در مهتابی ترین شبم بیا ، مبادا ناشیانه به کاهدان بزنی
در مهتابی ترین شبم بیا ، مبادا ناشیانه به کاهدان بزنی
روزی هم عقربه های ساعت برای ما به رقص خواهد آمد
پروانه ها همیشه در پروازند و ما دست و پازنان در پیله تنهایی خود منتظر
خلوتم را نشکن، شاید آنجا من و دل/ خلوتی داریم و با هم راز ها
تنها با چشم دل است که می توان به درستی دید زیرا همیشه آن چیز که اصل است با چشم نادیدنی است
بلاتكليفم
مثل كتاب فراموش شده ای
روی نيمكت يه پارک سوت كور
كه باد ديوونه
نخونده ورقش مي زنه !
ای کاش این انگشتان ناتوان من
میتوانستندخوب بنوازند
آهنگ پریشان حالیٍ این دل تنها را...
تنها گرگها نیستند که لباس میش می پوشند
گاهی پرستوها هم لباس مرغ عشق برتن می کنند
عاشق که شدی کوچ میکنند...!
با مژگانت قایقی خواهم ساخت!
به وسعت دو رنگین کمان!
بر قامت نگاه ارغوانی ات!
من به مهمانی ی آفتاب می روَم!
بی هیچ بهانه به خاطر آوردمت دوست داشتن شاید همین باشد بی بهانه یاد کردن
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)