صفحه 41 از 46 نخستنخست ... 31373839404142434445 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 401 تا 410 , از مجموع 455

موضوع: گزیده اشعار سنایی

  1. #401
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    ای کرده دلم سوختهٔ درد جدایی

    از محنت تو نیست مرا روی رهایی


    معذوری اگر یاد همی نایدت از ما

    زیرا که نداری خبر از درد جدایی


    در فرقت تو عمر عزیزم به سر آمد

    بر آرزوی آنکه تو روزی به من آیی


    من بی‌تو همی هیچ ندانم که کجایم

    ای از بر من دور ندانم که کجایی


    گیرم نشوی ساخته بر من ز تکبر

    تا که من دلسوخته را رنج نمایی


    ایزد چو بدادست به خوبی همه دادت

    نیکو نبود گر تو به بیداد گرایی


    بیداد مکن کز تو پسندیده نباشد

    زیرا که تو بس خوبی چون شعر سنایی

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  2. #402
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    از ماه رخی نوش لبی شوخ بلایی

    هر روز همی بینم رنجی و عنایی


    شکرست مر آنرا که نباشد سر و کارش

    با پاک‌بری عشوه‌دهی شوخ دغایی


    گویی که ندارد به جهان پیشهٔ دیگر

    جز آنکه کند با من بیچاره جفایی


    تا چند کند جور و جفا با من عاشق

    ناکرده به جای من یکروز وفایی


    تا چند کشم جورش من بنده به دعوی

    یعنی که همی آیم من نیز ز جایی


    دانم که خلل ناید در حشمت او را

    گر عاشق او باشد بیچاره گدایی


    گر جامه کنم پاره و گر بذل کنم دل

    گوید که مرا هست درین هر دو ریایی


    خورشید رخست او و سنایی را زان چه

    چون نیست نصیب او هر روز ضیایی

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  3. #403
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    ای پیشهٔ تو جفانمایی

    در بند چه چیزی و کجایی


    باری یک شب خیال بفرست

    گر ز آنکه تو خود همی نیایی


    در باختن قمار با دوست

    دست اولین مکن دغایی


    بیگانگی ای نگار بگذار

    چون با تو فتادم آشنایی


    دانم که تو نه حریفی و من

    آخر نه که از برم جدایی


    تاریکی هجر چند بینم

    نادیده به وصل روشنایی


    ای حسن خوش تو کرده کاسد

    بازار روای پارسایی


    وی روی کش تو کرده فاسد

    اندیشهٔ مردم ریایی


    بی جان بادا هرآنکه گوید

    دلداری را تو ناسزایی


    زین بیش مکن جفا و بیداد

    بر عاشق خویشتن: سنایی

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  4. #404
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    ای یوسف ایام ز عشق تو سنایی

    مانندهٔ یعقوب شد از درد جدایی


    تا چند به سوی دل عشاق چو خورشید

    هر روز به رنگ دگر از پرده برآیی


    گاهی رخ تو سجده برد مشتی دون را

    گه باز کند زلف تو دعوی خدایی


    با خوی تو در کوی تو از دیده روانیست

    کس را بگذشتن ز سر حد گدایی


    در وصل تو با خوی تو از روی خرد نیست

    جان را ز خم زلف تو امید رهایی


    بس بلعجب آسایی و وین بلعجبی بس

    کاندر همه تن کس بنداند که کجایی


    بس نادره کرداری وین نادره‌ای بس

    کان همه‌ای و همه جویان که کرایی


    از ما چه شوی پنهان کاندر ره توحید

    ما جمله توایم ای پسر خوب و تو مایی


    آنجا که تویی من نتوانم که نباشم

    وینجا که منم مانده تو دانم که نیایی

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  5. #405
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    آخر شرمی بدار چند ازین بدخویی

    چون تو من و من توام چند منی و تویی


    گلشن گلخن شود چون به ستیزه کنند

    در یک خانه دو تن دعوی کدبانویی


    نایب عیسی شدی قبله یکی کن چنو

    بر دل ترسا نگار رقم دویی و تویی


    صدر زمانه تویی پس چو زمانه چرا

    گه همه دردی کنی گاه همه دارویی


    نازی در سر که چه یعنی من نیکوم

    تا تو بدین سیرتی نه تو و نه نیکویی


    یک دم و یک رنگ باش چون گهر آفتاب

    چند چو چرخ کهن هر دم رسم دویی


    روبه بازی مکن در صف عشاق از آنک

    زشت بود پیش گرگ شیر کند آهویی


    با رخ تو بیهدست بلعجبی چشم تو

    با کف موسی کرا دست دهد جادویی


    همره درد تو باد دولت بی‌دولتی

    هم تک عشق تو باد نیروی بی‌نیرویی


    جز ز تویی تو بگو چیست که ملک تو نیست

    چشم بدت دور باد چشم بد بدبویی


    لولو حسن ترا در ستد و داد عشق

    به ز سنایی مباد خود بر تو لولویی

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  6. #406
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    بتا پای این ره نداری چه پویی

    دلا جان آن بت ندانی چه گویی


    ازین رهروان مخالف چه چاره

    که بر لافگاه سر چار سویی


    اگر عاشقی کفر و ایمان یکی دان

    که در عقل رعناست این تندخویی


    تو جانی و انگاشتی که شخصی

    تو آبی و پنداشتستی سبویی


    همه چیز را تا نجویی نیابی

    جز این دوست را تا نیابی نجویی


    یقین دان که تو او نباشی ولیکن

    چو تو در میانه نباشی تو اویی

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  7. #407
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    کودکی داشتم خراباتی

    می کش و کمزن و خرافاتی


    پارسا شد ز بخت و دولت من

    پارسایی شگرف و طاماتی


    شیوهٔ خمر و قمر و رمز مدام

    صفتی بود مرورا ذاتی


    آنکه والتین ز بر ندانستی

    همچو بلخیر گشت هیهاتی


    خوانده از بر همیشه چو الحمد

    عدد سورهٔ لباساتی


    گوید امروز بر من از سر زهد

    مثل و نکتهٔ اشاراتی


    دوش گفتم ورا که ای دل و جان

    مر مرا مایهٔ مباهاتی


    گر چه مستور و پارسا شده‌ای

    واصل هر گونهٔ کراماتی


    گر یکی بوسه خواهم از تو دهی؟

    گفت: لا والله ای خراباتی


    ای سنایی کما ترید خوشست

    دل به قسمت بنه کمایاتی

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  8. #408
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    ای آنکه به دو لب سبب آب حیاتی

    جانرا به دو شکر ز غم هجر نباتی


    آرایش دینی تو و آسایش جانی

    انس دل و نور بصر و عین حیاتی


    از خوبی خود غیرت خوبان جهانی

    وز حسن و ملاحت صنم حور صفاتی


    از لطف در الفاظ بشر تحفهٔ وحیی

    وز حسن در انفاس ملک وصف صلاتی


    اوصاف جمال تو همه کس بنداند

    زیرا که تو توقیع رفیع‌الدرجاتی


    لولاک لما کنت امینی به حیاتی

    والعیش یهنی بک اذانت ثناتی

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  9. #409
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    غالیه بر عاج برآمیختی

    مورچه از عاج برانگیختی


    بر گل سرخ ای صنم دلربای

    رغم مرا مشک سیه بیختی


    روز فروزنده به روی و مرا

    با شب تاریک برآمیختی


    اشک رخ من چو عقیق و زرست

    تا شبه از سیم درآویختی


    با دل من نرد جفا باختی

    بر سر من گرد بلا بیختی

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  10. #410
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    باز این چه عیاری را شب پوش نهادستی

    آشوب دل ما را بر جوش نهادستی


    باز آن چه شگرفی را بر شعلهٔ کافوری

    صد کژدم مشکین را بر جوش نهادستی


    در حجرهٔ مهجوران چون کلبهٔ زنبوران

    هم نیش کشیدستی هم نوش نهادستی


    در غارت بی باران چون عادت عیاران

    هم چشم گشادستی هم گوش نهادستی


    ای روز دو عالم را پوشیده کلاه تو

    نامش به چه معنی را شبپوش نهادستی


    از جزع تو اقلیمی در شور و تو از شوخی

    لعل شکرافشان را خاموش نهادستی


    از کشی و چالاکی پیران طریقت را

    صد غاشیه از عشقت بر دوش نهادستی


    سحرا گه تو کردستی تا نام سنایی را

    با آنهمه هوشیاری بی هوش نهادستی

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



صفحه 41 از 46 نخستنخست ... 31373839404142434445 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/