صفحه 14 از 208 نخستنخست ... 41011121314151617182464114 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 131 تا 140 , از مجموع 2079

موضوع: صحيفه نور

  1. #131
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    
    previos page menu page next page
    

    صحيفه نور ج 2 صفحه 181

    تاريخ: 30/7/57

    بيانات امام خمينى در تبليغات سوء استعمارگران و مدعيان خلق دوستى بر عليه اسلام و قرآن.

    بسم الله الرحمن الرحيم

    امر، امر من نيست، امر خداست

    بعضى آقايان مى‏گويند كه اگر تو امرى داشته باشى، ما در اطاعتش حاضريم. آقايان بدانند كه من امرى ندارم. امر، امر من نيست. امرى كه الان همه ما مبتلاى به آن هستيم و همه ما بايد اطاعت كنيم امر خداست كه ما بندگان او هستيم و نعمت‏هاى او را از آن استفاده مى‏كنيم.

    ملت ايران ملت مستضعف است، ملتى است كه مسلم است، ملتى است كه مورد عنايت خداست و ما بندگان خدا در هر جا باشيم، بايد هر قدر كه مى‏توانيم به آنها كمك كنيم و مسأله، مسأله امر و نهى و رهبرى و غير رهبرى نيست اصلاً اين حرف‏هانيست، مطرح نيست كه يكى رهبر باشد و يكى فرمانبردار يا راه ياب. الان همه اقشار ملت ما، از آن جوان‏ها بلكه آن بچه دبستانى تا جوان‏هاى دانشگاهى و قشرهاى اهل علوم اسلامى و بازارى و زارع و همه، مطالب را مى‏دانند، اين احتياج به اينكه كسى آنها را حالا ديگر راهنمايى كند نيست.

    اجانب، اساس گرفتارى مسلمين

    الان همه كس مى‏داند كه ابتلاء مسلمين، ابتلاء ملت ايران، ابتلاء ملت مسلمان، ابتلاء مكتب اسلام چيست و گرفتارى‏هاى ما كى هست و راه اينكه اين گرفتارى‏ها رفع بشود تا حدودى پيش همه روشن است. همه ما مى‏دانيم كه 50 سال بيشتر اين ملت ايران در تحت سيطره اين خاندان پهلوى بوده‏اند و اينها هر چه مى‏خواسته‏اند با اين ملت كرده‏اند و هر چه ظلم داشته‏اند كرده‏اند و آنها هم نوكر اجانب بوده‏اند. ابتدائاً رضاخان نوكر انگليس‏ها بود وآنها آوردند او را روى كار و اخيراً هم اين پسر خلف، نوكر آمريكاست. خودش گفت متفقين من را صلاح دانستند كه سر كار باشم. اعترافى بود كه خودش كرد و بعد مثل اينكه از كتاب‏هايش اين را، اين جمله را ديدند خيلى مفتضح است الغاء كردند ولى ايشان گفتند.

    ابتلاى ما اساسش اجانب است و اين ابتلائى نيست كه تازه ما پيدا كرده باشيم. اين خيلى تاريخ قديمى دارد كه از آنوقتى كه اينها راه پيدا كردند به ايران به شرق و مطالعات كردند در حال شرق، از آنوقت اينها فهميدند كه يك لقمه چربى است شرق و داراى مخازن و معادن است و بايد اين را به هر طورى كه هست،

    صحيفه نور ج 2 صفحه 182

    اين طعمه را به هر طورى كه هست بايد اينها ببرند و نگذارند كه مردم خود آن ديار استفاده از اين بكنند و كارشناسانشان معادن ما را همه را مى‏دانند در كجا چه معدنى هست. من در همدان بودم يك نقشه را يكى از اهل علم آنجا كه بعد وارد در مسائل ديگر شده بود آورد و به من نشان داد كه نقشه بزرگى بود كه در آن آنطور كه او مى‏گفت اسم تمام دهات همدان در آن بود و نقطه‏هاى زيادى در آن بود كه نقطه‏ها را من پرسيدم كه اينها چه هست، گفت كه اينها آن جاهايى است كه يك چيزى در آن هست، زير زمينش يك چيزى پيدا مى‏شود، حالا نفت يا ساير چيزها، فلزات مثلاً. ايشان اينطور گفت كه اين كارشناسان اينها آمدند و نقشه بردارى كردند و مواردى كه چيزى داشته است، آنها ثبت كرده‏اند. اين انحصار به آنجا نداشت، تمام بيابان‏هاى ايران را اينها با شتر رفته اند. آنوقت كه وسيله شتر بوده است با شتر رفته‏اند و گرديده‏اند و همه اينها را پيدا كرده‏اند كه ما چه داريم كه با آن مى‏توانند استفاده از آن بكنند و همه دارائى ما را آنها ثبت كرده‏اند.

    اسلام، سدى بزرگ در برابر اجانب

    موانع را هم موفق شده‏اند كه در اين تقريبلاً دويست سيصد سال، موانع را هم از سر راه خودشان بردارند كه آن موانع يكى از آنها اسلام است كه مانع مى‏دانند، دامن زدند در اين سال‏هاى متمادى كه اين سد را بشكنند.آنى كه سد بزرگ است از براى منافع آنها، تشخيص دادند كه اسلام است كه نمى‏گذارد اجانب استفاده‏هاى خودشان را بكنند وجديت كردند و مبلغين آنها و كارشناسان آنها وادار كردند و مبلغين آنها تبليغ كردند بر ضد اسلام، اسلام را آنطورى كه اسلام هست معرفى نكردند، اسلام را گفتند مثل همه اديان آنطور هست كه يك مخدرى است. اصل ديانت را مخدر حساب كرده‏اند، كه اين يك افيونى است براى جامعه كه اين اسلام يا ساير اديان، مردم را تخدير كند كه هر چه آنها ازشان مى‏برند، آنها صدايشان در نيايد، اينطور اسلام را معرفى كردند يعنى مبلغين همين منفعت طلب‏ها و اين نفتخوارها، مبلغين اينها در اين زمان‏هاى طولانى دائماً خواندند اين مطلب را. جوان‏هاى بى اطلاع ما را از اسلام، جوان‏هائى كه اصلاً نمى دانند - كه - بسيارشان كه قرآن اصلاً چيست، محتواى قرآن چه هست، قرآن به چه دعوت مى‏كند، قرآن برنامه‏اش در باب مسائل روز، چه هست هيچ اطلاعى ندارند، فقط آنهائى كه وادار شدند به اينكه اسلام را يك جور ديگر نمايش بدهند، اينها به گوششان - آنها - خورده بودن اينكه بفهمند چه هست مطلب و اساس مطلب چه هست، ريشه مطلب چه هست، اينها باورشان آمده است و گول خورده‏اند.

    مكاتب ساختگى هموار كنندگان راه استعمارگران

    الان انسان مى‏بيند كه در خارج از ايران و گاهى هم در داخل، بعض افراد پيدا مى‏شوند كه اينها همان انحرافاتى كه آنها دستى درست كرده اند، نه اينكه يك مكتبى باشد، اين مكاتبى كه عرضه داشته‏اند به جوان‏هاى ما،نه اينكه يك مكتبى باشد، مكتبى علمى يا يك مكتب سياسى باشد به آن

    صحيفه نور ج 2 صفحه 183

    معنايى كه مكتب حقيقى سياسى، بلكه يك مكتب درست كردنى، يك مكتب‏هايى كه درست كردند و دامن به آن زدند براى اينكه مردم را منحرف كنند از اسلام و ديدند كه اسلام اگر به آنطورى كه هست مردم آن را بشناسند، راهى براى اين استفاده جوها و نفتخوارها، راهى براى آنها نيست. اسلام براى آنها هيچ راهى باقى نگذاشته است. اگر اينها قران را درست مطالعه كنند، قرآن يك كتاب مخدر نيست، قرآن يك كتاب محرك است، يك كتابى است كه اين اعرابى كه در آنوقت هيچ نمى‏دانستند، آنها را راه انداخت و امپراطورى هاى بزرگ را كه ظالم بودند، به زمين زدند آنها.

    پيغمبران علما و توده‏هاى مسلمان، هميشه جنگاوران تاريخ با سلاطين جور

    اگر قرآن و تعلميات اسلام يك چيزى بود كه مخدر بود - كه - اين عالمگير نبود كه امپراطورى‏ها را به هم بزند. جنگ‏هايى كه هميشه بين اسلام يا موسسين اسلام يا موسسين ساير مكتب هاى الهى و توحيدى بوده‏است، جنگ ما بين پيغمبرها و توده مردم با سلاطين بوده است موسى عليه السلام عصاى شبانيش را بر مى‏دارد و راه مى‏افتد دنبال قصر فرعون، قصر فرعون را مى‏خواهد سرنگون بكند، نه اينكه فرعون موسى را واداشته به اينكه مردم را تخدير كند كه فرعون ظلمش را بكند، او عصايش را برداشته و بساط ظلم او را به هم زده است پيغمبر اسلام صلى الله عليه و اله كه مبعوث شدند، ايشان هم خوب حساب آدم بايد بكند، تاريخ را بايد ببينيد، حساب بايد بكنيد كه آيا پيغمبر به نفع اين سرمايه‏دارهاى حجاز و طائف و آنجاها، مكه و آنجاها وارد عمل شده است و مردم را تخدير كرده كه اينها بخورند آنها را يا نه، اين مردم ضعيف و مستضعف را، اين سرو پا برهنه‏ها را تحريك كرده و برضد اين سرمايه دارها و جنگ‏ها كرده‏اند با اينها تا اينها را شكست دادند و بعضى‏شان هم آدم كردند. همين طورى اين جوان هاى ما همين طورى يك مطلبى وقتى كه مى‏شنوند، بدون اينكه تفكر كنند، بدون اينكه ملاحظه كنند كه اينها چه مى‏گويند، مقصد اينكه اينها از مكتب مثلاً كمونيست اينها دارند تعريف مى‏كنند، مقصد چه هست، مقصد اينهاست كه مسلمان‏ها و اسلام را يك جورى به اين مسلمانها نمايش بدهند كه از اسلام برگردند اينها، نمايش بدهند كه اسلام براى اين بوده است كه اين اشراف و اعيان را سوار مردم كند و مردم هم حرف نزنند. خوب نخوانده‏اند قرآن را ببينند اسلام براى چه آمده.اين همه آيات قتال كه وارد شده است اسلام، قتال اعلام جنگ كرده است با اين سرمايه دارها، با اين بزرگ‏ها، با اين شاه‏ها، با اين سلاطين، نه اين است كه با آنها همراهى كرده تا مردم را بخورند آنها.

    علماى اسلام، پيغمبر اسلام، ائمه اسلام هميشه مخالفت با اين سلاطين عصر خودشان كرده‏اند. زمان آنها ديگر سلاطين بوده‏اند اينهايى كه به اسم خلفا سلطنت مى‏كردند اينها حضرت موسى بن جعفر را 15 سال يا 10 سال در حبس نگه مى‏دارند براى اينكه نماز مى‏خواند؟! خودشان هم نماز مى‏خواندند، هارون و مأمون خودشان نماز مى‏خواندند، امام جماعت هم بودند، امام جمعه هم بودند، براى اينكه نماز مى‏خواند اينطور شد؟! گرفتند ايشان را براى اينكه يك سيد اولاد پيغمبرى است يا امامى

    صحيفه نور ج 2 صفحه 184

    است براى اينهاست ؟! نه، براى اين است كه حضرت موسى بن جعفر مخالف با رژيم بوده است، با آن رژيم طاغوتى مخالف بوده است مخالفتش با رژيم اسباب گرفتاريش بوده است، نه اينكه يك آدمى بوده است چون نماز مى‏خوانده گرفتند او را. چون يك آدم خوبى بوده چون كه پسر پيغمبر بوده، آنها پيغمبر را فرياد مى‏كردند در اذان خودشان و پيغمبر را ثنا مى‏كردند لكن وقتى مخالف رژيم مى‏بينند اين آدم هست بايد بگيرند حبسش بكنند.

    منشاء تمام قيامها به دست ائمه و علما بوده است

    علماى ما از آن صدر اول تا حالا در هر عصرى قيام كردند و در تاريخ نشان مى‏دهد كه اينها هى قيام‏هائى كردند و زمين خوردند. در زمان ائمه، اولاد ائمه قيام مى‏كردند و به تحريك خود ائمه بوده، نه اين است كه ائمه اطلاع نداشتند. گاهى هم امام عليه السلام يك چيزى‏فرمودند براى حفظ روحيه، براى جهات ديگر اما بر حسب واقع اينها همان‏ها بودند و براى خاطر ائمه آنها قيام مى‏كردند. زيد براى آن قيام آنقدر ثنا از او كردند. اگر زيد يك آدمى بود بر خلاف كرده بود، ديگر ائمه عليهم السلام چرا تعريف از او مى‏كردند؟ چرا تاسف مى‏خوردند اينقدر؟ - اينها ما در عصر خودمان چند تا قيام علما را سراغ داريم، اين علمائى كه اينها مى‏گويند كه دربارى هستند و علمائى كه عرض مى‏كنم كه چپى‏ها و اين منحرفين مى‏گويند اينها جزء دربارى‏ها هستند، خوب اينها مطالعه نكرده‏اند، سنشان هم اينقدر اقتضا نكرده، گوششان هم آنقدر باز نيست كه ببينند كه چند دفعه در زمان رضا شاه تا زمان محمدرضا شاه اين علماى اسلام قيام كرده‏اند - برضد - برضد پهلوى كه نفس‏ها را در سينه‏ها حبس كرده بود. كسى كه بلند شد و قيام كرد، يك دفعه علماى اصفهان بودند، يك دفعه علماى عرض مى‏كنم آذربايجان بودند، يك دفعه علماى مشهد بودند، قم بودند كه اجتماع مى‏كردند و مخالفتشان را اعلام مى‏كردند.

    تبليغات كذب استعمار براى سركوبى اسلام و مسلمين

    آيا اينها هيچ وقت دربارى بودند؟ البته توى همه اقشار عالم چهار تا آدمى هم پيدا مى‏شود كه معوج و دربارى باشد كه ما هم همچنين چيز هست اما اين نيست كه اين مكتب، يك مكتبى باشد كه براى اينكه يك تخدير بكند، يا آن كسانى كه اين مكتب دستشان هست اينها جزء اعوان - واعوان - ظلمه بودند و نور السلطان بودند خير، اين حرفها نبوده است، اينها تبليغات است، شما را تبليغ كرده‏اند. به دست خود، به دست خود اين نفتخوارها اين تبليغات شده است كه فلان آقا انگليسى است. مى‏خواهد بشكند اين را، خود انگليس وا ميدارد كه بيايند اينكه بگويند چون ميداند خودش اينقدر پست است كه اگر يك كسى به او منتسب بشود اين هم پست خواهد شد - (اين، نخير اين انگليسى هست، اين با آمريكا روابط دارد، اين باچه در روابط است) اينطورى، هى يكى يكى، يكى را اينطور معرفى كرده‏اند، جوان‏هاى ما هم آنهايى كه حسن نيت دارند،بازى خورده‏اند اينها، اينها از اين

    صحيفه نور ج 2 صفحه 185

    مكتب‏ها بازى خورده‏اند. كلاه سرتان رفته آقا، خيال نكنيد اين مكتبى است، مكتب توحيد مكتب است.

    رؤساى مكاتب توحيدى و كفر

    شما به رؤساى اين مكاتب يك نظرى بكنيد. ما وقتى نگاه مى‏كنيم به خود پيغمبر كه اين مكتب را آورده، زندگيش چه جورى است، به اميرالمؤمنين كه خليفه صحيح پيغمبر است، شما ببينيد كه چه جور زندگى اين داشته است. سلطان بوده است سلطنتش تقريباً يك دامنه بسيار وسيع، چندين مقابل ايران از حجاز گرفته تا برود آفريقا و كذا، همه جاها را اين سلطنت داشته است، آنوقت زندگيش را ببينيد چه هست كه روزش چه جورى مى‏گذشته، شبش چه جورى مى‏گذشته، چه جورى زندگى مى‏كرده، چه وضعى داشته است، عبادتش چه جورى بوده، توجهش به مردم چه جورى بوده‏است، با ضعفا چه جورى بوده‏است. غصه مى‏خورد كه مبادا من نان جو مى‏خورم، مى‏ترسم كه يك نفرى در سر حد كذا، در يمامه، در كجا، يك وقتى كم داشته باشد، كم خوراك داشته باشد. اينها از بس كه مى‏خورند، اين روسائى كه شمابازيشان را مى‏خوريد از بس كه مى‏خورند تخمه دارند. آن رئيس، رهبر چين وقتى كه وارد ايران مى‏شود، از روى كشته‏هاى ما رد مى‏شود اين آدم دوست، اين رهبر خلق، از روى اين آدم‏ها و كشته‏هاى ما رد مى‏شود.

    همين چند روز كه وارد ايران شد - از - مى‏داند چى است قضيه، شاه نتوانست او را از خيابان‏ها ببرد براى اينكه فرياد مردم كه مرده باد كذا، نمى‏گذاشت كه اين را ببرد، او هم مى‏دانست قصه چيست. با هليكوپتر اين را برداشته، بردند رساندند او را به محل خودش. يك همچنين آدمى كه ادعايش اين است كه ما كمونيست كذا هستيم و با مردم كذا هستيم و با توده كذا هستيم، اين مردم را مى‏بيند فوج فوج اين آدم كشته، معذلك مى‏آيد با او دست مى‏دهد و خواهرش هم دعوت مى‏كند به عرض مى‏كنم آنجا كه قبلاً بود و اين حرفها. اين بازى ميدهند شما را آقا. آن رئيس كمونيست را آنوقتى كه جنگ عمومى بود، خوب من يادم است، شما شايد يادتان نباشد، من يادم هست كه متفقين وقتى روسايشان آمدند به ايران چرچيل با همان اتومبيل خودش آمد رفت آنجا، روزولت هم با يك ترتيب معمولى آمد ولى استالين از آنجا كه بارش كردند گاوش هم آوردند كه - شير مبادا يك وقتى يك شيرى بخورد كه اشكالى داشته باشد، حتى گاوش همراهش آوردند - در صورتى كه من خودم اين را ديگر ديدم - اين مسموعاتى بود كه آنوقت معروف شد كه اينها گاوش هم آوردند. من خودم اين را ديدم كه لشكر او يعنى چيزهائى كه آنها فرستاده بودند، لشكرهاى آنهااز تقريباً بين راه خراسان تا خراسان و آن طرف‏ها مال شوروى بود - من خودم در راه خراسان ديدم كه اينها براى يك سيگار مى‏آمدند گدايى مى‏كردند. آنوقت قارداش مى‏گفتند به آنها، برادر، برادر. چه برادرى؟ برادرى كه با اين مكتب مى‏خواهد اين بيچاره‏ها را خواب كند و از آنها بخورد. كمونيستى مخدر است، نه قرآن. قرآن كه همه روساى آن با آنهائى كه جنگ كردند، با ظالم بودند و خودش وقتى كه زندگى مى‏كند يك زندگى عادلانه كه

    صحيفه نور ج 2 صفحه 186

    كمتر از مردم، نه عادلانه، دون مردم زندگى مى‏كند، اين مكتب، مكتب است، نه آن مكتبى كه خودش گاوش را همراهش مى‏آورد و شير گاوش را مى‏خواهد بخورد و مردم را مى‏خواهد ببلعد و ظلمش از همه چرتكه مى‏اندازد. آقاى لنين چرتكه انداخته‏اند، مى‏گويند، گفته‏اند كه چرتكه مى‏انداخته است كه كسى كه (يكى يكى افراد)، هر كه به اندازه خرجش در مى‏آورد حق زندگى دارد، هر كس كسر دارد اين را بكشيد،بيندازيد توى دريا.اين تز آنهاست، اين آدم دوست و اين خلق پرور اين است. اين چكار دارد به آن مكتبى كه به ضعفا بيشتر از اغنيا،به بيچاره‏ها، به آنهائى كه نمى‏توانند كار انجام بدهند بيشتر از اينها نظر دارد، بيشتر از بزرگان نظر دارد، اداره مى‏خواهد بكند اينها را، از خرج خودش به آنها بدهد و آنها را اداره بكند.

    كمونيست‏هاى ساواك پرورده

    آقا بازيتان مى‏دهند، خدا مى‏داند بازيتان مى‏دهند. بازيشان دادند اينها بچه‏هاى ما را كه در خارج آمدند. آنهايى كه در ايران هستند، كمونيست نيستند، آنها هم شما را بازى مى‏دهند، آنهايى كه در ايران هستند سازمان امنيتى (خيلى‏هايشان هم اينجا هم همين طوريند) اينها سازمان امنيتى هستند و لهذا در بهشت زهرا رفتند شعار كمونيست دادند مردم مچ آنها را گرفتند و بيرونشان كردند كه شما از سازمان آمديد اينجا. توى دانشگاه مى‏خواهند بفرستند يك دسته از همين سازمانى‏ها كه شعار كمونيستى بدهند. اينها كمونيست نيستند، اينها را سازمان امنيت درست كرده براى اينكه مردم را بترساند و بگويد اگر چنانچه آريامهر برود، ديگر دنيا به هم مى‏خورد، كمونيست مى‏شود. نخير ايشان بروند، كار دنيا خيلى هم، ايران خيلى هم خوب مى‏شود يعنى مزاحمش رفته است و خودش مى‏تواند كار خودش را انجام بدهد.

    استقلال و آزادى، خواسته‏هاى بحق ملت ايران

    حرف ملت ايران اين نيست كه حالا ما يك رهبر داريم و يك رهنما. همه رهبرند، همه، همه مى‏دانند مطلب را. حرف مردم ايران اين است كه ما يك چنين رژيمى كه از اولش به ما آنقدر ظلم كرده است و همه چيز ما را به يغما داده و نفت ما را به مجان، كاش مجان بود، نفت ما را مى‏دهد پايگاه براى او درست مى‏كنند يعنى عوض اينكه به ما يك چيزى بدهند، اسلحه مى‏دهند كه پايگاه درست كنند در ايران، هم نفت را مى‏خورند هم پايگاه درست مى‏كنند براى خودشان، اين مردم ايران صدايشان از بچه تا بزرگ بلند است كه آقا، مرگ بر اينجور حكومتى كه پدر ما را در آورد. اينها فرياد دارند مى‏زنند كه ما آقا آزادى مى‏خواهيم، ما 50 سال، هيچ چيز ما آزاد نبود، نه مطبوعات مان آزاد بود، نه خطباى ما آزاد بودند، نه علماء ما آزاد بودند، نه دانشگاه ما دانشگاه بود، هيچ چيز نبود. ما آزادى مى‏خواهيم، استقلال ما مى‏خواهيم ما همه چيزمان نبايد بند ديگران و انگل باشد ما بايد مستقل، خودمان اداره بكنيم مملكت خودمان را، اينها دادشان براى اين است كه آزادى به دست بياورند.

    صحيفه نور ج 2 صفحه 187

    تحمل آزادى شاهانه!

    آقاى كارتر (ديروز در روزنامه من خواندم، پيشتر هم بود اين) مى‏گويند كه يك دموكراسى تند چيزى، شاه داده است به مردم، دموكراسى تند داده است كه مردم اينقدر داد مى‏زنند يعنى يك آزادى تندى داده كه مردم نمى‏توانند تحمل اين آزادى را بكنند. مى‏گويد همين منشاء است از براى (در روزنامه ديروز يا اطلاعات يا كيهان بود) همين منشاء است از براى اينكه مردم دارند با او مخالفت مى‏كنند، مخالفت چپ و راست با او براى همين معناست كه او يك آزادى تندى به مردم داده‏است، اينهمه مردم مى‏گويند آزادى به ما بده، منطقشان اين است كه بابا آزادى به ما نده!! اينقدر آزادى كه بله، اين آزادى كه آقا داده ما همه مى‏گوئيم كه نده. آزادى اين است كه همه آقايان الان مى‏دانيد كه علماى ما، سياسيون ما، بازارى ما، الان يك دسته دختر، پسر، زن، مرد، همه در حبس‏هاى اينها دارند به سر مى‏برند. چه گفتند كه اينطور شده؟ يك كلمه گفته‏اند كه آقا مثلاً بالاى چشمش ابروست .آزادى ما عبارت از اين است .آن آزادى كه آقاى كارتر مى‏فرمايند كه آزادى تندى داده است و مملكت را مترقى، (ترقى اجتماعى) يك اجتماع مترقى شاه درست كرده و منشاء مخالفت مردم با او اين است كه مردم مى‏گويند ما ترقى نمى‏خواهيم، ما مى‏خواهيم الاغ سوار بشويم. ايشان، آقاى كارتر عقيده‏اش اين است عقيده‏اش نيست، حيله اين است، او خيال مى‏كند كه اين حيله‏ها را ديگر مردم مى‏پذيرند. آقاى كارتر ديگر بايد بداند كه اين حيله‏ها را، اين بازى‏ها را ديگر نمى‏پسندند از او، ديگر مردم فهميده‏اند قضيه را.

    وظيفه ايرانيان در خارج، تبليغ انقلاب اسلامى

    در هر صورت اين را من به همه آقايانى كه ملاقات كردم، عرض كردم كه ماها همه مكلف هستيم يعنى من طلبه كه اينجا نشسته‏ام، آن آقا كه آنجا نشسته‏است، شماها در هر جا هستيد و در هر صورتى كه هستيد تكليف الان داريد يعنى تكليف داريد كه با اين قيامى كه ملت ايران الان كرده است، با اين اشتراك داشته باشيد. شما در اروپا هستيد نمى‏توانيد كه، يك ميدانى نيست كه در جنگ برويد،آنها، ميدان است و به مبارزه‏روند و خوب كتك مى‏خورند و عرض مى‏كنم كه كشته مى‏دهند و خون مى‏دهند، اينجا اينجور نيست، شما مى‏توانيد با تبليغاتتان، شما هر يكتان با 10 نفر، 20 نفر از همين اروپائى‏ها آشنايى داريد رفاقت داريد، به آنها بگوئيد مطلب را.اينها تبليغ كرده‏اند بر ضد ايران، بر ضد اسلام. شما مطلب را بگوئيد كه آقا دعواى ما بر سر اين حرف‏ها نيست كه به ما آزادى داده‏اند نمى‏خواهيم. همه حرف مردم ايران اين است كه ما آزادى مى‏خواهيم و نداريم. به ما خيانت كرده‏اند، اموال ما را دارند مى‏دهند به آمريكا، نفت ما را دارند مى‏دهند به آمريكا، چنان هم نفت را مى‏دهند كه بعد از 30 سال ديگر به گفته شاه ما ديگر نفت نداريم نداريم آقا،كى اين (ندارى) را براى ما آورده؟ ايشان. مانفتمان از بين مى‏رود. كى از بين برده؟ براى اينكه بى‏اندازه دارد مى‏فرستد، اندازه احتياجات مملكت زيادتر دارد مى‏فرستد. نه هيچ چيز به دست مملكت نمى‏آيد. مردم اين‏

    صحيفه نور ج 2 صفحه 188

    خيانت‏ها را مى‏گويند ما نمى‏خواهيم اين خائن‏ها را. مى‏گويند اينها خيانتكارند، اين خائن‏ها را نمى‏خواهيم، داد مردم اين است. شما مردم كه اينجا هستيد، من طلبه‏اى كه اينجا نشسته‏ام شما آقايى كه آنجا نشسته‏اى، آن دانشگاهى و دانشكده‏اى، آن دبيرستانى، آن همه زن و مرد، اين كار از شما بر مى‏آيد كه هر كدام در هر جا كه هستيد با آن عده‏اى كه تماس داريد مسائل ايران را طرح كنيد. اگر چند هزار جمعيت اينجا كه ايرانى هستند، هر كدام به 20 نفر، به 10 نفر كه بتوانند به مردم بگويند مطلبشان را، يك موجى در اينجا پيدا مى‏شود كه خدمت است. لازم نيست شما راه بيفتيم برويم ايران. از من هى مى‏پرسند بعضى‏ها كه برويم آنجا؟ نخير شما اين كارى كه شما مى‏توانيد اينجا بكنيد، اين هم خودش يك نقشى است كه شما در اين مملكت كه هستيد، در فرانسه هستيد، در آلمان هستيد، در هر جا، آمريكا، هر جا هر كدامتان در آن مدرسه‏اى كه مى‏رويد، در آن موسسه‏اى كه مى‏رويد وقتى 10 نفر رابينيد بايستيد حرفتان را بزنيد به ايشان، بايستيد زبان آنها را كه‏دانيد، صحبت كه مى‏توانيد بكنيد، بايستيد صحبت كنيد با ايشان، بگوئيد كه ايران الان وضعش چه جورى است، گرفتارى مردم چيست، گرفتارى مردم زير سر آقاى كارتر و امثال اينهاست، زير سر شوروى و او گاز ما را دارد مى‏برد و او نفت ما را مى‏برد، غارت دارند مى‏كنند. اينها را به مردم بگوئيد. اگر چنانچه بگوئيد تبليغات تأثير دارد، شما بعد از يك مدت ... شايد يك مدت كوتاهى بتوانيد كه مطلبتان را به اين توده‏هاى مردم كه تبليغات آنها ممكن است آنها رامعوج و منحرف كرده باشد، به اين توده‏هاى مردم مطلبتان را حالى كنيد. يك جمعيت زيادى مى‏تواند اينها يك جمعيت زيادى كه پشتيبان شما شدند آنها هم انسانند وقتى كه يك ملت مظلوم ... ايشان كه زراعت ما را به هم زد. نفتمان هم كه دارد مى رود. ما بعد از چند سال ديگر نه زراعت داريم، نه نفت داريم، اين ملت چطور زندگى بكند؟ فرياد ملت ما اين است كه اين خائن بايد برود و مرگ بر اين سلطنت و انشاءالله مى‏رود. وقتى كه ملتى يك چيزى را خواست انشاءالله انجام مى‏گيرد. شما مى‏توانيد تبليغ بكنيد و يك ارزشى دارد اين كار شما و مسؤوليد پيش خدا. خيال نكنيد كه ما حالا اينجا هستيم و الحمدلله راحت. نخير شما مسؤوليد پيش خدا هر كدامتان مسؤوليد كه در هر كجا كه هستيد، با آن كسانى كه ملاقات مى‏كنيد حرف‏هايتان را بزنيد حالا او از شما مى‏پذيرد يا نپذيرد كارى نداشته باشيد، شما اين تبليغ خودتان را بكنيد و تبليغات تأثير دارد، كم كم يك موجى در اورپا پيدا مى‏شود كمك ايرانى‏ها و روسايشان ممكن است يك وقتى مجبور بشوند كه آنها هم دست بردارند از ما.

    مهذب شويد و تمسك بجوئيد به اسلام كه بعدها مسووليت داريد

    انشاءالله خداوند شما همه را توفيق بدهد، مؤيد باشيد همه‏تان براى ايران، براى اسلام يك افراد شايسته بشويد. جديت كنيد كه خدمتگزار بشويد به اين جمعيتى كه در راه شما، در راه مصالح كشور شما دارند الان خون مى‏دهند، تو حبس هستند از همه طبقات، شما كمك كنيد به آنها و دعا هم به آنها بكنيد و خودتان را هم ارزش‏دار بكنيد كه مثل اين هيات حاكمه و اينها فردا نيائيد آنجا شما هم همين جورى وقتى يك پستى دستتان بيايد همانطور بشويد - آنها غالباً ماها وقتى كه چيزى دستمان نيست

    صحيفه نور ج 2 صفحه 189

    بله، خوب - و چيز - است، وقتى دستمان آمد ديگر اين طورها نيست. نه ، جديت بايد بكنيد، خودتان را مهذب بكنيد و تمسك به اسلام بكنيد و اعمال خودتان را تطبيق كنيد با احكام اسلام، افراد شايسته بشويد كه بعدها انشاءالله اميد است زود باشد آنوقت كه مقدرات مملكت خود دست خود اهل مملكت بيفتد و شماها هم وارد بشويد در مملكت‏تان و اداره كنيد مملكت خودتان را و من از اينكه منزل ما محقر است و آقايان بزرگ و جا نمى‏شود، معذرت مى‏خواهم خوب همين است بايد بسازيم.

    والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته

    
    previos page menu page next page
    

  2. #132
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    
    previos page menu page next page
    

    صحيفه نور ج 2 صفحه 190

    تاريخ: 2/8/57

    بيانات امام خمينى در مورد لزوم تداوم نهضت تا انتقراض سلسله پهلوى

    بسم الله الرحمن الرحيم

    غارت و كشتار دستجمعى نشانگر ضعف و ياس شاه

    حال من امشب مقتضى اينكه مزاحمت كنم به آقايان نيست، اوضاع ايران براى ما حالى باقى نگذاشته. حتمى است تقريباً در ايران باز يك كشتار هست، باز اين رژيم منحط، اين رژيم سفاك به جان مردم افتاده است و دارند ما را قتل عام مى‏كنند. در عين حال اوضاع رضايتبخش است، در عين حال كه كشتار هست،

    اوضاع طورى است كه ايشان را مأيوس كرده است، ديگر ايشان از وضع خودش مايوس است و تصديق هم مى‏كند به اينكه من مأيوسم و بايد هم مايوس باشد لكن در اين حال يأسش الان دارد از يك طرف ارزهاى ملت را مى‏برد بيرون، جواهرات سلطنتى را مى‏گويند با طياره حمل كردند به خارج اين جزيره‏اى كه براى كارهاى زشت درست كرده بودند و خيلى چيزهاى زياد در اينجا خرج شده بود و موسسات زياد، آنها را هم بعضى از آقايان گفتند كه فروخته است به شركت نفت و پول‏هايش را حمل كرده به خارج و از يك طرف هم حالا كه مأيوس شده است افتاده است به كشتار دستجمعى و به هيچ كس رحم نمى‏كند.

    مهلتى به شاه‏مصيبتى براى ملت

    بايد ملت ايران مهلت به اين ديگر ندهد، بايد بدون مهلت اين را كنار بزند و قطع يد او را از سر ملت بكند. اگر مهلت پيدا بكند اين مصيبت است براى ملت ايران. گاهى يك پيشنهادهائى از بعضى اشخاصى كه خيلى توجه به تمام مسايل ندارد مى‏شود، از بعضى از آقايان، از محترمين كه مثلاً خوب است كه اصل رژيم باقى باشد و اين شخص برود لكن بعضى تصريح به اين مى‏كنند كه (ايشان هم باشد لكن همانطورى كه قانون اساسى تكليف سلطان را معين كرده است كه سلطان باشد و حكومت نكند، همين سلطنت بكند، بايستى ما هم همين طور رفتار كنيم و بگوئيم كه ايشان سلطنت بكند و حكومت نكند و حالا به اين مطلب قانع بشويم و بعد كم‏كم يك قدم، يك قدم جلو برويم) اين جزء اشتباهاتى است كه آقايان دارند، آنهائى كه سوء قصد دارند، يعنى مى‏خواهند اين رژيم را حفظش كنند و بعد هر كارى‏خواهد بكند، آنهايى كه حسن نيت دارند و آنطور نيست كه بخواهند يك ظلمى ادامه پيدا بكند آنها هم اشتباه دارند.

    صحيفه نور ج 2 صفحه 191

    سازش با شاه براى حفظ آرامش، خيانت به ملت است چ‏

    اگر چنانچه ملت ايران كه اينهمه جنايات برايش واقع شده است، اين آدم الان حدود سى سال است كه دارد جنايت مى‏كند، در اين سال اخير چقدر جمعيت از ايران به دست اين و به امر اين كشته شده است حالا بعد از اينهمه كشتار، بعد از اينكه همه مخازن ما را، نفت ما را، همه چيز ما را، مراتع ما را، جنگل‏هاى ما را به ديگران واگذار كرده است و نفت را بكلى از بين برده است و زراعت را بكلى از بين برده است و اين ملت را همچو كرده است كه بعد از چند سال ديگر هيچ ندارد اين ملت، هيچ پشتوانه ندارد، يك كسى كه اينهمه جنايات را كرده ما بگوييم كه خوب آقا، شما حالا ديگر بفرمائيد بالاى مسند بنشينيد برويد سراغ الواطى تان، به حكومت كار نداشته باشيد؟! اين ملتى كه اينقدر خون داده حالا آقا را سلطانش، به سلطنت قبولش بكند و بگويد كه خوب شما، ببخشيد حالا ديگر همان سلطنت بكنيد، آن آقا باشيد شما، ديگر لازم نيست كه قوه اجرائيه هم باشيد!

    خوب، كدام، كدام مسلمان از ما يك همچو مطلبى را قبول مى‏تواند بكند؟ كدام آدم منصف قبول مى‏كند كه بچه‏هاى مردم را، جوان‏هاى مردم، دخترهاى مردم، بچه‏هاى كوچك مردم را اين مرد، اين آدم سفاك به كشتن داده است، خودش در 15 خرداد متصدى فرمان بوده و به طورى كه مى‏گويند پانزده هزار نفر جمعيت را با فرمان او كشتند و امكان ندارد كه اين كشتارهايى كه مى‏شود بى‏فرمان او باشد، جرات نمى‏كنند بى‏فرمان او آدم بكشند، يك دفعه هم ايشان نگفته است كه من نكردم و مأمورهاى من كردند براى اينكه معلوم است مسأله. يك آدمى كه يك عمر جنايت بر اين ملت كرده است، يك عمر خيانت بر اين ملت كرده است، يك عمر خون بچه‏هاى اين مملكت را ريخته حالا ما بگوئيم كه خوب حالا براى اينكه آرامشى پيدا بشود ايشان سلطان باشند، آقا باشند، ديگران خدمتگزار اين را كدام ملت مى‏تواند اين را از ما قبول كند؟ كدام آدم كه اعتقاد به خدا و اسلام دارد مى‏تواند اين نقشه را پياده كند و تصديق اين مطلب را بكند؟ جز آن كس كه اشتباه كرده، ما آن آدمى كه اشتباه كرده مى‏گوئيم از اشتباه بيرون بيايد.

    ملت با اتحاد و يكپارچگى به غارت و خيانت شاه مهلت ندهد

    و ثانياً بايد بدانند اين آقايان كه اگر اين آدم را امروز شما مهلت داديد و گفتيد سلطان باشد و حكومت نكند، اين حالا قبول مى‏كند. خودش هم در مجلس گفته است كه قانون براى من وظيفه معين كرده است و من قبول كردم. اين را قبول كرده است اما همين آدم مى‏خواهد شما را بازى بدهد. مردم را بازى بدهد تا حالا سكوت بشوند مردم، اين نهضتى كه الان پيدا شده است و همه دستجمعى مى‏گويند كه ما نمى‏خواهيم اين آدم را، مرگ بر اين سلطنت، اين خاموش بشود، اين كه خاموش شد امكان ندارد دوباره مثل حالا بشود يعنى اين قيامى كه الان شد و اين نهضتى كه الان شده است و آنهمه

    صحيفه نور ج 2 صفحه 192

    زحمت‏ها كشيده شده است تا به اينجا رسيده، اگر اين نهضت بخوابد و مردم بروند سراغ كارهايشان، سراغ زندگيشان بروند ديگر محال است كه برگردد اين و اين نهضت پيدا بشود و اين آدم از اين قدمى كه گذاشته بر مى‏گردد، اين وقتى كه برگشت، تمام مردم را، تمام مخالفين خودش را خواهد قتل عام كرد بدتر از حالا.

    كدام آدم همچو، كدام عقل اين مطلب را اجازه مى‏دهد كه ما يك دشمن سرسخت يك ملتى را رسانديم تا آنجائى كه دارد حالا خاضع مى‏شود و دارد گورش را گم مى‏كند برود ما حالا مهلتش بدهيم كه بعدها، بعدها يك قدمى برداريم؟ الان بايد اين را چاره كرد، الان بايد قطع كرد اين ريشه را، ما همه‏مان بايد شركت كنيم در اين مطلب، همه قشرهاى ملت بايد شركت كنند در اين مطلب، اگر كسى در اين مطلب موافقت با ما نكند، اين سوءنيت يا دارد يا آدم نفهمى است، جاهلى است، آن كه جاهل است بايد به آن حالى كرد، آن كه سوءنيت دارد بايد به آن تشر زد كه اين دست بر دارد از اين. خيانت است به يك ملتى كه خون داده است حالا ما بگوئيم كه خير، ما اين قدم اولمان كه بر داريم كه ايشان حالا سلطان باشد و فرح خانم، يا سلطان يا اين برود و فرح خانم سلطان مملكت ما بشود و شوراى مملكتى، شوراى سلطنتى پيدا بشود و بعدش آنوقت بيائيم قدم دوم، بگوئيم نه او هم نباشد. آقا همين حالا بايد اين كار را كرد، اشتباه است، همين حالا، همين حالا بايد اين ملت تا اينجا كه رسانده حركت بدهد و همين طورى كه مثل سيل دارد يكى پايه‏ها را يكى بعد از ديگرى مى‏ريزد، همه پايه‏ها را بريزند تمام دست‏هائى كه در اين مملكت قدرتمندى كردند و با قدرتمندى دارند ذخائر ما را مى‏برند اينها تمام بايد قطع بشود، اين دست‏ها بايد قطع بشود و كنار بروند. مملكت، مملكت ماست و ما خودمان مى‏خواهيم اداره كنيم مملكت را، مستشار آمريكائى ما نمى‏خواهيم، اينكه يكى گاز ما را ببرد و آن يكى عرض مى‏كنم كه نفت ما را ببرد و آن يكى مرتع ما را ببرد و آن يكى جنگل ما را ببرد. چه براى مملكت ما باقى گذاشته اين آدم؟

    انقراض سلسله پهلوى يك تكليف الهى است

    حرف ما اين است و - از - اين حرف، حرف من نيست آقا كه من بگويم حقى مال من است و اين حقم را گذشتم، اين حق، حق الهى است، اين حكم، حكم خداست، مسأله، مسأله تكليف شرعى الهى است، كسى نمى‏تواند تخلف بكند، نبايد تخلف بكند. يك كسى كه سر تا پايش ظلم است بايد قطعش كرد، اين ريشه را بايد قطع كرد، اين مسلمين را دارد به، مسلمين ايران را دارد به نابودى مى‏كشد، اين را بايد قطعش كرد تا اينكه مردم بتوانند يك نفسى بكشند. پنجاه سال بيشتر مردم خفقان گرفته بودند، مردم را سلب آزادى همه طرفه كرده بودند اينها، پنجاه سال است كه مردم زجر كشيدند، اولادهايشان را دادند، چه زمان آن پدر و چه زمان اين پسر حالا كه مردم رسيدند به اينجا و قيام كردند، يك قيام مردانه كردند مردم ايران، الان هم در ايران، همين حالا كه من و شما اينجا نشستيم بلا اشكال در ايران يك هياهوئى هست و

    صحيفه نور ج 2 صفحه 193

    تلفن صدايش بوده است كه مى‏گفتند صداى تفنگ‏ها الان دارد مى‏آيد، همين امروز چيز كردند، همدان هم كه آن قيام هست و اطراف كرمان هم لابد هست، تهران هم كه هميشه يك چيزى هست در كار. الان كه اين مردم مهيااند و به اينجا رساندند و حاضرند مردم براى همه جور جانفشانى براى اسلام، براى ملت خودشان، ما حالا بيائيم بگوئيم كه حالا باشد، بگذاريد بعدها اين كار را مى‏خواهيم بكنيم، حالا اين قدم اولى را بر مى‏داريم، ايشان را مى‏گوئيم آقا سلطان باشد لكن حكومت نكند!! اين چه حرفى است كه از دهن ما بيرون بيايد؟ كدام ملت مى‏تواند اين مطلب را قبول بكند؟ خير.ايشان بايد بروند اين سلسله بايد منقرض بشود، ايران اين سلسله را نمى‏خواهد، بچه هفت ساله‏اش هم نمى‏خواهد، پيرمرد هشتاد ساله‏اش هم نمى‏خواهد.

    تمام قواى مسلمين بر عليه تبليغات اجانب بسيج شوند

    و الان وقت كار است كه همه دست به هم بدهيم، شماها كه در خارج مملكت هستيد، با تمام قوائى كه داريد كمك كنيد به اين مملكت، به اهل مملكت خودتان آنها دارند خون مى‏دهند، شما قلم قدم عرض مى‏كنم كه تظاهر، هر چه بلديد، هر طورى كه مى‏توانيد، خطا به بخوانيد براى مردم اين مملكت‏ها، صحبت كنيد برايشان، مطالب ايران را به آنها بگوئيد، حاليشان كنيد كه وضع در ايران چه مى‏گذرد و ما چه مصيبت‏هائى داريم و ايرانى‏ها گرفتار چه مصيبت‏هائى هستند بلكه انشاءالله ملت‏هاى ديگر هم بيدار بشوند. الان به ما مى‏گفتند كه ملت فرانسه همه الان راجع به اينكه اين بايد برود همه قبول دارند كه اين بايد برود، راست هم مى‏گويند و ليكن بايد فهماند به آنها، بايد گفت، خوب تبليغات چقدر ساله الان آنجاست كه شايد بسيارى از مردم ندانند كه اين بيچاره مردم چه چيز دارند مى‏گويند، خوب آزادى داده و كارتر مى‏گويد چون آزادى تندى داده است به مردم از اين جهت مردم از اين جهت مردم با او مخالف هستند!! آخر اين چه حرف احمقانه‏اى است؟ مردم آزادى چون دادند به آنها حالا دارند داد مى‏كنند كه آزادى بده؟! مردم را، مملكت را چون رو به ترقى دارد مى‏برد از اين جهت مردم از ترقى مملكتشان وحشت دارند!!

    بقاى سلطنت در ازاى نابودى مملكت

    مملكت را برده تا لب هلاكت و اگر اينطور اين آدم خداى نخواسته باقى بماند شما بعد از چند سال ديگر نه نفت داريد براى اينكه تمام راه لوله‏ها را باز كردند و همين طور دارد مى‏رود، نه نفت داريد، نه زراعت داريد، وقتى كه نفت نيست و زراعت نيست چى ديگر، ما چى داريم ؟هيچى .اين آدم اگر چند سال باشد ما را مى‏كشد به نابودى، ملت نابود خواهد شد.

    رجال صالح عهده‏دار اداره مملكت خواهند بود

    الان وقت اين است كه همه دست به هم بدهيم و اين ريشه را قطع

    صحيفه نور ج 2 صفحه 194

    بكنيم و دنبالش ريشه هاى ديگر هم قطع بكنيم، مملكت مال خودمان است و حرف حق داريم، حرف صحيح داريم كه مملكت خودمان را مى خواهيم خودمان اداره كنيم، ما داريم اشخاصى كه اداره كنند مملكتمان را، ما رجال صالح داريم، ما رجال مسلم داريم، ما تحصليكرده‏ها داريم، عده كثيرى در اروپا و آمريكا هستند نمى‏توانند برگردند به مملكت براى اينكه مورد زجر و حبس و اعدام و اين چيزها واقع مى‏شوند، آنها مى‏آيند به مملكت خودشان، زندگى مى‏كنند و اداره مى‏كنند مملكت را. (نباشد ايشان كمونيست مى‏شود) يك حرف غلطى است، كمونيستى ديگر در كار نيست، ايران كمونيستى ندارد، چهار تا بچه اگر يك وقتى يك چيزى بازيشان بدهند، يك صحبتى بكنند، اگر از خود آنها نباشد و تحريك خود آنها نباشد چهار تا بچه هم كه از بين مى‏روند، چيزى نيستند اينها تا اگر ايشان نباشند، يك مملكتى كه سى ميليون جمعيت علم بلند كرده و داد مى‏زند اسلام، اسلام اينجا مى شود كمونيستى باز كرد؟ خفه مى‏كنند كمونيست را، مگر مى‏شود يك همچو چيزى؟ اين تبليغات شاه است براى اينكه خودش را نگه دارد و براى اينكه چند روزى زنده بماند و اين مى‏گويد اگر من نباشم كمونيست مى‏شوند، خودت از كمونيست هم بدتر هستى.

    تبليغ نهضت و تهذيب نفس تكليفى براى عموم مسلمين‏

    در هر صورت شما همه، ما همه موظفيم به اينكه كمك كنيم به رفقايمان در آنجا، كمك ما در اينجا و در ممالك خارجه اين است كه تبليغات كنيم يعنى هر كدامتان يك مبلغ، يك خطابه خوان باشيد براى مردم، مى‏رويد توى مدرسه‏تان آنجا چند نفر را پيدا مى‏كنيد صحبت كنيد، بگوئيد كه مسأله اين است، مملكت ما اينطور است، مردم اين را مى‏خواهند، اين آدم اين كار را كرده اين حرف را كه مى‏دانيد همه‏تان، همه‏تان مى‏دانيد اطلاع داريد الان چه مى‏گذرد به مملكت ما. انشاءالله خداوند همه تان را موفق كند و حفظ كند و سالم باشيد و خودتان را بسازيد براى مملكتمان. انشاء الله همه با هم وارد مملكت بتوانيد بشويد و سالم باشيد، مملكتتان از خودتان باشد انشاءالله.

    والسلام عليكم ورحمه الله وبركاته

    
    previos page menu page next page
    

  3. #133
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    
    previos page menu page next page
    

    صحيفه نور ج 2 صفحه 195

    تاريخ: 2/8/57

    بيانات امام خمينى در مورد علت مخالفت مردم با رژيم سرسپرده شاه

    بسم الله الرحمن الرحيم

    ما اين روزها، هر روز مواجهيم با اين مسائلى كه پيشتر ممكن بود در ماهى يك مرتبه، بيست روز يك مرتبه مواجه باشيم و قبلاً اين مهلت را به مردم مى‏دادند كه تا هفته اينهائى كه كشته شدند مهلت باشد براى هفته، تا چهلم مهلت باشد و در چهلم باز يك جنايت واقع بشود.

    ريشه اختلاف مردم با دستگاه هاى حكومتى شاه

    امروز وضع ايران طورى شده است كه الان كه من با شما صحبت‏كنم، در همدان اختلافات هست و به هم ريختگى، از سه روز پيش از اين تا حالا بين مردم و پليس و دستگاه انتظامى اختلاف هست. قضيه اختلافات مردم با دستگاه از يك جهت نيست، از دو جهت نيست هر جهتى از جهات را كه يك ملتى به آن احتياج دارند و مى‏بينند كه اين دستگاه ظلم اين شاه، اين ارباب‏هاى شاه كه آمريكا و انگلستان و شوروى مهمشان هست، هر دستگاهى از دستگاه‏هائى كه ملت از آن يك نحو استفاده‏اى دارد، اينها به خطر انداختند و از بين بردند. يك ملتى احتياج به فرهنگ دارد، ملت با فرهنگش زندگانى سياسى‏تواند بكند، ما فرهنگمان يك فرهنگى است كه استقلال ندارد و مربوط به خود مردم نيست بلكه اداره‏اش بايد به دست خارجى‏ها بشود و به امر آنها تنظيم بشود برنامه‏هايش و لهذا يك فرهنگ سالم تحويل نمى‏دهند، يك فرهنگيان سالم تحويل به ما نمى‏دهند، اساتيد دانشگاه نمى‏توانند، نمى‏توانستند كه به كار خودشان آنطور كه بايد ادامه دهند، دانشجوهاى دانشگاه‏ها نمى‏توانند به آنطورى كه مى‏خواهند به كارشان ادامه بدهند، اينها همه دستگاه بايد دستگاه مداحى براى آريامهر باشد. همه، همه بايد يك كلام دستگاهى باشد كه اداره ظلم را تقويت كند. ملت مى‏بيند مى‏رود سراغ فرهنگش، يك فرهنگ فلج، يك فرهنگى كه از آن هيچ كار نمى‏آيد و نمى‏تواند يك نقش صحيحى داشته باشد در ملت، مى‏رود سراغ ارتشش، مى‏بيند كه ارتشى است كه انگل است، شصت هزار نفر مستشار آمده‏اند و عده كثيريشان، اينهائى كه آمدند و ارتش را به دست گرفته‏اند مستشارهاى آمريكائى هستند كه الان ارتش ما را دارند اداره مى‏كنند. ارتش تحت فرمان ما نيست، تحت فرمان ملت نيست، براى ملت نيست، به نفع ملت نيست، همه قوايشان را رويهم گذاشتند براى كوبيدن اين ملت به امر شاه و به امر دستگاه هاى جلوتر.

    صحيفه نور ج 2 صفحه 196

    رژيم شاه، عهده‏دار تامين منافع اجانب

    شاه اينهمه فجايع را دارد انجام مى‏دهد به دست همين اتباع خودش و اينها بسياريشان، خيلى شان هستند كه اينها نمى‏خواهند ميل ندارند لكن يك قوه بالاترى بالاى سرشان هست، مستشارهاى آمريكا هستند، دستور را به آنها مى‏دهند و عمل مى‏كنند و شاه را مى‏خواهند با همه جنايتش نگه دارند. ديروز وزير خارجه، همين ديروز، پريروز وزير خارجه انگلستان گفته‏است كه: (ما منافع داريم در آنجا، در ايران و ما نمى‏توانيم يك كسى كه منافع ما را تامين مى‏كند (قريب به اين معنا) يك كسى كه منافع ما را تامين بكند، از آن پشتيبانى نكنيم) ما دنبال همين معنا هستيم، ما هم همين ادعا را داريم كه شاه براى تامين منافع انگلستان، براى تامين منافع آمريكا، براى تامين منافع شوروى مانده است الان. متفقين او را گذاشتند سركار براى اينكه منافع آنها را تأمين بكند. خود ايشان هم گفتند كه متفقين گفتند كه ما باشيم، ما سركار باشيم، خاندان پهلوى باشد. خدا لعنت كند اين متفقين را كه يك همچو حيوانى را به ما مسلط كردند. همه حرف ما اين است كه آقاى وزير خارجه انگلستان مى‏گويد، همه درد ما اين معناست كه ايشان براى منافع شما الان در مملكت زندگى مى‏كند، براى منافع اجانب دارد زندگى مى‏كنند.

    تضعيف فرهنگ، اسلام و علماى اسلام، پلى براى تامين مقاصد استعمار

    ايشان مى‏خواهد همه چيزهاى ما را به باد بدهد به نفع شما، نفت ما را به شما بدهد - عرض كنم معادن ما را به شما بدهد، فرهنگ ما را فداى شما بكند، نگذارد كه يك فرهنگ صحيح باشد تا جلوى شما را بگيرد، اسلام را تضعيف كند، نگذارد كه اسلام به آنطورى كه هست منعكس بشود كه نگذارد اسلام مقاصد خارجى‏ها انجام بگيرد علماى اسلام را تضعيف كند، نگذارد كه اينها نفسشان در آيد و به مردم برسد و بگويند كه اين آدم دارد با شما چه مى‏كند. جناح‏هاى سياسى همه جناح‏ها را، بازارى هاى صحيح و روشنفكر را، دانشگاهى‏هاى ما را همه راكوبند، نمى‏گذارند كه صداى آنها در آيد و اگر هر جا يك صدائى در آيد، با كماندو، با آنها، با اين اجيرها آنها را مى‏كوبند. مگر همدان چه كرده‏است؟ همدان يك كلمه‏اى گفته است كه دنبالش ريختند و دخترها را گرفتند. اين هياهوئى كه الان پيدا شده، يكى از دخترها را خلاف عفت با او كردند و خودكشى كرده، الان هياهوى همدان كه پنجاه نفر مى‏گويند تا حالا كشتار داده است براى يك همچو مسائلى است.

    قتل و كشتار و ديوانگى، آخرين مرحله عمر سلاطين

    و اين است كه آنطورى كه من سابقاً حدس زدم (شايد دو سال سه سال پيش از اين بود) كه بايد ما بترسيم از اين ديكتاتورها اواخر عمرشان اواخر عمرشان ديوانه مى‏شوند، اين آقا محمدخان قجر هم ديوانه شد آن آخر عمرش، نادرشاه هم ديوانه شده آن آخر عمرش بعضى شان هم از اول ديوانه‏اند مثل رضا شاه (از اول ديوانه بود) اين الان به حال ديوانگى و عصبى دارد زندگى ميكند،

    صحيفه نور ج 2 صفحه 197

    الان وقتى كه باهاش مصاحبه مى‏كنند، نمى‏فهمد. آن كسى كه مصاحبه ديروز ظاهراً كرده، پريروز كه (امروز براى من آوردند همين تازه كرده) حالا شايد امروز بوده كه مى‏گويد كه من كه حرف مى‏زدم او خودش با خودش داشت حرف مى‏زد و يك مسايلى را همين طور پيش خودش هى مى‏گفت. اين روزنامه‏اى كه از فرانسه هست، اين كه با آنها مصاحبه كرده، در خلالش مى‏گويد كه من چى گفتم او چى گفت، بعد مى‏گويد كه: همين طور يك چيزهائى مى‏گفت و درد دل‏هائى خودش با خودش مى كرد و بيست مرتبه (ظاهراً نوشته است كه) اين كلمه را بيست مرتبه گفت كه (حالا چاره چيست؟ حالا چه بايد كرد؟ چه بكنيم؟) خوب معلوم است چه مى‏خواهند، بگذار برو ديگر چه مى‏خواهى از جان اين ملت؟ علاجش با خودت است بگذار برو. حالا هم كه دارد طلاها را مى‏برد و پريروز به ما اطلاع، دادند كه روز قبل طياره‏اى كه پر بوده است از جواهرات سلطنتى فرستادند برايش رفت، پدرش هم همين كار را كرد. اين گرفتارى‏هاى ملت اينهاست.

    نزاع ما بر سراسلام و مسلمين است

    ما اختلاف شخصى و خانوادگى با تو نداريم كه مى‏گوئى كه اين خمينى با من اختلاف شخصى دارد. چه اختلاف شخصى من با تو دارم، چه كردى كه، به شخص من چه كارى تو دارى؟ من با ملت دارم حرف مى‏زنم، ما درد ملت را داريم نه درد خودمان را. ما مى‏گوئيم كه با ملت ما دارى چه مى‏كنى، تو با اسلام ما چه كردى يا دارى چه مى‏كنى، تو با علماى اسلام ما دارى چه مى‏كنى. شخصيتى توى كار نيست. نزاع ما سر ملت است، سر اسلام است كه تو دارى تمام مخازن ايران را به باد مى دهى و به ديگران مى‏دهى و ما مى‏گوئيم نه نبايد، بايد مال خودمان باشد - مال گرسنه‏هاى ما بايد سير بشوند. ما حرفمان اين است كه اين برهنه‏ها و گرسنه‏هائى كه توى كوچه‏ها دارند مى‏گردند و هيچ چيز ندارند و گرفتار هستند، اين رعيت‏هائى كه به اصطلاح خودتان با اصلاح ارضى خواستيد كارى بكنيد، براى آمريكا هم كرديد آن كار را و ماموريت‏تان را براى وطن‏تان انجام داديد و ماموريتى كه آمريكا به شما داده بود، انجام داديد و يك مملكتى را محتاج كرديد در همه چيز به آمريكا و خارج.

    به بهانه دفاع از مملكت بيت المال مسلمين را غارت كردند

    درد ملت كه الان فريادش بلند است همه فرياد اين است كه ما آزادى مى‏خواهيم، ما استقلال مى‏خواهيم، ما نمى‏خواهيم كه اين مخازن ما را به باد فنا بدهد، بعد از بيست سال ديگر نه نفت داريم، زراعتمان هم كه از بين بردند هيچ چيز نداريم. وقتى هيچ چيز ندارد اين ملت، آنوقت چطور زندگى كند؟ اين نسل آينده چطور زندگى بايد بكند؟ ما مسؤوليم نسبت به نسل آينده. مابايد الان هر چه قدرت داريم اعمال كنيم كه دست اينها را كوتاه كنيم از اين مخازن خودمان و از اين مخازن ملت تا اينكه نفت يك مقدارى بنيه و دوام داشته باشد. نفت زياد است منتهى زياد مى‏خورند، مى‏برند، نفت‏ها را دارند مى‏برند و مجان مى‏برند، كاش مجان مى‏بردند، مى‏برند و براى خودشان عوضش پايگاه درست مى كنند.

  4. #134
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    
    previos page menu page next page
    

    صحيفه نور ج 2 صفحه 203

    تاريخ: 3/8/57

    مصاحبه امام خمينى با مخبر خبرگزارى فرانس‏پرس

    سؤال: درباره تحول در ايران امروز چه فكر مى‏كنيد؟ فكر نمى‏كنيد كه به يك بن بست رسيده است و با خمش ظاهرى سياست شاه تجديد نظرى در استراتژى شما مؤثر خواهد بود؟

    جواب: وضعيت رژيم است كه به بن بست كشيده شده است. رژيم‏خواهد راه حل خود را به ملت تحميل كند. مردم در بن بست نيستند، مردم مى‏خواهند اين رژيم نباشد. هر راه حلى كه منجر به بقاء اين رژيم گردد مواجه با بن‏بست مى‏شود زيرا مردم آن را نخواهند پذيرفت.

    سؤال: شما گفته نمى‏ترسيد كه رشته قيام عمومى به دست كمونيست‏ها و چپ‏هاى افراطى بيفتد، با وجود اين، يكشنبه (22 اكتبر) 1500 دانشجوى دانشگاه تهران با شعارهاى كمونيستى تظاهرات كردند، امكان اين فرض را مى‏دهيد كه كمونيسم اسطوره نيست بلكه وجود دارد و سازمان مى‏يابد؟

    جواب اگر فرض كنيم تمام اين 1500 نفر و حتى چند برابر اين عده ماركسيست واقعى بوده باشند، در برابر 35 ميليون نفر كه به نام اسلام قيام كرده‏اند، نيروئى به حساب نمى‏آيند. اما مسأله مهم اين است كه با توجه به گذشته، عده ماركسيست‏ها بسيار كمتر شده است، علت آن است كه اسلام در ابعاد سياسى و اقتصادى و اجتماعى و فرهنگى نيازهاى مردم را براى ترقى واقعى بر مى‏آورد. وقتى ما با وجود اين رژيم كه عليه اسلام است و كارش ناراضى تراشى است، به اين كار بسيار با اهميت از راه اقناع جوانان توانا شده‏ايم، همين امر نشان مى‏دهد كه در صورت استقرار يك حكومت اسلامى و بسط آزادى‏ها و افزايش امكانات واقعى براى مردم، مى‏توان از راه بحث و اقناع با عملى كردن اسلام‏آنها راكه خواهان حقيقت و عدالتند به دامن اسلام باز گرداند.

    سؤال شما آقاى مهندس بازرگان را به حضور پذيرفتيد و آقاى كريم سنجابى نيز پاريس مى‏آيد و گفته مى‏شود آيت الله شيرازى هم خواهد آمد، معروف است كه همه اينها هوادار سياست آشتى

    صحيفه نور ج 2 صفحه 204

    هستند، آيا شما به اين سياست ملحق مى‏شويد؟ آيا فكر مى‏كنيد در ميان مخالفان سياسى، جبهه ملى و ديگران مردانى با وزن و اعتبار كافى براى جانشينى اين دولت وجود دارد؟

    جواب: من با روش آشتى و بينا بينى مخالفم و از اول هم با اين روش مخالف بودم، علت هم آن است كه اين كار نه رژيم شاه را از بن‏بست خارج مى‏كند (چرا كه علت در بن بست قرار گرفتنش برنامه‏هائى است كه مأمور اجرايشان بوده است) و نه از فشار و اختناق و كشت و كشتار مى‏كاهد. اگر همه به طور روشن و قاطع اين موضع را اتخاذ كنند كه رژيم شاه بايد برود، ديگر رژيم ناگزير مى‏شود سياست خسته كردن را از راه كشتارهاى مستعمر و روش هاى تازه فشار و اختناق كنار بگذارد و پيروزى ملت نزدكتر مى‏شود. كسانى كه لياقت سرنگون كردن اين رژيم را داشته باشند، البته با اين كار خود ثابت مى‏كنند كه توانائى اداره كشور را نيز دارند.

    سؤال شما اظهار كرديد كه مقامات روحانى شيعه قصد ندارند خود حكومت كنند. آيا فكر مى‏كنيد كه مخالفان سياسى قادر به اين كار هستند، بدون آنكه خطر وخيمتر شدن جدى وضع در بين باشد؟

    جواب: در صورتى كه شرط فوق را به دست بياورند با حمايت مردم و روحانيت، مخالفانى كه وضعشان در سؤال بالا گذشت به اين كار قادر مى شوند.

    سؤال: در غرب فكر مى‏كنند كه رفتن شاه يك خلاء خطرناك بوجود مى آورد. آيا مى‏توانيد سازش موقتى را با اين سلسله (شاه يا فرزندش) به شرط آنكه واقعاً سلطنت كند و نه حكومت، مورد توجه قرار دهيد؟ جواب اين خلاء كه شما از آن صحبت مى‏كنيد هم اكنون وجود دارد، مشخصه رژيم‏هائى نظير رژيم شاه اين است كه كشور را ميان بن بست و خلاء نگاه مى‏دارند و كشور را به خرابى و تباهى مى‏برند. براى خارج شدن از بن بست و خلاء بايد اين رژيم جاى خود را به رژيمى بسپرد كه مبعوث ملت مسلمان باشد.

    سؤال: مسلم است كه رژيم در پى آشتى است و جداً در آرزوى بازگشت شما به ايران است، آيا شما به طور قطعى اين امر را تا وقتى شاه در ايران است منتفى مى‏دانيد؟

    جواب: تا وقتى شاه در ايران است، من به ايران باز نمى‏گردم‏

    صحيفه نور ج 2 صفحه 205

    سؤال: شما قدرت هاى بزرگ را محكوم مى‏كنيد. اين امر، اين احساس را برانگيخته است كه شما سرسخت و آشتى ناپذيريد. آيا نمى‏توانيد در اين محكوميت، محض اطمينان به افكار عمومى غرب كه با قيام مردم كشور شما همدردى مى‏كنند، تخفيف قائل بشويد؟

    جواب: من دولت‏هاى بزرگ را در تجاوزشان به حقوق مردم كشور محكوم مى‏كنم، نه مردم اين كشورها را. از مردم غرب كه با قيام مردم ايران حمايت مى‏كنند، اظهار سپاسگزارى كرده و مى‏كنم.

    سؤال: از قرار، ترجيح شما يك جمهورى اسلامى است، از قول شما گفته‏اند كه كار رژيم سلطنتى به استبداد مى‏كشد. با وجود اين هستند رژيم هاى جمهورى اسلامى كه از بعضى رژيم‏هاى سلطنتى استبداى ترند، در اين‏باره چه نظرى داريد؟

    جواب: دولت هاى استبداى كه وجود دارند را نمى‏توان حكومت اسلامى خواند تا شما بتوانيد سلطنتى آن را با جمهورى آن مقايسه كنيد. رژيم اسلامى با استبداد جمع نمى‏شود. آن رژيم‏هاى جمهورى هم كه استبدادى هستند در اسم جمهورى هستند، در محتوا سلطنتى هستند.

    سؤال: آيا شما به طور دائم از همكارى مشاوران لايق كه شما را در اتخاذ يك سياست واقع بينانه در زمينه مسائل اقتصادى و سياسى كمك كنند برخور داريد؟

    جواب: در كشور ايران افراد لايق بسيار وجود دارند. رژيم حاضر مانع از آن است كه اين استعدادها در سازندگى كشور به كار دعوت شوند. اين استعدادها موافق وظيفه اسلامى، اطلاعات و نظرهاى خود را به اطلاع من مى‏رسانند.

    سؤال آيا شما مى‏پذيريد شرائط جديد و مشخصى را براى تشكيل يك دولت گذرا و انتقالى پيشنهاد كنيد؟

    جواب: اين حكومت انتقالى با سقوط شاه بايد تشكيل گردد و البته شرايط آن اعلام خواهد شد.

    
    previos page menu page next page
    

  5. #135
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    
    previos page menu page next page
    

    صحيفه نور ج 2 صفحه 206

    تاريخ: 3/8/57

    بيانات امام خمنى در مورد عفو زندانياان سياسى رژيم شاه‏

    بسم الله الرحمن الرحيم

    اميد باطل شاه براى نجات از قيام عمومى مردم با عفو زندانيان سياسى‏

    امروز اطلاع دادند كه زندانى‏هاى سياسى را يك مقدارى آزاد كردند و مقدارى را هم حالا آزاد خواهند كرد. ببينيم كه اين آزاد كردن جبران كند اين مسائل را؟ امت‏هاى اسلام را ده سال، پنج سال يا كمتر يا بيشتر از همه جهات ساقط كنند، همه آزادى‏ها را از او بگيرند، در حبس همه شكنجه‏ها و زجرها را به او بدهند بعدش بگويند كه آزاديد!! خوب اين پنج سال تضييع عمر يك مسلمان، يك انسان، پنج سال، ده سال زجر دادن به يك انسان، به يك مسلم، اينها هيچ؟! حالا آزاد، تمام شد قضيه ؟! همين كه آزاد كردند يك عده‏اى از علما را و ساير طبقات را ما قانع هستيم؟! حالا ديگر آرام بايد بشود ملت؟! آشتى كردند آنها با ملت؟ با اينكه جو يك محيطى است كه برايشان ديگر امكان نمانده است كه ادامه بدهند، دست و پا مى‏زنند براى اينكه خودشان را از اين محيط جوى كه تمام نفوس بر ضد آنها توجه پيدا كردند، با اين دست و پاخواهند نجات بدهند خودشان را، لكن آيا مى‏شود؟! قابل نجات هستند اينها؟! اين شاه كه حدود سى سال بر ما حكومت كرده، به مسلمان‏ها حكومت كرده، اين حكومت چنگيزى اينهمه از مسلمان‏ها را كشته، اينهمه از مسلمان‏ها را از وطن آواره كرده، اينهمه از انسان‏ها را از حقوق بشرى جدا كرده است، محروم كرده است، حالا مى‏گويد كه خوب آزادشان كرديم ديگر چى مى‏خواهيد از جان ما. ده سال عمرخواهند از جانتان، شما ده سال عمر يك انسان را در حبس، در يك اتاق دو ذرعى هدر داديد. زندگى يك انسان كه بايد به اين مردم خدمت كند، بايد با قلم و قدم در محيط آزاد به مردم خدمت كند تو گرفتى از او ده سال عمر يك ملت را ضايع كرديد، حالا آزاد كرديد ديگر ما چه‏خواهيم؟ ما جبران اين ده سال را مى‏خواهيم، مردم جبران اينكه بچه هايشان را، اولادشان را ده سال در زندان زجر دادى جبران اين را مى خواهند و اين جبران در اين دنيا امكان ندارد. از ادله واضحه بر اينكه بايد خداى تبارك و تعالى، يك جاى ديگر باشد كه سزاى اين ظالم‏ها را بدهد، اين است كه شما فرض كنيد كه جمع شديد و محمدرضا خان را تكه تكه‏اش كرديد، يك آدم را كشتيد، يك آدم هم يك آدم پست، خوب يك آدم در مقابل يك آدم، ما فرض مى‏كنيم كه خير ايشان هم يك آدم شريف اما همه در مقابل يك آدم شريف؟! اينهمه آدم شريف را ايشان از هستى ساقط كرده، اينهمه جوان‏هاى ما را كشته است و از هستى ساقط كرده. حالا يك نفر آدم را كه يك كسى كشت جزايش اين است كه خود او را عوض

    صحيفه نور ج 2 صفحه 207

    او بكشند، ... اگر فوج فوج مردم را به كشتن داد و كشت، مى‏شود مااينجا جبرانش را بكنيم؟! البته بايد اينجا جزا به او بدهيم به اشد جزا، اما مى‏شود كه جبران بشود اين ؟! جبران يك عائله، يك عائله را كه او از هستى ساقط كرده، از هستى اگر او را ساقط بكنيم جبران يك عائله است، عائله‏هاى ديگر چى؟ حالا ما دلمان را خوش كنيم كه آقا عفو فرمودند؟! اينها مردانى بودند كه عفو شاه اعتنائى ندارند، قضيه عفو نيست، قضيه الزام است و الان ملزمى كه اينها را بيرون كنيد. بسيارى از حبسى‏ها بودند كه آن حبس غير قانونى‏شان تمام شده بود وقتش. از اول حبس غير قانونى بوده، اين حبس غير قانونى هم وقتش تمام شده بوده و اينها را نگه داشتند همين طور بيخود اين عمال ساواكى كه اينقدر جريمه مرتكب شده‏اند، حالا آمدند در حبس را باز كردند آنها را از حبس بيرون كردند، تمام شد مطلب؟! اول مطلب هست حالا. اين و تمام عمال اين بايد محاكمه بشوند و بعد هم كه همه‏شان فرض كنيد كه اعدام بشوند باز جبران نشده است براى اينكه صد نفر در مقابل صدها نفر، در مقابل هزارها نفر. در يك كشتارشان در تهران چهار، پنج هزار نفر مى‏گويند كشته شده. همين كشتار آخرى همدان را مى‏گويند تا صد نفر بود، من نمى‏دانم ديروز، پريروز. الان هم همدان باز متشنج است .همين ديروز و امروز هم در قم تشنج‏ها بود و صداى تير مى‏آمد... زنجان هم همين مسائل بوده است، كرمان هم خونريزى همه جا بوده است. هر جا دست رويش بگذارى جنايت بوده است، حالا عفو فرمودند!! غلط كردند عفو فرمودند، اگر فشار عمومى ملت نبود و اين توجه همه طرفه ملت نبود كه اينها عفو نمى‏كردند. اين عفو نيست، اين، اين الزام است. جبران نمى‏شود جنايات اينها به اين مسائل. ماها نمى‏توانيم جبران كنيم براى اينكه چطور، چطور ما كشتن چهار، پنج هزار نفر را جبران كنيم و يك نفر از بين برود آنهم يك نفر آدم اينطور كه مى‏بيند. اين دليل بر اين است كه بايد يك عالمى باشد كه در آن عالم دائماً در عذاب باشد تا جبران بشود، دائماً در آن عذاب‏هائى كه مهيا شده است براى آن ستمكارها.

    ايستادگى در برابر سلاطين جائر، سيره و روش انبياء و اولياء الله براى صيانت اسلام

    ما نمى دانيم واقعاً چه بكنيم با اين وضع فعلى ايران. البته وضع اميد بخش است، اينطور نيست كه حالا ما نگران باشيم كه وضع چرا اينطور است اما خوب مى‏دانيد چه مى‏كنند، چه ديوانگى راه انداختند لكن همه اين مسائل ارزش دارد كه يك ملتى را نجات دهد. نبايد ما نگران باشيم از اينكه فدائى مى‏دهيم، اين سيره انبياء بوده اين كارها را مى‏كرده‏اند انبيا، اوليا در مقابل ظلمه، در مقابل اشخاص كه ظلم به مردم مى‏كردند، قيام مى‏كردند و كشته مى‏شدند و كشتار مى‏كردند و جوان‏هايشان را مى‏دادند و اصحاب شان را مى‏دادند مسأله‏اى نيست كه ما حالا يك نگرانى داشته باشيم كه مبادا خون راه بيفتد. بايد خون راه بيفتد، بايد يك ملتى كه مى‏خواهد خودش را نجات بدهد از زير بار اينهمه جنايات و اينهمه خسارات كه بر او وارد شده است،

    صحيفه نور ج 2 صفحه 208

    همين طور مجانى نمى‏شود كه انسان به دست بياورد. يكى از اين مادرها ظاهراً در بهشت زهرا ايستاده و صحبت كرده كه درخت آزادى محتاج به آبيارى است و خون پسر من يكى از چيزهايى است كه آبيارى مى‏كند. ما يك چنين شير زنان داريم. احتياج دارد اسلام به اينكه فدا بدهيم براى اين اسلام از صدر اسلام تا حالا چه نفوس طيبه‏اى فدائى شدند. حضرت امير كه جنگ كرد و در صفين هيجده ماه با معاويه جنگ كرد و چقدرها (بيشتراز ده هزار نفر) كشته دادند و كشتند (خيلى بيشتر) معاويه يك مردى بود كه مى‏گفت كه من مسلمانم و من خليفه پيغمبر بايد باشم و نماز جماعت مى‏خواند و امام جمعه بود و همه كارها را او انجام مى‏داد همه اين ظواهر را انجام مى‏داد، معاويه ظواهر را خوب حفظ مى‏كرد مثل يزيد نبود كه ظواهرش هم ناجور بود، ظواهر را حفظ مى‏كرد و اظهار اسلام هم مى‏كرد، خوب چه شد كه حضرت امير به جنگ او پا شد؟ براى اينكه يك ظالم بود كه مردم را استثمار كرده بود، رفته بود زمام را گرفته بود مقابل حكومت اسلام و مردم راداشت به ظلم به تعدى وادار مى‏كرد، چپاول مى‏كرد مال مردم را، بيت المال را. حضرت امير تكليف داشت به اينكه با او جنگ بكند، چه شكست بخورد چه شكست بدهد. حضرت امير ديگر مبالات اين را نداشت كه حالا من كه مى‏روم، لعل شكست بخورم. وقتى ديد كه مى‏تواند حالا مقابل او بايستد، لشكر كشيد و جنگ شد و بالاخره حضرت امير در اينجا شكست خورد. سيدالشهدا (سلام الله عليه) وقتى مى‏بيند كه يك حاكم ظالمى، جائرى در بين مردم دارد حكومت مى‏كند، تصريح مى‏كند حضرت كه اگر كسى ببيند كه حاكم جائرى در بين مردم حكومت مى‏كند، ظلم دارد به مردم مى‏كند بايد مقابلش بايستد و جلوگيرى كند هر قدر كه مى‏تواند. با چند نفر، با چندين نفر كه در مقابل آن لشكر هيچ نبود لكن تكليف بود آنجا كه بايد قيام بكند و خونش را بدهد تا اينكه اين ملت را اصلاح كند، تا اينكه اين علم يزيد را بخواباند و همين طور هم كرد و تمام شد. خونش را داد و خون پسرهايش را داد و اولادش را داد و همه چيزهاى خودش را داد براى اسلام. مگر ما خون ما رنگين تر از خون سيدالشهداست؟ ما چرا بترسيم از اينكه خون بدهيم يا اينكه جان مى‏دهيم؟ آنها هم در ماجراى دفع سلطان جائرى كه مى‏گفت مسلمانم، مسلمانى يزيد هم مثل مسلمانى شاه بود اگر بهتر نبود بدتر نبود لكن چون با ملت اينطوركرد و مردى بود متعدى و ظالم و ملت را مى‏خواست زير بار اطاعت خودش بى جهت ببرد، سيدالشهدا لازم مى‏ديد كه سلطان جائر را سراغش برود ولو اينكه جان بدهد. خوب ما همين است سيره انبيا همين بوده است كه اگر چنانچه يك سلطان جائر بر مردم حكومت مى‏خواهد بكند بايستيد در مقابلش و يا به هر جا مى‏خواهد منتهى بشود بايد برويم سراغش و نهى از منكرش و امر به معروفش كنيم و بكشيم او را پائين از آن تخت باطل. پس ما مبالاتى نداريم در اينكه كشته مى‏دهيم، كشته بدهيم، البته بايد هم بدهيم.

    بكشيم و كشته شويم در راه حق، پيروزيم

    ما مى‏خواهيم يك ملت را آزاد كنيم، ما مى‏خواهيم يك امت را آزاد كنيم، ما مى‏خواهيم يك امت را مستقل كنيم، ما مى‏خواهيم از زير بار آمريكا و انگلستان و روسيه بيرون برويم،

    صحيفه نور ج 2 صفحه 209

    البته فداكارى مى‏خواهد، جوان دادن مى‏خواهد، حبس مى‏خواهد، ده سال حبس مى‏خواهد. لازم است اين امور، همه چيز لازم دارد و ما اصلاً در اين معنا ناراحت نيستيم كه داريم حبس مى‏رويم، جوان‏هاى ما دارند از بين مى‏روند، براى اينكه در مقابل حق است، براى خداست. وقتى يك امرى براى خدا شد و مقابل ظلم شد، ما چه غمى داريم، ديگر اين غمى ندارد كه ما براى خدا داريم كار مى‏كنيم و جوان‏هاى ما براى خدا دارند فداكارى مى‏كنند. هيچ ابداً از اين هراسى به دلتان راه ندهيد. وسوسه‏هاى شياطين كه خوب (ما چه كنيم، چه مى‏شود كه) يا از اين حرف‏هائى كه شياطين القاء مى‏كنند و بعضى شياطين مى‏گويند به ماها و به شما، هيچ ابداً، خودتان محكم بايستيد و هيچ هراسى به دلتان راه ندهيد كه شما پيروزيد ان شاءالله. چه كشته بشويم و چه بكشيم حق با ماست. ما اگر كشته هم بشويم در راه حق كشته شديم و پيروزى است و اگر بكشيم هم در راه حق است و پيروزى است.

    با سرنيزه نمى‏شود حق را ساقط كرد

    هيچ باكى از اين مسائل نداريم هر چه مى‏خواهند حمله كنند لكن خواهند به خاك غلطيد و خواهند آنها از بين رفت. هر چه هم مى‏خواهند اين ممالك بزرگ اعلام پشتيبانى كنند از ايشان، هر كس مى‏خواهد اين كار را بكند لكن يك ملت ايستاده و (نه) دارد مى‏گويد. در مقابل (نه) يك ملت هيچ توپ و تانكى اثر ندارد و لهذا ديديم كه حكومت نظامى، الان قم حكومت نظامى است، ديروز با تظاهرات زياد بوده است و امروز هم گفتند بوده اعتنا نمى‏كنند مردم ديگر به اين، نمى‏شود ديگر، با سرنيزه نمى‏شود حق را ساقط كرد، قابل نيست. انشاءالله خداوند همه ما را حفظ كند و توفيق بدهد كه خدمت بكنيم همه‏مان به اين ملت و به اسلام و به تكليف‏مان كه به عهده‏ماست عمل بكنيم انشاءالله.

    
    previos page menu page next page
    

  6. #136
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    
    previos page menu page next page
    

    صحيفه نور ج 2 صفحه 210

    تاريخ 4/8/57

    پيام امام خمينى به ملت ايران به مناسبت چهارم آبان روز عزا و مبداء بدبختى‏هاى ملت ايران

    بسم الله الرحمن الرحيم

    اوضاع جارى در ايران موجب نگرانى شديد اينجانب است، خوف آن دارم كه شدت فشار عصبى در شاه و بستگانش حمله هاى جنون‏آميز آنان را تشديد كرده است و ملت ايران را بيش از پيش به خاك و خون كشد. كشتار دسته جمعى كرمان و آتش‏زدن مسجد و مقدسات مسلمين و ضرب و شتم مرد و زن بى‏دفاع در آن و كشتار بيرحمانه همدان و بعضى از شهرستان‏هاى ديگر در شرق و غرب، شمال و جنوب ايران كه نام بردن يكايك شهرها از عهده خارج است، نمونه‏اى از اين جنون است، اين نحو جنايات از كسانى كه از ادامه حكومت ظالمانه خود مايوس هستند و نفس‏هاى آخر خود را مى‏كشند، امرى است كه قبلاً پيش‏بينى آنرا كرده بودم.

    بايد ملت شريف مظلوم و جناح‏هاى علاقمند به اسلام و كشور، قدرت تفكر را از دشمن سلب كرده و به حكومت غاصبانه آن هر چه زودتر خاتمه دهند، چرا كه اين نقشه شيطانى سياست‏هاى خارجى است كه با كشتارهاى پياپى و آتش زدن مغازه‏هاى مومنين مبارز، مى‏خواهند ملت غيور ايران را خسته كنند تا دست از نهضت اسلامى خود بردارند و ميدان را براى چپاول‏ها و خيانت‏ها باز گذارند، غافل از آنكه ملت شجاع و بيدار و به پا خاسته، تا سرنگونى اين رژيم فاسد و قطع اجانب غارتگر از خزائن ملت، آرام شدنى نيست.

    بر حسب اطلاع، اخيراً شاه دست به جنايت ديگرى زده است و آن خارج نمودن جواهرات سلطنتى است كه از مال اين ملت فقير تهيه كرده‏اند و نيز خود و وابستگانش مشغول فروش مستغلات و موسساتى هستند كه از پول ملت تهيه شده است.

    بايد به مبارزات مثبت و منفى ادامه داد و اين ياغى را هر چه زودتر از مملكت خارج نمود. پيش كشيدن شعار عمل به قانون اساسى كه اخيراً ايادى در مجلسين عنوان كرده‏اند، خيانت به اسلام و كشور است. نغمه بقاى رژيم و رفتن شاه، كشتن افعى و پروراندن بچه اوست.

    ملت عزيز ما با قيام دلاورانه خود و نثار خون فرزندان عزيز خود، نام ارجمند خود را در تاريخ و در صف اول مجاهدان اسلام ثبت نمود. امروز عقب‏نشينى ننگ آور و انتحار است. مخالفين شاه از هر گروه و دسته‏اى كه باشند بايد بدانند كه اگر به اين مار زخمى مهلت دهند، چنان ضربه‏اى مى‏خورند كه تا آخر در زير سلطه اجانب و نوكران آنان دست و پا زنند. ما مسؤول خداوند تعالى و نسل‏هاى آينده‏

    صحيفه نور ج 2 صفحه 211

    هستيم. عزيزان من! از فدائى دادن و نثار جان و مال در راه خدا و اسلام و ملت مسلمان نهراسيد كه اين شيوه پيغمبر عظيم‏الشان و اوصيا و اولياء آنان بوده و خون ما رنگين‏تر از خون شهداى كربلا نيست كه با مخالفت با سلطان جائر كه متمسك به اسلام بود و خود را خليفه اسلام معرفى مى‏كرد، ريخته شد. شما كه براى اسلام به پا خاسته‏ايد و جان و مال نثار مى‏كنيد، در صف شهداى كربلا هستيد. چرا كه پيرو مكتب آنانيد.

    اكنون بايد مطالبى را تذكر دهم:

    1 - بايد ملت ما از روحانى و سياسى تا دانشگاهى و بازارى و دهقان و كارگر و كارمند از موضع قاطعى كه تاكنون داشته‏اند كه آن برچيده شدن رژيم منحط پهلوى و به دست آوردن استقلال و آزادى در سايه حكومت عدل اسلامى است، يك قدم عقب‏نشينى نكنند كه عقب‏نشينى، كشتار سفاكانه شاه را افزايش مى‏دهد و سستى در اين راه، خون پاك جوانان ما را پايمال مى‏گرداند و مسؤوليت به عهده همه ماست.

    2 - از اظهارات پوچ دولت آمريكا و انگليس و شوروى مبنى بر پشتيبانى از شاه براى حفظ منافع خودشان نهراسيد كه نمى‏هراسيد. به شهادت تاريخ هيچ قدرتى نمى‏تواند آتش قلب ملت مظلومى را كه براى رسيدن به آزادى و استقلال قيام كرده است، فرو نشاند. ملت ما تحمل شاه و جنايت‏هاى او و دارو دسته را نمى‏كند و پشتيبانان شاه از ضررى عظيم برخوردار خواهند شد. ما طالب حق خود هستيم و بحقيم و دست خدا با ماست و بالاتر از دست ابرقدرت‏هاى شرق و غرب است. (يدالله فوق ايديهم).

    3 - سلام اينجانب را به رؤساى مختلف ارتش برسانيد و به نيروهاى زمينى دريائى و هوايى پس از تحيت و سلام بگوئيد ايران كشور شماست و ملت ايران ملت شماست، به ملت بپيونديد. من مى‏دانم بسيارى از شما به ملت و كشور اسلام وفادار هستيد و از اين كشتارها و غارتگرى‏هاى شاه خائن و بستگانش و جنايتكاران بين‏المللى ناراحت هستيد، گاهى مطالب شما به من مى‏رسد. ملت شما لحظات حساسى را مى‏گذراند و شما بيشتر از ديگران پيش خداى بزرگ و ملت شجاع و نسل‏هاى آتيه مسؤول هستيد، همتى دلاورانه كنيد و زنجيرهاى اسارت را پاره كنيد و مجال به اين خائن به اسلام ندهيد و سرافرازى را براى خود و ملت خود بيمه كنيد. خداوند تعالى مددكار خدمتگزاران به اسلام و كشور است.

    4 - نويسندگان امين ما كه ساليان دراز در انزوا بسر مى‏بردند و حكومت اختناق و ترور، مجال بيان را از آنان سلب كرده بود اكنون كه مختصر آزادى خود را به بهاى خون‏هاى پاك فرزندان رشيد اسلام به دست آورده‏اند از آرمان الهى آنان غفلت نورزند و به كار مهم و اساسى افشاگرى و روشن كردن نقطه اصلى جنايات اخير كه شخص شاه است بپردازند و جرائمى كه زير پرده است و مردم نمى‏دانند، با كمال خلوص بيان كنند و با اين خدمت ارجمند، دين خود را به اسلام و ملت ادا كنند.

    صحيفه نور ج 2 صفحه 212

    امروز كه همه اقشار براى رسيدن به استقلال و آزادى به پا خاسته‏اند، مسؤوليت نويسندگان محترم و مسؤول به مرحله بسيار حساسى رسيده است ملت بر سر دو راهى حيات و مرگ، استقلال هميشگى و بردگى دائمى است، انحراف از راه ملت اگر چه يك قدم باشد، كمك به تباهى و نيستى ملت شجاع و خيانت به اسلام و مسلمين است. نويسندگان محترم به طور شايسته خواسته‏هاى ملت را منعكس كنند و به جنبش بزرگ اسلامى كمك نمايند.

    5 - گاهى شنيده مى‏شود كه در دانشگاه شعارهائى داده مى‏شود كه مورد استفاده رژيم است، بايد جوانان ما بدانند كه چين و شوروى، چون آمريكا و انگليس از خون ملت ما تغذيه مى‏كنند. تقاضاى من از شما كه از شعارهائى كه شخص شاه از آن استفاده مى‏كند بپرهيزيد و روى پاى خود بايستيد و به شرق و غرب گرايش نداشته باشيد، فريب غارتگران بين المللى را نخوريد، آنان كه شما را در جريان اين قبيل شعارها قرار مى‏دهند از وابستگان رژيم هستند، از آنان احتراز كنيد و به دوستان ديگر بپيونديد و با شعار توحيد و اسلام، دست دودمان پهلوى و گروه نفتخوار را از كشور خود قطع كنيد و به آغوش اسلام برگرديد كه اسلام برخلاف ادعاهاى كاذب مكاتب ديگر كه سران آن هميشه گفته‏اند و عمل نكرده‏اند و با بردن منابع ايران، ما را در فقر و وابستگى قرار داده‏اند، به خواست تمام مردم محروم جامه عمل مى‏پوشاند. ما با آغوش باز از شما استقبال مى‏كنيم و به شما خدمت مى‏كنيم اسلام براى نجات مستضعفين آمده است.

    6- آزادى تعدادى از زندانيان سياسى پس از چندين سال شكنجه و رنج و محروميت از حقوق اوليه، آزادى از زندانى است به زندانى بزرگتر.

    آيا ملت ايران از جنايت‏ها و شكنجه‏هاى قرون وسطائى كه شاه در سياهچال هاى زندان بر فرزندان آنان روا داشته است، مى‏گذرد؟ آيا سلب همه حقوق در ساليان متوالى از مردمانى كه براى نجات وطنشان از شر شاه و اجانب، حاضر به همه‏گونه فداكارى شده‏اند، جرم قابل تعقيب نيست؟ آيا مجرم اصلى در تمام جرايم وارده بر ملت خصوصاً زندانيان سياسى، شخص شاه نيست؟ آيا نبايد اين مجرم بزرگ به خاطر به زنجير كشيدن گروهى مظلوم محاكمه شود و به مجازات برسد؟ گرچه مجازات تبهكارى‏هاى او، جز در روز جزا ممكن نيست.

    زندانيان سياسى ما مى‏دانند كه آزادى‏هاى خود را در اثر جانبازى‏هاى شجاعانه ملت مسلمان ايران به دست آورده‏اند و سپاس و تقدير آنان در برابر اين فداكارى‏ها آن است كه مبارزات بى‏امان خود را تا واژگونى رژيم و آزادى ديگر برادران و خواهران خود ادامه دهند.

    اكنون كه مشغول نوشتن اين تذكرات هستم نمى‏دانم به خواهران و برادران و مادران ايران چه مى‏گذرد. روز چهارم آبان روز عزاى ملى و مبداء بدبختى‏هاى ايران مظلوم است.

    عزيزان من! صبور باشيد كه خدا با صابران است. وسوسه شياطين در شما مؤثر نشود كه قيام‏هاى مكرر شما نشان داده است كه هرگز نمى شود. آنان كه آيه ياس براى شما مى‏خوانند، عمال اجانب و شاه هستند كه با وسوسه شيطانى مى‏خواهند شاه و منافع غارتگران را حفظ كنند، اينان را به

    صحيفه نور ج 2 صفحه 213

    صراط مستقيم الهى بخوانيد و اگر تسليم نيستند، از خود برانيد و آنان را مأيوس كنيد.

    قيام شما براى خدا و رهائى امت اسلامى مى‏باشد و تحمل و رنج در راه آن از بزرگترين عبادات است و به فضل الهى، براى شما ثواب مجاهدين صدر اسلام را دارد. طولانى بودن راه خدا شما را استوارتر گرداند، چنانچه رنج‏هاى بيست و چند ساله، رسول اكرم (صلى الله عليه و اله و سلم) را استوار و استوارتر مى‏كرد. از خداوند متعال نصرت اسلام و رهائى مسلمين را خواستارم.

    و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته‏

    روح الله الموسوى الخمينى

    
    previos page menu page next page
    

  7. #137
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    
    previos page menu page next page
    

    صحيفه نور ج 2 صفحه 214

    تاريخ 4 / 8 / 57

    بيانات امام خمينى در مورد چهارم آبان ولادت ناميمون شاه

    بسم الله الرحمن الرحيم

    امروز كه چهارم آبان بود، در ايران اينطورى كه حتى راديوى خود ايران اطلاع داد بسيارى از شهرها را ذكر كرد كه تظاهرات و ناراحتى‏ها بوده و از قرارى كه نقل شد مردم در قم و در - شمال - شمال تهران و در بعضى جاهاى ديگر لباس سياه پوشيده بودند، علم‏هاى سياه در بعضى جاهاى ديگر حمل مى‏كرده‏اند.

    ولادت پر بركت رسول اكرم مبداء شكست پايه‏هاى ظلم و شرك‏

    ولادت‏ها مختلف است، يك تولدى است كه مبداء خيرات است، مبداء بركات است، مبداء كوبيدن ظالم است، مبداء خاموش شدن آن بتكده‏ها و آتشكده‏هاست مثل ولادت رسول اكرم (ص) كه گفته شده است كه آتشكده پارس خاموش شد و گنگره هاى طاق كسرى ريخته شد (حالا ريخته شدن و خاموش شدنش را تاريخ گفته است) لكن مطلب اين است كه دو قوه بوده است آنوقت كه يكى قوه حكومت جائر بوده است و يكى هم قواى روحانى آتش‏پرست و آمدن رسول اكرم (ص) تولد ايشان مبداء شكست اين دو قوه است. يكى طاق كسرى كه كنگره‏هايش، كنگره‏هاى ظالمانه ريخت. اينكه مى‏گويند (انوشيروان عادل) اين از اساطير است. يك مرد ظالم سفاكى بوده است منتهى شايد پيش سلاطين ديگر وقتى گذاشتند، به او گفتند عادل! والا كجايش انوشيروان عادل بوده است تولد رسول اكرم (ص) - اين پايه‏ها يعنى - مبداء ريختن پايه‏هاى ظلم و خاموش شدن آتش هاى دو گانه‏پرستى و شرك و آتش‏پرستى شد. آن دو قوه‏اى كه در آنوقت بوده است با آمدن ايشان هر دو مبداء شكست اين دو اصل يعنى توحيد و عدل در عالم واسطه رسول اكرم (ص) بسط پيدا كرد و انشاءالله كند و نبوت اصلا آمده است، نبى اصلش مبعوث است براى اينكه قدرتمندهائى كه به مردم ظلم مى‏كنند پايه‏هاى ظلم آنها را بشكند و اين كنگره‏هاى ظلم كه با زحمت اين بيچاره‏ها، به خون دل اين بيچاره‏ها، به استثمار گرفتن اين مردم ضعيف اين پايه‏هاى قصر بالا رفته و كنگره‏هايش، كنگره‏ئى بوده است كه بوده است، آمدن پيغمبر اكرم (ص) براى شكستن اين كنگره‏ها و فروريختن اين پايه‏هاى ظلم بوده است، و از آن طرف چون بسط توحيد است، اين جاهائى كه مبداء ستايش غير خدا بود و آتش پرستى بوده است، آنها را منهدم كرده است و آتش‏ها را خاموش كرده است.

    صحيفه نور ج 2 صفحه 215

    ثمره ناميمون تولد شاه، تحكيم و گسترش پايه‏هاى ظلم و شرك

    و بعضى از تولدها هم مبداء عكس اين مطالب است مثل تولد چهارم آبان. البته من از رسول اكرم (ص) عذر مى‏خواهم كه ذكر تولد ايشان را مى‏كنم و ذكر تولد اين شقى را لكن مقابله نور و ظلمت است، مقابله انسان و لا انسان است. اين تولد ناميمون كه منتهى شد به اينكه شما مى‏بينيد، هر دوى اين قضيه‏ها را كه رسول اكرم (ص) تشريف آوردند و منهدم كردند آثار شرك را و ظلم را، اين هر دو قضيه در تولد اين آدم به عكس شد يعنى منتهى شد به اينكه هم ترويج از آتش‏پرستى و آتش‏پرست‏ها شد و هم پايه‏هاى ظلم مستحكم شد. خصوصاً در ايران، در ايران ما از آن طرف اين آتش‏پرست‏هاى اطراف يزد و اين حدود تقويت شدند به طورى كه همين گبرهاى آمريكا به شاه كاغذ نوشتند (به حسب آن چيزى كه در روزنامه بود) و از ايشان تشكر كردند و نوشتند كه: تاكنون كسى پيدا نشده است كه به اندازه شما از مذهب ما تجليل كند و پشتيبانى كند. خدا خواست كه ملت ما زود بيدار شد، ولو دير بود ولى باز زود بيدار شد كه نگذاشت دنبال كند اين آدم اين مقاصدى را كه داشت و گبرهاى آمريكا و ثروتمندان آنها به ايشان خواستند تحميل كنند، يا خودش هم موافق بود والا بيشتر از اين مسائل بود در باب و مطالب خيلى دقيق‏تر و بيشتر بود.

    بالاترين خيانت شاه، تقويت آتشكده‏ها و تعويض تاريخ اسلام

    ابتداى كار اين بود كه بعض آتشكده‏ها را تقويت كرد و تاريخ اسلام را عوض كرد به تاريخ گبرها و خدا داند كه اين خيانت كه اين به اسلام كرد و اين اهانت كه به پيغمبر اكرم (ص) كرد، اين خيلى جنايتش بالاتر از اين كشتارهائى است كه كرده است. اين كشتارها را موازنه اگر بكنيم با اين يك كارى كه تغيير تاريخ رسمى اسلام را، نشانه توحيد را، نشانه انسانيت را اين تبديل كرد به اين تاريخ آتش‏پرست‏ها، گبرها، از همه خيانت‏هائى كه به ما كرده است اين بالاتر است. اين حيثيت اسلام را مى‏خواست از بين ببرد، اين علامت اسلام را مى‏خواست از بين ببرد. قضيه نفت‏هاى ما را فرستاده و برده و داده به آنها، اينها امور مادى است، البته خيانت است و خيانت به يك ملت است كه ذخائر را به اجانب بدهد لكن قضيه تغيير تاريخ يك اهانت به حيثيت اسلام است و اين آدم اين كار را كرد و اگر اين مشتى كه ملت در دهن اين زد كه ملزم شد به اينكه تاريخ را دوباره برگرداند از آن طرف، تاريخ اسلام كند و تاريخ گبرها را كنار بگذارد، اگر اين كار نشده بود، دنباله داشت اين مسائل. اينها مى‏خواستند كه اصل ورق را برگردانند به همان زمان قبل از پيغمبراكرم (ص)، به همان زمان سلاطين گبر متعدى آدمكش قهار و آنطور رفتار كنند و بساط هم همان معنا باشد، پان ايرانيسم ايران بايد همان شؤون ايرانيتش را، حفظ بكنيد، حساب بكنيد، شؤون ايرانيت!!) شما همه چيزهايتان شاهان باستان بوده است؟!. شما ببينيد اينها چه كردند با مردم. يك دسته هم آن مغان و امثال ذالك بودند، ببينيد اينها چه جور رفتار مى‏كردند با مردم ايران.

    صحيفه نور ج 2 صفحه 216

    رفتار حاكمان صدر اسلام با مسلمين واغيار

    از آن طرف وقتى كه پيغمبر اكرم (ص) آمد و ملت خودش را دعوت به توحيد كرد، چه‏جور رفتارى كرد با مردم، حتى با ذمى‏ها، حتى با آنهائى كه خلاف مذهب بودند چطور رفتار مى‏كرد. حضرت امير سلام الله عليه مى‏فرمايد كه: شنيدم كه يك لشكرى آمدند (ظاهراً لشكر معاويه بوده‏است) آمدند در كجا و يك خلخال از پاى يك ذميه ربودند، چه كردند. يك خلخال از پاى يك زن يهودى يا نصرانى خلخال را ربودند و نقل است كه ايشان فرمودند: اگر انسان بميرد براى اين، چيزى نيست. يك چنين انسانى، ما يك چنين حاكمى مى‏خواهيم. ما دنبال يك چنين رژيمى مى‏گرديم كه حاكم آن، سلطانش - وقتى كه - (من جسارت مى‏كنم كه حضرت امير(ع) را بگويم سلطان) حاكمش، امامش، آن كه سلطه‏اش بر مملكت‏ها از حجاز گرفته تا ايران، تا مصر، تا كجا بوده است، نسبت به رعيت، آن هم آن كسى كه خارج از مذهبش بوده اينطور عواطف داشته است و خودش وقتى همان روزى كه با او بيعت كردند به سلطنت به اصطلاح و به امامت و خلافت، همان روز، بعد از اين كه اين كار را كردند، آن كلنگش را برداشت رفت سراغ كارش كه كار مى‏كرد، خودش با دست خودش. آن وقت مى‏كرد براى چى؟ آن قنات را وقتى كه در آورد، يك كسى گفت كه مثلاً مبارك است، چه است. فرمود كه: مبارك براى ورثه است. بعد گفت بياوريد. وقف كرد آن جا را براى مستمندان. ما يك همچو حاكمى، طالب يك همچنين حاكمى هستيم كه وقتى كه محاسبه حساب بيت‏المال را نشسته است و مى‏كند، يك چراغ (آن چراغ‏هاى آن وقت نفتى بوده است يا چه بوده يا پيه بوده است، هر چه بوده است) روشن بود و حضرت داشت حساب كرد بيت‏المال را، يك كسى آمد آن جا با حضرت خواست بنشيند صحبت ديگرى بكند، حضرت آن چراغ را خاموش كرد فرمود كه: تا حالا من حساب بيت‏المال را مى‏كردم اين چراغ مال بيت‏المال است از مال بيت‏المال براى خودش صرف مى‏كردم، حالا مى‏خواهى با من صحبت كنى و صحبت ديگرى است ربطى به بيت‏المال ندارد، خوب چراغش را چرا ما روشن كنيم؟

    البته كسى قدرت ندارد مثل حضرت امير (ع) عمل كند، هيچ كس در عالم نمى‏تواند اين طور، لكن ما يك حاكمى مى‏خواهيم كه دزد نباشد. ما اين قدر حالا راضى شده‏ايم كه لااقل اين قدر دزدى نكنند، اين قدر مال اين ملت را چپاول نكنند، اين قدر ظلم به اين ملت نكند.

    شاه مقصر تمام جنايات و گرفتارى‏ها است، نه خرابكاران و دهقانان‏

    عرض كردم در ولادت آن آقا (حضرت رسول سلام الله عليه) آتشكده‏ها خاموش شد، يا كنايه از اين كه اين مبداء خاموش كردن آتشكده‏هاى ظلم است و ايشان (شاه) مى‏خواست آن را روشن كند، در اطراف يزد تاييد كرده است از قرارى كه گفته‏اند بعض آتشكده‏ها را، تاريخ را هم تغيير داد و بنا داشت كه اين كارها را يكى بعد از ديگرى بكند كه ملت به داد ما رسيد و پايه‏هاى كنگره‏هاى قصر كسرى فرو ريخت (كنايه از اين كه ظلم بايد بريزد). ايشان را مى‏بينيد كه با اين ملت چه كرد، چه ظلم‏ها

    صحيفه نور ج 2 صفحه 217

    به اين ملت كرد و دارد مى‏كند؟ حالائى كه اين نفس‏هاى آخر هست و حركات مذبوحانه است حالا تازه يك فكرهائى به كله‏اش افتاده است، به اسم كولى‏ها در كرمان و از قرارى كه مى‏گويند به اسم بيابانگردها، يك دسته‏اى آورده‏اند (حالا از آنها هم اگر يك چيزى به آنها داده باشند و آوردند، نمى‏دانم) اما نظير مدرسه فيضيه و آن سال كه ديگر ما حاضر بوديم و در قم بوديم كه اين سازمان امنيتى‏ها را و اين كماندوها را به اسم دهقان ريختند در مدرسه فيضيه و قرآن آتش زدند، عمامه‏ها آتش زدند، اشخاصى از پشت بام انداختند پائين و از بين بردند. به وسيله كماندوها به اسم اين كه دهقان‏ها هستند، دهقان‏ها ديگر آخوند نمى‏خواهند!! اينها ديگر قرآن نمى‏خواهند!! آخوند نمى‏خواهند!! دهقان اين جور است! دهقان، هر وقت هم از او بپرسى، هم قرآن را مى‏خواهد و هم اسلام. عاشق اسلام است دهقان‏هاى ما اين كماندوها و يا اينهائى هستند كه شما تربيت كرديد براى اينكه اسلام را بكوبيد!؟ آنوقت اينكار را كرديد كه ديگر ما بوديم و حاضر وقعه بوديم، حتى منزل ما هم آمدند منتهى من با يك ضربه مقابل نگذاشتم كه آن كارهائى كه مى‏خواهند، بكنند.اجتماع بود آنجا اوايل اين قضايا بود و اجتماع بود و بعضى صحبت مى‏خواستند بكنند و خود من هم شايد صحبت كردم يا مى‏خواستم بكنم، به من گفتند كه، ديدم خودم هم كه يك صلوات‏هاى بى‏مورد فرستاده شد، من به يكى از رفقا گفتم كه: (برو بگو اگر در اين جا يك شلوغى بكنيد، من مى‏روم در صحن حضرت معصومه (ع)، آنجا مى‏روم منبر و حرف‏هايم را آن جا مى‏زنم.) اينها مامور نبودند يك همچنين كارى كه همچو عكس‏العملى دارد بكنند، نمى دانستند كه بايد چه بكنند، ترك كردند و همان روز در مدرسه فيضيه ريختند و همان بساط را درست كردند و - عرض مى‏كنم كه - همان جنايات را همان عصرش در مدرسه فيضيه آن جنايات را كردند. آن روز به صورت دهقان آن بساط و آن رسواگرى‏ها را كردند، حالا شروع كردند به اين كه كولى‏ها چيز كرده‏اند، در آن جا به اسم كولى‏ها و در جاهاى ديگر هم باز همان مسأله كه:

    مردم، دهقان‏ها، رعيت‏ها اين كار را مى‏كنند. خودشان ريختند در شهر عرض مى‏كنم كه همدان را آن طور با وضع فجيع به مردم حمله كردند و زنجان هم همين طور نقل مى‏كنند. در قم هم دو سه روز است كه تشنجات است و تيراندازى است و آدمكشى است. در تهران هم بعضى جاهايش تشنجات بوده است و راديو هم همين امروز كه آوردند پيش من و يك مقدارش را گوش كردم در خيلى جاها اسم برده كه تشنجات است و - اينها - روز چهارم آبان و روز تولد ايشان، اين جشن مردم است سياهپوشى است بله اينها هم گويند (يكى دوجا را اسم بردند) مراغه، ظاهراً مثل اينكه مراغه بوده، كجا بود، آنجاها چه كردند،يك مشتى هم حرف مى‏زنند. حالا كى چه كرده من نمى‏دانم كه تا چه اندازه راست مى‏گويند و اشخاص كى بودند اما از آن طرف خودشان بسيارى از شهرها را اسم بردند و آنى كه آنها مى‏گويند، آن نيست، تنها آنها نيست بعد بايد اطلاع به شما برسد. در ولادت رسول اكرم (ص) اين دو قضيه مهم مبداءش بوده است: خاموش كردن جهات شركى و آتش‏پرستى و فرو ريختن كنگره ظلم در تولد ايشان هم مبداء برافروخته شدن اساس آتش‏پرستى (اگر مهلت به او مى‏دادند) كه نمونه‏اش تغيير تاريخ بود و بر پا كردن كنگره‏هاى ظلم همه جانبه كه ازآن ظلم‏ها

    صحيفه نور ج 2 صفحه 218

    اين آتش سوزى‏هاست خوب! يك دسته مردم بيچاره كه رفتند توى سينما، البته سينماى ايران جاى، رفتن نيست، اين يك - چيزى است كه - مصيبتى است كه بر ايران وارد است كه جوان‏هاى ما را اين سينماها ضايع مى‏كند، خراب كند لكن يك عده مردمى كه رفتند در آنجا، اينها چه كرده بودند كه لايق اين بودند كه بايد در آن را شهربانى بيايد ببندد و اگر بخواهند مردم باز كنند، اجازه بازكردن ندهند؟ موارد معلومى‏است كه با نقشه مواد آتش‏سوزى را گذاشته بودند آتش بزنند، يك مردم بيچاره را در آن جا بسوزانند و خاكستر كنند. تمام مقصد اين بود كه بگويند: اينها را كه خرابكارها كنند. خوب خرابكارى هم حدى دارد كه خرابكارى بكنيد و گردن خرابكار بگذاريد. يك همچنين مردمى هستند اينها. ايرانى‏ها مبتلا به يك همچو رژيمى هستند. حالا هم كه در كرمان آن فضاحت را در آوردند در مسجد ريختند مردم را يك دسته‏اى خفه‏شان كردند به وسيله گازها و چيزها، يك دسته‏اى را كشتند. بچه و زن و مرد و بزرگ را، مسجد را همه چيزش را آتش زدند، معبد مسلمان‏ها را، بعد هم ريختند توى بازار و بازار را آتش زدند و غارت كردند. حالا تازه مى‏گويند كه بناست بفرستيم تحقيق كنند چه كسى چنين كارى را كرده است! كى را بفرستند كه تحقيق كند؟ همان كه فرستادند تحقيق كرد در آبادان چه كسى چنين كارى كرده؟! آن ظالمى كه اين كار را كرده است، اعليحضرت خواهند او را مجازات كنند؟ آن آقا خودت هستى. مبداء همه ظلم‏ها، مبداء گرفتارى مردم خود ايشان هستند.

    اگر ملت ايران همت نكند و زود كلك اين را نكند خيلى كارها اين مى‏خواهد بكند. بايد به داد ملت رسيد. بايد هر كس در هر جا هست كمك كند به اين ملت والا اين مرد اساس همه چيز را خواهد برد. حالا بعد از اين كه در كرمان آن فضاحت‏ها را كردند و به اسم نمى‏دانم كولى وكذا (كولى‏تر از خودشان هيچ كس نيست) به اسم اين حرف‏ها، حالا تازه بله، فرستاده‏اند براى اين كه تحقيق كنند،ببينند كه چه كسى همچنين كارى راكرده و كى همچنين ظلمى كرده آقا ديگر ملت باورش نمى آيد اين حرف‏هاى شما را. همان اولى كه در آبادان اين كارها شد خود مردم آبادان ريختند بيرون فهميدند كه آنها خودشان كرده‏اند براى اين كه شواهد بود اگر كسى و اگر يك آدم شلوغكارى مى‏خواست اين كار را بكند با اين نظم آتش‏سوزى را با اين نظم درست كند و مواد آتش‏زا را با اين نظم درست بكند و بعد هم در اين جا را ببندد و اجازه ندهد كه كسى بيرون بيايد نمى‏توانست از آن جا مردم صدايشان در آمد حالا هم هر وقت طرح بشود، مردم خودشان مى‏گويند، در قبرستان هم كه رفتند آن همه تظاهر كردند بر خلاف. حالا هم قضيه كرمان همين‏طور است قضيه همدان همين‏طور است، قضيه زنجان همين طور است حالا ايشان تازه به فكر اين افتاده است كه با اين صورت مردم را بكوبد. همه مردم مى‏دانند كه همه ظلم‏ها با دستور اوست. ممكن نيست كه يك شهربانى آتش به مردم روشن كند الا با اذن ايشان. مگر جرات مى‏كنند كه آدم بكشند اينها اگر اذن اين نباشد؟ اگر امر اين، امر اكيد اين نباشد؟

    در 15 خرداد خود ايشان فرمانده بود، فرمانده قوا از قرارى كه نقل مى‏كنند بود. همه اين جاها فرمانده‏اش خود اين آقا است. اين مبداء ولادتى است كه مردم ايران گرفتارش هستند و انشاءالله خداوند رفع كند اين اساس ظلم را، بيرق را بخواباند انشاءالله و انشاءالله نزديك است، نزديك است.

    صحيفه نور ج 2 صفحه 219

    اين طور دست و پا زدن، دست و پا زدن آن حيوانى است كه سرش را بريده‏اند و حالا مى‏خواهد دست و پا بزند.

    اداى تكليف، با تبليغات دامنه‏دار عليه اجانب

    لكن همه ما مكلف هستيم، همه ما تكليف داريم در اينجا كه هر يك از شمائى كه مى‏تواند مطلب مسائل ايران را برساند به روزنامه‏هاى اين جا، به مجلات اين جا، به رفقاى مدرسه‏اى‏شان، به دانشگاه‏هاى اين جا برسانيد مطالب ايران را، بگوئيد به مردم. الان تبليغات اينها، آن تبليغات دامنه‏دارشان، الان هم باز شايد پيش يك اشخاصى مبهم باشد قضيه كه چيست. آيا همانطورى است كه آمريكا مى‏گويد كه اينها را چون به آنها آزادى داده‏اند! آزادى تند داده‏اند! و زياد داده‏اند! اينها از آزادى صدايشان درآمده! تخمه كرده‏اند ملت ايران از آزادى كه به او داده است؟ زياديش آمده آزادى كه فريادش درآمده؟! خوب منطق آقاى كارتر اين است. در روزنامه‏ها بود كه ايشان گفتند كه يك دموكراسى تندى، يك آزادى تندى داده است و همين منشأ شد (در روزنامه كيهان بود يا اطلاعات) كه مردم با آن مخالفت مى‏كنند! اين طور است؟ اين آزادى داده به مردم؟! چون آزادى داده، باز فرياد كنند يا آزادى، يا آزادى؟! چون مستقل هست و تمدن بزرگ هست

    طرح خطر كمونيست، حربه‏اى براى ايجاد رعب و وحشت در اذهان ملت

    همين امروز هم اين مرد مى‏گفت كه ايران مى‏بينيد چه آزادى‏هائى دارد! داريد همه شما مى‏بينيد ما چه آزادى‏اى داده‏ايم به اين ملت! همين امروز داشت صحبت مى‏كرد، در چهارم آبان. من تعجب مى‏كنم، خدا مى‏داند تعجب دارد كه اينها چه جور آدميند... و ثانياً يك رعبى در مردم مسلمان پيدا بشود كه به قول شاه اگر من نباشم كمونيست است، دنيا اصلاً به هم مى‏خورد. اگر ايشان نباشداصلاً ايرانى در كار نيست!! پس ايران يعنى محمد رضا.اگر ايشان نباشد، ديگر ايران در كار نيست! ايشان هم مى‏گويند كه (خوب ما ايرانى مى‏خواهيم تا در آن زندگى كنيم، تا در آن اختلافات كنيم و چه كنيم، خوب ايرانى نمى‏ماند ديگر) اين جوان‏هائى كه يك همچنين شعارهائى (كه شعارهاى صحيح نيست) مى‏دهند، اينها دارند كمك مى‏كنند به اين دستگاه. از يك جهت كمك كه مردم ايران كه ديگر از اين حرف‏ها نمى‏ترسند لكن خوب به خيال خودشان كه يك دسته‏اى از مردم بترسند كه مبادا اگر شاه برود اين كمونيست‏ها بيايند. از يك طرف خود همين اختلاف بين خود جوان‏ها و دو دستگى بين جوان‏ها كمك بر اين دستگاه است، بنابراين شمائى كه مى‏خواهيد اين آقا را به خيال خودتان سرنگون كنيد، پايه‏هاى ظلمش را مستحكم مى‏كنيد، من متأسفم كه اينها اينطور بدون اينكه ملتفت باشند چه مى‏كنند دارند كمك مى‏كنند، آنهائى كه شما را دعوت مى‏كنند به اين شعارها، آنها وابسته به خود دستگاه هستند. الان توده‏اى‏هائى كه اسمى بودند و رسمى بودند، در دستگاه ايشان نوكرند اين كمونيست‏ها روسايشان بچه‏ها و جوان‏هاى ما بازى خورده‏اند اگر چنانچه يك همچنين كارى بكنند. اينها باز نور اسلام در شان هست منتهى بازى خورده‏اند، اينها رها كنند اين جنايتكارها را. آنهائى كه دعوتشان مى‏كنند به اينها،

  8. #138
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    
    previos page menu page next page
    

    صحيفه نور ج 2 صفحه 221

    تاريخ 5/8/57

    مصاحبه امام خمينى با خبرنگار تلويزيون فرانسه‏

    سؤال: آيا در حكومت انتقالى با حضور شاه شما شركت خواهيد كرد؟ به چه شرط؟

    جواب: با حضور شاه، ما در هيچ حكومتى، چه انتقالى و چه غير انتقالى، شركت نخواهيم كرد و هيچ شرطى را هم نمى‏پذيريم.

    سؤال: آيا از آن بيم داريد كه با رفتن شاه، بحران سياسى و اقتصادى بدتر شود؟

    جواب: با بودن شاه بحران‏هاى سياسى و اقتصادى است، براى اينكه ملت با او همكارى ندارد و اين موجب بحران است. شاه برود، بحران رفع مى‏شود.

    سؤال: آيا جنبش و نهضت اخير ايران از طرف يك ايدئولوژى ماركسيستى هدايت و حمايت شده يا مى‏شود؟

    جواب: ابداً، نه هدايت شده و نه مى‏شود، نه خواهد شد و نه حمايت آن مورد قبول كسى است.

    سؤال: آيا حمايت و كمك يك كشور كمونيستى را قبول خواهيد كرد؟

    جواب: ما مى‏خواهيم مستقل باشيم و حمايت هيچ كشورى را قبول نخواهيم كرد و تحت‏الحمايت هيچ كشورى نيستيم.

    سؤال: آيا اسلام با قوانين بدون انعطافى كه دارد، مى‏تواند آزادى و پيشرفت اجتماعى را ضمانت نمايد؟ نمونه‏اى از آن را در كشور ديگرى نشان بدهيد.

    جواب: اولاً اسلام قوانين اساسيش انعطاف ندارد و بسيارى از قوانينش با نظرهاى خاصى انعطاف

    صحيفه نور ج 2 صفحه 222

    دارد و مى‏تواند تضمين همه انحاء دموكراسى را بكند و كشورى كه ما مى‏خواهيم، كشور اسلامى به همه معناست و در خارج نظيرش الان نيست، سابقاً بوده.

    سؤال: نهضت اخير ايران را متهم مى‏كنند كه واپسگراست، نظر شما چيست؟ جواب نهضت اخير براى اين است كه واپسگرائى‏ها را رد كند. آن دولت شاه و امثال اوست كه تمام جهات عقب‏نشينى را و عقب‏ماندگى را به ما داده. ما مى‏خواهيم همان‏ها را رفع كنيم و نهضت ما نهضت متمدن پيشگراست.

    سؤال: شما خواهان رفتن شاه هستيد، مى‏توانيد دلائل آن را شرح دهيد؟ آيا آرزوى كشته شدن و از بين رفتن شاه را داريد؟

    جواب: ما بيش از 15 سال است كه دلائل محكوميت شاه و لزوم رفتن او را در اعلاميه‏هاى خود ذكر كرده‏ايم و الان براى شما بعضى دلائل را بايد ذكر كنم:

    - ايران - 50 سال بيشتر است كه دولت‏هاى خارجى، پدر شاه و شاه را بر ما تحميل كرده‏اند. شاه سابق را به حسب اعتراف انگليس‏ها، انگليس‏ها آوردند و حاكم كردند بر مملكت ما. در راديو دهلى اين مطلب را تصريح كردند و شاه ما، شاه فعلى، در يكى از كتاب‏هايش نوشت كه متفقين كه در زمان جنگ به ايران آمدند، مرا به سلطنت انتخاب كرده و صلاح اين ديدند كه من سلطان باشم. ما 50 سال است كه تحت فشار و اختناق فوق‏العاده بسر مى‏بريم. ما نه فرهنگ مستقل داريم، نه لشكر و نظام مستقل داريم و نه اقتصاد صحيح داريم و نه جهات سياسى ما يك سياست سالم است. فرهنگ ما فرهنگى است كه با دستور ديگران، شاه تحميل كرده است و مدارس ما، مدارس فرهنگى ما، غالباً به شكل نيمه تعطيل است يا تعطيل و در وقتى هم كه اشتغال داشته باشند، دستور اين است كه اين‏ها را عقب نگه دارند و نگذارند كه رجال دانشمند در مملكت ما پيدا بشود و تمام مطبوعات ما در تمام مواردى كه، آلاتى كه بايد تبليغ با آن بشود، تمام در اختيار شاه بوده است در اين 50 سال.

    تمام انحاء آزادى از ملت ما سلب شده است. ما در اين 50 سال حتى يك مجلس ملى نداشتيم. در زمان رضا شاه با زور او رژيم را تغيير دادند يعنى سلطنت را منتقل كردند و مجلس مرئوسان و موسساتى كه تاسيس كردند، تاسيس با سرنيزه شد و ملت بكلى مخالف بود لكن سرنيزه نگذاشت كه اين مخالفت را اظهار كنند. بنابراين اصل مجلس موسسان كه در زمان رضا شاه با سرنيزه درست شد، غير قانونى بود، با غير قانونى بودن آن آمدن رضاشاه و رسيدن به سلطنت غير قانونى بود، با غير قانونى بودن آن سلطنت محمد رضاشاه غيرقانونى

    صحيفه نور ج 2 صفحه 223

    است. او - محمد رضا شاه - در تمام انحاء ترقى ملت ما، در تمام انحائش كارهائى كرده است و نگذاشته است كه ملت ما رو به ترقى برود، نگذاشته است فرهنگ ما فرهنگ مترقى باشد، نظام ما را در تحت نظارت نظام‏هاى ديگران قرار داده، مستشاران آمريكائى هستند كه نظام ما را اداره مى‏كنند، اقتصاد ما را بكلى از بين برده است‏ايران كه زراعتش از بين رفته است و نفتش را هم دارند زياد خرج مى‏كنند و زياد مى‏دهند به ديگران كه اين هم از بين برود. اگر محمد رضا شاه در سلطنت باقى باشد، چند سال ديگر مملكت ما رو به فقر و نيستى خواهد رفت، بنابراين تا ايشان نرفته است، مملكت ما نمى‏تواند روى آزادى و ترقى ببيند و بايد برود.

    
    previos page menu page next page
    

  9. #139
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    
    previos page menu page next page
    

    صحيفه نور ج 2 صفحه 224

    تاريخ 6/8/57

    بيانات امام خمينى در ميان جمعى از ايرانيان

    توجه و دعوت قرآن كريم به هر دو بعد معنوى و مادى است

    بسم الله ارحمن الرحيم

    من بازيك تذكراتى براى آقايانى كه در خارج كشور، در صفوف جماعات هستند لازم مى‏دانم كه يك تذكراتى براى آقايان بدهم. سابق، البته يك مدتى كه از اسلام گذشت دستجات مختلفه‏اى از مردم اهل علم، اينها توجهشان به معنويات اسلام بود و نظرشان به آن آياتى و رواياتى كه مربوط به معنويات و تهذيب نفس و ماوراءالطبيعت داشت احكام را و در قرآن كريم آيات زياد راجع به امور معنوى است يعنى آن وجهه انسانى كه از عالم غيب است. تا مدت‏ها وضع اينطور بود كه - توجه - به آن احكام اجتماعى و سياسى و اينها كه در اسلام بود توجه كم بود يا نبود، كم كم دستجاتى پيدا شدند كه مسائل اجتماعى و مسائل سياسى و مسائل روز را عنوان كردند و اينها از اين طرف افتادند يعنى توجهشان به صرف همين اجتماعيات و احكام سياسى و احكام حكومتى بود و به اين جهات نگاه كردند. آنها تا مدت‏هاى قبل به آن طرف ورق نگاه مى‏كردند مثل فلاسفه و عرفا و صوفيه و اينها، آن طرف ورق را نگاه مى‏كردند و در حرف‏هايشان بيان همين معنويات بود و مردم را دعوت مى‏كردند به همان جهات معنويه اسلامى، حتى روايات يا آياتى كه وارد شده بود راجع به امور طبيعى و راجع به امور اجتماعى و سياسى، بعضى‏شان كوشش مى‏كردند كه اينها را برگردانند به همان امور معنوى و همه را به آن ورق حساب كنند، جهت باطنى اسلام و قرآن را ملاحظه كنند. در مقابل آنها الان ما مبتلا هستيم به، البته آن هم ابتلائى بود، اين جهت هم كه فقط صرف معنويات را نظر كردند و از اجتماعياتى كه در قرآن هست از آيات و اخبارى كه وارد شده است راجع به حكومت اسلام، راجع به سياست اسلام، راجع به امور اجتماعى، راجع به تعمير اين عالم، اين غفلت كردن، غفلت كردن از اسلام بود كه اسلام را به يك ورق شناخته بودند، ورق ديگرش را، عالم طبيعتش را توجه نداشتند كه اسلام توجه به عالم طبيعت هم دارد توجه به تمام امورى كه احتياج دارد، انسان دارد و لهذا يك ابتلاء اسلام اين بود كه اين اشخاصى كه از قبيل متكلمين و بيشتر فلاسفه و بيشتر عرفا و صوفيه و اينها، همه آياتى كه در قرآن كريم بود، - خير - خواستند، نظر داشتند كه برگردانند به همان امور معنوى، حتى اخبار يا رواياتى كه راجع به، آياتى كه راجع به اجتماعيات و راجع به عالم طبيعت وارد شده بود آنها كوشش مى‏كردند كه بر گردانند به همان معنويات. آنها غافل بودند از اسلام و توجه داشتند، توجه

    صحيفه نور ج 2 صفحه 225

    داشتند به يك ورق اسلام و غافل بودند از يك ورق ديگرش، باطن را ملاحظه مى‏كردند و از ظاهر غافل بودند. حالا ابتلاء اسلام اينطور شده است كه جوان‏هاى ما، جوان‏ها و روشنفكرها و اشخاصى كه دانشمندان بالا هستند و علوم طبيعى را ياد گرفته‏اند آنها كوشش دارند به اينكه تمام آيات قرآنى و روايات را برگردانند به همان امور طبيعى، از معنويات غافل بشوند، حتى آياتى كه راجع به امور معنوى است آن را برگردانند به يك امور طبيعى و عادى. اينها هم توجه به اسلام دارند و غافل هستند يعنى يك ورقش را خوانده‏اند، يك ورقش را از آن غافل هستند و اين دو طايفه اسلام را به تمام معنا نشناختند كه اسلام چيست. اسلام نه دعوتش به خصوص معنويات است و نه دعوتش به خصوص ماديات است، هر دو را دارد، يعنى اسلام و قرآن كريم آمده‏اند كه انسان را به همه ابعادى كه انسان دارد بسازند او را، تربيت كنند او را.

    قابليت تربيتى نامتناهى و قوه عاقله، از امتيازات انسان بر ساير موجودات

    انسان را وقتى كه ملاحظه مى‏كنيد، اول نشوش با ساير نباتات فرقى ندارد. نبات را، هسته خرما را، هسته چيز ديگرى را مى‏اندازند توى خاك و خاك تربيت مى‏كند و آن نمو مى‏كند يك جاى خاصى كه در آن جاى خاص نمو مى‏كند. حيوان هم نطفه‏اش در رحم واقع مى‏شود و يك بذرى است، اين بذرش محلش آنجاست يعنى جاى تربيتش آنجاست كه اگر يك جائى را يك وقتى طرحى درست كنند كه همين خاصيت و همان چيزها را داشته باشد و نطفه را درآنجا مثل رحم بتواند تربيت كند ممكن است بتواند تربيت بشود و يك وقتى هم انسان بشود. يك نباتى است اول، مثل ساير نباتات مى‏ماند، با نباتات فرقى ندارد، اين نمو دارد فقط آن هم نمو دارد منتهى آن را در محل خاصى و با جهات خاصى، نباتات در يك محل خاص ديگرى و جهات خاصى اما هر دو در اين معنى مثل هم هستند كه كشت شده‏اند و اين كشت شروع مى‏كند به نمو كردن به واسطه قوائى كه خداوند تبارك و تعالى در زمين قرار داده است و به واسطه قوايى كه در رحم قرار داده است اينها با هم شركت دارند، كم كم اينكه در زمين كاشته شده است، اين نبات تا آخر همين نبات است تا مى‏رسند به ثمره، ثمره شان هم ثمره نبات است. آنهائى كه در زمين كاشته نشده‏اند كه حيوانات، همه حيوانات منجمله انسان باشد آنها كم كم از مرتبه نباتى بالا مى‏آيند و در همين رده‏اى كه هستند يك روح حيوانى پيدا مى‏كنند، ممتاز مى‏شوند از ساير موجودات نباتى لكن همه‏شان حيوانند يعنى شراكت دارند، روح حيوانى دارند اين تولد در اين عالم كه مى‏شوند و منفصل مى‏شوند از محل خودشان باز اين يك امتيازى است كه با نباتات دارند كه نبات اگر منفصلش كنند ديگر تمام است لكن آنها منفصل مى‏شوند در آنوقتى كه مقتضى است و آن جهت نباتى‏شان كمال پيدا كرد و جهت حيوانى پيدا شد و احتياجشان از رحم منقطع شد مى‏آيند در اين عالم. همه حيوانات در خوردن و خوابيدن وشهوات - اينها - شريكند همه با هم هستند، امتيازى ندارند الا به همه جهات حيوانى .حيوانات هم، همين حيواناتى كه هستند، در ادراكات با هم فرق دارند. ميمون بيشتر از مثلاً حيوان ديگرى ادراك مى‏كند، چيز مى‏فهمد. انسان در بين اين حيوانات‏

    صحيفه نور ج 2 صفحه 226

    ممتاز مى‏شود به اينكه يك ترقيات ديگرى مى‏شود بكند. هم در ادراكات با آنها فرق دارد و هم در غايات ادراكات فرق دارد. حيوانات تا يك حدودى اداركشان هست و محدود است و تمام مى‏شود. انسان اداركاتش و قابليتش براى ترتيب تقريباً بايد گفت غير متناهى است پس انسان همه عالم را دارد به اضافه، همه چيزهائى كه در عالم هست از اول موجودات تا آنجائى كه آن ممتاز شده است با همه حيوانات و با نباتات و با معادل آنها شركت دارد لكن يك اضافه دارد و آن اينكه در انسان يك قوه عاقله و قوه بالاتر هست كه در آنها نيست. اگر انسان مثل ساير حيوانات تا همان حدى كه حيوانات رشد مى‏كردند بود انبيائى لازم نبود، انبياء مى‏خواستيم چه كنيم، انسان مى‏آيد اينجا مثل حيوانات زندگى مى‏كند و مثل حيوانات مى‏خورد و مثل حيوانات مى‏خوابد و تا مى‏ميرد... اينكه احتياج به انبياء ما داريم براى اينكه انسان مثل حيوانات نيست كه يك حد حيوانى داشته باشد و تمام بشود، انسان يك حد مافوق حيوانى و يك مراتب مافوق حيوانى مافوق عقل تا برسد به مقامى كه نمى‏توانيم از آن تعبير كنيم و آن آخر مقامى مثلاً تعبير مى‏كنند، فنا تعبير مى‏كنند كالالوهيه، يك تعبيرات مختلفى چون كه تربيت انسان به همه ابعادش، هم تربيت جسمى و هم روحى و عقلى و هم مافوق آن نمى شود در عهده بشر باشد براى اينكه بشر اطلاع ندارد از احتياجات انسان و كيفيت تربيت انسان نسبت به ماوراءالطبيعت، تمام قواى بشر را روى هم بگذاريد همين طبيعت را و خاصيت طبيعت را مى‏تواند بفهمد منتهى باز هم خاصيت‏هاى طبيعت براى بشر هم كشف نشده است،تا حدودى كشف شده است، اخيراً خوب، زياد پيشرفت كرده است لكن مانده است خيلى چيزها كه بعدها كشف خواهد شد اما تا آخر هر چه باشد مال طبيعت است، مال اين عالم است و هر چه بشود مال اين ورق است. آن چيزى را كه بشر مى‏تواند ادراك كند و حد ادراك طبيعى خودش هست اين است كه عالم طبيعت را، همه خصوصيات (فرض كنيد يك وقتى) عالم طبيعت را انسان بفهمد و همه چيزهائى كه مربوط به كمال طبيعت است و ترقيات در طبيعت، اينها را هم انسان كشف بكند لكن حدش حد طبيعت است بيشتر نيست. آن ورق بعد را اطلاعى برآن ندارد و نمى داند چه خبر است آنجا و روابطى كه مابين اشيا هست با هم، آنقدر را انسان اگر هم تا آخر كوشش كند مى‏تواند بفهمد، آن روابطى است كه در طبيعت بين اشيا، علل و معلول و سبب و مسببات، روابطى كه در اشيا طبيعت است انسان مى‏تواند ادراك بكند.تا آخر هم وقتى كه تربيت بشود و تحصيل بكند و كشفيات اين عالم واقع بشود تا آخر هم همين است كه اين طبيعت را با تمام خصوصياتى كه دارد و تمام روابطى كه ما بين اجزاء اين طبيعت است او كشف مى‏كند، مى‏تواند كه ادراك كند كه رابطه مثلاً زلزله چه جورى است با زمين، چه وقت مى‏آيد، نتايج و آثارش را همه را معين كند و چه قدر مى‏آيد، چه جورى مى‏آيد، افقى است، عمودى است، چى است، همه اينها را پيدا بكند، روابط ما بين طبيعت انسان با فلان چيز چه است، تمام آنها را كه ادراك بكند و فرض كنيم كه ديگر مجهولى برايش نماند همه‏اش طبيعت است، پايش را از طبيعت بالا نمى تواند بگذارد و ادراك آنجا را نكرده است و لهذا يك طايفه از آن فلاسفه و فلاسفه طبيعى و آنها هستند كه چون ادراك نكرده اند ماوراء عالم طبيعت راحسى نبوده است، با چشم نمى‏شده است ادراك بكنند،

    صحيفه نور ج 2 صفحه 227

    منكر آن شدند، منكر بى دليل. يعنى گفتند ما كه نديديم و زير چاقوى ما نيامده است اين مثلاً عقل مجرد، نمى توانيم بپذيريم، نيست. پس آن (نيست) غلط است براى اينكه بايد بگويد من نمى دانم، نبايد بگويد نيست. يك چيزى را آدم نمى داند، خوب آدمى هست كه مى‏گويد من تا اين حد رسيدم اينقدر را تصديق مى‏كنم مابقى اش را نمى دانم، اما اينكه (نيست) را از باب اينكه اطلاع ندارد. شما هم كه احاطه بر همه چيز همه عالم نداريد نبايد بگوئيد نيست. آنها تا آن حد رسيدند و اين حد وقتى هم تمام خصوصياتش معلوم بشود همين حدشان است، حد طبيعت است اينكه ما احتياج و اين آمال طبيعى انسان را مى‏تواند برآورده كند، يعنى احتياجاتى كه ما در طبيعت داريم هر احتياجى آنوقتى كه طبيعت با همه جهاتش كشف شد و همه قواى عالم طبيعت كشف شد، همه روابط اجزاء طبيعت به هم كشف شد، احتياجات طبيعى ما را حاصل كرد بيشتر از احتياجات طبيعى را نمى‏تواند حاصل كند. هر چه حاصل بشود همين احتياجات طبيعى است منتهى احتياجات طبيعى به حسب قواى مختلف كه حالا كشف شده است، آدم مى‏بيند كه الان محتاج به اين است كه وقتى مى‏خواهد برود، سوار طياره بشود. آنوقت‏ها همين كه مى‏خواست برود با شتر رفت حالا با طياره مى‏رود، يك وقت هم بالاتر از اين، بالاتر شود اما همه‏اش طبيعت است و احتياجات طبيعى.

    بعثت انبيا از الطاف الهى براى تربيت و سعادتمندى انسان‏ها

    انسان اگر به همين حد طبيعت بود و بيشتر از اين چيزى نبود، ديگر احتياج به اينكه يك چيزى از عالم غيب براى انسان فرستاده بشود تا انسان را تربيت بكند، تربيت آن ورق را بكند چون آن ورق نبود احتياج هم نبود لكن چون انسان مجرد از اين عالم طبيعت يك حقيقتى است، همين خود خصوصياتى كه در انسان هست دال بر اين است كه، يك ماورائى از براى اين طبيعت هست چون انسان يك ماورائى دارد و به حسب براهينى كه در فلسفه ثابت است ماوراء اين طبيعت در انسان هست و انسان داراى يك عقل بالامكان مجرد و بعد هم مجرد تام خواهد شد، تربيت آن ورق كه ورق معنوى انسان باشد بايد كسى اين تربيت را بكند كه علم به آن طرف، علم حقيقى به آن طرف داشته باشد و علم به روابطى كه مابين انسان و آن طرف طبيعت و آن طرف هست، آن روابط را بتواند ادراك بكند و آن بشر نيست، بشر ندارد. همين قدر مورد طبيعت را او مى‏تواند ادراك بكند، هر چه ذره بين بيندازند ماوراء طبيعت با ذره بين ديده نمى‏شود. آن محتاج به آن است كه يك معانى ديگرى در كار باشد و چون اين روابط بر بشر مخفى است و خداى تبارك و تعالى كه خالق همه چيز است اين روابط را مى‏داند از اين جهت به وحى الهى براى يك عده‏اى از اشخاصى كه كمال پيدا كرده‏اند و كمالات معنويه را دنبالش كردند و فهميدند، روابطى حاصل مى‏شود مابين انسان و عالم وحى، به او وحى مى‏شود و براى تربيت آن ورق دوم انسان بعث مى‏شوند اينها مى‏آيند در بين مردم و مردم را تربيت مى‏خواهند بكنند.

    خداى تبارك و تعالى نه احتياج به ماها دارد و نه احتياج به تربيت ما دارد، همه ما اگر مشرك

    صحيفه نور ج 2 صفحه 228

    هم بشويم، شديم جهنم، همه ما هم موحد هم بشويم يك نفعى نمى‏رسد. تمام مربوط به خودماست. بعث انبيا براى تربيت ماست كه ما در آن ورق كه بايد تربيت بشويم، جورى تربيت بشويم كه آنجا هم زندگيمان زندگى سعادتمند باشد. اگر اين تربيت نباشد و انسان با همان خوى حيوانى از اين عالم به عالم ديگر برود، در آن عالم سعادت ندارد و به شقاوت مى‏رسد، انسان در آن عالم به ظلمات مى‏رسد. انبيا آمده‏اند كه ما را از اين عالم طبيعت كم كم تربيت كنند و آن مقدارى كه مربوط به تربيت‏هاى معنوى است به ما بفرمايند به وحى من الله تعالى تا ما كه اگر انبيا نباشند يك حيوانى هستيم كه هر چه هست همين طبيعت است، بيشتر از اين ادراك نداريم، ما را ببرند به آن عالم و تقويت كنند كه ما وقتى از اين عالم منتقل به يك عالم ديگرى شديم زندگى آن عالم هم يك زندگى سعادتمند باشد. تمام نكته آمدن انبيا اين است كه تربيت كنند اين بشر را كه قابل از براى اين است كه تربيت بشود و مافوق حيوانات است، اين را تربيتش كنند براى اينكه همان طورى كه اينجا زندگى سعادتمند، اگر همه اوضاع طبيعت به وفق مراد باشد يك زندگى سعادتمند در اينجا دارند، آنجا هم زندگى سعادتمند داشته باشند. لطفى است از جانب خداى تبارك و تعالى به بشر كه قابل از براى اين است كه تربيت بشود و تربيت بشر به وحى خدا و به تربيت انبياء اين است كه چيزهائى كه رابطه بوده است مابين آن عالم و اين عالم، چيزهائى كه اگر آن كارها را ما انجام بدهيم در تربيت معنوى ما دخالت دارد، آنها را به ما بيان كردند كه اين كارها را بكنيم ما نمى‏دانيم البته كه آيا رابطه ما بين نماز و سعادت آن عالم چيست، رابطه‏اش را ما نمى‏دانيم خدا مى‏داند، چنانچه من و شما كه طبيب نيستيم نمى‏دانيم كه رابطه ما بين اين قرصى كه طبيب مى‏دهد با آن مرض چيست لكن رابطه دارد. آن كه عالم است اين رابطه را ادراك كرده است و به ما گفته است و ما هم بايد اطاعت كنيم تا مرضمان خوب بشود. اين رابطه را كه بين اين اعمال ماست، اعمال صالحه ما با آن عالم است اين را انبياء مى‏دانند به وحى خداى تبارك و تعالى و آمده‏اند براى اينكه به ما بگويند كه فلان كار را اگر بكنيد اين رابطه دارد اينجا با آن عالم و روح شما را تربيت ميكند اين كه شما در آن عالم وقتى كه مى‏رويد با سعادت هستيد. چيزهائى كه اگر چنانچه آن چيزها را انسان ارتكاب كنند مثل سمومات مى‏ماند كه اگر انسان يكى كه مسموم است بخورد مسموم مى شود و به هلاكت مى‏رسد، در عالم ماوراءالطبيعت و روح هم اينطورى است كه بعضى از چيزها است كه اگر چنانچه آن چيزها را عمل كند انسان، يا اعتقاد به آن پيدا كند مثل سم قاتل مى‏ماند به مراتبش كه يك وقت مسموم مى‏كند انسان را لكن قابل علاج است‏يك وقت مسموم مى‏كند و اگر تا آخر برود ديگر علاج هم ندارد. آنها هم براى ما گفته‏اند كه نكنيد، گفته‏اند نكنيد، اين كار رانكنيد آن كار را نكنيد، آن كار را نكنيد، البته يك مقدارى از امورى كه آنها فهميده‏اند (بكنيد و نكنيد) باز براى تنظيم عالم طبيعت است و اجتماع است لكن بسيارى از امور راجع به تنظيم امور اجتماع نيست، راجع به ماوراءالطبيعت است. انسان چون يك مجموعه‏اى است كه احتياج به همه چيز دارد، انبياء آمده‏اند كه آن همه احتياجات انسان راهر چه احتياج دارد انسان براى انسان بيان كنند كه انسان اگر عمل بكند به سعادت تمام مى‏رسد.

    صحيفه نور ج 2 صفحه‏229

    بنابراين اين دو طايفه كه يك طايفه طرف معنويت را گرفته‏اند و طرف اجتماع را رها كردند و اين طايفه طرف اجتماع و علم اجتماع و علم سياست و علم - نمى‏دانم - اين معانى را دارند و آن طرف را رها كردند و اين دو نه اين اسلام‏شناس است، نه آن اسلام‏شناس است. اسلام‏شناس كسى است كه اين دو مطلب را، اين دو جبهه را، هم جبهه معنوى را بشناسد هم جبهه ظاهرى را يعنى هم اسلام را بشناسد به آن جهات معنوى كه دارد و هم اسلام را بشناسد به آن جهات مادى كه دارد، كسى كه اسلام را بخواهد بشناسد بايد به اينجور بشناسد يعنى آيات و رواياتى و احكامى كه وارد شده است راجع به جهات معنوى آنها را بشناسد تا آن اندازه‏اى كه مى‏داند و آيات و روايات و - عرض مى‏كنم - احكامى كه وارد شده است براى تنظيم امور جامعه و براى امور سياسى و براى امور حكومتى آنها را هم بشناسد، كسى كه اين دو جنبه را شناخت به اندازه‏اى كه انسان مى‏تواند بفهمد، اين اسلام را شناخته است. اسلام مثل رهبانيت مسيح نيست، البته مذهب مسيح حالا نسخش كردند و الا مذهب مسيح اين نبوده است كه همه‏اش روحانيت و چيز نباشد مثل مذهب مسيح نيست كه فقط مربوط به ...عنايتش طبيعت بيشتر باشد والبته حضرت موسى عليه السلام كه از انبياء معظم و از انبياء اولى‏العزم است كامل بوده است چيزش به اندازه‏اى كه محتاج بوده است بشر، لكن از بين رفته است كتاب حضرت موسى، كتاب حضرت عيسى، هر دوتايشان از بين رفته‏اند. اينكه الان دست اينهاست اينها خود متن‏شان دلالت بر اين مى‏كند كه اينها تورات اصلى و انجيل اصلى نيستند لكن كتاب ما بحمدالله همين طور سال به سال از اول تا به حال محفوظ است حتى قرآن به خط حضرت امير يا به خط حضرت سجاد هم الان موجود است در بين ما كه همين است، غير از اين هيچ نيست، همين قرآن است، هيچ تغييرى نكرده است.

    سعادت انسان در گرو تبعيت امور معنوى و مجاهدات ظاهرى تواماً

    در هر صورت چون اسلام براى تربيت ماها آمده است، تا تبعيت از آن نكنيم به همه ابعادش تربيت نمى‏شويم. نبايد حالائى كه شما جوان‏هاى عزيز ما مشغول شده‏ايد به علوم طبيعى يا مشغول شده‏ايد به يك مجاهداتى كه لازم است حالا بكنيد و همين جهادى كه از جهاد اكبر است كه بايد بكنيد شما، يعنى بايد همه ما، لازم است كه همه ما با اين برادران اسلامى كه در ايران مبتلا هستند، كمك كنيم، كمك تبليغاتى لااقل در آن محيطهائى كه هستيم، اما نه اينكه حالا كه مشغول شديد به علوم طبيعى يا مشغول شديد به اين مجاهدات، ديگر كار به آن طرف نداشته باشيد. شما همين نيستيد كه، همين رجل مجاهد نيستيد، همين رجل طبيعى نيستيد، شما يك انسانى هستيد. انسان معنويات دارد، ماديات دارد، مادياتش اينهاست، معنوياتش هم بايد كوشش كنيد، شما بايد عنايت كنيد به همه احكام خدا، نمى‏شود يك مسلمانى بگويد كه من مجاهداتش را قبول دارم و معنوياتش را قبول ندارم. يا يك مسلمانى بگويد من معنويات اسلام را قبول دارم و مجاهدات اسلام را قبول ندارم. همه‏اش را بايد ما قبول داشته باشيم. مسلمان اين است كه همه چيزهائى كه نبى اكرم آورده است برايش، قبول كند و عمل كند. بنابراين شما

    صحيفه نور ج 2 صفحه 230

    اين احكام ظاهريه‏اى كه التفات به آن نيست كه حالا بفهمد چه مى‏شود و چه ربطى ما بين روح انسان و اين عمل هست سبك نگيريد، اينها مهم است براى شما، براى زندگانى ماوراءالطبيعت شما مهم است و شما، هم مجاهدات ظاهرى‏تان را و علوم ظاهرى‏تان، علوم طبيعى‏تان را تكميل كنيد و هم تبعيت كنيد راجع به امور معنوى و جهات الهى اين شى تا سعادتمند بشويد.

    تكليف بر طرح و تبليغ مسائل ايران و كمك به نهضت اسلامى

    خداوند انشاءالله همه شما را سعادتمند كند و همه ماها به تكليفمان عمل بكنيم كه يكى از تكاليف ما اين است كه حالا نسبت به اين جنبشى كه در ايران، نهضتى كه در ايران پيدا شده است و مردم دارند الان جانشان را، مالشان را، بچه‏هايشان و عزيزانشان را دارند در اين راه صرف مى‏كنند ما هم بايد به اندازه‏اى كه در اينجا هستيم، به اندازه‏اى كه مى‏توانيم و استطاعت داريم بايد به آنها كمك بكنيم و شماها آقايان با هر يك از اين اقشارى كه در اينجا هستند، اگر در اروپا هستيد با اروپائى‏ها، در آمريكا هستيد با آمريكائى‏ها، هر جا هستيد با اهالى آنجا كه رفقا داريد، آشنا داريد، هر وقت مى‏نشينيد طرح كنيد مسائل ايران را و تبليغات كنيد. هر يك از شما تبليغ بكند اين مسائل را و اين خلافكارى‏هاى سلسله پهلوى را و خلافكارى‏هاى اين شاه كه از همه سلاطين كه تا حالا آمده‏اند هم خيانتكارتر و هم جنايتكارتر، يا خير، جناياتش مثل آنها به اضافه خيانت‏هاى زياد. اين آدم الان دارد ايران را به يك وضع بدى در مى‏آورد و دارد خراب مى‏كند، مى‏خواهد برود خرابش مى‏خواهد بكند و شما تبليغات بكنيد به رفقاى آمريكائى‏تان، اروپائى‏تان اينها بگوئيد، در مدارس كه مى‏رويد بگوئيد به رفقايتان كه در آنجا هستند. انشاءالله بلكه در آنجا يك موجى پيدا بشود و كمك بكنند به ايران، حكومت‏هايشان كمك بكند، آنهائى كه - عرض مى‏كنم كه - انصاف دارند كمك بكنند به ايران تا بلكه شر آن آدم كنده بشود كه انشاءالله كنده مى‏شود و ايران مال خودتان بشود و شر خارجى‏ها هم كنده بشود و ايران دست خودتان بيايد و خودتان اداره‏اش بكنيد.

    والسلام

    
    previos page menu page next page
    

  10. #140
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    
    previos page menu page next page
    

    صحيفه نور ج 2 صفحه 231

    تاريخ 6/8/57

    بيانات امام خمينى در مورد ابعاد سياسى - عبادى احكام اسلام و كيفيت حكومت اسلامى

    مراتب و اختصاصاتى كه انسان را از حيوانات ممتاز مى‏سازد

    بسم الله الرحمن الرحيم

    ...انسان را به همه ابعادى كه از براى انسان هست. انسان، خود انسان عبارت از اين صورت ظاهر كه مى‏خورد و مى‏آشامد و - عرض مى‏كنم كه - ساير كارهايى كه ساير حيوانات هم انجام مى‏دهند اينقدر نيست، با ساير حيوانات فرق‏ها دارد. اين مقدارى كه مى‏بينيد كه انسان در عالم طبيعت زندگانى مى‏كند ساير حيوانات هم، ساير موجودات طبيعى هم، همه در اين عالم طبيعت، آنهايى كه زندگى حيوانى دارند، زندگانى حيوانى مى‏كنند و با انسان مشتركند و آنهايى كه زندگيشان نباتى و كمتر از اوست هم اين زندگانى را دارند. در ميان همه موجوداتى كه در اين طبيعت موجود هستند انسان اختصاصاتى دارد كه ساير موجودات ندارند - انسان - يك مرتبه باطن، يك مرتبه عقليت، يك مرتبه بالاتر از مرتبه عقل در انسان به قوه هست، از اول در سرشت انسان هست كه اين انسان از عالم طبيعت سير بكند تا برسد به آنجايى كه وهم ماها نمى‏تواند برسد و همه اينها محتاج به تربيت است. همانطورى كه تربيت‏هاى مناسب با طبيعت هست، تربيت‏هاى مناسب با مراتب ديگرش هم هست كه بعضى‏هايش را بشر مى‏تواند مطلع بشود و بعضى‏هايش را و بيشترش را بشر نمى‏تواند مطلع بشود. اطلاع را خداى تبارك و تعالى دارد و بعث انبياء براى اين است كه اين بشر اين چيزهايى را كه اطلاع ندارد، اين مراتب از انسانيت را كه خود بشر مطلع نيست و كيفيت تربيت را تا اطلاع بر خود درد و دوا نباشد نمى‏شود معالجه كرد - انبياء آمدند تا اين انسان را به آن مراتبى كه كسان ديگر، علماى طبيعت نمى‏توانند اين مراتب را اطلاع پيدا كنند و تربيت كنند انسان را، اين مراتب را تربيت بدهند و نمو و مورد ارتقاء بدهند. تمام علماى طبيعت به هر مرتبه‏اى كه برسند، آخر اداركاتشان، اين مراتب ادراكات همين خصوصيات عالم طبيعت است. از عالم طبيعت به ماوراى اين عالم طبيعت كه آن عالم با اين عالم در موجوديت شبيه‏اند والا در مرتبه وجود، آنجا خيلى بالاتر از اينجاست و ما الان خواب هستيم و آنجا را الان با اين چشم طبيعى نمى‏توانيم ببينيم چون انسان قابليت اين را دارد كه تربيت بشود و آن مراتب مافوق طبيعت را هم پيدا بكند و كسى نيست كه به انسان اين نحو تربيت را بكند، خداى تبارك و تعالى انبياء را مامور فرمودند كه اينها بيايند و تربيت كنند اين انسان را كه برسد به آن مراتب مافوق طبيعت و هر چيزى كه در آن قابليت هست فعليت پيدا بكند و تربيت يك تربيت الهى بشود.

    صحيفه نور ج 2 صفحه 232

    احكام اسلام، نسخه‏هايى از طرف اطباى روح‏

    شما آقايان كه در خارج از كشور يا در داخل كشور، جوان‏هايى كه مورد علاقه ماها هستيد و شماها مثل فرزندان ما هستيد و در خارج كشور يا در داخل وارد زندگى تازه شده‏ايد، شما الان همين صورت ظاهر عالم طبيعت را مى‏بينيد و فعاليت‏هاى شما هم مربوط به همين رشته است. اينكه من براى شما مى‏خواهم عرض كنم، اين است كه شما همان فقط رشته طبيعت را و چيزهايى كه مربوط به طبيعت هست مثل همين مبارزاتى كه الان‏شود ولو اين مبارزات، مبارزات الهى است و براى رساندن اين مردم‏است به حقوقشان و اين البته با امر الهى است لكن تمام اين معانى كه حاصل بشود، اينها چيزهايى است كه مربوط به همين عالم طبيعت است و ما يك مراتب بالاترى داريم كه بايد شماها به آن توجه كنيد. آن عباداتى كه انبياء آورده‏اند و شما را به آن دعوت كردند مثل نماز، مثل روزه، مثل حج، اينطور چيزها، اينها يك امورى هستند كه، نسخه‏هائى هستند از طبيب‏هاى واقعى كه آمدند شما را برسانند به يك مرتبه كمالى كه همانطورى كه از طبيعت استفاده مى‏كنيد مادامى كه در طبيعت هستيد، وقتى كه نفوس شما از اين طبيعت بيرون رفت و نفس عاقله شما در يك عالم ديگر رفت آنجا هم با يك تربيت صحيح رفته باشد و يك زندگانى كاملاً سعادتند شما داشته باشيد. من به گوشم اينجا مى‏خورد كه بعضى از اين جوان‏هاى ما نسبت به اين احكام ظاهرى اسلام مثل نماز كه بسيار در اسلام اهميت دارد، اينها خيلى آنچنان تمام و تام عمل نمى‏كنند و اين مسأله، مسأله‏اى است كه اسباب تأسف ماست كه شما جوان‏هاى مسلم به آن نسخه‏هائى كه اطباى روح داده‏اند عمل خداى نكرده نكنيد و بعد در عاقبت يك وقت پشيمانى براى شما پيدا بشود كه آنوقت دستتان ديگر كوتاه باشد. اسلام مثل مسيحيت نيست كه فقط يك جهت را ملاحظه كرده باشد، اسلام تمام جهاتى كه انسان به آن احتياج دارد، برايش احكام دارد. احكامى كه در اسلام آمده است، چه احكام سياسى، چه احكامى كه مربوط به حكومت است، چه احكامى كه مربوط به اجتماع است، چه احكامى كه مربوط به افراد است، احكامى كه مربوط به فرهنگ اسلامى است تمام اينها موافق با احتياجات انسان هست يعنى هر مقدارى كه انسان احتياج دارد، احتياج به طبيعت دارد احكام طبيعى هست. اين احتياجات به ماوراى طبيعت كه من و شما الان از آن غافل هستيم انسان دارد، آنهم احكام دارد اسلام براى اينكه اين احتياجات را رفع بكند و به عبارت ديگر براى اينكه تربيت كند ما را و ما را سعادتمند كند. تفاوت حاكمان حكومت‏هاى اسلامى با سلاطين خداى تبارك و تعالى هيچ احتياجى به اعمال ما و خود ما ندارد، انبياء هم احتياج به من و شما و به اعمال ما ندارند. تمام زحماتى كه انبيا كشيدند، وقتى كه ما كيفيت زندگى آنها را مطالعه كنيم، زندگى حضرت موسى، حضرت عيسى سلام الله عليهما را و خصوصاً زندگى حضرت رسول اكرم پيغمبر خودمان را اگر ملاحظه كنيد و به تاريخ اسلام و به تواريخى كه حكايت از اينها كردند و از زندگيشان‏

    صحيفه نور ج 2 صفحه 233

    كردند ملاحظه كنيد و مى‏فهميد كه اينها تشكيل حكومت بعضى‏شان دادند، احكام حكومتى دارند لكن خودشان وقتى به زندگيشان مراجعه كنيد مى‏بينيد كه اصلاً مثل روساى جمهورى يا سلاطين اين عالم اصلاً نبودند، يك شكل ديگر، يك وضع ديگر داشتند در ممالك ديگر، هم در زمانشان تحت لواى ايشان بوده است در عين حال وقتى زندگيشان را، كيفيت معاشرتشان را ملاحظه مى‏كنيم مى‏بينيم كه اصلاً اين طور مسايلى كه رئيس كلانترى يك ناحيه داشته، ايشان نداردچون كه با وجودى كه الان سلطان حجاز است و فرمانفرماى حجاز است وقتى كه توى مسجد نشسته است و رفقاى خودش، اصحاب خودش نشسته‏اند، آدم‏هايى كه از خارج مى‏آيند نمى‏توانند بفهمند كه كدام يكى از اينها آن پيغمبرى است كه رئيس اينهاست و كدام سايرين هستند.

    معاشرتش اين طور بوده است خيال نكنيد يك همچو مسندى كه حالا من پيرمرد را شما نشانده‏ايد، او هم روى مسند نشسته باشد، او روى همانجايى كه شما نشسته‏ايد، همانجورى نشسته بوده است كه وقتى از خارج مى‏آمدند نمى‏فهميدند كه اين پيغمبر است يا آن يكى. وضعش اينطور بوده است، اين طور نبوده كه مثل رئيس جمهورهاى حالا اگر كسى بخواهد خدمتشان برسد بايد مدتها زحمت بكشد، آن هم چه شخصى باشد، همه مردم كه نمى توانند بروند پيش او. در مسجدش باز بود و همه مى‏آمدند، غنى وفقير و درويش و مسكين و همه مى‏آمدند پيش ايشان حرف هايشان را مى‏زدند و جواب هايشان را مى‏شنيدند ومسائلشان را گوش مى‏كردند و اينها، وقتى هم منزل داشتند يك مسجدى اينها داشتند، خيال‏كنيد مثل مسجد حالاى مدينه بوده، يك تكه زمين بوده‏و دورش را با چوبهايى ازدرخت و شاخه‏هايى از درخت محفظه‏اى گرفته بودند كه حيوانات نروند آن جا. آن مسجدشان بوده است و يك دوسه تا هم‏چند تا هم خانه، اطاق گلى درست كردند درآن ودرآن هم ابداً هيچ ابداً از اين تجهيزات كه حتى منزل تو و من دارد نداشته. اين پيغمبر اكرم وقتى مى‏آييم سراغ حضرت امير سلام الله عليه كه وصى به حق اوست آنوقتى كه حضرت امير سلطنت حالا من جسارت مى‏كنم بگويم سلطنت و امام يك ممالك بزرگ بوده است و تمام حجاز و تمام عراق و تمام سوريه و لبنان و مصر وايران و همه اينها تحت لواى او و تحت حكومت او بوده است، خودش زندگيش چه جور بوده است؟ باز مثل اميرالامرا بوده‏است؟ يك پوستى داشتند، پوست گوسفندى داشتند كه شب‏ها آن طور كه نقل مى‏كنند و تاريخ دارد مى‏انداختند خودشان و همسرشان روى آن مى‏خوابيدند، روزها همين پوست گوسفند را علف مى‏ريختند توى آن براى آن شترشان كه علف بخورد. اين حكومت اسلام. حضرت امير سلام الله عليه با دست خودشان، با كلنگ خودشان قنات درست مى‏كردند. در تاريخ هست همان روزى كه بيعت كردند با حضرت امير به خلافت آن هم خلافتى كه دامنه‏اش اين قدر زياد بود همان روز بعد از اين كه بيعت تمام شد، ايشان بيل و كلنگش را برداشت رفت سراغ آن كارى كه مى‏كرد، كار مى‏كرد، آن وقت كار كه مى‏كرد نه اين كه كار مى‏كرد براى استفاده خودش كه حا قنات داشته باشد، وقتى كه آب زد بيرون آن وقت قلم و كاغذ را گرفت وقفش كردبراى فقرا - و براى مثلاً

    صحيفه نور ج 2 صفحه 234

    چيز وقف كرد - ما يك همچنين حاكمى مى‏خواهيم، ما كه اين قدر زحمت مى‏كشيم و فرياد مى‏زنيم و ملت اسلام را دعوت مى‏كنيم، دعوت مى‏كنيم كه ما يك حاكمى مى‏خواهيم. يك سلطانى مى‏خواهيم كه خيانتكار نباشد. داشت حساب بيت‏المال را مى‏كرد، حساب زكات و چيزهائى كه، ماليات‏هايى كه به بيت‏المال بايد مردم بدهند، چراغ روغنى‏اش (آن وقت چراغ مثل اينكه با روغن روشن مى‏شده) پيه‏سوز به اصطلاح ما، اين چراغ روشن بود و حضرت مشغول نوشتن حساب بود، يك كسى آمد (به حسب آن چيزى كه نقل شده است) كسى آمد با حضرت صحبت بكند حضرت آن چراغ را خاموش كرد گفت آن وقت كه اين روشن بود براى حساب بيت‏المال مسلمان‏ها بود حالا كه خواهيد با من صحبت كنيد مربوط به اين نيست من چراغ را خاموش كردم، مال مردم، مال بيت‏المال است، من حق ندارم.

    حكومت اسلامى مانعى براى خيانت، غارتگرى و هرج و مرج

    حالا شما ملاحظه كنيد كه اين رئيس‏جمهورها چه مى‏كنند، اين سلاطين چه مى‏كنند، چون از آنها اطلاع نداريم برگرديد ايران را نگاه كنيد، برگرديد ببينيد كه اين آقا كه حالا اين همه فساد كرده چه مى‏كند، با بيت‏المال مردم چه مى‏كند، با بيت‏المال مسلمين. ما يك چنان حاكم‏هايى را مى‏گوئيم كه، هى مى‏پرسند اسلام چيست، اسلام چيست؟ اسلام يك چيزى نيست كه بخواهد همه چيز را به هم بزند. اسلام تمام نظام طبيعت را حفظ ميكند، فسادهايش را جلوگيرى مى‏كند. حكومت باشد اما حكومت چپاولگر نباشد، حكومت خائن نباشد، نه اين كه مى‏خواهد حكومت را به هم بزند، خوب آنها خودشان حكومت داشتند. سلطنت به معناى حكومت (نه به اين معناى خلافكارى و اينها) به معناى حكومت اسلامى هست، حاكم اسلامى است، نظام اسلامى هست لكن اين چپاول‏ها و اين دزدى‏ها و اين خيانت‏ها نيست، منهاى اينهاست.

    فرياد ما كه مى‏گوئيم كه حكومت اسلامى مى‏خواهيم و مرگ بر اين سلطنت كثافت‏كارى، براى اين است كه ما مى‏بينيم كه خودمان مى‏دانيم، و هم يك وقت تاريخ مى‏خوانيم، سلاطين سابق هر چه بودند، جبار بودند لكن خيانت در آنها كم بوده جبار بودند، تبهكار بودند، تعدى مى‏كردند به مردم اما مملكتشان شان را به يك مملكت ديگرى، منافع مملكتشان را به مملكت ديگرى نمى‏دادند. من نديدم كه يكى از سلاطين سابق مملكتش را فروخته باشد به يك كسى، منافع مملكتش را تقديم ديگرى كرده باشد، اين اخيراً شده و خصوصاً در زمان اين آقا، در زمان اين سلطان مفسد اين مسائل پيدا شده است كه هر چيزى كه ما داريم اينها از بين برده‏اند. زندگى خودشان اين زندگى است، زندگى شما اين است كه مى‏بينيد، توى اينجا بنشينيد، توى اين جاهاى نم. اين زندگى آنهاست. كه من اين را دو سه دفعه گفته‏ام تا حالا (كه نوشته بود كسى براى من و يا در مجله خواندم، الان يادم نيست) كه يكى از خواهرهاى اين آقا يك ويلايى در كجا تهيه كرده كه پول آن ويلا را من الان يادم نيست، خيلى قلم درشت محيرالعقولى بود، آنى كه يادم هست اين كلمه‏اش است كه پنج ميليون دلار خرج گلكارى و تزئينات گلكاريش شده يعنى 35 ميليون تومان. ما يك همچنين سلطانى ديده‏ايم كه چراغ را خاموش‏

    صحيفه نور ج 2 صفحه 235

    مى‏كند كه آن چراغ به قدر دو دقيقه كه با اين شخص مى‏خواهد صحبت عادى بكند، صحبت رفاقتى مثلاً بكند اين ديگر روشن نباشد، خودش هم دستگاه بارگاهش اين مسجد است، توى اين مسجد مى‏آيد مى‏نشيند، همه مى‏آيند حرف‏هايشان را به او مى‏زنند، از مسجد هم لشگر درست مى‏كند مى‏فرستد به اين طرف آن طرف براى عرض مى‏كنم پيشرفت اسلام لكن زندگيش همين است كه عرض كردم كه يك پوست هست و وقتى كه شب مردنش، شب شهادت حضرت، وقتى كه مهمان بود منزل دخترش نمك آورد و شير، گفت تو چه وقت ديده بودى كه من (بر حسب نقل) دو تا چيز همراه بخورم، رفت نمك را برداشت فرموده كه، به جاى نمك شير را بردار، نان با نمك را خورد آن سلطان حجاز، ايران، سوريه، لبنان، عراق، ماوراى اينها، اردن و امثال ذلك. اين شب آخر زندگى ايشان در حال آن قدرتمندى. ايشان، خواهر بزرگوار!! اين آقا خواهر جنايتكار اين جنايتكار، پنج ميليون دلار خرج گلكارى، نوشته بود خرج گلكارى اين ويلائى كه ايشان تهيه كرده است در خارج كرده. ديشب هم كه در يكى از روزنامه‏هاى اينجا من خواندم كه نوشته بودند،كه آورده بودند كه شب چهارم آبان شاه خودش با فرح جشن گرفته براى اينكه ديگران كه از خانواده او بودند همه رفته‏اند، پول‏ها را برداشتند و رفتند. مال اين ملت رفت به آمريكا و چند روز پيش از اين هم گفتند كه از ايران تلفن كرده بودند كه يك طياره پر از جواهرات، جواهرات سلطنتى را نقل كردند به آمريكا. حالا كه ايشان احتمال رفتن مى‏دهد دارد چپاول مى‏كند اين ملت را، دارد مى‏برد. ما كه حكومت اسلامى مى‏گوئيم اين هرج و مرج نبايد باشد، به ما مى‏گويند كه شما حكومت اسلامى مى‏خواهيد بكنيد، مى‏خواهيد كه اصلش چرخ اين مملكت را بخوابانيد. اين غلط است كه مى‏گويند اينها تبليغات باطل است، ما چرخ‏ها را به راه ميخواهيم بيندازيم. الان چرخ‏هاى مملكت طرف اروپا دارد حركت ميكند، نفت‏هاى شما الان به اروپا و به آمريكا دارد مى‏رود. ما ميخواهيم جلوى اين گرفته شود، يك مقدار عاقلانه‏اش فروش برود آنهم ارز دست ما بيايد نه اينكه نفت ما را ببرند و پايگاه براى آمريكا درست بكنند، عوض آن اين باشد كه اسلحه بياورند و پايگاه براى آمريكا درست كنند. ما مى‏گوئيم هرج و مرج بايد نباشد، نمى‏گوئيم حكومت نمى‏خواهيم، ما حكومت مى‏خواهيم اما اين نحو حكومت، نه به آنطور. البته هيچ كس نمى‏تواند آنطور اما يك حكومتى باشد كه دزد نباشد، لااقل خيانتكار و جنايتكار نباشد، يك حكومتى كه براى اينكه يكدفعه بگويند مرگ بر شاه، يك عده‏اى را نكشند - شما خيال كرديد كه اگر - در هر صورت مسأله اين است، حكومت اسلامى اين است، از حكومت اسلامى شما را نترسانند، حكومت عدالت است، حكومت است كه زندگى شما را زندگى مرفه انشاءالله قرار مى‏دهد، براى مردم نفع دارد، براى مردم همه‏اش منفعت است و اميد است انشاءالله به زودى اين عمل انجام بگيرد.

    و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته

    
    previos page menu page next page
    

صفحه 14 از 208 نخستنخست ... 41011121314151617182464114 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/