صفحه 16 از 46 نخستنخست ... 612131415161718192026 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 151 تا 160 , از مجموع 455

موضوع: گزیده اشعار سنایی

  1. #151
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    دل به تحفه هر که او در منزل جانان کشد

    از وجود نیستی باید که خط بر جان کشد


    در نوردد مفرش آزادگی از روی عقل

    رخت بدبختی ز دل از خانهٔ احزان کشد


    گر چه دشوارست کار عاشقی از بهر دوست

    از محبت بر دل و جان رخت عشق آسان کشد


    رهروی باید که اندر راه ایمان پی نهد

    تا ز دل پیمانهٔ غم بر سر پیمان کشد


    دین و پیمان و امانت در ره ایمان یکیست

    مرد کو تا فضل دین اندر ره ایمان کشد


    لشکر لا حول را بند قطیعت بگسلد

    وز تفاوت بر شعاع شرع شادروان کشد


    خلق پیغمبر کجا تا از بزرگان عرب

    جور و رنج ناسزایان از پی یزدان کشد


    صادقی باید که چون بوبکر در صدق و صواب

    زخم مار و بیم دشمن از بن دندان کشد


    یا نه چون عمر که در اسلام بعد از مصطفا

    از عرب لشکر ز جیحون سوی ترکستان کشد


    پارسایی کو که در محراب و مصحف بی گناه

    تا ز غوغا سوزش شمشیر چون عثمان کشد


    حیدر کرار کو کاندر مصاف از بهر دین

    در صف صفین ستم از لشکر مروان کشد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  2. #152
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    ما را ز مه عشق تو سالی دگر آمد

    دور از ره هجر تو وصالی دگر آمد


    در دیده خیالی که مرا بد ز رخ تو

    یکباره همه رفت و خیالی دگر آمد


    بر مرکب شایسته شهنشاه شکوهت

    بر تخت دل من به جمالی دگر آمد


    شد نقص کمالی که مرا بود به صورت

    در عالم تحقیق کمالی دگر آمد


    بر طبل طلب می‌زدم از حرص دوالی

    ناگاه بر آن طبل دوالی دگر آمد


    از سینه نهال امل از بیم بکندم

    با میوهٔ انصاف نهالی دگر آمد


    بر عشوه ز من رفت به تعریض نکالات

    آسوده به تصریح نکالی دگر آمد


    در وصف صفا حیدر اقبال به چشمم

    بر دلدل دولت به دلالی دگر آمد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  3. #153
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    بر مه از عنبر معشوق من چنبر کند

    هیچ کس دیدی که بر مه چنبر از عنبر کند


    گه ز مشک سوده نقش آرد همی بر آفتاب

    گه عبیر بیخته بر لالهٔ احمر کند


    گرد زنگارش پدید آمد ز روی برگ گل

    ترسم امسالش بنفشه از سمن سر بر کند


    ای دریغا آن پریرو از نهیب چشم بد

    سوسن آزاده را در زیر سیسنبر کند


    هر که دید آن خط نورسته بدان یاقوت سرخ

    عاجز آید گر صفات رنگ نیلوفر کند


    خیز تا یک چند بر دیدار او باده خوریم

    پیش از آن کش روزگار بی وفا ساغر کند


    مهره بازی دارد اندر لب که همچون بلعجب

    گه عقیق کانی و گه در و گه شکر کند


    چشم جان آهنج دل الفنج جادو بند او

    جادویی داند مگر کز جزع من عبهر کند


    آفرین بادا بر آن رویی که گر بیند پری

    بی گمان از رشک رویش خاک را بر سر کند


    این چنین دلبر که گفتم در صفات عشق من

    گه دو چشمم پر ز آب و گه رخم پر زر کند


    گاه چون عودم بسوزد گه گدازد چون شکر

    گه چو زیر چنگم اندر چنگ رامشگر کند


    گه کند بر من جهان همچون دهان خویش تنگ

    گه تنم چون موی خویش آن لاله رخ لاغر کند


    گاه چون ذره نشاند مر مرا اندر هوا

    گه رخم از اشک چشمم زعفران پر زر کند


    ای مسلمانان فغان زان دلربای مستحیل

    کو جهان بر جان من چون سد اسکندر کند

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  4. #154
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    گر شبی عشق تو بر تخت دلم شاهی کند

    صدهزاران ماه آن شب خدمت ماهی کند


    باد لطفت گر به دارالملک انسان بروزد

    هر یکی را بر مثال یوسف چاهی کند


    من چه سگ باشم که در عشق تو خوش یک دم زنم

    آدم و ابلیس یک جا چون به همراهی کند


    هر که از تصدیق دل در خویشتن کافر شود

    بی خلافی صورت ایمانش دلخواهی کند


    بی خود ار در کفر و دین آید کسی محبوب نیست

    مختصر آنست کار از روی آگاهی کند


    خفتهٔ بیدار بنگر عاقل دیوانه بین

    کو ز روی معرفت بی وصل الاهی کند


    تا درین داری به جز بر عشق دارایی مکن

    عاشق آن کار خود از آه سحرگاهی کند


    ساحری دان مر سنایی را که او در کوی عقل

    عشقبازی با خیال ترک خرگاهی کند

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  5. #155
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    وصال حالت اگر عاشقی حلال کند

    فراق عشق همه حالها زوال کند


    وصال جستن عاشق نشان بی‌خبریست

    که نه ره همهٔ عاشقان وصال کند


    رهیست عشق کشیده میان درد و دریغ

    طلب در او صفت بی خودی مثال کند


    نصیب خلق یکی خندقی پر از شهوت

    در او مجاز و حقیقت همی جدال کند


    چو از نصیب گذشتی روا بود که دلت

    حدیث دلبر و دعوی زلف و خال کند


    چو آفتاب رخش محترق شود ز جمال

    نقاب بندد بعضی ازو هلال کند


    نگار من چو شب از گرد مه درآلاید

    حرام خون هزاران چو من حلال کند


    نگه نیارم کردن به رویش از پی آن

    که جان ز تن به ره دیده ارتحال کند


    کمال حال ز عشاق خویش نقص کند

    بتم چو خوبی بی‌نقص را کمال کند


    وصال او به زمانی هزار روز کند

    فراق او ز شبی صد هزار سال کند


    هزار آیت دل بردنست یار مرا

    ز من هر یکیش طبایع دو صد جمال کند


    چو او سوار شود سرو را پیاده کند

    چو غمزه سازد هاروت را نکال کند


    حدیث در دهن او تو گوییی که مگر

    وجود با عدم از لذت اتصال کند


    گمان بری که سیه زلف او بر آن رخ او

    یکی شبست که با روز او جدال کند


    زهی بتی که به خوبی خویش در نفسی

    هزار عاشق چون من فر و جوال کند


    هزار صومعه ویران کند به یک ساعت

    چو حلقه‌های سر زلف جیم و دال کند


    تبارک‌الله از آن روی پر ملاحت و زیب

    که غایت همه عشاق قیل و قال کند

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  6. #156
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    مردمان دوستی چنین نکنند

    هر زمان اسب هجر زین نکنند


    جنگ و آزار و خشم یکباره

    مذهب و اعتقاد و دین نکنند


    چون کسی را به مهر بگزینند

    دیگری را بر او گزین نکنند


    در رخ دوستان کمان نکشند

    بر دل عاشقان کمین نکنند


    چون منی را به چاره‌ها کردن

    دل بیگانه را رهین نکنند


    روز و شب اختیار مهر کنند

    سال و مه آرزوی کین نکنند


    چون وفا خوبتر بود که جفا

    آن کنند اختیار و این نکنند


    بر سماع حزین خورند شراب

    لیک عاشق را حزین نکنند


    زلف پر چین ز بهر فتنهٔ خلق

    همچو زلف بتان چین نکنند


    اینهمه می‌کنی و پنداری

    که ترا خلق پوستین نکنند


    مکن ای لعبت پری‌زاده

    که پری‌زادگان چنین نکنند


    همه شاه و گدا و میر و وزیر

    بهر دنیا به ترک دین نکنند

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  7. #157
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    گر سال عمر من به سر آید روا بود

    اندی که سال عیش همیشه به جا بود


    پایان عاشقی نه پدیدست تا ابد

    پس سال و ماه و وقت در او از کجا بود


    ای وای و حسرتا که اگر عشق یک نفس

    در سال و ماه عمر ز جانم جدا بود


    ای آمده به طمع وصال نگار خویش

    نشنیده‌ای که عشق برای بلا بود


    پروانهٔ ضعیف کند جان فدای شمع

    تا پیش شمع یک نظرش را سنا بود


    دیدار وی همان بود و سوختن همان

    گویی فنای وی همه اندر بقا بود


    آن را که زندگیش به عشق‌ست مرگ نیست

    هرگز گمان مبر که مر او را فنا بود

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  8. #158
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    آفرین بادا بر آن کس کو ترا در بر بود

    و آفرین بادا بر آن کس کو ترا در خور بود


    آفرین بر جان آن کس کو نکو خواهت بود

    شادمان آن کس که با تو در یکی بستر بود


    جان و دل بردی به قهر و بوسه‌ای ندهی ز کبر

    این نشاید کرد تا در شهرها منبر بود


    گر شوم من پاسبان کوی تو راضی بوم

    خود ببخشایی بر آن کش این هوس درسر بود

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  9. #159
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    چون دو زلفین تو کمند بود

    شاید ار دل اسیر بند بود


    گوییم صبر کن ز بهر خدا

    آخر این صبر نیز چند بود


    خواجه انصاف می بباید داد

    با چنین رخ چه جای پند بود


    سرو را کی رخ چو ماه بود

    ما را کی لب چو قند بود


    می ندانی که پست گردد زود

    هر کرا همت بلند بود


    هر که معشوقه‌ای چنین طلبد

    همه رنج و غمش پسند بود

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  10. #160
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    عاشق و یار یار باید بود

    در همه کار یار باید بود


    گر همه راحت و طرب طلبی

    رنج بردار یار باید بود


    روز و شب ز اشک چشم و گونهٔ زرد

    در و دینار یار باید بود


    ور گل دولتت همی باید

    خستهٔ خار یار باید بود


    گاه و بی گاه در فراق و وصال

    مست و هشیار یار باید بود


    چون سنایی همیشه در بد و نیک

    صاحب اسرار یار باید بود

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



صفحه 16 از 46 نخستنخست ... 612131415161718192026 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/