غزل 179
عشق گو بي عزتم كن ، عشق و خواري گفته اند
عاشقي را مايه بي اعتباري گفته اند
كوه محنت بر دلم نه منتت بر جان من
عاشقي را ركن اعظم بردباري گفته اند
پاي تا سر بيم و اميدم كه طور عشق را
غايت نوميدي و اميدواري گفته اند
پيش من هست احتراز از چشم و دل از غير دوست
آنچه اهل تقويش پرهيزگاري گفته اند
راست شد دل با رضاي يار و رست از هجر و وصل
آري آري راستي و رستگاري گفته اند
من مريد عشق گر ارشاد آن شد حاصلم
آن صفت كش نام ، موت اختياري گفته اند
زيستن فرع است وحشي ، اصل پاس دوستي است
جان و سهل است اول حفظ ياري گفته اند
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)