صفحه 16 از 208 نخستنخست ... 61213141516171819202666116 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 151 تا 160 , از مجموع 2079

موضوع: صحيفه نور

  1. #151
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    
    previos page menu page next page
    

    صحيفه نور ج 2 صفحه 281

    تاريخ:12/8/57

    بيانات امام خمينى در مورد عوامفريبى و تشبثات رژيم شاه‏

    دولت آشتى ملى خدعه‏اى براى خوابانيدن نهضت

    بسم الله الرحمن الرحيم

    نهضت اسلامى ايران به اوج خودش رسيده است و مرتبه شكوفائى را دارد طى مى‏كند. شاه انواع تشبثات را مى‏كند و كرده است يكى از تشبثات او اين بود كه يك دولتى پيش آورد، يك دولت آشتى! و دولت آشتى همان بود كه از زمان انتقالش تا حالا هزارها از جوان‏هاى ما را كشتند و به خاك و خون كشيدند و سرتاسر ايران را به عزا نشاندند و مى‏خواستند كه با صورت آشتى مردم را اغفال كنند و لهذا دولت اعلان آشتى داد و گفت تاريخ هم همان تاريخ قانونى اول، اسلامى. از قانون گبرها دست برداشتند و از حزب رستاخيز هم دست برداشتند، بعد هم از قراردادهائى كه راجع به اسلحه كرده بودند تخفيف دادند، از قراردادهاى اتمى هم لغو يا تخفيف دادند. اينها همه خدعه‏هائى است كه اينها مشغول هستند كه اين نهضت را بخوابانند و اين موجى كه در ايران پيدا شده است و مثل سيل خروشان همه چيز را دارد به باد مى‏دهد، آنها اين سيل را خاموش كنند، شعله قلوب را خاموش كنند و ابتدايش هم ممكن است يك ملايمت‏هائى بكنند و يك به اصطلاحشان آزادى‏هاى فضاى باز آزادى هم يك صورتى درست بكنند و دنباله‏اش آنچه كه اين امور سرد شد و اين زبانه‏هاى آتشى كه الان در ايران بلند شده است خاموش شد، دنبالش - بعد از مهلتى كه پا را محكم كردند به جاى خودش و خاطر جمع شدند كه يك همچو نهضتى ديگر نخواهد بپا شد - همچو حمله بكنند و همچو به همه جهات ملت صدمه وارد بياورند كه نه جناح روحانى و نه جناح سياسى و نه دانشگاه و نه بازار، ديگر تا آخر نتوانند نفس بكشند.

    به شاه، اين افعى زخم خورده مهلت ندهيد

    الان اين وضعى كه ايران پيدا كرده است اين افعى را زخمى كرده، آن چيزهائى كه او در مغزش پخته بود هميشه كه منم و ديگر ملت هم همه هوادار من، شاهدوستى در سرتاسر ايران هست، همه به حكم من هستند و كسى مخالف با من نيست، نمى‏شود باشد! اينها همه فروريخت، اين كنگره‏هاى خيالى كه به مردم جا زده بودند، واقعيتى نداشت و ليكن يك الفاظ خوشگل بزك‏كرده‏اى تسليم مردم مى‏كردند، پرده‏ها تا يك حدودى پس رفت و اين كنگره‏هاى بلند خيالى كه درست كرده‏

    صحيفه نور ج 2 صفحه 282

    بودند، اينها يكى بعد از ديگرى فرو ريخت و آمال و آرزوهائى كه داشت بسياريش پايمال شد. اين الان يك افعى زخمى است كه اگر مهلت به او بدهند و ملت سردى و سستى از خودش نشان بدهد اين سربلند مى‏كند و اين دفعه زهرش را به تمام اقشار ملت مى‏ريزد، زهرى كه ديگر نتوانند اينها به علاجش برخيزند.

    خطر مهره هاى اسلام نما بيشتراز حكومت نظامى

    همه اين تشبثاتى كه ايشان كرده است، مثل دولت آشتى پيش آوردند و حالا هم ديدند كه آن آشتى از جنگ‏هاى دولت‏ها با هم مثل اينكه بدتر بود و اين ملايمت به خيال خودشان به صورت يك حكومت نظامى خشن در آمد و بعد هم در حكومت نظامى‏شان شكست خوردند. حكومت نظامى‏ها حالا خودشان ماندند و اعلاميه‏هايشان، اعلام مى‏دهند كه اعلاميه نمره چند كه مردم دو نفر همراه هم، بيشتر از دو نفر نبايد همراه هم در خيابان‏ها راه بروند. در مقابل اين در همان جائى كه حكومت نظامى است 000/500، 000/300 بلكه گاهى بيشتر از اينها راه مى‏افتند در خيابانها و شعار مى‏دهند و هر چه دلشان مى‏خواهد مى‏گويند. حكومت نظامى هم شكست خورد، با شكست خوردن حكومت نظامى و مقابله مشت و تانك، فهميدند كه مشت بر تانك مقدم است اراده ملت بر توپ و مسلسل پيشى دارد. اينها از كودتاى نظامى هم مأيوسند ولى ذكرش را مى‏كنند، كودتاى نظامى، الان همان كودتاى نظامى است، مگر كودتاى نظامى چه مى‏كند؟ كودتاى نظامى يك نظامى مى‏آيد سر كار با خشونت با مردم رفتار مى‏كند اگر چنانچه خيلى آدم خشنى باشد، گاهى هم ممكن است كه خشونت نداشته باشد. خوب الان در تمام ايران حكومت نظامى است منتهى در عده‏اى از شهرها رسماً حكومت نظامى است و در مابقى ايران به طور غير رسمى حكومت نظامى است. همان معانى نظامى بودن و مردم را از همه چيز محروم كردن به خيال خودشان، در همه ايران الان هست.

    شكست رژيم در برقرارى دولت آشتى ملى و حكومت نظامى

    بنابراين آن فريب اولشان كه حكومت آشتى و - عرض كنم - با همه چه و روحانيون، اولى كه اين دولت آمد روى كار، به عنوان يك روحانى خودش را معرفى مى‏كرد. پدر روحانى و پدر و مادر هم روحانى و اين حرف‏ها، معرفى مى‏كرد بعد هم شروع كرد به آن كارهاى ملايمت‏آميز و فريبنده كه من در همان اولى كه تاسيس شد، اين را به مردم گوشزد كردم كه فريب نخوريد كه اين بدتر از آن حكومت نظامى‏هاست، اين خطرش بيشتر از آن است. انسان با حكومت نظامى مى‏داند كه اين آمده روى كار كه با سرنيزه با انسان رفتار كند، خوب احتياط خودش را مى‏كند و اينها، اما آن كه با فريب مى‏آيد روى كار و مى‏خواهد ملت را با خدعه و فريب عقب بزند، اين مردم را غافلگير مى‏كند و اين خطرش زياد است و من در همان وقت هاى اول، همان اولى كه اعلام حكومت آشتى شد، من مطالب را آنطورى كه مى‏توانستم به مردم رساندم. اين حكومت آشتى شكست خورد، شد حكومت نظامى در همه ايران و در

    صحيفه نور ج 2 صفحه 283

    12 شهر عظيم ايران به طور رسمى و همين حكومت نظامى هم شكست خورده هست، الان هم حكومت نظامى هست اما اين حكومت نظامى شكست خورده است. بايد به حسب ترتيب حكومت نظامى، كسى شبها بيرون نيايد (مردم) از قرارى كه گفته‏اند دو ساعت عقب انداختند دوباره برگشتند به اينكه جلو انداختند كه بايد دو ساعت هم جلوتر چه بكنيد، مردم در دكان‏هايشان نشستند و باز كردند و شروع كردند به قرآن خواندن، ملزم شدند به اينكه برگردند و باز به همان مقدار قبل و تظاهرات هم در همه اينجاهائى كه حكومت نظامى هست و غير نظامى (يعنى آنهائى كه نظامى رسمى است و نظامى غير رسمى) تظاهرات هم در همانجا به قوت خودش باقى است پس اين هم شكست خورد. از شكست خوردن اين، باز يك كودتاى نظامى يا يك نخست‏وزير نظامى شكست خورده است، اگر بى‏عقلى كنند و يك حكومت نظامى سرتاسرى يعنى يك نخست‏وزير نظامى بياورند و بخواهند مردم را با آن حكومت نظامى بترسانند، مردم ترسشان ريخته است ديگر، اعتنا به اين حرف‏ها ندارند. همان بچه‏هاى كوچولو هم پاسبان‏ها را عاجز كردند و مقابله كردند با پاسبان‏ها، آنها با سرنيزه و توپ و تانك، مردم با مشت و سنگ و از اين چيزها. پس حكومت نظامى و حكومت آشتى و كودتاى نظامى، اينها شكست خورده است، اينها را ديگر نمى‏شود پاى چيزى حساب كرد. اين تشبث، تشبثى است كه درست از كار در نمى‏آيد و نيامد، بخواهند بكنند هم نمى‏شود.

    به كارگيرى مهره‏هاى جديد، فريبى تازه براى اغفال ملت‏

    يك تشبث ديگر به اين است كه بعض رجال را براى نخست‏وزيرى مثلاً انتخاب كنند و از اين راه پيش بيايند، گاهى به اينكه كسى را انتخاب كنند كه مثلاً پيش مردم يك قدرى معروف است و كذا و گاهى به اينكه كسى را انتخاب كنند كه در اين حكومت‏هائى كه بوده است و در اين اوقاتى كه ايشان مشغول ظلم و ستم بوده‏اند، اين در دستگاه نبوده‏است، خوب چون فهميده‏اند كه كسانى كه در اين دستگاه يك شغلى داشتند، يك وزارتى داشتند، يك وكالتى داشتند، اينها ديگر مقبول ملت نيستند، اين اشتباه است كه مى‏خواهند همان‏ها مردم را بازى بدهند، گاهى از شغل وزارت استعفا بكنند، گاهى از شغل وكالت استعفا بكنند، گاهى از - عرض مى‏كنم كه - حزب رستاخيز كنار بروند. همه اينها ديگر يك حرف‏هائى است كه اين ملت ما نمى‏پذيرد.

    سفارتخانه‏ها عهده‏دار تعيين وكلا!

    ممكن است واقعاً به حسب واقع هم يك نفر آدم توبه كرده باشد، بگذرد از آن معصيت بزرگى كه تا حالا كرده، از خيانت‏هايى كه تا حالا كرده - ممكن است كه از آن خيانت - يك خيانت مشترك بين همه اين است كه همه اين وكلاى مجلسين مى‏دانند كه وكيل ملت نيستند، اين ديگر يك چيزى نيست كه به خود اين وكلا مخفى باشد، همه مى‏دانند كه مجلس، مجلس ملى نيست و مجلسى است كه با فرمان شاه و با سرنيزه، سرنيزه هم كه نمى‏خواستند، آنوقت ديگر اين حرف‏ها را نمى‏خواست، حالا

    صحيفه نور ج 2 صفحه 284

    سرنيزه مى‏خواهد، آنوقت با فرمان بود، فرمان هم نه اينكه حالا اين فرمان هم از ايشان باشد، آن هم از سفارتخانه‏ها ليستش مى‏آمد. خودايشان اقرار كرد كه در چند وقت قبل از اين ليست مى‏آوردند و وكلا را با سفارتخانه‏ها تعيين مى‏كردند و حالا اين جور نيست. نخير حالا هم اين جور است و بدتر از آن هست. اين وكلا همه آنها اين را بى‏استثنا مى‏دانند كه و مى‏دانستند آنوقتى كه وارد مجلس شدند، به اينكه اينها وكلاى ملت نيستند و اين مجلس خلاف قانون اساسى است معذالك رفتند، همه‏شان رفتند، اينهائى كه نقض قانون اساسى را كردند و خودشان دانسته به اينكه اين خلاف قانون اساسى است، رفتند در مجلس، همان قدمى كه توى مجلس گذاشت اين خيانتكار است، حالا ما به كارهائى كه اينها انجام دادند و تغيير تاريخ اسلام را دادند يك همچو جنايت بزرگ، يك همچو جسارت بزرگ به مقام رسول اكرم، ما از اين هم اگر صرف نظر بكنيم با اينكه نمى‏شود كرد، كه همه آنها اينها را راى دادند و به تصويب همه اينها بوده، حالا ممكن است يكى از آنها عذر بخواهد كه آنوقتى كه اين را آوردند من راى نمى‏خواستم بدهم ترسيدم يا فرض كنيد كه راى ندادم، اما تو وارد شدى به عنوان وكالت از ملت در يك مجلس مخالف قانون اساسى، اين خيانت است، خود اين قدم، قدم خيانتى است، پس ملت، اين اشخاصى كه در اين حكومت بودند يعنى در اين حكومت غير قانونى.

    اساس سلطنت پهلوى و منتخبات آن بر خلاف قانون اساسى است

    باز نكته ديگر اين است كه اصلاً اساس سلطنت سلسله پهلوى مخالف قانون اساسى است، اساس سلطنت، به دليل اينكه هر كس كه به سن من است يا يك قدرى هم كوچكتر يادش است، آنها هم كه يادشان نيست، از آن پيرمردها بروند اگر نشنيده‏اند بپرسند. لكن خوب مسأله چيزى است معلوم و معروف كه رضاشاه وقتى كه آمد و كودتا كرد، احدى قدرت بر اينكه در مقابل او يك كلمه بگويد نداشت، هيچ كس همچو قدرتى نداشت، اگر هم يكى دو تا همچو قدرتى داشتند، دوتايى بودند كه اثرى نداشت، كارى ازش نمى‏آمد. مجلسى كه در زمان رضاشاه براى تغيير مواد قانون اساسى در زمان رضاشاه تاسيس كردند، مجلسى بود كه ملت باهاش مخالف بود، نه اينكه خبر نداشت، مخالف بود ملت لكن جرات اظهار مخالفت نداشت اما هيچ كس هم نمى‏رفت رأى بدهد، مردم سرجاى خودشان بودند، مردم مشغول كار خودشان بودند، جرأت نمى‏كردند حرف بزنند. آن مجلسى كه تاسيس شد براى اينكه مواد قانون اساسى را تغيير بدهند و سلسله قاجار را منقرض كنند و سلسله پهلوى را منصوب كنند به مجلس مبعوثان، وكلاى او وكلاى ملت نبودند، اين را همه مى‏دانند، خود رضاخان هم مى‏داند، الان توى قبر مى‏داند اين را كه وكيل نبوده‏اند، پسرش هم مى‏داند. اين وكلا كه اطلاعات دارند ديگر مثل ما توده مردم نيستند كه اطلاعتشان كم باشد، اينها را همه مى‏دانند كه اصل اساس سلطنت پهلوى بر خلاف قانون است، مخالف قانون اساسى، اگر او مخالف قانون اساسى بود، سلطنت پهلوى مخالف قانون اساسى بود، سلطنت پسرش هم مخالف قانون اساسى است براى اينكه همان است مسأله. وقتى سلطنت ايشان مخالف قانون اساسى است تعيين وكيل ولو وكيل را مردم تعيين كنند لكن قانون اساسى

    صحيفه نور ج 2 صفحه 285

    مى‏گويد بايد شاه فرمان بدهد. ما شاه نداريم كه فرمان بدهد شاه. شاه نداشتند مردم، اين شاه نبود هيچ، شاهى كه خلاف قانون اساسى است شاه نيست. اين وكلا مى‏دانند به اينكه اين سلسله از سلاطين به اصطلاح، بر خلاف قانون اساسى روى كار آمده‏اند و دنباله‏اش هر كارى كه اينها انجام بدهند خلاف قانون اساسى است. اين با اصطلاح خودشان من دارم حرف مى‏زنم، با منطق خود آنها من دارم حرف مى‏زنم كه قانون اساسى را خوب به آن اعتناء دارند، روى همين قانون اساسى و مواد قانون اساسى، اينها وكيل ملت از اول، از زمان رضاشاه تا حالا ما وكيل ملت نداشتيم، مردم بى‏خبر بودند يا اگر خبر داشتند نمى‏توانستند وكيل تعيين كنند، نبود. بنابراين در تمام دوره اينها، هم سلطنت بر خلاف قانون اساسى بود و هم مجلسين بر خلاف قانون اساسى، مجلى سنا كه بايد نصفش را شاه تعيين كند و نصفش هم ملت، ملت كه اطلاع نداشت، شاه هم كه نداشتيم تا تعيين كند و نصب كند براى اينكه شاه قانونى نبود. بنابراين آنهائى كه در وكالت و وزارت و عرض مى‏كنم اينها بودند همه بر خلاف قانون اساسى وكالت و وزارت كرده‏اند، همه‏شان. اين تشبث‏شان به اينكه تغيير بدهند يك مهره‏اى را به يك مهره ديگرى و يك كسى كه - در - به خيال خودشان كه يك كسى را بياورند كه اين عيب را نداشته باشد كه در اين دورانى كه اينها حكومت داشتند، حكومت داشته باشد، مثلاً بروند از توى دانشگاه يك استاد دانشگاه بياورند كه در زمان اينها حكومت نداشته، حالا كه مى‏خواهد وارد بشود خلاف قانون اساسى است، براى اينكه كى واردش مى‏كند؟ كى او را نصبش مى‏كند به نخست‏وزيرى؟ و چه مجلسى تصويب مى‏كند نخست‏وزيرى او را؟ كدام مجلس؟ مجلس بر خلاف قانون اساسى است، سلطنت بر خلاف قانون اساسى، پس نخست‏وزيرى بر خلاف قانون اساسى است. شما فرض كنيد كه نعوذ بالله جبرئيل امين را اينها بروند از آسمان بياورند زمين مجسمش كنند اينجا كه پاك و پاكيزه و طاهر است، لكن به حسب منطق خودشان بايد شاه مشروطه تعيين كند نخست‏وزير را و مجلس، مجلسين تصويب كنند اين را. ما شاه مشروطه نداريم كه، مشروطه از آن روز اول عمل به آن نشد. قانون اساسى از روز اول، همين قانون اساسى كه همه آنها قبول دارند از روز اول عمل به آن نشد. يكى از مواد قانون اساسى اين است كه بايد 5 نفر از مجتهدين در مجلس باشند، نظارت كنند كه مبادا احكامى كه اينها صادر مى‏كنند بر خلاف حكم شرع باشد، اين قانون اساسى ما اينطور است متمم قانون اساسى اين است. پس ما از اولى كه مشروطه را درست كردند مردم، مردم را بازى دادند، از اول بازى دادند، مثل همين حالا كه مى‏خواهند بازى بدهند و دولت مثلاً آشتى مى‏خواستند روى كار بياورند. از اول كه مشروطه را اينها درست كردند اين شياطين كه متوجه مسائل بودند، روحانيون و مؤمنينى كه تبع آنها بودند، بازى دادند اينها را، خدعه كردند، متمم قانون اساسى را قبول كردند و اينها، لكن وقت عمل، عمل نكردند به متمم قانون اساسى يعنى 5 نفر مجتهد را در مجلس ما نياوردند، بله چيز اول يك صورتى ابتدا درست شد اما آن صورتى بود كه تمام شد. حالا قريب 50 سال است، بيشتر از 50 سال است كه ابداً در مجلس روحانى راه ندارد تا نظارت بكند و اين خلاف قانون اساسى است. پس الان اگر چنانچه ما فرض كنيم كه اين آقاى جبرئيل آمدند در زمين و

    صحيفه نور ج 2 صفحه 286

    تبع اعليحضرت مى‏خواهند بروند در مجلس با نصب ايشان و تعيين ايشان و با تصويب مجلس شورا و مجلس سنا، همان جبرئيل امين هم خلاف قانون اساسى كرده، قانونى نيست، وزارتش - چيزش - قانونى نيست. پس بنا عليه اين تشبث درست از كار درنمى‏آيد.

    جابجائى مهره‏ها توسط رژيم، جوابى به مخالفت مردم با دستگاه شاه!

    علاوه بر اين حالا ما از آن وجه قانونى و منطق خودشان حالا بگذريم، علاوه بر اين، مگر اين چيزها اين صداى مردم را مى‏اندازد؟ مگر مردم صدايشان اين است كه واوزيرا؟ اى وزير ما چطور است؟ مردم مى‏گويند ما شاه نمى‏خواهيم، تو مى‏خواهى وزير درست بكنى؟ اين جواب اين كه ما شاه نمى‏خواهيم اين است كه وزير شما اين بود اين باشد؟ خوب بروند ببينند منطق اين خارجى‏ها كه مى‏گويند اين ملت چى مى‏گويد، چى مى‏خواهد، ملت را بروند ببينند توى بازارها چه مى‏گويند، توى مدرسه‏ها چه مى‏گويند، توى دانشگاه‏ها چه مى‏گويند، بيرون دانشگاه چه مى‏گويند، توى مزارع چه مى‏گويند، خوب بروند ببينند اينها، ببينند كه اين ملت سرتاسر اين ايران چه دارند مى‏گويند، چه مى‏خواهد اين ملت. اگر يك شبانه‏روز بر اينها گذشت و از هر آدمى چند دفعه اين كلمه را نشنيدند، خوب ما از خونمان برمى‏گرديم و مى‏رويم سراغ زندگيمان، اگر نشنيدند كه ما نمى‏خواهيم اين را، مرگ بر اين شاه، از بچه اينقدرى تازه زبان باز كرده اين را مى‏گويد تا آن پيرمردى كه حالا ديگر يواش‏يواش بايد حرف بزند، مثل من، خوب همه نمى‏خواهند. وقتى يك ملتى، وقتى كه يك چيزى را نخواست، خوب شاه براى ملت است وقتى ملت نمى‏خواهد او را كه نمى‏شود كه به زور آورد او را آوردند به زور اما فايده ندارد. بخواهند با اين تشبث كه يك وزيرى را بردارند يك وزير ديگر بگذارند، يك وزيرى كه خير بسيار هم آدم خوبى است (فرض كنيد) و اجزايش هم و ساير وزراء هم انتخاب كند همه را از دانشگاه يا از رجال پاك دامن، اگر آنها لبيك بگويند به اين حرف‏ها، اما مردم سر وزرا حرف ندارند تا ما مردم را اغنا كنيم به اينكه آقا بسم الله وزير خوب ما به شما تحويل داديم. آنها مى‏گويند ما اصلاً سلسله شاهنشاهى را نمى‏خواهيم - ما اصل - اصل نظام شاهنشاهى، نظام باطل و غلطى از اول بود، حالا نظام شاهنشاهى را هم فرض كنيم همه ملت اين حرف را نزند، اما سلسله پهلوى كه ديگر نمى‏شود كسى انكار كند كه همه ايران دارند مى‏گويند ما سلسله پهلوى را نمى‏خواهيم. آنها گويند ما سلسله پهلوى نمى‏خواهيم، شما مى‏گوئيد كه من وزير را برداشتم يك وزير ديگر كردم!؟ جواب آن سؤال اين جواب نيست. خواست مردم اين نيست تا اينكه مسأله به اين ختم بشود، اگر خواست اين بود كه ما وزيرمان بد است، ما وكيلمان بد است خوب وزير را عوض مى‏كردند، وكيل را عوض مى‏كردند مى‏شد خوب، اما وقتى خواست مردم اين نيست شما يك كارى مى‏كنيد كه خواست مردم نيست، آنى كه خواست مردم است نمى‏كنيد، پس نمى‏تواند درست شود اين هم به شكست منتهى مى‏شود، صددرصد شكست است براى اينكه يك مطلبى نيست كه يك كلمه‏اش درست باشد. اين نيرنگ هم هر جورى‏اش بكنند فايده ندارد، بخواهند نظامى‏اش كنند، نظامى هست و شكست‏خورده، نظامى

    صحيفه نور ج 2 صفحه 287

    شكست خورده يك نظامى ديگر رويش بيايد، معلوم نيست حالا ديگر نظامى‏ها هم قبول بكنند اين معنا را براى اينكه وقتى ديدند يك نظامى قلدرى مثل آن مردك شكست خورده، آنها هم ديگر بالاتر از او نيستند، آنها هم ديگر بالاتر از او نيستند در شقاوت، مى‏دانند كه آنهم شكست خورده هست. پس نه حكومت نظامى و نه كودتاى نظامى و نه اين خدعه‏ها و حكومت آشتى، اينها فايده‏اى نكرد.

    اجير كردن چماق به دستان، نشانگر ضعف و ياس قواى انتظامى رژيم‏

    يك راه ديگر هم اينها دارند طى مى‏كنند و اين آن است كه تشبث كردند به كولى‏ها. خدا مى‏داند كه ننگ يك مملكت هست كه قواى انتظامى دارند و قواى انتظامى را از آنها مايوسند يا جرات كنند كه همه‏شان را وادار كنند به كار. يك مملكتى كه به حسب اصطلاح بايد شاهش و وزيرش و عرض بكنم قوايش اينها در صدد اين باشند كه نظم برقرار كنند اينها تشبث مى‏كنند به يك عده چماق به دست، در كرمان كولى، در جاهاى ديگر هم اين كسانى كه اجيرشان هستند. اينها زير سايه چماق كولى‏ها مى‏خواهند زندگى كنند. اين ننگ است براى ما كه يك همچو كسى به ما حكومت كند، يك همچو كسى به ما براى ما وزارت كند، وكالت كند. زير سايه چماق كولى الان ادامه حيات دارد ايشان مى‏دهد. اين هم فايده ندارد. وقتى بنا شد چماق باشد، مردم هم چماق دارند، كردند - اينهم - مردم هم مقابلش چماق به دست گرفتند و بيرونشان كردند اينها را، البته آن چماق به دست‏ها در پناه نظامى بودند چنانچه در مدرسه فيضيه و قم كه ريختند در 15 خرداد، قبل از 15 خرداد ريختند در مدرسه و آن خرابكارى‏ها را كردند، يك دسته‏اى را آوردند از خودشان - چه - در پناه پاسبان‏ها و در پناه لشكرى‏ها ريختند تو مدرسه و آن كارها را كردند، حالا هم دارند اين كار را مى‏كنند كه در پناه قواى انتظامى، قوه انتظامى، در پناه قواى انتظامى به خرابكارى مشغولند. قواى انتظامى! اين از همان لغات است كه عرض كردم محتوى رااز دست داده و همين صورتى است، قواى انتظامى است ديگر، الان قواى انتظامى ما قواى مخرب شده است، در سايه آن چماق به دست‏ها مى‏ريزند به شهرستان‏ها، چند شهرستان تا حالا با همين طور ريختند و خرابكارى كردند. اين تشبث هم فايده ندارد، اينها فايده ندارد.

    تبليغات اجانب در وابستگى نهضت

    تبليغات آمريكائى‏ها و انگليسى‏ها و اينها، اينها هم ديگر گذشته است، فايد ندارد. در آمريكا مى‏گويند كه داشت در نوشته‏هائى كه رابطه زيرزمينى بين انگليس و شوروى است كه اين آشوب‏ها را درست كرده!! يعنى اين حرف‏هائى كه من حالا دارم به شما مى‏زنم و همه برادرهاى شما از قبيل اين جور حرف‏ها و.... مى‏گويند، اين، انگليس‏ها و روس‏ها با هم دست به هم دادند و به من گفته‏اند بگو، من مى‏گويم. به بازاريان هم گفته‏اند داد كن آنها هم داد مى‏كنند. به ملاها هم گفتند داد كن - به مثلاً فرض كنيد اينهائى هم كه در - به شماها هم كه شعار داريد مى‏دهيد مى‏گويند آمدند به شما هم گفتند كه

    صحيفه نور ج 2 صفحه 288

    بيائيد فرياد بزنيد چه، در آمريكا گفته شده كه رابطه زيرزمينى بين انگليس‏ها و شوروى است، اين آشوب‏ها را اين انگليس‏ها و شوروى‏ها دارند درست مى‏كنند، انگليس‏ها احتمال مى‏رود در اين فضولى دخالت داشته باشند اين بنايشان بر اين است كه فحش براى خودشان درست مى‏كنند كه مقاصدشان را پيش ببرند تا اينكه اين نهضت را آلوده كنند به اينكه نهضت انگليسى، شوروى است! اين هم فايده ندارد براى اينكه بچه‏هاى ما هم حالا مى‏دانند كه هر چى اينها بگويند خلاف است، هر چه مى‏خواهند بگويند، بگويند. بچه‏هاى كوچك ما هم مى‏دانند، همه جوان‏ها و پيرهاى ما مى‏دانند كه اينها، حرف‏ها و نيرنگ‏هاست اينها و براى اين است كه اين نهضتى كه دارد همه اين اقشارى كه ما را دارند غارت مى‏كنند، مى‏لرزاند و انشاءالله سرنگونشان مى‏كنند. اين چيزها را مى‏دانند كه اينها براى اين است كه اين نهضت را بخوابانند، اين آتشى كه در قلب‏ها افروخته شده است، اين را خاموشش كنند، اين را ديگر مردم مى‏دانند اين حرف‏ها را. بنابراين اين تشبث هم فايده‏اى ندارد.

    نجات مملكت، با خروج شاه و خاندانش

    آنى كه فايده دارد كليدش دست خود اعليحضرت همايونى است، هيچ كس هم نمى‏تواند و آن اين است كه ايشان پا شود برود، كليد دست خودش است، اگر بخواهد آرامش پيدا بشود، ايشان دست زن و بچه‏اش را بگيرد برود از اين مملكت، نجات بدهد خودش را براى اينكه من خوف اين را دارم كه يك آشوبى بشود و بچه‏هاى كوچك - اينها - را هم بكشند و ما ميل نداريم يك همچنين چيزى را كه بچه كوچك‏ها هم از بين بروند. خود اين، البته ملت خودش با اين چيزها دارد. اين صلاحش اين است، من صلاحش را مى‏دانم، صلاحش اين است كه سوار يك طياره‏اى شب بشود بى‏صدا و برود سراغ ويلاهائى كه در خارج مملكت تهيه كردند با آن پول‏هاى هنگفت، اگر ملت ما بگذارد.

    انشاءالله خداوند شما را موفق بدارد، انشاءالله پيش ببريد، پيروز بشويد، پيروزيد شما، يعنى تا الان پيروزيد، لازم نيست كه او برود، شما اين را از تختش پائين كشيديد، اين الان سر تخت ديگر نيست، اين حالا دائماً به اين و آن متشبث مى‏شود. من ميل ندارم بعضى تشبثاتش را بگويم، من ميل ندارم بگويم، اما دائماً در تشبث است. شما اين را از آن مرتبه بالاى آريامهرى كشيديد او را پايين، آورديد او را در مراتب پائين كه الان مشغول تشبث به اين به آن است، به كولى‏ها تشبث مى‏كند. اين پيروزى شما است و خداوند شما را پيروز كند و به نهايت اين پيروزى برسيد كه اين ملت يك ملت مظلومى بوده است تا حالا و اين ملتى است كه زير پا و چكمه‏هاى خارجى و داخلى تاكنون دست و پا مى‏زده است و انشاءالله خداوند موفق كند شما را و همه ما را به اينكه نجات بدهيم اين ملت را.

    و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته

    
    previos page menu page next page
    

  2. #152
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    
    previos page menu page next page
    

    صحيفه نور ج 2 صفحه 289

    تاريخ 13/8/57

    بيانات امام خمينى در مورد تشبثات و نيرنگ‏هاى شاه براى دوام سلطنت

    ترور و تهديد، افراد تاثيرى در نهضت ملت ايران ندارد

    بسم الله الرحمن الرحيم

    اطلاعات ما زياد است و تشبثات شاه و هواخواهان شاه هم زياد. اينها راه‏هاى مختلفى براى تصفيه ملت داشته‏اند و دارند كه از راه قدرت و اعمال زور و نظامى و قواى انتظامى و شهربانى و اينها كه با تجربه معلوم شد كه اينها نتوانست ملت را ساكت كند و يا از راه تهديدها، به خيال اينكه مثلاً تهديد به ترور كردن يك فرد، اين تاثيرى دارد و ملت ما الان اتكاء به شخص دارد. اين ملتى كه جوشش‏اش حالا از باطنش هست و به طور خودكار الان دارد عمل مى‏كند و هيچ قدرتى نمى‏تواند اين ملت را اينطور به پيش براند، اينطورى كه ملاحظه مى‏كنيد كه سرتاسر يك كشور سى و چند مليونى (از آن دهات گرفته تا آن شهرهاى بزرگ، از مركز گرفته تا شهرهاى دور دست، دهات دور دست) اينها همه با يكدل و يكجهت ايستاده‏اند و فريادشان بلند است كه ما نمى‏خواهيم اين سلطنت پهلوى را. اين الان اگر يك وقتى هم كه مثلاً بوده است، يك تحريكاتى بوده است، يك چيزهائى بوده، يك دعوت‏هائى بوده و اين دعوت‏ها اينجور شده است، حالا ديگر آنطور نيست، حالا ديگر افرادى كه آنها توهم مى‏كنند باشد يا ترور بشود و نباشد، اين ملتى كه راه را ديگر يافته است، ديگر دنبال اين نيست كه راه يافته را دوباره بيابد، راهش معلوم شده ديگر. تا حالا كه زحمت‏ها كشيده شده است اين است كه راه را به مردم ياد دادند، راه معلوم شده است الان. الان ديگر مملكت ايران و جمعيت مملكت ما به طور خودكار عمل مى‏كند، يعنى در تعطيلش ديگر منتظر اين نيست كه زيد بگويد تعطيل كنيد يا رئيس صنف يا روحانى يا سياسى، ابداً دنبال اين مطلب نيستند، تشخيص دادند كه امروز بايد تعطيل بشود سرتاسر ايران يكدفعه مى‏بينيد تعطيل مى‏شود، شهرهاى بزرگ تعطيل مى‏كنند از باب اينكه تشخيص مى‏دهند كه امروز تعطيل است. اين كسى باشد يا نباشد ديگر اين فرق نمى‏كند. اين تهديدها يك تهديدهاى بچگانه است كه يك دفعه توهم اين بشود كه مثلاً زيد را ترور مى‏كنند و وقتى ترور كردند آتش خاموش نمى‏شود، آتش اگر روشن‏تر نشود خاموش نمى‏شود. اين هم يك تشبث بچگانه است كه اينها گاهى مى‏كنند و سابقه هم دارد كه گاهى مى‏كردند، حالا هم باز كرده‏اند و مى‏كنند.

    صحيفه نور ج 2 صفحه 290

    عدم موفقيت مردم فريبى‏ها و تشبثات شاه و طرفدارانش در ركود نهضت

    اخيراً بعد از اينكه ديدند كه دولت آشتى نتوانست كار خودش را انجام بدهد و از اول يك دولتى بود كه مى‏خواست با فريبكارى مردم را منصرف كند و بخواباند اين نهضت را و وعده‏هائى داد و عمل‏هائى كرد و چيزهائى، اما همه‏اش چيزهائى كه خواست ملت اين نبود، يك چيزهائى ديگر بود خواست ملت، اينها تبع خواست ملت بود. قمارخانه‏ها را بستيم هزار جور مركز فحشا باز است، بالاترين مركز فحشا دستگاه محمدرضا خان است كه درش باز است، در فحشا. فحشاى نه به آن معنى، فحشا به آن معنائى كه بدتر از فحشا است. فحشا به آن معنى كه يك بارگاه به تمام معنى ظلم، يك بارگاه به تمام معنى خيانت، به تمام معنى جنايت، در اينجا را اگر بستيد ملت يك قدرى آرام مى‏شود (يك قدرى البته، نه تمام) اما قمارخانه‏ها را بستيد - كدام - مثلاً ملت آمده و اينهمه فرياد مى‏كند كه، داد مى‏زند و كشته مى‏دهد كه قمارخانه‏ها باز است؟! ملت اين را مى‏خواهد؟! البته خوب اين هم يكى از چيزهائى است كه مى‏خواهد اما صداى ملت را بايد از توى خيابان‏ها شنيد، چه مى‏خواهد.

    بعد از اينكه دولت آشتى باطنش ظاهر شد و معلوم شد كه آشتى به معناى حكومت نظامى است و به معناى تثبيت و مسلط كردن يك اشخاصى از اشرار، كولى‏ها - و نمى‏دانم از اشرار - به جان مردم بيفتند، يا چماق است و زدن است و بستن است و اختناق است و اينها، بعد از اينكه معلوم شد يك همچو مطلبى (كه از اول هم براى ما معلوم بود كه قضيه از اين حرف‏ها نيست، قضيه اغفال مردم است كه مى‏خواهند اين نهضت را به هر جورى هست خفه‏اش كنند) اين هم توفيق پيدا نكردند. حالا چند ماه است كه حكومت آشتى آمد و جنگش را با مردم كرد و موفق نشد، حالا يك راه ديگرى را پيش گرفتند. شاه در حرف‏هايش اين را مكرر شايد گفته كه خوب، يك مملكتى كه ما مى‏خواهيم - حالا فرض كنيد كه من چه، اما خوب مملكت ما مى‏خواهيم - اگر من بروم، مملكتى ديگر نمى‏ماند، شما نمى‏خواهيد كه يك مملكتى را داشته باشيد؟ اين مملكت اگر من نباشم از دستتان مى‏رود!! اين مملكت را بر مى‏دارند و مى‏برند از اينجا به جاى ديگر، آغوش مى‏كنند! شوروى از آن طرف مى‏برد و آمريكا هم از آن طرف مى‏برد و انگلستان هم از آن طرف مى‏برد. اين حرفى بود كه ايشان مى‏گفت خوب ما مملكت كه مى‏خواهيم.

    تازگى يكى از افراد شاهدوست كه به خيال نخست‏وزيرى افتاده است، ايشان هم يك مصاحبه‏اى فرموده‏اند و در اين مصاحبه گفته‏اند كه: خمينى اين زجر و اين چيزها ديده است و به واسطه اين زجر ديدن، خوب، اين حرف‏ها را مى‏زند ولى خوب افراد ديگر هم زجر ديدند، گاهى كمتر، گاهى بيشتر لكن گذشت كردند و مملكت ما الان اگر چنانچه فلانى وطن‏پرست باشد، چنانچه هست (گفته هست) اين مملكت ما الان به واسطه وضع جغرافيائى جورى است كه خطرناك است، براى حفظ مملكت بايد اين آدم كه مى‏گويد سلطنت نبايد باشد بايد يك قدرى پائين‏تر فكر كند، پائين بيايد يك قدرى، خوب ما مملكت لازم داريم (عين حرف شاه است، يك وكيل هم توى مجلس گفته بود، ايشان هم حالا مى‏گويد) خوب وطن‏دوستى اقتضا مى‏كند كه انسان اگر يك حبسى رفت، يك تبعيدى

    صحيفه نور ج 2 صفحه 291

    رفت، يك شكنجه‏اى ديد، يك زحمتى ديد، وطن‏دوستى اقتضا مى‏كند كه غمض عين كند، نگذارد كه مملكت از دست برود، وامصيبت!! مى‏خواهد مملكت از دست ما برود. لازمه اين حرف اين است كه ايشان مى‏گويد اگر چنانچه من ملاقات كنم با ايشان مطلب را به ايشان مثلاً چطور مى‏گويم و ايشان هم اگر ببيند كه يك خواست ملت را دادند، يك قدرى عمل ببيند، ملت هم اگر عمل ببيند خوب يك قدرى آرام مى‏شود لكن ملت عمل نديده است. اين دولت - مثلاً - كه آمده است عمل نكرده است، خوب است كه من (ايشان نگفته اين را ديگر، لازمه حرف اين است) بيايم كه عمل نشان بدهم، يك چيزى مردم ببينند، يك آزادى مردم به چشمشان بخورد، آرام مى‏شوند.

    پس اين مطلبى كه حالا ما به آن مبتلا شده‏ايم، اين مانور ديگرى است كه با اين صورت به ميدان آمده است. آن با آشتى آمده بود، اين با مصلحت خواهى كه: يك آدمى است وطن‏دوست و وطن‏خواه - عرض مى‏كنم - (به قول خودش) وطن پرست، اين براى خاطر اينكه مملكت مبادا يك وقت از دست برود، جانفشانى كرده و - عرض مى‏كنم - اين زحمت را به خودش داده كه بيايد و ملاقات كند با شاه و بعد هم برود به قم (كه نمى‏دانم آيا راهش دادند يا نه؟ بعضى‏شان راه نداده بودند، نمى‏دانم حالا به تمام معنى) برود به قم و بعد هم نجات بدهد مملكت را. از اين نقشه‏اى كه - مثلاً من عرض مى‏كنم - از اين طرحى كه خمينى دارد و داده است و مملكت به خطر افتاده است، ايشان با اين ملاقات شاه و با آن رفتن قم (كه آيا راهش دادند يا نه؟) اين مملكت را نجات بدهد، جانفشانى كرده است و عرض مى‏كنم كه از همه چيز گذشته براى نجات اين مملكت!! مى‏گويد كه من كه در قم رفتم ديدم اين ناآرامى قم و اين تظاهرات قم و اين فريادهاى قم را، خودم ديدم چه جورى است اينها آرام نمى‏شوند مگر اينكه يك چيزى ببينند از ما، يك دولتى روى كار بيايد كه يك چيزى ازش ببينند و لازمه اين حرف اين است كه ايشان تشكيل دولت بدهند و - عرض مى‏كنم كه - اين ناآرامى‏ها را ساكت كنند و يك آزادى بدهند و اين چيزها و لابد مشروب خانه‏ها را هم ببندند و يك كارهاى ديگر بكنند لكن اعليحضرت باشند، ايشان باشند كه مبادا يك وقت اين مملكت به دست روس و انگليس بيفتد!! اين قدرت اعليحضرت است كه الان روس‏ها را به جاى خودشان آنجا نشانده است و آمريكا را هم به جاى خودش آنجا نشانده است!! اين قدرت را حق ندارد كسى دست بزند و اين كار فلان و - مردم اين - بايد مردم را راضى بكنيد كه اين قدرت را از بين نبرند و معارضه‏اى با يك همچنين قدرتى كه الان ايران را نگه داشته است معارضه با اين قدرت نكنند مردم.

    خروج شاه از ايران تنها راه علاج و دواى ناآرامى‏ها و اغتشاشات كشور

    حالا ما قبل از همه چيز اول از اين آقاى شاهدوست (و به اصطلاح سايرين آمريكا خواه) ما به ايشان عرض مى‏كنيم شما كه قم تشريف برديد و با اتوميبل‏تان سوار شديد و از تهران هم عبور كرديد و رفتيد به قم، توى تهران هم تظاهرات را حتماً ديديد (اگر نگويم در حسن‏آباد و در على‏آباد و در اين دهات هم ديده باشيد) مى‏گوييد قم را ديدم، خوب شما گوشتان كه الحمدلله گوش باز است، هوشتان‏

    صحيفه نور ج 2 صفحه 292

    هم كه الحمدلله هوش باز است نشنيديد مردم چه مى‏گويند؟ مردم چه مى‏گفتند؟ چه چيز مى‏خواستند؟ اين مردم كه جانشان را روى دست گرفته‏اند، جوان‏هايشان را مى‏فرستند جلو، اين مادرها كه بچه‏هاى جوانشان را مى‏فرستند به اين خيابان‏ها و فرياد آنها بلند است، چه چيز مى‏گويند؟ تا ما ببينيم درد ملت چيست، دوايش چيست؟ تا انسان نفهمد درد چيست نمى‏تواند دوا بدهد. اينها همه دارند مى‏گويند كه ما اين شاه را نمى‏خواهيم شما مى‏گوئيد كه من اينها را آرام‏شان مى‏كنم!! آرام مى‏كنم به اينكه باشد ايشان!! اين ناآرامى‏شان اين است كه مى‏گويند اين شاه خيانت كرده به ما، ما نمى‏خواهيم اين را. شما دو تا مطلب مى‏گوئيد يكى اينكه من حرف‏هاى مردم را شنيده‏ام و اينها آرام نمى‏شوند تا ما اين چيزهائى كه مى‏خواهند خوب به آنها بدهيم، يك قدرى عمل بكنيم. شما اگر مى‏خواهيد عمل بكنيد، يك كارى بكنيد كه اين آقا برود سراغ كارش تا يك قدرى آرام بشوند (يك قدرى البته، نه همه)

    طرح خطر تجزيه ايران دسيسه‏اى براى دوام سلطه ابرقدرت‏ها بر منابع و امور كشور

    يك مطلب ديگرى كه ايشان مى‏گويند اين است كه اين وضع جغرافيائى ايران جورى است كه (كانه ما ديگر هيچ اطلاعى نداريم از وضع جغرافيائى ايران كه چه جورى است) اگر اين انقلابات باشد با اين وضع جغرافيائى خطر بزرگى براى ايران پيدا مى‏شود ولى اگر شاه باشد اين خطر نيست. مطلب ايشان اين است كه با بودن شاه اين خطر نيست لكن اگر چنانچه (به فرمايش ايشان) خداى نخواسته اين شاه برود، اين مملكت به دست دو تا قدرت مى‏افتد و وامصيبت مى‏شود. ما مى‏گوئيم كه اين چيزى كه اين مملكت را به دست اين قدرت سپرده، اين دو تا قدرت سپرده، همين شاه است. آخر اينها تكليفشان بر اين مملكت اين نيست كه بيايند حمل كنند خاك‏هائى از قم به اين سرحدات شوروى و از تهران به آن سرحدات آمريكا، ايشان هم قبول دارند كه مقصود اين نيست (مقصود اين است كه اينها مسلط مى‏شوند بر مملكت ما) حالا مسلط نيستند؟!

    وضع جغرافيائى كه هست و روى آن وضع جغرافيائى يك جهت و مهم هم روى وضع آن چيزهائى كه توى مملكت ما هست و اينها لازمش دارند، اينها الان مسلط بر اموال ملت ما نيستند؟! اينها الان نفت ما را دارند نمى‏خورند؟! در ازايش هم براى خودشان يك پايگاه درست مى‏كنند، پول نفت به ما مى‏دهند يعنى اسلحه مى‏دهند كه خودشان پايگاه درست كنند اينجا. اينها مسلط بر ما نيستند كه گاز را دارند مى‏برند؟! اموال اين ملت دارد از دستش مى‏رود. تسلط آمريكا نيست كه اصلاحات ارضى و انقلاب سفيد را آورد در كار؟! اين انقلاب سفيد، انقلاب شاه و ملت است؟! ملتى است كه خودتان ملت هستيد!! به ملت كارى ندارد، شاهش هم به شاه كارى ندارد، انقلاب آمريكا بود يك طرفه. اين انقلاب براى اين بود كه اين مملكت را از اين مقدار زراعتى كه دارد كه به واسطه اين مقدار زراعت استغناى از مملكت‏هاى ديگر دارد، اين هم از دستش بگيرند. مگر تسلط آمريكا بر ما غير از اين است كه منافعى كه ما داريم، مخازنى را كه ما داريم، چيزهاى زير زمينى را كه ما داريم، روى زمينى‏

    صحيفه نور ج 2 صفحه 293

    را كه ما داريم، اينها سلطه پيدا كنند و ببرند؟ اينها الان سلطه ندارند بر ما؟! و اگر شاه برود سلطه پيدا مى‏كنند؟

    اگر يك حكومت اسلامى پيدا بشود كه نص قرآنش اين است كه نبايد غير مسلم بر مسلم مسلط باشد، آنوقت مسلط مى‏شوند اينها؟! يا اينكه يا وضع جغرافيائى اقتضا مى‏كند كه يك قدرت مستقلى متكى بر ملت، يك رژيمى متكى بر ملت و بر قدرت ملت در اينجا پيدا بشود كه نه او بتواند تجاوز كند به او و نه او بتواند تجاوز كند به او. وضع جغرافيائى مملكت ما اقتضاى اين را دارد كه براى جلوگيرى از هر دو قدرت و تامين صلح در اينجاى دنيا يك قدرتى در كار باشد، نه يك انگلى. الان وضع نظامى ما و وضع ارتش ما يك وضع ارتش انگلى است. ارتشى است كه تحت نظام آمريكا و به نفع آمريكا دارد اداره مى‏شود. 45 هزار، 50 هزار، بعضى گويند 60 هزار از مستشاران آمريكا و مفتخوارهاى آمريكا ريخته‏اند به جان ما و در مملكت ما هستند، آنهمه پايگاه‏ها براى خودشان در اينجا درست كرده‏اند، اشغال نظامى است مملكت ما، اشغال آمريكائى است مملكت ما. اين آقا مى‏گويند كه به خطر مى‏افتد!! از اين خطر بيشتر؟! زراعت ما بكلى از بين رفت، اين خطر نبود؟! حالا شما مى‏خواهيد خطر را رفع كنيد؟! شما همان بوديد كه در حكومت شما اين قضيه پيدا شد و آمريكا به ما تحميل كرد و من همان بودم كه به شما پيغام دادم كه آقا نكنيد اين كار را، اين زراعت ما را به زمين مى‏زند. خدا مى‏داند به فرستاده ايشان گفتم كه كنيد اين كار را، شما ملتفت هستيد خودتان داراى ملك هستيد، ملتفت هستيد كه نمى‏توانند اينها اداره بكنند، به زمين خواهد خورد اين زراعت مملكت. تو بودى كه زراعت مملكت را به زمين زدى براى خاطر آمريكا، حالا شما خواهيد اصلاح بكنيد كه مبادا يك وقتى تسلط بر ما پيدا كنند؟! الان ما مستقليم؟! قدرت، يك قدرت مستقله‏اى ايستاده و همه را جلوگيرى كرده است و ما يك مملكت مستقل و متمدن و آزاد مردان و آزاد زنان داريم؟ ما خواهيم كه يك مملكت قدرتمند كه قدرتش متكى به ملت باشد، الهام از ملت بگيرد، اگر يك ارتش متكى بر ملت باشد، نه آن قدرت تواند كارى بكند نه آن قدرت كار بكند.

    آنها مى‏خواهند تامين اين بشود كه او نپرد به او، او نپرد به او، وقتى يك قدرت مستقلى شد نمى‏شود اين كار را كرد. شما مى‏خواهيد كه با اين دوز و كلك‏ها اين دو تا قدرت را بر ما مسلط كنيد، نمى‏خواهيد مملكت را رها كنيد، مى‏خواهيد مملكت را بيشتر از اين به باد بدهيد. ما مى‏خواهيم نجات بدهيم اين مملكت را از اين دو قدرت. شما مى‏خواهيد كه اين مملكت تحت همين قدرت و سلطه باشد تا آخر، با چه صورت؟ با اين صورت كه اگر اعليحضرت بروند، اين مملكت به هم مى‏خورد!! اين اعليحضرت بايد باشند تا اين دو قدرت را جلويشان را بگيرند!!

    اساس مخالفت ما با رژيم شاه مصائب وارده بر ملت است، نه اغراض شخصيه

    آقا اين اعليحضرت اين قدرت‏ها را بر ما مسلط كرده و آن پدرش، آنوقت يك كلمه‏اى ايشان دارد (باز عين كلمه شاه) كه ايشان زجر كشيده است (من را مى‏گويد)

    صحيفه نور ج 2 صفحه 294

    خوب، ايشان يك زجرى كشيده است، چى كشيده است. عين حرفى است كه شاه گفته است كه او غرض شخصى با من دارد، او دارد حساب‏ها را (عين عبارت اوست) پاك مى‏كند. پس شما الان بلندگوى اعليحضرت هستى در اينكه او گفت مملكت ما مى‏خواهيم و اگر من بروم مملكتى نيست. شما هم مى‏گوئيد كه اگر شاه برود مملكتى نيست (اين يك تكه عين حرف اوست كه زديد) او مى‏گويد كه مملكت ما وضعى دارد كه اگر چنانچه ما برويم، آنها از آن طرف مى‏آيند و اينها از اين طرف، و شما بلندگوى او هستيد. او مى‏گويد كه فلان آدم غرض شخصى با من دارد، حساب‏هايش را دارد حالا پاك مى‏كند يعنى من او را به حبس انداختم، من او را تبعيد كردم حالا دارد حساب پاك مى‏كند. ايشان هم بلندگوى اوست همان عين او را مى‏گويد.

    من خيال مى‏كردم براى شاه ديكته مى‏كنند و حرف‏ها را مى‏زند (و همين‏طور هم هست، ديكته است، ديكته بالاترهاست) معلوم شد كه ديكته بيشتر را ايشان مى‏كند.

    بايد حساب كرد آقا من كه يك نخست‏وزير نبودم و يك بارگاه و قبه و بارگاه داشته باشم. من آنم كه حالا هم كه اينجا آمده‏ام، منزلم را ديديد كه شما نمى‏توانيد تويش بنشينيد و بيشتر ازاين هم نمى‏خواهم اصلاً. من توى حبس هم وقتى وارد شدم به آن باشگاه افسران (كه اول من را بردند تو باشگاه افسران) من وقتى وارد شدم ديدم يك جاى خيلى خوبى است كه همه چيز آماده است كه منزل‏هاى ما خواب نديده‏اند، به آن مامورها گفتم خوب، اين كه از منزل ما بهتر است (و بهتر هم بود) بعد هم ما را بردند در يك جاى ديگر، همان مثل منزل خودمان يك خرده بهتر، وقتى هم كه از حبس ما بيرون آمديم، حبسش هم يك حبسى نبود كه به ما يك بدى بگذرد، يك سختى كه ما به واسطه آن بدى حالا با شاه - مثلاً - به هم زديم!! حبسشان هم يك حبسى نبود كه براى ما، توى اين حبس آنهائى كه همراه ما بودند و مامورين حبس بودند با ما محبت مى‏كردند، به ما ارادت داشتند - و عرض مى‏كنم - كه وقتى هم كه از آنجا آمديم در يك باغ بزرگ و در يك عمارت عالى كه ما به خواب هم شايد نديده بوديم و ما هم آنجا بوديم. بعد هم كه رفتيم منزل خودمان، منزل خودمان بود ديگر آنجا. ما اينقدر هم عادت نكرده بوديم كه بيرون بيائيم و گردش برويم حالا كه توى حياط، توى خانه هستيم به ما بد بگذرد. وقتى هم كه ما را تركيه بردند، تركيه خيلى هم بهتر از ايران براى ما بود (براى شخص من). ما زجرى نديديم و بعد هم رفتيم، نجف هم كه منزلمان بود. حالا هم آمديم اينجا، اينجا هم بهتر از منزل خودمان است باغ دارد و همه چيز. ما زجرى نديديم كه در مقابل اين زجر (اين را براى خودم مى‏گويم) زجرى نديديم كه مخالفتمان با اين آدم براى زجر باشد. ما زجرمان زجر اين ملت است. من وقتى صورت اين مردهائى كه بچه‏هايشان، پسرهايشان را كشتند در ذهنم مى‏آيد زجر مى‏برم، من وقتى اين مادرى كه يقه‏اش را پاره مى‏كند در مقابل اين چيزها كه بيائيد من را بكشيد، شما كه جوان من را كشتيد بيائيد مرا هم بكشيد، اين زجر مى‏دهد ما را، نه اينكه به من يك چيزى بد گذشته است، زجر ديده‏ام نه خيلى هم خوش گذشته است اينكه ما را زجر مى‏دهد اين مصيبتى است كه بر ما ملت ما وارد شده است. مسلمان اگر بر ملت خودش زجر نبرد مسلمان نيست. آن كسى كه مى‏خواهد اين آدم باشد، من

    صحيفه نور ج 2 صفحه 295

    نمى‏توانم به او بگويم مسلمان هست. آن كسى كه دست مى‏دهد به يك دست جانى، او را ديگر ما آدم نمى‏دانيم. اگر مسلمان هم باشد آدم نيست و مسلمان هم نمى‏تواند باشد. زجر ما اين است، نه اينكه زجر ما اين است كه ما را حبس كردند يا زندان بردند. يا زجر ما اين است كه پاى علما را اره كردند آقا، توى روغن سوزاندند. زجر ما اين است كه ده سال، پانزده سال، هشت سال، هفت سال علماى ما در حبس بودند، پدر اين آقا (اشاره به يكى از حضار) چند سال در حبس بوده است، اين زجر ماست. حالا از حبس اينها آمده‏اند بيرون بله زندانيان سياسى را ما رها كرديم (يا به اصطلاح خودشان) عفو كرديم. تمام شد؟! زندانيان سياسى، زندانى كه ده سال در آنجا زجر ديده، عالم بزرگوار را توى صورتش همچنان زدند كه گوشش عيب كرده حالا آمده بيرون، حالا بيايد تشكر كند از شاه كه شاه بماند حالا؟! آخر نمى‏شود، اين ملت را هم نمى‏شود خاموش كرد با اين حرف‏ها. نه نخست‏وزير توانست خاموش كند، نه منتظر الوزاره نمى‏توانيد و نظامى و نه حكومت نظامى و نه هيچ چيز، نمى‏شود.

    نجات مملكت در گرو خلع و مجازات شاه جنايتكار

    ببينيد مردم چه مى خواهند، آن را بدهيد به مردم، بچه و بزرگ مى‏گويد آزادى و استقلال شما آزادى و استقلال را بدهيد و حكومت پهلوى نه. اين لسان ملت ماست، بزرگ و كوچگش، آن كه توى خارج است و آن كه در داخل است همه اين را دارند مى‏گويند. شما اين را عمل بكنيد اين ملت از شما راضى مى‏شوند و آرام مى‏شوند اما شما مى‏خواهيد آن كه جانى اصلى است نگاهش داريد - بگوئيد كه شهربانى قم، آذربايجان را به آتش مى‏كشند بعد شهربانيش را مى‏خواهند، شهربانى را خواستند براى اينكه تسليت حال مردم باشد. اين آقاى منتظر الوزاره مى‏گويد كه بايد آنهائى كه به ملت ظلم كرده‏اند مجازات شوند. من از اين آقا مى‏پرسم كه كى به ملت ظلم كرده است؟ بگو، بيا بنشين ببينم كى. شهربانى آدم كشته است بى‏اذن؟! پاسبان آدم مى‏كشد بى‏اذن؟! استاندار امر مى‏كند بى‏اذن ؟! رئيس قوا امر مى‏كند بى‏اذن شاه ؟! بى‏اذن شاه اين چيزها نمى‏شود. در نظام نمى‏شود، بزرگ ارتشداران ايشان هستند، تا ايشان اذن ندهد كه آدم‏كشى نمى‏شود.

    مجازات اين را بكنيد ما دست شما را مى‏بوسيم. بسم‏الله، مجازات كنيد ايشان را، در شرع اگر نكشته باشد آدم هم حبس ابد است. مجازات ابد است كسى كه امر بكند كسى، كسى را بكشد، در شرع مقدس حبس ابد است و، در حكومت اسلامى بايد حبس ابد بشود و ايشان با دست خودشان مى‏گويند كه جنايت كرده است. اين را اگر ثابت بشود، قصاص است - ما نمى‏خواهيم تمام جناياتى كه شده است - شما يك جانى را كه مبداء همه جنايات است و همه مردم دارند به اين نظر مى‏كنند به عنوان اينكه جنايت مستند به اوست و همه ناراحتى‏ها زير سر اوست، شما او را مجازات كنيد تا اين ملت تا حدودى آرام بشود. دنبالش قضيه ا

  3. #153
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    
    previos page menu page
    

    صحيفه نور ج 2 صفحه 297

    تاريخ 13/8/57

    مصاحبه امام خمينى با راديو - تلويزيون سوئد

    سؤال: شاه با دكتر امينى وارد مذاكراتى شده است كه نشان مى‏دهد شاه حاضر به عقب‏نشينى‏ها و نرمش‏هائى مى‏باشد، او زندانيان سياسى را آزاد ساخته است. آيا حضرت آيت‏الله مى‏توانند نقشى را براى شاه در يك دولت با آزادى‏هاى بيشتر بپذيرند؟

    جواب: شاه مدتى است كه مشغول اجراى نقشه‏اى است كه ملت را فريب دهد، با اشخاصى مذاكره و عقب‏نشينى‏هائى كرده كه براى فريب ملت است اما ملت حاضر نيست كه شاه باشد، هر قدر هم عقب‏نشينى كند. حرف قاطع با پشتيبانى ملت اين است كه شاه با جنايت‏هائى كه نسبت به ملت و كشور و خيانت‏هائى كه تاكنون كرده است قابل پذيرش نيست، نه خودش و نه سلسله‏اش، بايد اين سلسله منقرض شود. طرز حكومت با رفراندم تعيين مى‏شود.

    سؤال: گفته‏ايد كه اگر لازم باشد به جنگ مسلحانه دعوت خواهيد كرد، آيا هنوز هم اين نظر را داريد؟

    جواب: ما حتى‏الامكان از جنگ مسلحانه پرهيز داريم و معتقديم به همين ترتيب كه ملت پيش مى‏رود، كار را حل كنيم اما اگر سرسختى نشان دهد و ابرقدرت‏ها هم به او كمك كنند ممكن است در اين مطلب تجديد نظر كنيم.

    
    previos page menu page
    

  4. #154
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض جلد سوم

    جلد سوم
    
    menu page next page
    

    صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 1

    تاريخ: 13/8/57

    مصاحبه امام خمينى با راديو - تلويزيون سوئد

    سؤال: شاه با دكتر امينى وارد مذاكراتى شده است كه نشان مى‏دهد شاه حاضر به عقب‏نشينى‏ها و نرمش‏هائى مى‏باشد، او زندانيان سياسى را آزاد ساخته است. آيا حضرت آيت الله مى‏توانند نقشى را براى شاه در يك دولت با آزادى‏هاى بيشتر بپذيرند؟

    جواب: شاه مدتى است كه مشغول اجراى نقشه‏اى است كه ملت را فريب دهد، با اشخاصى مذاكره و عقب‏نشينى‏هائى كرده كه براى فريب ملت است اما ملت حاضر نيست كه شاه باشد، هر قدر هم عقب نشينى كند. حرف قاطع با پشتيبانى ملت اين است كه شاه با جنايتهائى كه نسبت به ملت و كشور و خيانت‏هائى كه تا كنون كرده است قابل پذيرش نيست، نه خودش و نه سلسله‏اش، بايد اين سلسله منقرض شود. طرز حكومت با رفراندم تعيين مى‏شود.

    سؤال: گفته‏ايد كه اگر لازم باشد به جنگ مسلحانه دعوت خواهيد كرد، آيا هنوز هم اين نظر را داريد؟

    جواب: ما حتى الامكان از جنگ مسلحانه پرهيز داريم و معتقديم به همين ترتيب كه ملت پيش مى‏رود، كار را حل كنيم اما اگر سرسختى نشان دهد و ابرقدرت‏ها هم به او كمك كنند ممكن است در اين مطلب تجديد نظر كنيم.

    
    menu page next page
    

  5. #155
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    
    previos page menu page next page
    

    صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 2

    تاريخ: 14/8/57

    پيام امام خمينى به مردم غيور كردستان به مناسبت كشتار وحشيانه رژيم در آن سامان‏

    بسمه تعالى

    سلام بر برادران اسلامى‏كردستان كه با قيام دلاورانه به نهضت اسلامى ساير برادران پيوسته و با شجاعت و شهامت در مقابل طاغوت ايستاده، مجال را بر دشمن اسلام و كشور تنگ كرده‏اند. امروز ما مكلف هستيم كه در هر لباس و هر شغل هستيم از اختلاف كلمه احتراز و به وحدت اسلامى كه پيوسته مورد سفارش كتاب و سنت است گرايش نموده و كلمه حق را عليا و كلمه باطل را سفلى قرار دهيم.

    در اين موقع حساس كه كشور ما و اسلام عزيز در معرض خطر عظيم است تكليف همه گروه‏ها و افراد خطير و عظيم است. سستى و سردى در حال حاضر و اختلاف و افتراق كلمه، در حكم انتحار و به هدر دادن خون فرزندان اسلام است.

    ما از همت بزرگ فرزندان كرد اسلام و از جوانان برومند آزاديخواه و استقلال طلب آن سامان تشكر و تقدير مى‏كنيم. ما و شما در صف واحد در مقابل طاغوت بپاخاسته و از كيان اسلام و كشور بزرگ اسلامى دفاع مى‏كنيم و با ايثار خون جوانان عزيز، درخت رشد ملت را آبيارى مى‏نماييم.

    اينجانب از مساعى جميله شما برادران محترم قدردانى نموده توفيقتان را در فرو ريختن پايه ستمگرى از خداوند تعالى خواستارم. الحق ملت ايران با همبستگى بيمانند خود و ايستادگى در مقابل دشمنان اسلام و كشور، يك ملت نمونه است كه نام بزرگ خود را در تاريخ ثبت و راه مبارزه با ستمگران را به ملت‏هاى مظلوم آموخت.

    برداران محترم! در اين نهضت مقدس كه تشكيل حكومت اسلامى سرلوحه اهداف آن است و ضمانت از آزادى و استقلال از ثمرات آن، صبور باشيد و گول تبليغات انگل‏هاى سود طلب را نخوريد و به خداى بزرگ و قرآن كريم اتكاء كنيد و به پيش رويد. خداوند با صابران است و دست حق با عدالتخواهان مى‏باشد.

    والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته

    روح الله الموسوى الخمينى

    
    previos page menu page next page
    

  6. #156
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    
    previos page menu page next page
    

    صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 3

    تاريخ: 14/8/57

    بيانات امام خمينى در مورد تبليغات اجانب عليه اسلام و روحانيت

    طرح (افيونى بودن اسلام) توطئه‏اى براى استثمار

    بسم الله الرحمن الرحيم

    باز امروز در روزنامه‏هاى شوروى (براى من ترجمه كرده بودند) در يكى از آنها تيترش اين بود كه اسلام افيون جامعه است.

    ما هر نظامى را يك دفعه ملاحظه مى‏كنيم، خود نظام را، مثلاً نظام شاهنشاهى، نظام جمهورى، يكى هم حكومت اسلام است. يك وقتى متن اسلام را بررسى مى‏كنيم ببينيم كه آيا متن ماهيت اسلام چطور است، آيا اين افيون است و در دعوت‏هايى كه كرده است دعوت كرده است به اينكه مردم چرت بزنند؟ بخوابند؟ تنبلى كنند؟ يك بررسى راجع به خود متن اسلام است كه سندش قرآن است (از همه سندها، بالاتر در اسلام قرآن است) يك بررسى در قرآن بايد بشود و آن كسانى كه گوششان پيش روزنامه‏ها و عرض مى‏كنم كه مبلغين خارجى هست بايد سربسته و در بسته يك مطلبى را قبول نكنند. كسى كه يك مطلبى بشنود و قبل از اينكه دليلى بر آن مطلب پيدا بكند قبول كند، اين از فطرت انسانى خارج است. فطرت انسانى اينطور است كه مطلبى را همين طورى قبول نمى‏كند تا هر چه گفتند فوراً قبول كند، اين طور نيست، بلكه اگر مطلبى به او تبليغ كردند يا مطلبى را گفتند، اين دليل مى‏خواهد كه به چه دليل شما يك همچو مطلبى را مثلاً مى‏گوييد.

    اينها مى‏گويند، مال حالا هم نيست، سابقه‏دار است مساله و ريشه‏اش هم براى اين است كه اين ملت اسلام را از قرآن جدا كنند، از اسلام جدا كنند. اين تبليغاتى كه شده است و از تعبيراتشان گاهى (اسلام افيون جامعه است) (كه همين امروز آنچه من خواندم نوشته بود يا ديروز ديدم) گاهى (دين افيون جامعه است) وقتى دين را مى‏گويند كه افيون جامعه است، بايد انسان ببيند كه اولاً اين حرفى كه اينها مى‏گويند و تبليغى كه اينها مى‏كنند، اساس اين حرف چه است، براى چه يك نفر روزنامه نويسى كه در شوروى هست او يك همچو مطلبى را، تيترى را در روزنامه‏اش مى‏نويسد، اين چه نظرى دارد كه از آن طرف دنيا يك همچو مطلبى را مى‏نويسد كه اسلام كذا يا دين كذا؟ و اساس اين مطلب چه هست؟

    اساس اين مطلب همين است كه اينها كه مى‏خواهند استفاده بكنند از شما و مملكت شما، استثمار كنند شما را و مملكت شما را هم هر چه دارد ببرند، بايد آن چيزهايى كه احتمال مى‏دهند كه مانع باشد از اين غارتگرى، اينها را از جلو بردارند كه آزادانه بتوانند يك كارى را كه مى‏خواهند انجام‏

    صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 4

    بدهند، چه بكنند؟ اين مانع يا احتمال مانعيت در چه هست؟ يكى در اسلام است، خود اسلام يا دين، - اينها ديدند كه دين يك مطلب - نه اينكه اينها همين طورى خودشان گفتند، اينها مطالعات كردند و روى مطالعات اين مسايل را مى‏گويند، طرح مى‏كنند. اينها متن قرآن را مطالعه كرده‏اند، اسلام را هم مطالعه كردند و فهميده‏اند كه قرآن يك كتابى است كه اگر مسلمان‏ها به آن اتصال پيدا كنند، تودهنى مى‏زند به اين اقوامى كه مى‏خواهند بيايند سلطه پيدا كنند بر مسلمين . قرآن مى‏گويد هرگز خداى تبارك و تعالى سلطه‏اى براى غير مسلم بر مسلم قرار نداده است، هرگز نبايد يك همچو چيزى واقع بشود، يك تسلطى، يك راهى، اصلاً يك راه نبايد پيدا بكند (لن يجعل الله للكافرين على المسلمين سبيبلاً) اصلاً راه نبايد داشته باشند. مشركين و اين قدرت‏هاى فاسده، راه نبايد داشته باشند بر مسلمين.

    اينها مطالعه كردند، ديدند كه وضع قرآن و اسلام و متون اسلام چه است كه اگر اين متون را مسلمين بر آن اطلاع پيدا كنند و اتصال پيدا كنند مسلمين بر قرآن و متشبث بشوند به قرآن و اسلام، فاتحه اين غارتگرى‏ها و اين سلطه جويى‏ها را مى‏خوانند، پس چه بكنند كه اين سلطه‏جويى‏ها به قوت خودش باقى باشد و اين غارتگرى‏ها هم ادامه پيدا كند؟ اينها بايد اين ملت را از اسلام جدا كنند. اديان ديگر هم، چون اين مطلب تابع به آنطور كه مثلاً پانصد سال، هزار سال سابقه داشته باشد نداشته است. آنوقتى كه اروپايى‏ها راه پيدا كردند به ممالك شرق و ديدند كه يك طعمه خوبى است ممالك شرق و براى بلعيدن اين طعمه مطالعات كردند، اين مسايل پيدا شده است. اينكه ساير اديان را هم مى‏گويند مقدمه اين است كه اسلام را بگويند و الا آن اديان ديگر خيلى مورد احتياطشان نيست، مقدمه اين است كه اسلام را در نظر مسلمين از آن پايه‏اى كه دارد منحطش كنند، مسلمين را از اسلام جدا بكنند، به ذهنشان بياورند كه اسلام يك دينى است كه آمده است كه جامعه را خواب كند تا قدرتمندها بخورند اين جامعه را، منطق اينها اين است (يعنى منطق نيست) حرف اينها اين است و حرف هم روى اين اساس است كه مى‏خواهند كه با اين كلام، با اين تبليغات شما را جدا كنند از اسلام. بايد همين طورى، جوان‏هاى ما همين طور قبول كنند كه تا در يك روزنامه‏اى، در يك كتابى، در يك مجله‏اى نوشته شد كه اسلام افيون جامعه است همه دست بگيرند و بگويند همين است؟! كسى كه يك مطلبى را همين طورى قبول كند، اين اصل از فطرت اسلامى، از فطرت انسانى خارج است. فطرت انسانى براى هر مطلبى كه واضح نيست دليل طلب مى‏كند، همينطورى قبول نمى‏كند.

    شواهد و آثار تاريخى، متون و اسناد قرآن و حديت، دليلى بر تحرك اسلام

    خوب ما بايد مطالعه كنيم، ببينيم كه آيا متن اسلام كه سندش قرآن و حديث است، اين متن اسلام اينطورى است؟! قرآن اينطورى است كه جامعه را دعوت كرده به اينكه خواب بروند و قلدرها بخورند اين جامعه را؟! سلاطين و - نمى‏دانم - اينها بخورند اين جامعه را و هر كارى دارند، هر سلطه‏اى كه دارند آن سلطه را تحقق بدهند؟! يا قرآن اينجور نيست؟ اين خيلى دقت نمى‏خواهد، يك نظر سطحى مى‏خواهد به قرآن كه قرآن را بخواند يك نظر سطحى ببينند كه در قرآن راجع به جنگ‏ها چقدر است

    صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 5

    و جنگ‏ها با كى بوده، چقدر آيات ما راجع به جنگ‏ها و آداب جنگ و تحريك به جنگ و وادار كردن و امر كردن و الزام كردن به اينكه مسلمين بايد بروند سراغ قتال و جنگ، چقدر آيات است و جنگ با كى بوده است اين يك مساله سطحى است اين ديگر دقت و علميت نمى‏خواهد، جنگها با مشركين بوده است. در حجاز اولى كه شروع به جنگ شد، خوب پيغمبر اكرم در مدينه بودند و عده هم كم بود و - عرض مى‏كنم - تا اندازه‏اى كه توانستند، قبلاً كه در مكه بودند نقشه‏كشى بود، مساله، مساله درست كردن كار و سازنده كردن بود كه افراد را بسازند و آنجا هم مجال اينكه يك كارى انجام بدهد، ندادند مشركين. اين مشركين ثروتمند و قدرتمند هيچ مجال ندادند كه پيغمبر دعوت بكند در مكه، چندين سال هم مثل حبس بود، در آنجا بلكه همه‏اش در مكه كه بود يك حبسى بود براى او (مثل حالاى ايران كه يك حبسى است براى مردم، حالا نمى‏خواهم چه بكنم) وقتى كه ايشان ديگر از مكه يا مايوس شدند يا ديدند كه مدينه براى كارشان بهتر است با مدينه‏اى‏ها روابط پيدا كردند و روابط زير زمينى و سرى پيدا كردند و مطلب را مهيا كردند و رفتند مدينه. مدينه رفتند و خيلى طول نكشيد كه جنگ‏ها شروع شد به دعوت قرآن يعنى متن اسلام، يعنى سند اسلام، جنگ‏ها در مدينه شروع شد و چندين جنگ، زياد جنگ‏ها بوده است، اين جنگ‏ها با كى بوده است؟

    افيونى كه اينها مى‏گويند مى‏گويند كه اسلام كه افيون جامعه است اسلام آمده است مردم طبقه سه و فقرا را بر ايشان لالائى بگويد، خوابشان بكند تا آن قدرتمندها بخورند آنها را، منافع آنها را بلع كنند!! بلكه اديان را مى‏گويند اينها كه اصل اديان را آن قدرتمندها درست كرده‏اند براى همين معنا، يك دينى درست كرده‏اند كه مردم را دعوت كنند به اينكه مردم مزاحمت با آنها نكنند، دعوت كنند به اينكه بخوريد و كتك بخوريد و صحبت هم نكنيد، حرفى نزنيد. ببينيم اين جنگ‏هاى متعددى كه در اسلام واقع شده، زمان رسول اكرم بوده (حالا بعد از زمان رسول اكرم باز حرف ديگر است) زمان خود پيغمبر اسلام بوده است كه متن اسلام است، ديگر هيچ حاشيه نيست، متن اسلام است، قرآن است و آن كه قرآن را آورده است براى مردم، آنى كه اينها مى‏گويند كه دين را قدرتمندها درست كردند كه آن ضعفا و فقرا را، منافعشان را استثمار كنند و استعمار كنند، ببينيم كه آيا اين جنگ‏ها، جنگ اينطور بوده است كه پيغمبر اكرم همدست شده است با قدرتمندها و حمله كرد، به فقرا؟! يا با فقرا ساخته و حمله كرده به قدرتمندها؟ هر كس همان ظواهر اول تاريخ را ببيند مى‏بيند اينطورى بوده كه پيغمبر يك دسته فقير دورش جمع بوده‏اند يك دسته بوده‏اند كه هيچ جا نداشتند غير صفه اصحاب صفه، يعنى يك جائى كه توى اين حياط يك جايى شما فرض كنيد كه يك جائى بود به آن صفه مى‏گفتند، اينها آنقدر بى‏جا بودند كه اصحاب صفه‏اى داشتند و اصحاب پيغمبر بودند و آنجا مى‏خوابيدند، اينقدر بى‏چيز بودند، چيزى نداشتند اينها، فقرا بودند، اينها بودند كه در جنگ‏ها يك خرما را (در تاريخ است اينها) يك دانه خرما را اين مى‏گذاشت دهانش كه يك خرده‏اى چيز پيدا كند در مى‏آورد مى‏داد به آن، آن هم مى‏گذاشت دهانش بعد در مى‏آورد مى‏داد به آن، جنگ هم بود. دارائيشان اين بود، وضع زندگى، آنى كه اطراف پيغمبر جمع شده بودند گداها بودند، خوب فقرا و گداها جمع شدند دور پيغمبر، همين فقرا و

    صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 6

    گداها با تعليم قرآن در زمان خود رسول اكرم حجاز را فتح كردند، آنهايى كه هيچى بودند، يعنى پيغمبر نتوانست مكه بماند، شب، نصف شبى فرار كرد از مكه به مدينه بعد از اينكه روابطش را با مدنى‏ها و با بعضى از مدنى‏ها درست كرده بود فرار كرد از آنجا به مدينه نصف شب و نمى‏توانست در آنجا هيچ كارى انجام بدهد. وقتى هم آمد مدينه وارد شد به يك عده‏اى كه همانطور كه عرض كردم اينها از فقرا بودند. نه اينكه اينها از اغنيا و ثروتمندها بودند و پيغمبر با ثروتمندها بست و بند كرد كه فقرا را مثلاً خاموش كند.

    تمام جنگ‏هائى كه پيغمبر كرده است با اين مشركين عرب، مشركين طاغى بوده، مشركين قدرتمند بوده، جنگجو بوده منتهى تعليمات اسلام و آن دلدارى‏هائى كه اسلام به اين عدد كم مى‏داده است آنها را جورى تربيت كرده بودند كه يكى آنها يك وقت صد نفر را مى‏كشت. يك نفرشان صد تا را مى‏كشت. تعليم اسلام بوده است، يعنى اسلام يك جور انسان و يك جور آدمى بار مى‏آورده است كه در مقابل قدرت‏ها از هيچ چيز نمى‏ترسيدند، همچو قدرتمند اينها بار آمده بودند كه يكيشان مى‏گفت كه من با شصت هزار نفر، اين مال بعد از اسلام است، بعد از پيغمبر اكرم است، شصت هزار نفر لشكر آن طليعه لشكر روم شصت هزار نفر بودند، طليعه‏اش يعنى آنها كه جلو آمدند كه لشكر حالا عقبند. اسلام اينطور آدم‏هائى مى‏سازد كه گفت كه سى نفر بيايد همراه من مى‏رويم توى شصت هزار نفر آدم. سى نفر! سى تا يكى! با او چك و چانه كردند كه آقا نمى‏شود، قبول كرد كه شصت نفر، شصت تا آدم رفت و شصت هزار رومى را عقب نشاند. خوب رفتند شبيخون زدند و با شمشير آنها را زدند و شكستشان دادند آنها را. اينها طبقه فقرا حالا زمان پيغمبر را داشتم عرض مى‏كردم كه ما بايد ببينيم كه آيا اين قرآن كه متن اسلام است و اين پيغمبر كه آورنده اسلام و آنوقت اسلام بى‏حواشى بوده و خود اسلام بوده، متن اسلام بوده، اين اسلام در آن متن اوليه‏اى كه هيچ ديگر تصرفى از هيچ جا در آن نبوده، اين آيا مردم را دعوت كرده به اينكه با اغنياء بسازيد؟! اغنيا اگر از شما چيزى بردند، اين قدرت‏ها اگر آمدند و مال شما را برداشتند، شما ديگر حرف نزنيد؟! شما انشاءالله بهشت مى‏رويد، حرف نزنيد؟! يا همين قرآن مردم را، اين گداها را - عرض مى‏كنم - فقير، آن فقيرها كه نه مكان داشتند و يك عده كثيرى از آنها روى صفه مسجد يعنى يك جاى بى‏سقف، زمين بى‏سقف آنجا زندگى مى كردند و پهلوى هم مى‏خوابيدند و هيچ چيز هم نداشتند كه بخورند، يك چيزى يابه آنان مى‏دادند از اين طرف و آن طرف مى‏رفتند پيدا مى‏كردند مى‏خوردند و آن جمعيتى كه يك خرما را اين طورى دور مى‏زدند، با اين جمعيت راه افتاد و حجاز را، قدرتمندها را عقب زد، اين افيون است؟ يا اين محرك است؟ تو با اين حرفت مى‏خواهى افيون درست كنى. اينهائى كه اين حرف را زدند كه اسلام افيون است، مى‏خواهند مسلمين را خواب كنند، مى‏خواهند مسلمين را از اسلام جدا كنند و مسلمين خواب بروند و آنها مال مسلمين را بخورند. اين كلام افيون است، نه اسلام افيون است. اينكه مى‏گوئيد اسلام افيون جامعه است، خود اين براى اغفال مردم است. چيزهائى كه براى اغفال مردم است اين افيون است، نه اينكه آمده است، نه آن حقيقتى كه آمده و در همان زمان خودش با يك عده فقير، مملكت حجاز را فتح كرده‏

    صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 7

    و عدل و انصاف را تا آخر حجاز برده. اين زمان خود پيغمبر است، بعد كه قدرت پيدا شد و عرض بكنم كه قوه پيدا شد در همان قرن اول اسلام، در همان قرن مثلاً سى سال، در همان قرن‏هاى اول، سى سال اول و سى و پنج سال اول، دو تا امپراطورى را اينها شكست دادند، امپراطور روم و امپراطور ايران، ايران را فتح كردند، روم را فتح كردند، اين افيون است؟!

    اين اسلام آمده است كه بسازد با كسرى و مردم را بگويد تبعيت كنيد از كسرى؟! اين آمده است كه بسازد با سلطان روم و بگويد به مردم روم، تعليم كند كه بسازيد با اينها؟! يا اين آمد و دو تا امپراطورى را شكست داد و عقبشان زد براى اينكه عدل را در عالم و براى اين فقرا براى اينكه اين فقرا را آنها مى‏خوردند جلويشان را بگيرد؟

    مرديكه تو روزنامه، حالا اين را مى‏نويسد، در يك همچو زمانى اين مطلب را مى‏نويسد كه افيون است. خوب پيش‏تر يك غفلت‏هائى بوده است، شده است يك غفلت‏هائى اما خوب الان مردم، جوان‏هاى ما قرآن را نگاه كردند، از قرآن هم اطلاع دارند، مع الاسف خوب بعضى‏شان هم همين طور يك چيزى قبول مى‏كنند، همين طور يك صدائى كه مى‏آيد اينها دنبالش مى‏روند. يك صدائى بلند شود اينها هم دنبالش مى‏روند اما انسان، آدم بايد اگر يك مطلبى را شنيد راجع به يك نظامى، راجع به يك جهتى مطلبى را شنيد، بايد برود مطالعه كند ببيند صحيح مى‏گويد اين آدم. اين مرديكه كه نوشته است اسلام افيون جامعه، اين واقعاً اسلام افيون جامعه است؟! اين خود اسلام. مى‏آئيم سراغ آنهائى كه اسلام در زمان خودش يعنى زمانى كه متن بوده است و پيغمبر بوده و قرآن، پيغمبر بوده و قرآن، بعدش هم در زمان‏هاى بعدى كه اسلام با چيزها، جنگ‏ها، جنگ‏هاى بين همين طايفه طبقه سه بوده است با امپراطورى‏ها، منتها اسلام همچو قدرتى داده بود به اين يك عده جمعيت كم چند هزارى كه رفتند امپراطورى روم را فتح كردند و امپراطورى ايران را هم فتح كردند، امپراطورى ايران كه وقتى كه مثلاً در جنگ‏ها تجهيز قوا مى‏كردند، اسب‏هايشان چه و عرض مى‏كنم زين‏هاى اسب طلا، نمى‏دانم چه بساطى اينها داشتند، همين سر و پا برهنه‏ها را، همين‏هائى كه پياده مى‏رفتند و چندتايشان يك شتر داشتند و البته يكى يك شمشير داشتند، قدرت داشتند، شمشير داشتند اما چند نفر با هم يك شتر داشتند و چند نفر با هم مثلاً يك اسب، ده تا اسب در يك جمعيتشان پيدا مى‏شد، اسبى نداشتند، شتر حسابى نداشتند، اسبى نداشتند، آذوقه حسابى نداشتند اما قدرت داده بود اسلام به اينها يعنى تحت تعليمات متن اسلام و آن كسى كه متن اسلام را پياده كرده بود، يك همچو قدرتى به مسلمين داده بود كه همين آدم‏هائى كه ديروز چيزى نبودند و يك عده فقرائى با هم آنجا مى لوليدند، امروز شمشير را كشيدند و دو تا امپراطورى كه تمام دنيا، آنوقت از اينجاها خبرى نبوده، آنوقت اين دو تا امپراطورى بوده است و يكى روم بوده و يكى ايران بوده است، اين دو امپراطورى را، اين يك مشت عرب مفلوك و گدا كه شمشير چند تا در اين مثلاً ده هزار، بيست هزار نفر بوده، اينها همه شمشير نداشتند، همه زره نداشتند، همه چيز نداشتند، با همين دست خالى راه افتادند لكن قدرت روحى داشتند، مثل ما نبودند كه ضعيف النفس و ضعيف القلب باشند، قدرت روحى -روحى- داده بود

    صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 8

    اسلام به آنها، همين عده قليل با همين قدرت الهى كه به آنها داده شده بود و پشتوانه‏اى كه اسلام دنبالش بود و دعوتى كه اسلام مى‏كرد از اينها، راه افتادند و آن دو تا امپراطورى بزرگ را شكست دادند و فتح كردند. ايران فتح شد در زمان قبل از اينكه سى سال از اسلام بگذرد، ايران فتح شد و روم فتح شد و مملكت اسلام رفت تا آن طرف افريقا و تا همه جا، تا اسپانيا رفت خوب بعد بيعرضگى كردند خود مسلمان‏ها كه يك مساله ديگر است.

    پس ما متن اسلام را كه مطالعه بكنيم اينجور نبوده است كه متن اسلام آمده است كه سلاطين را تسلط بدهد بر فقرا، بر طبقه بعد، قدرتمندها را سلطه بدهد بر غير قدرتمندها، متن اسلام اينجور نبوده است.

    حجت ما در نزاع با دستگاه جبار پهلوى مبارزات حضرت امير(ع) و حضرت سيدالشهداء است‏

    آنهائى كه دعوت به اسلام مى‏كردند مثل خود پيغمبر و بعدش مثلاً خلفاى اولى كه يك جور ديگرى بودند و بعدش حضرت امير سلام الله عليه، اينها چه جور بودند؟ اينها چه جور آدم‏هائى بودند؟ چه جور زندگى مى كردند؟ آيا اينها هم از آنها بودند كه ملاى دربارى بودند؟ مثلاً پيغمبر دربارى خودش بوده‏است ؟! يا اينكه پيغمبر با دربارها جنگ كرده، دربارها را شكسته؟ حضرت امير دربارى بوده است؟! يا حضرت امير هم جنگ كرده با يك قدرتى كه متشبث به اسلام هم بوده مثل معاويه كه حجت ما الان بر اين نزاعى كه بين، بر اين مبارزه‏اى كه بين مسلمين و بين اين دستگاه فاسده است حجت ما در جواز اين و لزوم اين عمل، حضرت امير سلام الله عليه است و عمل سيدالشهدا سلام الله عليه كه دو نفر آدمى كه اينها قدرت داشتند، آن شامات را آنها گرفته بودند و تحت قدرتشان بود و جنگ‏ها، چيزها داشتند، فوج‏هاى از سرباز داشتند اينها كه مسلمان بودند. حالا كسى به ما بگويد خوب اين مرديكه كه قرآن چاپ كرده است. اين مسلمان است؟! ما حجتمان بر اين است كه اگر چنانچه اين مبارزه را ادامه بدهيم و صد هزار نفر از ما كشته بشود، براى دفع ظلم اينها و براى اينكه دست آنها را از مملكت اسلامى كوتاه كنيم ارزش دارد. حجتمان هم كار حضرت امير سلام‏الله عليه و كار حضرت سيدالشهدا سلام الله عليه است. يزيد هم يك قدرتمند بود و يك سلطان بود و عرض مى‏كنم كه همه بساط سلطنت را يزيد داشت، بعد از معاويه او بود ديگر، حضرت سيد الشهدا به چه حجت با سلطان عصرش طرف شد؟ با ظل الله طرف شد؟ (سلطان را نبايد دست زد). به چه حجت با سلطان عصرش طرف شد؟ سلطان عصرى كه شهادتين را مى‏داد و مى‏گفت من خليفه پيغمبر هستم. براى اينكه يك آدم قاچاق بود، براى اينكه يك آدمى بود كه مى‏خواست اين ملت را استثمار كند، مى‏خواست بخورد اين ملت را، منافع ملت را مى‏خواست خودش بخورد و اتباعش بخورند، آنقدرى كه او خورد بيشتر است از اينقدرى كه اين آقا مى‏خورد؟! حساب بايد كرد. اينها هم عبارت است از آن كسانى كه در صدر اسلام بودند و اسلام با دست اينها قدرتمند شده و بسط پيدا كرده. خود پيغمبر با

    صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 9

  7. #157
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    
    previos page menu page next page
    

    صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 13

    تاريخ: 14/8/57

    مصاحبه امام خمينى با راديو - تلويزيون هلند

    سؤال: به نظر شما علت تظاهرات اخير ايران چيست ؟پيش بينى مى‏كنيد چه نوع اتفاقى رخ دهد؟

    جواب: علت تظاهرات، كارهائى است كه شاه در اين مدت كرده است مردم از اختناق و كشتارها ناراضى و تظاهرات رو به ازياد است. پيش‏بينى مى‏شود كه اگر خيلى دامنه پيدا كند، انقلاب بالاترى پيش آيد، اگر شاه به عقل آيد و زودتر خودش كنار رود، آرامش نسبى تحقق پيدا خواهد كرد.

    سؤال: برنامه سياسى شما چيست؟ آيا شما مبارزه مسلحانه يا ترور شاه را روش قابل قبولى مى‏دانيد؟

    جواب:برنامه ما اين است كه با ادامه همين تظاهراتى كه در ايران جريان دارد، انشاءالله مسائل حل شود و اگر چنانچه ديديم قابل حل نيست، مبارزه مسلحانه را مورد بررسى قرار خواهيم داد.

    سؤال: شما مى‏خواهيد چه نوع رژيمى را جانشين نظام كنونى سازيد؟ آيا شما تمدن اسلامى را با تمدن غربى كنونى ناسازگار مى‏دانيد؟

    جواب: رژيمى كه به جاى رژيم ظالمانه شاه خواهد نشست، رژيم عادلانه‏اى است كه شبيه آن رژيم در دموكراسى غرب نيست و پيدا نخواهد شد. ممكن است دموكراسى مطلوب ما با دموكراسى‏هائى كه در غرب هست مشابه باشد، اما آن دموكراسى‏اى كه ما مى‏خواهيم به وجود آوريم، در غرب وجود ندارد. دموكراسى اسلام، كاملتر از دموكراسى غرب است.

    سؤال: اخيراًشما سلطنت را كه در قانون اساسى 1906 آمده است مورد انكار قرار داديد، آيا در اين مورد توضيحى داريد؟

    جواب: اكنون همه ملت ايران بپاخاسته و رژيم سلطنتى را نمى‏خواهند. رژيم سلطنتى كه مستندش‏

    صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 14

    قانون اساسى است، بايد مطابق با آراء ملت باشد و ملت قاطبتاً بر خلاف آن راى داده‏اند. بنابر اين رژيم سلطنتى محكوم است و بكلى بايد از بين برود.

    سؤال: آيا حضرتعالى در مبارزه عليه شاه بهتر و موثرتر نبود كه دعوت شاه را به ايران پذيرفته و به ايران برمى‏گشتيد؟

    جواب: من براى آگاه كردن دنيا بهتر مى‏دانم در اينجا باشم. در ايران هنوز اختناق وجود دارد، لذا رفتن به ايران فعلا" منتفى است.

    
    previos page menu page next page
    

  8. #158
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    
    previos page menu page next page
    

    صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 15

    تاريخ: 14/8/57

    پيام امام خمينى به مناسبت كشتار وحشيانه رژيم در دانشگاه

    تشبثات و فريبكارى‏هاى شاه و طرفدارانش براى بقاى سلطنت‏

    بسم الله الرحمن الرحيم

    درود به ملت شريف و شجاع ايران ايدهم الله تعالى.

    من نمى‏دانم از كدام مصيبت‏هاى ملت و از كدام جنايت‏هاى شاه بنويسم، قلم من عاجز است. آيا جناياتى را كه در دانشگاه به دست دژخيمان شاه واقع شد، متذكر شوم يا از كشتارهائى كه در سراسر ايران به امر اين جنايتكار حرفه‏اى صورت گرفت؟ من قدرت ندارم جنايات سراسر ايران را كه برادران و خواهران ما را به خاك و خون كشيده بشمارم. هر روز اخبار واصله ما را به جنايات بزرگ تازه‏اى آگاه مى‏گرداند، هر روز فرزندان اسلام به مصيبت‏هاى تازه‏اى مبتلا هستند. كار شاه و حكومت او به رسوائى كشيده شده است و در پناه كولى‏ها و اشرار جيره خوار مى‏خواهد خود را حفظ كند و در عين حال از فريبكارى دست نكشيده و مى‏خواهد با تشكيل حكومت به اصطلاح ملى و با تزهاى مبتذل و تبليغات بى‏اساس و بيهوده ملت را اغفال كند و بعضى از شاهدوستان طرفدار آمريكا را برانگيخته كه از طرفى مردم را از بركنار رفتن شاه بترسانند كه با وضع جغرافيائى ايران اگر شاه برود مملكت مى‏رود و از طرفى براى نجات شاه به دوره گردى بپردازند و اشخاصى را از روحانى و سياسى با خود همراه كنند، غافل از آنكه مردم چنان آشنا به مسائل سياسى شده‏اند كه اين حركات مذبوحانه را به چيزى حساب نمى‏كنند.

    ملت ايران شاه را اساس تمام خيانت‏ها و جنايت‏ها مى‏داند

    ملت ايران شاه را مى‏شناسد كه اوست اساس تمام خرابى‏ها و خيانت‏ها و جنايت‏ها، اوست كه ابرقدرت‏ها را بر شوون سياسى و اقتصادى و نظامى و فرهنگى كشور مسلط نموده و با مهلت دادن به او كشور از دست مى‏رود. اين طرح‏هاى خائنانه مملكت را به نيستى تهديد مى‏كند، اين طرح‏ها از حلقوم طرفداران آمريكاست. ملت غيور ايران بپاخاسته تا كشور را از پرتگاه نيستى نجات دهد و دست غارتگران را كوتاه كند و طرح‏هاى خائنانه را بر هم زند. ملتى كه در عزاى عزيزان خويش به سوك نشسته و تمام جنايات را از شاه مى‏داند، طرح سازش با شاه را چگونه مى‏پذيرد؟

    صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 16

    اين از خدا بى‏خبران و خائنان به ملت و اسلام مى‏خواهند شاه را در مسند سلطنت نگهداشته و سپس به قدرت شيطانى رسانند تا خشك و تر را به آتش انتقام بسوزانند.

    خواست ملت، الغاى رژيم غير شرعى و غير قانونى پهلوى‏

    اكنون كه ملت ايران بر سر دو راهى مرگ و حيات و آزادى و اسارت و استقلال و استعمار و عدالت اقتصادى و استثمار واقع است و در پيشگاه خداوند تعالى و نسل آتيه مسوول است، بايد تا رسيدن به هدف، نهضت را هر چه شور انگيزتر ادامه دهد، و طمع كسانى را كه با توطئه‏هاى شيطانى مى‏خواهند خون جوانان ما را به هدر دهند. قطع كند و به اين مصلحت انديشى‏هاى مامورين شاه و آمريكا با مشت گره كرده جواب دهد و به تذكرات زير توجه نمايد:

    1- هدف اسلامى ما بر چيده شدن رژيم سلطنتى و سرنگونى سلطنت سلسله پهلوى است كه غير قانونى و غير شرعى بودن آن بر همه روشن است و خيانت و جنايت بى‏پايان آن روشنتر و ملت ايران با هر طرحى كه لازمه‏اش بقاء نظام شاهنشاهى و حفظ سلسله پهلوى است مخالف است و هيچ ابهامى در اين پيشنهاد كه ملت ايران با رفراندم خود در سراسر كشور مكرر اعلام نموده نيست و نظام حكومتى ايران جمهورى اسلامى است كه حافظ استقلال و دموكراسى است و بر اساس موازين و قوانين اسلامى اعلام مى‏شود و ما اين پيشنهاد را در آتيه نزديك به آراء عمومى رسماً مراجعه مى‏كنيم و هر كس و يا هر گروه كه با اين پيشنهادهاى سه گانه موافق نيست راه او غير از راه ما و ملت ايران است.

    نهضت را در تمام ابعاد ادامه دهيد

    2- براى رسيدن به اين هدف مقدس لازم است به نهضت اسلامى به همه ابعادش ادامه داد:

    الف -ادامه اعتصابات در تمام دستگاه‏هاى دولتى و هدف اصلى اعتصاب همان است كه در بند اول ذكر شد.

    ب -پشتيبانى از اعتصابات كارمندان موسسات دولتى بخصوص كارمندان و كارگران شركت نفت و جلوگيرى از هدر دادن اين مخزن عظيم و ادامه اعتصابات تا رسيدن به هدف اسلامى.

    ج- كمك مالى به كسانى كه در اثر اعتصابات ضرر ديده‏اند، اعم از اصناف شجاع و كارگران و زحمتكشان متدين و محروم و كارمندان محترم و كمك براى ادامه اعتصاب در همه اقشار.

    ارتش و قواى انتظامى از اوامر شاه سرپيچى و به ملت بپيوندند

    بر صاحب منصبان و سران نيروهاى هوائى، زمينى و دريائى است كه با افراد خود به ملت بپيوندند كه اطاعت شاه اطاعت طاغوت است و بر سربازان و ساير قواى انتظامى است كه از اوامرى كه بر خلاف مسير ملت است سرپيچى كنند كه اطاعت اين اوامر مخالفت با قرآن مجيد و پيغمبر اسلام‏

    صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 17

    (ص) و امام عصر عجل الله تعالى فرجه الشريف مى‏باشد و بر خانواده‏ها و عائله ارتش و ساير قواى انتظامى است كه آنان را از مخالفت با ملت و از ظلم و ستم به خواهران و برادران اسلامى خود باز دارند و آنان را بر اين اعمال ظالمانه مواخذه كنند كه عاقبت اين ستمكارى‏ها به ضرر آنان است. اينجانب از ملت شريف و شجاع ايران تشكر مى‏كنم كه با شجاعت و پايدارى خود كنگره‏هاى قصر ستمكارى را يكى پس از ديگرى فرو ريخت و دليرانه اين بت شيطانى را شكست.

    صبور باشيد كه پيروزى نزديك و خدا با صابران است‏

    عزيزان من! صبور باشيد كه پيروزى نهائى نزديك و خدا با صابران است. خود و فرزندان نسل آتيه را سرفراز كنيد كه ايران امروز جايگاه آزادگان است و سستى و هراس به خود راه ندهيد كه نمى‏دهيد و به وسوسه‏هاى شيطانى بستگان دستگاه ظلم گوش فرا ندهيد. شما ملت ايران و همت و شجاعت شما زبانزد جهانيان و سرمشق آزاديخواهان است. من از اين راه دور چشم اميد به شما دوخته‏ام و آنچه در قدرت دارم در خدمت به شما كه خدمت به حق است نثار مى‏كنم و صداى آزاديخواهى و استقلال طلبى شما را به گوش جهانيان رسانده و مى‏رسانم و از خداوند تعالى سلامت و عظمت شما ملت نجيب بزرگ را خواهانم.

    والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته

    روح الله الموسوى الخمينى

    
    previos page menu page next page
    

  9. #159
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    
    previos page menu page next page
    

    صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 18

    تاريخ: 15/8/57

    بيانات امام خمينى در مورد توبه و تعهدات فريبكارانه شاه

    تعهد بر جبران اشتباهات گذشته و استمداد از روحانيون، از تشبثات شاه براى حفظ سلطنت

    اعوذبالله من الشيطان الرجيم

    بسم الله الرحمن الرحيم

    باز شاه به دو وسيله براى نجات خودش متوسل شد، يكى به وسيله فريب، يكى به وسيله سرنيزه. به وسيله فريب اين بود كه نطقى كه كرد التزام داد، تعهد داد به ملت كه اين اشتباهاتى كه كرده است ديگر همچو اشتباهى نمى‏شود و از اين به بعد ديگر به قانون اساسى به همه معنا عمل مى‏شود و جبران آن اشتباهاتى كه كرده بوده ميكند و از عموم ملت خواستار شد كه دست از اين مخالفت بردارند و از آيات عظما و علماى اعلام خواستار شد كه مردم را هدايت كنند كه آنها آرام باشند و از ساير اقشار ملت از قبيل كارگرها و محصلين و جوان‏ها و همه اينها خواستار اين شد كه از اين مخالفت‏ها دست بردارند و به ايران فكر كنند.

    در حرف‏هاى ايشان خيلى مسائل هست، يكى اينكه بررسى بشود كه آيا اين كارهائى كه تا حالا انجام داده است، اشتباهات بوده يا تعمدات بوده. اين مخالفت‏هائى كه از قانون كرده، از اسلام كرده، اين خيانت‏هائى كه به ملت كرده، اين جنايت‏هائى كه كرده است، آيا آنطور كه ادعا ميكند اين اشتباهى اين كار را كرده است؟ مثلاً اين نفتى كه به آمريكا داده خيال كرده است كه اينها يك طايفه‏اى از، يك محله‏اى از ايران است؟ يك شهرى از شهرهاى ايران است و نفت را دارد به ايرانى‏ها مى دهد؟! اين اسلحه‏هايى كه به درد ما نمى‏خورد و به جاى نفت پايگاه براى آمريكا درست كرده است خيال كرده است كه اين اسلحه‏ها ارز است؟! پول است؟! اشتباه كرده اين؟! به خيال اينكه دارد پول مى‏گيرد ليره مى‏گيرد اين چيزها را گرفته است؟! اين جنايت‏هائى كه در ايران تا حالا كرده است، حبس‏هائى كه كرده است، زجرهائى كه كرده است شكنجه‏هائى كه داده است، قتل‏هاى عامى كه كرده است اينها اشتباهى بوده است؟! مثلاً به مدرسه فيضيه كه ايشان كماندوها را فرستادند و ريختند در مدرسه فيضيه و قرآن‏ها را آتش زدند، عمامه‏ها را آتش زدند، جوان‏ها را دست و پا شكستند، حجره‏ها را خراب كردند، شكستند، خيال مى‏كرده است كه اين يك جائى از روسيه است و حمله به روسيه است و اشتباهى، اشتباه از كار درآمده؟! عقيده ايشان اين بوده است كه مدرسه فيضيه يك جائى است كه از محل‏هاى‏

    صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 19

    اجانب است؟! يا اين اشخاصى كه ايشان حبس كرده اشتباه كرده است و اين اعتقادش اين بوده است كه در باغستان اينها را برده است؟! و حالا معلوم شده نه، اين حبس بوده نه باغ!! اين اشخاصى را كه از علما در حبس رفتند يا كشته شدند يا پاى آنها را در روغن داغ گذاشتند يا آنطور كه مى‏گويند اره كردند پاى بعضى‏ها را و همين طور از رجال سياسى، اشتباهات بوده؟! اينها تخيلات بوده است؟ حالا ازاين اشتباهات ديگر ايشان نمى‏كنند و حالا تعهد دارند مى‏دهند؟! مگر همين ايشان نبودند كه اول سلطنتشان قسم خوردند، تعهد دادند (خوب كسى كه بخواهد سلطنت پيدا بكند اين تعهدات رابايد بدهد) ايشان تعهد داده است و همين التزامات كه حالا دارد مى‏گويد آنوقت هم داده است و بعد از آن تعهدات و التزامات اين كارها را كرده است، حالا يك تعهد ديگرى كه مى‏دهد يعنى حالا فرق كرده است اين تعهد با آن تعهد؟! يعنى حالا مى‏گويد تعهدى است كه ديگر قابل برگشت نيست؟!اين تعهد آنوقت برگشت داشته اما حالا اين تعهد ديگر قابل برگشت نيست؟! حالا اين اشتباهاتى كه كرده است. چطور جبران شده است؟ بيش از ده سال عمر يك انسان را، نه يك انسان، آنقدر انسان را ده سال در حبس، در يك محفظه با آن وضع، با آن شكنجه‏ها، با آن اذيت‏ها، با آن اهانت‏ها، ده سال، پانزده سال يك قدرى كمتر، يك قدرى بيشتر عمر اينها را تلف كرده، اينها جبرانش چيست؟ همين تعهد آقا جبران كرد اينها را كه من تعهد كرده‏ام؟! يكى كسى كه اينقدر جنايت كرده، حالا به مجرد اينكه آمد تعهد كرد حالا مى‏خواهد تمام بشود قضيه؟ حالا ما فرض مى‏كنيم كه خير تعهد ايشان صادقانه است، فرض است بر او (مطلب معلوم است) رضا شاه به مرحوم فيروز آبادى وقتى آمده بود به نجف، مرحوم فيروز آبادى در حرم ملاقات كرده بود، رضا شاه گفته بود من مقلد شما هستم آقامرحوم فيروز آبادى گفته بود (مطلب معلوم است).

    قضاوت ايشان من را ياد كتاب موش و گربه انداخت امروز. كتاب ارزنده‏اى است كتاب موش و گربه، كتاب آموزنده‏اى است. اين همان وضع حال سلاطين و قلدرها را در وقت قدرت و در وقت كمى قدرت، وضع حيله بازى آنها را مجسم كرده است به اسم كتاب موش و گربه كه سجاده را يك وقت انداخته و نماز خوانده و توبه كرده و پيش خدا استغفار كرده كه من ديگر كارى نمى‏كنم، تا اين موش‏هاى بيچاره بازى خوردند و برايش چيز بردند و امثال ذالك و بعد هم افتاد پنج تا از آنها را يكدفعه گرفت . آنوقت يكى يكى مى‏گرفت حالا پنج تا پنج تا. ما مى‏دانيم كه شما توبه‏تان همان توبه گرگ است، همان توبه گربه است، اين را ملت ديگر مى‏داند، لازم نيست اينقدر شما زحمت بكشيد و هى حرف بزنيد. اين آيات عظام و علماء اعلام كه حالا ايشان مى‏گويند كه (هدايت كنيد مردم را، چه بكنيد) اينها آنها بودند كه تا ديروز هر وقتى كه اين صحبت مى كرد (ارتجاع سياه) اسم اينها بود. در لغت شاه اينها مرتجعين بودند آن هم مرتجعين سياه.

    در يكى از نطق‏هايشان (آنوقت كه ما قم بوديم) ايشان در يك جايى، يكى از شهرهاى ايران گفت كه از اينها، از اين مرتجعين مثل حيوان نجس احتراز كنيد. آن حيوان نجس كه آنوقت گفت، حالا آيات عظام شد و علماى اعلام! اگر مهلتش بدهند اين آيات عظام و علماى اعلام كه نفس بكشد، نفس

    صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 20

    دوم باز حيوان نجس است. اين اشتباهات كه همه آن تعمدات بوده است و همه آن كارهاى عمدى بوده است و خيانت‏ها همه عمدى بوده است و ايشان مى‏گويد اشتباهات شده است، اينها اگر چنانچه اين ملت به اين مهلت بدهند تمام اين اشتباهات دوباره از سرگرفته مى‏شود الان اين يك حيله‏اى است كه ايشان مرتكب شده‏اند. از آن طرف با نطقش كه (من متعهدم ديگر از اين كارها نكنم، بيائيد به حال ايران فكر بكنيد، بياييد همه‏تان به فكر ايران باشيد!) ما به ايشان مى‏گوئيم كه ما چون فكر ايرانيم اين حرف‏ها را داريم مى‏زنيم. اين ملت كه مى‏بينند ايران را شما از دست اينها داريد خارج مى‏كنيد، همه قلدرها را بر ما مسلط كرديد، همه مخازن ما را برديد، از اين جهت است كه اين ملت اين قيام را كرده و اين نهضت را كرده. ما هم براى اين است كه به فكر ايران هستيم و داريم فكر ايران را مى‏كنيم، با شما كه مبدا اشتباهات به قول خودتان و تعمدات به قول ما هستيد مبارزه و معارضه مى‏كنيم. فكر اسلام، فكر يك كشور مسلمان، فكر يك مستضعفين ما را وادار كرده كه با شما اينطور معارضه و مخالفت بكنيم. (پس بيائيد فكر ايران بكنيد) ما فكر ايران مى‏خواهيم بكنيم، فكر ايران هستيم، نه اينكه ما چون شما را با شما معارضه كرديم پس از فكر ايران رفته‏ايم. اين باز اين حرف را رها نميكند اين آدم. چه جور، چه عنصرى است اين آدم؟ چه جور فكر مى‏كند يا اينكه كى را بازى مى‏خواهد بدهد؟ اين الان به نظرش كى رسيده؟ كى بازى مى‏خورد از اين حرف كه اگر ايشان نباشند ايران نيست ديگر. همين كه ايشان سرشان را زمين بگذارند (بالاخره ايشان يك وقتى خواهند مرد، انشاءالله زودتر) آن روز به فرمايش ايشان ديگر ايرانى در كار نيست! بالاخره پس ايران از دست ما رفته است، يا حالا كه بعد از ده روز ديگر، يا بعد از مثلاً چند ماه ديگر به فرمايش ايشان ايران ديگر رفتنى است براى اينكه آن كه ايران را نگهداشته ايشان است و وقتى ايشان نباشد ديگر تن ما مبادا!

    اين يك راه است كه ايشان تشبث كرده و همان راه خدعه است كه ديروز وزير ايشان آمد و وزير ايشان هم كه ايشان گفته است (يا كه از بالا سر، ارباب‏ها ديكته مى‏كنند اين حرف‏ها را) آن روز هم خودشان آمدند و (اشتباه كرديم و چه كرديم، بيايند همه با هم چه بكنيم، جوان‏ها بيايند با هم مصالحه بكنيم) به اين حرف مردم گوش نداد. همين امروز در جاهاى مختلف ايران در تهران و جاهاى ديگر همان حرف‏هايى بود كه بود.

    چماق و سرنيزه دو پناهگاه شاه‏

    تشبث دومشان هم اين بود، پناه به سرنيزه برده. الان دو پناهگاه ايشان دارند يكى چماق است، چماق اشرار يا آنهائى كه اجير كردند، پول مى‏دهند يك اشرارى را اجير مى‏كنند و با چماق به جان مردم مى‏اندازند، يكى هم سرنيزه اين اشخاصى كه در خيابان‏ها دارند چه مى‏كنند، اين سرنيزه تازگى ندارد حالا مدتى است كه با سرنيزه ما زندگى مى‏كنيم، ملت ايران مدتى است كه، ايشان ديگر پناهگاهى ندارد جز سرنيزه و چماق. آقائى كه تا ديروز، حالا هم اگر يك خرده رهايش كنند باز مى‏گويد اين حرف را، حالا عجب است كه امروز نگفته كه ملت شاهدوست؟! اصفهان داشت فرياد مردم بلند

    صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 21

    مى‏شد و داد و قال مى‏كردند كه مرگ بر اين سلطنت پهلوى. ايشان در نطقش مى‏گفت مردم اصفهان شاهدوست!! آن كس كه پهلويش بوده از عمالش (مردم ايران اصلش به تخت و تاج علاقه دارند! علاقه ذاتى اين مردم به اين تخت و تاج دارند!) اين منطق ايشان است كه مردم رژيم سلطنتى را مى‏خواهند، چه بكنند بيچاره‏ها، الان اين همه فريادها براى اين است كه احتمال مى‏دهند خداى نخواسته مثلاً يك رژيم سلطنتى به هم بخورد از اين جهت به خيابان‏ها مى‏ريزند و فرياد مى‏زنند!!

    ايستادگى ملت در برابر حكومت‏هاى نظامى رسمى و غير رسمى شاه‏

    اين هم يك تشبث ايشان كردند كه به سر نيزه پناه بردند و به چماق پناه بردند. اينهم يك چيزى است كه تا حالا مدتى است كه اين مساله هست و فايده نكرده يعنى آن حكومت نظامى كه از قوانينش مثلاً اين است كه يا اعلام كردند به اينكه بيش از دو نفر نبايد اجتماع بكنند، اگر اجتماع بكنند چه خواهد شد، در همان پشت سر اعلاميه و پشت سراين حرفها هفتاد هزار نفر، صد هزار نفر، سيصد هزار نفر مردم حركت مى‏كردند و از اين طرف و آن طرف مى‏رفتند و حرف‏هايشان را مى‏زدند. اين حكومت نظامى نتوانست در مردم تاثير بكند. يك مردمى كه از جان خودشان گذشتند ديگر اين را نمى‏شود با حكومت نظامى اينها را جلوگيرى كرد. يك مردمى كه جوانشان را مى‏دهند و بعد هم افتخار مى‏كنند، يك زنى كه اولادش را، جوانش را فدا مى‏كند و بعد هم مى‏گويد كه من مفتخرم به اينكه يك همچنين خدمتى به اسلام كردم، اين نمى‏شود ديگر با سرنيزه، مگر سرنيزه غير از اين است كه مى‏كشد آدم را آن هم مى‏گويد من مى‏خواهم بكشند مرا اين را نمى‏شود با سرنيزه، اين راه‏حل‏هاى احمقانه است كه يك وقت حكومت نمى‏دانم آشتى مى‏آورند و آن بساط را درست مى‏كنند حالا هم حكومت نظامى آوردند، حكومت نظامى! مگر شما تا حالا حكومت‏مان نظامى نبوده؟ بله حاكمش نظامى نبوده است يعنى يك نفر وكيل بوده حالا حاكم شده اما حكومت، آنكه طرز حكومت بود طرز حكومت نظامى بود يعنى همه ايران حكومت نظامى بود، بعضى‏هاى آن رسمى بود، بعضى‏هاى آن غير رسمى بود. مردم حكومت نظامى را ديده‏اند ديگر چيز عجيبى نيست كه حالا به چشم مردم عجب بيايد و بترسند از آن، چيز عادى مردم است. كسى خيال كند كه اين راه حل است، حكومت نظامى راه حل است يا دنبال اين مثلاً آمريكا خيال بكند به اينكه كودتاى نظامى مى‏شود، كودتاى نظامى ميشود اين رژيم را مى‏برد و نظاميان مى‏آيند، مگر مى‏شود؟ يعنى در مردم مگر تاثير دارد اين؟ مردم عادت كردند به اين حكومت نظامى‏ها. يك چيز تازه‏اى يك وقت بود، سابق بله، سابق ايام كه مردم باز آشنا به اين مسائل نبودند و نشده بودند، اگر يك نظامى مى‏آمد توى بازار و هر غلطى مى‏خواست بكند كسى نبود بگويد نه. اگر دو تا ستاره اينجاى يك كسى بود ديگر وامصيبتا بود، هر جا مى‏رفت و هر كارى مى‏خواست بكند و هر شرارتى مى‏خواست بكند، كسى نبود كه بگويد نه، اما حالا اگر خودش هم بيايد وسط ميدان مى‏ريزند تكه تكه‏اش مى‏كنند. حالا غير آنوقت است، اين ملت غير آن ملت است. اين تحول كه حاصل شده است براى اين ملت، مردم را عوض كرده، يك چيز ديگرند اينها، يك موجودات ديگرى شده‏اند

    صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 22

    اينها. اينها ديگر خوف اينكه حكومت نظامى بشود يا مثلاً يك رژيم نظامى روى كار بيايد، اينها خوف اين را ديگر ندارند براى اينكه نظامى هم اين است كه اينها ديده‏اند و همراهش مبارزه و معارضه كردند و ازش كتك هم خورده‏اند و آدم هم ازشان كشته‏اند، همه اينها را مردم ديده‏اند. وقتى بنا شد كه آدم را بخواهند بكشند، چه رژيم نظامى باشد، چه حكومت نظامى باشد، چه عادى باشد. مردم تن داده‏اند به كشته شدن. بنابراين اينها راه حل نيست كه كسى بخواهد حل كند يك قضيه‏اى را يعنى درد مردم را دوا بكند.

    مخالفت روحانيون با شاه بر سر اغراض و منافع شخصيه نيست‏

    در روزنامه شوروى هم يك چيزى نوشته بود (يكى از اتباع آمريكا هم، از دوستان شاه و اتباع آمريكا هم همان را تكرار كرده بود كه اين، آن به تعبير ديگر آمده، اين به تعبير ديگر) به تعبير اينكه اين روحانيون كه در اين قضيايا مخالفند با شاه اين اصلاحات ارضى ضرر به آنها زده است، چون ضرر به آنها زده است ازاين جهت منافعشان در خطر شده است، اينها مخالفت مى‏كنند. آن هم گفته است كه فلان آدم، فلانى، اين غرض شخصى دارد با شاه. ما ديروز عرض كرديم كه غرض شخصى نيست و قضيه اين حرف‏ها نيست. اما اين كه او نوشته است، آن هم اشتباه است براى اينكه روحانيون حالا زندگى‏شان خيلى بهتر از آنوقتى است كه اصلاحات ارضى نشده بود، هر كه مى‏خواهد برود ببيند. اگر مساله، مساله چيز است كه زندگى‏شان چطور است، زندگى روحانيون حالا صد درجه بهتر از آنوقت است، چيزى از آنها بهم نخورده است كه، اگر نفوذ كلمه ندارند، كه نفوذ كلمه هم دارند لكن داريد مى‏بينيد ديگر. اگر ندارند چطور ايشان تشبث كرده كه (اى مراجع عظام، اى علماى اعلام بيائيد اين مردم را هدايت كنيد، بيائيد چه بكنيد) يك دفعه اينها آن مى‏شوند! يك دفعه وقتى جواب كاغذ مراجع را مى‏دهد در همان اوايل امر مى‏گويد كه مى‏نويسد كه، شما برويد ارشاد عوام را بكنيد يعنى شما حق دخالت در امور مملكت نداريد، برويد ارشاد عوام بكنيد. به ايشان بايد گفت كه ما ارشاد عوام را كرديم، عوام الان هدايت شدند و ارشاد شدند و شما خواب بوديد اينها ارشاد كردند، حالا كه ارشاد كردند تشبث پيدا كرديد كه (حالا برويد ديگر، مرا حفظ بكنيد الان و چه بكنيد، به ايران فكر بكنيد!)

    مظاهر تمدن بزرگ!!

    اينها تشبثات است، فايده ندارد هيچى غير از يك كلمه و آن اين است كه اين رژيم برود و اين آمريكا و شوروى و نمى‏دانم انگلستان و همه اينهايى كه در اين سفره ايران كه افتاده مجانى دارند استفاده مى‏كنند، اينها هم دست مجانشان را بردارند. ما كه نمى‏خواهيم بهشان نفت ندهيم تا دست و پا بزنند كه يك ملتهائى را از سرما خواهيد شكست، نخير، ما مى‏خواهيم نفتمان در اختيار خودمان باشد، هر مقدار دلمان مى‏خواهد بفروشيم و مى‏فروشيم. هر رژيم پيش بيايد نفتش را مى‏خواهد بفروشد اما نه اينطور. غارت گرى را ما با آن مخالفيم، نه فروش را به قيمت صحيح خودش به قيمت‏

    صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 23

    صحيح خودش مى‏فروشيم و ارز مى‏گيريم. پول مى‏خواهيم ما، مى‏خواهيم مردم براى -مردم- صرف بشود. اينجا نفت ما را زيادتر از آن اندازه‏اى كه بايد استخراج كنند استخراج مى‏كنند، پول هم كه نمى‏گيرند يا آهنپاره مى‏گيرند يا طياره‏هاى به آن قيمت‏هاى گزاف مى‏گيرند. آن مقدارى هم كه مى‏گيرند صرف اين ملت نمى‏شود. الان اين ملت چى دارد بيچاره؟ شما چهار تا بازارى مثلاً چيزدار تهران را يا چهار تا از ارباب‏هائى كه از همين طعمه ارتزاق مى‏كنند نگاه نكنيد، شما پايتان را توى زاغه‏ها بگذاريد، شما پايتان را تو دهات بگذاريد برويد خوزستان و دهات خوزستان را ملاحظه كنيد، تاسف دارد خدا مى‏داند. آب، شط آب دارد در خوزستان. من يك وقتى كه شايد سى سال پيش از اين، چقدر سال پيش از اين بود كه عبور كردم از، به خوزستان رفتم، مى‏خواستم عتبات بروم، خوب اين آب يك شط آب است، يك رود و دو رود نيست، يك شطى كه كشتيرانى توى آن مى‏شود، زمين، تا چشم مى‏كنى زمين افتاده و هيچ زراعت ندارد، من توى ذهنم آمد كه شايد، شايد خاك اين لياقت زراعت ندارد. يك جايى پياده شديم من رفتم خاك را برداشتم خاك خوب، لكن دست خيانت نمى‏گذارد. آب از آنجا دارد هرز ميرود زمين هم آنجا افتاده است و مردم خوزستان براى اينكه بچه‏هايشان را كه مريض مى‏شوند پيش يك طبيب بروند طبيب نيست، هيچى ندارند، در ده تا ده، بيست تا ده يك وقت مى‏بينى يك درمانگاه نيست، تمدن بزرگ اين است؟! يك درمانگاه در بيست تا ده! بعضى جاها درمانگاه اصلش نيست، طبيب نمى‏دانند چى است. در روزنامه‏هاى خودشان نوشتند كه آب اينقدر نيست كه -اين- صبح كه اين بچه را از خواب بلند مى‏شود و چشمش را به واسطه تراخمى كه براى خاطر حكومت فاسد اين تراخم‏ها هست، چشمش را نوشته آب ندارند تاتر كند چشمش باز بشود، با بول اين كار را مى كند. در روزنامه بود اين با بول اين چشم بچه را كه -تراخم- به واسطه تراخم به هم چسبيده‏تر مى‏كنند كه نوشته‏اند براى نداشتن آب (توى روزنامه اينطور بود) يك همچو زندگى ما داريم در اثر اشتباهات آقا!! آقا اشتباه كرده‏اند تا حالا، حالا بعد از اين اشتباهات بيرون مى‏روند يعنى ايران مى‏شود تمدن بزرگ! اشتباه شما يكى و دو تا و ده تا نيست، تعمدات شما يكى و دو تا و ده تا نيست. مرتب از مااين روزنامه نگارها مى‏پرسند به اينكه خوب، شما چرا با شاه بدى؟ اين چرا دارد؟! خوب شما بپرسيد، اين ملت، اين فرياد بچه‏ها و آن فرياد بزرگ‏ها ببينيد چه كرده اين آدم كه با او بد هستند. با او بد هستند از باب اينكه يك دشمنى شخصى با هم دارند؟! سى ميليون دشمن شخصى است؟!

    آشتى و سازش با شاه خيانت به اسلام و ملت است.

    اين شاه اينقدر خيانت كرده است و اينقدر جنايت كرده در اين مملكت كه ديگر راه آشتى نيست. راهى نيست كه كسى بگويد كه شما اشتباهاتتان تا حالا هيچ، حالا از اين به بعد انشاءالله كه اشتباه نمى‏كنى. راه نگذاشتى براى اين كار. امكان ندارد يك همچو مطلبى. اگر يك روحانى، يك سياسى، يك بازارى، يك دانشگاهى بخواهد بگويد كه بيائيد، به مردم بخواهد اين را بگويد بيائيد با هم خوب سازش كنيد، شاه امروز آمده توبه كرده و عرض كنم كه استغفار كرده، خوب، بيائيد

    صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 24

    ببخشيد، اين را مردم خائن مى‏دانند چه چيز را ببخشيم؟ مگر يك مطلبى است قابل بخشش؟ آقا بچه‏ها و جوان‏هاى ما را به خون كشيده، چه چيز را ببخشيم ما؟ مملكت ما را به باد داده اين آدم، كجايش ببخشيم؟ از حالا به بعد چى؟ خاندان‏هاى مردم را به عزا نشانده، حالا بسم الله الرحمن الرحيم تمام شد قضيه؟! (ببخشيد من اشتباه كرده بودم) اين حرف شد در عالم؟! براى كى اين حرف‏ها را اين مى‏زند. در هر صورت مسير همين است. غير از اين، هر كس غير از اين فكر كند خائن به ملت است، خائن به مملكت است. هر كس غير از اين فكر كند خائن به اسلام است. اگر اين رامهلت بدهيد فردا نه اسلام براى شما مى‏ماند، نه مملكت براى شما مى‏ماند، نه خاندان براى شما مى‏ماند. مهلت ندهيد اين را، فشار بدهيد اين گلو را تا خفه بشود.

    انشاءالله خداوند همه شما را توفيق بدهد، مويد باشيد، خونسرد باشيد و خداوند شر اين ارباب‏ها را از سرما كم كند....

    والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته‏

    
    previos page menu page next page
    

  10. #160
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    
    previos page menu page next page
    

    صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 25

    تاريخ: 15/8/57

    مصاحبه امام خمينى با خبرنگار روزنامه يونان (توزيها)

    سؤال: ملت بزرگ ايران در مبارزه نهائى براى رهائى از چنگال سلسله پهلوى و ساختمان آينده نوين گام نهاده‏اند، آيا اعتقاد داريد كه اين مبارزه اكنون به پيروزى نزديك ميشود؟ در اين صورت اعتقاد شما مبتنى بر چه واقعيت است؟

    جواب: بله ما اعتقاد داريم كه مبارزه به پيروزى نزديك است. امروز شاه و نظام سلطنتى بيش از هر زمان ديگرى متزلزل مى‏باشد شاه براى حفظ خود يا سلطنت خانواده‏اش حاضر به هر گونه عقب نشينى شده است. ملت ما طى تظاهرات مداوم چند ميليون نفرى و دادن هزارها تلفات مخالفت قاطع خود را با نظام كنونى اعلام كرده است. ملت ما قيام كرده است و همين ملت پيروز است.

    سؤال: به نظر شما دخالت‏هاى خارجى كه هدفشان سلب آزادى و استقلال ملت ايران مى‏باشد كدام است؟

    جواب: سياست‏هاى خارجى آمريكا و انگليس و روسيه و چين و سايرين از رژيم فاسد شاه و جنايت‏هاى او پشتيبانى مى‏كنند، اقتصاد ما را بر هم زده، ارتش ما را وابسته كرده و فرهنگ ما را آلوده ساخته‏اند اما ملت با قيام خود به دخالت‏هاى اين اجانب پايان خواهد داد.

    سؤال: مقام و موضع مرحله جديد مبارزات خلق ايران را نسبت به مبارزات زمان دكتر مصدق چگونه مى‏بينيد؟

    جواب: مبارزات كنونى ايران يك حركت كاملا" اسلامى است و در جهت تغيير كامل نظام شاهنشاهى و استقرار حكومت اسلامى مى‏باشد.

    سؤال: اثرات آينده پيروزى خلق ايران در سرنوشت خاورميانه چه خواهد بود؟

    صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 26

    جواب: پيروزى ملت مسلمان ايران بدون شك سرمشق خوبى براى ساير ملل ستمديده جهان خصوصاً ملت‏هاى خاورميانه خواهد بود كه چگونه يك ملتى با اتكاء به ايدئولوژى انقلابى اسلام بر قدرت‏هاى عظيم فائق مى‏آيد.

    
    previos page menu page next page
    

صفحه 16 از 208 نخستنخست ... 61213141516171819202666116 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/