشان كرد به يك صورتى كه مثل سربازهاى صدر اسلام كه مى‏گفتند كه ما جنگ مى‏كنيم كشته شويم نفع با ماست و بكشيم هم نفع با ماست، اينها را اينجورى كرده بودند. مكرر پيش ما آمدند الان هم باز، الان هم گاهى وقت‏ها شايد همين ديروز بود كه اينجا مى‏رفتم يك كسى در گوشم گفت كه دعا كنيد من شهيد بشوم. اين تحول كه مردم شهادت رابراى خودشان فوز عظيم مى‏دانستند و مى‏آمدند توى خيابان‏ها به عشق اينكه شايد هم شهيد بشوند اين تحول اسباب اين شد كه اين پيروزى حاصل شد و الان اين تحول را بايد حفظش كنيم. آن چيزى كه لازم است اين است كه شما كه در دانشگاه هستيد، شما كه تماس با جوانها داريد اين معنا را تذكر بدهيد كه اين تحولى كه رمز پيروزى شما بود و شما را تا اينجا رساند و اين سد بزرگ شيطانى را شكستيد، اين تحول و اين نهضت را به اين معنا كه هست حفظش كنيد تا اينكه بعدها بتوانيم يك دانشگاه داشته باشيم مستقل براى خودمان، يك مدرسه علمى داشته باشيم مستقل براى خودمان، يك ارتش داشته باشيم مستقل براى خودمان. ما هيچ چيز نداشتيم، ما نمى‏توانيم ادعا كنيم، نه شما دانشگاه داشتيد، نه ما مدرسه علمى، همه دست آنها بود، همه، همه با امر آنها بود. سازمان امنيت همه را مى‏خواست اداره بكند، مساجد ما دست سازمان امنيت بود هر كدامش يك نفر باز نشسته را نشسته بودند آنجا كه نظارت بكند. همه امور دست آنها بود. اين تحول اسباب اين شد كه ما دست همه را انشاءالله كوتاه كرديم و مى‏كنيم بعدها هم به شرط اينكه شما دانشگاهى‏ها و اساتيد محترم در محل خودتان، من كه يك طلبه هستم در محل خودم آقايان كه از علما هستند در محل خودشان، همه‏مان دنبال اين معنا باشيم كه اين نهضت به اينجورى كه تا اينجا آمده حفظ بشود. اگر اين نهضت به همين طورى يعنى با وحدت كلمه باقى بماند و گروه گروه نشويم اميد پيروزى نهائى هست اما الان ملاحظه مى‏كنيد صد گروه اظهار وجود كرده‏اند، صد گروه مخالف با اسلام، ولو خودشان نفهمند، ولو خودشان بگويند

    صحيفه نور ج 8 صفحه 10

    ما اين كار را براى اسلام كرديم. اگر دانشگاه از روحانيت جدا بشوند، روحانيت از دانشگاه و هر دو از مردم جدا بشوند و احزاب متعدد و متشتت پيدا بشوند ما خوف اين معنى را داريم كه نهضت ما به ثمر نرسد و دانشگاه هم به آن معنى كه دلتان مى‏خواهد نرسد. ما بايد دنبال اين باشيم كه وحدت خود را حفظ كنيم و دانشگاه و مدارس را به وحدت كلمه دعوت كنيم تا مردم با وحدت كلمه و توجه به اينكه ما همه جمهورى اسلامى مى‏خواهيم آزاد فكر كنند. آزاد نظر بدهند و آزاد عمل كنند، استقلال داشته باشند. من خوف اين را دارم كه دست‏هائى در كار باشد براى ايجاد اين تشتت‏ها و گروه گروه درست كردن‏ها. من اميدوارم كه يك مسجد و محراب مستقل داشته باشيم، يك دانشگاه مستقل داشته باشيم و همه با عقيده بر اينكه كشور ما اسلامى است و زحمات ما از خود ماست جديت كنيم. اگر همه با هم باشيم همانطورى كه تا حالا بوديم، پيروز هستيم. من از خداوند تبارك و تعالى توفيق همه شما را مى‏خواهم و اميدوارم كه همه ما در راهى كه خداوند مى‏خواهد قدم برداريم و همه موفق باشيم.

    والسلام عليكم ورحمه الله وبركاته‏

    
    previos page menu page next page
    

  6. #636
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    
    previos page menu page next page
    

    صحيفه نور ج 8 صفحه 11

    تاريخ: 13/4/58

    بيانات امام خمينى در جمع پاسدران و روحانيون تربت حيدريه‏

    روحانيون پاسداران اسلام هستند

    بسم الله الرحمن الرحيم‏

    در اين مجلس، هم پاسدارها هستند و هم علما و هم طبقات ديگر. آن چيزى كه من را حالا نگران دارد و اگر عرض كنم، آقايان هم نگران خواهند شد، اين است كه در اينوقت كه با همت همه قشرها، همه طبقات، اين نهضت را به اينجا رسانده‏اند و دشمن را از صحنه بيرون كرده‏اند و دست اجانب را كوتاه كردند، حالا يك خطرى بدتر از آن خطرها متوجه ماست و آن خطر اين است كه از اين دو طايفه يعنى طايفه روحانيون و پاسدارها (كه روحانيون هم جزء پاسدارها هستند روحانيون پاسدار اسلامند ديگران هم پاسدارند بلكه همه ملت پاسدار اسلام بايد بشاند كلكم راع و كلكم مسوول آن خطرى كه الان من را نگران كرده است و من تكرار مى‏كنم، هر دسته‏اى كه بيايند اينجا تكرار ميكنم آن را، آن خطر اين نيست كه ما شكست بخوريم، شكست خوردن خطر نيست. اولياء خدا هم بسياريشان در جنگها شكست مى‏خورده‏اند و حتى خود پيغمبر هم گاهى شكست مى‏خورد. حضرت امير هم از معاويه شكست خورد. اگر ما در آن رژيمى كه بود و قيام كرديم و شما قيام كرديد، فرض شد كه ما را شكست مى‏دادند، هيچ اشكالى در كار نبود، ما را هم مى‏كشتند براى اسلام بود، كارى نبود.

    آنكه الان موجب نگرانى است اين است كه از اين دو قشر (مهم اين دو قشر است و سايرين هم هستند كه الان اسم مى‏برم) قشر روحانيون كه پاسداران اسلام و قرآن هستند، از صدر اسلام تا حالا و قشر پاسدارهاى اسلامى و اضافه كنيد به اينها كميته‏ها، دادگاه‏هاى انقلاب اسلامى، اگر خداى نخواسته اينها كه در نظام اسلام الان هستند، ما مدعى هستيم كه پاسدار احكام اسلام هستيم و شما هم پاسداريد از اين انقلاب اسلامى و همه ملت هم بايد پاسدار از اسلام باشند، الان كه نظام اسلامى است و ما رژيم را رژيم جمهورى اسلامى مى‏دانيم، رأى داديد، همه ملت رأى دادند و الان رسماً مملكت ما رژيم آن جمهورى اسلامى است، اگر از ما يا از شما يا از كميته‏ها يا از دادگاه‏هاى انقلاب يك اعمالى صادر بشود كه در نظر عالم اين اعمال بر خلاف رويه باشد، اين اسباب اين مى‏شود كه آنهايى كه با ما دشمن هستند و عدد آنها هم در خارج خيلى زياد است و در داخل هم هست و مراقب اين هستند كه يك قدم خلافى از ماها ببينند و يكى را هزارها كنند و منعكس كنند در روزنامه‏هاى خارج ، در مجلات خارج

    صحيفه نور ج 8 صفحه 12

    و در داخل هم با اشارات و بگويند كه نظام اسلامى هم همين است، اينها پاسدارهايش و اينها روحانيونش و اينها بازارى هايش و آنها هم ساير طبقاتش و مكتب ما را متزلزل كنند، اسلام را معرفى كنند به اينكه اينها پاسدارهاى اسلامند، الان جمهورى اسلامى است و جمهورى اسلامى هم با سابق فرق نكرد، آنوقت محمدرضا پهلوى و سازمان امنيت خلافكارى مى‏كردند، حالا آقايان روحانيون و آقايان پاسداران و دادگاه‏هاى انقلاب و كميته‏ها خلافكارى مى‏كنند، پس معلوم ميشود كه اسلام هم همين، مثل ساير رژيم‏ها مى‏ماند. نمى گويند كه من يك كارخلاف كردم، آقا يك كار خلاف كرده شما - مى‏گويند كه الان رژيم اسلامى و جمهورى اسلامى است و اينها هم كه مى‏گويند ما پاسدار جمهورى اسلامى هستيم، روحانيون هم كه مى‏گويند ما از اول پاسدار اسلام بوديم و دادگاه‏ها هم مى‏گويند دادگاه انقلاب اسلامى و كميته‏ها هم مى‏گويند كميته‏هاى اسلامى، اينها همه با اسم اسلام الان اين جماعات هستند و به ما بگويند كه جمهورى اسلامى هم مثل رژيم شاهنشاهى است منتها آنوقت يك دسته‏اى آن كارها را مى‏كردند حالا يك دسته ديگرى. آنوقت آن دسته مى‏ريختند توى خانه‏هاى مردم و كارهاى خلافى مى‏كردند، حالا هم اين دسته هست. آن وقت آن دسته كارى مى‏كردند حالا به اسم كميته اسلامى تعدى مى‏كنند. آنوقت محمد رضا و اتباعش اين كارها را مى‏كردند حالا روحانيون اين كار را مى‏كنند. مهره‏ها عوض شده، مسائل همان مسائل است.

    اين خطرى است كه، مصيبتى است كه از همه مصيبت‏ها بالاتر است. در كشتن حضرت سيدالشهدا هيچ اشكال نبود براى اينكه مكتب را داشتند آنها از بين مى‏بردند و شهادت حضرت سيدالشهدا مكتب را زنده كرد. خودش شهيد شد مكتب اسلام زنده شد و رژيم طاغوتى معاويه و پسرش را دفن كرد و سيدالشهدا هم چون ديد اينها دارند مكتب اسلام را آلوده مى‏كنند بااسم خلافت اسلام، خلافكارى مى‏كنند و ظلم مى‏كنند و اين منعكس مى‏شود در دنيا كه خليفه رسول الله است دارد اين كارها را مى‏كند، حضرت سيدالشهدا تكليف براى خودشان دانستند كه بروند و كشته هم بشوند و محو كنند آثار معاويه و پسرش را. پس كشتن، شهادت سيدالشهدا چيزى نبود كه براى اسلام ضرر داشته باشد. نفع داشت براى اسلام، اسلام را زنده كرد. اگر ما هم همه در اين نهضتى كه كرده بوديم، در اين راهى كه داشتيم مى‏رفتيم براى مبارزه و معارضه، كشته مى‏شديم، آن هم اشكال نداشت براى اينكه ما هم راهمان را رفته بوديم، كشته شده بوديم در راه اسلام، اسلام در خطر نبود، اسلام زنده‏تر مى‏شد، اما حالا كه دست ما افتاده است، حريف را بيرون كرديد و خودتان قبضه كرديد مملكت خودتان را و خودتان داريد اداره مى‏كنيد و پاسدار هستيد و آقايان هم پاسدار هستند، اگر در اين وضع از ماها يك كار خلاف صادر بشود، خداى نخواسته روحانيون در بلاد اختلافى با هم بكنند، معارضه با هم بكنند، پاسدارها با هم اختلاف بكنند، به هم تفنگ بكشند، كميته‏ها خلاف بكنند، دادگاه‏ها درست رسيدگى نكنند، امروز نمى‏گويند كه اگر يك آقايى كارى بكند، بگويند ساواكى است، امروز مى‏گويند روحانى است و روحانيون اين هستند، ديكتاتورى عمامه و كفش است. و مكتب ما آلوده مى‏شود نه خودمان، خودمان مهم نيست، مكتبمان آلوده مى‏شود. منعكس مى‏كنند اين اشخاصى‏كه با كمال دقت كارهاى ما را

    صحيفه نور ج 8 صفحه 13

    تحت نظر دارند و با ما هم دشمنند و با اسلام هم دشمنند. نمى‏گويند كه فلان آدم يك كار خلافى كرد، مى‏گويند رژيم هم الان اسلامى شده و الان هم اينها همه مدعى‏اند كه ما پاسدار اسلام هستيم و ما نگهبان اسلام هستيم و روحانيون هم ميگويند ما نگهدار اسلام هستيم و اين است وضعشان، پس معلوم شد كه اسلام اينطورى است. اينطور منعكس مى‏كنند كه اين اسلام اين است و اين آخوندها دروغ مى‏گفتند كه اسلام مكتب مترقى است. اين است، اين خطر، خطر بزرگى است براى ما و اين خطر را بايد از آن جلوگيرى كنيم. چطور جلوگيرى كنيم ؟ روحانى به وظيفه روحانيتش، به وظيفه‏اى كه اسلام براى روحانى تعيين كرده عمل كند، پاسداراسلام به وظيفه پاسداريش عمل بكند، پاسدار انقلاب است، نه مخل به انقلاب معارض با انقلاب. اگر ما يك خلافى بكنيم، روحانى نيستيم، يك اشخاص شيطانى هستيم كه صورت روحانيت به خودمان، لباس روحانيت پوشيديم. اگر شما پاسدارها كه قدرت الان دست تان است يك كارى بكنيد كه بر خلاف وظيفه پاسدارى است، شما پاسدار اسلام و انقلاب نيستيد، شما پاسدار هواى نفس خودتان هستيد، به هواى نفستان عمل مى‏كنيد، به الهام شيطان عمل مى‏كنيد. اگر بازارى در جمهورى اسلامى همان بازارى باشد كه در رژيم طاغوتى بود نبايد ادعا كند كه بازار اسلامى است، نه بازار طاغوت است. آن اجحافات زيادى كه الان دارد به اين مستمندان مى‏شود، اين رباخوارى كه الان رواج دارد،اين هروئين فروشى و نمى‏دانم زهر مارفروشى كه الان رواج دارد اينها رابه عهده بازار اسلام حساب مى‏كنند، به عهده جمهورى اسلامى حساب مى‏كنند، مكتب ما شكست مى‏خورد، اسلام شكست مى‏خورد، اسلام دفن مى‏شود و ديگر كسى نمى‏تواند بيرونش بياورد. برادرهاى روحانى من ! برادرهاى پاسدار من ! دريابيد اسلام را، اختلافات را كنار بگذاريد، با هم برادر باشيد، همه با هم دست به هم بدهيد و اسلام را نجات بدهيد، خطر است امروز. حالا كه ما آزاد شديم، هر كارى دلمان مى‏خواهد بكنيم ؟! اسلام يك همچو آزادى نمى‏دهد به كسى. حالا كه ما از زير بار ظلم رژيم سابق بيرون آمديم خودمان ظلم بكنيم ؟ !خوب، پس ما فرقمان با آنها چه هست ؟ شما همه لباس پاسدارى داريد، آقايان لباس روحانيت دارند، مسؤوليت‏زياد است براى آنها. امروز روزى است كه مسؤوليت‏براى همه ما، براى همه طبقات، براى همه مسلمان‏ها، مسؤوليت‏امروز زياد است در ايران. رژيم سابق نيست كه گردن من و شما نگذارند بگويند ظالم‏ها دارند اين كارها را مى‏كنند، رژيم اسلامى است اگر از دولت اسلامى خلاف صادر بشود، اسلام را لكه دار مى‏كنند، اگر از روحانى در اين زمان يك خلاف صادر بشود مكتب را متزلزل مى‏كنند، اگر از پاسدارها ى ما خداى نخواسته يك خلافى صادر بشود،همان كارهايى كه در رژيم سابق مى‏شد حالا با اين اسم بشود، مكتب ما متزلزل مى‏شود،اگر كميته‏هاى ما يك خلافى بكنند، اگر دادگاه‏هاى ما، اين دادگاه‏ها را، دادگاه‏هاى طاغوتى كه نيست دادگاه‏هاى اسلامى است،از دادگاه‏هاى اسلامى توقع اين دارند كه احكام اسلام جارى بشود و همين طور از همه ما. اين مساله جزءمصيبت‏هايى است كه من الان برايش ناراحتم و شما هم ناراحت بايد بشويد و علاجش به اين است كه هر يك ما به وظيفه‏اى كه خدا براى او معين كرده عمل كنيم، روحانيون عمل كنند به وظايفى كه اسلام برايشان تعيين كرده.

    صحيفه نور ج 8 صفحه 14

    الزام قرآن كريم بر اعتصام بحبل الله و دورى از اختلاف و تفرقه‏

    قرآن كريم فرموده است : واعتصموا بحبل الله جميعا ولا تفرقوا اين يك دستور است، دستور الزامى است، امر است، مشتمل بر يك امر است و يك نهى. مجتمع باشيد با هم، به اسلام تمسك بكنيد، همه با هم به اسلام تمسك بكنيد، تفرقه بينتان نباشد، اينطور نباشد كه ملت‏ها، آنهايى كه ناظر ما هستند، آنهايى كه دشمن ما هستند و نظارت به ما مى‏كنند بگويند كه در هر شهرى آن شلوغكار، عبارت از معممين آن است. اين براى ما سر شكستگى دارد عرض بكنم خلاف ما براى امام زمان سرشكستگى دارد، دفاتر را وقتى بردند خدمت ايشان و ايشان ديد شيعه‏هاى او (خوب، ما شيعه او هستم) شيعه او دارد اين كار را مى‏كند، اين ملائكه الله كه بردند پيش او ديد، سرشكته مى‏شود امام زمان. بيدار بشويد كه مساله خطرناك است و خطر هم خطر شخص نيست، خطر ملت نيست، خطر اسلام است. انشاءالله خداوند همه شما را موفق كند به وظايف عمل بكنيد، همه مان را خداوند موفق كند به وظائف اسلامى، وظايف روحانى، به وظايف پاسدارى به اين وظايف عمل بكنيم و انشاءالله اين نهضت را به پيش ببريد و مملكت مال خودتان باشد ومملكت يك مملكت اسلامى بشود.

    والسلام عليكم و رحمه الله وبركاته‏

    
    previos page menu page next page
    

  7. #637
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    
    previos page menu page next page
    

    صحيفه نور ج 8 صفحه 15

    تاريخ: 13/4/58

    بيانات امام خمينى در جمع كاركنان اداره بهدارى و بهزيستى آذربايجان شرقى‏

    بروز يك تحول روحى همه جانبه به بركت نهضت اسلامى و عنايت الهى‏

    بسم الله الرحمن الرحيم‏

    از بركات اين نهضت يكى اين است كه ما با آقايان محترمى كه دور از مراكز علمند، در مراكز ديگرند،از نزديك آنها مى‏شويم و مطالبى اگر دارند و داريم به هم مى‏رسانيم و اگر درد دلى هم داريم ذكر مى‏كنيم بلكه شما كه مأمور بهدارى و بهزيستى هستيد معالجه كنيد.

    يكى از بركات اين نهضت قضيه تحول روحى در جامعه ما هست، كه من مكرر اين را گفته‏ام كه اين تحول روحى كه در ايران پيدا شده است و اين نهضت توانست اين تحول روحى را ايجاد كند به خواست خداى تبارك و تعالى، از اين پيروزى كه نصيب ما شده است و دست اجانب را كوتاه كرديم و دست خيانتكارها را، اهميتش بيشتر است. اين تحولات روحى به اين زودى براى يك شخص هم حاصل نمى‏شود تا برسد به گروه‏ها، تا برسد به سرتاسر يك كشور. شما ملاحظه مى‏كنيد كه چند جور تحول، تحولهاى روحى پيدا شد در اين جمعيت‏ها. يكى كه من كرارا گفتم و باز هم تكرار مى‏كنم اين تحولى كه از خوف و ترس به شجاعت متحول شدند. شما ملاحظه كرديد، ديگر اينها همه يادتان هست كه يك پاسبان اگر مى‏آمد در بازارها، بازار تهران، بازار تبريز و مى‏گفت كه چهارم ابان است و بايد بيرق بزنيد سردكان‏ها، توى ذهن مردم اصلاً نمى‏آمد كه مى‏شود هم با پاسبان معارضه كرد و گفت نه، همه اطاعت مى‏كردند روى اينكه خوب، دنبالش خوف اينكه حبس باشد، زجر باشد، شكنجه باشد، بود. در ظرف كمتر از دو سال آخر اين انقلاب، در ظرف كمتر از دو سال همين جمعيت‏ها يك تحولى درشان پيدا شد كه ايستادند در مقابل توپ وتانك و مسلسل و گفتند ما اصلاً رژيم نمى‏خواهيم. آن كه به خودش جرأت نمى‏داد كه بگويد من امشب اين كار را نمى‏كنم و بيرق نمى‏زنم، اين جرات را پيدا كرد كه مشتش را گره كند و جلو برود، بريزند توى خيابان‏ها و فرياد بزنند كه مرگ بر اين سلطنت كذا. اين تحول آسانى نيست. بله، يك نفر، دو نفر، ده نفر، يك همچو تحولى پيدا بكنند، خوب مى‏شود اما يك ملتى اينطور بود، همانطورى كه در آذربايجان بود، در مشهد بود، در تهران بود، در شيراز بود، در دهات بود، در قصبات بود. اختصاص به يك محيطى نداشت سرتاسر كشور يكدفعه متحول شد و اين نبود جز اينكه يك عنايت خاصى از طرف خداى تبارك و تعالى به اين ملت شد، يك نظر معنوى خداى تبارك و تعالى بر اين ملت انداخت و ملت را فوق النظر متحول كردكانه يك چيزى ديگر شدند.

    صحيفه نور ج 8 صفحه 16

    جمعيت‏ها سرتاسر كشور يك چيز ديگرى شدند، يك چيزى بودند يك چيز ديگر شدند، متحول شدند يك جمعيتى به يك جمعيت ديگر. و باز جزء تحولات اين تحول حس اعانت بود كه مردمى كه از هم جدا بودند و كارى به هم نداشتند واينها، يك وقت ما ديديم كه وقتى جمعيت راه مى‏افتد، از اطراف به اينها اعانت مى‏كنند، زن و مرد خانه اين خيابان هائى كه هست و خانه‏هائى كه در خيابان هست (آنطور كه به مانقل مى‏كردند) مكرر اينها آب مى‏آوردند، چه مى‏كردند و به مردم اعانت مى‏كردند دراين كارى كه داشتند. يك دسته تظاهر مى‏كردند يك دسته هم اعانت به اين اشخاصى كه تظاهر مى‏كردند.

    يك قصه‏اى كه در نظر من خيلى جالب است اين بود كه يكى از اشخاص به من گفت، گفت من در خيابان تهران ديدم كه در اين تظاهرات يك زنى يك كاسه‏اى دستش هست و اينطور ايستاده و تويش هم پول هست، من فكر كردم كه خوب اين حالا فقير هست و پولى مى‏خواهد، پيرزن هم بود گفت وقتى كه نزديك شدم و از استفسار كردم، گفت كه امروز تعطيل است، اينجا هم مركز تلفن است، من اين را نگه داشته‏ام كه هر كه بخواهد تلفن كند اين پول را بردارد و بندازد آنجا و تلفن كند. اين يك قضيه كوچك جزئى است اما معنايش زياد است. اين جزو همان تحول هائى است كه پيدا شد. يا كسى باز نقل مى‏كرد كه اگر يك ساندويچى را به يك نفر تعارف مى‏كردند در اين اجتماعات (ايشان گفت من خودم ديدم) اين تكه تكه مى‏كرد، لقمه لقمه هى به اين و آن مى‏داد تا آخر. اينها يك مسائلى است كه به نظر اولى كوچك مى‏آيد لكن اينها بزرگ است. يك تحول بوده اين، اين حس اعانت كه تعاون مردم از هم داشتند اين يك مساله عادى نيست باز يك مساله الهى است كه اشخاصى كه آنوقت ارتباط به هم نداشتند، كارى نداشتند، اينها هم همچو مرتبط به هم شدند و همچو جوش پيدا كردند كه شدند يك خانواده كانه مردم يك خانواده بودند اين خانواده هم از هيچ چيز نمى‏ترسيد. گفت شخصى كه يك بچه ده دوازده ساله‏اى در اين مبارزات سوار موتورسيكلت ظاهرا (يا دوچرخه يا موتور سيكلت) اين همان طور رفت طرف تانكى كه داشت مى‏آمد حمله كرد اين بچه و بچه هم زير تانك خرد شد از بين رفت. اما اينطور شده بود. اين تحول يك تحول الهى بود و يك دست غيبى مردم را اينطور متحول كرد و تا اين نحو تحول نبود اين پيروزى نبود. يك ملتى كه دست خالى بود، هيچ نداشت (حالا چهار تا تفنگ پيدا شده است كى آنوقت اين حرف‏ها بود) دست خالى، آنها همه مسلح و همه تانك و توپ و مسلسل دار و اينها هيچ نداشتند جز اينكه يك فرياد لااله الا الله و الله اكبر و يك مشت پرو يك ايمان قوى. اين ايمان بود كه اين مردم را به اين پيروزى رساند كه همه حساب‏ها فاسد از كار در آمد. حساب اينكه دست خالى نمى‏شود غلبه كرد بر اين سلاح‏ها مدرن، اين حساب‏ها خلاف در آمد چون آن‏ها حساب معنويات را نمى‏كردند حساب ماديات را مى‏كردند. معنويت غلبه كرد بر ماديت، خدا غلبه كرد بر شيطان و غلبه‏دارد بر شيطان.

    صحيفه نور ج 8 صفحه 17

    لزوم حفظ يكپارچگى و قدردانى از نعمت‏هاى خدا براى تثبيت پيروزى‏

    اين تحول يك نعمت بزرگى است كه اگر ما نگهش داريم اين نعمت خدا را، براى ما همه چيز هست. اول بفهميم كه نعمتى بوده خدا داده است ما خودمان ضعيف بوديم و خداوند ما را تقويت كرد و قوتى داد كه همه قدرت‏هاى خارجى را شكست داديد. اينهائى كه از خارج مى‏آيند، از آمريكا مى‏آيند، از جاهاى ديگر مى‏آيند مى‏گويند كه ايرانى‏ها نمى‏دانند چه كردند، خارج مى‏دانند چه خبر است، آنها مى‏فهمند كه چه شده است، خود ايرانى‏ها توجه ندارند، داخل معركه هستند نمى‏دانند چه شده است. تمام دول پشتيبان محمدرضا بودند، نه دولت آمريكا و شوروى و ابرقدرت‏ها، خير، همين دولت‏هاى پائين‏تر، همين دولت‏هاى اسلامى همه طرفدار بودند و با همه طرفدارى‏هائى كه كردند و با همه قدرت‏هائى كه خود اين هم داشت نتوانستند اين را نگهش دارند. ملت با دست خالى شكست داد هم قدرت محمدرضا را و هم آنهائى را كه پشتيبان او بودند. اين يك مساله‏اى نيست كه ما بتوانيم روى موازين طبيعى حلش كنيم اين دليل بر اين است كه يك مبدأ فوق اين مبادى هست، اين دليل بر اين است كه خدا هست. اگر اين را حفظش بكنيد همه چيز داريد، اگر اين انسجامى كه ملت پيدا كرد و گروه‏ها، متفرقات به هم مجتمع شدند، همه با هم شدند، آنهائى كه دور از هم بودند به هم نزديك شدند و آن ايمانى كه قلب‏ها مملو از ايمان و همه داد مى زدند جمهورى اسلامى، اگر اين را ما نگهش داريم، اين نعمت را قدرش را بدانيم، نگهش داريم يك ملت پيروزى هستيم كه ديگر نمى‏توانند اين ريشه‏هاى فاسد كارى انجام بدهند. لكن مهم همين است كه نگهش داريم. مهم اين است كه ما آن وحدتى كه داشتيم حفظش كنيم، حالائى كه رسيديم به يك مرتبه‏اى از پيروزى و دشمن‏ها را بيرون كرديم، حالا خيال نكنيم كه تمام شد قضيه و برگرديم سراغ اينكه من خانه ندارم، كسب من حالا چطورى است. شما ديديد آن روزى كه توى خيابان‏ها مى‏ريختند (همه تان بوديد لابد) توى خيابان‏ها مى‏ريختند و فرياد (الله اكبر) رابلند ميكرديد، هيچ فكر اين بوديد كه كسب شما امروز چه جورى است؟ شما كسب‏ها را رها كرده بوديد شما پنج ماه، شش ماه بيشتر كسب‏ها را رها كرديد. يك همچو موجودى خدا ساخت. آنى كه حاضر نبود يك روز دكانش را رها بكند شش ماه رها كرد. نه شش ماه رها كرد و نگران بود، شش ماه رها كرد و عاشقانه رها كرد. اين را يك چيزآسانى حساب مى‏كنيد ؟ اينها يك نعمت‏هائى است كه، عناياتى است كه خداى تبارك و تعالى بر شما كرد و اين عنايت را، اين رحمت را دو دستى بگيريد نگهش داريد، حفظش كنيد. همه با هم برادر، همه فداكار هم باشيد و فداكار اسلام باشيد. اگر اين روحيه محفوظ بماند، اين شجاعت محفوظ بماند و شما آذربايجانى‏ها مركز شجاعتيد، اگر اين شجاعت محفوظ بماند و اين توجه به خدا محفوظ بماند و اين وحدت كلمه محفوظ بماند ديگر كسى نمى‏تواند، هيچ قدرتى نمى‏تواند شما را عقب بزند و هيچ كس نمى‏تواند همه دارائى شما را بگيرد و بخورد و ببرد و خيانت به شما بكند. نه دولتى ديگر مى‏تواند كه خلاف بكند و نه ارتشى مى‏تواند به شما تحميل بشود و نه ژاندارمرى مى‏تواند تحميل بشود و نه هيچ چيز، خودتان هستيد و استقلال، آنها هم از شما هستند، آنها هم قواى شما هستند.

    صحيفه نور ج 8 صفحه 18

    آرمان جمهورى اسلامى پيروى از شيوه سرداران اسلام است‏

    وحدت كلمه و اسلامى بودن يك مملكت اين است كه از آن رئيس جمهورش كه آن بالا هست به حسب اعتبار تا آن كسى كه آن پائين هاست اينها يك جور باشند، نه اين از او بترسد نه او توقع داشته باشد كه اين از او بترسد، اسلام اينطورى است.

    حضرت امير سلام الله عليه كه خليفه مسلمين بود، خليفه يك مملكتى كه شايد ده مقابل مملكت ايران بود از حجاز تا مصر، آفريقا، كذا، كذا، يك مقدار هم از اروپا،اين خليفه الهى وقتى توى جمعيت بود مثل همه ما كه نشسته‏ايم با هم، اين هم زير پايش نبود، همين بود كه يك پوست داشتند به حسب نقل. يك پوست داشتند كه شب خودش و حضرت فاطمه رويش مى‏خوابيدند و روز روى همين پوست علوفه شترش را مى‏ريخت، پيغمبر هم همين شيوه را داشت. اسلام اين است، آن كه ما مى‏خواهيم اين است. البته هيچ كسى قدرت ندارد مثل او باشد اما ما مى‏خواهيم يك خرده نزديك، يك بوئى از اسلام بيايد در ايران ما مى‏خواهيم اينطور بشود كه وقتى رئيس يك مملكتى، فرض كنيد رئيس جمهور، نخست وزيرش توى جمعيت مى‏آيد همچو امتيازى نباشد كه مردم كنار بروند، آى آه واه بشود. زمان رژيم سابق اگر مى‏خواست اين شخص از يك خيابانى عبور كند، سازمان امنيت و مأمورها قبل از اينكه بيايد، دو روز، سه روز قبل اين جاها را همه را تحت نظر مى‏گرفتند، خانه‏ها را اين خانه‏ها را خالى مى‏كردند از مردم تحت نظر ميگرفتند كه ايشان مى‏خواهد يك عبورى از اينجا بكند. چرا؟ براى اينكه خودش خائن بود و خائن مى‏ترسد. خيانت به مملكت كرده بود و خائن خائف است، از خودش مى‏ترسد، ميترسد بكشندش. اما مالك اشتر هم اينطور بود؟ توى مردم بودند، حضرت امير تو مردم بود، با مردم بود. پيغمبر اكرم توى مسجد به حسب نقل وقتى نشسته بودند با اصحابشان يك عربى كه از خارج مى‏آمد نمى‏شناخت اينها كدام يكى پيغمبرند، كدام يكى ديگران هستند. مى‏پرسيد كه: كدام يكى تان هستيد ؟ پيغمبر كدام‏ها هستيد ؟ وضع اينطور بود كه دور مى‏نشستند، يك صدرى يك ذيلى نبود دور هم مى‏نشستند، وقتى يك كسى مى‏آمد، خوب اينها كه دور هم نشسته‏اند كدام يكى‏شان هستند. وضع حكومت اسلام اين است ارتش اسلام اينطور نبوده است كه وقتى بيايد مردم از خوف فرار كنند از دست آنها، پشت بكنند به انها. رژيم‏هاى طاغوتى ارتششان براى اين است كه مردم را اول سركوب كنند. ارتش ايران هيچ وقت براى اين نبوده است كه بروند دشمنان را سركوب كنند اين ارتش‏ها براى سركوب كردن شماهاست. شما هم شايد بسيارى‏تان يادتان باشد كه متفقين وقتى كه آمدند در سرحدات، زمان رضاخان شايد بعضى تان يادتان باشد وقتى كه آمدند در سرحدات به مجرد اينكه اينها حمله كردند، آنها فرار كردند سرحد، اين را ديگر من خودم شاهد بودم سرحد را ما شاهد نبوديم اما سرحد حمله كردند تهران خالى شد. تمام صاحب منصبان از تهران رفتند طرف اصفهان، چمدانشان را پر كردند و فرار كردند. رضا خان گفته بود آخر اين ارتش و اين بساط چطور سه ساعت طول كشيد. گفته بودند سه ساعت طول نكشيد آنها آمدند و ما رفتيم. ما براى اينكه اظهار قدرت بكنيم مى‏گوئيم سه ساعت، كى سه ساعت طول كشيد ؟ مساله اينطور بود. در سرحد اينطور شد. من تهران بودم در سرحد

    صحيفه نور ج 8 صفحه 19

    اين قضيه واقع شده بود، سربازها در تهران از سربازخانه‏ها بيرون ريخته بودند و فرار كردند، تو خيابان‏ها راه مى‏رفتند، فرار مى‏كردند. به هم ريخت، آنها در سرحدات آمدند، تهران به هم ريخت. فرار كردند صاحب منصب‏هاى ارشد، ارتشبدها و نمى‏دانم فرض كنيد كه سپهبدها، چمدان‏ها را برداشتند و سوار اتوبوس شدند رفتند طرف اصفهان كه از يك طرفى كه مثلاً پناهگاه پيدا كنند. ارتش براى اين نبود كه مقابل يك قدرت خارجى باشد ارتش براى اين بود كه ماها را سركوب كنند تا ديگران بيايند بخورند ما نتوانيم حرف بزنيم، براى اين بود. يك همچو ارتشى نمى‏تواند مقاومت كند در مقابل يك قدرتى، بلكه نتوانست مقابله كند در مقابل شماها. البته پيوند هم شدند به ما، آنهائى كه روح انسانى‏شان باقى بود متصل شدند به ملت آن هم براى اينكه مى‏ديدند كه حق با اينهاست. آنها را هم چاپيده بودند، آنها را هم خود آنها چاپيده بوند. شايد از حقوق آنها هم باز در بار يك چيزى مى‏برد. مى‏گويند از پاسبان‏ها هم مى‏بردند. من اطلاعى ندارم. اسلام اگر خدا بخواهد انشاءالله با خواست خدا در خارج تحقق پيدا كند ولو به يك وجود كوچكى نازلى، غير از اين مسائل است كه اينها خيال مى‏كنند، غير از اين مطالبى است كه مردم خيال مى‏كنند و اينهائى كه خيال مى‏كنند كه ما اسلام را مى‏فهميم، غير از اين مسائل است. اگر اسلام پيدا بشود، اسلام آن است كه همان روزى كه بيعت كردند با حضرت امير سلام الله عليه، همان روز (در تاريخ هست) كه بيعت كردند، بيعتى كه طول و عرض مملكتش آنقدر بود كه عرض كردم، بيعت تمام شد بيل و كلنگش را برداشت رفت يك چشمه‏اى بود كه مشغول بود براى كندنش، رفت آنجا براى سر كارش، كارگر بود. حالا چشمه در آمد مى‏گويند كه چشمه هم وقتى كه كلنگ آخر را زدند مثل گردن شتر آب بيرون آمد. يك كسى گفت خوب است، گفت كه اين ورثه را چيز بده. بعد آن را وقفش كرد. يك همچو سردارهائى اسلام داشته است. يك همچو لشگرى اسلام داشته كه جنگ وقتى كه مى‏كردند (تاريخ هست اين) گرسنه بودند، اين جهازات جنگى در كار نبود، هر چند نفرشان يك دانه شمشير و هر چند نفرشان يك دانه شتر داشتند اين حرف‏ها نبود كه خيال كنيد كه حالا ساز و برگ چيز. يك دانه خرماگير اين مى‏آمد مى گذارد دهانش، همان شيرينى‏اش كه به دهانش مى‏رسيد در مى‏آورد مى داد به رفيقش آن بگذارد دهانش، مى‏داد رفيقش آن مى‏داد رفيقش تا آن آخر. اينطور اسلام را اينها نگه داشتند و حالا ما بايد نگه داريم اين اسلام را اسلام خيلى عزيز است.

    هدف اصلى از جهاد در اسلام،انسان سازى است‏

    اسلام خيلى فدائى داده است. پيغمبر اسلام براى اسلام خيلى زحمت كشيده، تمام عمرش در زحمت بوده، تمام عمرش آنوقتى كه در مكه بود زحمتش يك طور بود با آن رنجى و تعبى كه بود و مدت‏ها در حبس، يعنى بيرون بود و نمى‏توانست اصلاً خودش را نشان بدهد. آنوقت هم كه مدينه آمدند اين جنگ‏هاى زيادى كه با مشركين واقع شد و با خائن‏ها و با گردن كلفت‏ها و با ثروتمندها تا اينها را بخواهند خاضع كنند براى اسلام. بسته بودند چند نفر را داشتند مى‏آوردند، اسير كرده بودند، فرمود ببين ما با زنجير اينها را بهشت مى‏بريم. جنگ‏هايشان براى اين بودكه مردم را آدم كنند، نه اين بود كه

    صحيفه نور ج 8 صفحه 20

    مملكت بگيرند. مملكت گيرى چيز اسلام نيست. ممالك را فتح مى‏كردند براى اين بود كه قلوب اينها فتح بشود، نه براى اين بود كه يك مملكت زيادى درست كنند ماليات زياد بشود، براى اين بود كه اينها را آدم كنند انسان كنند. اسلام خيلى عزيز است و اسلام خيلى فدائى داده. اسلام امام حسين (ع) را فدائى داده اين را بايد نگهش داشت. الان نوبت ماست. الان اسلام به دست ما افتاده. الان جمهورى اسلامى است، طاغوتى در كار نيست. ما بايد فكر اين باشيم كه اين اسلام را حفظ كنيم، نگه داريم. ما بايد از اين اختلافاتى كه تازگى دارد هى پيدا مى‏شود و دامن به آن مى‏زنند، آنهائى كه مى‏خواهند نگذارند اين اسلام تحقق پيدا كند به آن دامن مى‏زنند، به اختلافات دامن ميزنند ما بايد اين اختلافات را كوشش كنيم كه از بين برود و اين وحدت كلمه‏اى كه نعمت خدا، نعمت بزرگ خدا بود به ما داد محفوظ بماند تا اينكه اين بار را انشاءالله با سلامت، سعادت به منزل برسانيم. خداوند انشاءالله همه شما را تائيد كند. موفق باشيد. خداوند همه شما را سعادتمند كند. مملكت مال خودتان باشد خودتان زحمت بكشيد براى خودتان نه اينكه شماها زحمت بكشيد و ديگران ببرند و بچاپند.

    و السلام عليكم و رحمه الله و بركاته‏

    
    previos page menu page next page
    

  8. #638
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    
    previos page menu page next page
    

    صحيفه نور ج 8 صفحه 21

    تاريخ: 14/4/58

    فرمان امام خمينى به ثقةالاسلام جعفرى ورامينى‏

    بسمه تعالى‏

    جناب مستطاب سيدالاعلام و ثقةالاسلام و المسلمين آقاى حاج سيد محمد جعفرى ورامينى دامت افاضاته‏

    با توجه به وضع موجود زندان قصر لازم است جنابعالى مجددا به تهران مراجعت نموده و از نزديك وضع زندانيان را بررسى كنيد و نسبت به امور رفاهى ايشان همانند گذشته سعى و كوشش نمائيد و در تسريع رسيدگى به اتهامات ايشان با قضات و بازپرسان محترم همكارى‏هاى لازمه را بنمائيد. از خداى تعالى موفقيت همگان را خواستارم.

    روح الله الموسوى الخمينى

    
    previos page menu page next page
    

  9. #639
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    
    previos page menu page next page
    

    صحيفه نور ج 8 صفحه 22

    تاريخ: 14/4/58

    بيانات امام خمينى در جمع مسؤولين و كاركنان مجله خواندنيها

    بسم الله الرحمن الرحيم‏

    خدمتى كه مجله‏ها و روزنامه‏ها و ساير رسانه‏هاى اين مملكت مى‏توانند به كشور خودشان و به اسلام بكنند اين است كه وضع اين مجله‏ها را تغيير بدهند. اين مجله‏ها در زمان رژيم سابق يك وضعى داشت از حيث مطالب، از حيث عكسها و از اين جهات، اگر شما بخواهيد خدمتى بكنيد به كشور خودتان، خدمتى بكنيد به اسلام، بايد از چيزهائى كه انحراف مى‏آورد، اينكه در مجله‏ها اين عكس شهوانى مبتذل و آن مقالات منحرف كننده بود، شما خيال نكنيد كه اين همين طور واقع شده بود، اين هم يك راه حساب شده‏اى بود كه جوان‏هاى ما را به انحراف بكشاند. جوانهاى ما را از طريق‏هاى مختلف اينها مى‏خواستند محتوايشان را از آنچه هستند خالى كنند يك چيز ديگرشان كنند. يك وقت از راه مواد مخدره، خوب اين يك راه بود. مواد مخدر الان هم رايج است. يك راه از باب مراكز فساد كه مى‏دانيد كه چقدر مراكز فساد درست كردند و جوانهاى ما را به آن مراكز كشاندند و از آنى كه بايد يك جوان بشود، كه استفاده از او بشود براى اسلام، استفاده بشود براى كشور خودش، اينها را از آن استفاده انداختند، يك آدم همين جورى بار آوردند. كسانى كه در مراكز فحشا مى‏روند اينها ديگر نمى‏توانند نه فكرشان يك فكر صحيح باشد، نه عملشان يك عمل صحيح و اينها مى‏خواهند همين معنا را كه جوانهاى ما را كارى با آنها بياورند كه محتواى خودشان را بگيرند به جاى آن يك چيز ديگرى تزريق كنند و يكى از چيزهاى مهم هم از قضيه مطبوعات و سينماها و تئاترها، راديوها، و اينها بود، تمام اينها روى يك نقشه حساب شده براى اين بود كه اين كشور را از آدم خالى كنند، از يك انسانى كه بتواند در مقابل كسانى كه به كشورش مى‏خواهند خيانت بكنند، به اسلام مى‏خواهند تجاوز بكنند بتواند در مقابل بايستد. اين بساطى كه اينها درست كرده‏اند و به آن دامن زده‏اند و زيادتر از همه در همين زمان‏هاى نزديك به ما، در اين پنجاه سال و اين سالهاى اخيرش ديگر بيشتر، براى اين بود كه جوانهاى ما را از صحنه خارج كنند. از صحنه تفكر، از صحنه سياست خارج كنند، به چه خارج كنند؟ اين يك رشته طولانى قضيه مواد مخدراست كه شما خيال مى‏كنيد كه اين قاچاقچى‏ها همان يك كاسب‏هائى هستند قاچاقچى بى‏حساب مسأله، من احتمال مى‏دهم كه اين هم جزء همان حساب‏هائى است كه آنها مى‏كنند. آنهائى كه مى‏خواهند شما را بچاپند، آنهائى كه نمى‏خواهند ايران به پاى خودش بايستد (هر كشورى با جوانهايش به پاى خودش مى‏ايستد) از يك راه جوانهاى ما را عادى كردند به‏

    صحيفه نور ج 8 صفحه 23

    اين مخدرات كه ديگر يك كسى كه عادى به هروئين شد ديگر آدم اسمش را نمى‏شود گذاشت، يك موجودى است كه آنجا نفس مى‏كشد، اين نمى‏تواند مبدأ يك كارى بشود، نمى‏تواند يك اداره‏اى را اداره كند، نمى‏تواند تفكر بكند در امورى كه مملكتش احتياج به او دارد و همين طور مراكز فحشا كه درست كردند، هر جا مى‏رفتى يك مركز فحشا بود كه جمع مى‏شدند در آن اين اشخاصى كه عادى شدند به اين، جوان است، جوان وقتى عادى شد به اين مراكز فحشا همه چيزش مى‏شود آن فحشا، آن ديگر نمى‏تواند تفكر كند كه مملكتش دارد چه ميشود، نمى‏تواند تفكر كند كه كى دارد مملكت را اداره ميكند چه جورى دارد اداره مى‏كند، كارى به اين كار ندارد. او فقط دنبال اين است كه ببيند كه آن مركز بهتر ارضاء مى‏كند او را يا آن مركز ديگر. دنبال همين است. يك عده كثيرى از جوان‏هاى ما را هم كشيدند در اين مراكز. سينماهاى آن زمان هم همين بود حالايش را من نمى‏دانم، سينماها آن زمان هم همين بود كه كسانى كه عادى شده بودند بروند سينما، اينها ديگر نمى‏توانستند فكر كنند، بنشينند فكر كنند كه كشورشان به چه احتياج دارد، كى دارد كلاه سرشان مى‏گذارد. اصلاً - فكر - همچو فكرى در آنها نمى‏آيد، چنان خيالى منعكس نمى‏شود، هر چه در ذهنش مى‏آيد آن پرده سينما و آن بساطى كه آنجا هست. سينمائى كه بايد معلم اين جوان‏ها باشد، مربى اين جوانها باشد، اصلاح كند اينها را، جورى درستش كردند كه به فساد مى‏كشاند آنها را.

    آنهائى كه، عقلائى كه اينها را درست كردند اگر براى ماها درست كرده باشند روى همان عقل خودشان براى مهار ما براى اين است كه جوانهاى ما را از دستمان بگيرند و اما براى خودشان اگر درست كرده باشند ممكن است كه يك اغراض صحيحى هم داشته باشند لكن مطبوعات، سينما، تلويزيون، راديو، مجله‏ها، همه اينها براى خدمت به يك كشور است، اينها بايد در خدمت باشند، نه اينكه هر كس پا شود و يك مجله‏اى درست كند و هر چه دلش بخواهد در آن باشد و هر عكسى بهتر مشترى داشته باشد توى آن بيندازد. عكس مهيج، عكس‏هاى مهوع در آن بيندازد كه مشترى‏هايش زياد بشود آنوقت اسمش مطبوعات است و عرض مى‏كنم صاحب قلم است و آزادى هم مى‏خواهد!! بايد ديد تو چه مى‏كنى، چه خدمتى دارى به اين مملكت مى كنى، با قلمت دارى چه مى‏كنى؟ با قلمت بچه‏هاى ما را دارى به باد فنا مى‏دهى يا تربيت مى‏كنى؟ مطبوعاتى كه در زمان اين پدر و پسر بود حساب شده، نه همين طورى، حساب شده اينها به خدمت خارجى‏ها بودند، به خدمت اجانب بودند، ولو خودش نمى‏فهميد، ولو خودش هم نمى‏فهميد لكن با حساب درست كرده بودند اينطور كه اين مجله بايد حتما در آن يك صورت‏هاى كذايى باشد، يك چيزهائى باشد كه اعوجاج بياورد كه بچه‏ها و جوانهاى ما وقتى عادت كردند به اين مجله ديگر نروند سراغ يك فكر ديگرى، همه‏اش فكر روى اين نقشه‏ها باشد و روى اين صورت‏ها باشد، روى اين بساط، يا اگر جوان‏هاى ما رفتند در سينما و عادت كردند به اين، ديگر نروند سراغ يك فكر ديگرى، فكر ديگر را از آنها بگيرند. تا حالا اينجور بوده، حالا از اين به بعد هم مى‏خواهد اينجور باشد؟ اگر از اين به بعد هم مى‏خواهد اينجور باشد، ما از جمهورى اسلامى، لفظ جمهورى دستمان آمده باقى همان طاغوت، همان است. اگر بيدار شدند اين‏

    صحيفه نور ج 8 صفحه 24

    جوانهاى ما، اين نويسنده‏هاى ما، اين گوينده‏هاى ما، اين متفكرين ما، اگر بيدار شدند، حالا بايد همه چيز فرمش تغيير بكند. مجله بايد در خدمت كشور باشد، خدمت به كشور اين است كه تربيت كند، جوان تربيت كند، انسان درست كند، انسان برومند درست كند، انسان متفكر درست كند تا براى مملكت مفيد باشد. مجله بايد وقتى كسى بخواند، ببيند، اگر عكس دارد، عكسى باشد كه تهييج كند براى اينكه مقابله با ديگران بكند. اگر مطلبى دارد، مطلبى باشد كه بسيج كند اين را براى حفظ استقلال خودش، براى حفظ آزادى خودش، براى حفظ مملكت خودش. اگر مجله، اين مجله است، مجله اسلامى است و مجله جمهورى اسلامى. اگر مجله همان مسائل سابق است منتها حالا يك خرده تخفيفش داده‏اند لكن باز هست، اگر آن باشد نبايد اسمش را مجله جمهورى اسلامى گذاشت، بايد اسمش را مجله طاغوتى گذاشت كه در آنجائى كه گفته مى‏شود ما جمهورى اسلام هستيم پياده مى‏شود و ساير چيزها هم همين طور. ملت ايران، ملت مسلم ايران اسم را نمى‏خواستند عوض بشود، محتواى همان يا بدتر، مى‏خواستند كه عوض بشود اين مملكت، يك مملكتى كه همه چيزش از بين رفته بود به هلاكت كشيده بود، به نابودى رفته بود، اين برگردد به حال خودش و مهمش انسان‏هاست. يك كشور اگر انسان‏هايش، آدم‏هايش صحيح باشد، كشور است، اگر آدم‏هايش آدم صحيح نباشد، كشور نمى‏تواند صحيح باشد. تمام اين خيانت‏هائى كه به اين مملكت ما شده براى اينكه ما آدم نداشتيم، اگر ما آدم داشتيم نمى شد اين خيانت‏ها، مملكت ما را از آدم خالى كردند.

    ديشب آقاى بازرگان مى‏گفت خوب ما هر چه مى‏گرديم پيدا مى‏كنيم، درست هم مى‏گويد. براى پنجاه سال كوشش شد كه نگذارند آدم پيدا بشود، پنجاه سال، پنجاه و چند سال كوشش، سابق همين كوشش‏ها بود اما زيادش در اين پنجاه و چند سالى كه اين پدر و پسر خيانتكار در اين مملكت بودند و همه قدرت‏ها كمك كردند اينها را نگه داشتند و اينها هم با همه قدرت اين مملكت را تهى كردند و مهمش تهى كردن از نيروى انسانى است. جوان‏هاى ما، نيروى جوانى ما را از بين بردند با اسم‏هاى مختلف، با يك اسماء خيلى فريبنده، با يك بساط ما مى‏خواهيم آزادمردان، آزادزنان، مملكت، حالا ديگر همه آزاد شدند،اين دهقان‏ها ديگر، حالا دهقان است ديگر رعيت نيست اين دهقان‏هاى بيچاره آمدند توى اين زاغه‏ها، زاغه‏هاى اطراف تهران و اطراف شهرستان از اينكه زراعت از دستشان گرفته شد هيچ چيز هم نداشتند، حالا ديگر دهقان شدند! زاغه‏نشين شدند بيچاره‏ها. هر جا دست بگذارى خراب كردند و آنكه در يك موقعى از همه خيانت بالاتر است اين است كه نيروى انسانى ما را عقب بزنند و نگذارند درست بشود و آنكه از همه خدمت‏ها بالاتر است اين است كه نيروى انسانى ما را رشد بدهد و اين به عهده مطبوعات است، مجله‏هاست، راديو تلويزيون است، سينماهاست، تئاترهاست. اينها مى‏توانند نيروى انسانى ما را تقويت كنند و تربيت صحيح بكنند و خدمتشان ارزشمند باشد و مى‏توانند مثل رژيم سابق باشند كه همه چيز به هم ريخته بود و همه چيز در خدمت استعماربود، آنها خودشان هم نمى‏دانستند، خيلى‏ها خودشان نمى‏دانستند نمى‏دانست كه اين عكسى كه از اين زن لخت مى‏اندازد چند تا جوان را آشفته مى‏كند، از بين مى‏برد، در هر هفته‏اى كه يك مثلاً

    صحيفه نور ج 8 صفحه 25

    مجله‏اى در مى‏آيد كه در آن ده تا عكس كذاست، اين چند نفر از جوان‏هاى ما را از دست ما مى‏گيرد. يا خودشان هم متوجه نبودند يا خودشان هم از آنها بودند ما چه مى‏دانيم. اگر خودتان را متحول كرديد، كشورتان را هم مى‏توانيد نجات دهيد، اگر به همان حال باشيد و اسمتان را عوض كرديد، با اسم نمى‏تواند يك كشورى اداره بشود، با لفظ، با لفظ جمهورى اسلام، با رأى به جمهورى اسلام نمى‏تواند يك مملكتى اسلامى بشود. مملكت اسلامى محتوايش بايد اسلامى باشد. شما هم كه مجله مى‏نويسيد مى‏توانيد خدمت كنيد، جوان‏ها را برومند كنيد با مقالاتتان، مقالات صحيحتان، دنبال اين باشيد كه از نويسنده‏هاى متعهد اسلامى و انسانى نيرو بگيريد، مقالات صحيح بنويسيد، درد و دوايش را بنويسيد همه چيز را انتقاد كنيد و مى‏توانيد باز از آن عكس‏ها و از آن بساط و از آن كار درست كنيد تا جوانها را از دست بدهيد، از بين ببريد.

    خدا انشاءالله همه شما را توفيق بدهد كه خدمت بكنيد و همه ما را توفيق بدهد كه خدمت كنيم.

    والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته‏

    
    previos page menu page next page
    

  10. #640
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    
    previos page menu page next page
    

    صحيفه نور ج 8 صفحه 35

    تاريخ: 15/4/58

    بيانات امام خمينى در جمع صاحبان صنايع و بازاريان تهران‏

    موعظه به صاحبان كارخانه‏ها در رعايت حقوق كارگران و پيشگيرى از انفجار عمومى‏

    بسم الله الرحمن الرحيم‏

    من يك كلمه به طور موعظه با شما صحبت مى‏كنم، يك كلمه هم راجع به اساس قضايا كه شما مى‏گوئيد اينكه بطور موعظه عرض مى‏كنم اين است كه آقايان صاحب كارخانه‏ها بايد وضعشان را يك قدرى از آن رژيم سابق تغيير بدهند براى اينكه در رژيم سابق كه مردم آن را رژيم اسلامى نمى‏دانستند و طاغوتى مى‏دانستند، اگر كارى مى‏شد مى‏گفتند كه در رژيم طاغوتى شده است و اگر يك ناراحتى‏هايى براى كارگرها پيدا مى‏شد يا يك تحريكاتى مى‏شد كه اينها اعتصاب كنند، شورش كنند، آنها با فشار و اگر چنانچه نوبت به روحانيين هم مى‏رسيد با موعظه اما الان با آنوقت فرق دارد. الان همه ما اين ادعا را داريم كه يك مملكت اسلامى است و روى احكام اسلام بايد عمل بشود. اگر خداى نخواسته در يك مملكت اسلامى طورى بشود كه در كارخانه‏ها كارگرها به واسطه اينكه درست به آنها رسيدگى نمى‏شود انفجار حاصل بشود، اين انفجار از محيط يك مملكتى است كه مدعى اسلام است، نه روحانى مى‏تواند اين را خاموش كند و نه كس ديگر. براى اينكه روحانى آنوقت مى‏تواند چيز بكند كه بگويد خوب يك اشخاصى غير اسلامى اين كارها را كرده‏اند اما اگر مملكت اسلامى به اينكه اسلامى است يك طورى بشود كه انفجار در كارگرها حاصل بشود، اين انفجار ديگر قابل كنترل نيست و اين يك خطرى است كه بر همه شماها و بر همه ما هست و ما را تهديد مى كند. از اين جهت بايد صاحبان كارخانه‏ها توجه به اين داشته باشند كه با كارگرها نظير سابق عمل نكنند، با اينها برادر و دوست باشند و تا آن حدودى كه آنها، كارگرها هم چنين نيست كه خيلى بلندپرواز باشند، اينهايك زندگى مى‏خواهند. آقايان كارى بكنند كه يك زندگى براى اينها حاصل بشود و جلوگيرى بشود از يك انفجارى كه قابل كنترل نيست. عرض كردم انفجار، اگر ياس از حكومت اسلامى باشد و انفجار پيدا بشود هيچ چيز نمى‏تواند جلويش را بگيرد به خلاف آنجايى كه انفجار حاصل بشود و پناه به اسلام بخواهند بياورند، آن قابل كنترل است اما اگر يك مملكتى اسلامى شد و باز بساط، همان بساط سابق باشد كه لفظ، لفظ اسلامى است، عمل، عمل طاغوتى باشد و خداى نخواسته انفجار حاصل بشود، با اينهمه تحريكاتى كه مى‏بينيد الان هست، توطئه كه الان هست اگر انفجار بشود،

    صحيفه نور ج 8 صفحه 36

    انفجار بر ضد اسلام است. يك همچو انفجارى، انفجارى است كه از باطن يك مملكتى كه مدعى اسلامى است پيدا شده و مأيوس از اسلام شده‏اند، مأيوس از برنامه‏هاى اسلام شده‏اند، يك همچو انفجارى را هيچ كس نمى‏تواند جلويش را بگيرد، ديگران هم كه دامن مى‏زنند و همان مسائل را دارند طرح مى‏كنند كه تغييرى نكرده است، يك اسمى تغيير كرده، آنوقت مى‏گفتيم حكومت شاهنشاهى، حالا مى‏گوئيم جمهورى اسلامى، واقع مسائل همان مسائل است، كارگرها همان كارگرها هستند، كارمندها همان كارمندها هستند، مردم همان مردمند، رباخوارها همان رباخوارها هستند، زورگوها همان زورگوها هستند اگر در يك همچو محيطى خداى نخواسته انفجار حاصل بشود، غير از انفجارهاى ديگر است، اين ديگر چيزى براى كسى باقى نخواهد گذاشت و لهذا بايد خود آقايان در فكر اين معنا باشند كه يك همچو چيزى نشود و آن به اين است كه شماها يك قدرى پايين‏تر بيائيد، كارگرها را هم يك قدرى بالاتر ببريد، آنها نمى‏خواهند در عرض شما باشند، آنها يك زندگانى مى‏خواهند، شماها كه الحمدلله دارا هستيد و داراى كارخانه‏ها هستيد و دارأى كارمندان زياد هستيد، يك قدرى براى مصلحت خودتان و براى اينكه خداى ناخواسته يك وقت انفجارى نشود كه همه چيز به باد رود، همه چيز يك كشور به باد برود، شماها هم يك مقدارى خودتان با دست خودتان به اينها يك كمك‏هايى بكنيد، يك كارهائى بكنيد كه آنها ببينند كه در اين وضعى كه حالا شده است به آنها رسيدگى مى‏شود. البته دولت هم رسيدگى مى‏كند ما هم موعظه‏شان مى‏كنيم و رسيدگى مى‏كنيم اما مسأله اين است كه اينها ببينند كه در يك جمهورى اسلامى، اين كارگرها ببينند كه اين اشخاصى كه در رأس هستند و كارفرما آنوقت به آنها مى‏گفتند اينها بنا دارند كه با اينها يك جور ديگرى رفتار كنند، آنچه كه كمونيست‏ها يا اشخاص منحرف تبليغ مى‏كنند، اينجور نيست، بنابراين است كه با اينها يك طرز بهترى رفتار بشود، به زندگى آنها رسيدگى بشود، به احتياجات آنها رسيدگى بشود. اين معنا امروز ديگر عملى نيست كه يك دسته‏اى آن بالاها باشند و همه آن چيزهايى را كه بخواهند، به طور اعلى تحقق پيدا بكند، پارك‏ها و اتومبيل‏ها و بساط، يك دسته هم اين زاغه‏نشين‏ها باشند كه اطراف تهرانند و مى‏بينند آنها را اين نمى‏شود. اين نه منطق اسلامى دارد، نه منطق انصافى دارد، نه صحيح است. و اگر خداى نخواسته اينها صدايشان درآيد ديگر قابل خاموشى نيست، شماها بايد يك فكرى بكنيد براى اينها. شما براى حفظ خودتان، حفظ خانواده‏تان، حفظ ثروتتان، حفظ حيثيت خودتان، خودتان بنشينيد با هم تفاهم بكنيد، دسته‏هاى ديگر هم كه آمدند، از اصفهان يك دسته‏اى آمده بودند و من همين حرف‏هايى كه به نظرم مى‏آيد به آنها گفتم كه بايد يك فكرى خودتان بكنيد كه اين تفاوت طبقاتى به اينطور نباشد، يك تعديلى بشود. اسلام تعديل مى‏خواهد، نه جلو سرمايه را مى‏گيرد و نه مى‏گذارد سرمايه آنطور بشود كه يكى صدها ميليارد دلار داشته باشد و براى سگش هم اتومبيل داشته باشد و شوفر داشته باشد و امثال ذلك و اين يك شب كه برود پيش بچه‏هايش نان نداشته باشد. نمى‏شود اين عملى نيست، نه اسلام با اين موافق است نه هيچ انسانى با اين موافق است، اين با دست شماها نصفش حل مى‏شود، نصفش، اگر نگويم همه‏اش، نصفش با دست شما حل مى‏شود يك قسمت ديگرش هم با دولت است كه براى‏

    صحيفه نور ج 8 صفحه 37

    اينها خانه درست بكند، بسازد - عرض كنم كه - يك زندگى، همانقدرى كه آن بيچاره‏هامى‏خواهند. شما خيال نكنيد آن كارگرها مى‏گويند ما اتومبيل مى‏خواهيم، ما پارك مى‏خواهيم اين حرف‏ها نيست آنها يك زندگى مى‏خواهند وقتى بروند منزلشان اگر بچه‏اش بگويد من كفش ندارم بتواند كفش بخرد برايش، بشرند آنها، ناراحت مى‏شوند خود شما فكر كنيد، كه خودتان برويد منزل، يك بچه عزيز داشته باشيد از شما يك چيز بخواهد نداشته باشيد، يك وقت ندهيد، نه؟ ناراحتى ندارد؟ يك وقت بخواهيد و نداشته باشيد به او بدهيد. فرضاً از اينكه يك وقت برود منزل و ببينيد كه پدرش برايش نان نياورده، خوب شما فكر اين را بكنيد، اين منطق ديگر درست نمى‏شود كه بگوييد كه ما اختيار داريم و همه اختيارات را داريم و ما بايد چه باشيم و چه باشيم و ديگران هيچ. نمى‏شود اين، اين، من حالا كه عرض مى‏كنم از نظر جهت سياسيش مى‏گويم كه جهت سياسى براى خود كارخانه دارها و براى خود كارفرماها جهت سياسى اقتضاء مى‏كند كه خودشان فكر بكنند و اين مسائل را بين خودشان حل كنند. من به آن اصفهانيها هم كه آمدند گفتم شما خودتان يك چيزى تشكيل بدهيد يك مجلسى تشكيل بدهيد با هم صحبت بكنيد با هم قرار بدهيد كه كمكهايى بكنيد به اينها كه اينها دلخوش بشوند به شما هم كار خوب بكنند برايتان و هم آن انفجارى كه احتمال هست و من ترس از او دارم آن حاصل نشود. اين آن مطلبى است كه عرض كردم كه به طور موعظه مى‏گويم و مسأله اساسى است و سبك نگيريد اين را. شما حالا ممكن است كه خيلى توجه به مسائل نكنيد اما يك وقت از دست بگذرد، وقتش بگذرد و علاج براى هيچ كس ممكن نباشد نه ما بتوانيم مهارش كنيم و نه شما بتوانيد، اين يك فكر مى‏خواهد.

    عمل بر خلاف مسير اسلام ممنوع!!

    اما آنچه راجع به قضاياست، آنكه مربوط به من است بايد صحبت بكنم البته يك چيزهائيش مربوط به دولت است يكى مربوط به وزارت كار است، يكى مربوط به - عرض كنم كه - ديگر است و آن اين است كه ما اجازه نخواهيم داد كه يك قدم خلاف اسلام بردارند. اسلام مالكيت را به طور مالكيت مشروع تثبيت كرده، اجازه داده و كسانى كه دارأى كارخانه‏اى هستند، صنعتى هستند، آنها اگر چنانچه به غير مشروع نباشد، اينها بايد باشند سر جايشان و طرح دولت هم اين نيست كه صنايع خاص مردم را چه بكنند، دولت هم آن طرحى كه حالا داده‏اند كه من باز درست تمامش را با دقت نگاه نكردم اين است كه گفتند يك دسته‏اى هستند كه اموالشان اموالى بوده است كه چه كرده‏اند و برده‏اند و خورده‏اند واز بين برده‏اند و اموال غير است و كذا، و صاحب كارخانه‏هايى كه آنطور هستند، آنها ملى مى‏شود و اين حق است. يك دسته هم آنها هستند كه بدهكار به دولت هستند، بيشتر از آن اندازه‏اى كه دارند در آنجا. يك دسته اشخاص هستند كه به اندازه‏اى نه، بدهكار نيستند، خودشان شريكند آن شريكشان عبارت از كسى بوده است كه مثلاً صاحب منصب و امثال اينها بوده است، يكى هم شريك خاصى داشته‏اند اينها هم بيايند اينها شركتشان محفوظ است. يك دسته هم هستند كه خودشان‏

    صحيفه نور ج 8 صفحه 38

    مى توانند اداره كنند خودشان را. پس اين نبوده است كه دولت بخواهد، اينجا مملكت كمونيست نيست كه دولت، حرفى از كمونيست كه نيست، اينجا دولت اسلامى است، آنقدرى كه اسلامى مى‏شناسد مالكيت را، دولت نمى‏تواند تخطى بكند، بخواهد تخطى بكند، بخواهد تخطى بكند كنارش مى‏گذارند، اينطور نيست كه شما خيال بكنيد كه بخواهند هر كس هر كارخانه‏اى دارد بگيرند. چنانچه در زمينها گفته بودند كه خوب زمين‏ها را مى‏خواهند بگيرند، مسأله اين نبود. زمين موات بود، زمين موات آن است كه هيچ كس در آن چيز نكرده آنوقت اين موات را فروخته بودند همين فروش غلط بود زمين موات را نمى‏تواند كسى بفروشد يا يك خطكشى كرده بودند و فروخته بودند، آن هم غلط است، آن موات را مى‏گيرند بلكه ارفاق هم مى‏كنند كه هر كه خودش مى‏تواند برود چه بكند اما زمينى كه كسى احياء كرده و مالك هست، كى مى‏گيرد آن را كى مى‏تواند بگيرد آن را. اين مسائل مطرح نيست، اين مسائل يك مسائل اسلامى است، يك برنامه اسلامى است و تاكنون هم هر چه اينها گفته‏اند و طرح داده‏اند من نديدم يك چيزى باشد كه خلاف اسلام باشد و بخواهند اين را، ولى شايعات زياد است. يك كلمه كه گفته مى‏شود كه اراضى موات گرفته مى‏شود يكدفعه شايع مى‏شود به اينكه مى‏خواهند خانه‏هاى مردم و زمين‏ها را بگيرند از مردم. اما اشخاص غير مسؤول اگر يك حرفى، نطقى بكنند، توى روزنامه يك چيزى بنويسند، اينها ميزان نيست. هر وقت خود دولت صحبت كرد، سخنگوى دولت صحبت كرد آن ميزان است. روزنامه‏ها خيلى چيزها همين طورى مى‏نويسند يا يك اشخاصى كه غير مسؤولند يك حرف‏هايى مى‏زنند اين مربوط به دولت و مربوط به اسلام نيست ما روى خط اسلام بايد عمل كنيم من تا زنده هستم از خط اسلام نمى‏گذارم دولت خارج بشود و من اميدوارم خودمان هم خارج نشويم.

    لزوم هميارى دولت وملت در رفع حوائج يكديگر و بازسازى ايران اسلامى‏

    و شماها سرگرم كارتان باشيد لكن اين مطلبى را كه به شما گفتم خيلى در نظر داشته باشيد، خيلى توجه داشته باشيد، شما فكر بكنيد اينها فرزندان خودتان هستند شما فكر كنيد كه يك فرزندى داريد برود منزل براى بچه‏اش نان نداشته باشد به شما چه مى‏گذرد. فكر اين را بكنيد يك قدرى افكارتان را بياوريد توى اين جمعيتى كه زير دستتان هست، توى اين جمعيتى كه زاغه‏نشين هستند، توى اين جمعيتى كه هيچى ندارند. البته دولت هم مشغول است لكن بى‏انصاف‏ها اينقدر خرابى كرده‏اند و رفته‏اند كه به اين زودى نمى‏شود اصلاحش كرد. هر جا شما دست بگذاريد خرابى است. هر چه توانستند بانك‏ها را چاپيدند و رفتند، به عنوان قرض. الان اين چيزهايى كه اينها گذاشته‏اند از قبيل عمارات و اينطور چيزهايى كه گذاشته‏اند، همه‏اش را قرض كرده‏اند و برده‏اند كه بايد قرض اينها را بدهند. اينطور نيست كه اين ثروت را ما اكثراً خيال مى‏كرديم خوب، براى اصلاح حال فقرا همين كه اينها گذاشتند كافى است، ما هم اينها را بنياد مستضعفين درست كرديم بعد كه رسيدگى كردند ديدند چه. اينقدرى كه اينها چاپيدند و رفتند و اين اخيراً قرض كردند و همچو كه فهميدند كه امكان دارد كه بروند قرض كردند از همه بانك‏ها با هر طورى كه توانستند چاپيدند و بردند اين بنياد مستضعفين هم‏

    صحيفه نور ج 8 صفحه 39

    آنقدر سرمايه ديگر ندارد. معلوم شد اينطورها نيست كه ما خيال مى‏كرديم كه كافى است براى ما. ما بايد دستمان را باز پيش ملت دراز كنيم براى اينكه اين مستضعفين و اين بيچاره‏ها و اين زاغه‏نشين‏ها را نجاتشان بدهيم، بايد به ملت رجوع كنيم و ملت اين كارها را بكند. همه‏مان يعنى با هم، همه‏مان روى هم رفته دست به هم بدهيم كه يك وضع متوسطى براى اينها حاصل بشود كه نه بى‏انصافى باشد نسبت به برادرهاى هم نوع شما اينها را برادر خودتان حساب كنيد، كارگرها، كارگردان‏ها را نوكر حساب نكنيد، برادر حساب كنيد، فرزند حساب بكنيد. حوائجشان را ببينيد چه، براى اولادتان حوائجى اگر داشته باشد هر چه بتوانيد بر مى‏آوريد، اينها آنقدرها نمى‏خواهند، آنقدرى كه يك زندگى متوسطى، همچو نباشد كه هر چه را دست بگذارد، نداشته باشد، اين اسباب اين مى‏شود كه خداى نخواسته يك وقت غير آنطورى كه ما فكر مى‏كنيم بشود. خداوند انشاءالله همه شما را حفظ كند و همه‏تان، همه‏تان در فكر اين باشيد كه اين مملكت را راهش بيندازيد. اينكه شما خيال كنيد دولت تنها بتواند، نمى‏تواند. مسأله اين نيست كه دولت بتواند كار بكند. يك قشر از مردم بتوانند، نمى‏توانند. بايد هر كس در هر جا هست مشغول بشود به خدمت تا اينكه بشود اين كار را انجام بدهيم. من كه اينجا نشسته‏ام و يك طلبه هستم به اندازه طلبه‏اى به مردم سفارش كنم و چه بكنم و شما كه صاحب كارخانه هستيد و خداوند به شما عنايت كرده، شما هم به اندازه خودتان كار را انجام بدهيد. كشاورزان هم به اندازه خود، هر كس در آن محيطى كه هست آنجا را درست بكند. انشاءالله بلكه ايران به دست همه درست بشود تا دوباره چپاولگران نيايند همه چيز شما را ببرند. هر چه نتيجه عملتان است چپاولگران به صورتهاى مختلف و به جهات مختلف ببرند. اين بسته به اين است كه خود ما قيام كنيم به امر و گمان نكنيم كه مطلب ديگر تمام است. نخير، مطلب تمام نيست. الان ساختن برتر از سابق است، سابق براى بيرون كردن آنها خيلى معونه نمى‏خواست يعنى جز معونه مشت و فرياد، اما حالا محتاج به عمل است و همه عمل مى‏كنند. و همه براى خدا عمل بكنند. انشاءالله خداوند همه شما را مؤيد كند.

    والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته‏

    
    previos page menu page next page
    

صفحه 64 از 208 نخستنخست ... 145460616263646566676874114164 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/