صفحه 15 از 27 نخستنخست ... 511121314151617181925 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 141 تا 150 , از مجموع 266

موضوع: اشعار و زندگينامه ی وحشــي بافقـــي

  1. #141
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    غزل 140

    ماه من گفتم كه با من مهربان باشد ، نبود
    مرهم جان من آزرده جان باشد ، نبود
    از ميان بي موجبي خنجر به خون من كشيد
    اينكه اندك گفتگويي در ميان باشد ، نبود
    بر دلم صد كوه غم از سرگراني هاي او
    بود اما اينكه بر خاطر گران باشد ، نبود
    خاطر هر كسي ازو مي شد به نوعي شادمان
    شادمان گشتم كه با من همچنان باشد ، نبود
    وحشي از بي لطفي او صد شكايت داشتيم
    پيش او گفتم كه ياراي زبان باشد ، نبود

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  2. #142
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    غزل 141

    مرغ ما دوش سراينده بستاني بود
    داشت گلبانگي و مشغوف گلستاني بود
    ديده كز نعمت ديدار نبودش سپري
    مگسي بود كه مهمان سر خواني بود
    دست اميد كه يك بار نقابي نكشيد
    بود دور از سر و نزديك به داماني بود
    آنكه از تشنگي اش بود گذر بر ظلمات
    تف نشان جگرش چشمه حيواني بود
    ريشه تفسيده گياهي ز لب كوثر رست
    كه ز ابرش هوس قطره باراني بود
    خويش را ساخته آماده صد شعله خسي
    گرم همصحبتي آتش سوزاني بود
    بود وحشي كه ز رخسار تو شد قافيه سنجن
    يا نواساز گلي مرغ خوش الحاني بود

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  3. کاربر مقابل از sorna عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


  4. #143
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض



    غزل 142

    آنچه كردي ، آنچه گفتي غايت مطلوب بود
    هر چه گفتي خوب گفتي هر چه كردي خوب بود
    من چرا در عشق انديشم ز سنگ طعن غير
    آنكه مجنون بود اينش در جهان سركوب بود
    چند گويي قصه ايوب و صبر او ، بس است
    پيش از اين ما صبر نتوانيم آن ايوب بود
    بود از مجنون به ليلي لاف يكرنگي دروغ
    در ميان گر احتياج قاصد و مكتوب بود
    من نمي دانم كه اين عشق و محبت از كجاست
    اينقدر دانم كه ميل از جانب مطلوب بود
    اين عجايب بين كه يوسف داشت در زندان مصر
    پاي در زنجير و جايش در دل يعقوب بود
    وحشي اين مژگان خون پالا كه گرد غم گرفت
    ياد آن روزي كه در راه كسي جاروب بود

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  5. #144
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    غزل 143

    بود آن وقتي كه دشنام تو خاطرخواه بود
    بنده بوديم و زبان ماجرا كوتاه بود
    حق ياريهاي سابق گر نبستي راه نطق
    در جواب اينكه گفتي نكته اي در راه بود
    پيش از اينم جان فزودي لذت دشنام او
    الله الله از چه امروز اين چنين جانكاه بود
    گو مده فرمان كه ديگر نيست دل فرمان پذير
    حكم او مي رفت چنداني كه اينجا شاه بود
    سالها هم بگذرد وحشي كه سويش نگذرم
    تا نپنداري كه خشم ما همين يك ماه بود

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  6. #145
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    غزل 144

    آن مستي تو دوش ز پيمانه كه بود
    چندين شراب در خم و خمخانه كه بود
    اي مرغ زود رام كه آورد نقل و مي
    دام فريب آب كه و دانه كه بود
    روشن به سان آتش حسنت مي كه شد
    شمعت زبانه كش پي پروانه كه بود
    آوازه ات به مستي و رندي بلند شد
    افشاي آن ز نعره مستانه كه بود
    وحشي چه پرسش است كه شد با كه آشنا ؟
    خود گو كه او به غير تو بيگانه كه بود

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  7. #146
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    غزل 145

    دوش در كويي عجب بي لطفي در كار بود
    تيغ در دست تغافل سخت بي زنهار بود
    رفتن و ناآمدن سهل است با خود خوش كنيم
    ديده را ناديده كرد و رفت اين آزار بود
    رسم اين مي باشد اي دير آشناي زودسر
    آن همه لاف وفا آخر همين مقدار بود
    ياري ظاهر چه كار آيد خوش آن ياري كه او
    هم به ظاهر يار بود و هم به باطن يار بود
    بر نياوردن مروت بود خود انصاف ده
    آرزوي خاطري گر دور يك دم دار بود
    كرد وحشي شكوه بي التفاتي بر طرف
    درد سر مي شد وگرنه درد دل بسيار بود

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  8. #147
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    غزل 146

    با غير دوش اين همه گرديدنش چه بود
    وز زهر چشم جانب ما ديدنش چه بود
    آن ناز چشم كرده سر صلح اگر نداشت
    از دور ايستادن و خنديدنش چه بود
    اظهار قرب اگر نه غرض بود غير را
    از من ره حريم تو پرسيدنش چه بود
    گر وعده وصل نبودش به ديگران
    بي وجه تند گشتن و رنجيدنش چه بود
    وحشي اگر نبود ز ما يار ما به تنگ
    بي موجبي به جنگ رسانيدنش چه بود

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  9. #148
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض



    غزل 147


    چون تو مستغنی ز دل بودی دل آرایی چه بود
    بر دل و جان ناز را چندین تقاضایی چه بود
    در تصرف چون نمی‌آورد حسنت ملک دل
    این حشر بردن به اقلیم شکیبایی چه بود
    مشکلی دارم بپرسم از تو ، یا از یارتو
    جلوه‌ی خوبی چه و منع تماشایی چه بود
    بود چون در کیش خوبی عیب عاشق داشتن
    جرم چشم ما چه باشد عرض زیبایی چه بود
    گشته بودم مستعد عشق ، تقصیر از تو شد
    آنچه باشد کم مرا زاسباب رسوایی چه بود
    از پی رم کرده آهویی که پنداری‌پرید
    کس نمی‌پرسد مراکاین دشت پیمایی چه بود
    گر مرا می‌کرد بدخو همنشینیهای خاص
    وحشی اکنون حال من در کنج تنهایی چه بود

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  10. #149
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    غزل 148


    چندین عنایت از پی چندین جفا چه بود
    تغییر طور خویش چرا مدعا چه بود
    ما کشته‌ی جفا نه برای وفا شدیم
    سد جان فدای خنجر تو خونبها چه بود
    بی شکوه و شکایت ما ترک جور چیست
    دیدی چه ناصواب ، بفرما خطا چه بود
    طبع تو هیچ خاطر ما در میان ندید
    منع جفا و جور ز بهر خدا چه بود
    چینندت این هوس ز کجا ای نهال لطف
    بر ما ثمر فشانی شاخ وفا چه بود
    با این غرور حسن که سد نخل سربلند
    از پا فکند ، نرمی او با گیا چه بود
    وحشی نیاز و عجز تواش داشت بر وفا
    خود کرده‌ای چنین به خودش جرم ما چه بود

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  11. #150
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض



    غزل 149

    دوش از عربده یک مرتبه باز آمده بود
    چشم پر عربده‌اش بر سر ناز آمده بود
    چشمش از ظاهر حالم خبری می‌پرسید
    غمزه‌اش نیز به جاسوسی راز آمده بود
    بود هنگامه‌ی من گرم چنان ز آتش شوق
    که نگاهش به تماشای نیاز آمده بود
    غیر داند که نگاهش چه بلا گرمی داشت
    زانکه در بوته‌ی غیرت به گداز آمده بود
    چه اداها که ندیدم چه نظرها که نکرد
    بنده‌اش من که عجب بنده نواز آمده بود
    آرزو بود که هر لحظه به سویت می‌تاخت
    داشت می‌دانی و خوش در تک و تاز آمده بود
    وحشی از بزم که این مایه‌ی خوشحالی یافت
    که سوی کلبه‌ی ما با می و ساز آمده بود

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



صفحه 15 از 27 نخستنخست ... 511121314151617181925 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/