صفحه 40 از 46 نخستنخست ... 30363738394041424344 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 391 تا 400 , از مجموع 455

موضوع: گزیده اشعار سنایی

  1. #391
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    از عشق آن دو نرجس وز مهر آن دو لاله

    بی خواب و بی‌قرارم چون بر گلت کلاله


    خدمت کنم به پیشت همچون صراحی از جان

    تا برنهی لبم را بر لبت چون پیاله


    تا روز ژاله بارد از چشم همچو رودم

    آری نکو نماید بر روی لاله ژاله


    دارم هزار بوسه بر روی و چشم تو من

    گر میدهی وگرنه بیرون کنم قباله


    مهمان حسن داری سیر از پی خرد را

    مر تشنگان خود را ندهی یک پیاله

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  2. #392
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    دی ناگه از نگارم اندر رسید نامه

    قالت: رای فوادی من هجرک القیامه


    گفتم که: عشق و دل را باشد علامتی هم

    قالت: دموع عینی لم تکف بالعلامه


    گفتا که: می چه سازی گفتم که مر سفر را

    قالت: فمر صحیحا بالخیر و السلامه


    گفتم: وفا نداری گفتا که: آزمودی

    من جرب المجرب حلت به الندامه


    گفتم: وداع نایی واندر برم نگیری

    قالت: ترید وصلی سرا و لا کرامه


    گفتا: بگیر زلفم گفتم: ملامت آید

    قالت: الست تدری العشق و الملامه

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  3. #393
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    پر کن صنما هلاقنینه

    زان آب حیات راستینه


    زان می که چو از خم سفالین

    تحویل کند در آبگینه


    حاجی به شعاع او به شب در

    تا مکه ببیند از مدینه


    آن دل که بیافت قبله‌ای زان

    بهتر ز حدائق و سکینه


    آن دل شود از لطافت حق

    اوصاف طرایف خزینه


    یکسان شود آنگهی بر او بر

    مرغ و بره و غم جوینه


    حیران شود او میان اصلاب

    چون کبک دری میان چینه


    گر نفس تو در ره خداوند

    چون خوک و چو خرس شد سمینه


    گر زان که شوی ز نصرت حق

    مانندهٔ نوح در سفینه


    گر روی کنی سوی سنایی

    چون پسته خوری تو شکرینه

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  4. #394
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    جان جز پیش خود چمانه منه

    طبع جز بر می مغانه منه


    باده را تا به باغ شاید برد

    آنچنان در شرابخانه منه


    گر چه همرنگ نار دانه بود

    نام او آب نار دانه منه


    در هر آن خانه‌ای که می نبود

    پای اندر چنان ستانه منه


    تا بود باغ آسمان گردان

    چشم بر روی آسمانه منه


    روی جز بر جناح چنگ ممال

    دست جو بر بر چغانه منه


    گر نخواهی که در تو پیچد غم

    رنج بر طبع شادمانه منه


    بد و نیک زمانه گردانست

    بر بد و نیک او بهانه منه


    بخردان بر زمانه دل ننهند

    پس تو دل نیز بر زمانه منه

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  5. #395
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    گر بگویی عاشقی با ما هم از یک خانه‌ای

    با همه کس آشنا با ما چرا بیگانه‌ای


    ما چو اندر عشق تو یکرویه چون آیینه‌ایم

    تو چرا در دوستی با ما دو سر چون شانه‌ای


    شمع خود خوانی همی ما را و ما در پیش تو

    پس ترا پروای جان از چیست گر پروانه‌ای


    جز به عمری در ره ما راست نتوان رفت از آنک

    همچو فرزین کجروی در راه نافرزانه‌ای


    عاشقی از بند عقل و عافیت جستن بود

    گر چنینی عاشقی ور نیستی دیوانه‌ای


    زان ز وصل ما نداری یکدم آسایش که تو

    روز و شب سودای خود رانی دمی مارا نه‌ای


    یارت ای بت صدر دارد زان عزیزست و تو زان

    در لگد کوب همه خلقی که در استانه‌ای


    هر کجا صحراست گرم و روشنست از آفتاب

    تو از آن در سایه ماندستی که اندر خانه‌ای


    تو برای ما به گرد دام ما گردی ولیک

    دام ما را دانه‌ای هست و تو مرد دانه‌ای


    بر خودی عاشق نه بر ما ای سنایی بهر آنک

    روز و شب مرد فسون و شعبده و افسانه‌ای

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  6. #396
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    سینه مکن گرچه سمن سینه‌ای

    زان که نه مهری که همه کینه‌ای


    خوی تو برنده چون ناخن برست

    گر چه پذیرنده چو آیینه‌ای


    حسن تو دامست ولیکن ترا

    دام چه سودست که بی چینه‌ای


    من سوی تو شنبه و تو نزد من

    چون سوی کودک شب آدینه‌ای


    دی چو گلی بودی و امروز باز

    خار دلی و خسک سینه‌ای


    پخته نگردی تو به دوزخ همی

    هیچ ندانی که چو خامینه‌ای


    رو که در این راه تو تر دامنی

    گویی در آب روان چینه‌ای


    گفتمت امسال شدی به ز پار

    رو که همان احمد پارینه‌ای


    رو به گله باز شو ایرا هنوز

    در خور پیوند سنایی نه‌ای

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  7. #397
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    عقل و جانم برد شوخی آفتی عیاره‌ای

    باد دستی خاکیی بی آبی آتشپاره‌ای


    زین یکی شنگی بلایی فتنه‌ای شکر لبی

    پای بازی سر زنی دردی کشی خونخواره‌ای


    گه در ایمان از رخ ایمان فزایش حجتی

    گاه بر کفر از دو زلف کافرش پتیاره‌ای


    کی بدین کفر و بدین ایمان من تن در دهد

    هر کرا باشد چنان زلف و چنان رخساره‌ای


    هر زمان در زلف جان آویز او گر بنگری

    خون خلقی تازه یابی در خم هر تاره‌ای


    هر زمان بینی ز شور زلف او برخاسته

    در میان عاشقان آوازهٔ آواره‌ای


    نقش خود را چینیان از جان همی خدمت کنند

    نقش حق را آخر ای مستان کم از نظاره‌ای

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  8. #398
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    این چه رنگست برین گونه که آمیخته‌ای

    این چه شورست که ناگاه برانگیخته‌ای


    خوابم از دیده شده غایب و دیگر به چه صبر

    تا تو غایب شده‌ای از من و بگریخته‌ای


    رخ زردم به گلی ماند نایافته آب

    کابرویم همه از روی فرو ریخته‌ای


    چو فسون دانم کردن چه حیل دانم ساخت

    تا بدانم که تو در دام که آویخته‌ای


    پس برآمیخت ندانم به جهان جز با تو

    که تو شمشاد به گلبرگ برآمیخته‌ای

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  9. #399
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    ای جان و جهان من کجایی

    آخر بر من چرا نیایی


    ای قبلهٔ حسن و گنج خوبی

    تا کی بود از تو بیوفایی


    خورشید نهان شود ز گردون

    چون تو به وثاق ما در آیی


    اندر خم زلف بت پرستت

    حاجت ناید به روشنایی


    زین پس مطلب میان مجلس

    آزار دل خوش سنایی


    تا هیچ کسی ترا نگوید

    کای پیشهٔ تو جفانمایی

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  10. #400
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    جانا نگویی آخر ما را که تو کجایی

    کز تو ببرد آتش عشق تو آب مایی


    ما را ز عشق کردی چو آسیای گردان

    خود همچو دانه گشتی در ناو آسیایی


    گه در زمین دلها پنهان شوی چو پروین

    گاه از سپهر جانها چون ماه نو برآیی


    از بهر لطف مستان وز قهر خود پرستان

    چون برق میگریزی چون باد می‌ربایی


    بهر سماع دنیا بر شاخهای طوبا

    چون عندلیب بیدل همواره می‌سرایی


    خورشیدوار کردی چون ذره‌های عقلی

    دلهای عاشقان را در پردهٔ هوایی


    یاقوت بار کردی عشاق لاله رخ را

    از نوک کلک نرگس بر لوح کهربایی


    ای یافته جمالت در جلوهٔ نخستین

    منشور حسن و تمکین از خلعت خدایی


    روح‌القدس ندارددر خوبی و لطافت

    با خاک کف پایت یکذره آشنایی


    بردار پرده از رخ تا حضرت الاهی

    گردد ز مهر چهرت پر نور و روشنایی


    گویی مرا بجویی آخر کجا بجویم

    در گرد گوی ارضی یا حلقهٔ سمایی


    بگشای بند مرجان تا همچو طبع بی‌جان

    بندازد از جمالت جان تاج کبریایی


    ای تافته کمالت از چار سوی ارکان

    پنهان ز هر دو عالم در صدر پارسایی


    بر خیره چند جویم آنرا که او ندارد

    منزل به کوی رندی یا راه پارسایی


    ما ز انتظار مردیم از عشق تو ولیکن

    در حجرهٔ غریبان تو خود درون نیایی


    گیرم که بار ندهی ما را درون پرده

    کم زان مکن که بیرون رویی به ما نمایی


    بی روی تو نگارا چشم امید ما را

    باید ز نقش نامه نام تو توتیایی


    نادیده کس ولیکن از سنگ و چوب کویت

    بدهند اگر بپرسی بر حسن تو گوایی


    نی نی اگر ندیدی رویت چگونه گفتی

    در نظمهای عالی وصف ترا سنایی

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



صفحه 40 از 46 نخستنخست ... 30363738394041424344 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/