صفحه 24 از 27 نخستنخست ... 142021222324252627 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 231 تا 240 , از مجموع 266

موضوع: اشعار و زندگينامه ی وحشــي بافقـــي

  1. #231
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    شرح ضعفم از سگان آستان خود بپرس

    از کسان یک بار حال ناتوان خود بپرس


    شب به کویت مردمان را نیست خواب از دیده‌ام

    گر زمن باور نداری از سگان خود بپرس


    شرح دردم از زبان غیر پرسیدن چرا

    می‌کنی چون لطف باری از زبان خود بپرس


    دور از آن کو تا به کی باشی دلا بی خان ومان

    این چه اوقاتست راه خان و مان خود بپرس


    حال بیماران خود هرگز نمی‌پرسد چرا

    وحشی این حال از مه نامهربان خود بپرس

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  2. #232
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    مغرور کسی به که درت جا نکند کس

    وصلی که محالست تمنا نکند کس


    نی یوسف مصری تو که در بیع کس آیی

    بیعانهٔ جان چیست که سودا نکند کس


    روشن نکند چشم کس این طرفه عزیزیست

    همچشمی یعقوب و زلیخا نکند کس


    مرغ دل ما کیست اگر دامگه اینست

    سیمرغ به دام افتد و پروا نکند کس


    آه این چه غرور است که سد کشته گر افتد

    دزدیده هم از دور تماشا نکند کس


    چندین سر بی جرم به دار است در آن کو

    یک بار سر از ناز به بالا نکند کس


    وحشی سبب ناز و تغافل همه حسن است

    حسن ار نبود این همه اینها نکند کس

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  3. #233
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    ای دل به بند دوری او جاودانه باش

    ای صبر پاسبان در بند خانه باش


    ای سر به خاک تنگ فرو رو ، ترا که گفت

    در بند کسر حرمت این آستانه باش


    هرگز میان عاشق و معشوق بعد نیست

    سد ساله راه فاصله گو در میانه باش


    سد دوزخم زبانه کشد عشق خود یکیست

    گو یک زبان بر سر آمد سد زبانه باش


    وحشی نگفتمت که کمانش نمی‌کشی

    حالا بیا خدنگ بلا را نشانه باش

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  4. #234
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    عشق می‌فرمایدم مستغنی از دیدار باش

    چند گه با یار بودی، چند گه بی یار باش


    شوق می‌گوید که آسان نیست بی او زیستن

    صبر می‌گوید که باکی نیست گو دشوار باش


    وصل خواری بر دهد ای طایر بستان پرست

    گلستان خواهی قفس، مستغنی از گلزار باش


    وصل اگر اینست و ذوقش این که من دریافتم

    گر ز حرمانت بسوزد هجر منت دار باش


    صبر خواهم کرد وحشی از غم نادیدنش

    من چو خواهم مرد گو از حسرت دیدار باش

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  5. #235
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    تن اگر نبود ز نزدکان چو شد گو دور باش

    دیده در وصل است پا از بزم گو مهجور باش


    در نگاهی کان به هر ماهی کنی آنهم ز دور

    سهل باشد گو عنایت گونه منظور باش


    یک نگاه لطف از چشم تو ما را می‌رسد

    گو کسی کاین نیز نتواند که بیند کور باش


    بزم بدمستان عشق است این به حکمت باده نوش

    ساقی مجلس شود هم مست و هم مخمور باش


    لطف با اغیار و کین با ما تفاوت از کجاست

    با همه هر نوع می‌باشی به یک دستور باش


    سیل بی لطفی همین سر در بنای ما مده

    خانهٔ ما یا همه ویرانه یا معمور باش


    کار ما و کار وحشی پیش تیغت چون یکیست

    گو دلت بی رحم و بازوی ستم پر زور باش

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  6. #236
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    ترک ما کردی برو همصحبت اغیار باش

    یار ما چون نیستی با هر که خواهی یار باش


    مست حسنی با رقیبان میل می خوردن مکن

    بد حریفانند آنها گفتمت هشیار باش


    آنکه ما را هیچ برخورداری از وصلش نبود

    از نهال وصل او گو غیر برخوردار باش


    گر چه می‌دانم که دشوار است صبر از روی دوست

    چند روزی صبر خواهم کرد گو دشوار باش


    صبر خواهم کرد وحشی در غم نادیدنش

    من که خواهم مرد گو از حسرت دیدار باش

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  7. #237
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    روزی این بیگانگی بیرون کند از خوی خویش

    آشنای ما شود مارا بخواند سوی خویش


    هم رسد روزی که در کار بد آموز افکند

    این گره کامروز افکنده‌ست بر ابروی خویش


    لازم ناکامی عشق است استغنای حسن

    نیست جای شکوه گر میراندم از کوی خویش


    چون پسندم باز فتراک تو ، زیر پا فکن

    این سری کز بار او فرسوده‌ام زانوی خویش


    سود وحشی چهره بر خاک درش چندان که شد

    هم خجل از راه او هم منفعل از روی خویش

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  8. #238
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    کردیم نامزد به تو نابود و بود خویش

    گشتیم هیچکارهٔ ملک وجود خویش


    غماز در کمین گهرهای راز بود

    قفلی زدیم بر در گفت و شنود خویش


    من بودم و نمودی و باقی خیال تو

    رفتم که پرده‌ای بکشم بر نمود خویش


    یک وعده خواهم از تو که گردم در انتظار

    حاکم تویی در آمدن دیر و زود خویش


    از چشم من به خود نگر و منع کن مرا

    بی اختیار اگر نشوی در سجود خویش


    گو جان و سر برو، غرض ما رضای تست

    حاشا که ما زیان تو خواهیم و سود خویش


    بزم نشاط یار کجا وین فغان زار

    وحشی نوای مجلس غم کن سرود خویش

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  9. #239
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    در مانده‌ام به درد دل بی علاج خویش

    و ز بد مزاجی دل کودک مزاج خویش


    مهر خزانه یافت دل و جان و هر چه بود

    جوید هنوز ازین ده ویران خراج خویش


    جان را مگر به مشعلهٔ دل برون برم

    زین روزهای تیره و شبهای داج خویش


    فرهاد را که بگذرد از سر چه نسبت است

    با آنکه مشکل است بر او ترک تاج خویش


    عذب فرات گو دگری خور که ما خوشیم

    با آب شور دیده و تلخ اجاج خویش


    ای صاحب متاع صباحت تلطفی

    کاورده عاجزی به درت احتیاج خویش


    وحشی رواج نیست سخن را ، زبان به بند

    تا چند دعوی از سخن بی رواج خویش

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  10. #240
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    بند دیگر دارم از عشقت به هر پیوند خویش

    جذبه‌ای خواهم که از هم بگسلانم بند خویش


    عشق خونخوار است با بیگانه و خویشش چه کار

    خورد کم خونی مگر یعقوب از فرزند خویش


    ایستادن نیست بر یک مطلبم در هیچ حال

    بر نمی‌آیم به میل طبع ناخرسند خویش


    اینچنین مستغنی از حال تهی دستان مباش

    آخر ای منعم نگاهی کن به حاجتمند خویش


    وحشی آمد از خمار زهد خشکم جان به لب

    کو صلای جرعه‌ای تا بشکنم سوگند خویش

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



صفحه 24 از 27 نخستنخست ... 142021222324252627 آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/