previos page menu page next page
صحيفه نور ج 2 صفحه 236
تاريخ: 8/8/57
بيانات امام خمينى در مورد تبليغات اجانب بر عليه اسلام و روحانيت
تبليغات كذب اجانب بر عليه پشتوانههاى مقاومت مسلمين
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
ما مواجه هستيم با تبليغاتى كه از آنوقتى كه خارجىها راه پيدا كردند به ايران و مطالعات كردند در ايران و خواستند ذخائر ايران را ببرند، شروع به تبليغاتى كردند كه اسلام و روحانيت اسلام را در نظر مردم يك چيز مخالف با زندگى، مخالف با عقل، ارتجاعى، به درد زندگى نخور، از اين چيزها معرفى كنند. با آن تبليغات دامنهدارشان اين تهمتها را زدند كه مثل اديان افيون هستند براى تخدير مردم و اين هم سرمايهدارها درست كردند و علماى اسلام هم عمال همين سرمايهدارها هستند و مردم را تخدير مىكنند كه مردم صدايشان در نيايد، انقلابى پيدا نشود. و اين كارى است كه مبلغين و آنهائى كه اسلام را سدى از براى منافعشان مىدانستند و علماى اسلام را هم سدى ديگر، اين تبليغات را كردند.
ما بسيارى از مطالبش را تدريجاً در اين روزهايى كه اينجا بوديم براى اين آقايان كه البته مرتب عوض مىشوند و اشخاص ديگر مىآيند گفتهايم من جمله از چيزهائى كه گفته شده است و لازم است باز گفته بشود اين است كه بايد انسان ببيند كه سند اسلام كه قرآن است، آيا اين سند، سندى است كه اگر كسى مطالعه آن را بكند يا تعليمات آن را ياد بگيرد، اين جزء افيونهاست و مىرود توى خانهاش مىنشيند يا مردم را دعوت مىكند به دير و خرابات؟ يا اينكه قرآن محرك جامعه است؟ طرف رد ظلم و رد ستم كارهائى كه در خارج مىشود هست؟
كسى كه يك مقدارى آشنا باشد به منطق قرآن، مىبيند كه اين قرآن است كه وادار كرد پيغمبر اسلام را به اين كه با اين سرمايهدارها دائماً در جنگ باشد و با اين كسانى كه در حجاز و در طائف و در مكه و اينها، سرمايهدار بودند و صاحب قدرت و اشخاص قلدرى كه قدرتمند بودند، قرآن بود كه پيغمبر اكرم را وادار كرد به اينكه با اين مردمى كه با مليت مردم، با منافع تودههاى مردم مخالف هستند و استثمار مىكنند اينها را، با اينها بايد جنگ بكنيد و تاديبى حاصل بشود.
جنگهائى كه پيغمبر در زمان حياتشان فرمودهاند (بعد از اينكه آنوقتى كه اسباب جنگ فراهم شد برايشان) اين جنگ هميشه با زورمندها بوده است، با آنها مثل ابوسفيان و امثال آنها كه
صحيفه نور ج 2 صفحه 237
قدرتمندها بودند و اينها منافع ملتها را، ملت خودشان را مىخواستند براى خودشان چيز بكنند و ظلم و ستمكارى و اينهابيعدالتى رايج بوده است و جنگهائى كه واقع شده بين مستضعفين بوده و مردم طبقه سه (فقرا) با اين زورمندها واينهائى كه مىخواستند حق فقرا را بخورند و لسان قرآن در آياتى كه در باب جنگ، جنگ با اين مشركين كه در آنوقت داراى قدرت بودند، آياتى كه وارد شده است يكى و دو تا نيست، بسيار آيات درباب جنگ است و در جدال با اينها و در تمام قرآن اگر پيدا بكنيد يك آيهاى كه مردم را بگويد با اينها ملايمت بكنيد و برويد توى خانهتان بخوابيد تا اينها هر كارى بخواهند بكنند، بكنند، اگر اين جور پيدا شد، آنوقت حق دارد كسى بگويد كه اين قرآن آمده است و دين آمده است و افيون است. افيون معنايش اين است كه مثل ترياك كه، اين مواد مخدره كه استعمال مىكنند و انسان بعد از استعمالش به چرت مىرود، قرآن آمده است كه مردم را به چرت وادار كند! اين تبليغى بوده است كه بر ضد قرآن شده است و نكته اين تبليغ هم اين بوده است كه مسلمين را از قرآن جدا كنند و منطق قرآن را بشكنند در بين مسلمين، تا اينكه اين شرقىها كه مسلمين هستند و داراى مخازن هستند، ديگر پشتوانهاى نداشته باشند كه مقاومت كنند. اگر قرآن و روحانيت قرآن نباشد، اين مردم و تودهها، اينها مقاومت نمىكنند.اينها هستند كه ممكن است، اينطور مطالعات به آنجا رسيده كه اينكه سد است از براى راه استفاده غرب، اين عبارت از قرآن است و عبارت از آن كسانى كه درس قرآن خواندهاند، آنها ممكن است يك وقتى جلوگيرى بكنند از منافع، پس بايد اين دو تا سد را شكست تا راه باز بشود. قرآن را با اين منطق به قول خودشان شكستند يا خيال شكستنش را داشتند كه اصلاً دين، نه دين اسلام، اصلاً دين از اول كه بوده است يك مخدرى بوده. اين براى اين است كه، نه اينكه آنها اطلاع نداشتند، آنها اطلاعاتشان صحيح بوده، داشتند اطلاعات، آنها فريبكارى مىكردند، ماها اطلاع نداشتيم كه فريب مىخورديم، آنها فريب مىدادند و مقصد داشتند، مقصد سياسى داشتند كه منافعش به خودشان برسد و ليكن مسلمين فريب خوردند. ما بىاطلاع بوديم، شايد در بين جوانهاى ما حالا هم باز كه به بركت اسلام و قرآن و روحانيت واينها، يك همچنين اساسى را دارند به هم مىزنند و متزلزل مىكنند، حالا هم اگر يك كسى كه از عمال آنهاست يا خير، خودش بازى خورده، شايد آن هم حالا همين حرف را باز تكرار كند كه نه، قرآن و مثلاً روحانيون، اينها مخدرات هستند. با اينكه مىبينند اين نهضتى كه در پانزده سال پيش از اين تا حالا به پا شده است و الان متزلزل كرده است نه شاه را متزلزل كرده است آمريكا را، انگلستان را، شوروى را و اينها دارند مطالعه مىكنند كه چطور تخلص پيدا كنند و نمىتوانند هم تخلص پيدا كنند براى اينكه از سرنيزهكارى بر نمىآيد در مقابل اراده ملت، اينها هم باز در بينشان شايد پيدا بشود يك جاهلى كه يك همچنين كلمهاى بگويد و ليكن از بىاطلاعى است.
انبياى سابق هم هر كدامشان كه ما از تاريخشان اطلاع داريم يك اشخاصى بودند از طبقه سوم و از اين فقرا و اينها قيام مىكردند در مقابل سلاطينشان، مثل حضرت موسى (ع) در مقابل فرعون، يك مرد شبانى با يك عصائى قيام مىكند و مردم را دعوت مىكند و مىرود سراغ فرعون و فرعون را مىخواهد دعوت كند براى اينكه او را آدمش كند. اين جور نبوده است كه از فرعون بعث شده باشد موسى براى تخدير توده، از توده پيدا
صحيفه نور ج 2 صفحه 238
شده است يعنى خدا از توده انتخاب كرده است اين را در مقابل قدرت فرعون و هكذا ساير انبياء (ع) و آنهائى كه ما اطلاع از آنها داريم اينطور بودهاند و پيغمبر اكرم كه ديگر نزديك به ماست نسبت به آنها و اطلاعمان از تاريخ آن بيشتر است و جنگهائى كه او كرده همه معلوم است كه چند تا جنگ كرده و با كى جنگ كرده، جنگها همه با اشخاص ظالم و متعدى و قلدر بوده است. پس اين منطق كه اسلام يا ساير اديان از مخدرات است، اين منطق اجانب است كه مىخواهند مال شما را بخورند، مىخواهند ما را از قرآن منفصل كنند تا اينكه پشتوانهاى نداشته باشيم، مثل قدرت قرآنى پشت سر ما نباشد و ما متفرق بشويم و هر كسى يك چيزى بگويد و تبليغات آنها اثر بكند و جوانهاى ما را منحرف كند و اسباب اين بشود كه آنها مشغول كارشان بشوند.
كيفيت زندگى و سياست روساى حكومت اسلامى و حكومتهاى ماركسيستى
وقتى مىآئيم سراغ آنهائى كه دين را تبليغ مىكردند، مثل خود پيغمبر و حضرت امير (ع) خلفاى پيغمبر يعنى خلفاى صورى پيغمبر تا آنوقتى كه باب خلافت در كار بود و به سلطنت نرسيده بود، بعد از علماى اسلام، شما اگر تاريخ را ملاحظه كنيد هميشه جنگ ما بين اين طايفه و قلدرها بوده، هيچ وقت همچون نبوده است كه اينها ساكت بنشينند، منتهى به مقدار قدرت و به مقدارى كه عرض مىكنم توانائى داشتند و كم بوده است توانائىشان، آن هم البته عللى داشته است كه نقصى، نقيصههائى در كار بوده و ما در زمان خودمان، در اين مدتى كه خودمان مشاهده كرديم، قيامهائى از همين طبقه ديدهايم در مقابل رضا شاه آنوقت كه آمد و كودتا كرد و عرض بكنم آن بساط را در آورد و آن ظلمها و آن تعديات به همه طبقات مردم، هيچ قدرتى در مقابلش نايستاد الا قدرت روحانى كه قيامهاى متعدد شد كه ما همهاش را يادمان است، قيامهائى كه از علماى اصفهان شد، در قم جمع شدند همه با هم، از علماى بلاد هم آمدند در قم، قيامى كه از خراسان شد كه همه علماى خراسان را كه قيام كرده بودند گرفتند و بردند در زندان، مثل مرحوم آسيديونس و مرحوم عاصفه و ديگران، قيامى كه از آذربايجان شد، علماى بزرگ آذربايجان را مثل مرحوم آميرزا صادق آقا و مرحوم انگجى و ديگران را گرفتند و از آنجا بردند، تبعيد كردند. قيامهاى متعدد، قياس كه مرحوم آقاى قمى كرد كه آمد به تهران و مردم با او همراهى درست نكردند و ايشان هم گرفتند و تبعيد كردند. قيام زيادى كردهاند كه تاريخ نشان مىدهد كه اينها اين جور نبود كه مردم را دعوت به آرامش كنند كه مردم در مقابل ظلم حرف نزنند، در مقابل ظلمه حرف نزنند، اين تبليغات بوده است كه كار ماها را به اينجا رسانده است كه الان هم باز صحبتش را مىكنند، يعنى منحرفها صحبتش را الان هم مىكنند و اينها كمك مىكنند به بنگاه ظلم. آنهائى كه اين مسائل را زمزمه مىكنند، اينها يا اينكه خودشان از دستگاهها هستند و عمال آنها هستند يا فريب خوردهاند از عمال آنها. اين شعارهاى مثلاً كمونيستى و شعارهاى ماركسيستى اينها از همان قماش هست كه اينها يك دستهاى از جوانهاى بازى خوردهاند به واسطه اينها، اينها مطالعه نكردهاند در احوال آنهائى كه اينها را دعوت مىكنند به كمونيستى و به ماركسيستى دعوت
صحيفه نور ج 2 صفحه239
مىكنند، مطالعه در احوال آنها نكردهاند ببينند خود آنها چكاره بودند مثلاً استالين كه در اخير ما همه ادراكش كرديم و در زمان او بوديم و بعضى شما هم بوديد، اين چه جور بوده خودش، خودش چه آدمى بوده است تا اينكه اينها مىخواهند تبعيت از او بكنند.
بله آنوقتى كه جنگ عمومى واقع شد، لشكر ارتش روسيه آمدند به ايران، تقريباً از آن طرف تهران تا خراسان و آنجا آنها بودند و مال انگلستان و مال آمريكا هم آن طرفها را گرفته بودند، هر كدام يك گوشه ايران را ضبط كرده بودند و بودند در ايران و ما ديديم، من خودم ديدم و يك مطلب هم آنوقت معروف معروف شد. اما آن مطلبى كه معروف شد آنوقتى كه متفقين آمدند يعنى روساى متفقين، استالين و روزولت و چرچيل و آن يكى هم روزولت و اينها آمدند به ايران، استالين، آن آدمىكه اين آقايان مىگويند كه خير، آن آدم كمونيست بود، آن آدم تودهاى بود، آن با مردم چطور بود، به او قارداش مىگفتند، برادر بود، همه اينها، وقتى خودش آمد به ايران حتى گاو شيرده برايش مىآوردند كه مبادا اين آقا از شير گاو ايران بخورد. اين آقاى كرملين نشين كه قارداشش عبارت از اين عرض كنم - ارتشش و تودههاى مردم بود، اين وقتى كه آمد، در همان جنگ عمومى براى يك مشورت آمد به ايران، آنوقت معروف بود به اينكه ايشان يك گاو خاصى عرض مىكنم كه همراهش آوردند كه شير آن گاو را بخورد و مبادا خداى نخواسته اين شير گاو نباشد و مبتلا بشود به شير گاو ايران. اين زندگى اشرافى او بود. و من خودم اين را ديگر ديدم كه ما از تهران مىرفتيم به مشهد با اتوبوس، بر خورديم به اين لشكرهايى كهاز روسيه بودند كه عقيدهشان اين بود كه ما و استالين هر دو برادر هستيم و همه با هم مثل هم مىمانيم، اينها مىآمدند براى گدائى سيگار يا چيز ديگر، وقتى يك سيگار به آنها دادند، گرفت اين سيگار را آنقدر خوشحال شد كه بنا كرد سوت زدن و راه رفتن، براى يك سيگار گدائى مىكرد. او وقتى كه آمد، با طياره آمد و با چه وضعى و با چه اشخاصى و با كذا، گاو شيرده هم آوردند كه آقا شير بخورد از آن گاو!. اينها بازى مىدهند مردم را، اينها مردم را بازى مىدهند. لنين كه اينقدر از او تعريف مىكنند و كذا، اولاً به واسطه يك شكست جنسى خودش وارد شده و مخالفت كرده است با آنهائى كه ديانت داشتند، با آن علمائى كه آنوقت بودند و علماى خودشان، يك مسأله جنسى بوده است كه آنها منعش كردند و او عصبانى شده، آنوقت يك قصه هم از او نقل مىكنند كه ايشان گفته است كه بايد ما حساب كنيم ببينيم كه اين افرادى كه در مملكت ما هست، خرج و دخلشان چه جورى است، هر نفر آدمى كه حساب كرديم در سال خرج و دخلش با هم مساوى است يا دخلش بيشتر از خرجش است اين را ما نگاه مىداريم براى اينكه خوب خرج خودش را دارد، يك چيزى هم به ما مىدهد، هر آدمى كه دخلش كمتر از خرجش است، اين را بايد توى دريا انداخت. اين آدم انساندوست يك همچنين آدمىاست، اين كه حالا اينقدر از او تعريف مىكنند يك همچو آدمى است كه اين فقرا كه نمىتوانند كار بكنند، پير مرد حالا شده است، ضعيف شده است، يك عيبى دارد كه نمىتوانند كار بكند به اندازه مخارج خودش، اين ديگر به درد نمىخورد، اين را بايد ريخت تو دريا راحت بشود! توى دريا هم بريزيد كه ديگر محتاج به اينكه زمين را بكنند و اينها، نباشد! اينها بازى مىدهند جوانهاى ما را و تبليغات است همهاش،
صحيفه نور ج 2 صفحه 240
واقعيت نيست. اين يك حكومت و يك عرض بكنم كه رئيس براى آنها و ما هم حكومت خودمان را نشان مىدهيم، آن حكومتى كه ما مىخواهيم. آن حكومتى كه ما مىخواهيم مصداقش يكى خود پيغمبر اكرم است كه حاكم بود ما بناست كه روسا را بگيريم، روسا را نظر بكنيم، سيره رؤسا رانظر بكنيم، يكى از هم آنها حضرت امير بود، يكى هم عمر بود، ما ببينيم اينها مثل عمر هم هستند؟ خود پيغمبر را هر كس كه سيره نوشته است از رسول اكرم نوشته، وضعش در زندگى كمتر بوده است از اين مردم عادى كه آن وقت در مدينه زندگى مىكردند. اطاق گلى اينها داشتند توى مسجد يك اطاق گلى داشتند، سوار الاغ مىشده است يك كسى هم دنبالش، پشت سرش مىنشسته و مىرفته، آنوقت هم براى او مسأله مىگفته، او را تربيت مىكرده. شما بياوريد يك حاكمى، يك رئيس عرض مىكنم كلانترى، يك كد خداى يك شهرى يك دهى بياوريد كه اينطورى باشد، سلوكش با ملت اين باشد كه وقتى توى مسجد مسجد محل اداره حكومت، مىآمدند آنجا وقتى كه پيغمبر توى مسجد نشستند و عرض مىكنم كه چند نفر هم همراهشان هستند، با هم نشستهاند و دارند صحبت ميكنند، اشخاصى كه نمىشناختند، از خارج مىآمدند نقل شده است كه نمىشناختند اينها كدام يكى عرض مىكنم كه حاكم است و كدام يكى محكوم، كدام يكى پيغمبر است و كدام يكى مردم ديگر. يك زندگى اشرافى و يك زندگى عرض مىكنم چيزى نداشته در عين حال كه خودش اينطور بوده آنقدر به اين فقرا رسيدگى مىكرده و به اين ضعفا رسيدگى مىكرده است كه مردم همه از ذكرش فرض كنيد عاجز بودند.
آن هم حضرت امير با سلطنت (جسارت است كه من سلطنت به ايشان بگويم) با خلافت چندين مملكتى كه ايران يكى از آنها، حجاز يكى از آنهانمىدانم عراق يكى از آنها، اردن يكى از آنها مصر يكى از آنها، اين يك همچو دامنهاى آنوقت داشته سلطنت ايشان، با اين دامنه سلطنت، زندگى خودش را ببينيم كه آيا اين غمخوار ملت است يا آنهائى كه اينها مىگويند؟ مقايسه بكنيد و زندگىشان را در تاريخ ببينيد. آن چيزى كه نقل مىكنند، يك پوستى ايشان داشته است يك پوست گوسفندى داشته شبها خودش و عيالش رويش مىخوابيدند، روز هم اين را مىگذاشتند آنجا براى شترشان علف مىريختند. اين زندگى حضرت امير در عمرش شايد يك دفعه يك نان سيرى نخورده باشد. اين وضع خوراك حضرت امير كه در آن چيز را برحسب نقل مهر مىكرده، آنجايى كه توى آن نان جو بوده است مهر مىكرده است، كه مبادا اينها باز كنند يك چيز ديگر توى آن بريزند (يك چربى، يك چيزى كه مثلاً به حسب ترحمى كه فرزندانش مىخواستند به پدر بكنند و زينب مثلاً مىخواسته به پدر بكند، چيزى داخل اين بكند) مهر مىكرده كه دست نخورده باشد. اين خوراك حضرت امير سلام الله عليه بود.
آن شبى كه شبى فوت ايشان است شب ضربت خوردن ايشان هست، آن شب مهمانام كلثوم مىگويند بودهاست، وقتى كه برايش غذا مىآورند، ايشان غذا براى افطار مىآورد، مىبيند كه نمك آورده و شير، مىگويد تو چه وقت ديدى من دو تا خورش داشته باشم؟ يكيش را بردار، مىگويند كه
صحيفه نور ج 2 صفحه 241
رفته است نمك را بردارد، گفته است به جان من شير را بردار، دو لقمه نمك دست برد و خورد. اين حكومت ماست، حكومت اسلام است حاكم اسلام است، آن هم حاكم كمونيست و ماركسيسم و اينها.
هدف اجانب از سركوبى مروجين اسلام، دستيابى به ذخاير مسلمين
انسان بايد تعقل كند ببيند كجا گول خورده است، اين گول براى چه، اين تبليغات چه براى چه بوده است؟ اين نكته اينكه شما را مىخواهند جدا كنند از اسلام، جدا كنند از حكومت اسلامى، بايد ديد نكته چيست كه شما را مىخواهند جدا كنند از حكومت اسلامى. نكته اين است كه آن آقا گاز مملكت ما را مىخواهد، آن آقا نفت مملكت ما را مىخواهد، خوب، نفت و گاز صاحب دارد، ممكن اين است كه داد وقالشان در آيد. اسلام مىگويد كه هيچ قدرتى حق ندارد، هيچ قدرتى نمىتواند بيايد به مسلمين تحميل بشود، اينها هم كه مىخواهند تحميل كنند همه چيز را، اينها مىخواهند، يك محمدرضا را بياورند و اينجا بگذارند، مأمور كنند (مأموريت براى وطنم) كه اين آدم همه استفادههائى كه اين مملكت دارد، به اينها بدهد، خوب ممكن است آخوند صدايش در آيد، آخوند را خفه مىكنند، (آخوندها مفتخورند، اين آخوندها همه مفتخورند) اينها مىگويند آخوندها مفتخورند اين آخوندى كه حالا دارد مفتخورى مىكند در اين حجرات مدرسه آن زندگى را دارد، چهار تا كتاب و يك گليم و نمىدانم چه، آنهائى به اينها مىگويند مفتخورند كه خودشان داراى كذا و كذا هستند. (اين آخوندها تنبل هستند)! اين آخوندها تنبل هستند كه 70 سال پشتكار دارند يك كار را انجام مىدهند تا آخر براى حفظ عرض مىكنم ملت خودشان و حفظ ديانت خودشان يا آنهائى كه هر روز دارند دور مىگردند براى عرض مىكنم بيعارى كردن؟ اينها دارند به اينها مىگويند تنبل هستند اينها، همه تبليغات براى اين است كه آخوند را از نظر ملت بيندازد، اين قدرت را از اين ملت بگيرد، آن قدرت اسلام را كه بالاىسر همه قدرت هاست از دست بگيرد، اين قدرت كسانى كه مروج اسلام هستند، اين قدرت را هم بگيرد، وقتى كه اين دو تا قدرت را گرفت، سر صبر، محمدرضا هر كارى دلش مىخواهد بكند، يكى نگويد چرا. آن روزى كه رضا شاه آمد و آن همه كارها را كرد، باز يك آخوند بود كه توى مجلس، به اسم مدرس (رحمة الله) كه مقابلش مىايستاد و مىگفت كه نه. هيچ كس نبود، مدرس بود، چند نفر هم كه اطراف او بودند، ديگر در تمام مملكت هيچ قدرتى در مقابل او نمىايستاد. مدرس يك آقاى عمامهاى ملا، متقى و با يك پيراهن كذا و عباى كذا و تنبان كرباسى كه شعر آنوقت برايش گفتند كه تنبان كرباسى قدردانى از او كردند و شعر برايش گفتند، انتقاد از او كردند، اين ايستاد در مقابل رضا شاه و (نه) گفت.
آنوقتى كه التيماتوم كرد روسيه به ايران كه در يك قضيهاى بود كه من حالا يادم نيست، التيماتوم كردند و لشكرشان هم حركت كرده بود و آمده بود تا فلان جا، آوردند به مجلس كه، التيماتوم را آوردند به مجلس كه وكلا چيز بكنند، خوب لشكر روس است و بناست بيايد و التيماتوم كرده و اگر فلان كار را انجام ندهيد چه خواهيم كرد تنها كسى كه خود آنها نوشتند وكلا همه
صحيفه نور ج 2 صفحه 242
نشسته بودند و هيچ حرف نمىزدند و قدرت اين كه كارى بكنند نداشتند خوب چه بكنند نوشته يك سيد يك معمم يك ملائى با دست لرزان آمد پشت آنجا و گفت حالا كه بناست ما از بين برويم، چرا به دست خودمان از بين برويم؟ نه، ما رد مىكنيم اين را، كردند و هيچ غلطى هم آنها نكردند. قدرت پيدا كردند به قول ايشان، وكلاى ديگر هم قدرت پيدا كردد و راى برخلاف دادند و قبول نكردند حرف آنها را، آنها هم هيچ كارى نكردند، اينها مىخواهند ما را بترسانند.
شكست طرح اجانب در عقب راندن مسلمين
الان هم كه شما خيال مىكنيد كه از آن طرف همين ديروز باز تلگرافى در چهار آبان كرده بودند (چند روز پيش از اين) اين سران مفتخور نفتخور، اين تلگراف را كرده بودند و تبريك گفته بودند به شاه چهارم آبان را، اظهار پشتيبانى، مىنويسند كارتر كه قيامت كرده بود در اظهار پشتيبانى كه ما پشتيبان شما هستيم و فلان پريروز هم، چند روز پيش از اين وزير خارجه انگلستان مسأله را همانطورى كه بود گفت، گفت (ايشان حافظ منافع ماست (قريب به اين معنا) حافظ منافع ماست، ما منفعت در آنجا داريم، ما بايد حالا پشتيبانى از او بكنيم.)
نه، ما نمىگذاريم تو پشتيبانى بكنى، ملت ديگر گول اين حرفها را نمىخورد. حالا هم اين حرفهايى كه اينها مىزنند، خيال نكنيد كه حالا اگر اين ملت ايستاد و پشت سرهم ايستاد و رد كرد اين حرفها را به آنها لشكر بياورند از آن طرف، نخير اينها همه شعر است، اصلاً دنيا ديگر اين را قبول نمىكند از كسى. يك ملتى وقتى حرف صحيح دارد مىزند، حرف حق دارد مىزند، مىگويد كه ما نمىخواهيم منافعمان را شما ببريد، ما نمىخواهيم ذخائر ما را شما ببريد، ما مىخواهيم خودمان در اين مملكتمان مستقل باشيم، ما مىخواهيم آزاد باشيم، شما خودتان در - نمىدانم - اعلاميه حقوق بشر اين حرفها را زده ايد، ما مىخواهيم همين مطابق اعلاميه حقوق بشر عمل بكنيم، ما مىخواهيم آزاد باشيم، ما در مملكتمان استقلال مىخواهيم، آزادى مىخواهيم، بچههاى ما هم دارند داد مىزنند اين معنى را، پير مردهايمان هم دارند مىگويند همين معنا را نمىشود با يك همچو ملتى با سرنيزه چيز كرد، نه حكومت نظامى جلوى اين ملت را ديگر مىتواند بگيرد و نه عرض مىكنم كه حكومت غير نظامى، اصلاً نمىشود، نه كارتر مىتواند بگيرد نه - عرض مىكنم كه كرملين نشينها مىتوانند اين كار را بكنند، نمىشود اين معنا. اينها همين طور مىگويند براى اينكه با گفتن مىخواهند شما را از دم، در كنند و لا عمل نمىكنند كه بيايند هجوم بياورند. اينها هر كدام منافعى دارند، منافع بين المللى و اين چيزها را دارند كه نه او جرات مىكند از ترس اين يك قدم جلو بيايد و نه اين جرأت مىكند از ترس او يك قدم جلو بيايد. اينها هر كدام از هم مىترسند لكن خوب مىخواهند اين حرفها را حالا مىزنند براى ترس ما، آنوقت هم يك آخوند ايستاد و گفت (نه) منتهى خوب مردم همراه نبودند، مجهز نشده بودند مردم، تبليغات جورى كرده بود كه آخوند را سوار اتومبيل نمىكردند خدا مىداند، مرحوم حاج شيخ عباس طهرانى (رضوان الله) عليه گفت كه در عراق من مىخواستم سوار اتومبيل بشوم، شوفر گفت ما دو تا طايفه
صحيفه نور ج 2 صفحه 243
را سوار نمىكنيم، يكى آخوندها را و يكى فاحشهها را. وضع آخوند اين جور شده بود آن روز يعنى اين جور كرده بودند. جدا كردند اينها را از ملت، رضاخان هر كارى خواست كرد آن آخوندها هم، آقايان هم قيام كردند، چند تا قيام كردند لكن ملت از باب اينكه گول خورده بود نتوانست، همراهى نكرد، آنها هم لشكرى نداشتند. الان هم تبليغات پشت سر هم تبليغلت هست، تبليغ پشت سر تبليغ، فلانى (امام خمينى ) در قصر ييلاقى چيز، آنجا هست و جوانها مىروند پيش او در قصر ييلاقى. اين قصر ييلاقى ماست كه نداريم يك اطاقى كه آقايان بتوانند بنشينند، بايد اينطورى بايستند. اين تبليغات، آقا مىخواهند اينطورى جدا كنند مردم را از اين دين ولى حالا ديگر اين حرفها را گوش نمىدهند، حرفها گذشت ديگر، روشن شدهاند مردم، مطلع شدهاند مردم بر حيلهها، ديگر به اين حرفها گوش نمىدهند و بايد برود اين آدم، هيچ چاره ندارد و اگر بخواهيد ايران اصلاح بشود، با بودن محمدرضا در آنجا و اين سلسله خبيثه پهلوى، اين ايران اصلاح شدنى نيست، بايد اين برود تا ايران اصلاح بشود، دنبال او بايد دست آمريكا انگلستان عرض مىكنم كه شوروى، اين سه ابر قدرت بايد دستشان قطع بشود از ايران و ايران، مستقل براى خودش باشد تا اصلاح بشود. ما دنبال اين معنى هستيم انشاءالله.
انعكاس وقايع انقلاب اسلامى، تكليفى براى ايرانيان مقيم در خارج
حالا ببينيم تكليف شما كه اينجا نشستيد چيست؟ (من خسته شدم كه نمىتوانم ديگر ادامه بدهم) تكليف ماها چيست؟ برادرهاى ما در ايران دارند تكليفشان را عمل مىكنند يعنى الان هم كه ما اينجا نشستيم، شما خاطر جمع باشيد در قم يا در جاى ديگر يك صدائى هست. در تهران نمىدانم در زنجان، هر جا برويد يك مطلبى هست، يك نهضتى هست، يك فريادى هست، يك كتك خوردنى هست، يك - عرض مىكنم قتل و غارتى هست آنها مشغول هستند و ما و شما در اينجا مواجه با آن جهت مع الاسف نيستيم اما شما هر كدامتان مىتوانيد تبليغ كنيد در همين خارج هر كدام اهل عرض مىكنم كه مدارس هستيد، دانشگاه هستيد، 10 نفر آدمى كه آنجا ايستاده از اين خارجىها، برويد سراغشان بگوئيد كه ايران وضعش اينطور است، دارند اين كار را مىكنند، اين سران ممالك دارند اينطور ظلم به ما مىكنند اين شاه دارد اينطور ظلم مىكند، اينطور مردم را مىكشد، مردم حرفشان اين است اين را مىخواهند، مردم وحشى نيستند. اين مرديكه دارد مىگويد اين مملكت ما مردمش قابل نيستند كه آزادى به آنها داديم و مىگويد قابل نيستند كارتر مىگويد كه آنقدر آزادى دادند كه اينها ديگر داد و فريادشان در آمده، اينهمه قتل و غارت براى زيادى آزادى است به منطق كارتر، با تصريح. من نمىفهمم اين چه جور دماغى است، اين چه جور آدمى است. در روزنامه بود، روزنامه اطلاعات يا كيهان كه ايشان گفتهاند كه شاه يك آزادى تندى به مردم دادند و اين، منشاء اين اختلافات است، اين آزادى تند منشاء اين است كه مردم دادشان بلند شده است كه اى آزادى، آزاد آزادى. مقصود از هى آزادى اين است ما نمىخواهيم آزادى، ما نمىخواهيم آزادى و
صحيفه نور ج 2 صفحه 244
حرف كارتر اين است. اينها دارند اينطورى معرفى مىكنند. اين مرديكه مىگويد كه (باز او بهتر است از اين) اين ملت ما قابل آزادى نيستند، نمىشود به آنها آزادى داد براى اينكه اگر آزاد بشوند مرا نمىخواهند. حرف او اين است تا به آنها گفتند (آزادى) مىگويند (مرگ بر شاه). آن آدم هم مىگويد از بس آزادى دادند، دارند داد ميزنند. ما گرفتار يك همچو دو نفر آدمى هستيم، يكى از آن طرف افتاده، يكى از آن طرف افتاده. اين گرفتارى ماست. ما كه در اينجا نشستيم و تمام با هم داريم و شما كه تماس با اين رفقاى اروپائى يا آمريكائىتان داريد، بگوئيد مطالب را، درد ايران را يا درد اين ملت را بگوئيد، بگوئيد كه اين بچههاى صغير را اينها دارند مىكشند، بچههاى 7 ساله را، بچههاى 8 ساله را اينها دارند مىكشند.
ما ميخواهيم كه انعكاس اين مطلب كه در خارج اينها يك مردم وحشى هستند، نوشته بود، از قول يك خبرنگار بود كه اروپائى بود، انگليسى بود، نوشته بود كه من در اين اجتماعى كه در روز عيد فطر مردم با تمام وقار داشتند مىرفتند و شعارهائى مىدادند ولى هيچ زد و خورد تو كار نبود و آرام بود، نوشته است كه من رفتم كه بروم، يك اتومبيل بود مال يك آمريكائى، نگه داشت ديد من خارجى هستم، سوار شدم، رو من كرد، گفت ببين وحشىها را. به او گفتم، اينها وحشىاند؟ شما در كجاى دنيا اطلاع داريد كه نيم ميليون، يك ميليون جمعيت راه بيفتد و اينطور آرام اينطور صحيح راه بروند؟ خوب، اينها حقشان را مىخواهند، اينها وحشى هستند؟ اينها در خارج منعكس كردهاند كه ايران وحشى هستند، وحشى را كه نمىشود آزاد كرد، وحشى بايد در باغ وحش درش را بايد محكم قفل كرد. اينها دارند شماها را اينطور معرفى مىكنند. شما براى اينكه از ذهن اين خارجىها بيرون بياوريد اين مطلب را، بگوئيد مطلبى كه ما داريم چيست، مطلبى كه ايرانىها دارند چيست، اين است. تا اين مسأله از ذهن اينها بيرون برود وقتى بيرون رفت، در اينجا هم يك موجى پيدا مىشود. اين حكومتها، اينها هم از ملت خودشان يك قدرى ملاحظه ممكن است داشته باشند. اين براى اين جهت است، نه اينكه براى اين است كه اينها بلند شوند بيايند كار ما را حل كنند، ما كارمان را بايد خودمان حل كنيم. لكن اين مطلب كه دارند درست مىكنند براى ملت ايران كه ملت ايران وحشى است و آزادى نمىتواند بپذيرد يا ملتى است كه از زيادى آزادى دادش در آمده است، اين مطلب را شما بايد منعكس كنيد و بفهمانيد كه مسأله و داد ملت ايران چيست و اينها چه چيز مىخواهند. بچه 8 ساله شان داد مىزند آزادى، استقلال، حكومت اسلامى، پير مردش هم اينها را مىخواهد، ملايش هم اين را مىخواهد - عرض مىكنم كه اهل منبرش هم اين را مىخواهد، فضلايش هم اين را مىخواهند، بازارى هم اين را مىخواهد، دبيرستانى هم اين را ميخواهد، اينها مىخواهند آزاد باشند. گرفتار بودند، 50 سال اختناق، اينها مىخواهند كه مستقل باشند، سالهاى طولانى (بيش از 50 سال) تحت اسارت بودند، مىخواهند بيرون بيايند از اين اسارت. ماها بايد در اينجا كه هستيم تبليغ كنيم يعنى بگوئيم به اين افراد اين مملكت، با هر كس كه روابط داريم مسائل ايران را طرح كنيم و به اينها بگوئيم تا اين مطلب از ذهن اينها بيرون بيايد كه (اينها يك دسته وحشى هستند كه دارند بانك را نمىدانم - آتش
صحيفه نور ج 2 صفحه 245
مىزنند، حالا اگر هم آتش بزنند اينها، يك وقت از خود آنها نباشد. اين يك دسته وحشى هستند اينها، اينها را اگر آزاد كنند، چه خواهند كرد؟ چه خواهند كرد. چه خواهند كرد. نه مسأله اين نيست، اين بيچارهها براى آزادى دارند داد مىزنند، بچههايشان را هم مىدهند كه مبادا كه باز در قيد و چيز اجانب باشند.
انشاءالله خداوند همه شما را حفظ كند، موفق باشيد و اسلام را تقويت كنيد. اميدواريم كه اين ملت با اين وضعى كه دارد، پيروز بشود و پيروز خواهد شد انشاءالله.
والسلام عليكم ورحمه الله وبركاته
previos page menu page next page
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)