من آمن بطاعته فقد خسر خسراناً مبیناً
روبهی پیر، روبهی را گفت
کای تو با عقل و رای و دانش ، جفت!
چابکی کن ، دو صد درم بستان
نامه ی ما بدین سگان بر سان!
گفت : اجرت فزون ز دردسر است
لیک ، کاری عظیم با خطر است
زین زیان چون که جان من فرسود
درمت آنگهم چه دارد سود ؟
ایمنی از قضایت ، ای الّله !
هست نزدیک عقل ، عین گناه
ایمنی کرد هر دو را بد نام
آن عزازیل و آن دگر بلعام
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)