صفحه 9 از 46 نخستنخست ... 567891011121319 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 81 تا 90 , از مجموع 455

موضوع: گزیده اشعار سنایی

  1. #81
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    عشق رخ تو بابت هر مختصری نیست

    وصل لب تو در خور هر بی خبری نیست

    هر چند نگه می‌کنم از روی حقیقت

    یک لحظه ترا سوی دل ما نظری نیست


    تا پای تو از دایرهٔ عهد برون شد

    در هستی خویشم به سر تو که سری نیست


    بر تو بدلی نارم و دیگر نکنم یاد

    هر چند که آرام تو جز باد گری نیست


    در بند خسی وین عجبی نیست که امروز

    اسبی که به کار آید بی داغ خری نیست


    خصم به بدی گفتن من لب چه گشاید

    من بنده مقرم که خود از من بتری نیست


    بسیار جفا هات رسیدست به رویم

    المنة الله که ترا دردسری نیست


    بسیار سمرهاست در آفاق ولیکن

    دلسوزتر از عشق من و تو سمری نیست


    بسیار گذر کرد در آفاق سنایی

    افتاد به دام تو و از تو گذری نیست

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  2. #82
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    کار دل باز ای نگارینا ز بازی در گذشت

    شد حقیقت عشق و از حد مجازی در گذشت

    گر به بازی بازی از عشقت همی لافی زدم

    کار بازی بازی از لاف و بازی در گذشت


    اندک اندک دل به راه عشقت ای بت گرم شد

    چون ز من پیشی گرفت از اسب تازی در گذشت


    سودکی دارد کنون گر گوید ای غازی بدار

    تیر چون از شست شد از دست غازی در گذشت


    چشم خونخوار تو از قتال سجزی دست برد

    زلف دلدوز تو از طرار رازی در گذشت


    گر چه کشمیریست آن سیمین صنم از حسن خویش

    از بت چینی و ماچین و طرازی در گذشت


    بی‌نیاز ار داشتی خوشدل سنایی را کنون

    این نیاز و خوشدلی و بی‌نیازی در گذشت

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  3. #83
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    سرگران از چشم دلبر دوش چون بر ما گذشت

    اشک خون کردم ز غم چون بر من از عمدا گذشت

    من ز غم رفتم ولی ترسیدم از نظاره‌ای

    کاندرین ساعت برین ره حور یا حورا گذشت


    گفت خورشید خرامان دیدم و ماه سما

    کز تکبر دوش او ابر بر زهرهٔ زهرا گذشت


    لولو لال همی بارم ز عشقش در کنار

    کز کنارم ناگهان آن لولو لالا گذشت


    با خط مشکین ز سیمین عارضی کایزد نهاد

    مورچه گویی به عمدا بر رهی بیضا گذشت


    آنچه بر جانم رسید از عشق آن سیمین صنم

    صد یکی زان بالله ار بر وامق و عذرا گذشت


    حلقهٔ زلفش بدی چون عروةالوثقی مرا

    ای مسلمانان فغان کان عروةالوثقا گذشت


    دین و دنیا گفتمی در بازم اندر کار عشق

    کار من با او کنون از دین و از دنیا گذشت

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  4. #84
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    زینهاد این یادگار از دست رفت

    در غم تو روزگار از دست رفت

    چون مرا دل بود با او برقرار

    دل شد و با دل قرار از دست رفت


    سیم و زر بودی مرا و صبر و هوش

    در غم تو هر چهار از دست رفت


    پای من در دام تو بس سخت ماند

    گر نگیری دست کار از دست رفت


    یار بودی مر مرا از روی مهر

    یاری اکنون کن که یار از دست رفت


    اینهمه خوارست کاندر عاشقی

    چون سنایی صد هزار از دست رفت

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  5. #85
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    عشق ازین معشوقگان بی وفا دل بر گرفت

    دست ازین مشتی ریاست جوی دون بر سر گرفت

    عالم پر گفتگوی و در میان دردی ندید

    از در سلمان در آمد دامن بوذر گرفت


    اینت بی همت که در بازار صدق و معرفت

    روی از عیسا بگردانید و سم خر گرفت


    سامری چون در سرای عافیت بگشاد لب

    از برای فتنه را شاگردی آزر گرفت


    نان اسکندر خوری و خدمت دارا کنی

    خاک سیم از حرص پنداری که آب زر گرفت


    بلعجب بازیست در هنگام مستی با فقر

    کز میان خشک رودی ماهیان تر گرفت


    سالها مجنون طوافی کرد در کهسار دوست

    تا شبی معشوقه را در خانه بی مادر گرفت


    آنچه از مستی و کوتاهی شبی آهنگ کرد

    تا سر زلفش نگیرد زود ازو سر بر گرفت


    خواجه از مستی شبی بر پای چاکر بوسه داد

    تا نه پنداری که چاکر قیمت دیگر گرفت


    زین عجایب تر که چون دزد از خزینت نقد برد

    دیده‌بان کور گوش پاسبان کر گرفت


    این مرقعها و این سالوسها و رنگها

    امر معروفست کز وی جانها آذر گرفت


    دیو بد دینست لیکن بر در دین ره زند

    زهر ما زهرست لیکن معدنی شکر گرفت


    ای سنایی هان که تا نفریبدت دیو لعین

    کز فریب دیو عالم جمله شور و شر گرفت


    هر دعا گویی که در شش پنج او دادی به خواب

    چون سنایی هفت اختر ره ششدر گرفت

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  6. #86
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    هر آن روزی که باشم در خرابات

    همی نالم چو موسی در مناجات

    خوشا روزی که در مستی گذارم

    مبارک باشدم ایام و ساعات


    مرا بی خویشتن بهتر که باشم

    به قرایی فروشم زهد و طاعات


    چو از بند خرد آزاد گشتم

    نخواهم کرد پس گیتی عمارات


    مرا گویی لباسات تو تا کی

    خراباتی چه داند جز لباسات


    گهی اندر سجودم پیش ساقی

    گهی پیش مغنی در تحیات


    پدر بر خم خمرم وقف کردست

    سبیلم کرد مادر در خرابات


    گهی گویم که ای ساقی قدح گیر

    گهی گویم که ای مطرب غزل‌هات


    گهی باده کشیده تا به مستی

    گهی نعره رسیده تا سماوات


    مرا موسی نفرماید به تورات

    چو کردم حق فرعونی مکافات


    چو دانی کاین سنایی ترهاتست

    مکن بر روی سلامی خواجه هیهات

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  7. #87
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    تا سوی خرابات شد آن شاه خرابات

    همواره منم معتکف راه خرابات

    کردند همه خلق همی خطبهٔ شاهی

    چون خیل خرابات بر آن شاه خرابات


    من خود چه خطر دارم تا بنده نباشم

    چون شاه خرابات بود ماه خرابات


    گر صومعهٔ شیخ خبر یابد ازین حرف

    حقا که شود بندهٔ خرگاه خرابات


    بشنو که سنایی سخن صدق به تحقیق

    آن کس که چنو نیست هواخواه خرابات


    او نیست بجز صورت بی هیئت بی روح

    افگنده به میدان شهنشاه خرابات


    آن روز مبادم من و آن روز مبادا

    بینند ز من خالی درگاه خرابات


    شیر نر اگر سوی خرابات خرامد

    روباه کند او را روباه خرابات


    آنکو «لمن الملک» زند هم حسد آید

    او را ز خرابات و علی‌الاه خرابات

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  8. #88
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    چه خواهی کرد قرایی و طامات

    تماشا کرد خواهی در خرابات

    زمانی با غریبان نرد بازم

    زمانی گرد سازم با لباسات


    گهی شه رخ نهم بر نطع شطرنج

    گهی شه پیل خواهم گاه شهمات


    گهی همچون لبک در نالش آیم

    گهی با ساتکینی در مناجات


    گهی رخ را نهاده بر زمین پست

    گهی نعره کشیده در سماوات


    چنان گشتم ز مستی و خرابی

    که نشناسم عبارات از اشارات


    نه مطرب را شناسم از موذن

    نه دستان را شناسم از تحیات


    شنیدم من که شاهی بنده را گفت

    که تو عبد منی پیش آر حاجات


    همی گفت ای سنایی توبه ننیوش

    که من باشم بپاهم در مناجات

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  9. #89
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    نخواهم من طریق و راه طامات

    مرا می باید و مسکن خرابات

    گهی با می گسارم انده خویش

    گهی با جام باشم در مناجات


    گهی شطرنج بازم با حریفان

    گهی راوی شوم با شعر و ابیات


    گهی شه رخ شوم با عیش و راحت

    گهی از رنج گردم باز شهمات


    نخواهم جز می و میخانه و جام

    نه محنت باشد آنجا و نه آفات


    همیشه تا بوم در خمر و در قمر

    بیابم راحتی اندر مقامات


    چو طالب باشم اندر راه معشوق

    طلب کردن بود راه عبادات


    طریق عشق آن باشد که هرگز

    نیابد عاشق از معشوق حاجات


    چنین دانم طریق عاشقی را

    که نپذیرد به راه عشق طامات


    ز چیزی چون توان دادن نشانی

    که پیدا نیست اندر وی اشارات

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  10. #90
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    رازی ز ازل در دل عشاق نهانست

    زان راز خبر یافت کسی را که عیانست

    او را ز پس پردهٔ اغیار دوم نیست

    زان مثل ندارد که شهنشاه جهانست


    گویند ازین میدان آن را که درآمد

    کی خواجه دل و روح و روانت ز روانست


    گر ماه هلال آید در نعت کسوفست

    ور تیر وصال آید بر بسته کمانست


    کاین کوی دو صد بار هزار از سر معنی

    گشتست کز ایشان تف انگشت نشانست


    آنکس که ردایی ز ریا بر کتف افگند

    آن نیست ردا آن به صف دان طلسانست


    گر چند نگونست درین پرده دل ما

    میدان به حقیقت که ز اقبال ستانست


    قاف از خبر هیبت این خوف به تحقیق

    چون سین سلامت ز پی خواجه روانست


    گویی که مگر سینهٔ پر آتش دارد

    یا دیدهٔ او بر صفت بحر عمانست


    این چیست چنین باید اندر ره معنی

    آن کس که چنین نیست یقین دان که چنانست


    نظم گهر معنی در دیدهٔ دعوی

    چون مردمک دیده درین مقله نهانست


    در راه فنا باید جانهای عزیزان

    کاین شعر سنایی سبب قوت جانست

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



صفحه 9 از 46 نخستنخست ... 567891011121319 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/