لمس کن
صدای من این جاست
ترانه ای آرام
روی نبض آبی دستت
لمس کن
صدای من این جاست
ترانه ای آرام
روی نبض آبی دستت
به بزرگتر از خودت احترام بذار، چون بیشتر از تو خوبی کرده...
و به کوچکتر از خودت احترام بذار، چون کمتر از تو گناه کرده...
هرگز مرا به خاطر غم هایم
تنها رها مکن
من بی تو
یعنی سکوت و زاری و پوسیدن
یعنی تمام فاجعه ها یکجا
یعنی هزار سال نخوابیدن
من بی تو؟
باور مکن که بی تو منی ماند
بی تو منی به جای نمی ماند
ای میهمان هر شب رویایم
نمیدانم چرا وقتی باران میبارد،
همه در فکر چشمان گریان آسمان هستند
ای کاش
کسی هم به فکر گونه های سرد و خیس زمین باشد...
این روزا ساکت شدم ... خیلی ساکت ...
ولی هستم ...
هستم و مغزم خیلی خوب کار می کنه ...
دلم هم همین جور ...
یادمان باشد به دل کوزه آب، که بدان سنگ شکست
بستی از روی محبّت بزنیم
تا اگر آب در آن سینه پاکش ریزند...آبرویش نرود
شب تاب بی دلیل می افروزد
پرواز بی هیچ علتی ، در بالهای عقاب است
و کهکشان بی بادی سماع خویش را دنبال می کند
من بی هیچ بایدی می سرایم
باید که حلقه زنجیر را گسست
باید که باید ها را به دور ریخت
بر من جنون متبرک باد
شادی ام را می شکنی
که با تکه های آن چه بسازی؟
گیرم زخمی تازه
میان این همه زخم !
صورت معصومانه کودک
صدای جیرجیرک در سکوت شب
حتی پشت لحن و آهنگ صدای آدمها
همه جا اثرش را میتونی پیدا کنی
ولی اول میخوام بدونم من چی ام و کجام؟
این دل که میگیم چیه؟ روح؟ ذهن؟
کاش در کتاب قطور زندگی ، سطری باشیم ماندنی نه حاشیه ای از یاد رفتنی...
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)