صفحه 17 از 46 نخستنخست ... 713141516171819202127 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 161 تا 170 , از مجموع 455

موضوع: گزیده اشعار سنایی

  1. #161
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    هزار سال به امید تو توانم بود

    هر آنگهی که بیایم هنوز باشد زود


    مرا وصال نباید همان امید خوشست

    نه هر که رفت رسید و نه هر که کشت درود


    مرا هوای تو غالب شدست بر یک حال

    نه از جفای تو کم شد نه از وفا افزود


    من از تو هیچ ندیدم هنوز خواهم دید

    ز شیر صورت او دیدم و ز آتش دود


    همیشه صید تو خواهم بدن که چهرهٔ تو

    نمودنی بنمود و ربودنی بربود

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  2. #162
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    روی او ماهست اگر بر ماه مشک افشان بود

    قد او سروست اگر بر سرو لالستان بود


    گر روا باشد که لالستان بود بالای سرو

    بر مه روشن روا باشد که مشک افشان بود


    دل چو گوی و پشت چون چوگان بود عشاق را

    تا زنخدانش چو گوی و زلف چون چوگان بود


    گر ز دو هاروت او دلها نژند آید همی

    درد دلها را ز دو یاقوت او درمان بود


    من به جان مرجان و لولو را خریداری کنم

    گر چو دندان و لب او لولو و مرجان بود


    راز او در عشق او پنهان نماند تا مرا

    روی زرد و آه سرد و دیدهٔ گریان بود


    زان که غمازان من هستند هر سه پیش خلق

    هر کجا غماز باشد راز کی پنهان بود


    بر کنار خویش رضوان پرورد او را به ناز

    حور باشد هر که او پروردهٔ رضوان بود


    هر زمان گویم به شیرینی و پاکی در جهان

    چون لب و دندان او یارب لب و دندان بود

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  3. #163
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    از هر چه گمان بر دلم یار نه آن بود

    پندار بد آن عشق و یقین جمله گمان بود


    آن ناز تکلف بد و آن مهر فسون بود

    وان عشق مجازی بد و آن سود و زیان بود


    بر روی رقم شد شرری کز دل و جان تافت

    و ز دیده برون آمد دردی که نهان بود


    توحید من آن زلف بشولیدهٔ او بود

    ایمان من آن روی چو خورشید جهان بود


    رویی که رقم بود برو دولت اسلام

    زلفی که درو مرتدی و کفر نشان بود


    بنمود رخ و روم به یک بار بشورید

    آیین بت بتگری از دیدن آن بود


    پس زلف برافشاند و جهان کفر پراکند

    الحق ز چنان زلف مسلمان نتوان بود


    گویی که درو پای عزیزان همه سر بود

    راهی که در وصل نکویان همه جان بود


    از خون جگر سیل وز دل پاره درو خاک

    منزلگهش از آتش سوزان دمان بود


    بس جان عزیزان که در آن راه فنا شد

    گور و لحد آنجا دهن شیر ژیان بود


    چون کعبهٔ آمال پدید آمد از دور

    گفتند رسیدیم سر ره بر آن بود


    بر درگه تو خوار و ز دیدار تو نومید

    بر خاک نشستند که افلاس بیان بود


    بیرون ز خیالی نبد آنجا که نظر بود

    افزون ز حدیثی نبد آنجا که گمان بود

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  4. #164
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    نور تا کیست که آن پردهٔ روی تو بود

    مشک خود کیست که آن بندهٔ موی تو بود


    ز آفتابم عجب آید که کند دعوی نور

    در سرایی که درو تابش روی تو بود


    در ترازوی قیامت ز پی سختن نور

    صد من عرش کم از نیم تسوی تو بود


    راه پر جان شود آن جای که گام تو بود

    گوش پر در شود آنجا که گلوی تو بود


    هر که او روی تو بیند ز پی خدمت تو

    هم به روی تو که پشتش چو به روی تو بود


    از تو با رنگ گل و بوی گلابیم از آنک

    خوی احمد بود آنجا که خوی تو بود


    دیدهٔ حور بر آن خاک همی رشک برد

    که بر آن نقش ز لعل سر کوی تو بود


    کافهٔ خلق همه پیش رخت سجده برد

    حور یا روح که باشد که کفوی تو بود


    قبلهٔ جایست همه سوی تو چون کعبه از آن

    قبلهٔ جان سنایی همه سوی تو بود

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  5. #165
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    با او دلم به مهر و مودت یگانه بود

    سیمرغ عشق را دل من آشیانه بود


    بر درگهم ز جمع فرشته سپاه بود

    عرش مجید جاه مرا آستانه بود


    در راه من نهاد نهان دام مکر خویش

    آدم میان حلقهٔ آن دام دانه بود


    می‌خواست تا نشانهٔ لعنت کند مرا

    کرد آنچه خواست آدم خاکی بهانه بود


    بودم معلم ملکوت اندر آسمان

    امید من به خلد برین جاودانه بود


    هفصد هزار سال به طاعت ببوده‌ام

    وز طاعتم هزار هزاران خزانه بود


    در لوح خوانده‌ام که یکی لعنتی شود

    بودم گمان به هر کس و بر خود گمان نبود


    آدم ز خاک بود من از نور پاک او

    گفتم یگانه من بوم و او یگانه بود


    گفتند مالکان که نکردی تو سجده‌ای

    چون کردمی که با منش این در میانه بود


    جانا بیا و تکیه به طاعات خود مکن

    کاین بیت بهر بینش اهل زمانه بود


    دانستم عاقبت که به ما از قضا رسید

    صد چشمه آن زمان زد و چشمم روانه بود


    ای عاقلان عشق مرا هم گناه نیست

    ره یافتن به جانبشان بی رضا نبود

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  6. #166
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    هر کرا در دل خمار عشق و برنایی بود

    کار او در عاشقی زاری و رسوایی بود


    این منم زاری که از عشق بتان شیدا شدم

    آری اندر عاشقی زاری و شیدایی بود


    ای نگارین چند فرمایی شکیبایی مرا

    با غم عشقت کجا در دل شکیبایی بود


    مر مرا گفتی چرا بر روی من عاشق شدی

    عاشقی جانانه خودکامی و خودرایی بود


    شد دلم صفرایی از دست فراق این جمال

    آنکه صفرایی نشد در عشق سودایی بود


    آن که یک ساعت دل آورد و ببرد و باز داد

    بر حقیقت دان که او در عشق هر جایی بود


    از سخنهای سنایی سیر کی گردند خود

    جز کسی کو در ره تحقیق بینایی بود


    از جمال یوسفی سیری نیابد جاودان

    هر کرا بر جان و دل عشق زلیخایی بود

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  7. #167
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    هر زمان از عشقت ای دلبر دل من خون شود

    قطره‌ها گردد ز راه دیدگان بیرون شود


    گر ز بی صبری بگویم راز دل با سنگ و روی

    روی را تن آب گردد سنگ را دل خون شود


    ز آتش و درد فراقت این نباشد بس عجب

    گر دل من چون جحیم و دیده چون جیحون شود


    بار اندوهان من گردون کجا داند کشید

    خاصه چون فریادم از بیداد بر گردون شود


    در غم هجران و تیمار جدایی جان من

    گاه چون ذوالکفل گردد گاه چون ذوالنون شود


    در دل از مهرت نهالی کشته‌ام کز آب چشم

    هر زمانی برگ و شاخ و بیخ او افزون شود


    تا تو در حسن و ملاحت همچنان لیلی شدی

    عاشق مسکینت ای دلبر همی مجنون شود


    خاک درگاه تو ای دلبر اگر گیرد هوا

    توتیای حور و چتر شاه سقلاطون شود


    ای شده ماه تمام از غایت حسن و جمال

    چاکر از هجران رویت «عادکالعرجون» شود


    آن دلی کز خلق عالم دارد امیدی به تو

    چون ز تو نومید گردد ماهرویا چون شود


    چون سنایی مدحتت گوید ز روی تهنیت

    لفظ اسرار الاهی در دلش معجون شود

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  8. #168
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    ای یار بی تکلف ما را نبید باید

    وین قفل رنج ما را امشب کلید باید


    جام و سماع و شاهد حاضر شدند باری

    وین خرقه‌های دعوی بر هم درید باید


    ایمان و زاهدی را بر هم شکست باید

    زنار جاحدی را از جان خرید باید


    از روی آن صنوبر ما را چراغ باید

    وز زلف آن ستمگر ما را گزید باید


    جامی بهای جانی بستان ز دست دلبر

    آمد مراد حاصل اکنون مرید باید


    چون مطربان خوشدل گشتند جمله حاضر

    پایی بکوفت باید بیتی شنید باید


    ای ساقی سمنبر در ده تو بادهٔ تر

    زیرا صبوح ما را «هل من مزید» باید


    از بادهٔ تو مستند ای دوست این عزیزان

    رنج و عنای مستان اکنون کشید باید


    سالی برفت ناگه روزی دو عید دیدم

    این هر دو عید امروز خوشتر ز عید باید


    از بوستان رحمت حالی کرانه جویید

    چون در سرای همت می‌آرمید باید


    از گفتن عبارت گر عبرتی نگیری

    در گردن اشارت معنی گزید باید


    تا در مکان امنی خر پشته زن فرود آی

    چون وقت کوچ آمد نایی دمید باید


    گر بایدت که بویی آنجا گل عنایت

    اینجا گل ریاست می‌پژمرید باید


    ای شکر شگرفی در گفتگوی معنی

    گر لب شفات آرد آخر بدید باید


    هر چند دیر مانی آخر برفت باید

    چون شکری بخوردی زهری چشید باید


    بفروخته خریدی آورده را ببردی

    یاری چه دیده‌ای تو زین پس چه دید باید


    چون لاله گر بخندی عمرت کرانه جوید

    چون شمع اگر بگریی حلقت برید باید

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  9. #169
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    ترا باری چو من گر یار باید

    ازین به مر مرا تیمار باید


    اگر بیمار باشد ور نباشد

    مر این دل را یکی دلدار باید


    اگر ممکن نباشد وصل باری

    بسالی در یکی دیدار باید


    بیازردی مرا وانگه تو گویی

    چه کردی کز منت آزار باید


    مرا گویی که بیداری همه شب

    دو چشم عاشقان بیدار باید


    چو من وصل جمال دوست جویم

    مرا دیده پر از زنگار باید


    چه کردی بستدی آن دل کز آن دل

    مرا در عشق صد خروار باید


    مرا طعنه زنی گویی دلیرا

    دلی بستان چرا بیکار باید


    دل خسته چه قیمت دارد ای دوست

    که چندین با منت گفتار باید


    طمع برداشتم از دل ولیکن

    مر این جان را یکی زنهار باید


    همه خون کرد باید در دل خویش

    هر آنکس را که چون تو یار باید


    ایا نیکوتر از عمر و جوانی

    نکو رو را نکو کردار باید


    مرا دیدار تو باید ولیکن

    ترا یارا همی دینار باید


    مرا دینار بی مهرست رخسار

    چنین زر مر ترا بسیار باید


    اگر خواهی به خون دل کنی نقش

    ولیکن نقش را پرگار باید

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  10. #170
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    تا رقم عاشقی در دلم آمد پدید

    عاشقی از جان من نبست آدم برید


    در صفت عاشقی لفظ و عبارت بسوخت

    حرف و بیان شد نهان نام و نشان شد پدید


    قافله اندر گذشت راه ز ما شد نهان

    گشت ز ما منقطع هر که به ما در رسید


    مشکل درد مرا چرخ نداند گشاد

    محمل عشق مرا خاک نیارد کشید


    ای پسر از هر چه هست دست بشوی و برو

    راه خرابات گیر رود و سرود و نبید

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



صفحه 17 از 46 نخستنخست ... 713141516171819202127 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/