در مناجات گوید
ای روان همه تنومندان
آرزو بخش آرزومندان
تو کنی فعل من نکو در من
مهربان تر ز من ، تویی برمن
زحمتت را کرانه پیدا نیست
نعمتت را میانه پیدا نیست
آنچه بدهی به بنده ، دینی ده
با رضای خودش قرینی ده
دلم از یاد قدس دین ، خوش کن
نسب بادو خاکم ، آتش کن
از تو بخشودنست و بخشیدن
وز من افتادن است و شخشیدن
من نین هوشیار ، مستم گیر
من بلخشیده ام ، تو دستم گیر
عاجزم من ز خشم و خوشنودیت
نکند نیز لابه ام سودیت
دل گمراه گشت انابت جوی
مردم دیده شد جنابت جوی
دل گمراه را ، رهی بنمای
مردم دیده را دری بگشای ،
که ننازد به کارسازی تو
که بترسد ز بی نیازی تو
ای به رحمت ، شبان این رمه، تو
چه حدیث است ؟ ای تو ، ای همه تو !
تو ببخشای بر گل و دل ما
که بکاهد غم دل از گل ما
تو نوازم ، که دیگران زفتند
تو پذیرم ، که دیگران گفتند
کس بود زنده بی عنایت تو ؟
یا توان زیست ، بی رعایت تو ؟
آن که با توست ، سوزکی دارد
وان که بی توست ، روزکی دارد
از غم مرگ در زحیرم من
جان من باش ، تا نمیرم من
چه فرستی حدیث و تیغ ، به من ؟
من کیم از تو ؟ ای دریغ به من !
با قبول تو ، ای ز علت ، پاک
چه بود خوب و زشت مشتی خاک ؟
خاک را خود محل آن باشد ،
کز ثنای تواش زبان باشد ؟
بد و نیکم همه تویی ، یارب !
وز تو خود بد نیاید ، اینت عجب
آن کسی بد کند که بد کار است
از تو نی4کی همه سزاوار است .
همه امید من به رحمت توست
جان و روزی ، همه ز نعمت توست
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)