صفحه 39 از 46 نخستنخست ... 29353637383940414243 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 381 تا 390 , از مجموع 455

موضوع: گزیده اشعار سنایی

  1. #381
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    ای دل اندر بیم جان از بهر دل بگداخته

    جان شیرین را ز تن در کار دل پرداخته


    تا دل و جان درنبازی دل نبیند ناز و عز

    کی سر آخور گشت هرگز مرکبی ناتاخته


    بند مادرزاد باید همچو مرغابی به پای

    طوق ایزد کرد باید در عنق چون فاخته


    تا به روی آب چون مرغابیان دانی گذشت

    در هوا چون فاخته پری و بال آخته


    مرد این ره را گذر بر روی آب و آتشست

    آب و آتش آشنا را داند از نشناخته


    یاد کن آن مرد را کو پای در دریا نهاد

    از پسش دشمن همی آمد علم افراخته


    آب رود نیل هر دو مرد را بر سنگ زد

    کم عیار آمد یکی زو روح شد پرداخته


    آتش نمرود و آن لشکر نمی‌بینم به جای

    زر آزر را دگر کن منجنیق انداخته


    ایزدش پیرایه چون زر کرد ازین کاتش بدید

    هر زری کو دید آتش کار او شد ساخته

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  2. #382
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    من نه ارزیزم ز کان انگیخته

    من عزیزم از فلک بگریخته


    چرخ در بالام گوهر تافته

    طبع در پهنام عنبر بیخته


    آسمان رنگم ولیک از روی شکل

    آفتابی از هلال آویخته


    از برای کسب آب روی خویش

    آبروی خود به عمدا ریخته


    از برای خدمت آزادگان

    با همه کس همچو آب آمیخته

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  3. #383
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    ای نقاب از روی ماه آویخته

    صبح را با ماهتاب آمیخته


    در خیال عاشقان از زلف و رخ

    صورت حال و محال انگیخته


    آسمان خاک بیز از کوی تو

    سالها غربال دولت بیخته


    عقل ترسا روح عیسی روی را

    در چلیپاهای زلف آویخته


    از لطافت باد آب و آب باد

    هم برون برده ز سر هم ریخته


    ای سنایی بهر خاک کوی تو

    ز آبروی و دین و دل بگریخته

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  4. #384
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    بردیم باز از مسلمانی زهی کافر بچه

    کردیم بندی و زندانی زهی کافر بچه


    در میان کم زنان اندر صف ارباب عشق

    هر زمان باز بنشانی زهی کافر بچه


    کشتن و خون ریختن در کافری

    نیست هرگز بی پشیمانی زهی کافر بچه


    نیست بر درگاه سلطان هیچکس را دین درست

    تا تو بر درگاه سلطانی زهی کافر بچه


    یوسف مصری تویی کز عشق تو گرد جهان

    هست صد یعقوب کنعانی زهی کافر بچه


    در مسلمانی مگر از کافری باز آمدی

    تا براندازی مسلمانی زهی کافر بچه

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  5. #385
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    با رخ چون چشمهٔ خورشید و زلف چون صلیب

    تازه کردی کیش نصرانی زهی کافر بچه


    هر زمانی با سنایی در خرابات ای پسر

    صد لباسات عجب دانی زهی کافر بچه

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  6. #386
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    آن جام لبالب کن و بردار مرا ده

    اندک تو خور ای ساقی و بسیار مرا ده


    هرکس که نیاید به خرابات و کند کبر

    او را بر خود بار مده بار مرا ده


    مسجد به تو بخشیدم میخانه مرا بخش

    تسبیح ترا دادم و زنار مرا ده


    ای آنکه سر رندی و قلاشی داری

    پس مرد منی دست دگر بار مرا ده


    ای زاهد ابدال چو کردار برد می

    سردی مکن آن بادهٔ کردار مرا ده

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  7. #387
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    ساقیا مستان خواب‌آلوده را آواز ده

    روز را از روی خویش و سوز ایشان ساز ده


    غمزه‌ها سر تیز دار و طره‌ها سر پست کن

    رمزها سرگرم گوی و بوسها سرباز ده


    سرخ روی ناز را چون گل اسیر خار کن

    زرد روی آز را چون زر به دست گاز ده


    حربه و شل در بر بهرام خربط سوز نه

    زخمه و مل در کف ناهید بر بط ساز ده


    هم بخور هم صوفیان عقل را سرمست کن

    هم برو هم صافیان روح را ره باز ده


    در هوای شمع عشق و شمع می پروانه‌وار

    پیشوای خلد و صدر سدره را پرواز ده


    چنگل گیراست اینک باز و باشهٔ عشق را

    صعوه پیش باشه و آن کبک رازی باز ده


    پیش کان پیر منافق بانگ قامت در دهد

    غارت عقل و دل و جان را هلا آواز ده


    پیش کز بالا درآید ارسلان سلطان روز

    پیش من بکتاش سرمست مرابه گماز ده


    ور همی چون عشق خواهی عقل خود را پاکباز

    نصفیی پر کن بدان پیر دوالک باز ده


    گر همی سرمست خواهی صبح را چون چشم خود

    جرعه‌ای زان می به صبح منهی غماز ده


    روزه چون پیوسته خواهد بود ما را زیر خاک

    باده ما را زین سپس بر رسم سنگ‌انداز ده


    جبرییل اینجا اگر زحمت کند خونش بریز

    خونبهای جبرییل از گنج رحمت باز ده


    بادبان راز اگر مجروح گردد ز آه ما

    درپه‌ای از خامشی در بادبان راز ده


    وارهان یک دم سنایی را ز بند عافیت

    تا دهی او را شراب عافیت پرداز ده

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  8. #388
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    ای من مه نو به روی تو دیده

    واندر تو ماه نو بخندیده


    تو نیز ز بیم خصم اندر من

    از دور نگاه کرده دزدیده


    بنموده فلک مه نو و خود را

    در زیر سیاه ابر پوشیده


    تو نیز مه چهارده بنمای

    بردار ز روی زلف ژولیده


    کی باشد کی که در تو آویزم

    چون در زر و سیم مرد نادیده


    تو روی مرا به ناخنان خسته

    من دو لب تو به بوسه خاییده


    ای تو چو پری و من ز عشق تو

    خود را لقبی نهاده شوریده

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  9. #389
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    ای مهر تو بر سینهٔ من مهر نهاده

    ای عشق تو از دیدهٔ من آب گشاده


    بسته کمر بندگی تو همه احرار

    از سر کله خواجگی و کبر نهاده


    دستان دو دست تو به عیوق رسیده

    آوازهٔ آواز تو در شهر فتاده


    ابدال شکسته همه در راه تو توبه

    زهاد گرفته همه بر یاد تو باده


    مسپر ره بیداد و ز غم کن دلم آزاد

    ای داد تو ایزد ز ملاحت همه داده


    پیوسته سنایی ز پی دیدن رویت

    هم گوش بدر کرده و هم دیده نهاده

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  10. #390
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    ای سنایی خیز و بشکن زود قفل میکده

    بازخر ما را زمانی زین غمان بیهده


    جام جمشیدی بیار از بهر این آزادگان

    درد می درده برای درد این محنت زده


    درد صافی درده ای ساقی درین مجلس همی

    تا زمانی می خوریم آسوده دل در میکده


    محتسب را گو ترا با مست کوی ما چکار

    می چه خواهی ای جوان زین عاشقان دل زده


    می‌ندانی کادم از کتم عدم سوی وجود

    از برای مهربازان خرابات آمده


    تا ترا روشن شود در کافری در ثمین

    بت پرستی پیشه گیر اندر میان بتکده

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



صفحه 39 از 46 نخستنخست ... 29353637383940414243 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/