previos page menu page next page
صحيفه نور ج 2 صفحه 132
تاريخ: 20/7/57
بيانات امام خمينى در مورد ماموريت شاه براى اجراى طرحهاى استعمارى اقتصادى - فرهنگى
بسم الله الرحمن الرحيم
وظيفه دينى ايرانيان خارج از كشور كمك تبليغاتى به نهضت اسلامى ايران
خدا نگهدار همه ملت باشد، خدا اين كشور را از شر اجانب حفظ كند، بچههاى هفت، هشت ساله، بچههاى دبستانى، دختر بچههاى دبستانى، پسر بچههاى دبستانى، همين چند روز پيش، عدهاى از اينها را اين مامورين شاه كشتند. دشمن من نيست، دشمن همه است دشمن انسانيت است. دشمن شرف است. و بايد دست به دست هم بدهيد و با اشخاصى كه در ايران، در مملكتى كه يكپارچه ايستاده در مقابلش، ما هم كه بيرون هستيم وظيفه داريم كه با آنها همصدا بشويم بلكه اين دشمن از بين برود انشاءالله. حالا هم نزديك شده، ديگر وقت نزديك شده، آن هياهوهاى سابق را الان ديگر ندارد، الان رو به سراشيبى است انشاءالله لكن ماها نبايد غفلت كنيم، ماها كه در خارج كشور الان هستيم نبايد از حال برادرانى كه در كشور هستند غفلت كنيم و بايد، وظيفه وجدانى داريم، وظيفه دينى داريم كه با آنها به هر مقدارى كه مىتوانيم كمك بكنيم، كمك تبليغاتى بكنيم، كمك حداقل طورى كه مى توانيم در اين جا، در مطبوعات توانيم، در تبليغات مطبوعاتى، اعلاميه مىتوانيم بدهيم، هر كارى مىتوانيم بكنيم.
تبديل ايران به پايگاه تسليحاتى آمريكا، ماموريت شاه از جانب آمريكا
الان يك مملكت گرفتارند، الان تمام مملكت ايران گرفتار است به اين آدم، اين آدم هم مامور است از براى اينكه سركوبى كند و نگذارد كه منافع اجنبى از بين برود، نگذارد كه نفت براى خود شما بماند، مامور است، ايشان را براى اين كار اصلش آوردهاند، ايشان مىگويد كه براى وطنم، خدمت براى وطنم، ماموريت براى وطنم، صحيح هست، مامور است براى وطنش اما از طرف آمريكاست، از طرف آمريكا مامور است كه اين مملكت را تا پرتگاه نيستى برساند، اين مامور است كه تمام نفت ما را به آمريكا بدهد و در ازايش يك قدرى آهنپاره بخرد به منفعت آنها. اين اسلحههائى كه الان خريدارى مىشود، اين اسلحهها به درد خود ايران نمىخورد، اين اسلحه همان اسلحههايى است كه اينها مىخواهند كه در يك مركزى باشد كه اگر يك جنگى پيدا شد بين آمريكا مثلاً با شوروى، اينها داشته باشند يك اسلحهاى در يك محلى. ايران يكى از مراكزى است كه آنها مىخواهند داشته
صحيفه نور ج 2 صفحه 133
باشند، نفت ما را مىبرند اسلحه براى خودشان مىآورند اينجا، مىآورند ايران پايگاه درست مىكنند در ايران براى اينكه اگر جنگى پيش آمد داشته باشند اين پايگاه را. خيال نكيند كه حالا در ازاى نفت به ما اسلحه مىدهند، ما اسلحهاى كه نمىتوانيم استعمال كنيم به چه دردمان مىخورد؟ اسلحهاى است كه در ايران كسى نيست بتواند استعمال بكند، اسلحههايى است كه خود اينها مىخواهند اينجا باشد، اگر نفت هم نگرفته بودند اسلحههايشان را مىآوردند اينجا و پايگاهشان را محكم مىكردند كه مبادا يك وقتى شوروى به آنها حمله كند، حالا چه بهتر كه نفت ما را ببرند و پايگاه در مقابل اينكه نفت ما را مىبرند، مىخواهند نفعى به ما برسانند! پايگاه براى خودشان درست مىكنند. اين چيزى است كه ما از نفت عايدى داريم آنوقت چه نفتى مىبرند؟ بعضى اشخاص كه رفتند، رفته بودند سابقاً(حالا شايد زيادتر از اين مسائل باشد) ديده بودند، گفتند كه يك آدم صاف همين طور ايستاده مىرود توى اين لولهها، لولهها به اين بزرگى، چقدر ذيحق شدند، كشتىها در چند دقيقه پر مىشوند از نفت و خارج مىشوند. اين نفتى است كه قاعدهاش اين بود كه اين مملكت تا آخر زندگيش را به آن بگذراند، اين نفت را شاه مىگويد تا چند سال ديگر، تا سى سال ديگر تمام مىشود، كى تمامش مىكند؟ تمام مىشود، اما از ايشان بايد پرسيد كه اين نفت را كى دارد تمام مىكند؟ اين ذخيره بزرگى كه بايد طبقه از آن ارتزاق كنند و مملكت ما محفوظ بماند و آباد بشود به واسطه درآمد آن، تا سى سال ديگر ايشان مىگويد تمام مىشود اين، تا سى سال ديگر كى تمامش مىكند؟ شما تمامش داريد مىكنيد، شاه دارد اين مخازن به اين بزرگى را كه خدا به ما داده است، دارد تمام مىكند. در ازايش خوب چه گير ما مىآيد؟ گير ملت چه مىآيد؟ بايد پرسيد كه شما در ازاى نفت چه چيز مىگيريد؟(اسلحه مىگيريم) اسلحه براى چه مىگيريد؟ مگر شما مىتوانيد با شوروى جنگ كنيد، مگر شما مىتوانيد با آمريكا جنگ بكنيد؟ شما براى سركوبى مردم وطن خودتان همين تفنگهاى خودتان كافى است، ديگر محتاج به اينكه از آمريكا بياوريد نيست، شما همين تفنگهائى كه داريد براى اينكه بازارىهاى ما را، جوان هاى ما را، دانشگاهىهاى ما را، دخترهاى ما را، پسرهاى ما را، خانمهاى ما را، آقاهاى ما را بكوبد خوب، اين بس است ديگر، اين ديگر آن دستگاههاى عظيمى كه در مقابل اين نفت عظيم مىگوئيد مىآيد در ايران، اين غير از اين معناست كه اين پايگاهى است براى خود آنها؟ يعنى نفت را مىبرند، نفعش را خودشان مىبرند، هم خود نفت را مىبرند هم مقابلش را مىبرند، اين مال خودشان است.
غارت بيت المال توسط شاه و عائلهاش تحت عناوين فريبنده
ما نمىدانيم اينها دارند چه مىكنند با اين مملكت، ما اطلاع نداريم، اگر اين انشاءالله رفت آنوقت اشخاص مطلع حرفهايشان را مىتوانند بزنند، اينهائى كه از واقعيات ايران اطلاع دارند، از خيانتهاى اين آدم اطلاع دارند، آنها آنوقت حرفشان را مىزنند لكن ما بى اطلاع هستيم، ما اين مقدار اطلاعات سطحى را كه داريم اين است كه مىبينيم كه ايشان با اسم اصلاحات ارضى زراعت ايران را به كلى از بين برده، الان شما خيال مىكنيد ايران ديگر زراعتى براى خودش چيزى دارد؟ زراعت
صحيفه نور ج 2 صفحه 134
ايران را ايشان از بين بردند،آنوقت خيلى تعريف كنند از آنكه چقدر وارد كرديم .اين مضحك است واقعاً، يك مملكتى كه صادر مىكرده است اين چيزها را، گندم را، جو را، نمىدانم چيزهاى ديگر صادر مىكرده حالا مداحى از آنها مىكنند كه چقدر ما وارد داريم مىكنيم اين عزادارى دارد، نه مداحى. كى از بين برد اين زراعت عظيم ايران را كه يك استانش براى خود ايران كافى بود؟ حالا بايد ما همه چيزهايمان را از خارج بياوريم. دامدارى را اينها به كلى از بين بردند، مراتع ما را كه جاى دامدارى بود گرفتند، ملى كردند به اصطلاح خودشان. معنى ملى هم اين است كه خود ايشان ملتند، اصلاً تمام ملت عبارت از شاه است و عائله شاه يك چيزى را مىگويند ملى شد يعنى خودمان داريم مىخوريم، ديگر ملت كه نداريم ما، ديگران بروند سراغ كارشان، چه هستند اينها، يك مشت مردم همين طورى، بازارى و دانشگاهى، به چه درد مىخورند، ملت يعنى شاه ودار و دسته شاه!! ملى كردند مراتع را، ملى كردند جنگلها استفاده كنند، جنگلها را دادند به اين طرف و آن طرف و آن طرف، فروختند به اينها و منافعش را خوردند و رفتند سراغ كارشان. ما نمىدانيم اينها دارند چه مىكنند. خوب، ما زراعت ايران را مى بينيم در اين زمانى كه اينها اصلاحات ارضى كردند تا حالا، زراعت از بين رفت تمام، آنوقت ضررش چه بود؟ يك ضررش اين بود كه، ما بازار شديم از براى آمريكا، بايد گندم آمريكا، همه چيز از خارج بيايد و مردم پولشان را بدهند در ازاى گندمهاى آمريكا، چيزى كه از خودشان از مملكت خودشان بود و خودشان بايد استفادهاش را ببرند يعنى برادرشان بفروشد و پولش را به او بدهند. حالا ما بايد گندم آمريكا را بخريم، يا همه چيز را، حتى تخم مرغ هم از اسرائيل مىآيد. يك ضرر ديگرش اينكه اين رعيتها و دهقانهاى اين دهستانها نتوانستند ديگر در دهات بمانند، آنها رو آوردند به شهرها،دستجمعى راه افتادند. الان در اطراف تهران آنطورى كه تفصيلش را براى من نوشته بودند و من حالا نمىتوانم يادم بيايد كه تفصيل چيست، اجمالش اين بود كه قريب بيست، سى جا محلهاى مختلف در همين خود تهران، در پايتخت، پايتخت جايى كه به تمدن بزرگ دارد مىرسد، يا دروازه توى آن باز شده است، در خود اين تهران ده،بيست جا، بيست، سى جا يا بيشتر (الان نمىتوانم من يادم بيايد) محلهائى است كه عائلههاى(محله محله است)اين محله توى يك گودال خيلى چه جمع شدند اين بيچارهها، يك چادرى زدند عرض مىكنم كه با يك چوبى چيزى، براى خود يك محفظهاى درست كردند و توى اينجا خودشان و بچههاى كوچكشان، بزرگشان توى يك چادرى زندگى مىكنند. يك محله است يعنى فرض كنيد 200 تا، 300 تا، 500 تا چادر است يا 200، 300 تا امثال اين چيزها و اينها در آنجا زندگى مىكنند. برق ندارند كه هيچ، آب ندارند كه هيچ، اسفالت ندارند كه هيچ، اينها اگر بخواهند آب براى خوردن بچههايشان بياورند، اينهائى كه براى ما نقل كردند، گفتند، بايد آن زن بيچاره يك كوزه بردارد از پنجاه شصت تا پله برود بالا از اين گودال، تا آن بالا برسد به يك شيرى كه آنجا آب دارد، آنجا آب كند، باز پنجاه شصت پله يا زيادتر از آنجا بيايد پائين. شما تصور زمستان تهران را بكنيد، زمستان
صحيفه نور ج 2 صفحه 135
تهران را بكنيد، زمستان تهران كه برف مىآيد، باران مىآيد، اين زن بيچاره بايد از اينجا يك كوزه آب مىخواهد براى اينكه بچهها بخورند، بايد با اين مصيبت برود آن بالا، آنجا كوزهاش را آب كند و پنجاه تا پله بيايد پائين، حالا چقدر زمينخورد، چقدر اذيت مىشود، اينها را خدا مىداند. آنوقت يك محله نيست بلكه چهل پنجاه تا، سى چهل تا، اينطورى در اطراف فلان جا، فلان جا، فلان جا نوشتند، يكى يكى را براى من نوشتند كه در كجا، در كجا، كجا، كجا محلههائى است كه مال اين اشخاصى است كه براى خاطر اصلاحات ارضى و زمين خوردن زراعت، اينها ازدهاتشان پا شدند هجوم آوردند به تهران، حالا يكوقت شايد در شهرستانهاى ديگر هم باشد، مهمش آمدند به تهران و پناه آوردند به تهران براى اينكه ارتزاق كنند بيچارهها. اين وضع زندگى اين بيچارههاست در تهران، در يك مركزى كه كاخهاى اينها تا كجا رفته آنوقت اين يك زندگى است كه اينها دارند. يك زندگى هم آن عائله اين آقا دارد كه همين چند روز من خواندم (دريك جايى نوشته بود) كه يك ويلائى يكى از اين خواهرهايش در كجا تهيه كرده است كه چند ميليون دلار، آنش را يادم نيست اينكه يادم مانده اين است كه پنج ميليون دلار هم براى گلكارى اين ويلا ايشان خرج كردند، پنج ميليون، يعنى سى و پنج ميليون تومان خرج، من نمىتوانم تصور كنم كه يعنى چه، گفتند پنج ميليون دلار خرج گلكارى و تزئينات گل اين ويلا براى اين خانم شده است.آن يك زندگى است كه ملت دارند، اين يك زندگى، از كجا پيدا شده؟ از آنجائى كه ايشان به امر آمريكا گفته اصلاح ارضى بكنيد يعنى بازار براى ما درست بكنيد، اجناس ما زياد است،بايد توى دريا بريزيم، بدهيم به شما پول بگيريم، از آن طرف از اين بهره نفتى كه آنهاآنقدرها مىبرند، يك مقدار آنرا هم خود اينها مىخورند و مىبرند و - عرض مىكنم كه اين عياشىها را مىكنند.
منطق ملت، قطع يد آمريكا (خائن اصلى)و شاه
منطق ما اين است كه اين وضع بايد از بين برود، منطق هر آدمى اين است، هر بشرى اين بايد باشد كه اين وضع كه مملكت ما اين نحو گرفتار شده است به دست اين آدم و زندگى مردم ما اين نحو شده است در زمان سلطنت از پدر تا اين پسر، ما مىگوئيم كه اين وضع بايد از بين برود، ما ديگر حرف ديگرى نداريم، حرف ما اين است كه اينها خيانت به اين مملكت ما كردند، اينها الان هم مشغول به خيانت هستند در مملكت ما و بايد ما دست خائنها را ببريم از اين، ما بايد دست خائنرا از اين مملكت قطع بكنيم. ما مىگوئيم كه آن كسى كه به مملكت ما خيانت اصلى را كرده آمريكاست، الان ما سروكارمان با آمريكاستاينها ديگر شاخ و برگش هستند، شاه يكى از شاخههاى آمريكا هست، اين نوكر است، نوكر است، المامور و معذور، تو سرش مىزنند بايد بكند، ما مىگوئيم آمريكا بايد برود كه اصل است. اين شاخهها هم كه هرزه خورند و هرزه برند و مال مردم خورند و خيانتكارند، اينها هم بايد بروند، مملكت مال خودمان هست ما خودمان مىخواهيم اداره كنيم. آمريكا چه كار دارد كه شما نمىتوانيد به رشد برسانيد، خيلى مضحك است اين.
صحيفه نور ج 2 صفحه 136
منطق كارتر، منطق فريب ملتها
همين امروز براى من يك روزنامهاى را آورده بودند، ديروز هم بود كه آقاى كارتر در نطقشان فرمودهاند كه شاه از باب اينكه يك اجتماع مترقى مىخواهد آنجا درست كند و از باب اينكه يك آزادى به مردم مىخواهد بدهد مردم با او مخالفند! با اين همه مردم كه با اين مخالفنداين ملت كه با اين مخالف است، براى اينكه آنها مىگويند آقا بگذار آزادشان كنيم، اينها فريادشان در آمد كه ما آزادى نمىخواهيمايشان فريادش از آن طرف بلند است بلندگوهاى شاه به حسب منطق آقاى كارتر كه استاد اعظم است، منطق ايشان اين است كه ،فرياد بلندگوهاى شاه اين است كه آقا بگذاريد من يك زندگى مرفه به شما بدهم، اينها مىگويند ما نمىخواهيم، ما مىخواهيم كه شما كنار برويد. آقاى كارتر گفته. خوب ما با اين مردم چه بكنيم؟ ما با اين كارتر چه بگوئيم؟ چه فحشى لايق اين است كه نبايد داد؟ بگوئيم نمىداند!! كارتر اطلاع ندارد؟ معقول است كه آقاى كارتر بى اطلاع باشد آنوقت من و شما مطلع باشيم كارشناسهاى او پراست در همه جا، در اعماق همه جا هست، پس مىداند. مىخواهد كى را بازى بدهد؟ پس، اين حرف را كه مىزند در مجمع نمىدانم كذا، اين حرف را مىزند كه همه اختلافاتى كه هست در ايران براى اين است كه شاهخواهد اين كار را بكند، آزادى بدهد مردم با او مخالفت مىكنند!! خوب اين را اگر به هر جا بگويند كه مطلع از واقعيت نباشد مىگويد خوب اينها يك دسته ديوانه هستند در ايران، همه اهالى ايران ديوانهاند براى اينكه شاه كه اينقدر رئوف است مىخواهد شما را آزاد كند، خوب چرا شما نمىخواهيد آزاد بشويد؟ اين كه مىخواهد يك زندگى خوبى به شما بدهد، آخر چرا از زير بار زندگى خوب شما بيرون برويد؟ شما دلتان نمىخواهد از خودتان نان داشته باشيد، دلتان نمىخواهد زندگى مرفه؟ او مىخواهد بدهد، آنطور جلو آورده، دستهايش را اينطور كرده آقا بيائيد بگيرند همه مىزنيد زير دستش كه برو ما خواهيم؟ اين منطق آقاى كارتر است، منطق رئيس جمهور آمريكا، با فهم اين را مىگويند، نه اينكه نمىفهمند، پس نمىتوانيم بگوئيم نفهم استكارتر با فهم اين حرف را مىزند و مىگويد شايد يك دستهاى اغفال بشوند، بر فرض كه يك دستهاى را شاه اغفال كند، شيطنت است.
تضاد شاه و ملت در برداشت از مفهوم آزادى و استقلال
ماها گرفتار يك همچو موجوداتى هستيم در عالم. ما مردم عقب مانده منطق ما اين است كه آقا، مال خودمان را مىخواهيم خودمان صرف بكنيم. ما مردمى كه شما مىگوئيد كه عقب ماندهاند اينها، گاهى هم مىگويند اينها لايق آزادى نيستند، خود شاه اينها را مىگويد كه (مملكت ما باز افرادش جورى نشدند كه لايق بشوند، آزاد بشوند، بايد همه اينها چون لايق بشوند بايد توى حبس باشند، اينها لايق اينكه بگوييم آقا حبس نباشيد، لايق اينكه به آنها آزادى بدهيم، مملكت ما افراد لايق نيستند. كه آزادى بدهيم) چرا؟ براى اينكه دارند فرياد زنند، داد مىزنند كه آقا آزادى بدهيد، آزادى بدهيد. اينها لايق نيستند؟ ببينيد از آن بچه كوچولو، حالا كه خوب بچهها هم از بزرگها
صحيفه نور ج 2 صفحه 137
گرفتند ديگر، اين بچه چند ساله به من دارد مىگويد، چهار پنج ساله تا آن آخر، استقلال، آزادى، اينها آزادى مىخواهند و استقلال مىخواهند، همه مردم دارند فرياد مىزنند كه ما استقلال مىخواهيم، ما آزادى مىخواهيم و اگر آنها آزادى داشتند، ديگر چى چى مىخواهند؟ اگر ايشان مىخواهند آزادى بدهد، اين همه مردم فرياد مىزنند استقلال، آزادى چيست؟ معلوم مىشود منطقها فرق دارند، منطق شاه اين است كه مملكت من آزادى است يعنى همه آنها تحت شكنجهاند!! اين منطق است، يك كسى است آزادى را مىگذارد به اين چيزى كه شما مىگوئيد شكنجه است. ايشان مىفرمايند به حسب اين منطق كه اين اشخاصى كه توى حبس، الان در اختناق واقع شدهاند، در حبس واقع شدند، در شكنجه واقع شدهاند، مىگويند اينها هستند كه اعطاء آزادى به آنها كرده است استقلال هم در منطق شاه يك چيز ديگر است، يك مملكتى كه همه چيزش پيوسته به غير است، يك مملكتى كه به تمام ابعادش وابسته و ايشان وابستهاش كرده.
تعيين وكلاى مجلس از سوى سفارتخانههاى بيگانه
شما خيال مىكنيد كه اين وكلائى كه شاه خودش انتصاب مىكند و به ملت هم كه مربوط نيست خودش است نخير، اينها را سفارتخانه اسم هايشان را هم نوشتند قبلاً مىآورند مىدهند كه اينها بايد وكيل بشوند. اين حالا نبوده، در زمان رضاخان هم بود، از سفارتخانهها منتهى در يك وقت اين سفارت انگليس اين كارها را مىكرد، سابقش هم لابد سفارت روس مىكرده است، حالا سفارت آمريكا مىكند، شايد هم با هم باشند، انگليس و چين و شوروى و آمريكا تفاهم كرده باشند، براى خوردن مال مردم تفاهم هم مىكنند او گازش را مىبرد، اين نفتش را اين وكلاى ما ديكته آمريكاست، از شاه هم بود مىگفتيم خوب باز اهل مملكت است، با آنكه اين اهل مملكت اينجورى ما نمىخواهيم لكن اين خودش هم اين را نمىگويد، اين را از آنجا مىنويسند كه اينها بايد وكيل بشوند، او هم عيناً ارجاع مىدهد؟ به دستگاههاى اجرائى مىگويد آنها وكيل بشوند. مردم چكارهاند مردم چه، به مردم چه كار دارند اينها، مردم بايد دست تو سرشان زد، مردم بايد كار بكنند و هيچ نخورند، عمل بكنند و خوراك، آنى كه از آنها پيدا مىشود، به جيب ايشان برود و آن چيزيكه زيادش آمد، كارتر و آمريكا زيادش آمده به جيب عائله شاه برود و پهلوى وضع مردم چه است؟ وضع مردم كتك است، خوب يك چيزى بايستى بخورند!!
منطق آمريكا
ما حرف مان اين است كه اين وضع بايد برچيده بشود، نمىشود اينطور، نمىشود كه يك مملكت سى ميليونى يا بيشتر هميشه تحت فشار باشد، اين نمىشود، اين مطابق هيچ منطق نيست كه سى ميليون جمعيت هميشه تحت فشار و هميشه اين جمعيت كار بكنند و حاصل كارشان را ديگران ببرند، اين بايد درست بشود، اين وضع بايد درست بشود، منطق اسلام اين است. اينها چى مىگويند؟ با
صحيفه نور ج 2 صفحه 138
اين منطق حرفى دارند بگويند؟ مىگوييد كه اسلام مرتجع است، به شما چه؟ ارتجاع است، معنى ارتجاعش اين است كه آقا تو برو بيرون من مىخواهم خودم زندگى كنم، اين معنى ارتجاعى است كه اينها مىگويند. (اسلام ارتجاعى است) اين معنايش همين است كه اسلام مىگويد كه نبايد اينها، ديگران به شما حكومت بكنند، منع كرده حكومت ديگران را بر شما، بايد مستقل بشايد شما، البته به منطق اينها استقلال همان ارتجاع است، تا پيوند به آمريكا و همه چيزمان زير دست آنها نباشد، مترقى نيستيم، اينها مىخواهند ما را مترقى كنند و به دروازه تمدن برسانند و منطقشان اين است، منطقها فرق دارد اصطلاحات مردم فرق دارد با هم، منطق رسيدن به دروازه تمدن همين است كه داريد مىبينيد الان ايشان دارند عملى مىكنند اينجا.
با قطع يد آمريكا از ايران، ما خود كشور را اداره مىكنيم
الان همين حالا كه ما نشستهايم اينجا شما احتمال بدهيد كه در ايران چندين جا زد و خورد است، زد و خورد، مسلسل است. ما مىگوئيم كه ما نمىخواهيم كه شما ما را به دروازه تمدن برسانيد شما برويد بيرون، ما خودمان مىدانيم آمريكا برود، مستشارهاى آمريكا بروند، اگر مستشارهاى آمريكا رفتند، ما خودمان اين رژيم را اداره مىكنيم، ما خودمان اداره مىكنيم چكار داريد شما؟ شاه هم مىخواهد كه رشد بدهد، ما هم رشدى را كه ايشان مىخواهند بدهند نمىخواهيم، ما اگر توانستيم خودمان، خودمان را رشد مىدهيم، اگر نتوانستيم باز خودمان مىدانيم. ما يك دسته اشخاص رعيتى هستيم كه مىخواهيم خودمان توى زمين خودمان گندم يا جو بكاريم و خودمان بخوريم، شمائى كه آقاى آمريكا هستى و از آن طرف دنيا آمدى اين طرف دستت را گذاشتىاى و همه مخازن ايران، مخازن نفت و مس و همه چيز، فولاد و همه چيز ايران را داريد مىبريد، شما دستت را بردار، ما خودمان اينها را هر جور دلمان مىخواهد چه مىكنيم، ديگر نمىتوانيد كه بگوئيد نمىتوانيد، خوب به تو چه؟ من عبايم را نمىتوانم درست بپوشم، به شما چه ربطى دارد؟ حالا شما بيائيد عباى من را بگيريد كه من نمىتوانم عبايم را بپوشم؟ و حال آنكه دروغ مىگوئيد، شما نمىگذاريد.
فرهنگ ما فرهنگ استعمارى است
ما هفتاد سال يا بيشتر است دانشگاه داريم، از زمان امير كبير تا حالا ما مدرسه داشتيم، دانشگاه داريم، نگذاشتيد كه اين دانشگاهها درست درس بخوانند فرهنگ ما فرهنگ استعمارى است، فرهنگى است كه درست كردند آنها براى ما، ديكته كردند، گذارند جوانهاى ما تحصيل بكنند، آنها نمىگذارند كه ما رشد بكنيم، آنها دستشان را بردارند ايرانى هم كمتر از اينها نيست، ايرانى هم رشد مىكند اما شما نمىگذاريد كه ما رشد كنيم براى اينكه اگر ما رشد كنيم منافع شما در خطر است شما مى خواهيد همه شرق را بخوريد و همه شرق را عقب نگه داريد، عقب نگه داشتن براى خوردن مال شرق است و شما شرق را داريد عقب نگه مىداريد كه هر چه دارند بخوريد، هر جا يك مامورى گذاشتند
صحيفه نور ج 2 صفحه 139
سر آن، در مملكت ما هم كه مامور براى وطن هم، آقاى شاه است كه مىبينيد چه كردهاند و چه مىكند.
منطق اسلام
ما منطقمان، منطق اسلام اين است كه سلطه نبايد از غير بر شما باشد، نبايد شما تحت سلطه غير باشيد، ما هم مىخواهيم نباشيد سلطه غير. ما اصل گفتنمان اين است كه آمريكا نبايد باشد، نه آمريكا تنها، شوروى هم نبايد باشد، اجنبى نبايد باشد، منطق ما اين است و فرياد ما هم همين است. با اين منطق اگر بحث كسى دارد بكند، ديگر به شاخ و برگ و توى اين روزنامههائى كه تبليغات مىكنند و به حسب آنطورى كه مىگويند صد ميليون دلار شاه براى تبليغات مىدهد، براى حفظ موجوديت خودش صد ميليون دلار در هر سال خرج مىكند، البته توى روزنامهها اين حرفها در مىآيد، آخوندها چيز هستند، رجعى هستند، آخوندها كهنه پرست هستند، آخوندها نمىدانم چه هستند، اين آخوندها، بعد هم مىروند سراغ اينكه اسلام اينجورى است.
هم اسلام را بد معرفى مىكنند، هم آخوند را بد معرفى مىكنند، چرا؟ براى اينكه آنى كه در مقابل اينها بايستد اسلام است، آن كسى كه مىخواهد پياده كند آن را، آخوند است. آنها نمىخواهند اين مطلب واقع بشود، آنها مىخواهند كه اسلام را بد معرفى كنند، مردم از اسلام برگردند و آخوند هم كه كنار برود، باقى بماند خودشان و هر كس كه دلشان مىخواهد.
جنايات عمال شاه درمحيطهاى علمى، عامل توقف تحصيل
دانشگاههاى مارا هم به آن صورت در آوردند، نمىگذارند يك تحصيل صحيح بكنند، از بس كه اينها فشار آوردند. از بس كه چه كردند، نه حوزههاى علميه ما تحصيل مىتوانند بكنند نه دانشگاه،دانشگاه هميشه در حال اعتصاب، يك سال است كهمى بينيم در حال اعتصابند اينها، كار نمىتوانند بكنند، نمىگذارند، يا مىريزند توى آن زن ومرد آن را مىزنندو عرضكنم زخمى مىكنند يا مىگيرند مىبرند در حبس ها. مدرسههاى ما هم همين طور، آنها مىريزند توى آن، هر كارى مىخواهند مىكنند، هر چند وقت يك دفعه مىريزند اين مدرسه را سر تا ته آن را اينها مىزنند و چه مىكنند، خوب نمىتوانند ديگر، محيط آرام الان ما نداريم كه در آن محيط آرام طلبه تحصيل كند يا در آن محيط آرام دانشگاهى تحصيل بكند، دبستانيش هم حالا اينطورى شده، الان اين بچه دبستانى را دارند كتك مىزنند و كشتند، چند نفر را همين امروز به من، ديروز و امروز اطلاع دادند كه در فلان جا چند تا دختر، و پسر دختر بچه اينقدر، چند تا پسر اينقدر كشتند.
روحيه انقلابى مردم، رژيم شاه را عقب راند
اصل وضع زندگى ايران الان يك وضع نمونه است، از آن طرف هم يك نمونه بالاتر وضع روحيه مردم ايران در اين وقت است، اين مردم ايران الان روحيه شان همچو قوى است كه تانك از آن طرف مىآيد،
صحيفه نور ج 2 صفحه 140
سرباز با سرنيزه از آن طرف مىآيد اينها با مشت جلو مىروند و با سنگ و با چوب با آنها مقابله مىكنند، اين زمين مىخورد، مرده است، آن يكى مىآيد جايش، هيچ دست در نمىرود و اين روحيه است كه اينها را عقب خواهد زد و الان پياده شان كرده است
اين آن روحيه حزب رستاخيز، كه آنقدر برايش اين مديحه سرائى كرد و اينقدر پافشارى كرد و آنقدرى كه (هر كس كه وارد نشود در اين حزب ديگر بايد برود اين ايرانى نيست، اين ديگر وطن ندارد، بايد از اينجا برود كه چه) بعدش برگشت به اينكه (خوب حزب رستاخيز چه) حالا ديگر آنطورى مىگويد(حزب رستاخيز چيست؟ اين مثل ساير احزاب، آيا بشود، آيا نشود) يك امرى را مىگويند و گاهى آنقدر پافشارى مىكنند، حالا همين مردم، كار همين مردم اين كار را كرده، همين مردم اين كار را به اينجا رساندند كه اين حزب رستاخيز كذا شد هيچى تو خالى بود، از اول نتوانستند، روز اول گفتم كه اين حزب نيست اين، اين حرف است مىزنند، حزب رستاخيز كه آنقدر با آن موافقند خودشان حالا مىگويند،حزب نبود، ساير كارهايشان هم اينطورى است. بعد كم كم اصلاح ارضى هم مىگويد، براى اينكه اين اصلاح كه نبود اين فساد بود اين نيست وضعش كه، سپاه دانش، سپاه كذا، خوب چه كارى اينها مىكنند جز اينكه بروند براى شما مداحى بكنند و يا الزاماً بروند براى شما مداحى بكنند، شاه را ترويجش بكنند. الان مردم از آن دهات آخر تا آن شهرهاى مركز يكپارچه ايستادهاند مىگويند ما نمىخواهيم اين را. رفراندوم از اين بهتر؟ يك مملكت دارد مىگويد من نمىخواهم اين را، خوب آمريكا چه مىگويد؟ مملكت خودمان است نمىخواهيم اين را، يكى ديگر، برود، به شما ربطى ندارد، ما خودمان تعيين مىكنيم. مقدرات هر مملكت دست خود افراد خود مملكت است، ما اين را نمىخواهيم، برود، ما خودمان يكى را تعيين مىكنيم، اين مقدرات ما روى موازين روى موازين عقلى و عقلائى ،روى قوانين، دست اشخاصى كه بايد باشد، باشد.
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)