صفحه 31 از 46 نخستنخست ... 2127282930313233343541 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 301 تا 310 , از مجموع 455

موضوع: گزیده اشعار سنایی

  1. #301
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    آمد گه آنکه ساغر آریم

    آواز چو عاشقان برآریم


    بر پشت چمن سمن برآمد

    ما روی بر آن سمنبر آریم


    در باغ چو بنگریم رویش

    جانها به نثار بتگر آریم


    اندر ره عاشقی ز باده

    گر از سر لاف خود برآریم


    با همت خود به عون دردی

    از عالم عشق پر برآریم


    یک مر صلاح را مگر ما

    در ره روش قلندر آریم


    چون مرکب عاشقی به معنی

    اندر صف کم زنان در آریم


    گر جان و جهان و دین ببازیم

    سرپوش زمانه در سر آریم


    در خاک بسیط چون سنایی

    نعت فلک مدور آریم

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  2. #302
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    خیز تا می خوریم و غم نخوریم

    وانده روز نامده نبریم


    تا توانیم کرد با همه کس

    رادمردی و مردمی سپریم


    قصد آزار دوستان نکنیم

    پردهٔ راز دشمنان ندریم


    نشنوین آنچه ناشنودنیست

    زانچه ناگفتنیست درگذریم


    ما که خواهیم جست عیب کسان

    عیب خود بر خودی همی شمریم


    ای که گفتی که عاقبت بنگر

    ما نه مردان عاقبت نگریم


    بندهٔ نیکوان لاله رخیم

    عاشق دلبران سیمبریم


    شب نباشیم جز به مصطبه‌ها

    روز هر سو به گلخنی دگریم


    می کشان و مقامران دغا

    همه از ما بهند و ما بتریم


    پاکبازان هر دو عالم را

    به گه باختن به جو نخریم


    دوستار نگار و سرخ مییم

    دشمن مال مادر و پدریم


    پدران را خدای مزد دهاد

    نه چو ما کس که ناخلف پسریم

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  3. #303
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    خیز تا دامن ز چرخ هفتمین برتر کشیم

    هفت کشور را به دور ساغری اندر کشیم


    هفت گردون مختصر باشد به پیش مرد عشق

    شاید ار دامن ز کون مختصر برتر کشیم


    نفس ما خصمی عظیم اندر نهاد راه ماست

    غزو اکبر باشد ار در روی او خنجر کشیم


    پای ما در دام عشق خوبرویان بسته شد

    زین قبل درد و بلای عاشقی بر سر کشیم


    قصر قیصروان کسری گر نباشد گو مباش

    ما به مردی حلقه در گوش دو صد قیصر کشیم


    گر نشیند گرد کوی دوست بر رخسار ما

    خط عزل از جان و دل بر مشک و بر عنبر کشیم


    این همه تر دامنان را خشک بادا دست و پا

    خیز تا خط فنا گرد سنایی برکشیم


    در کلاه او اگر پشمی‌ست آتش در زنیم

    عقل و هوش خویشتن یک دم به مستی در کشیم

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  4. #304
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    ما قد ترا بنده‌تر از سرو روانیم

    ما خد ترا سغبه‌تر از عقل و روانیم


    بی روی تو لب خشک‌تر از پیکر تیریم

    با موی تو دل تیره‌تر از نقش کمانیم


    بیرون ز رخ و زلف تو ما قبله نداریم

    بیش از لقب و نام تو توحید نخوانیم


    در ره روش عقل تو ما کهتر عقلیم

    وز پرورش لفظ تو ما مهتر جانیم


    از تقویت جزع تو خردیم و بزرگیم

    وز تربیت عقل تو پیریم و جوانیم


    در کوی امید تو و اندر ره ایمان

    از نیستی و هستی بر بسته میانیم


    یک بار برانداز نقاب از رخ رنگین

    تا دل به تو بخشیم و خرد بر تو فشانیم


    وز نیز درین پرده جمال تو ببینیم

    شاید که بر امید تو این مایه توانیم


    گر ز آتش عشق تو چو شمع از ره تحقیق

    سوزیم همی خوش خوش تا هیچ نمانیم


    تا از رخ چون روز تو بی واسطهٔ کسب

    چون ماه ز خورشید فلک مایه ستانیم


    ما را غرض از خدمت تو جز لب تو نیست

    نه در پی جانیم نه در بند جهانیم


    شاید که شب و روز همه مدح تو گوییم

    در نامهٔ اقبال همه نام تو خوانیم


    زان باده که خواجه از کف اقبال تو خوردست

    درده تو سنایی را چون کشتهٔ آنیم


    فرخنده حکیمی که در اقلیم سنایی

    بگذشت ز اندازهٔ خوبی و ندانیم

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  5. #305
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    گرچه از جمع بی نیازانیم

    عاشق عشق و عشقبازانیم


    منصف منصف خراباتیم

    کعبهٔ کعبتین بازانیم


    گاه سوزان در آتش عشقیم

    گاه از سوز رود سازانیم


    همچو مرغ از قفس شکسته شدیم

    همچو شمع از هوس گدازانیم


    گر چه کبکیم در ممالک خویش

    مانده در جستجوی بازانیم


    مرغزار وصال یافته‌ایم

    چون سنایی درو گرازانیم


    زاهدا خیز و در نماز آویز

    زان که ما خاک بی‌نیازانیم


    گر تو از طوع و طاعه می‌نازی

    ما همیشه ز شوق نازانیم

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  6. #306
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    ما همه راه لب آن دلبر یغما زنیم

    شکر او را به بوسه هر شبی یغما زنیم


    هم توان از دو لبش شکر زدن یغما ولیک

    هر شبی راه لب آن دلبر یغما زنیم


    ما چو وامق او چو عذرا ما چو رامین او چو ویس

    رطل زیبد در چنین حالی اگر صهبا زنیم


    شخص را می وار هر شب در بر ویس افگنیم

    بوسه وامق‌وار هر دم بر لب عذرا زنیم


    بر بخفتن گاه صحبت در بر ما افگند

    لب به بوسه گاه عشرت بر لب او ما زنیم


    خوش بدست امروز و دی با آن نگارین عیش ما

    خوشتر از امروز و دی فردا و پس فردا زنیم


    گر وصال او به جور از ما ستاند روزگار

    دست در عدل غیاث‌الدین والدنیا زنیم

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  7. #307
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    او چنان داند که ما در عشق او کمتر زنیم

    یا دو چنگ از جور او در دامن دیگر زنیم


    هر زمان ما را دلی کی باشد و جانی دگر

    تا به عشق بی‌وفایی دیگر آتش در زنیم


    تا کی از نادیدنش ما دیده‌ها پر خون کنیم

    تا کی از هجران او ما دستها بر سر زنیم


    گاه آن آمد که بر ما باد سلوت برجهد

    گاه آن آمد که ما با رود و رامشگر زنیم


    گر فلک در عهد او با ما نسازد گو مساز

    ما به یک دم آتش اندر چرخ و بر چنبر زنیم


    گه ز رخسار بتان بر لاله و گل می‌خوریم

    گه ز زلف دلبران با مشک و با عنبر زنیم


    پشتمان از غم کمان شد از قدش تیری کنیم

    باده پیماییم از خم بر خم دیگر زنیم

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  8. #308
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    باز ماندم در بلایی الغیاث ای دوستان

    از هوای بی وفایی الغیاث ای دوستان


    باز آتش در زد اندر جانم و آبم ببرد

    باد دستی خاکپایی الغیاث ای دوستان


    باز دیگر باره چون سنگین دلان بر ساختم

    از بت چونین جدایی الغیاث ای دوستان


    باز ناگه بلعجب وارم پس چادر نشاند

    آفتابی را هبایی الغیاث ای دوستان


    باده‌خواران باز رخ دارند زی صحرا و نیست

    در همه صحرا گیایی الغیاث ای دوستان


    بنگه هادوریان را ماند این دل کز طمع

    هر دمش بینم به جایی الغیاث ای دوستان


    جادوی فرعونیان در جنبش آمد باز و نیست

    در کف موسی عصایی الغیاث ای دوستان


    خواهد اندر وی همی از شاخ خشک و مرغ گنگ

    هر زمان برگ و نوایی الغیاث ای دوستان


    دیدهٔ روشن جز از من در همه عالم که داد

    در بهای توتیایی الغیاث ای دوستان


    از برای انس جان انس و جان ای سرفراز

    مر سنایی را چو نایی الغیاث ای دوستان

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  9. #309
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    سنایی را یکی برهان ز ننگ و نام جان ای جان

    ز عشق دانهٔ دو جهان میان دام جان ای جان


    مکن در قبهٔ زنگار اوصاف حروف او را

    چو عشق عافیت پخته چو کارم خام جان ای جان


    به قهر از دست او بستان حروف کلک صورت را

    به لطف از لوح او بستر تمامی نام جان ای جان


    چو روی خویش خرم کن یکی بستان طبع ای بت

    چو زلف خویش در هم زن همه ایام جان ای جان


    ببین در کوی کفر و دین به مهر و درد دل بنشست

    هزاران آه خون آلود زیر کام جان ای جان


    مرا گویی قناعت کن ز جوش یک جهان رعنا

    به بوی نون شهوانی به رنگ لام جان ای جان


    کسی کو عاشق تو بود بگو آخر که تا چکند

    سماع وحی و نقل عقل و خمر خام جان ای جان


    مگر تو زینهمه خوبان که پیدایند و ناپیدا

    درین مردودهٔ ویران نیابم کام جان ای جان

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  10. #310
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    مرا عشقت بنامیزد بدانسان پرورید ای جان

    که با یاد تو در دوزخ توانم آرمید ای جان


    نترسم زاتشین مفرش که با عشق تو ای مهوش

    مرا صد بار دید آتش که روی اندر کشید ای جان


    ز عشقت شکر دارم من که لاغر کردم از وی تن

    که دی زان لاغری دشمن مرا با تو ندید ای جان


    نبردی دل ز کس هرگز که خود دلهای ما از تو

    چو بویی یافت از عشقت ز شادی بر پرید ای جان


    چو خوابست آتش هجرت که هر دیده کشید ای بت

    چو آبست آتش عشقت که هر تن را رسید ای جان


    دلم در چاکری عشقت کمر بستست تو گویی

    که ایزد جز پی عشقت مرا خود نافرید ای جان


    ازین یک نوع دلشادم که با عشق تو همزادم

    که تا این دیده بگشادم دلم عشقت گزید ای جان


    چو با عشق بتان زاید سنایی کی چنین گوید

    مرا ناگاه عشق تو بر آتش خوابنید ای جان

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



صفحه 31 از 46 نخستنخست ... 2127282930313233343541 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/