صفحه 20 از 208 نخستنخست ... 101617181920212223243070120 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 191 تا 200 , از مجموع 2079

موضوع: صحيفه نور

  1. #191
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    
    previos page menu page next page
    

    صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 126

    تاريخ: 21/8/57

    بيانات امام خمينى در مورد ابعاد مختلف وابستگى رژيم پهلوى

    عدم برنامه در نظام جمهورى اسلامى، از تبليغات رژيم بر عليه نهضت اسلامى ايران‏

    اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

    بسم الله الرحمن الرحيم

    باز يك رشته تبليغاتى اينها دارند كه بله اين نهضت اسلامى يك امر روشنى دارد و مابقى ابعادش غير معلوم و نيست ديگر چيزى. آن امر روشنى كه دارد اين است كه همه مردم مى‏گويند كه بايد اين رژيم برود و اين شاه برود و حكومت اسلامى تشكيل بشود. اين در لسان همه مردم است لكن اينها برنامه‏اى ندارند، همين طور مى‏گويند حكومت اسلامى، حكومت اسلامى يك چيز غير معلومى است، برنامه ندارد. يا در لسان بعض اشخاص بى‏اطلاع اين كه اساس ندارد، اصلاً جمهورى اسلامى بى اساس است و از اين سنخ حرف‏ها.

    پافشارى رژيم و وابستگانش مبنى بر ضرورى بودن سلطنت شاه‏

    خوب، حالا ما دو قدم داريم، قدم اول، قدم اينكه بايد اين اساسى كه الان هست، اين وضعى كه الان هست، اينها بايد برداشته بشود. اينكه مى‏گويند كه روشن است، در اين معنا اشكال دارند؟ اينهائى كه با اساس اين نهضت خيلى به خيال خودشان موافقت ندارند، در كدام قدم موافق نيستند؟ در اين قدم اول كه بايد اين بساط كه تا حالا هست و اين رژيم بايد به هم بخورد، اين وضعى كه الان ايران دارد و در ظرف اين پنجاه سال اوج گرفته است و سابق هم بد بوده است، بوده است اينطورها، در اين اشكال دارند كه مى‏گويند نه همين اوضاع بايد باشد؟

    خوب اينها كه (مثلاً اگر كسى پيدا بشود، خوب، هستند اشخاصى كه طرفدار شاه و رژيم شاه، آنهائى كه يا وابستگى به خود شاه دارند يا وابستگى به آمريكا دارند) مى‏گويند كه نه، اين اوضاع حالا بايد باشد و به تعبير بعضى‏ها شاه غيبت كند (كه حالا فكر آن را كردند) اينها معتقدند كه اين اوضاع خوب است و بايد باشد؟ يا اوضاع بد است، لكن لازم است باشد از باب اينكه ديگر چاره‏اى نيست؟ اگر معقدند كه اين اوضاع خوب است، معنايش اين است كه اختناق پنجاه ساله همه خوب است. در همه روزنامه‏ها و مراكز تبليغى، اختيارى در كار نباشد و در تحت نظر سازمان امنيت باشد،

    صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 127

    اين يك چيز خوبى است! مى‏توانند، جرات دارند بگويند كه در عين حالى كه اين دستگاه تبليغاتى در تحت نظر سازمان امنيت تنظيم مى‏شود و هيچ روزنامه نگارى حق ندارد كه تخلف كند از مطالبى كه آن القا مى‏كند و دستگاه تبليغاتى راديو حق ندارد كه غير از آن چيزى كه آنها برنامه مى‏دهند پخش كند، در عين حالى كه اينطور است، معذالك اين كار خوبى است؟ اين را مى‏تواند يك نفر مسلمان يا يك نفر انسان يك چنين مطلبى را اظهار كند؟ اگر مى‏تواند، خوب يكى از اينهائى كه با اين حرف‏ها مخالفند بيايد اين را اعلام كند. هر كس، هر كدام را اينها انتخاب كنند كه خود شاه يا هر كس كه از دوستان شاه هست بيايند اين را اقرار كنند به اينكه دستگاه‏هاى تبليغاتى ما، دستگاه‏هاى مطبوعاتى ما، همه آنها بى‏اختيار هستند و هيچ اراده‏اى از خودشان در پخش اخبار ندارند و همه را سازمان امنيت تنظيم مى‏كند و اينها بايد حتماً حرف او را پخش كنند و اين خوب است. يكى از اينهائى كه مى‏گويند شاه بايد باشد، بيايند اين مطلب را خوب، در يك روزنامه‏اى، در يك ورقه عليحده‏اى خودشان طبع كنند و منتشر كنند و امضا هم بكنند، نه اينكه همين طورى بنويسند. بنويسند كه من كه فلان آدم هستم قبول دارم كه اينطور چيزها مى‏شود لكن من مى‏گويم اين كار خوبى است. يا مثلاً فرهنگ ما كه عقب افتاده است قبول مى‏كنند كه عقب افتاده است و نمى‏گذارند يك فرهنگ مستقلى ما داشته باشيم، فرهنگ تبع است، تبع اراده سفارتخانه‏هاست، بيايند اين را بگويند كه نه، ما كه مى‏خواهيم شاه بماند براى اينكه فرهنگ ما بايد اينطور باشد و اين كار خوبى هم هست، نه اينكه بگويند ملزميم، بگويند نه، كار خوب است، خيلى خوب است كه فرهنگ ما يك فرهنگ عقب افتاده‏اى باشد و نگذارند كه جوان‏هاى ما تربيت بشوند، تربيت علمى بشوند، جورى بشوند كه خودشان سازنده باشند. آن كس مى‏گويد كه ما با بقاء شاه موافقيم، اين مطلب را اگر قبول دارد كه اينطور هست لكن مى‏گويد كه (صحيح است لكن بايد اينجور باشد خوب است اينطور باشد) خوب بيايند اين را منتشر كنند اين مطلب را با امضا يك نفر در همه ايران پيدا كنيد كه اين را بگويد و منتشرش هم بكند و خودش را هم معرفى كند كه من كى، پسر كى، يك چنين مطلبى را مى‏گويم. گمان ندارم پيدا بشود يك كسى كه اين حرف را بزند. يا قبول دارم كه مستشارهاى خارجه اين ارتش ما را در تحت نظر دارد و ارتش ما تحت قيادت مستشارهاى خارجى هستند لكن اين چيز خوبى است، تحت قيادت آنها بودن چيز خوبى است. و هكذا همه ابعادى كه الان ما به آن مبتلا هستيم، چه در ناحيه اصلاً نظام فرهنگى يا نظام ارتشى و چه در ناحيه اقتصاد قبول بكنند به اينكه نفت ما را بى‏حساب دارند به آمريكا مى‏دهند و به جاى آن پايگاه براى آمريكا در ايران درست مى‏كنند، اين را قبول كنند لكن بگويند اين كار خوبى است كه ما مى‏كنيم، انساندوستى است و محبت به همنوع است و مهمان پرورى است و اينطور چيزها كه ما نفتمان را بدهيم، خوب يك هديه‏اى است به يك مملكتى، خوب هديه مى‏خواهيم بدهيم نفتمان را، آنها هم بيايند به جاى اينكه به ما پول بدهند اسلحه بدهند، اما نه اسلحه به ما بدهند،اين اسلحه‏اى كه اينها خيال دارند كه بياورند در ايران و پايگاه درست كنند در مقابل شوروى، بى‏بهانه نمى‏شود آورد، بى‏بهانه اينكه پول نفت را ما داريم مى‏دهيم منتها پول نفت را اسلحه مى‏دهيم، اسلحه احتياج دارد ايران. اين اسلحه‏هاى

    صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 128

    بسيار هنگفت و زيادى كه ايرانى اصلاً نمى‏داند كه چكارش بكند تا راه بيفتد و به اين ايرانى هم نشان نمى‏دهند اين مطلب را كه اين را چكار بكن كه به راه بيفتد، اينها در اينجا مى‏خواستند پايگاه درست كنند در مقابل شوروى. اگر همين طورى بگويند ما مى‏خواهيم پايگاه درست كنيم، خوب صدايش در مى‏آيد اين هم، اين قارداش هم صدايش در مى‏آيد مى‏گويد من هم بايد اينجا يك گوشه ديگر شروع بكنم. آنها نمى‏خواهند اينجور بشود، مى‏گويند كه ما نفت داريم مى‏خريم و عوض داريم مى‏دهيم. عوض چيست؟ عوض اين است كه اسلحه مى‏دهيم و ليكن واقع مطلب پايگاه درست كردن براى آمريكاست و الان ايران خيلى از جاهاى آن اين پايگاه‏ها را دارد و مهياست. خوب، اين را مى‏گويند كه يك كارى است كه شده است و مى‏شود لكن كار خوبى هست انسان چنين انساندوست باشد. خوب اگر اين را هم خوب مى‏دانند، اين هم يك نفر پيدا بشود از دوستان شاه يا از رفقاى آمريكا كه اين مطلب را تصديق كند به همين طورى كه من طرح مى‏كنم و امضا كند. پس اين مطلب را كه نمى‏تواند كسى بگويد كه اينها كار خوبى است و چى.

    پايگاه‏هاى عظيم تسليحاتى آمريكا در ايران، شواهدى بر وابستگى رژيم

    باقى مى‏ماند در اين زمينه اينكه يك مطلب ديگر بگويند اين رفقاى شاه و عرض مى‏كنم چاكرها و غلامزاده‏ها كه نه، اينطور نيست، چنانچه خود اعليحضرت مى‏فرمايند كه خير، ما مستقليم و ما احتياج به چيزى نداريم و ارتش ما الان جلوى روس را مى‏تواند بگيرد، جلو انگلستان را مى‏تواند بگيرد و جلو آمريكا را مى‏تواند بگيرد و خير - (با تعبير خود اينكه) پدربزرگ ما نيست كه هر چه او بگويد ما بشنويم و از اين حرف‏ها، اين مطلب را مى‏خواهند بگويند كه پايگاه ندارد آمريكا در ايران؟ خوب بروند ببينند، اينها پايگاهشان معلوم است در كوهستان كجا، در كوهستان كجا در كجا، اين پايگاه‏ها معلوم است الان، ساخته شده و زير زمين‏هايش همه درست و مجهز. مى‏گويند نفت نمى‏دهيم ما به آمريكا، انكار دارند اين را، نه اينكه مى‏گويند مى‏دهيم و خوب است، مى‏گويند ما نفت نمى‏دهيم به آمريكا، من خوب، آن هم كه همه عالم مى‏دانند كه شما داريد نفت مى‏دهيد. مى‏گويند نفت را به اندازه مى‏دهيم، آنها هم همه مى‏دانند كه اين نفتى كه شما مى‏دهيد و خودتان مى‏گوييد تا بيست سال ديگر، سى سال ديگر تمام مى‏شود، اين براى اين است كه بى‏اندازه مى‏دهيد.

    عدم استفاده آمريكا از منابع نفتى خويش و خريدارى نفت ايران در قبال سلاح

    آمريكا نفت دارد نه اينكه احتياج به نفت دارد آمريكا، آمريكا چاه‏هاى نفت زياد دارد و استخراج نمى‏كند يعنى به اين معنى كه رسيده‏اند به چاه‏ها و آنجاهائى كه نفت زيرزمين دارند، آنها هم هست. چاه‏ها را، سر آنها را بسته‏اند براى آتيه خودشان و از اين هديه ناقابل اعليحضرت دارند. مى‏گيرند ولى همه نفت‏هاى خودشان زيرزمين مانده است. الان چاه‏ها را كنده‏اند رسيده‏اند به نفت و در آن را بسته‏اند و نشسته‏اند روى آن و دستشان را دراز كرده‏اند كه بابا نفت بده.اينها كه مى‏گويند ما

    صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 129

    نفت نمى‏دهيم، نداده‏ايم به آمريكا يا به اندازه داديم، خوب شما از اين پولى كه داريد مى‏گيريد و از اين اسلحه‏اى كه وارد كرده‏ايد و از اين بيليون‏ها اسلحه‏هائى كه وارد كرديد معلوم است كه چقدر داده‏ايد و الان هم معلوم‏است كه چقدر داريد مى‏دهيد به آمريكا و ساير ممالك ديگر و مى‏گويند بله ما مى‏دهيم، اين را مدعى هستند كه ما مى‏دهيم لكن ارز مى‏گيريم، خوب اينها يكى‏شان بنويسد كه ما پول مى‏گيريم از آمريكا. همه شان قبول دارند كه ما مى‏دهيم و اسلحه مى‏گيريم. خوب اين اسلحه را قائلند به اينكه براى مملكت ما اينهمه اسلحه و اينهمه تجهيزات لازم است؟ و ما مى‏خواهيم يك قدرت مثل شوروى پيدا بكنيم، يك قدرتى مثل آمريكا پيدا بكنيم؟ اينطورى است كه ما لازم داريم اينطور چيزها را و متخصص داريم نسبت به اينطور مسائل و خود ما داريم اداره مى‏كنيم.

    خوب، همه مى‏دانند كه چهل و پنج هزار، بعضى هم مى‏گويند شصت هزار مستشار آمريكائى هست، كارشناس‏هاى آمريكائى هست در ايران با مصونيت، نه مصونيت فقط اينها، مصونيت هر چه آمريكائى هست كه اينها مصون كردند آمريكائى‏ها را، اينها قصه‏هائى است كه تاريخ بايد ثبت كند، بعدها بفهمند كه وضع ايران چه بوده است.

    هياهو و تبليغات ساختگى رضاشاه براى لغو كاپيتولاسيون

    در زمان رضاشاه وقتى كه كاپيتولاسيون به اصطلاح خودشان لغو شد (آن هم لغويتش حرف بود، اما حالا لغو شد) چه بساطى درست كردند در تبليغات كه بله ديگر اعليحضرت به آنجا رسيدند كه لغو كردند كاپيتولاسيون را، چه كردند و فلان. مدت‏ها روزنامه‏ها و راديو بساط جشن اين را گرفتند كه اعليحضرت رضاشاه كاپيتولاسيون را لغو كرد. يك وقت آنطور هياهو كردند و جشن گرفتند. آن روزى كه اعليحضرت محمدرضا شاه خلف صدق اعليحضرت رضاشاه آمد كاپيتولاسيون را براى اينها درست كرد باز همين بساط بلند، شد كه اى چه خدمت بزرگى، چه خدمت بزرگى كردند، اين بيچاره مطبوعات، خوب اسير سازمان امنيت بودند بايد بنويسند، آنها ديكته كنند اينها بنويسند كه چه خدمت بزرگى، ديگر از اين خدمت بزرگتر نمى‏شد كه اعليحضرت كردند! چه كردند؟ اينكه او لغو كرد، ايشان اثبات كردند، در لغوش ما جشن بايد بگيريم در اثباتش هم بايد جشن بگيريم. وضع يك مملكتى اينطورى است كه مى‏گويند خروس مى‏گويد كه من بيچاره را در عزاخانه سر مى‏برند، در عروسى خانه هم سر مى‏برند (خنده حضار).

    تصويب قرارداد كاپيتولاسيون خلاف روح انسانيت است

    وضع ايران اينجور است كه آن طرف قصه را هياهو مى‏كنند، اين طرف قصه هم هياهو مى‏كنند. اينها چيزهائى است كه ما حالا مى‏شنويم و داريم مى‏بينيم. بعدها آيا باورشان بيايد يك همچو رژيم‏هائى را ما گذارنديم. آخر من در سن خودم اين قضيه را ديدم. شماها يادتان نيست، هيچ كدامتان يادتان نيست اما من در سن خودم بوده اين قضيه. آن قضيه جشن‏هاى آنجاى او در سن ما بوده، اين

    صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 130

    قضيه جشن‏ها و بساط اينجاى او هم، هياهوى اينجاى او هم در همان وقتى بوده كه ما بوديم هر دوى آنها را، وضع اينطورى است كه طرفين قضيه را بايد عرض مى‏كنم كه براى آن جشن بگيريم و پايكوبى كنيم كه اعليحضرت آنجا آنطور كردند و اينجااينطور كردند. مى‏گويند نشده است؟ خوب، شده است منتهى مى‏گويند خوب شده است. خوب شده يعنى چه؟ يعنى اينكه اين آشپز مثلاً سفارت آمريكا، آن كاسب خيابان مثلاً فلان جا كه آمريكايى است، اگر اين يك شخص محترمى، يك شخص عاليمقامى، يك فيلسوفى، يك عالمى، يك كسى را بگيرد زير، عمداً هم بگيرد زير، دولت ايران حق ندارد، هيچ حق ندارد كه اين را بخواهد، اين بايد رجوع شود به سفارت، سفارت خودشان بلدند چه بكنند.

    معنى اثباتش اين است كه (ايشان براى آن آنقدر چيز كردند و آن شخصى هم كه در مجلس آورد آنقدر براى آن نوحه خوانى كرد) هر فردى از افراد آمريكائى در اينجا مصون است، كسى حق ندارد، دادگسترى حق ندارد كه اگر اين كارى كرد بخواهد او را عرض بكنم كه ارتش حق ندارد در اين امر دخالت كند، هيچ كس حق ندارد در اين امر دخالت كند، اين بايد مستقيماً در پيش خود آمريكائى‏ها و در سفارتخانه يا در فرض كنيد كه خود مملكت آمريكا اين قضيه بايد حل بشود، آن هم كه معلوم است راه حلش چيست. اين را مى‏گويند كه يك چيز خوبى است؟! خيلى خوب واقع شده كه مصونند اينها و عرض مى‏كنم كه هيچ كس حق ندارد به آنها چيزى بكند اما اگر شخص اول اين مملكت (هر كس هست، هر زهرمارى اگر هست به اصطلاح شما) اگر چنانچه يك فراشى از آنها را زير بگيرد اين بايد محاكمه بشود؟! از آن طرف هيچ شما حق نداريد انتقاد كنيد اما از آن طرف خير بايد محاكمه بشود. خوب اين را مى‏گويند كه يك چيز خوبى است؟! و آن كسى كه مى‏گويد نظام شاهنشاهى ايشان بايد باقى بماند و شاه بايد باشد و سلطنت بكند و چطور، مى‏گويد اين وضع تا حالا خوب بوده و بايد شاه باشد؟! يا خير اين وضع را قبول ندارد و مى‏گويد نه اين وضع خوب نيست؟ اگر مى‏گويد خوب است اين وضع، خوب يك چيز بنويسد امضا كند كه: (اين وضع را ما قبول داريم، خيلى هم خوب است، يك فراشى از آنها را اگر ما اذيت كرديم بايد آنطور بشود، يك كس بزرگى از ما را اگر چه كردند آنها نبايد در آنها چه بشود.) اين هم گمان ندارم كه يك آدم، يك انسانى بتواند بنويسد.

    بله اينكه بعضى از اينها اصلاً از وضع انسانيت خارج شدند مثل خود اعليحضرت كه اصلاً روح انسانيت از او رفته است، يك روح ديگرى است الان در او، نه ورح انسان، لهذا حرف‏ها هم همين طورى چرت و پرت خيلى گفته مى‏شود، مى‏گويد. اين هم كه كسى نمى‏تواند اينطور بگويد.

    التزام رژيم براى انجام ماموريتى از طرف اجانب!!

    پس اين طرف صفحه را كه ما نگاه مى‏كنيم كه قضيه رفتن ايشان است، از اين راه كه نمى‏توانيد بگوئيد كه نه، اين كارها همه خوب است، تا حالا هر چه واقع شده، فرهنگ ما عقب است خوب است، اقتصاد ما شكست خورده است و انگل است خوب است، نظام ما تحت نظارت - عرض مى‏كنم كه -

    صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 131

    مستشاران آمريكائى است اين هم خوب است، اين را كه نمى‏توانيد بگوئيد، باقى مى‏ماند اينكه نه، اين طرف را قبول داريم كه اينها خوب نيست لكن چه كنيم چاره نداريم بايد اينطور باشد ما موافقيم با اعليحضرت و با بقاء اعليحضرت براى اينكه ملزميم كه اينطور باشد، ما، التزام داريم، ملتزم هستيم به اينكه بايد فرهنگمان تا يك حد معينى باشد، از اينجا بالا نرود، ما را ملزم كردند به اينكه ارتش شما بايد تحت نظر اينها باشد، ما را ملتزم كردند به اينكه وكلاى شما را بايد ما تعيين كنيم، شما خودتان نبايد دخالت داشته باشيد، ملت هم نبايد دخالت داشته باشند، ملتزميم به اين معنا، چون ملتزيم پس بايد باشد. اگر اين مطلب را مى‏گويند، خوب الان ملت ايران پا شدند مى‏گويند كه ما اين التزام‏ها را قبول نداريم، تا حالا هم هيچى نشده، حالا هم دارند مى‏روند، دارند دنبال مى‏كنند اين را. خوب اينها اگر قبول دارند كه اين يك چيز بدى است لكن ما را الزام كردند، حالا ملت ايران تمامى پا شدند كه اين التزامى كه مى‏گوييد ما داديم يا شاه كه ماموريت براى وطنش داشته است و خودش نوشته ماموريت براى وطنم و من هم مى‏گويم ماموريت براى وطنش داشته لكن او مى‏گويد ماموريت داشتم كه چه كنم و چه كنم، برسانم آن را به نمى‏دانم دروازه بزرگ تمدن! من مى‏گويم نخير ماموريت داشتيد براى وطنتان كه نفتتان را بدهيد و عرض مى‏كنم فرهنگتان را به زمين بزنيد و وطنتان را بياوريد به حالى كه الان هست، خرابه‏اى كه الان اسمش را ما وطن گذاشتيم. اگر اينها قبول دارند كه اين رژيم تا حالا خيانت كرده است منتهى مى‏گويند ملزم است، ملزم است كه خيانت بكند، اين را ما مى‏توانيم بپذيريم از وكيل، از وزير، از شاه، از همه اينها كه (من ملزمم خيانت بكنم)؟! خوب برو كنار، كى ترا ملزم كرده كه نخست وزير بشوى؟ كى ترا ملتزم كرده كه وكيل بشوى؟ كى ترا ملتزم كرده وزير بشوى؟ كى ترا التزام كرده كه شاه باشى؟ استعفا بده، آدمى كه اين عرضه را ندارد كه در مقابل اجنبى بايستد و مصالح مملكتش را تامين كند، آدمى كه در تحت اسارت غير است و بايد حتماً مصالح مملكتش را فداى، آنها بكند، ما فرض مى‏كنيم كه شما اگر بخواهيد سلطنتت محفوظ باشد، بايد اين خيانت‏ها را بكنى؟ لكن تو معذورى؟! كى گفت بايد سلطنت شما محفوظ باشد؟ تو اگر يك آدمى هستى، انسان هستى، اگر يك آدمى هستى كه خائن نيستى بيا اعلام كن بگو كه من نتوانستم اين مملكت شما را، مصالح مملكت شما را حفظ كنم من استعفا كردم. ملت آنقدر به سر تو گل مى‏ريختند كه تا عرش برين بود، نه مثل حالا كه همه داد بزنند (مرگ بر اين سلطنت پهلوى) براى اينكه از تو خير نديدند. كى ترا ملتزم كرده كه به سلطنت باقى باشى تا خيانت بكنى؟ مگر مى‏شود كه انسان عذر بياورد كه وكيل بوده، ده سال، پانزده سال به اينجا وكيل بوده و وكيل مردم هم نبوده وكيل شاه بوده، نخير وكيل سفارتخانه بوده، همه را هم خودشان مى‏دانند، رفتند توى اين خراب شده و هر چه خواستند، هر كار زشتى خواستند كردند، هر خيانتى را خواستند بكنند، حالا ازشان مى‏شود پذيرفت كه من ملزم بودم، مجبور بودم؟! كى گفت تو وكيل بشوى؟ مگر كسى آمد به تو الزام كرد ترا كه حتماً بيا وكيل بشو؟! تو برو پشت آن تريبون و بگو، قصه را بگو كه من را از طرف سفارتخانه آوردند اينجا و من وكيل رسمى اين مملكت نيستم از اين جهت من از اين مجلس مى‏روم بيرون، آنوقت ببين با تو چه معامله مى‏كنند. مگر مى‏شود اينها عذر باشد كه

    صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 132

    وزير بگويد من معذورم براى اينكه من ملزم بودم، شاه بگويد من معذورم براى اينكه سفارتخانه من را الزام كرده، نمى‏دانم كى بگويد من معذورم، اين حرف‏ها چيست؟

    خيانت و خلافكارى‏هاى شاه و ديگر صاحب منصبان براى احراز پست و مقام

    اينها معذور نيستند، اينها خائن هستند و تعمداً هم خيانت كردند و براى خاطر رياست خيانت كردند. مى‏خواستند چند روزى، او مى‏خواسته سلطان باشد او مى‏خواسته عرض مى‏كنم وزير باشد، او مى‏خواسته وكيل باشد، او مى‏خواسته سناتور باشد و اينها، اينها عمداً به اين مملكت ما خيانت كردند و تمام اينهائى كه در اين دستگاه وارد بودند و خدمت كردند به اين دستگاه، اينها همه خائنند و هيچ لياقت اينكه به اينها يك كارى ولو حمالى را رجوع كنند ندارد، نمى‏شود آقا كه يك مملكتى كه اينها دارند، اينها مستشارهاى آنها هستند و اينها مشير و مشارهاى آنها هستند و تمامشان واضح است خيانتشان.

    من مى‏گويم حالا ما فرض مى‏كنيم كه شما راى هم بر خلاف نداديد، شما آدمى بوديد كه مثلاً خلاف آنها را مى‏خواستيد بگوئيد، ما اينها را فرض مى‏كنيم لكن مى‏توانيد اين را انكار كنيد كه شما وكيل ملت نبوديد و رفتيد در اين مجلس و حقوق گرفتيد؟ اين را مى‏توانيد انكار كنيد؟ اگر مى‏توانيد، بنويسيد كه ما وكيل مجلس نبوديم، اينجا همين جورى رفتيم و خير اينجا كه مى‏رفتيم هيچى نبود و نگرفتيم، تا به شما بگويند كه نخير آقا شما در مجلس حقوق گرفتى از اين ملت، حقوق ملت را گرفتى، وكيل ملت هم نبودى، خلاف قانون اساسى كرديد و خيانت كرديد به اين مردم و پول اين مردم را گرفتيد در صورتى كه وكيل نبوديد شما. اگر وكيل را سفارتخانه تعيين كند يا شاه تعيين كند كه وكيل نيست، اين كه قانونى نيست وكالتش، وكالت بايد هر جائى، در هر حوزه‏اى همان اهالى آن حوزه چيز بكنند. خوب، بگويند ما را تعيين كردند، وكيل مثلاً تهران بيايد بگويد من را تهرانى‏ها چه كردند تا همه تهرانى‏ها بگويند ما اطلاع نداشتيم، آن كه وكيل آذربايجان است بيايد بگويد من وكيل آذربايجانم تا مردم بگويند كه نه آقا ما اطلاعى از اين نداريم. كجا اطلاع داشتند مردم از اين وكلا؟ كى مى‏شناسد اينها را؟

    عدم رشد فرهنگى و بى علاقگى رژيم به دين و كشور، موجبات وابستگى كشور به استعمارگران

    نمى‏شود اينها را عذر حساب بكند كسى بگويد من معذورم، ما مجبور بوديم كه اين فرهنگ را در اين حد نگه داريم، ما مجبور بوديم كه اين ارتش را تحت چيز قرار بدهيم، ما مجبور شديم. خوب اينهمه صاحب منصب توى ارتش وقتى ديدند كه صاحب منصب‏هاى آمريكا آمدند چه كردند، همه استعفا بدهند. مگر آقا مى‏شد آنوقت، اگر همه صاحب منصب‏هاى ما وقتى كه ديدند آمريكائى‏ها دارند اينها را، مستشار دارد آمريكا در اينجا و اينها بايد تحت نظارت آنها باشند، اگر همه اينها يك روز

    صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 133

    استعفاى خودشان را مى‏فرستادند در مجلس يا پيش شاه كه ما نمى‏خواهيم با اين وضع، مگر امكان داشت آنوقت مستشار بيايد؟ اينكه مستشار مى‏آيد براى اينكه شما رشد نداريد، چون رشد نداريد از اين جهت مستشارها مى‏آيند - كه - بالاى سر شما و شما را مى‏خواهند اداره كنند. اگر شماها رشد داشتيد، اگر شما يك انسانى بوديد كه علاقه به اين مملكت داشتيد، علاقه به اين آب و خاك داشتيد، اگر يك انسان متدين بوديد كه اساس مسائل است اين، همچو چيزى امكان نداشت برايتان كه بنشينيد آنجا و بخواهيد صاحب منصب باشيد لكن صاحب منصبى كه يك مرديكه از آمريكا آمده هر چه بگويد، بايد اطلاعتش بكنيد، خوب استعفا مى‏كرديد، كى به شما الزام كرد كه آقا بيا تو سپهبد باش يا بيا تو ارتشبد باشد، استعفا مى‏كردى، حالا استعفا كنيد، الان كه مى‏بينيد كه همه مسائل واضح شده است و خيانت شاه واضح شده و خود شاه آمده پشت - عرض مى‏كنم كه - راديو و اقرار به ذنب و گناه خودش كرده، اسمش را اشتباه گذاشته (تا حالا من كارهايم اشتباه بود از اين جهت از اينجا به بعد اين اشتباهات را نمى‏كنم) شمائى كه يك شاهى را مى‏بينيد كه خيانت‏هاى خودش را اقرار كرده، پشت راديو اعلام كرده، دستش را پيش ملت دراز كرده كه (ببخشيد مرا، من اشتباه كردم) خوب همين حالا همه‏تان برويد آن كنار يا برويد كنار از ارتش يا متصل بشويد به مردم، باز نريزيد به جان مردم و مردم را بكشيد. پس شما همه خيانتكاريد، شما را نمى‏توانيم بگوئيم يك انسانى هستيد كه امين اين مملكت هستيد، شما خائنيد در اين مملكت، شما لياقت هيچ چيز را نداريد. بله صاحب منصب‏هاى جزء نمى‏توانند، آنها چيز كردند، آنها مى‏گويند ما حاضريم به اينكه كارهائى را انجام بدهيم. ان شاءالله بلكه انجام بدهند.

    سلطنت شاه غده‏اى سرطانى براى نابودى همه شؤونات مملكت

    پس اين ورق مطلب كه قضيه اين است كه اين رژيم بايد از بين برود، اين فاسد است، يك غده فاسد را اگر در نياورند يك انسان را از بين مى‏برد، هلاك مى‏كند. نمى‏تواند يك نفر آدمى كه مريض است، غده مثلاً فرض كنيد سرطانى دارد حاضر نشود كه اين غده را بيائيد در آوريد، اين خوب، مى‏كشد غده اگر در نياوريد اين سلطنت يك غده‏اى است در اين مملكت كه اگر در نيايد فاسد مى‏كند مملكت، اين غده بايد در بيايد چاره نيست، اين غده، سرطانى و بدتر از سرطان است، اين بايد بيرون بيايد. باقى مى‏ماند آن طرف قضيه كه من حالا خسته هستم براى ادامه گفتن آنها، ان شاءالله خداوند همه‏تان را موفق كند، توفيق به همه‏تان بدهد. يك روز انشاءالله برويد به ايران كه ايران وضعش عوض شده باشد.

    والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته

    
    previos page menu page next page
    

  2. #192
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    
    previos page menu page next page
    

    صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 134

    تاريخ: 22/8/57

    بيانات امام خمينى در مورد خواسته‏هاى ملت

    غير قابل باور بودن اظهارات شاه مبنى بر عدم اطلاع از خيانت‏ها و جنايت‏ها

    اعوذبالله من الشيطان الرجيم

    بسم الله الرحمن الرحيم

    ما سه اصل پيشنهاد كرديم كه حالا مى‏خواهيم ببينيم كه آيا آنهائى كه محتمل است مخالفت بكنند با اين اصول با كدام يك از اينها مخالفت مى‏كنند.

    يك اصل اين بود كه ملت ايران چنانچه در اين مدت از تظاهراتشان، از شعارشان ظاهر شد اين سلطنت سلسله پهلوى را نمى‏خواهند و اين يك رفراندمى بود كه سرتاسر كشور به آن راى دادند، با فرياد به آن راى دادند كه ما نمى‏خواهيم اين سلسله پهلوى را. خوب اگر كسى با اين مخالف است و در مقابل ملت ايران مى‏گويد كه ما مى‏خواهيم كه سلسله پهلوى همين طورى كه بودند باز باشند عرض كرديم كه يك دفعه مى‏گويد كه اين كارهائى كه شاه كرده است ما تصديق داريم كه اين كارها را كرده لكن اين كارها خوب است، اينكه نفت ما را داده است به آمريكا در مقابلش يك مقدار آهن خريده است كه به درد ما نمى‏خورد، اينكه فرهنگ ما را به عقب رانده است، اينكه اينهمه جوان‏هاى ما را كشته است، اينهمه حبس‏ها، اينهمه زجرها، اين اختناق‏ها، اينها را قبول دارد كه اينها كرده‏اند لكن مى‏گويد اينها كار خوبى است. اگر كسى اين مطلب را بگويد، خوب است كه اعلام كند و امضا كند كه من آن آدمى هستم كه اين كارها را مى‏گويم خوب است. من گمان ندارم كسى در تمام ايران پيدا بشود كه يك همچو اعلامى بكند. و يا اين است كه مى‏گويد كه نه، اين كارها را نكردند اينها و اينها را كسان ديگرى كردند. چنانچه بعضى همچو چيزى گفته‏اند كه اعليحضرت بى اطلاع بودند از اين مسائل، اصلا هر چه گذشته بر اين مملكت و هر چه ظلم شده است و هر چه خيانت شده، ديگران كردند و شاه اصلا اطلاع از اين مسائل ندارد. همه افراد ايران اطلاع دارند، الا شاه!! شاه توى اين جمعيت نبوده است؟! در بين اين مردم نبوده است؟! ايشان كه در فرمايشات خودشان هميشه مى‏گويند كه همه كارها به دست من انجام مى‏گيرد. و ديگران هم همين طور مى‏گويند كه هر چه عمل مى‏شود به دست شاه است. در قضيه مدرسه فيضيه كه ريختند و در مدرسه فيضيه آن كارها را كردند، ما آنوقت مى‏ديديم كه به هر كس مراجعه مى‏شد، مى‏گفتند كه اعليحضرت فرموده است. چنانچه ما آن روز در يكى از اعلاميه‏ها همين مطلب را نوشتيم كه به هر جا مراجعه مى‏شود، مى‏گويند كه اعليحضرت

    صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 135

    فرموده‏اند، اعليحضرت فرموده‏اند كه برويد مدرسه فيضيه را بهم بريزيد و چه بكنيد. و راست هم مى‏گفتند، كسان ديگر يك چنين كارهائى را اجازه - نمى‏داد - نمى‏توانستند بدهند بدون اطلاع شاه، شاه كه تمام نظام ايران در تحت رهبرى ايشان هست (ايشان هم خودشان قبول دارند اين را) و در نظام نمى‏شود حكم قتل كسى را يا حكم غارت يك جائى را يا حكم قتل عام يك ناحيه‏اى را يك رئيس شهربانى بدهد يا يك ارتشبد بدهد، هيچ كدام نمى‏توانند. همه اينها بايد با امر خود شاه يا اجازه او باشد .اينها بايد اجازه بخواهند از او و او اجازه بدهد. همه اين قراردادهائى كه در مجلس واقع شده و مجلس نوشته و گذرانده و اينها همه، بگوئيم كه شاه اصلاً اطلاع نداشته است؟ ايشان در حال غش بوده در اين مدتى كه سلطنت كرده است؟! خوب، اگر در حال غش نباشد، آدم بيدار باشد و شاه يك مملكتى هم باشد آن هم يك شاهى كه همه مى‏دانند كه همه كارها دست خود اين است و همه ديكتاتورى‏ها را اين دارد مى‏كند، آنوقت كسى بگويد كه (چنانچه گفتند، اينهائى كه طرفداران شاه و آمريكا، اين حرف‏ها را گفتند كه) گناهى گردن ايشان نيست، ايشان هيچ اطلاعى از اين مسائل نداشتند. شاه كه آمد در قم و در حضور اينهمه جمعيت ايستاد و نطق كرد و بدگوئى كرد به علماى اسلام و بدگوئى كرد به طبقات مردم، اين گناهش گردن ديگران است!! ايشان اطلاع اصلاً نداشته از اين مسائل!! شاهى كه پشت راديو مى‏گويد كه اين ملاها، اين فلان، اينها ارتجاعى هستند، اينها چه هستند، به مردم امر مى‏كند كه از اينها مثل حيوان نجس احتراز بكنيد، ايشان اطلاعى نداشته است!! اين چه گناهى شد، گناهش گردن ديگران است كه چيز كرده‏اند!! ايشان اطلاعى نداشته است!! به‏ايشان ديكته كرده‏اند، ايشان هم ندانسته‏اند اينها چه نوشته‏اند اينجا، از رو خوانده است مثل بچه‏هائى كه يك چيزى مى‏خوانند و متوجه نمى‏شوند مفادش چيست، ايشان هم خوانده و نفهميده است كه مفاد اين چه هست!! قضيه اطلاحات ارضى به اصطلاح خودشان و اين بساطى كه درست كردند و ايشان خودش مى‏گويد (انقلاب شاه و ملت، انقلاب سفيد) ايشان كه مى‏گويد انقلاب (شاه و ملت)، نه اين انقلاب شاه و ملت نبوده است، شاه بى اطلاع از اين مسائل بوده است!! خودش كه مى‏گويد (انقلاب شاه و ملت) روى كاغذى اين را نوشته‏اند كه اين را بخوان و اين آنقدر ادراك نمى‏كند كه بفهمد انقلاب شاه و ملت يعنى شاه هم دخالت دارد!! اين همين اين عبارت را مى‏خواند و نمى‏داند چه چيز نوشته است روى اينجا!! (به منطق اين آقائى كه مى‏گويد شاه بى اطلاع بوده است، از همه امور بى اطلاع است) پس اينكه نمى‏شود كسى باورش بياييد. حالا فرضاً يكى هم اين حرف را بزند اما ماها مى‏توانيم باور بكنيم كه اين شاه كه همه كارها را خودش مى‏گويد كه بايد به نظر من باشد و منم كه همه كارها را انجام مى‏دهم و ديگران را هيچ حساب نمى‏كرد، تا چند وقت پيش از اين اصلا نه وزيرى و نه وكيل و نه چيزى، هر چه او مى‏گويد، آن بايد بشود، چيزهاى ديگر چه است! پس اين مطلب را نمى‏شود گفت كه، نمى‏توانيم بگوئيم كه اين كارها همه خوب بوده است و اين كه كرده است، خوب كارى كرده است. اين را كه نمى‏توانيم بگوئيم. نمى‏توانيم بگوئيم كه اين كارها بد بوده است لكن شاه بى اطلاع بوده است از اين مسائل و اينها همين طور خودبخود ديگران كرده‏اند و نسبت به شاه داده‏اند. چنانچه حالا دارند يك‏

    صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 136

    دسته‏اى را كه از رفقاى ايشان بوده و - عرض مى‏كنم كه - با هم در جرم‏ها شريك بودند، حالا اين دسته را گرفته‏اند. حالا من هم نمى‏دانم چه جورى گرفته‏اند يعنى واقعاً يك حقيقتى است اين يا اينكه مى‏خواهند مردم را بازى بدهند، آنها با0ز رفاقت خودشان باقى است و اينها را به صورت مثلاً از مردم مخفى كرده‏اند، يك جائى هم برايشان، جاى خوبى هم درست كردند، اين را ما اطلاع نداريم. حالا ما فرض مى‏كنيم كه ايشان با آنها ديگر وفا نكرده و شريك‏ها را گرفته‏اند. اينها البته مى‏خواهند همچو صورتى را، ايشان هم خيال دارد يك همچو صورتى را به ذهن مردم بياورد كه حالا كه من فهميدم كه اينها خيانت كرده‏اند، حالا همه اينها را ديگر من مى‏گيرم. معلوم شد كه اينها خيانتكارند. 12، 13 سال، 14 سال كسى وزير او بوده و عرض مى‏كنم با هم همه كارها را انجام داده‏اند، حالا تازه ايشان اين چند روزى كه مردم مقابلش ايستاده‏اند، حالا فهميده است كه اينها كارهاى بدى كرده‏اند كه اين مردم دارند اينطور هياهو مى‏كنند و حالا اينها را گرفتند براى اينكه مردم بفهمند كه نخير، اعليحضرت مى‏خواهند اصلاحات كنند، همانطور كه اصلاحات ارضى كردند و انقلاب سفيد درست كردند، حالا مى‏خواهند انقلاب ادارى كنند و مى‏خواهند مسائل را درست كنند و وزرا را بگيرند و وزراى زمان كذا و زمان كذا و مى‏خواهند كارها را درست كنند. ديگر مردم چه حرفى دارند!! اين هم كه كسى باورشان ديگر از ايشان نمى‏آيد كه اينطور كارها بدون اطلاع ايشان شده است.

    شرط قبولى توبه شاه، جبران حقوق بر باد رفته

    ملت خوب يك صحبت ديگر هم ممكن است كسى بكند كه نخير، اين همه بد بوده است و ايشان هم كرده‏اند لكن توبه قبول است. آمده است مى‏گويد من توبه كردم، توبه پيش خلق و خالق قبول است و هر كه يك كارى بكند توبه بكند ولو هر چه كار بدى باشد، اين را بايد از او قبول بكنيم. اين هم يك راه است كه كسى بگويد كه حالا ديگر شاه سلطنت بكند و حكومت نكند و توبه هم كرده است و كارهائى هم كه تا حالا كرده است تمام، هيچى ديگر، حالا توبه كرده. در توبه هم اين مطلب هست. (حالا اگر ما فرض كنيم توبه هم بكند) توبه پيش خدا هم قبول نيست مگر اينكه آن چيزهائى كه مربوط به حقوق مردم است رد بشود. اگر يك كسى را كشت و بعد بگويد من توبه كردم، اين توبه قبول نيست بايد اين را كه كشته است جبران بكند، وقتى جبران كرد آنوقت پيش خدا هم وقتى توبه بكند، قبول است. ايشان بدون جبران، چون شخص اول مملكت است، خدا يك حساب ديگرى برايش باز مى‏كند؟! شخص اول مملكت را ديگر خدا حساب اين را نمى‏كند كه اين بيست و چند سال جرم مرتكب شده است، اموال مردم را خورده است، نفوس مردم را تلف كرده است، امر به خرابى‏ها كرده است، خيانت‏ها كرده است، جنايت‏ها كرده است!! خدا از باب اينكه ايشان شاهند، (معلوم مى‏شود كه پيش خدا مثلاً به منطق اينها شاه و غير شاه فرق دارد) چون شاه است، از اين جهت مى‏گويد كه نه اين ديگر قبول است!! مردم كه جوان‏هايشان از بين رفته‏اند، بروند گم بشوند اينها چه هستند، مقابل شاه كه نمى‏شود اين حرف‏ها را زد!! بگوئيم كه توبه ايشان قبول است بدون اينكه شرايط توبه قبول باشد؟ اگر

    صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 137

    مردم عادى مال مردم را خورده‏اند، بگويد توبه كردم، مال مردم را بايد بدهد تا توبه باشد والا اين همان توبه گرگ مى‏شود و ايشان خوب، بيايند حالا اگر واقعاً توبه كرده‏اند، بسم الله بيايند در بانك‏هاى خارجه را اول باز بكنند و اين اموالى كه در اين بانك‏ها هست، اينها را برگردانند به ملت. اين يك راهش، تا برسيم به كشته‏ها، حالا راه مالى‏اش. اينهمه اموال مردم را اتلاف كرده است و اينهمه نفت را داده به غير و در مقابلش يك چيزى كه به درد ملت نمى‏خورد بلكه ضرر براى ملت دارد، بيايد اول اينها را جبران كند، اعلام كند كه من مى‏خواهم جبران كنم. ايشان اعلام كرده است، مى‏گويند كه اعلام كرده است به اينكه اين خاندان من هم، اين كسانى كه مربوط به من هستند اينها هم بايد رسيدگى بشود، ببينيم كه آيا اينها خلافى كرده‏اند؟ نكرده‏اند؟ اگر خلافى كرده‏اند خوب اينها هم بايد محاكمه بشوند! ايشان باز... كه خاندان ايشان خلافى كردند يا نكردند؟ معلوم مى‏شود اين هم از آن مسائلى است كه مخفى است برايشان و اطلاع ندارند!! حالا مى‏خواهند ببينند كه آيا اين خاندان به كسى خلافى كرده‏اند، يك جرمى كرده‏اند!، اگر مرتكب شده‏اند. خوب حالا خود ايشان كه مى‏گويد كه توبه كردم و مقابل ملت مى‏ايستد و مى‏گويد كه خوب، من يك اشتباهاتى كرده‏ام و حالا تعهد مى‏كنم كه نكنم و حالا متلزمم كه ديگر نكنم، ضمانت مى‏كنم و اينها را مكرر مى‏كند. خوب يك كسى مى‏ايستد، يك ملت مى‏ايستند مقابل او، مى‏گويند كه تا حالا اين كارها را كه كردى، خوب جبران بكن، آنوقت بگو كه ضمانت مى‏كنم. مساله يك مساله حقوقى است، همچو نيست كه يك مساله‏اى بين تو و خدا باشد، خدا بين تو و خودش را ممكن است كه بيامرزد. ما وكيل عمومى خدا نيستيم، اما خدا قبول نمى‏كند مگر كه مسائل حقوقى حل بشود. حق مردم به عهده تو است الان، تو الان حق يك ملت در عهده‏ات است. تو مال‏هائى كه مال اين ملت است به باد داده‏اى، تو ده سال جوان‏هاى ما را در توى محبس با آن وضع با آنها رفتار كردى و امر كردى كه اينطور بكنند. خوب اينها را بايد جبران بكنى تا بعد بگوئى (استغفرالله )، تو جبران نكرده مى‏گوئى كه من توبه كردم، ما باورمان مى‏آيد كه تو توبه كار هستى؟! ملت نشاخته‏اند تو را؟! مگر شما آن اولى هم كه آمدى سلطنت كردى همه اين التزامات (اول قانوناً بايد التزام بدهى) همه اين التزام‏ها را دادى و بعد آمدى (به قول خودت) اين اشتباه‏ها را كردى. تو از اين به بعد ديگر اشتباه بكن نيستى؟! يا اينكه باز اين را مى‏گوئى كه مردم را به غفلت بياندازى و باز مشغول بشوى به اين كارهاى اشتباهى كه مى‏گوئى كردم؟

    پس آنكه موافق با ايشان است و اصل اول ما را كه عبارت از رفتن شاه و اين سلسله است مى‏گويد قبول ندارم، بايد يكى از اين مسائل را قائل بشود به اينكه نه همه كارهاى ايشان خوب بوده و شماها ملتفت نيستيد، مردم ملتفت نيستند كه اختناق يك چيز خوبى‏است، نه خوب است و ايشان كارهاى خوبى كرده‏اند، همه‏اش اختناق و اينطور چيزهاست، اينها هم خوب است. يا خير، نكرده است ايشان با بى اطلاع بوده است يا توبه كرده ايشان. وقتى اين راه‏ها همه بسته باشد، خوب بايد ايشان نباشد.

    صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 138

    شاه و شوراى سلطنت هر دو آلت دستى براى تامين مقاصد اجانب

    يك مطلب ديگر هم هست كه خوب ايشان نباشند، ايشان بروند و بعد آقازاده ايشان بيايند و عيال محترم ايشان بيايند و شوراى سلطنتى تشكيل بشود و اداره بكنند. آنها كه كارى نكرده‏اند ديگر، آنها ديگر خوب و صحيح هستند!! ملت ايران نمى‏تواند اينها را بپذيرد. يك ملتى كه از يك شخصى اين همه رنج برده و از پدرش آن همه رنج برده است، آن همه خيانت ديده است، اين احتمال را مى‏دهد كه اين پسر هم پسر همان پدر است، چنانچه اين پدر هم پسر همان پدر بود. و از خطاهاى ملت ما اين بود كه گذاشتند اين پسر بعد از آن پدر بيايد سلطنت بكند و بسيار آسان بود آن وقت اگر پيشنهاد مى‏كردند به اين متفقين و آن وقت مى‏ايستادند و مى‏گفتند: ما اين را نمى‏خواهيم آن وقت بسيار آسان بود كه ايشان نباشند. خوب، اين پسر، پسر همين پدر است. شنيدم گفته است كه اين پدر من بى خود اين حبسى‏ها را نگه داشته و اينها خرج دارند، اينها را بكشد، از بين ببريد اينها. مى‏گويند اينطور ايشان گفته است كه اين حبسى‏ها را براى چه خرجشان را مى‏دهند، بكشدشان. اگر احتمال اين معنا را بدهند ملت، يك مساله مهمى است. مسائل مهمه را احتمال هم وقتى كه انسان بدهد، بايد احتياط كند او را. اگر شما يك احتمال صحيحى بدهيد كه از اين اطاق وقتى كه مى‏رويد بيرون، يك حيوان، يك سبعى در اينجا هست كه شمارا مى‏كشد، نخواهيد رفت از اينجا بيرون همان احتمالش را بدهيد. خوب حالا ما اين احتمال را نمى‏دهيم اما اگر من احتمال اين معنا را بدهم كه يك، شما احتمال اين معنا را بدهيد كه بيرون اينجا يك سبعى است آدمكش، احتياط مى‏كنيد، نمى‏رويد بيرون. ما احتمال اين معنى را مى‏دهيم كه اين خانواده سبعى هستند كه اينها ملت را خواهند به باد داد. همانطورى كه تا حالا كرده‏اند بعد از اين هم خواهند كرد. يك آلت دستى هستند از غير (مساله اين حرف‏ها نيست كه، ما حالا روى احتمال داريم صحبت مى‏كنيم والا مساله احتمال نيست) ايشان يك آلت دستى است، پدر ايشان هم يك آلت دستى بود. آنها مى‏خواهند حالا آن آلت دست ديگرى آن بعدى را آلت دست قرار بدهند براى خودشان و چطور ملت مى‏تواند قبول بكند كه اينها باز باشند و - عرض مى‏كنم كه - آقائى بكنند بر ملتى در صورتى كه آنطور خيانت‏ها را كرده‏اند. بنابراين اصل اول ما را گمان ندارم كه بتواند كسى انكار كند كه اين اصل نبايد باشد.

    سلب اختيار از مردم، اساس رژيم تحميلى سلطنتى

    يكى هم قضيه اصل دوم اين است كه اصل رژيم سلطنتى بى ربط است. رژيم سلطنتى رژيم كهنه ارتجاعى است، در وقت خودش هم بى ربط بوده است. اينكه ارتجاع مى‏گوئيم، يك وقت اين است كه يك چيزى در وقت خودش خوب بوده است ولى حالا ديگر كهنه شده است، سلطنت اگر چنانچه در وقت خودش هم يك چيزى بوده، حالا ديگر كهنه شده است، ديگر سلطنت يك مساله ارتجاعى است لكن سلطنت از اول چيز مزخرفى بوده است، يك آدم سلطان بر يك مردم بدون اينكه مردم اختيارى داشته باشند! حالا آن شخص اول و سلطان اولش كه هميشه با زور آمده‏اند به مردم

    صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 139

    تحميل شده‏اند، هيچ وقت نبوده است كه مردم اراده داشته باشند در تعيين يك سلطان، هميشه با قلدرى و زور آمده‏اند و تحميل كرده‏اند بر مردم و ظلم خودشان را بر مردم تحميل كرده‏اند و هر كارى خواسته‏اند به سر ملت‏ها آورده‏اند و بعد هم كه يك سلسله‏اى، اولى دزد بود و همه كارهاى زشت را مى‏كرد حالا اصلا در رژيم‏هاى دنيا اين جزو مضحكه‏هاست، يك كسى مى‏آيد برخلاف مثلاً يك رژيمى قيام مى‏كند، اين حالا كه قيام كرد، اين قيام غلط است، اين مجرم است، قيام كرده است بر ضد يك رژيمى، آمد و غلبه كرد و كشت و زد و همه كار زشت را كرد و غالب شد، حالا كه غالب شد همه مى‏شناسند او را، حالا شد اعليحضرت، تا حالا دزد بود، يك راهزنى آمد و زد و مثلاً سلسله قاجاريه را مى‏خواهد به هم بزند، تا حالا اسمش اين بود كه اين آدم قيام برخلاف سلطنت كرده و چطور است و اين دزد است و اين خائن است و همه اين حرف‏ها را و لقب‏ها را به او مى‏دادند، حالا زورش زياد شده و زد و آنها را بيرون كرد، تا بيرون كرد آقاى آمريكا از آن طرف ايشان را مى‏شناسد و آقاى انگلستان هم از آن طرف مى‏شناسد و حالا شد اعليحضرت و هر كه بر ضد اين قيام كند مجرم است. تا حالا ايشان مجرم بوده است، حالا كه، به زور به مردم غلبه كرد و او را زد و بيرون كرد، همين دزد شد (اعليحضرت )! بناى دولت‏ها اين است همين دزدى كه تا حالا دزد بود و اگر گرفته بودند او را، مى‏گشتند او را و همه هم مى‏گفتند صحيح است اين كشتن، حالا كه زور شد و غلبه كرد، حالا ديگر مى‏شناسند او را يكى بعد از ديگرى. همين پريروز افغانستان همين طور شد ديگر. همين پريروز افغانستان بعد از اينكه اينها آمدند، اول هى اينها آمدند و چه، هى حرف‏ها مى‏زدند برايشان، وقتى كه غلبه كردند او از آن طرف شناختش، او از آن ور شناختش، او از آن طرف شناختش.

    بنابراين است كه همه ديگر اين دزد سر گردنه را حالا ديگر از اين به بعد القاب تغيير كرد، شد (اعليحضرت ) و هر كس بر خلافش بگويد، خلاف رژيم سلطنتى او چيزى بگويد يا اهانتى بر او بكند چند سال هم حبس بايد برود. اصل رژيم سلطنتى از اول يك چيز غلطى بوده. چه معنى دارد كه يك نفر آدم كه مثل همه ماها هست اكثر آنها هم از همه اين جمعيت‏ها كمتر بوده‏اند. ادراكاتشان هم كمتر بوده است، اكثراً اينجورى بوده‏اند، خوب بله قلدرى را داشتند، قلدرى‏ها را داشتند خيلى زورمند بودند اما ادراكاتشان مثل يك آدم متعارف هم خيلى‏هايشان نبوده، آنوقت اين شد شخص اول و شد شاه، بعدش ديگر به مردم هيچ ارتباط ندارد. خوب، حالا فرض ما مى‏كنيم كه آن مجلسى كه رضا شاه با سرنيزه درست كرد و همه ديديم، نه يك مجلس ملى بود و ملت آمد و ديد كه قاجاريه مثلا خلاف هستند، آنها را كنار گذاشت و شد ايشان، بعد ديگر از اختيار مردم شد بيرون براى اينكه حالا ايشان با اختيار مردم شد بعد هر كارى بكند، مردم هر چه فرياد بزنند كه آقا تو با اختيار ما، با انتخاب ما شاه شدى ما نمى‏خواهيم ديگر، برو سراغ كارت، ديگر گوش نمى‏دهند، ديگر سرنيزه است. مثل همين حالايى كه پيش آمده، آنها قرار دادند، يك كسى را انتخاب كردند، آن طبقه جلو انتخاب كردند حالا ما بايد جرم اين پسره را هم بكشيم. ما انتخاب كرديم اين را؟! آخر اين عقلايى است كه در 50 سال قبل يك طبقه ديگر، يك جمعيت ديگر يك كسى را انتخاب كنند به سلطنت بعد پسر او بى انتخاب اين مردم و با

    صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 140

    مخالفت اين مردم باز سلطان باشد بر اين مردم؟ يعنى هر كارى كه بخواهد بكند (نخير، سلطان مشروطه باشد)، بى انتخاب مردم چراباشد؟ چه معنا دارد؟ هر كسى، هر جمعيتى، هر اجتماعى حق اوليش اين است كه خودش انتخاب بكند يك چيزى را كه راجع به مقدرات مملكت خودش است. كدام يك از اين ملت ما، الان اين طبقه اگر در تمام ايران شما بگرديد يك نفر را پيدا بكنيد كه بگويد من دخالت داشتم در انتخاب محمدرضا خان به سلطنت، پيدا نمى‏كنيد. هيچ كس، هيچ كس دخالت نداشت است. موهبت الهى بوده است (به قول خودشان) بدون اينكه مردم دخالت داشته باشند. خوب، در قانون اساسى غلط ما اين است كه سلطنت يك موهبت الهى است كه ملت مى‏دهند به يك شحصى. خوب ما حالا قبول كرديم، يك موهبت الهى است كه ملت مى‏دهند، كى ملت دادند اين را؟ كى ملت اصلاً اختيار در اين باب داشتند؟ ايشان كودتا كرد و آمد ايران، آمد تهران - را - از قزوين آمد تهران را گرفت و كودتا كرد و يك عده‏اى را گرفت و حبس كرد و كم كم ماند. اولش نمى‏دانم رئيس قشون بود و بعد كم كم شد وزير جنگ و بعد كم كم شد نخست وزير و بعد هم با سرنيزه مجلس درست كرد و با سرنيزه الزام كرد اينها را كه بايد قاجاريه را خلع بكنيد و بايد من سلطنت كنم، همه‏اش سرنيزه بود. موهبت الهى كه مردم مى‏دهند، فرض كنيم كه مطلبش اين است كه اين موهبت الهى است و مردم مى‏دهند به يك كسى، مردم مى‏دهند، آخر مردم كجا دادند؟ كى مردم همچو كارى كردند؟ و من عرض كردم كه حالا ما فرض مى‏كنيم كه اين مردم هم دادند به پدر ايشان و خوب حالا بعدش چه؟ آن جمعيتى كه آنجا بوده‏اند يك كسى را وكيل كرده، وكيل من كه نبوده است پدر من. شما همه‏تان آن زمان هيچ يادتان نيست، هيچ كدامتان راى آن وقت نداشتيد، نبوديد تا راى بدهيد. هيچ كدام شما آن وقت نبوديد، ما هم كه بوديم كه راى نداشتيم، خوب، راى كه به او ندادند. حالا ما فرض مى‏كنيم كه يك جمعيت راى دادند به او، الان كه ما مى‏خواهيم زندگى بكنيم، مقدرات مملكت‏مان را تحت نظر يك كسى قرار بدهيم يك كسى بخواهد دخالت در امور مملكتى ما بكند بدون اينكه ما اصلاً اطلاعى داشته باشيم و بدون اينكه اختيارى داشته باشيم ايشان بايد هر كارى دلش مى‏خواهد بكند؟

    مخالفت مردم با سلطه خاندان پهلوى و اصل رژيم سلطنتى

    بنابراين اصلاً رژيم سلطنتى يك چيز غلطى است. رژيم سلطنتى چيست؟ بايد مردم خودشان يك كسى را تعيين كنند. مثلاً فرض كنيد كه يك وكيلى را تعيين مى‏كنند برايشان كار بكند، بايد مردم خودشان يكى را تعيين كنند كه او دخالت كند در امورشان، هر وقت او را نخواستند، بگويند برو گم شو! يك رژيمى كه اينطور استقرار دارد اگر انسان فهميد به اينكه، هر آدمى بفهمد كه هر كارى بكند ديگر از دست مردم خارج است كه بگويند برو، ديگر او هست تا آخر، سلطنت اينطورى است كه يك كسى كه سلطان شد ديگر او هست، بيخ ريش مردم هست، يك همچو آدمى هر چه خلاف بخواهد بكند دستش باز است خوف اين را ندارد كه عزلش بكنند، عزلى توى كار نيست، او هست تا آخر (همه هم شاهدوست‏اند)! اما اگر بنا باشد كه يك نفر آدم را پنج سال، ده سال، هشت سال بگويند كه شما بيا در

    صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 141

    اين مملكت رئيس جمهور مثلاً باش، كارهاى اين مملكت را اداره بكن، خود مردم آزاد يكى را تعيين بكنند، اين آدم هر چه هم بد باشد به فكر خودش هست لااقل، براى اينكه مى‏گويد خوب من پنج سال ديگر رئيس جمهور افتاده‏ام، وقتى افتادم پدر مرا مردم در مى‏آورند، اگر به يك كسى ظلم كرده باشم اينها پدر من را در مى‏آورند، حالا قدرت دست من است بعد از پنج سال ديگر يك آدمى هستم عادى، مثل ساير مردم. نمى‏كند قهراً. اصلا از اول رژيم سلطنتى يك چيز غلطى بوده است و تحميل شده است به مردم. اصل دوم ما هم اين است كه رژيم سلطنتى يك اصلى است بى ربط، بايد اختيار دست مردم باشد. اين يك مساله عقلى است، هر عاقلى اين مطلب را قبول دارد كه مقدرات هر كسى بايد دست خودش باشد، مائى كه، يك جمعيتى كه مملكت مال خودشان است، چيزهائى كه در مملكت است بايد به صرفه خودشان خرج بشود، بايد همه چيز اين مملكت در راه صلاح خود اين مملكت باشد يك كسى كه اصلش با مردم جداست و مى‏گويد كه مردم چكاره هستند من خودم هر كارى دلم مى‏خواهد بكنم، چطور مى‏شود مقدراتش را مردم دست يك همچو آدمى بدهند كه هر كارى دلش مى‏خواهد بكند و به مردم ديگر دخالت نباشد؟ به خلاف اينكه مردم امسال يك كسى را قرار بدهند، همه جمع بشوند با هم قرار بدهند كه اين آقا رئيس جمهور ما، پنج سال هم ايشان رئيس جمهور. ما فرض مى‏كنيم كه يك آدمى باشد كه خيلى جلب باشد، اين آدم خيلى جلب نمى‏تواند، عقل اجازه‏اش نمى‏دهد كه در اين پنج سال تو هر كارى دارى بكن، هر چه هم مى‏خواهى ظلم بكن و - عرض مى‏كنم كه - چه مى‏شود. ما فرض مى‏كنيم نه ديگر حقى براى مردم نباشد و حال آنكه در جمهورى حق است و مردم مى‏توانند بگويند نه، تو غلط كردى برو دنبال كارت، اگر جمهورى اسلامى باشد كه ديگر واضح است براى اينكه اسلام براى آن كس كه سرپرستى براى مردم مى‏خواهد بكند ولايت بر مردم دارد يك شرايطى قرار داده است كه وقتى يك شرطش نباشد، خود به خود ساقط است، تمام است، ديگر لازم نيست كه مردم جمع بشود، اصلاً خودش هيچ است اگر بيجا اگر - يك سيلى بزند، رئيس جمهور اسلام اگر يك سيلى بيجا به يك نفر بزند ساقط است، تمام شد رياست جمهوريش ديگر و بايد برود سراغ كارش آن سيلى را هم عوضش بايد بيايد بزند توى صورتش. ما يك همچو چيزى مى‏خواهيم.

    بنابراين اصل اول كه عبارت از اينكه ما اين خاندان را نمى‏خواهيم اين واضح است، بايد همين طور باشد، مردم هم با ما موافقند. مساله مردمى است. مساله به حسب حق مردم، مردمى است همه مردم فرياد كردند توى خيابان‏ها، حالا هم دارند فرياد مى‏كنند. همين امروز هم گفتند پنجاه هزار نفر در اصفهان قيام كرده‏اند و - عرض مى‏كنم - نهضت كرده‏اند و تظاهر كرده‏اند و از اين حرف‏ها. الان هم همان حرف‏ها را دارند مى‏زنند. اصل دوم هم كه سلطنت رژيم سلطنتى اصلش غلط است اين هم هر عاقلى اگر تصور مطلب را بكند، تصديقش هم مى‏كند كه يك همچو رژيمى اصلاً درست نيست. بايد اختيار دست خود مردم باشد و چه بكنند. يك كس ديگرى يكى را سلطان بكند، اين سلطان بر يكى ديگر باشد، اين مقدرات اين دست آنهاست. هر كس مقدراتش دست خودش است. اين نسل حالا مقدراتشان دست خودشان بايد باشد، نه دست يك كسى كه هفتصد سال پيش از اين بوده و حالا رفته‏

    صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 142

    سراغ كارش رئيس جمهور معنايش اين است كه مقدرات دست خود مردم است. مردم الان مى‏خواهند قرار دهند يك كسى را رئيس جمهور، بعد از پنج سال ديگر تمام مى‏شود عملش، يكى ديگر را قرار مى‏دهند بعديش را مى‏آورند. اين بهتر از اوست و آن غلط بوده است و اين صحيح، اين ممكن است صحيح باشد منتهى ما جمهور به آن معنائى كه هر كس را بخواهند قرار بدهند، در ساير جاها هم اينطور نيست كه هر كس يك شرايطى در آن هست، در رئيسى كه بايد حكومت كند بر مردم، حاكم مردم يك شرايطى در اسلام دارد كه اگر آن شرايط ملاحظه بشود، يك حكومت عدل و صحيح منعقد مى‏شود.

    تحقق جمهورى اسلامى مبنى بر رجوع به آراء مردم

    اصل سوم ما اين است كه ما حكومت اسلامى مى‏خواهيم. يك جمهورى اسلامى كه به آراى مردم رجوع مى‏كنيم و شرايط را هم مى‏گوئيم، آن شرايط در اسلام هست براى هر كس كه مى‏خواهيد تعيين كنيد، هر كه اين شرايط را دارد اين را بخواهند، شرايطش نباشد كه هر دزدى را بخواهند قرار بدهند هيچ عاقلى اين را نمى‏پذيرد كه هر دزدى را بخواهند قرار بدهند و قرار هم نمى‏دهند. اين شرط سوم را هم، اين اصل سوم را هم حالا من خسته شده‏ام بعد عرض مى‏كنم. و بعضى از حرف‏هائى كه گفته شده است و نطقى كه امروز باز اعليحضرت فرموده‏اند و حرف‏هائى كه زده‏اند، اينها ديگر بعد يك تاملى در آن بكنيم ببينيم چه ايشان گفته است و ما بايد چه بگوئيم.

    والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته

    
    previos page menu page next page
    

  3. #193
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    
    previos page menu page next page
    

    صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 143

    تاريخ: 22/8/57

    مصاحبه امام خمينى با خبرنگار آلمانى

    سؤال: بر سر آلمانى‏هاى مقيم ايران در صورتى كه اوضاع ايران عوض شود و حكومت اسلامى به روى كار آيد، چه خواهد آمد؟

    جواب: با آنها به طور انسانى رفتار مى‏شود و در صورتى كه مصالح ملت را مراعات كنند، ابداً ضررى بر آنها وارد نخواهد شد.

    سؤال: بر سر سرمايه‏هاى صنعتى آلمانى‏ها در ايران چه خواهد آمد؟

    جواب: اگر سرمايه‏ها از خودشان باشد، آن هم محفوظ خواهد ماند و ظلمى بر كسى وارد نخواهد شد.

    سؤال: همانطورى كه حضرت آيت الله اطلاع داريد، شاه به نام ملت ايران قراردادهائى را با آلمانى‏ها و خارجى‏ها بسته است. آيا يك دولت جديد به رهبرى حضرت آيت الله اين قراردادها را ادامه مى‏دهد؟ و چه اتفاقى بر سر اين قراردادها رخ خواهد داد؟

    جواب: قراردادهائى كه موافق مصالح ملت است، به قوت خود باقى مى‏ماند.

    سؤال: همانطور كه مسبوق هستيد، سرمايه‏هائى به نام ايران در آلمان سرمايه گذارى شده است. اين سرمايه‏ها، چه سرنوشتى پيدا خواهد كرد؟

    جواب: اين سرمايه‏ها مال كشور و ملت است و دولتى كه مى‏آيد به مصلحت ملت عمل خواهد كرد.

    سؤال: در حكومت آينده، آزادى زنان چگونه خواهد بود؟ آيا اينها بايد مدارس را رها كرده و به منازل بروند، يا اينكه بر ايشان امكان خواهد داشت به تحصيلات خود ادامه دهند؟

    صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 144

    جواب: اين حرف‏هائى كه راجع به زنان و يا مسائل ديگر شنيده‏ايد، اينها همه تبليغات شاه و اشخاص مغرض است. زن‏ها آزاد هستند و در تحصيل هم آزاد هستند، در كارهاى ديگر هم آزادند، همانطور كه مردها آزادند. حالاست كه نه زن آزاد مى‏باشد و نه مرد.

    
    previos page menu page next page
    

  4. #194
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    
    previos page menu page next page
    

    صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 145

    تاريخ: 22/8/57

    مصاحبه امام خمينى با خبرنگار روزنامه فرانسوى لوموند

    سؤال: كشور ما، كشور آزادى است و ما بسيار خوشحاليم كه حضرتعالى به فرانسه تشريف آورده‏ايد. حضرت آيت الله درباره وضع ايران پس از توقيف دكتر سنجابى چه نظرى دارند؟

    جواب: با توقيف دكتر، اسباب تحولى نمى‏شود. اين هم از دست و پاهائى است كه شاه مى‏زند به خيال اينكه دكتر را تسليم كند و معلوم نيست كه كسى تسليم شاه بشود يا اشخاص محترمى تسليم شاه بشوند.

    سؤال: نظر حضرتعالى درباره احتمال مبارزه مسلحانه چيست؟ دو سه روز پيش از اين آقاى شريعمتدارى در اين‏باره گفته‏اند هنوز تصميمى در اين‏باره گرفته نشده است.

    جواب: ما اميدواريم قبل از اينكه نوبت به مبارزه مسلحانه برسد، مسائل به دلخواه ملت ختم شود. اگر چنانچه يك وقت مقتضى شد، آنوقت تجديد نظر مى‏كنيم.

    سؤال: حضرتعالى مى‏فرمائيد كه بايستى در ايران، جمهورى اسلامى استقرار پيدا كند و اين براى ما فرانسوى‏ها چندان مفهوم نيست زيرا كه جمهورى مى‏تواند بدون پايه مذهبى باشد، نظر شما چيست؟ آيا جمهورى شما بر پايه سوسياليسم است؟ مشروطيت است؟ برانتخاباتى استوار مى‏باشد؟ دموكراتيك است؟ چگونه است؟

    جواب: اما جمهورى به همان معنائى است كه همه جا جمهورى است لكن اين جمهورى بر يك قانون اساسى‏اى متكى است كه قانون اسلام مى‏باشد. اينكه ما جمهورى اسلامى مى‏گوئيم براى اين است كه هم شرايط منتخب و هم احكامى كه در ايران جارى مى‏شود، اينها بر اسلام متكى است لكن انتخاب با ملت است و طرز جمهورى هم همان جمهورى است كه همه جا هست.

    
    previos page menu page next page
    

  5. #195
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    
    previos page menu page next page
    

    صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 146

    تاريخ: 22/8/57

    مصاحبه امام خمينى با خبرنگاران البيرق

    سؤال: حضرت آيت الله! جنبشى كه شما معرفى مى‏فرمائيد و ارزش‏هاى روحى و مردمى كه از آن برخوردار است آيا به تنهائى مى‏تواند به اسم اكثريت ايرانى و بدون چپى‏ها و بدون مخالفين سنتى، حكومت را در دست بگيرد و اگر امروز بر اساس شعارهائى كه شما مطرح مى‏فرمائيد رفراندمى در ايران صورت گيرد، نسبت درصد آرائى را كه ممكن است به دست آوريد چقدر خواهد بود؟

    جواب: اكثريت قاطع ملت ايران مسلمان است و به آنچه كه ما بخواهيم راى مى دهد. همه ملت ايران شاه را نمى‏خواهند. آيا 90 درصد مردم ايران كه مسلمانند، به عنوان اكثريت يك جامعه نمى‏توانند يك جمهورى اسلامى تكشيل دهند؟

    سؤال: آيا امكان دارد كه شوروى به جنبش شما كمك كند؟ آيا حضرت آيت الله به طور كلى از آمريكا مايوس هستند يا اينكه معتقديد اگر روزى براى آمريكا مسلم شود كه ايام حكومت شاه رو به پايان است، مصلحت خود را بر خواهد گزيد؟

    جواب: اما راجع به شوروى، ما احتياجى به كمك او نداريم و همانطور كه از آمريكا كمك قبول نمى‏كنيم از شوروى هم كمك قبول نخواهيم كرد. اما راجع به آمريكا، آمريكا البته هميشه مصالح خودش را ملاحظه مى كند و ليكن ملت ديگر به آمريكا اعتنا نمى‏كند و شاه بايد برود و غير از اين هيچ راهى نيست، چه آمريكا و شوروى بخواهند يا نخواهند.

    سؤال: آيا امكان دارد ارتش ايران به نفع جنبش شما تحول يابد؟ يا اينكه ارتش دوستدار شاه باقى خواهد ماند؟ يا اينكه از برگشتن ارتش به راه درست مايوس شده‏ايد؟ يا اينكه معتقديد شهوت حكومت بر نظاميان غالب آيد و آنان خود زمام حكومت را به دست گيرند و سربازهاى آنها به ملت بپيوندند؟

    صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 147

    جواب: آيا سران جيره خوار ارتشى كه پنجاه سال است توسط آمريكا خريدارى شده‏اند به اين سرعت قابل تغيير هستند؟ ارتش شاه را نمى‏خواهد و لكن قدرت دست سران ارتش است. ارتش، خصوصاً افسران و درجه‏داران جوان آن با ملت هستند ولى فعلا" قدرت يك انقلاب را ندارد، فعلا" حكومت را نظاميان آمريكا در دست گرفته‏اند ولى بايد دانست كه اداره اين حكومت بسيار مشكل است، اصولا" نظامى نمى‏تواند حكومت كند.

    سؤال: شوروى‏ها مى‏گويند كه علت انقلاب دينى بر ضد شاه اين است كه اصلاحات ارضى امتياز املاكى را كه روحانيون داشته‏اند از آنها گرفته است، جواب شما به چنين اتهامى چيست؟

    جواب: اگر كسى از وضع زندگى روحانيون مطلع باشد خوب ميداند كه روحانيون املاكى نداشته و ندارند، روحانيون از طبقه سوم مى‏باشند. مساله، مساله اصلاحات ارضى نيست، مبارزات ملت ايران معلول جنايات و خيانات 35 ساله شاه است كه توسط روحانيون برملا گرديد و براى درهم كوبيدن رژيم شاه است.

    
    previos page menu page next page
    

  6. #196
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    
    previos page menu page next page
    

    صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 148

    تاريخ: 24/8/57

    بيانات امام خمينى در مورد حق مسلم و مشروع ملت‏ها در تعيين سرنوشت و اشاره به هدف نهايى ملت ايران

    تحقق جمهورى اسلامى، آرمان نهائى ملت

    بسم الله الرحمن الرحيم

    ما عرض كرديم كه ملت ايران (كه ما هم دنبال ملت ايران هستيم) آنها سه تا اصل را تقاضا دارند و در تظاهراتى كه سرتاسر ايران كردند و حالا هم مى‏كنند اين سه تا اصل را ذكر مى‏كنند و مقصودشان تحقق اين سه تا اصل است، البته آن كه مقصود اصلى و هدف اصلى است آن اصل سوم است كه حكومت اسلامى، جمهورى اسلامى، آن كه هدف نهائى و اصل است آن است لكن دو اصل ديگر هم در آن منضم است يعنى اگر همان اصل هم فقط مى‏گفتند، اين دو تا اصل هم لازمه آن هست. آنها كه مى‏گويند ما حكومت اسلامى مى‏خواهيم يا جمهورى اسلامى مى‏خواهيم، تحقق جمهورى اسلامى نفى رژيم سلطنتى است و نفى رژيم سلطنتى نفى شاه است در صورتى كه شاه هم قانونى بوده باشد حكومتش والا از اول ديگر بى‏اساس است. اين دو تا اصل اگر چه هدف اصلى نيست لكن دو تا اصل مهم است كه به يك وجهى اينها هم هدف هستند، البته هدف نهائى عبارت از همان تاسيس يك حكومت عدل اسلامى است لكن خود همين معنا كه بايد اين شخص و اين سلسله بروند سراغ كارشان اين هم خودش يك هدفى است - هدفى شده است از براى ايرانى‏ها براى اينكه بعد از آنكه ايرانى‏ها تمام جناياتى كه تا حالا برايشان شده است در اين 50 سال و تمام بدبختى‏هائى كه اينها داشته‏اند، چه از اينكه نگذاشته‏اند رشد فكرى بكنند جوان‏ها و از آن طرف به واسطه زيادى مراكز فساد - كه مراكز فحشا و فساد و اشاعه اين مراكز، چه از ناحيه اينكه مثلاً مشروب فروشى چقدر هست اين كازينوها و اين بساط چقدر هست، مجلاتى كه اسباب فساد مى‏شود و جوان‏ها را فاسد مى‏كند چقدر در اين 50 سال بوده است و ترويج از آنها كرده‏اند و راديوها چه حالى داشتند، سينماها چه حالى داشتند، تلويزيون‏ها چه حالى داشتند همه اينها به واسطه اين است كه اين رژيم و اين حكومت، حكومتى است كه مى‏خواهد كه اين جوان‏هاى ما را فاسد كند و اين مراكز زياد فحشا و همه اطراف و همه جوانب فحشا را رواج دادن براى اين است كه جوان‏ها را از دانشگاه‏ها بكشند به ميخانه‏ها و به كارهاى زشت و بد. پس اين جنبه كه عبارت از فاسد كردن جوان‏هاى ماست، اين هم زير سر همين حكومت فاسد است كه اگر حكومت، حكومت صالح بود، مصالح مسلمين را و مصالح ملت را درنظر مى‏گرفت، نمى‏گذاشت كه اين قوه بزرگ و اين نيروى عظيم ملى فاسد بشود و كار از آن نيايد. اين را مردم از

    صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 149

    چشم همين هيئت حاكمه‏اى كه شاه اينجا درست كرده، همين رژيم فاسد مى‏دانند و از آن طرف هم اينكه راجع به فرهنگمان، راجع به اقتصادمان، هر چه بدبختى در ايران تحقق پيدا كرده، ملت ايران از دست اينها مى‏دانند و واقع هم همين است كه حكومت فاسد موجب همه فسادهائى است كه از همه اطراف به ما احاطه كرده. بنابراين خود اين الان يك هدفى شده است براى مردم كه اين آدم نبايد باشد و اين رژيم نبايد باشد، اين خودش يك هدف كانه اصيلى الان از براى مردم است ولو اينكه وقتى كه ما آن هدف اصلى را ملاحظه كنيم، اين مقدمه اوست و لازمه اوست. نبودن اين رژيم لازمه بودن رژيم صحيح اسلامى است بنابراين، اين دو تا اصل به آنطورى كه عرض كردم اشكالى در آن نيست و كسى نمى‏تواند، يك كسى كه بخواهد درست فكر كند، عاقلانه فكر كند، بستگى نداشته باشد به آمريكا يا به شاه، نمى‏تواند ديگر تصديق كند كه اين رژيم بايد باشد، با اين فسادهائى كه مترتب بر آن هست معذلك بايد باشد و نمى‏تواند انكار كند كه فساد در كار بوده و اينقدر هم قضيه شور بوده كه خود خان هم فهميده است براى اينكه خوب چند روز پيش از اين پشت راديو ديديد كه اقرار كرد به همه اشتباهات منتهى اسمش را اشتباهات گذاشت لكن اقرار به اين كرد كه تا حالا هر چه شده است كارهاى خلاف بوده و از اين به بعد نمى‏شود.

    بنابراين يك مساله‏اى است كه خود ايشان هم، حالا گاهى وقت‏ها يك كاسه‏هائى كه از آش داغ‏تر هم هست داريم، ممكن است كه در بين مردم كه به اثر فكر عقب افتاده‏اند يا اينكه خير، طمع دارند و باز ميل دارند كه شاه باشد و آمريكائى‏ها باشند، اينها باز شاه را بخواهند تنزيهش كنند و بگويند چه هست، ممكن است باشد ولى خود ايشان هم تصديق كرده به اينكه دراين مدت اشتباهات بوده است و ما هم عرض كرديم كه قضيه اشتباهات نبوده، تعمدها بوده است و از آنوقت تا حال هر چه كار كرديد شما بر ضد ملت كرديد و سلطانى (اگر چنانچه ما فرض هم بكنيم كه يك سلطانى باشد كه روى قوانين درست آمده باشد روى كار) اگر چنانچه خيانت به يك ملتى كرد، اين ديگر لياقت سلطنت ندارد و ساقط است.

    تكيه بر استقلال اقوام در تعيين سرنوشت

    بنابراين اصل اول و دوم كه اين نبايد باشد و رژيم سلطنتى يعنى يك رژيم كهنه غلطى از اول بوده و بر حسب عقل هم يك مطلب غلطى است كه مثلاً در 700 سال پيش از اين يك جمعيتى، ما فرض كنيم كه اگر هم اينجور بوده، با اينكه اينجور كه نبوده است اين، اين را ما مى‏دانيم كه از اول اينطور نبوده است كه با تصويب ملت روى كار آمده باشد، سرسلسله قاجاريه را همه مى‏دانند كه آمد و زد و گرفت و زدند و به هم زدند اوضاع را، خود رضاشاه را همه ما ديديم او را ديگر، آن شنيدنى است، و آن هم ديدنى است كه ما كه يادمان هست اينكه ايشان هم آمد و گرفت و زد و چه كرد و با زور و با سرنيزه سلطه پيدا كرد و سلطنت پيدا كرد كه هيچ ابداً به ملت ارتباط نداشت، حالا ما فرض كنيم كه نه، يك سلطنتى را ملت آورده است روى كار، در 700 سال پيش از اين ملت ايران جمع شد و يك

    صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 150

    سلطانى را، خودش را و اعقابش را سلطان كردند. راجع به آن سلطانى كه در زمان خودشان است و سر و كار خودشان با آنهاست بسيار خوب، خوب شما خواهيد مقدرات مملكت خودتان را، مملكت از شماست و مقدرات مملكت هم بايد به دست شماها باشد و شما هم يك نفر را منتخب كرديد، خوب ما از اين پيرمردهاى 70 سال پيش از اين، 700 سال پيش از اين پرسيم شما نسبت به ما چكاره هستيد؟ شما به چه دليل يك كسى را سلطان براى ما قرار داديد؟ ما خودمان در اين زمان بايد انتخاب كنيم. به مجرد اينكه در 700 سال پيش از اين يك اشخاصى آمدند و يك كسى رايا يك سلسله‏اى را سلطان كردند، اين اسباب اين مى‏شود كه نسبت به ما هم يك وضع عقلى قانونى داشته باشد؟ به چه دليل؟ هر قانونى اين را بگويد، غلط است كه بايد حتماً شما تسليم بشويد به آنى كه 700 سال پيش از اين به عقل خودش يك چيزى را گفته است و يك كسى سلطان كرده است. بنابر اين اگر هم ما فرض مى‏كرديم كه سلطنت مثلاً رضاشاه يك سلطنتى بوده است كه روى تصويب مردم بوده و آن مجلسى كه درست كرده‏اند، آن قلابى كه درست كردند نه يك مجلس صحيحى ما فرض كرديم بوده است، آنها هم موكل‏هايشان يك طايفه ديگرى بودند، الان اكثريت جمعيت الا نادرشان، نادرشان كه چند نفرى در هر شهرى ممكن است پيدا بشود كه يادشان است آن وقت، اگر هم يادشان باشد آن وقت معلوم نيست كه اكثر اينها به يك حدى رسيده بودند كه راى داشته باشند، بچه بودند يا جوان بودند، خوب حالا ما فرض مى‏كنيم كه در 70 سال پيش از اين، و يا 100 سال پيش از اين يك جمعيتى آمدند، جمعيتى كه پدران اين طايفه بودند و آمدند و راى دادند به اينكه وكلائى تعيين كردند، مى‏گوئيم حالا آزاد بودند همه‏اش گفتنى است والا نيست اينطورها (فرض كنيم كه خير، آزاد بودند وكلا را تعيين كردند آنها، آن وكلا، وكلاى اينها بودند، بسيار خوب، وكلاى آنها حق داشتند كه يك كسى را تعيين كنند كه مقدرات اينها دست او باشد. درست خوب به چه مناسبت اين وكلا، وكلاى ما كه نبوده‏اند، خوب شما كه آن وقت نبوديد. تا وكيل داشته باشيد، وكيل‏هاى شما كه نبودند. به چه مناسبت آنها مقدرات شما را دست پسر رضاخان دادند؟ چه حقى، پدران ما چه حقى داشتند كه يك همچنين كارى بكنند؟ نه ما پدرانمان را وكيل كرده بوديم و نه خودمان وكيل كرده بوديم اين وكلا را، اينها بيجا يك همچون كارى كردند.

    بنابراين اصل رژيم سلطنتى بطلانش همراه خودش است، خود قانون اساسى آنوقت كه اين فروعش همه‏اش پوسيده است، همين خود قانون اساسى مى‏گويد كه سلطنت يك موهبتى است الهى كه به اعليحضرت آن را مردم مى‏دهند. حالا موهبت الهى است و مردم مى‏دهند، حالا اين، چه جور شده كه مردم وكيل خدا هستند، اين موهبت را مردم مى‏دهند، اين چه است؟ شايد آن وقت هم اينها ديدند كه نمى‏شود مثلاً دعوا كرد با رضاخان يا با آن سلاطين كه آن وقت بودند نمى‏شود خيلى دعوا كرد، خواستند، يك استخوان لاى زخم بگذارند. قضيه اين حرف‏ها نيست بيخود است، اين نظام غلط پوسيده‏اى است. در هر صورت در خود قانون اساسى هم اين است كه سلطنت موهبت الهى است كه مرم مى‏دهند به شاه. حالا ما همين ماده را مى‏خواهيم عمل بكنيم به آن مردم بايد سلطنت را بدهند به شاه، ما از

    صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 151

    سرتاسر اين مملكت سؤال مى‏كنيم كه سلطنت ايشان را آيا شما داديد به ايشان؟ هيچ كس جواب آره ندارد براى اينكه اگر هم صحيح باشد پدران شما (اگر صحيح باشد، من عرض مى‏كنم دروغ است اين حرف اما اگر هم صحيح باشد) اين موهبت الهى را دادند به رضاخان، خوب رضاخان مرد و سلطنت او هم تمام شد. پدران ما نه وكيل ما بوده‏اند نه ولى مابودند، هيچى نبودند. آن وقت اكثر مردم نبودند در كار تاپدرشان يك كارى برايشان بكنند. بنابر اين به چه دليل الان محمدرضاخان به حسب قانون اساسى، به حسب همين قانون كه موهبت الهى است كه مردم دهند به شاه، خوب از ايشان ما مى‏پرسيم كه كدام مردم به شما چنين راى دادند؟ شما خودتان قبول داريد كه اين راى را به پدر شما دادند آن هم آنهائى كه دادند، الان از آنها كمى مانده است هيچى نمانده است تقريبا، اگر هم داده باشند. بنابر اين روى موازين قانون اساسى يعنى روى همين ماده‏اى كه شاه به آن استناد مى‏كند براى سلطنت خودش، روى همين ماده ايشان سلطنت ندارد براى اينكه موهبت الهى بايد ملت بدهند به يك كسى كه شاه بشود و ملت نداده‏اند به او. عرض كنم اينها روى اين است كه سلطنت رضا شاه را مردم داده باشند به او و مردم نداده‏اند و ما ديگر ميدانيم و ما فرض مى‏كنيم كه خير، آن سلطنت موهبت الهى بوده است كه مردم داده‏اند به شاه. حالا ما اين هم فرضش مى‏كنيم كه خير، خود اين مردم همه با هم جمع شدند و اين موهبت الهى را تقديم آقاى آريا مهر كردند، خوب الان كه مردم همه دارند گويند نمى‏خواهيم، خوب تمام مى‏شود قضيه. خوب يك چيزى را مردم دادند، حالا مى‏گيرند. يك چيزى كه اختيارش دادنش دست يكى كسى است، اختيار گرفتنش هم دست خود اوست.

    ما فرض مى‏كنيم كه همه مردم جمع شدند يك روزى گفتند كه محمدرضاخان سلطنت براى او باشد. ما اين موهبت الهى را تقديم ايشان كرديم، حالا را شما چه گوئيد؟ تو حالا مى‏خواهى سلطنت بكنى، سلطنت سابق بسيار خوب، تا حالا قانونى هستى به قول خودت، از حالا كه مردم دارند گويند نه، ديگر چه؟ مى‏گوئيد كه همه باز هم مى‏گويند آره؟ اصفهانى‏ها داشتند آتش مى‏زدند به همه چيز، باز آنجا، مرديكه آنجا(ايشان بود يا يك كسى از رفقايشان) مى‏گفت كه مردم شاهدوست اصفهان!! الان هم اينها اين حرف‏ها را مى‏زنند كه مردم شاهدوست ايران!! خوب الان اين مردم شاهدوست همه با هم جمع شده‏اند مى‏گويند ما نمى‏خواهيم يك مطلبى را، يك كسى را من وكيل كردم، مادامى كه عزلش نكردم وكيل است، وقتى عزلش كردم ديگر نمى‏تواند بگويد تو وكيل كردى مرا ديگر حق ندارى حرف بزنى، خوب سلطنت يك چيزى بوده كه مردم بايد بدهند به يك كسى، حالا ما هم فرض كنيم مردم دادند به شما، حالا مى‏گويند نمى‏خواهيم، حالا ديگر ايشان چه مى‏گويد؟ پس ايشان ياغى است الان. اينكه من گاهى مى‏نويسم ياغى، نه اين است كه مبالغه‏اى است، مبالغه نيست، ايشان الان ياغى است ياغى عبارت از آن آدمى است كه بيايد بيخودى يك جايى، يا به ضد قوانين بخواهد يك حكومتى بكند، بخواهد يك كلاهبردارى بكند، ايشان تمام اين استفاده‏هائى كه در اين مدت كرده روى ياغيگرى بوده است و كلاهبردارى بوده. اگر فرض كنيد سلطنت يك حقوقى داشته است و ايشان حقوقش را گرفته، كلاهبردارى بوده براى اينكه سلطنت نبوده كه تا حقوق بگيرد ايشان. ما فرض مى‏كنيم كه‏

    صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 152

    خير، ايشان همچو موافق با همه مواد قوانين عمل كرده و سلطنت هم يك حقوقى داشته و آن حقوق ناچيز را هم ايشان گرفته، ما از ايشان پرسيم كه شما به چه دليل گرفتى؟ شما كه سلطان نيستيد كه حقوق بگيريد. الان كه مردم دارند فرياد مى‏زنند كه (نه) به چه مناسبت شما در جايى كه مال ملت است نشسته‏اى؟ جايى كه مال ملت است روى حكمفرمائى مى‏كنى، مردم را دعوت مى‏كنى شما كه، مال ملت است اينها، چه مى‏گوئى به مردم؟

    بنابراين اين اصلى كه ايشان نبايد باشد، مردم مى‏گويند نبايد باشد اما حالا مردم مى‏گويند نبايد باشد، شايد اكثراً غافل باشند از اينكه اين نبايد كه از اول باشد، نبوده از اول، نه اينكه نبايد باشد. نبايد باشد، مال آنى است كه تا حالا بوده، حالا مى‏گوئيم آقا تا حالا شما بوديد بسيار خوب، حالا از اين به بعد چه گوئيد، خوب برو ديگر بس است ديگر تا حالا هر كارى كردى خوب يا بد، بسيار خوب از حالا ما نمى‏خواهيم. اين مال (نبايد باشد) است اما وقتى كه مطلب را بازش كنيم از هم يا تاريخ اين سلطنت ايشان را آنهائى كه يادشان است و آنهائى كه تو كتاب‏ها نوشته‏اند اگر نوشته باشند و جرات كرده باشند، نوشته‏اند، منتها ظاهر نيست بعد پيدا مى‏شود اينها. و آنهائى كه اطلاع به واقعه دارند خوب، مى‏دانند كه قضيه اين نبوده است كه يك سلطنت اعطائى باشد كه قانون اساسى گويد كه اعطا كردند. اين سلطنت رضاخان، پدر محمدرضا، اين يك سلطنت زورى قلدرى، مجلس سرنيزه‏اى و الزامى به اينكه شما بايد راى بدهيد به اينكه‏

    آن دسته بروند و اين دسته بيايند، نه آن دسته درست بود و نه اين دسته درست بود.

    دليل پشتيبانى ابرقدرت‏ها از شاه تثبيت منافع خودشان است

    قضيه اين نبود كه يك مجلس قانونى بوده و يك انتخاب قانونى بوده و اينها و ما حالا مى‏گوييم كه شما تا حالا درست بوديد. اصلاً از اول غلط بوده، از اول نبوده ايشان شاه. پدرش را انگليسى‏ها تحميل كردند به ما و خودش را هم متفقين يعنى هم انگليس و هم روس و هم آمريكا تحميل كردند به ما، الان هم پشت سرش ايستادند و هر شب و هر روز داد مى‏زنند به اينكه نه، ما اين را خواهيم، ما بهتر از اين كسى را نداريم (با تعبير اينكه بعضى وقت‏ها تعبير به اينكه، مى‏گويند تعبير شده است به اينكه اين آدم ماست) كارتر بگويد اين را كه (اين آدم ماست، اين بايد باشد) ما نمى‏خواهيم آقا، خوب يك كسى كه شما گذاشته‏ايد براى منافع خودتان ما منافع خودمان را بايد ملاحظه كنيم، ملت ايران مى‏گويد منافع خودم را مى‏خواهم ملاحظه كنم، نه منافع آمريكا را. خوب، آمريكا و انگلستان و روس همه شان جمع شدند به اينكه /ايشان را / بايد باشد ايشان، همه فرياد ملت ايران اين است كه اينها چكاره اند كه مى‏گويند اين بايد باشد؟، ما ملت و مملكت مال ما، هيچ كدام شما حق نداريد بگوئيد كه ايشان بايد باشند. (منافع ما را ايشان بهتر از ديگران حفظ مى‏كند)!! خوب منافع شما را حفظ مى‏كند، به ما چه ربطى دارد؟ وقتى بناشد منافع شما را اينها حفظ مى كنند شما ببريدش يك جائى هر چه هم دلتان مى‏خواهد به او، هر كارى مى‏خواهيد بكنيد اين چه معنا دارد كه شما يك كسى منافع شما را چيز

    صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 153

    مى‏كند ولكن از ما مى‏دزدد و به شما مى‏دهد. ما مى‏خواهيم ندزدد، مى‏خواهيم دستش را بگيريم كه ندزدد ديگر، مال مردم را برندارد بدهد به شما. ما اشكالمان سر هر دوى شماهاست، سر آمريكاست كه دارد مى‏خورد و مى‏برد، سر اين است كه دارد مى‏دهد اموال مردم را به غارت . در اينجا حرف‏هاى ديگر هست، حرف‏ها مى‏زنند، ايشان مكر را اين را مى گويند كه اگر چنانچه من بروم اين مملكت تجزيه مى‏شود، حالا ايران است، بعد ايرانستان مى‏شود، يعنى تبع مثلاً روس‏ها، يك تكه‏اش تبع روس‏ها مثل ازبكستان و نمى‏دانم چه مى‏شود اين هم ايرانستان شود و آن طرفش هم چهار قسمت مى‏شود، آن طرفش هم دست انگليس‏ها مى‏افتد آن طرفش هم دست مثلاً روس‏ها مى‏افتد اين طرفش هم دست آمريكائى و تجزيه مى‏شود ايران.

    الان كه ايران، ايران است براى خاطر به صدقه سر ايشان است كه ايران است، اگر ايشان نباشند اين تجزيه مى‏شود و هر كدام يك تكه‏اش را مى‏برند!! خوب اينكه هر كدام يك تكه را مى‏برند، به نفع آنهاست يا به ضرر آنهااست؟ خوب، لابد به نفع آنهاست كه مى‏برند. خوب حالا ما بايد ملاحظه كنيم ببينيم كه اگر ايشان باشند تجزيه مى‏شود، يا اگر ايشان نباشند؟ اگر بناشد كه شما نباشيد تجزيه مى‏شود، اگر برويد تجزيه مى‏شود كه به نفع آنهاست، چه شد كه همه اينها طرفدار شمايند؟ شما مى‏گوئيد اگر من نباشم آذربايجان را روس‏ها مى‏برند، روس‏ها از خدا مى‏خواهند آذربايجان را ببرند، آن طرف هم انگليس‏ها مى‏برند، آنها هم از خدا خواهند كه يك طرف را ببرند، يك مقدارش را هم مثلاً فرض كنيد كه كسى ديگرى مى‏برد، آمريكائى‏ها مى‏برند، آنها هم كه مى‏خواهند. اگر رفتن شما به نفع آنهاست و اگر شما برويد تجزيه مى‏شود، پس چرا از شما اينقدر تائيد مى‏كنند؟ كارتر هر روز هر وقت يك صحبتى پيش آيد مى‏گويد كه ما اين را لازمش داريم، اين بايد باشد، اين نفع ماست. اين كه نباشد نفعش بيشتر است. مى‏گوئى آنها نمى‏فهمند تو مى‏فهمى؟ كارتر و آمريكائى‏ها و انگلستان و اينها نمى‏فهمند كه اگر من بروم اينجورى مى‏شود و به نفعشان است، از اين جهت پشتيبانى مى‏كنند؟ كه نمى‏توانى تصديق كنى پس معلوم مى‏شود كه با بودن شما تجزيه است و الان تجزيه است. الان ما يك مملكت مستقلى نداريم، يك مملكتى كه ارتشش زير دست يك كس ديگر است، فرهنگش باز زير دست ديگرى است، مجلسش به دست ديگرى است، ما چه داريم آخر؟ يك مملكتى مجلس دارد، اگر يك مجلسى دارد، مملكتى است، ما مجلس نداريم. تو خودت در نوشته‏هايت گفتنى، در صحبت‏هايت گفتى كه ليست مى‏آوردند. زمان پدرش را دارد مى‏گويد يا توجه ندارد، يك وقت شروع مى‏كند تعريف كردن از پدر و يك وقت هم مى‏گويد تا چند سال پيش از اين ليست مى‏آوردند مى‏دادند به ما، به حكومت‏ها كه وكلا را تعيين كنند. زمان پدرش هم مى‏گويد همين طور بوده‏است و زمان خودش هم تا مدتى اينطور بوده منتهى حالا ديگر، حالا ديگراينطور نيست. خوب ما كه مملكتمان وضعش اين است كه ليست بايد بياورند تا وكلائى كه مردم بايد تعيين كنند، حتى تو هم نبايد تعيين كنى، بايد سفارتخانه‏ها تعيين كنند كه اينها را شما بايد قرار بدهيد و كيل /ما كه / پس مجلس ما نداريم. وقتى مجلس نداريم ديگر قانون اساسى يعنى عمل به قانون اساسى معنا ندارد مجلسى‏

    صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 154

    نيست كه عمل به قانون اساسى باشد. پس ما قانون اساسى هم كه به آن عمل بكنيم الان نيست در كار.

    يك قانون اساسى بوده است و نوشته‏اند و گذاشتند كنار. فرهنگ ما را هم كه همه مى‏دانيد كه فرهنگى است كه آنها درست كرده‏اند براى ما، نظاممان كه آنطورى‏است، اقتصادمان كه از همه چيز بدتراست همه اينها الان تحت تصرف ديگران است. الان مملكت ما يك مملكت تجزيه شده‏اى، مملكتى است كه تحت نظر ديگران و تحت سلطه ديگران است و هر چه منافع هست دارند مى‏برند و مى‏خورند و علاوه بر آن دارند جوانان ما را خراب مى‏كنند و ضايع مى‏كنند و از طرفى نمى‏گذارند تحصيل بكنند. حتى اينهائى كه در خارج آمده‏اند، اينها كه الان در خارج آمده‏اند براى نيروى اتمى اينها، خوب چند دسته‏شان يك دودسته‏شان پيش من آمده‏اند و حرفشان اين است كه نمى‏گذارند كه ماتحصيل بكنيم درست، ما را به‏يك حد پائين‏تر از آن كه هستيم نگه مى‏دارند و نمى‏گذارند تحصيل بكنند اينها. نمى گذارند در خود دانشگاهمان تحصيل بكنند اينها، تحصيلشان را به يك حد محدودى كه بيشتر از آن حد نروند كه مبادا آدمى پيدا بشود در مقابلشان بايستد. پس رفتن شما اسباب اين مى شود كه اين تجزيه برداشته بشود يعنى استقلال بشود، مستقل بشويم.

    حكومت اسلامى تجزيه بردار نيست

    اين طرحى كه ما داريم را ايشان مى گويند كه اين طرح اصلاً همان قضيه تجزيه است. اينكه همه مردم دارند مى‏گويند (حكومت اسلامى يعنى يك حكومت تجزيه شده!! و همه اطراف مملكت يك صدا دارند مى‏گويند ما حكومت اسلامى خواهيم اين معنى لاتجزيه است، اين معنى اين است كه همه يك چيز مى‏خواهند. تجزيه معنايش اين است كه يك دسته چيزى را بخواهد و دسته ديگر چيز ديگرى را. يكى از حرف‏هايش اين است كه آنوقت كردستان خودش عليحده مى‏شود. اگر به اين ترتيبى كه اينها گويند كردستان عليحده مى‏شود، بلوچستان عليحده مى‏شود، لرستان عليحده يعنى هر كدام حكومت مستقل و خودمختارى خواهند، ما مى‏گوئيم كه الان وضع همه جا خراب است.اينهمه مردم كه الان دارند فرياد مى‏كنند كه ما حكومت اسلامى مى‏خواهيم معنايش اين است كه تجزيه نمى‏خواهيم، معنايش اين است كه كردستان عليحده حكومت اسلامى مى‏خواهد، آن هم حكومت اسلامى مى‏خواهد، آن هم حكومت‏اسلامى. همه‏شان دارند حكومت اسلام مى‏خواهند. الان شما به كردستان برويد فرياد حكومت اسلامى است، به بلوچستان برويد فرياد حكومت اسلامى است، به خراسان برويد، به هر جا برويد همين صحبت‏هاست، همين آش است و همين كاسه كه حكومت اسلامى مى‏خواهيم. وقتى بنا شد يك ملتى همه‏اش حكومت اسلامى بخواهد، اين ديگر تجزيه بردار است؟!! اين را مى‏شود گفت تجزيه؟!! اين تبليغات است. حالا من خسته شدم كه مابقى فرمايشات ايشان را درست توضيح بدهيم. انشاءالله خداوند تائيد كند همه شما را و اصلاح كند امور مسلمين را و ايران را.

    و السلام عليكم و رحمه الله و بركاته

    
    previos page menu page next page
    

  7. #197
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    
    previos page menu page next page
    

    صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 155

    تاريخ: 24/8/57

    مصاحبه امام خمينى با مجله هفتگى و يكلى گرين

    سؤال: شما فرموديد كه مبارزه مسالمت آميز خواهد بود، چرا از اين حد بيرون رفته و به صورت فعاليت‏هاى تخريبى در آمده است؟

    جواب: مبارزه از طرف ملت با آرامى شروع شد لكن از طرف شاه خشونت آميز شد و مردم را به عصيان بيشتر وا داشت. به علاوه بسيارى از اين تخريب‏ها به دست خود مامورين شاه انجام گرفته و مى‏گيرد، مردم فقط مراكز فساد را مى‏كوبند زيرا خواستار يك حكومت حق هستند.

    سؤال: شما گمان مى‏كنيد كه نظاميان به دستور شاه از روز يكشنبه شهرها را رها كردند و رفتند تا اين كارها انجام بگيرد و سوژه باشد براى حكومت نظامى كه بعداً ايجاد كنند؟

    جواب: اكثر آتش سوزى‏هاى آن روز از طرف دستگاه بوده است و مردم فقط مراكز فحشا و استثمار را از بين مى‏بردند.

    سؤال: اگر شاه برود، بر سر ايران چه مى‏آيد؟ آيا ايران از تحت نفوذ آمريكا بيرون مى‏رود؟

    جواب: به منظور ما اگر چنانچه شاه برود، ايران، ايران خوبى خواهد شد انشاءالله، نفوذ ابرقدرت‏ها از آن برداشته مى‏شود و ايران مال ايرانى مى شود و همه قواى ايران بعداً صرف تعمير خرابى‏هاى شاه خواهد شد.

    
    previos page menu page next page
    

  8. #198
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    
    previos page menu page next page
    

    صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 156

    تاريخ: 24/8/57

    مصاحبه امام خمينى با روزنامه آلمانى دنياى سوم

    سؤال: آقاى خمينى! آيا به نظر شما با توجه به افزايش فشار بر رژيم شاه، دوران سلطنت وى رو به پايان است؟

    جواب: بله، رژيم شاه با اعمال خشونت و كشتار بى سابقه مردم در سال گذشته و با فساد بى حد و حصر، آنچنان كشور را بر هم زده است كه جز با رفتن شاه امكان ندارد راه حلى را كه مورد قبول مردم باشد عنوان نمود.

    سؤال: پس از سرنگونى رژيم شاه چه نوع حكومتى را پيشنهاد مى‏كنيد؟ آيا شما درصدد حفظ نظام سلطنتى در چهار چوب قانون اساسى و همچنين حفظ سلطنت پهلوى هستيد؟ شما چه نوع حكومتى را ترجيح مى‏دهيد؟

    جواب: ملت ايران خواستار حكومت اسلامى است و من جمهورى اسلامى متكى به آراء مردم را پيشنهاد كرده‏ام و سلطنت پهلوى و يا نظام شاهنشاهى چيزى است كه ملت ايران طى بيش از يك سال گذشته عموماً آن را نفى كرده‏اند و هر كسى با آن موافق باشد، خائن به ملت ايران است.

    سؤال: خواست‏هاى مردم در مورد در آمد بيشتر و شرائط اجتماعى اقتصادى بهتر، نقش اساسى در موقعيت سياسى كنونى ايران ايفا مى‏كند، اين منافع موجه مردم چگونه مى‏تواند به دست آمده و عملى گردد؟

    جواب: با رفتن شاه ترميم خرابى‏ها ممكن خواهد بود. كشاورزى كه بكلى از بين رفته است، اصلاح ميگردد. در آمد حاصله از نفت كه حيف و ميل و صرف هزينه‏هاى زائد و مضر شده است، به مصرف رفاه حال مردم فقير خودمان خواهد رسيد. توزيع ثروت و درآمدها بر اساس عدالت اسلامى، وضع توده‏هاى مردم ما را بهبودى خواهد بخشيد.

    صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 157

    سؤال: براى برنامه‏هاى اصلاحى شاه كه به عنوان ( انقلاب سفيد ) يا (انقلاب شاه و مردم ) مطرح است، چه اهميتى قائل هستيد؟ امروزه شما درباره اصلاحات ارضى چگونه فكر مى‏كنيد؟ و اثرات آنرا را بر جمعيت روستائى و مهاجرت مداوم آنها چگونه مى‏بينيد

    جواب: اصلاحات ارضى شاه جز برنامه‏اى براى از بين بردن كشاورزى ايران و تحميل اقتصاد تك محصولى بر جامعه ما چيزى نبود، به طورى كه امروز اكثر نيازهاى غذايى ما از خارج وارد مى‏شود. با بر هم خوردن وضع كشاورزى، دهقانان، دهات و زمين‏ها را رها كرده و به شهرها هجوم آورده‏اند. سياست غلط شاه هم در مورد صنايع مونتاژ، نه تنها مشكلى را حل نكرد و زندگى روستائيان مهاجر را حتى در حد قابل تحمل تأمين ننمود، بلكه كشور را هر چه بيشتر وابسته به اجانب كرد كه اثرات سوء اقتصادى آن غير قابل محاسبه است.

    سؤال: همزمان با اصلاحات ارضى، سرمايه‏اى كردن صنايع در ايران نيز به شكل پروژه‏هاى موقت صنعتى توسعه پيدا كرده است. تاسيس اين صنايع منجر به تغييراتى در توليد و توزيع كالاها مى‏شود. بازاريان تقاضاى كاهش توليد كالاهاى صنعتى را نكردند، بلكه خواستار بازگشت به شرائط توليدى سنتى گشتند، آيا شما فكر مى‏كنيد كه با توجه به منافع بازاريان و مصرف كنندگان، توسعه كالاى‏هاى مصرفى صنعتى چگونه بايد سازمان داده شود؟

    جواب: سياست صنعتى رژيم شاه، توسعه صنايع مصرفى و مونتاژ و وابسته كردن صنايع به صنايع اجنبى است. سياست صنعتى دولت جمهورى آينده بر اساس ايجاد صنايع بنيادى و ما در خواهد بود به طورى كه هر گونه وابستگى از بين برود. با ايجاد صنايع بنيادى ما در، توسعه كالاهاى مصرفى صنعتى نيز به شكلى توام با آن پيشرفت مى‏كند كه منافع مصرف كنندگان ايرانى را مقدم بر هر چيز حفظ خواهد كرد.

    سؤال: به گفته شاه قرار است ايران ظرف 20 سال آينده به يك كشور صددرصد غربى تبديل شود. اين موضوع، هم به دموكراسى غربى (صرفنظر از احزاب كمونيست) و هم به شرائط توليد و سطح زندگى در غرب دلالت دارد، آيا به نظر شما اين مساله آينده مطلوبى براى ايران در بر دارد؟ و شما چه راه حلى پيشنهاد مى‏كنيد؟

    جواب: شاه براى اغفال مردم از اينگونه حرف‏ها بسيار گفته و مى‏گويد و امروز در ايران و در بسيارى از كشورها براى كسى كمترين ترديدى باقى نمانده است كه شاه براى سرپوش گذاشتن بر روى جنايات و نيز شكست‏هاى پى در پى خود متوسل به چنين دروغپردازى‏ها

    صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 158

    ميشود. گذشته از اين ملت ايران با داشتن مكتبى مترقى چون اسلام، دليلى ندارد كه براى پيشرفت و تعالى خود از الگوهاى غربى و يا كشورهاى كمونيست تقليد كند.

    سؤال: آيا شما داراى نظريات به خصوصى درباره كاهش تفاوت فاحش زندگى بين مردم شهرى و روستائى، بورژوا و كارگر و دهقان هستيد؟

    جواب: آرى، برنامه‏هاى اسلامى ما كه در آينده به خواست خداوند اعلام و اجرا خواهد شد به بهترين وجهى مى‏تواند به اين امر مهم بپردازد تا سرمشقى براى همه مردم جهان باشد.

    سؤال: شما چگونه مى‏خواهيد فساد مالى كنونى و تورم همراه آن را از بين ببريد؟

    جواب: چنانچه دست دزدها و غارتگران داخلى و خارجى كوتاه شود و برنامه‏هاى اقتصادى بر اساس نيازهاى معقول و منطقى جامعه طرح ريزى و اجرا گردد و نيز قوانين غيرالهى كه وسيله دست سود جويان است از ميان برود، مساله‏اى به نام تورم براى مملكت باقى نخواهد ماند.

    سؤال: در دولت بدون شاه، شيعه چه نقشى به عهده خواهد داشت؟

    جواب: اساسا در تشكيلات حكومتى، شاه و مقام سلطنت زائده‏اى است كه اگر دخالتى در امور نكند كه نبايد بكند، دليلى بر ماندنش نيست و اگر دخالت كند كه هميشه شاه چنين كرده است و با دخالتش در امر حكومت، حقوق تمامى ملت را پايمال كرده و هنگامى هم كه مردم مى خواهند حق خود را از وى بگيرند لجاجت مى‏كند و دست به كشتار مى زند، اينجاست كه شيعه دست به كار مى‏شود و با استمداد از فرهنگ غنى اسلام چنين نهضت عظيمى بپا مى‏كند و تا جايگزينى نظامى كه منطبق با موازين مورد قبول اسلام است از پاى نمى نشيند.

    سؤال: تشيع در نظر كشورهاى غربى به عنوان عنصرى محافظه كار در پيشرفت قلمداد شده است. همچنين ما خواست‏هاى شيعيان را مبنى بر كناره‏گيرى زنان از صحنه زندگى اجتماعى و نيز بازگشت به قوانين شيعى كه مى‏خواهد سنت مذهبى مبناى قوانين حكومتى قرار گيرد، همانطورى كه در قانون اساسى كه به طور غير قانونى به صورت از بين رفته در آمده نيز ذكر شده است، شنيده‏ايم. ما همچنين شنيده‏ايم كه تشيع، سبك زندگى غربى را براى اينكه با سنت‏هاى مذهبى توافق ندارد رد مى‏كند، آيا ممكن است شما نظر خود را درباره اين مساله بر

    صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 159

    اساس مذهب تشيع بيان كنيد

    جواب: تشيع كه مكتبى است انقلابى و ادامه اسلام راستين پيامبر است همچون خود شيعيان هميشه مورد حملات ناجوانمردانه مستبدين و استعمارگران بوده است. تشيع نه تنها زنان را از صحنه زندگى اجتماعى طرد نمى‏كند، بلكه آنان را در جامعه در جايگاه رفيع انسانى خود قرار مى دهد. ما پيشرفت‏هاى دنياى غرب را مى‏پذيريم ولى فساد غرب را كه خود آنان از آن ناله ميكنند نه.

    سؤال: ايرانى بودن، يك موقعيت ملى مستحكمى را بوجود آورده است كه تناقصات چندانى را بين اقليت‏هاى مذهبى از قبيل يهودى‏ها، مسيحى‏ها و يا روحانيون اقليت‏ها در ايران بوجود نياورده است. در حكومت مورد نظر شما روابط بين اين اقليت‏ها چگونه خواهد بود؟

    جواب: اسلامى بودن، بيش از ايرانى بودن بين افراد ملت ايران روابط مستحكم برقرار كرده است. اقليت‏هاى مذهبى نه تنها آزادند، بلكه دولت اسلامى موظف است از حقوق آنان دفاع كند و ديگر اينكه هر ايرانى حق دارد كه مانند همه افراد از حقوق اجتماعى برخوردار باشد. مسلمان يا مسيحى و يا يهودى و يا مذهب ديگر فرقى ندارد.

    سؤال: نفوذ غرب در ايران داراى اهميت است. مثلاً 40000 مستشار آمريكائى به طور دائم در ايران به سر مى‏برند كه اغلب در ارتش هستند. سياست خارجى شما چگونه خواهد بود؟

    جواب: حضور مستشاران نظامى آمريكائى در ايران، به دنبال سياست‏هاى ضد اسلامى و ضد ملى رژيم ايران است كه علاوه بر هزينه هنگفت آن كه بر ملت سنگينى مى‏كند آنان را چنان تسلطى بر ارتش و مقدرات كشور داده است كه شرف و حيثيت صاحب منصبان و درجه داران ارتش را به دست آنان لكه دار و نابود كرده است و ما در اينگونه موارد بر اساس يك سياست مستقل و آزاد بدون دخالت قدرت‏ها عمل خواهيم كرد.

    سؤال: در مقايسه با كشورهاى (اوپك) نرخ كنونى نفت در ايران بسيار پايين است. آيا به نظر شما در مقايسه با كالاهاى سرمايه‏اى خريدارى شده از غرب، بهاى نفت ايران كافى است يا تعديلاتى بايد صورت گيرد؟

    جواب: طبقه سرمايه‏دار غرب به منظور حداكثر سود و نيز تسكين‏بحران‏هاى اقتصادى، در مصرف‏

    صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 160

    نفت بى نهايت اسراف مى‏كند بدون آنكه به بحران عظيم و خطرناك آينده جهان به هنگام پايان يافتن اين ماده حياتى بيانديشد. بحرانى كه از يك سو كشورهاى توليد كننده نفت كه پس از پايان اين منابع عظيم، قدرت خريد خود را از دست مى‏دهند و از سوئى ساير كشورها نيز ناچار خواهند شد بهاى غيرقابل تحملى براى انرژى لازم بپردازند. بنابر اين مساله نفت، تنها مسأله قيمت آن نيست كه هم اكنون غير عادلانه است، مسأله اين است كه بايد به نفت نقش بايسته و حساب شده در اقتصاد كشورها و به طريق اولى كشورهاى نفتخيز داد و به اقتصاد كشور قابليت رشد واقعى بخشيد و نه رشد كاذب. ما سياست نفتى خود را بر اين اساس تنظيم خواهيم كرد. در اين صورت است كه مى‏توانيم به عنوان طرف مساوى درباره قيمت نفت و فرآورده‏هاى آن و قيمت كالاهائى كه مى‏خريم، به آنچه عدل است عمل نمائيم.

    سؤال: به نظر شما روابط آينده‏تان با روسيه شوروى، كشورهاى عضو پيمان ورشو و چين كمونيست چگونه است؟ روابط كنونى اين كشورها با ايران ممكن است خيلى سرد توصيف شود.

    جواب: در حال حاضر روسيه شوروى و چين هر دو خود را با حمايت از شاه در صف مخالفين ملت ايران قرار داده‏اند. در آينده، سياست خارجى ما بر مبناى اصل حفظ آزادى و استقلال كشور و احترام متقابل خواهد بود. آنها با رعايت اين اصل بايد تصميم بگيرند.

    سؤال: شما براى ايران چه اهميتى را در خليج فارس و اقيانوس هند قائل هستيد؟

    جواب: اهميت استراتژيكى منطقه غير از اهميتى است كه براى كسانى كه چشم طمع به منطقه دوخته اند، دارد. ما بر اساس حفظ آزادى و استقلال بدون قبول نقش ژاندارمى، با ساير مردم منطقه امنيت آن را حفظ خواهيم كرد و مانع نفوذ ابرقدرت‏ها خواهيم شد.

    سؤال: روابط شما با برادران عرب مسلمان چگونه خواهد بود؟ اين روابط در حال حاضر تا حدودى محدود است.

    جواب: روابط ما برادرانه است كه منشا آن از مذهبمان است و تاريخ و فرهنگمان نيز مشترك است. ما هميشه مشكلات يكديگر را مى‏فهميم و دشمنانمان نيز مشترك هستند.

    سؤال: در حال حاضر ممكن است ايران را در مناقشات خاور ميانه طرفدار اسرائيل ناميد، چه اصلاحاتى را پيشنهاد مى‏كنيد؟

    صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 161

    جواب: رژيم شاه در شرائط فعلى طرفدار اسرائيل است و من نزديك 20 سال است كه در اعلاميه‏ها و سخنرانى‏هاى خود با اين امر مخالفت كرده و طرفدارى خود را از مبارزات بحق ملت عرب و فلسطين اعلام داشته‏ام.

    سؤال: چرا شما مجبور شديد عراق را ترك كنيد؟ چرا براى ادامه تبعيد خود، در پاريس اقامت مى‏كنيد؟ در صورتى كه امكان بازگشت به ايران به شما پيشنهاد شده است، چرا پاريس را دوست داريد؟

    جواب: عراق تحت فشار شاه مرا در فشار قرار داد و من وظيفه شرعى و الهى خودم ديدم كه براى انجام مبارزات خود بناچار آن كشور را ترك كنم. در فرانسه موقتاً مى‏باشم و مكان هم براى من مطرح نيست .

    
    previos page menu page next page
    

  9. #199
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    
    previos page menu page next page
    

    صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 162

    تاريخ: 824/57

    پيام امام خمينى به كارگران و كارمندان شركت نفت

    اعتصاب كارگران شركت نفت، اعتصابى كوبنده و با ارزش

    بسم الله الرحمن الرحيم

    سلام من و ملت ايران بر كارگران و كارمندان شركت نفت ايران. رحمت خداوند تعالى بر شما آگاهانى كه با اعتصاب پر ارزش خود، روى ملت را سفيد نموديد. اعتصاب شما هر روز و هر ساعتش با ارزش و كوبنده است، ارزشمند براى ملت غارت زده ايران كه از جريان اين طلاى سياه و مخزن پر بركت كشور كه سال‏هاست خائنان به غارت داده‏اند و نفتخواران به غارت برده‏اند، جلوگيرى كرده و از هدر دادن مال ملت فقير به اندازه قدرتتان منع نموده‏ايد، و كوبنده خائنانى كه چوب حراجش را پشتوانه براى بقاء حكومت طاغوتى خويش و تخت لرزان شيطانى خود مى‏دانند. هر ساعت اعتصاب شما خدمتى است به خداوند تعالى و به كشور اسلام. كسانى كه به زور مى‏خواهند اين اعتصاب مقدس را بشكنند، مجرم و خدمتگزار اجانب و خائن به ملت و كشورند. بر ملت شريف ايران است كه در مواقعى كه كارگران و كارمندان شركت نفت و ساير موسسات و ادارات دولتى دست به اعتصاب مى‏زنند از آنان با كمال جديت پشتيبانى كنند و ضررهاى آنان را به بهترين وجه جبران نمايند و آنان را در اعتصابات مقدسشان كه براى اظهار تنفر از شاه خائن و خاندان كثيفش و پشتيبانى از مبارزات همگانى مردم است، تشويق و تقدير كنند.

    دولت نظامى، دوامى ندارد

    دولت نظامى غير قانونى سعى دارد با سرنيزه مردم را به حالت عادى خود برگرداند، غافل از آنكه با سرنيزه نمى‏شود رضايت ملت را جلب كرد، اين سرنيزه‏ها بالاخره انفجار عظيمى را به بار خواهد آورد. دولت ياغى نظامى، آخرين راهى است كه شاه براى نجات خويش به آن متوسل شده است، اين دولت نيز، دوامى نمى‏تواند داشته باشد، چرا كه اين نظام از باطن پوسيده است. طرفداران كثيف و خائن شاه، مردم را از رفتن شاه و خلاء بعد از آن مى‏ترسانند، بايد ديد كه بودن شاه چه نقصى را تكميل و چه خلائى را پر كرده است، شاه غير از پر كردن جيب اجانب و خود و بستگان طمعكارش، چه خلائى را پر كرده است؟ به اميد خدا دير يا زود اين خائنين مجازات خواهند شد.

    صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 163

    آمريكا بايد در پشتيبانى از شاه تجديد نظر كند

    آمريكا بايد بداند كه اگر بخواهد با فشار خود دولت نظامى را سر پا نگاه داشته و مردم بى‏پناه ما را هر روز و هر شب زير رگبار گلوله مزدوران خود قرار دهد و اگر بخواهد با تهديد و ارعاب، هر چه بيشتر كارمندان محترم و كارگران محروم شركت نفت را كه خواستار رفتن شاه شده‏اند، زير فشار قرار دهد، طرح‏هائى براى چاه‏هاى نفت داده مى‏شود تا مخازن پر بهاى ما براى نسل‏هاى آتيه باقى بماند. آمريكا بايد در پشتيبانى از شاه تجديد نظر كند سياستمداران آمريكا، دولت خودشان را از اين سياست ظالمانه و مخالف حقوق بشر كه بالمال مخالف مصالح مردم آمريكاست، برحذر كنند.

    سهمگين بودن قهر انقلابى ملت

    نهضت مقدس اسلامى ما عمر چپاولگرى‏ها و ديكتاتورى‏ها را در ايران به سر آورده است. صاحب منصبانى كه بر روى ملت آتش مى‏گشايند، بايد بدانند كه پيروزى ملت نزديك است و انتقامش از خائنين، سخت. عهد و پيمان شاه، سست است و قهر انقلابى ملت، سهمگين و بايد بدانند كه شاه ممكن است آنان را نيز مانند نوكرهاى وفادارش براى ابقاى خود، به محاكمه و زندان بكشد. من از اعتصاب جميع جناح‏ها، فرهنگيان و بازاريان و جميع اصناف، اعتصاب شركت نفت، اعتصاب مخابرات، اعتصاب شركت واحد و مطبوعات و اعتصابات ساير ادارات و موسسات دولتى و خصوصى كه براى نجات ميهن و براى خدمت به اسلام و مسلمين بوده است، تشكر مى‏نمايم و از حضرات روحانيون عظيم الشان سرتاسر كشور اعلى الله كلمتهم كه هاديان طريق نجات و پيشقدمان نهضت بزرگ اسلامى و سد بزرگ در مقابل ابرقدرت‏هاى شرق و غرب و خدمتگزاران به ولى‏الله اعظم ارواحنا فداه هستند، با كمال تواضع و احترام تقاضا دارم كه ضررهائى را كه به مناسبت مسائل مبارزاتى از هر نوع، بر طبقه ضعيف كه هميشه پيشقدمان مبارزات مردمى ما بوده‏اند، وارد شده و مى‏شود، از سهم مبارك امام عليه السلام و وجوه شرعيه ترميم فرمايند. من از زحمات ملت شريف خصوصا روحانيت تشكر مى‏نمايم.

    والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته

    روح الله الموسوى الخمينى

    
    previos page menu page next page
    

  10. #200
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    
    previos page menu page next page
    

    صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 164

    تاريخ: 25/8/57

    مصاحبه امام خمينى با خبرگزارى انگليسى رويتر

    سؤال: در تحليل شما از وضعيت فعلى و تحول آن در ايران، آيا از يك عكس العمل نمى‏ترسيد؟

    جواب: آنچه كه به طور مختصر مى‏توان گفت اين است كه فشار بيش از حد شاه، مردم را چنان در تنگنا قرار داد كه آنان دست به يك قيام همگانى زدند. شاه استقلال سياسى، نظامى، فرهنگى و اقتصادى ما را از بين برده است و ايران را در همه ابعاد وابسته به غرب و شرق كرده است، مردم ايران را زير شكنجه و سياهچال‏هاى زندان كشته است، از تمام علما و خطبا براى گفتن حقايق جلوگيرى كرده است. تمام اينها موجب شده است كه مردم مسلمان ايران خواستار يك حكومت اسلامى باشند، حكومت اسلامى‏اى كه بر پايه استقلال و آزادى بنا مى‏باشد. و اما راجع به عكس العمل خشن نظامى، مگر اكنون ما گرفتار چنين حكومتى نمى‏باشيم؟ آيا خشونتى را بيش از آنچه اكنون ملت ايران بدان گرفتارند در تاريخ ديده‏ايد و سراغ داريد؟ آيا بيش از 50 سال نيست كه ما با عكس العمل خشن نظامى روبرو هستيم؟ يك كودتاى نظامى هم مانند دولت نظامى نمى‏تواند مبارزات مردم ما را متوقف كند. مبارزه تا برچيده شدن نظام شاهنشاهى و سقوط اين دودمان ادامه دارد.

    سؤال: چرا حضرت آيت الله راه حل ميانه را نمى‏پذيرند؟

    جواب: راه حل ميانه يعنى تسليم بر رژيم شاه، زيرا بساط سلطنت و همه بنيادهاى فشار و اختناق و تمام برنامه‏اى كه اجرايشان ايران را بدين روز انداخته است و كار را به بن‏بست فعلى رژيم كشانده است، پا برجا هستند. بنابراين راه حل ميانه يعنى پيوستن به رژيم شاه و اين نه تنها بن‏بست را از بين نمى‏برد بلكه كامل مى‏گرداند و ملت كسانى را كه به اين راه حل‏ها گوش مى‏دهند، نه تنها نفى مى‏كند بلكه خائن مى‏شمارد.

    سؤال: آيا نمى‏ترسيد پوشش گروه‏هاى ماركسيستى باشيد؟

    صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 165

    جواب: اصولا" ما گروه‏هائى كه داراى پايگاهى در بين مردم باشند، به عنوان گروه يا گروه‏هاى ماركسيتى نمى‏شناسيم و وجود هم ندارد. چند نفر بچه را بگذارند كنار كه آنان نه تنها از جامعه ايران شناختى ندارند بلكه هنوز بيش از دو سه كتاب هم مطالعه نكرده‏اند. مى‏بينيد كه چگونه شاه از اين عده در قالب حمله، طرفدارى مى‏كند. مى‏بينيد كه همه از چند بچه چيزى ساخته‏اند. نهضت ما عميقاً مذهبى است و نفوذ معنوى آن به حدى است كه دنيا از آن وحشت كرده است.

    سؤال: آيا رژيم شاه باعث نشده است و يا نمى‏شود كه ايران به طرف شوروى سوق پيدا كند؟

    جواب: به همان اندازه كه شوروى را خائن مى‏دانيم، به همان اندازه آمريكا و انگليس را استثمارگر و چين هم در همين رديف است.

    سؤال: حضور آقايان مهندس بازرگان و كريم سنجابى با شما چگونه بوده است؟

    جواب: بارها گفته‏ام كه ملت ايران خواهان برچيده شدن رژيم شاهنشاهى و سقوط دودمان منحوس و خائن پهلوى و برقرارى حكومت اسلامى مى‏باشد. هر كس اينجا آمده است من اين موضوع را با او مطرح كردم. اين دو آقا هم آمدند و من مطرح كردم، آنان پذيرفتند و رفتند. هر كس بر خلاف خواست ملت مساله‏اى عنوان كند، خائن به ملت و مملكت است.

    سؤال: دولت‏هاى عرب و دولت‏هاى غربى از شاه حمايت مى‏كنند، اين حمايت چه تاثيرى دارد؟ و اگر حمايت سلب بشود چه تاثيرى در وضع خواهد داشت؟

    جواب: البته اگر اين دولت‏ها دست از حمايت شاه بردارند، رژيم شاه سريعاً سقوط خواهد كرد ولى اين بدان معنى نيست كه اگر از شاه حمايت كنند پيروز نمى‏شويم. پيروزى ما حتمى است، شاه رفتنى است و بايد برود، چه دولت‏هاى عربى و غربى از او دفاع بكنند يا نكنند. ولى توقع ما از برادران عربمان اين بود كه آنان آگاهى دينى لااقل داشته باشند. ملت‏هاى عرب با ما هستند و در زمان پيروزى ما وضع تمامى آنان تغيير خواهد كرد.

    سؤال: روابط شما با دولت فرانسه چگونه است؟

    جواب: اخيراً محدوديت‏ها رفع شده است.

    
    previos page menu page next page
    

صفحه 20 از 208 نخستنخست ... 101617181920212223243070120 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/